خانه » همه » مذهبی » محدوده های زمانی و مکانی برزخ

محدوده های زمانی و مکانی برزخ

محدوده های زمانی و مکانی برزخ

محدوده های زمانی و مکانی برزخ

پس از ایمان به برزخ، این مبحث برای ما قابل تأمل است که آیا چنین برزخی محدودیت هم دارد؟ یعنی آیا زماناً تا ابدُالدّهر ادامه دارد یا این که زمانی تمام شده، به بُرهه زمانی و مرحله دیگری از سرنوشت انسانی قدم می نهیم؟ آیا پس از مردن، مکاناً همه جا از آنِ برزخیان هست و هیچ محدودیتی در جا و مکان برزخیان، چه مؤمن و چه کافر نیست؟ آیا خداوند برای بهشت مؤمنان برزخی، فقط یک نقطه را مشخص کرده و برای جهنم کفار برزخی، نیز نقطه ای دیگر، و اینان حق جا به جا شدن از

0026897 - محدوده های زمانی و مکانی برزخ

0026897 - محدوده های زمانی و مکانی برزخ
محدوده های زمانی و مکانی برزخ

نویسنده: حسن مانیان

 

00268971 - محدوده های زمانی و مکانی برزخ

چکیده

پس از ایمان به برزخ، این مبحث برای ما قابل تأمل است که آیا چنین برزخی محدودیت هم دارد؟ یعنی آیا زماناً تا ابدُالدّهر ادامه دارد یا این که زمانی تمام شده، به بُرهه زمانی و مرحله دیگری از سرنوشت انسانی قدم می نهیم؟ آیا پس از مردن، مکاناً همه جا از آنِ برزخیان هست و هیچ محدودیتی در جا و مکان برزخیان، چه مؤمن و چه کافر نیست؟ آیا خداوند برای بهشت مؤمنان برزخی، فقط یک نقطه را مشخص کرده و برای جهنم کفار برزخی، نیز نقطه ای دیگر، و اینان حق جا به جا شدن از آن مکان را ندارند؟ و…
این ها سؤالاتی هستند که در مورد محدودیت های زمان و مکان در برزخ مطرحند. ما در این مقاله به بررسی این محدودیت ها پرداخته، مباحث را بدین شرح ارائه می نماییم: کجایی عالم برزخ، چگونگی حیات برزخی، محدود بودن دوران برزخ، جایگاه ارواح مؤمنین، جایگاه ارواح کفار، کجایی برهوت، امکان ارتباط با برزخیان، مردن در برزخ و…
کلید واژه: برزخ، حیات برزخی، ارواح مؤمنین، ارواح کفار، برهوت، وادی السلام.

مقدمه

زندگی در دنیای مادی، نیازمند به حرکت و جا به جایی است، مگر می توان گفت هنگامی که روح انسان از بدنش جدا شد جایگاهش محدودتر خواهد شد؟ مسلماً خیر؛ زیرا به تازگی روح آدمی از بدن او خارج شده و از محدودیت های جسمی رهایی یافته. و نیز، چون انسان باید به حیات ابدی دست پیدا کند و در متون دینی هم، به وجود قیامت و بهشت و جهنم ابدی اشاره شده و در هیچ جایی عالم قبر و سؤال و جواب آن را قیامت ندانسته اند، نیازمند این است که زمان قیامت و بهشت و جهنم ابدی پس از عالم برزخ باشد و این مطلب، خود مؤید این است که حیات برزخی محدود می باشد. حال چگونگی زمان و مکان در حیات برزخی نیازمند تفصیل و بررسی می باشد که در این مقاله مفصلاً به آن خواهیم پرداخت.

عالم برزخ کجاست؟

فاصله زمانی بین مرگ و قیامت «عالم برزخ» نامیده شده و مردگان تا برپایی قیامت، در عالم برزخ به سر می برند. لازمه این علم این است که معتقد شویم همه آن هایی که از ابتدای خلقت عالم هستی تا کنون از دنیا رفته و از این پس نیز می میرند از انبیاء و اولیاء و صالحین گرفته تا پادشاهان و ظالمین و مستکبرین و مشرکین، همگی در آن عالم جمع هستند و در انتظار برپایی قیامت به سر می برند که البته معتقد هم هستیم.
اینک به این نکته می پردازیم که: عالم برزخ کجاست؟ آیا عالم برزخ جزء این عالم است؛ یعنی آیا عالم برزخ جزء این عالم است؛ یعنی آیا برزخ در همین دنیاست و مثلاً همین خورشید و ماه بر آن طلوع و غروب دارد، و ارواح اموات چه مؤمن و چه کافر در روز این عالم یک حالت و در شب این عالم دارای حالت دیگری هستند؟ یا این که طلوع و غروب خورشید برای اهل این دنیا اثر دارد و شب و روز برای برزخیان تأثیری ندارد؟.
این ها سؤالاتی است که در اذهان بسیاری از مؤمنینِ به معاد وجود دارد. اینک به عنوان مقدمه، توجه علاقه مندان را به مطالب زیر جلب می-نماییم:
1. عالم قیامت هنوز برپا نشده و یکی از مقدمات برپایی آن نابودی نظام این عالم است و به تعبیر قرآن، قیامت وقتی برپا می شود که: «إِذَا الشَّمْسُ کُوِّرَتْ وَ إِذَا النُّجُومُ انکَدَرَتْ وَ إِذَا الْجِبَالُ سُیِّرَتْ وَ إِذَا الْعِشَارُ عُطِّلَتْ وَ إِذَا الْوُحُوشُ حُشِرَتْ وَ إِذَا الْبِحَارُ سُجِّرَتْ؛ در آن هنگام که خورشید در هم پیچیده شود، و در آن هنگام که ستارگان بى‏فروغ شوند، و در آن هنگام که کوه‏ها به حرکت درآیند، و در آن هنگام که با ارزش‏ترین اموال به دست فراموشى سپرده شود، و در آن هنگام که وحوش جمع شوند، و در آن هنگام که دریاها برافروخته شوند.»، (1) «إِذَا السَّمَاء انفَطَرَتْ وَ إِذَا الْکَوَاکِبُ انتَثَرَتْ وَ إِذَا الْبِحَارُ فُجِّرَتْ وَ إِذَا الْقُبُورُ بُعْثِرَتْ؛ آن زمان که آسمان [کرات آسمانى‏] از هم شکافته شود، و آن زمان که ستارگان پراکنده شوند و فرو ریزند، و آن زمان که دریاها به هم پیوسته شود، و آن زمان که قبرها زیر و رو گردد (و مردگان خارج شوند)»، (2) «إِذَا وَقَعَتِ الْوَاقِعَةُ لَیْسَ لِوَقْعَتِهَا کَاذِبَةٌ خَافِضَةٌ رَّافِعَةٌ إِذَا رُجَّتِ الْأَرْضُ رَجًّا وَ بُسَّتِ الْجِبَالُ بَسًّا فَکَانَتْ هَبَاء مُّنبَثًّا؛ هنگامى که واقعه عظیم (قیامت) واقع شود، هیچ کس نمى‏تواند آن را انکار کند! (این واقعه) گروهى را پایین مى‏آورد و گروهى را بالا مى‏برد! در آن هنگام که زمین به شدّت به لرزه درمى‏آید، و کوه‏ها در هم کوبیده مى‏شود، و به صورت غبار پراکنده درمى‏آید.» (3)
این ها همه علائم فرو پاشیدن نظام این عالم است، و باید بدانیم تا این نظام وجود برپاست، عالم قیامت برپا نشده و مردگان در عالم دیگری به نام «عالم برزخ» به سر می برند.
2. در جای خود ثابت است که این خورشید و ماه در عالم قیامت وجود ندارند، و خداوند متعال عالم قیامت را به وسیله نیروی دیگری روشن می-کند و البته در آن هم اختلاف است که آیا نور و روشنایی قیامت، به وسیله اعمال صالح هر شخص و آن هم برای خود اوست.

همان گونه که قرآن شریف فرموده: «یَوْمَ یَقُولُ الْمُنَافِقُونَ وَ الْمُنَافِقَاتُ لِلَّذِینَ آمَنُوا انظُرُونَا نَقْتَبِسْ مِن نُّورِکُمْ قِیلَ ارْجِعُوا وَرَاءکُمْ فَالْتَمِسُوا نُورًا فَضُرِبَ بَیْنَهُم بِسُورٍ لَّهُ بَابٌ بَاطِنُهُ فِیهِ الرَّحْمَةُ وَ ظَاهِرُهُ مِن قِبَلِهِ الْعَذَابُ؛ روزى که مردان و زنان منافق به مؤمنان مى‏گویند: «نظرى به ما بیفکنید تا از نور شما پرتوى برگیریم!» به آن ها گفته مى‏شود: «به پشت سر خود بازگردید و کسب نور کنید!» در این هنگام دیوارى میان آن ها زده مى‏شود که درى دارد، درونش رحمت است و برونش عذاب!» (4)

و یا چیزی همانند خورشید، عالم قیامت را روشن می گرداند و همه خلایق از آن بهره می گیرند، در این نیز قرآن شریف می فرماید: «وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ فَصَعِقَ مَن فِی السَّمَاوَاتِ وَ مَن فِی الْأَرْضِ إِلَّا مَن شَاء اللَّهُ ثُمَّ نُفِخَ فِیهِ أُخْرَى فَإِذَا هُم قِیَامٌ یَنظُرُونَ؛ و در «صور» دمیده مى‏شود، پس همه کسانى که در آسمان ها و زمین اند مى‏میرند، مگر کسانى که خدا بخواهد؛ سپس بار دیگر در «صور» دمیده مى‏شود، ناگهان همگى به پا مى‏خیزند و در انتظار (حساب و جزا) هستند.» (5)
بررسی و تحقیق پیرامون دو آیه شریفه و این که روشنایی قیامت چگونه و به چه کیفیتی است، به این دلیل که مربوط به بحث قیامت است، در این مجال نمی گنجد و علاقه مندان باید برای درک معنای دو آیه به تفاسیر مراجعه نمایند. حال در این جا نیاز است به احادیثی ذیل این مبحث بپردازیم:
1. مرحوم شیخ کلینی در اصول کافی به نقل از علی بن ابراهیم آورده است: حسین بن میسر گفت: از حضرت صادق علیه السلام در مورد بهشتی که حضرت آدم علیه السلام در آن بوده، سؤال کردم. حضرت فرمودند: «آن باغی است از باغ های دنیا که خورشید و ماه بر آن طلوع می کنند، و اگر از باغ-های قیامت بود هرگز آدم علیه السلام از آن خارج نمی شد.» (6)
حدیث فوق از چند جهت قابل توجه است: الف» حضرت آدم علیه السلام در آن بهشتی که در عالم قیامت وعده داده شده، خلق نشده و آن بهشت را مشاهده نکرده است. ب» در جایی از این دنیا بهشتی وجود دارد که قابل رؤیت و مشاهده انسان های عادی نیست و نمی توانند به آنجا رفت و آمد کنند و در حقیقت می توان گفت: آن بهشت در عین حالی که در دنیاست ولی برای بشر از عوالم غیب محسوب است و البته باید توجه داشت که دنیا منحصر به کره زمین و چند صد کیلومتر اطراف آن نیست. ج» همین خورشید و ماه، آن بهشت را روشن می کنند و برای طلوع و غروب دارند و بهترین دلیل، «الف و لام» عهد حضوری است که حضرت بر کلمه «شمس و قمر» در آورده.
2. باز مرحوم شیخ کلینی به نقل از ضریس کناسی می نویسد: ضریس گفت از حضرت باقر علیه السلام پرسیدم: مردم (مقصود، اهل سنت است) می-گویند «آب فرات از بهشت خارج می شود.» چگونه می شود درست باشد در صورتی که این آب از مغرب جاری است (یعنی سرچشمه اش مغرب است) و در بین راه چشمه ها و جوی بارهای دیگری به آن ریخته می شود؟ حضرت فرمودند: «بلی، من هم (از پدرانم) شنیده ام که خداوند در مغرب زمین بهشتی خلق فرموده و آب فرات شما از آن خارج می گردد، و ارواح مؤمنین عصر هر روز به آن بهشت می روند و از میوه های آن می-خورند و از نعمت های دیگر خداوند بهره می گیرند، و همدیگر را ملاقات می کنند و چون فجر صادق طلوع کند از آن خارج می شوند…» (7)

چگونگی حیات برزخی

آیا حیات برزخی روحانی است یا روحانی و جسمی؟ در پاسخ به این سؤال ابتدا به چند آیه نظر می کنیم: «وَ قَالُوا أَئِذَا ضَلَلْنَا فِی الْأَرْضِ أَئِنَّا لَفِی خَلْقٍ جَدِیدٍ بَلْ هُم بِلِقَاءِ رَبِّهِمْ کَافِرُونَ قُلْ یَتَوَفَّاکُم مَّلَکُ الْمَوْتِ الَّذِی وُکِّلَ بِکُمْ ثُمَّ إِلَى رَبِّکُمْ تُرْجَعُونَ؛ آن ها گفتند: «آیا هنگامى که ما (مردیم و) در زمین گم شدیم، آفرینش تازه‏اى خواهیم یافت؟!» ولى آنان لقاى پروردگارشان را انکار مى‏کنند (و مى‏خواهند با انکار معاد، آزادانه به هوسرانى خویش ادامه دهند). بگو: «فرشته مرگ که بر شما مأمور شده، (روح) شما را مى‏گیرد؛ سپس شما را به سوى پروردگارتان باز مى‏گردانند.».» (8) و «…وَ لَوْ تَرَى إِذِ الظَّالِمُونَ فِی غَمَرَاتِ الْمَوْتِ وَ الْمَلآئِکَةُ بَاسِطُواْ أَیْدِیهِمْ أَخْرِجُواْ أَنفُسَکُمُ…؛ …و اگر ببینى هنگامى که (این) ظالمان در شداید مرگ فرو رفته‏اند، و فرشتگان دست ها را گشوده، به آنان مى‏گویند: «جان خود را خارج سازید!…» (9) در آیات مذکور، مشتقات واژه «توفّی» به کار رفته؛ از این رو می توان گفت حیات برزخی، روحانی است؛ چرا که روح، حقیقتی است که تمام انسانیت انسان را تشکیل می دهد و هنگام مرگ کاملاً اخذ شده از بدن خارج می شود. بدن هم جز وسیله ای مادی برای فعالیت های روح در دنیا نخواهد بود.
در عین حال بعضی روایات بیان می کنند که هنگام سؤال نکیر و منکر از انسان، روح به بدن برمی گردد؛ مثلاً در قسمتی از روایت شریفه امام باقر علیه السلام می خوانیم: «پس هنگامی که آن شخص داخل قبرش گذارده شد، روح به جسدش باز می گردد و دو فرشته قبر برای امتحان او خواهند آمد. [جابر گوید:] هنگامی که این حدیث نزد امام باقر علیه السلام ذکر می شد، حضرت گریه می کردند.» (10) همچنین امام سجاد علیه السلام در روایتی ضمن سفارش اموری به مردم می فرمایند: «(هنگامی که)… و به منزلی (قبر) تنها وارد شدی، روحت به تو برگردانده می شود و ناگهان دو فرشته مخصوص تو که نکیر و منکر باشند، برای سؤال کردن از تو و امتحانی سخت بر تو وارد شوند.» (11)
در روایتی دیگر پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم تصریح می کنند که در قبر روح انسان برگردانده می شود؛ آن گاه دو فرشته (منکر و نکیر) از او سؤالاتی به عمل می آورند. (12) ابوبصیر روایتی طولانی از امام صادق علیه السلام نقل می کند که حضرت در قسمتی از آن در مورد حالات میّت در قبر می-فرمایند: «دو فرشته همدم و ملازم بر او (میّت) وارد می شوند؛ آن گاه روح را در دو پهلوی او القاء می کنند؛ سپس او را می نشانند و از او سؤال می-کنند… (13)
تعبیرات روایات در مورد برگرداندن روح به بدن میّت در قبر مختلف است؛ ولی همگی از این حقیقت حکایت می کنند که هنگام گذاشتن بدن در قبر، روح به آن باز می گردد. این جا ممکن است توهم شود که بین این روایات و آیات و روایات و ادله عقلی سابق که بیانگر تجرد و استقلال روح بودند، تنافی وجود دارد؛ ولی چنین توهمی مردود است؛ زیرا این امکان وجود دارد که روح انسان برای مدت کوتاه و فقط برای پاسخ دادن به سؤالات نکیر و منکر در قبر، ارتباط ضعیفی با بدن برقرار کند. (14)
شیخ بهایی در این باره می گوید: «حق این است که روح در قبر به بدن تعلق می گیرد و إلا میّت بدون روح نمی تواند به دو فرشته (نکیر و منکر) پاسخ گوید؛ البته تعلق آن به بدن ضعیف است.» سپس ایشان برای اثبات کلام خود به روایت امام صادق علیه السلام تمسک می کنند که فرمودند: «داخل می شود بر او دو ملک قبر، نکیر و منکر پس روحش به بدنش باز می گردد.» (15)

محدود بودن دوران برزخ

سرانجام روح آدمی پس از سپری کردن عمر دنیوی خود، وارد عالم برزخ می شوند؛ ولی باید بدانیم که دوران برزخ هم مثل دنیا سپری خواهد شد و با تمام شدن آن قیامت فرا خواهد رسید؛ یعنی شروع عالم برزخ از هنگام مرگ است و تا قیامت ادامه دارد. خدای تعالی در آیه ای می فرماید: «حَتَّى إِذَا جَاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ رَبِّ ارْجِعُونِ لَعَلِّی أَعْمَلُ صَالِحًا فِیمَا تَرَکْتُ کَلَّا إِنَّهَا کَلِمَةٌ هُوَ قَائِلُهَا وَ مِن وَرَائِهِم بَرْزَخٌ إِلَى یَوْمِ یُبْعَثُونَ؛ (آن ها هم-چنان به راه غلط خود ادامه مى‏دهند) تا زمانى که مرگ یکى از آنان فرارسد، مى‏گوید: «پروردگار من! مرا بازگردانید! شاید در آن چه ترک کردم (و کوتاهى نمودم) عمل صالحى انجام دهم!» (ولى به او مى‏گویند:) چنین نیست! این سخنى است که او به زبان مى‏گوید (و اگر بازگردد، کارش هم چون گذشته است)! و پشت سر آنان برزخى است تا روزى که برانگیخته شوند!» (16)
آیه شریفه ضمن رد درخواست کافر یا مشرکی که تمنای بازگشت به دنیا را دارد تا اعمال صالحی را که ترک کرده جبران کند، می فرماید: «آنان برزخی را در پیش رو دارند تا هنگامی که برانگیخته شوند.» این آیه شریفه برزخ را به قیامت و روز برانگیخته شدن محدود می کند.
در آیه ای دیگر می فرماید: «… وَ حَاقَ بِآلِ فِرْعَوْنَ سُوءُ الْعَذَابِ النَّارُ یُعْرَضُونَ عَلَیْهَا غُدُوًّا وَ عَشِیًّا وَ یَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ أَدْخِلُوا آلَ فِرْعَوْنَ أَشَدَّ الْعَذَابِ؛ …و عذاب شدید بر آل فرعون وارد شد! عذاب آن ها آتش است که هر صبح و شام بر آن عرضه مى‏شوند؛ و روزى که قیامت برپا شود (مى‏فرماید:) «آل فرعون را در سخت‏ترین عذاب ها وارد کنید!».» (17) ظاهر آیه دلالت دارد که شدیدترین عذاب آنان، در قیامت است؛ پس قبلاً در برزخی محدود و منتهی به قیامت، در عذاب الهی به سر می بردند که سختی آن به اندازه عذاب قیامت نخواهد بود. این آیه کریمه نیز بر محدود بودن برزخ دلالت می کند.
روایاتی نیز محدود بودن برزخ را روشن می سازد:
ابوبصیر گوید: امام صادق علیه السلام فرمودند: «ارواح مؤمنان بر درختی از بهشت قرار دارند که از طعام آن تناول می کنند و از شراب آن می نوشند و می گویند: پروردگارا! قیامت را برای ما برپای دار و آن چه را که به ما وعده داده ای، وفا نما و ما را به گذشتگان مان از پیامبران و اوصیاء و صالحان ملحق فرما یا این که همه کسانی را که در دنیا هستند و یا تا قیامت متولد می شوند، به ما ملحق کن.» (18)
در هر حال، روایت گویای این حقیقت است که مؤمنان در برزخ، برپایی قیامت را می طلبند تا به خواسته هایشان برسند؛ پس معلوم می شود برزخ جایگاه همیشگی آنان نیست و فقط تا قیامت ادامه دارد. به عکس، ارواح کفار و مشرکان آرزوی آن را دارند که مبادا قیامت تحقق یابد و حالشان از برزخ بدتر شود و از خدا درخواست می کنند تا قیامت را تحقق نبخشد. (19)

جایگاه ارواح مؤمنین

در این مورد که ارواح مؤمنین در کجای عالم برزخ به سر می برند و آیا جا و مکان آن ها از غیر مؤمنین جداست، یا این که همگی در یک سرزمین هستند و با هم نشست و برخاست دارند روایاتی از طریق اهل بیت علیهم السلام رسیده، که ما در این جا به چند روایت بسنده می کنیم:
مرحوم شیخ کلینی رحمۀ الله در کتاب کافی به نقل از سهل بن زیاد آورده است: مردی به حضرت صادق علیه السلام گفت: برادری دارم که در بغداد زندگی می کند و می ترسم در همان شهر بمیرد. حضرت فرمودند: غمی به خود راه مده از این که چه کسی، کجا می میرد؛ هرگاه مؤمنی در شرق یا غرب عالم بمیرد خداوند روح او را به وادی السلام منتقل می کند. آن مرد سؤال کرد: وادی السلام کجاست؟ حضرت فرمود: پشت کوفه بیابانی است معروف به وادی السلام، ارواح مؤمنین دسته دسته اطراف و گرداگرد هم می نشینند و با هم سخن می گویند. (20)
باز در همان کتاب به نقل از حبۀ عُرنی آورده است که گفت: به همراه حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام به خارج از شهر کوفه رفتیم، وقتی به وادی-السلام رسیدیم، حضرت توقف کردند و مثل این که عده ای را مخاطب قرار داده و با آن ها سخن می گویند ایستادند. من مدتی ایستادم تا خسته شدم، گویا حضرت هنوز با آن ها سخن می گفتند، نشستم، از نشستن هم خسته شدم، دوباره برخاستم و مدتی ایستادم تا این که ملول شدم و برای مرتبه دوم نشستم، آن قدر نشستم که باز خستگی بر من غلبه کرد، این بار برخاستم و عبایم را که برای نشستن روی زمین پهن کرده بودم جمع کردم و چون خیلی خسته شده بودم صدا زدم که ای امیرالمؤمنین علیه السلام! من برای شما ناراحتم، لحظه ای بنشینید؛ این بگفتم و عبای خود را پهن کردم که حضرت روی آن بنشینند.
حضرت فرمودند: ای حبه! ایستادن من با آن ها [ارواح مؤمنین] یک لحظه اُنس و سخن کوتاهی بود. پرسیدم: ای امیرالمؤمنین واقعاً چنین است؟ فرمودند: بلی، اگر پرده از جلو چشمانت کنار رود خواهی دید آن ها گروه گروه و حلقه حلقه اطراف هم با حالت خضوع و خشوع نشسته اند و با هم سخن می گویند. پرسیدم: جسمند یا روح؟ فرمودند: روح هستند. و فرمودند: هر مؤمنی که از دنیا می رود به روح او گفته می شود: به ارواح دیگر مؤمنان در وادی السلام ملحق شو، او نیز به جمع آن ها می پیوندند، و این وادی السلام قطعه ای از بهشت برین است.» (21)
مرحوم مجلسی رحمۀ الله در بحارالانوار به نقل از محاسن آورده است که ابراهیم بن اسحاق گوید: از حضرت صادق علیه السلام پرسیدم: ارواح مؤمنین کجا هستند؟ فرمودند: ارواح مؤمنین در اتاق هایی در بهشت به سر می برند، از خوردنی های آن می خورند و از آشامیدنی های آن می آشامند، به زیارت یکدیگر می روند و از احوال هم جویا می شوند و این سخن را بر زبان دارند که «خدایا قیامت را برپا گردان تا وعده هایی که به ما داده ای تحقق پیدا کند.» (22)
باز در همان کتاب به نقل از تفسیر علی بن ابراهیم از حضرت صادق علیه السلام آورده است: در سؤال هایی که پادشاه روم از حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام کرده، آمده است: ارواح مؤمنین پس از آن که از دنیا می روند کجا خواهند رفت؟ حضرت جواب دادند: شب های جمعه در اطراف سنگ معروف در بیت المقدس اجتماع می کنند. (23)

جایگاه ارواح کفار

احادیثی که در این مورد رسیده بسیار است. ما برای اختصار به دو حدیث اکتفا می کنیم:
مرحوم مجلسی رحمۀ الله در بحارالانوار به نقل از محاسن آورده است: ابراهیم بن اسحاق گفت از حضرت صادق علیه السلام پرسیدم: پس ارواح کفار کجا هستند؟ حضرت فرمودند: «آن ها در حجره های آتش هستند، از خوردنی های آن می خورند و از آشامیدنی های آن می آشامند و یکدیگر را ملاقات می کنند و این مناجات را به زبان دارند که «خدایا قیامت را برپا نگردان تا آن چه برای ما کفار وعده داده ای تحقق نگیرد.».» (24) باز هم در همین کتاب به نقل از تفسیر علی بن ابراهیم از حضرت صادق علیه السلام آورده است: در سؤال هایی که پادشاه روم از حضرت امام حسن مجتبی علیه-السلام کرده، آمده است: ارواح کفار کجا هستند؟ حضرت فرمودند: آن ها در بیابان حضرموت که در پشت یمن است به سر می برند. (25)

پس برهوت کجاست؟

یکی از مباحثی که در ارتباط با عالم برزخ مطرح است «برهوت» است. برهوت مانند وادی السلام جایگاه ارواح پس از مرگ است، با این تفاوت که جایگاه ارواح مؤمنین، وادی السلام و جایگاه ارواح کفار، مشرکین و منافقین در برهوت است. مرحوم کلینی رحمۀ الله در کافی به نقل از حضرت صادق علیه السلام آورده است: «بدترینِ آب های روی زمین آبی است که در برهوت است و آن در بیابان حضرموت واقع است، ارواح کفار را به آن جا می برند.» (26) و نیز در همان کتاب حضرت صادق علیه السلام آورده است: رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم فرمودند: «بهترین آب های روی زمین آب زمزم، و بدترین آب ها، آب برهوت است که در بیابان حضرموت واقع شده و ارواح کفار با بدن های مثالی خود به آن جا منتقل می شوند.» (27)
مرحوم مجلسی رحمۀ الله در بحارالانوار به نقل از کافی از حضرت صادق علیه السلام آورده است که فرمودند: «پشت یمن بیابانی است که به آن وادی حضرموت می گویند، در این بیابان از جان داران به جز مارهای سیاه و جغد، موجود زنده دیگری یافت نمی شود.» سپس فرمودند: «در این بیابان چاهی است که به آن «بلهوت» می گویند، این بیابان محل سکونت ارواح مشرکین است، آن ها به آن چاه رفت و آمد می کنند و از آب آن چاه که مانند چرک و خون است می آشامند.» (28) باز مرحوم کلینی رحمۀ الله به نقل از ضریس کناسی از امام باقر علیه السلام آورده است: «خداوند در مشرق زمین جهنمی دارد برای این که شب ها ارواح کفار را [از وادی برهوت] به آن جا منتقل کند و از زقوم و حمیم(29) آن به آن ها بخوراند و چون فجر طلوع کند ارواح آن ها را دوباره به وادی برهوت که در یمن است کوچ می دهد. داغی که آن بیایان دارد از آتش های دنیا داغ تر است. ارواح کفار در آن بیابان همدیگر را ملاقات می کنند و یکدیگر را می شناسند و چون شب شود دوباره خداوند آن ها را به همان جهنم بر می گرداند و این کار تا برپایی قیامت ادامه دارد. (30)

امکان ارتباط با برزخیان

از برخی از آیات و روایات ممکن است وجود ارتباط بین برزخیان و اهل دنیا را استفاده کرد: «وَ لاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُواْ فِی سَبِیلِ اللّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْیَاء عِندَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ فَرِحِینَ بِمَا آتَاهُمُ اللّهُ مِن فَضْلِهِ وَ یَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِینَ لَمْ یَلْحَقُواْ بِهِم مِّنْ خَلْفِهِمْ أَلاَّ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لاَ هُمْ یَحْزَنُونَ یَسْتَبْشِرُونَ بِنِعْمَةٍ مِّنَ اللّهِ وَ فَضْلٍ؛ (اى پیامبر!) هرگز گمان مَبَر کسانى که در راه خدا کشته شدند، مردگانند! بلکه آنان زنده‏اند، و نزد پروردگارشان روزى داده مى‏شوند. آن ها به خاطر نعمت هاى فراوانى که خداوند از فضل خود به ایشان بخشیده است، خوشحالند؛ و به خاطر کسانى که هنوز به آن ها ملحق نشده‏اند [مجاهدان و شهیدان آینده]، خوش وقتند؛ (زیرا مقامات برجسته آن ها را در آن جهان مى‏بینند؛ و مى‏دانند) که نه ترسى بر آن هاست، و نه غمى خواهند داشت. و از نعمت خدا و فضل او (نسبت به خودشان نیز) مسرورند.» (31)
در مورد معنای عبارت «وَ یَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِینَ…» سه احتمال وجود دارد:
1. «یَسْتَبْشِرُونَ» به معنای فرح و و شادمانی باشد؛ پس «یَسْتَبْشِرُونَ بِنِعْمَةٍ مِّنَ اللّهِ وَ فَضْلٍ» (32) یعنی به نعمت و فضل الهی شادمانند؛ مانند: «…فَاسْتَبْشِرُواْ بِبَیْعِکُمُ الَّذِی بَایَعْتُم بِهِ وَذَلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ؛ …اکنون بشارت باد بر شما، به داد و ستدى که با خدا کرده‏اید؛ و این است آن پیروزى بزرگ!» (33) راغب هم می گوید: «معنای قسمت اخیر آیه شریفه چنین است: شهدا برای برادران دینی خود که خط شهیدان را در مبارزه با کفار ادامه می دهند و برای اعلای کلمه حق می کوشند، شادمانند. (34)
2. «یَسْتَبْشِرُونَ» به معنای «طلب سرور و شادمانی» باشد؛ همان طور که مرحوم طبرسی رحمۀ الله در مجمع البیان می گوید: طبق این آیه شریفه بیان می کند شهدا در عالم برزخ تمایل دارند اخبار مَسَرَّت انگیزی از دوستان و برادران دینی خود که در دنیا هستند، دریافت کنند تا بدانند که آنان سعادتمندند و هیچ خوف و حزنی ندارند. (35) مرحوم علامه طباطبایی رحمۀ الله در این زمینه می گویند: از این آیه شریفه استفاده می شود که اخبار مربوط به احوال مؤمنان باقی مانده در دنیا، به آنان (شهدا) می رسد. (36)
طبق هر کدام احتمالات، معنای آیه شریف یک نحوه ارتباطی بین برزخیان و مؤمنان باقی مانده در دنیا را می رساند. طبق احتمال اول، آنان از این که برادران دینی شان در دنیا راهشان را ادامه می دهند، شادمانند؛ پس معلوم می شود که اخباری به آنان می رسد. طبق احتمال دوم هم آنان به دنیا بشارت می دهند که در آخرت خوف و حزنی ندارند؛ پس معلوم می شود که از اوضاع و احوال و موضع گیری های آنان در برابر کفار آگاهی دارند. و طبق احتمال سوم نیز خواسته آنان (شادمانی برای مؤمنان در دنیا) بر آورده است، نه این که فقط برای مؤمنان طلب سرور کنند؛ ولی فایده ای برایشان نداشته باشد. این نکته نیز از وجود چنین ارتباطی بین آنان حکایت می کند. به نظر می رسد هیچ یک از احتمالات مزبور بر دیگری ترجیح نداشته باشد. (37)

بعضی از آیاتی که درباره مذاکره حضرت صالح و حضرت شعیب علیهم السلام با قوم هلاک شده خود سخن می گویند، بر وجود ارتباط بین برزخیان و برخی از بازماندگان در دنیا دلالت دارد. هنگامی که قوم صالح ناقه (معجزه بزرگ الهی) را پی کردند، به آن حضرت عرض کردند: اگر راست می-گویی و فرستاده خدایی، عذابی که به ما وعده کرده ای بیاور. در این هنگام زلزله ای رخ داد و آنان بی جان در خانه های خود افتادند؛ آنگاه حضرت صالح علیه السلام از آنان روی برگردانده و به ایشان فرمود: «فَتَوَلَّى عَنْهُمْ وَ قَالَ یَا قَوْمِ لَقَدْ أَبْلَغْتُکُمْ رِسَالَةَ رَبِّی وَ نَصَحْتُ لَکُمْ وَلَکِن لاَّ تُحِبُّونَ النَّاصِحِینَ؛ (صالح) از آن ها روى برتافت؛ و گفت: «اى قوم! من رسالت پروردگارم را به شما ابلاغ کردم، و شرط خیرخواهى را انجام دادم، ولى (چه کنم که) شما خیرخواهان را دوست ندارید!».» (38)

این آیات بیان می کند که حضرت صالح علیه السلام پس از هلاکت قومش، با آنان سخن گفت، و این دلیل بر وجود ارتباط بین زندگان و مردگان است. شبیه همین مسئله در مورد حضرت شعیب و قومش نیز جریان دارد: «الَّذِینَ کَذَّبُواْ شُعَیْبًا کَأَن لَّمْ یَغْنَوْاْ فِیهَا الَّذِینَ کَذَّبُواْ شُعَیْبًا کَانُواْ هُمُ الْخَاسِرِینَ فَتَوَلَّى عَنْهُمْ وَ قَالَ یَا قَوْمِ لَقَدْ أَبْلَغْتُکُمْ رِسَالاَتِ رَبِّی وَ نَصَحْتُ لَکُمْ فَکَیْفَ آسَى عَلَى قَوْمٍ کَافِرِینَ؛ آن ها که شعیب را تکذیب کردند، (آن چنان نابود شدند که) گویا هرگز در آن (خانه‏ها) سکونت نداشتند! آن ها که شعیب را تکذیب کردند، زیان کار بودند! سپس از آنان روى برتافت و گفت: «اى قوم من! من رسالت هاى پروردگارم را به شما ابلاغ کردم و براى شما خیرخواهى نمودم؛ با این حال، چگونه بر حال قوم بى‏ایمان تأسف بخورم؟!».» (39) آن حضرت بعد از هلاکت قومش با آنان سخن گفت. و این نشان می دهد قوم صالح و شعیب اگر چه هلاک شدند، پس از هلاکت درک، شعور و حیاتی داشتند که مورد خطاب پیامبران قرار گرفتند. (40)
روایات فراوانی نیز بر وجود ارتباط بین برزخیان و زندگان در دنیا دلالت می کند: در روایتی از امام صادق علیه السلام نقل شده که حضرت موسی علیه-السلام از خداوند درخواست کرد تا بین او و حضرت آدم علیه السلام ارتباط برقرار کند. (پس از برقرار شدن چنین ارتباطی) حضرت موسی علیه السلام از حضرت آدم علیه السلام سؤال کردند: ای پدر! آیا خداوند تو را به دست خود نیافرید؟ و از روح خودش در تو دمیده و فرشتگان را دستور داد تا بر تو سجده کنند، و تو را امر کرد تا از شجره بهشتی نخوری؟ پس چرا او را نافرمانی کردی؟ حضرت آدم علیه السلام فرمودند: ای موسی! تا چه مدّت قبل از آفرینش من خطای مرا در تورات یافتی؟ (تا چه زمان قبل از خلقت من معلوم بود که من چنین کاری را خواهم کرد؟) حضرت موسی علیه السلام فرمودند: سی هزار سال قبل. امام صادق علیه السلام فرمودند: آدم، موسی را قانع کرد. (41) این روایت دلیل روشنی بر امکان برقراری ارتباط بین برزخیان و مردم دنیاست و نیازی به توضیح ندارد.
همه روایاتی که دستور می دهند که به زیارت بروید یا بر پیامبران و ائمه معصومین علیهم السلام و حتی امامزادگان، سلام و درود بفرستید، خود، گواه روشنی بر وجود چنین ارتباطی است؛ چرا که اگر آن بزرگواران کلام و سلام انسان ها را نشنوند، چنین سلام و درودی لغو خواهد بود. در روایتی از پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم آمده است: «کسی که نزد قبرم بر من درود بفرستد، آن را می شنوم و کسی که از دور بر من درود فرستد، به من خواهد رسید. (42) در حدیث دیگر از آن بزرگوار آمده است: «کسی که یک بار بر من درود فرستد، ده بار بر او درود می فرستم و کسی که ده بار درود بفرستد، صد درود بر او خواهم فرستاد.» (43) در پرتو همین ارتباطات است که کرامت هایی از جانب آن بزرگواران (مانند شفا دادن به مریضان و برآورده شدن حاجات مؤمنان) صورت می گیرد. اگر امکان ارتباط نبود، چنین اموری هم تحقق نمی یافت.
پس از آن که فاطمه بنت اسد علیهاسلام در قبر گذارده و بر قبر او خاک ریخته شد و مردم آماده بازگشت بودند، پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم به مادر امیرالمؤمنین علیه السلام توجه کرده و به او فرمودند: «ابنَک ابنَک ابنَک، لا جَعفَر، و لا عَقِیل، ابنَک ابنَک علی بن ابی طالب» وقتی مردم علت آن را جویا شدند، حضرت فرمودند: هنگامی که دو فرشته الهی بر او وارد شدند و از پروردگارش سؤال کردند، جواب داد: «الله ربّی» و وقتی از پیامبرش سؤال کردند، پاسخ داد: «محمد صلی الله علیه وآله وسلم نبیّی» و وقتی از ولی و امامش پرسیدند، حیا کرد که بگوید فرزندم؛ از این رو به او گفتم بگو: «پسرت، علی بن ابی طالب»؛ پس خداوند به همین سبب چشمش را روشن کرد. (44) این روایت هم به خوبی ارتباط رسول اکرم صلی الله علیه وآله وسلم را با فاطمه بنت اسد علیهاسلام را می رساند؛ در حالی که آن بانو از دنیا رفته است.
روایاتی که درباره سخن گفتن پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم با کشته های بدر و تکلم امیرالمؤمنین علیه السلام با کشته های جمل و با مردگان قبرستان پشت کوفه وارد شد نیز، به روشنی بر وجود چنین ارتباطی دلالت می کند. نیز در این باره امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند: «مردگان را زیارت کنید؛ چرا که به زیارت شما شادمان می شوند.» (45)
احادیثی که راجع به ظاهر شدن بعضی از برزخیان برای برخی سخن می گویند، چنین ارتباطی را اثبات می کنند؛ مانن ظاهر شدن وصیّ حضرت موسی علیه السلام برای حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام و گفتگوی آنان؛ (46) ظاهر شدن شمعون، وصیّ حضرت عیسی علیه السلام برای آن حضرت در نزدیک صفین و گفتگوی ایشان و ظاهر شدن امام سجاد علیه السلام برای امام باقر علیه السلام و مکالمه آن دو بزرگوار و…
روایات متعددی حکایت می کنند که برزخیان در فرصت های خاصی به دیدن اهل بیت خود می روند؛ مثلاً در روایتی ابوبصیر از امام صادق علیه السلام نقل می کند: هیچ مؤمن و کافری نیست، مگر این که به هنگام زوال شمس نزد اهلش می آید پس مؤمن هنگامی که اهل بیتش را مشغول انجام دادن اعمال نیکویی دید شادمان گشته حمد و ستایش خدا می کند، و هنگامی که کافر مشاهده کرد که خانواده اش اعمال صالحی انجام می دهند، مایه حسرتش می شود. (47)
طبق روایت جمیل بن دراج، امام صادق علیه السلام در مورد زیارت اهل قبور فرمودند: «آنان با شما اُنس می گیرند، اما هنگامی که از آنان غایب شدید، وحشت می کنند.» مرحوم علامه مجلسی رحمۀ الله ضمن حسن دانستن این حدیث، در توضیح آن می فرماید: این روایت هم دلالت بر استحباب زیارت اهل قبور می کند، و هم گویای اطلاع داشتن مردگان از زیارت کنندگان قبور است و این که آنان با زائران اُنس می گیرند… و همین طور دلالت می کند بر این که نفس آدمی پس از متلاشی شدن، باقی و زوال ناپذیر است. سپس می فرماید: مرحوم شهید در ذکری ادعای اجماع می کند که زیارت اهل قبور مستحب است. و بعد از بیان روایاتی که بر استحباب آن دلالت دارد، می گوید: یونس از امام صادق علیه السلام نقل کرده که حضرت فاطمه علیهاسلام همیشه صبح روزهای شنبه به زیارت قبور شهدا می رفتند. پس نزد قبر حضرت حمزه علیه السلام رفته، برای او طلب رحمت و مغفرت می کردند. (48)
اسحاق بن عمار نیز گوید: به امام موسی بن جعفر علیه السلام عرض کردم آیا مؤمن می داند چه کسی او را زیارت می کند؟ فرمود: بله، و تا مادامی که زائر نزد قبر اوست، پیوسته با او اُنس می گیرد؛ ولی پس از منصرف شدن و رفتنش، وحشتی عارض میّت می شود. (49)
در روایتی عمر بن یزید می گوید: به امام صادق علیه السلام عرض کردم: آیا برای میت نماز بخوانیم؟ فرمودند: بله، تا جایی که او در تنگنا و گرفتاری است؛ اما خدا در امر او ایجاد گشایش کرد و از گرفتاری نجاتش می دهد. سپس به او گفته می شود: سبک شدن و خفیف این ضیق و گرفتاری، به جهت نمازی بود که فلان برادر تو از جانب تو انجام داد. (50) امام صادق علیه السلام نیز در روایتی دیگر می فرمایند: «نماز و روزه و حج و صدقه و نیکی و دعا در قبر، بر میت وارد می شود و حتی پاداش آن برای انجام دهنده آن نیز نوشته خواهد شد. (51) معاویۀ بن عمار هم از آن حضرت نقل می کند: سه چیز پس از مرگ نصیب انسان می شود: نماز خواندن، صدقه دادن و حج نمودن. (52) از آن چه گذشت امکان ارتباط برزخیان با زندگان در دنیا به خوبی روشن شد.

مردن در برزخ

مردن در دنیا، به معنای خروج نفس و انتقال آن به عالم برزخ است، حال، ممکن است برای اثبات ادعای وجود مرگ در عالم برزخ به برخی آیات قرآنی تمسک کرد: «إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا یُنَادَوْنَ لَمَقْتُ اللَّهِ أَکْبَرُ مِن مَّقْتِکُمْ أَنفُسَکُمْ إِذْ تُدْعَوْنَ إِلَى الْإِیمَانِ فَتَکْفُرُونَ قَالُوا رَبَّنَا أَمَتَّنَا اثْنَتَیْنِ وَ أَحْیَیْتَنَا اثْنَتَیْنِ فَاعْتَرَفْنَا بِذُنُوبِنَا فَهَلْ إِلَى خُرُوجٍ مِّن سَبِیلٍ؛ کسانى را که کافر شدند روز قیامت صدا مى‏زنند که عداوت و خشم خداوند نسبت به شما از عداوت و خشم خودتان نسبت به خودتان بیشتر است، چرا که به سوى ایمان دعوت مى‏شدید، ولى انکار مى‏کردید! آن ها مى‏گویند: «پروردگارا! ما را دو بار میراندى و دو بار زنده کردى؛ اکنون به گناهان خود معترفیم؛ آیا راهى براى خارج شدن (از دوزخ) وجود دارد؟».» (53)
از آیه استفاده می شود کفار پس از آن که قدرت لایزال الهی را با تمام وجود درک کردند و به روز حساب و وجود کیفر سخت الهی یقین نمودند، به کردار زشت خود اعتراف کرده و در پی آن خروج از آتش را درخواست می کنند. در این گفتار، آنان مسئله دو بار «میراندن» و دو بار «زنده کردن» را مطرح می کنند، مراد از این کلام چیست و کجا چنین میراندن و زنده کردنی صورت گرفته است؟ به نظر می رسد «أَمَتَّنَا» به منای میراندن است؛ از این رو باید قبل از آن حیاتی وجود داشته باشد تا «اماته» صدق کند؛ به همین جهت می توان گفت: اماته اول، همان مردن در دنیاست که روح از بدن خارج می شود، و احیای اول، ورود روح به برزخ است. مراد از میراندن دوم هم، اماته در برزخ و قبل از تحقق قیامت است، و احیای دوم، ورود روح به صحنه قیامت و برانگیخته شدن انسان هاست.
مرحوم علامه طباطبایی رحمۀ الله پس از اشاره به نکته مزبور و پذیرش آن، می فرماید: این افراد در گفتارشان مسئله حیات در دنیا را مطرح نکردند و نگفتند «احییتنا ثلاثاً»؛ حیات دنیوی هم در واقع، احیاست؛ چرا که چنین احیایی بعد از مرگی است که هنوز روح به بدن تعلق نگرفته، ولی مراد آنان نوعی از احیاست که سبب یقین به معاد شده و آن عبارت است از احیای در برزخ و پس از آن احیای در قیامت؛ اما احیای دنیوی اگر چه احیاست، چیزی نبود که موجب یقین به آخرت شود؛ زیرا آنان در حالی که از حیات دنیوی برخوردار بودند، باز هم به ماد شک داشتند و یقین نداشتند. (54)
بعضی از مفسران از جمله استاد جعفر سبحانی رحمۀ الله هم برای اثبات موت در برزخ، به این آیه شریفه استناد کرده اند: «وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ فَصَعِقَ مَن فِی السَّمَاوَاتِ وَ مَن فِی الْأَرْضِ…؛ و در «صور» دمیده مى‏شود، پس همه کسانى که در آسمان ها و زمین اند مى‏میرند…» (55) البته برخی گفته اند: این آیه شریفه همانند آیه کریمه «کَیْفَ تَکْفُرُونَ بِاللَّهِ وَ کُنتُمْ أَمْوَاتاً فَأَحْیَاکُمْ ثُمَّ یُمِیتُکُمْ ثُمَّ یُحْیِیکُمْ ثُمَّ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ؛ چگونه به خداوند کافر مى‏شوید؟! در حالى که شما مردگان (و اجسام بى‏روحى) بودید، و او شما را زنده کرد؛ سپس شما را مى‏میراند؛ و بار دیگر شما را زنده مى‏کند؛ سپس به سوى او بازگردانده مى‏شوید. (بنابر این، نه حیات و زندگى شما از شماست، و نه مرگتان؛ آن چه دارید از خداست).» (56) می باشد در این صورت، منظور از اماته اول، همان مرگ قبل از حیات دنیوی است که انسان، نطفه و… بود و حیاتی نداشت، و مراد از اماته دوم مردن و کوچ کردن از دنیا به برزخ است. منظور از احیای اول هم حیات دنیوی، و مراد از احیای دوم، حیات اخروی در قیامت است. (57)
علامه طباطبایی رحمۀ الله می فرماید: قائلان به این تفسیر، وقتی احساس کردند که بر نطفه و جسدی که هنوز روح به آن تعلق نگرفته «اماته» صدق نمی کند – چرا که قبل از آن باید حیاتی وجود داشته باشد – از این رو برای تصحیح کلامشان به توجیهات عجیب و شگفت انگیزی رو آوردند. علاوه بر این که یاد آوری احیاء و اماته از سوی کافران در جهنم، اشاره ای به اسباب حصول یقین آنان به معاد اشاره دارد؛ ولی حیات دنیوی و موتی که قبل از آن است، اثری در حصول چنین یقینی نداشت. (58)

نتیجه گیری

مباحثی که در این مقاله به آن ها پرداخته شد و نتایجی که از این مقاله عاید ما می گردد به شرح ذیل می باشد:
1. فاصله زمانی بین مرگ و قیامت «عالم برزخ» نامیده شده و مردگان تا برپایی قیامت، در عالم برزخ به سر می برند.
2. عالم قیامت هنوز برپا نشده و یکی از مقدمات برپایی آن نابودی نظام این عالم است.
3. حیات برزخی، روحانی است؛ چرا که روح، حقیقتی است که تمام انسانیت انسان را تشکیل می دهد و هنگام مرگ کاملاً اخذ شده از بدن خارج می شود، بدن هم جز وسیله ای مادی برای فعالیت های روح در دنیا نخواهد بود.
4. سرانجام روح آدمی پس از سپری کردن عمر دنیوی خود، وارد عالم برزخ می شوند؛ ولی باید بدانیم که دوران برزخ هم مثل دنیا سپری خواهد شد و با تمام شدن آن قیامت فرا خواهد رسید؛ یعنی شروع عالم برزخ از هنگام مرگ است و تا قیامت ادامه دارد.
5. ارواح مؤمنان بر درختی از بهشت قرار دارند که از طعام آن تناول می کنند و از شراب آن می نوشند و می گویند: پروردگارا! قیامت را برای ما برپای دار و آن چه را که به ما وعده داده ای، وفا نما و ما را به گذشتگان مان از پیامبران و اوصیاء و صالحان ملحق فرما یا این که همه کسانی را که در دنیا هستند و یا تا قیامت متولد می شوند، به ما ملحق کن.
6. کفار در حجره های آتش هستند، از خوردنی های آن می خورند و از آشامیدنی های آن می آشامند و یکدیگر را ملاقات می کنند و این مناجات را به زبان دارند که: خدایا قیامت را برپا نگردان تا آن چه برای ما کفار وعده داده ای تحقق نگیرد.
7. «برهوت» مانند وادی السلام جایگاه ارواح پس از مرگ است، با این تفاوت که جایگاه ارواح مؤمنین، وادی السلام و جایگاه ارواح کفار، مشرکین و منافقین در برهوت است.

پی‌نوشت‌ها:

1. تکویر، 1- 6
2. انفطار، 1- 4
3. واقعه، 1- 6
4. حدید، 13
5. زمر، 68
6. اصول کافی، ج 3، ص 247، ح 2
7. اصول کافی، ج 3، ص 246، ح 1
8. سجده، 10 و 11
9. انعام، 93
10. بحارالأنوار، ج 6، ص 259
11. بحارالأنوار، ج 6، ص 223
12. بحارالأنوار، ج 6، ص 227
13. بحارالأنوار، ج 6، ص 264
14. برزخ؛ پژوهشی قرآنی و روایی، ص 243
15. بحارالأنوار، ج 6، ص 213
16. مؤمنون، 99 و 100
17. غافر، 45 و 46
18. فروع کافی، ج 3، ص 244
19. برزخ؛ پژوهشی قرآنی و روایی، ص 151
20. اصول کافی، ج 3، ص 234، ح 2
21. اصول کافی، ج 3، ص 234، ح 1
22. بحارالأنوار، ج 6، ص 234، ح 49
23. بحارالأنوار، ج 6، ص 286، ح 8
24. بحارالأنوار، ج 6، ص 234، ح 49
25. بحارالأنوار، ج 6، ص 286، ح 8
26. اصول کافی، ج 3، ص 246، ح 4
27. اصول کافی، ج 3، ص 246، ح 5
28. بحارالأنوار، ج 17، ص 393، ح 4
29. زقوم گیاهی است: تلخ، بدبو، بدطعم، و شیره ای دارد که وقتی به بدن می رسد ورم می کند و تاول می زند، و گاهی به هر غذای تنفرآمیز دوزخیان گفته می شود و حمیم آب داغ و جوشانی است که برای اهل جهنم مهیا نموده اند.
30. اصول کافی، ج 3، ص 246، ح 1
31. آل عمران، 169- 171
32. آل عمران، 171
33. توبه، 111
34. المفردات فی غریب القرآن، ص 48
35. مجمع البیان، ج 1 و 2، ص 883
36. تفسیر المیزان، ج 2، ص 62
37. برزخ؛ پژوهشی قرآنی و روایی، ص 250
38. اعراف، 79
39. اعراف، 92 و 93
40. اصالت روح از نظر قرآن، ص 109
41. التفسیر قمی، ج 1، ص 44
42. بحارالأنوار، ج 6، ص 254
43. بحارالأنوار، ج 6، ص 254
44. بحارالأنوار، ج 6، ص 241
45. فروع کافی، ج 3، ص 229
46. بحارالأنوار، ج 6، ص 231
47. فروع کافی، ج 3، ص 230
48. مرآت العقول، ج 14، ص 191
49. فروع کافی، ج 3، ص 228
50. بحارالأنوار، ج 82، ص 62
51. بحارالأنوار، ج 82، ص 62
52. بحارالأنوار، ج 82، ص 63
53. غافر، 10 و 11
54. تفسیر المیزان، ج 17، ص 313
55. زمر، 68
56. بقره، 28
57. تفسیر البیضاوی، ج 5، ص 36
58. برزخ؛ پژوهشی قرآنی و روایی، صص 207- 210

منابع پایانی
1. قرآن کریم.
2. راغب اصفهانی، ابوالقاسم الحسینی بن محمد، المفردات فی غریب القرآن، انتشارات منشورات المکتبه المرتضویه، بی چا، بی جا، بی تا.
3. سبحانی، جعفر، اصالت روح از نظر قرآن، انتشارات مؤسسه تحقیقاتی امام صادق(ع)، چاپ دوم، قم، 1377ش.
4. شیرازی، ناصرالدین ابو سعید عبدالله بن عمر بن محمد، تفسیر بیضاوی، انتشارات مؤسسۀ شعبان، بی چا، بیروت، بی تا.
5. طباطبایی، سید محمد حسین، تفسیر المیزان، ترجمه ناصر مکارم شیرازی، انتشارات مرکز نشر فرهنگی رجا، قم، 1363ش.
6. طبرسی، ابو علی الفضل بن الحسن، مجمع البیان، انتشارات ناصرخسرو، چاپ سوم، تهران، 1372ش.
7. قاسمی، علی محمد، برزخ؛ پژوهشی قرآنی و روایی، انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره)، چاپ چهارم، قم، 1388ش.
8. قمی، علی بن ابراهیم، التفسیر، انتشارات دار الکتاب للطباعۀ و النشر، چاپ سوم، قم، بی تا.
9. کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، انتشارات مکتب صدوق، بی چا، تهران،1381ق.
10. کلینی، محمد بن یعقوب، فروع کافی، محمدهادی بن محمدصالح المازندرانی، انتشارات دارالحدیث، بی چا، قم، 1387ش.
11. مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، انتشارات وزارت ارشاد اسلامی، چاپ اول، تهران، 1365ش.
12. مجلسی، محمدباقر، مرآت العقول، انتشارات دارالکتب الإسلامیه، بی چا، تهران، 1368ش.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد