خانه » همه » مذهبی » بنده مخلص خدا

بنده مخلص خدا

بنده مخلص خدا

علامه سيد اسماعيل بلخي پيشگام نهضت بيداري اسلامي افغانستان قيام کم نظير خود را در سال 1329 آغاز کرد. وقتي قيام شکوهمند 15 خرداد 1342 به رهبري مرجع عاليقدر و آگاه حضرت امام خميني (ره) آغاز شد، علامه بلخي هنوز در زندان دهمزنگ کابل بسر مي برد، و حدود يک سال بعد از آن تاريخ آزاد شد. با وجودي که در زندان بسر

20de37ce d6eb 4f7e 8f87 98fdcd7c8f6c - بنده مخلص خدا

0023278 - بنده مخلص خدا
بنده مخلص خدا

 

 

نگاهي به ويژگي هاي علامه بلخي در گفت و گو با حجت الاسلام سيد جمال الدين از بستگان شهيد بلخي

درآمد
 

علامه سيد اسماعيل بلخي پيشگام نهضت بيداري اسلامي افغانستان قيام کم نظير خود را در سال 1329 آغاز کرد. وقتي قيام شکوهمند 15 خرداد 1342 به رهبري مرجع عاليقدر و آگاه حضرت امام خميني (ره) آغاز شد، علامه بلخي هنوز در زندان دهمزنگ کابل بسر مي برد، و حدود يک سال بعد از آن تاريخ آزاد شد. با وجودي که در زندان بسر مي برد، رويدادها و تحولات جهان اسلام را پيگيري مي کرد، و اين پيگيري کم و بيش در آثار و نوشته ها و اشعار او آشکار بود. او از دوران تحصيل در حوزه علميه مشهد مقدس از نهضت امام خميني (ره) شناخت داشت و آن را مورد مطالعه قرار داده بود. اما به اين شناخت اکتفا نکرد و پس از آزادي مانند کسي که به سرنوشت امت علاقمند است به ديدار امام در حوزه علميه نجف اشرف شتافت تا از محضر ايشان رهنمون گيرد و به مبارزات سياسي خود ابعاد جهاني ببخشد. سيد جمال حسيني که يکي از بستگان نزديک شهيد علامه بلخي مي باشد در اين گفت و گو ويژگي ها و مراحل مهم مبارزات علامه بلخي را شرح داده است:

نظر به اينکه حضرتعالي يکي از بستگان نزديک شهيد بلخي هستيد، علاقمنديم ويژگي هاي علمي ايشان را براي خوانندگان شاهد ياران شرح دهيد…
 

بسم الله الرحمن الرحيم: با تشکر از ساير برادران عزيزي که در مجله شاهد ياران زحمت مي کشند، به خصوص شخصيت هاي گران سنگ و وارسته که در احياي ياد شهيدان نقش مؤثر دارند. شهيداني که جان شان را در راه احياي نهضت جهاني اسلام فدا کردند. ولي از برخي از آن ها سخني آنچنان که شايسته آن ها باشد به ميان نمي آيد. قطعاً اين کار عظيم و با ارزش، آثار و برکت خودش را دارد. جوانان دنيا وقتي با ويژگي هاي شخصيتي اين بزرگان آشنا مي شوند اين چراغ براي هدايت آن ها و براي فعاليت بيشتر آنها. براي شکل گيري شخصيت اسلامي و ديني جوانان در هر کجايي که باشند روشن مي شود.
قبل از آغاز بحث درباره شخصيت علامه متفکر شهيد والا مقام سيد اسماعيل بلخي بايد پيشاپيش اذعان کنيم که صحبت کردن آن طوري که بايد شايسته مقام اين بزرگوار باشد قطعاً از عهده بنده و امثال من برنمي آيد. براي اينکه طبق مضمون حديث قدسي شريف «عبدي اطعني تکن مثلي». بندگان مصلح و مخلص خدا و متفکران بزرگ همچون علامه بلخي که ذوب در ذات اقدس ربوبي شده اند، هميشه در شخصيت آن ها لايه هاي پنهاني مي ماند. از ديدگاه هر شخصي به اندازه خودمان به اندازه اي که ما از شخصيت آن بزرگوار استنباط و اقتباس کرده ايم عرايضي را از طريق مجله شما به اطلاع جوانان مي رسانيم تا ان شاء الله مفيد باشد.
علامه بزرگوار سيد اسماعيل بلخي از شخصيت هايي است که واقعاً از ويژگي ها و ابعاد مختلف برخوردار است. شخصيتي جامع الاطراف است. شخصيتي است که ابعاد متعدد دارد. از اين نظر به حق شايسته مطرح شدن مي باشد. به طور يقين اگر ابعاد شخصيت آن بزرگوار به اندازه توان و استعداد باز شود و تعريف شود. براي جوانان مسلمان قطعاً آموزنده و چراغ راه خواهد بود. علامه متفکر شهيد بلخي ويژگي هاي شخصيتي منحصر به فرد زيادي دارد که در اين بحث به تعدادي از آن ها به طور مختصر اشاره مي کنم.
يکي از ويژگي هاي اين شخصيت اين است که علماي بزرگوار حوزه هاي علميه در زمان علامه بلخي غير از فقه و اصول، به طرف ساير علوم نمي رفتند. اين بزرگوار با آن ديد وسيعي که داشت و با آن شخصيتي که داشت در زمان حيات خود علاوه بر علم اصول و فقه و تدبر و تعلق، به سراغ علوم فلسفي هم رفته و ساليان درازي را فلسفه تدريس مي کرده است. در محضر اساتيد آن زمان درس مي خوانده و عمر خود را در اين حوزه ها گذرانده است. او در زمينه فلسفه يد طولايي داشته است. اگر سخنراني هاي او را بازنگري کنيد. به خصوص آن سخنراني عظيم و عميقي که در حوزه هاي علميه قم، مشهد و نجف در سال هاي 36-1347 ايراد نمود، توانست تحول بزرگي را در حوزه هاي علميه شيعه در ايران و عراق ايجاد کند. او فرمود که تحول پايه تکامل است. تکامل را به مفهوم خاص خود معنا کرد.
دوست داريم شما عزيزان آن سخنراني ها را با آن لحن زيبا از نوار پياده کنيد تا ملاحظه کنيد که علامه بلخي در آن زمان و در فضاي آن تاريخ چه تفکري داشته و چگونه مي انديشيده است. جلوه ها و بازتاب انديشه هاي فلسفي و اجتماعي او چه اثرات بزرگي را نه تنها در افغانستان، و نه تنها در ايران، و نه تنها در نجف اشرف، بلکه در خيلي از مراکز اسلامي که سفر مي کرده داشته است. اين سخنراني ها که خمير مايه اصلي تفکرات فلسفي و اجتماعي بلخي بوده اثرات چشمگيري را در زمان خود بر جاي گذاشته است. او از اين قبيل سخنراني ها در نجف، مشهد و همچنين در افغانستان زياد داشته است.
علاوه بر فلسفه که يد طولاني در آن داشته مي بينيم که در رابطه با تاريخ اسلام، تاريخ و سرنوشت ملل مسلمان، تاريخ و سرگذشت شخصيت هاي مؤثر جهان اسلام اطلاعات ارزنده و وسيع داشته است. که باز هم در همين خطابه ها و منبرها از اين اطلاعات تاريخي استفاده مي کرد. در اين زمينه او به حق يکي از اساتيد و يکي از محققين و يکي از صاحب نظران در عرصه تاريخ اسلام، جامعه شناسي اسلامي، تاريخ ملل مسلمان و زندگينامه شخصيت هاي تاريخي جهان اسلام بود.
در زمينه هاي اجتماعي و سياسي، که در آن زمان حوزه هاي علميه به دلايلي علاقه زيادي به امور اجتماعي و سياسي نداشتند، مي توان گفت که شهيد بلخي اهتمام ويژهاي به مسائل اجتماعي مسلمانان در زمان خود داشته است. او در اين زمينه مقالات علمي فراواني نوشته و در نشريات پيام وجدان و ديگر نشريات آن زمان کابل منتشر کرده است. در حوزه سياست و جامعه شناسي بحث و تدبر و تفکر مي کرده است. باز هم اين را از لابه لاي سخنراني ها و نوشته هاي اين بزرگوار و نيز زندگينامه شهيد بلخي که شخصيت هاي عضو بنياد شهيد بلخي در قم نوشته اند، يافته ام.

طرح ديدگاه هاي فلسفي و تاريخي از سوي شهيد بلخي در حوزه هاي علميه با چه واکنش هايي از سوي حوزه هاي سنتي مواجه شده است؟
 

همان طوري که در تاريخ مي بينيم، واکنش در قبال افکار اصيل، منور و تجددگراي مصلحان بزرگ وجود داشته است. در زنديگنامه شهيد بلخي که از سوي شخصيت هاي گوناگون در طول 40 سال گذشته نوشته شده به آساني مي توانيم به ميزان اين واکنش ها دسترسي پيدا کنيم.
 

قطعاً در قبال افکار تجدد گرايانه او مقاومت هايي از طرف مراکز سنتي حوزه و شخصيت هاي سنتي متأسفانه صورت گرفت. اگر تاريخ معاصر شهيد بلخي را بازنگري کنيم متأسفانه ملاحظه خواهيم کرد که شخصيتهاي علمي زيادي در مقابل افکار فوق العاده و عميق او ايستادگي، يا صحنه سازي کردند. چهره اين شخصيت عزيزمان را مخدوش نمودند. همانگونه که چنين کاري را در برابر افکار شخصيت هاي بزرگي انجام دادند.
شهيد بلخي ضمن ناديده گرفتن اين انتقادات و شانتاژها و اين اقدامات منفي، با قدرت و صلابت تفکرات روشنگرانه خود را در مجالس درس و در محافل عمومي و در هر زمينه اي که فراهم مي شد بيان مي کرد. او توانست به ميزان وسيعي تفکرات خود را به کرسي بنشاند و افکار عمومي جامعه را به سوي انديشه هاي تجددگرايانه رهنمون سازد. مي توان گفت که شهيد بلخي در مقابل مخالفين و کساني که مقاومت مي کردند، پيروز و موفق از اين ميدان بيرون آمد. امروزه به روشني آثار و پيامدهاي تفکرات او را در جامعه مشاهده مي کنيم.

شهيد بلخي در عمل تا چه اندازه روي ديدگاه هاي خود ايستاد و پافشاري کرد؟
 

از ديگر ويژگي هاي منحصر به فرد شهيد بلخي اين بود که او در کنار آن ذهنيت هايي که داشت، اهل عمل بود. قرآن مجيد در اين زمينه مي فرمايد: «لم تقولون مالا تفعلون». ما واقعاً مشکل بزرگي که داريم اين است که خيلي از مصلحان و شخصيت ها افکار بزرگي دارند. موضوعات مهمي مطرح مي کنند. ولي پاي عمل که به ميان مي آيد ممکن است آن بروز و تجلي را از خود نشان ندهند. ولي در شخصيت شخيص شهيد بلخي براي به کرسي نشاندن نظريات و ديدگاه هاي علمي، اجتماعي، سياسي و فلسفي و حوزوي خود به شدت مقاومت کرد و پاي اين انديشه ها ايستاد در نظر بگيريد کمتر کسي که مثل شهيد بلخي حدود 15 سال زندان را به عنوان تاوان ديدگاه هايي که مطرح کرده، پس داده باشد. اين شخصيت بزرگوار به جرم مطرح کردن اين موضوعات اجتماعي، سياسي و علمي با سخن چيني افراد مخالف که متأسفانه خيلي از آن ها از نهادهاي مذهبي و حوزوي بودند، دستگير و روانه زندان مي شود. حدود 15 سال را در بدترين شرايط که باز هم زندان رفتن او يکي از ويژگي هايي که مطرح مي کنيم عملاً تاوان حرف هاي خودش را پس داده و پاي حرف هايي که مطرح کرده ايستاد. در ميان شخصيت هاي علمي جهان اسلام به خصوص شخصيت هايي که در کشور افغانستان مطرح هستند کسي را سراغ نداريم که حرفي را گفته باشد، و پاي حرفش هم تا اين اندازه ايستاده باشد.
يکي ديگر از ويژگي هاي منحصر به فرد شهيد بلخي که آن بزرگوار را از ساير شخصيت هاي حوزوي متمايز مي کند، اين است که در زمان او حوزه هاي علميه و شخصيت هاي حوزوي به مسائل سياسي و اجتماعي و تفکرات جديد به ويژه ايجاد حکومت اسلامي هرگز نمي انديشدند. به طور مثال يک عالم حوزوي بيايد و در عرصه اجتماعي دنبال اين باشد که قدرت را از دست ظالمين تصاحب کند و حکومت اسلامي برپا کند، چنين شخصيتي در زمان علامه بلخي نداشتيم. نمي توانيم اين ويژگي شخصيتي شهيد بلخي را با ويژگي شخصيتي هموطن و همشهري عزيزش مرحوم سيد جمال الدين اسدآبادي افغاني متفاوت بدانيم. سيد جمال الدين در آخر عمرش و در نوشته هايش مي فرمايد:‌ «از اين که من دولت ها را در دستور کار اصلي خود قرار دادم مانند بذر افشاني در شوره زار بوده است». او افسوس مي خورد که چرا مبارزات خود را از ميان جامعه و از ميان توده مردم مسلمان شروع نکرده است.
لذا شهيد بلخي با توجه به تجربيات عميق اجتماعي که داشت و با توجه به انسان شناسي و تاريخ شناسي و جامعه شناسي که داشت، و از ذهنيت و هوشمندي قوي و فکر قوي در مسايل فلسفي و تاريخي و تحليل قدرتمند سياسي برخوردار بود، براي به ثمر نشاندن افکار اسلامي خود با قدرت وارد صحنه سياسي و اجتماعي شد. حرکتش را در دو زمينه آغاز کرد. يعني هم به سراغ اصلاح حکومت رفت و هم به سراغ اين رفت که افکار عمومي و جامعه را در دست داشته باشد. اين طرز زندگي و مبارزه و تفکر منحصر به فرد شهيد بلخي او را از ديگران متمايز ساخت. او براي پيروزي و تحقق اهداف خود هم به درون جامعه رفت، و هم به سراغ دولت و حکومت رفت.
او تسلط بر قوه مجريه را بخشي از شرايط توفيق افکار خود مي دانست، که باز هم ملاحظه مي کنيم که به سمت مسائل سياسي رفتن و دخالت در امور دولت و حکومت و تلاش براي برپايي دولت اسلامي در آن زمان خوشايند برخي حوزه هاي علميه سنتي نبوده است. لذا اين طرز تفکر در زمان معاصر شهيد بلخي وجود داشته و اين شخصيت سياسي و تاريخدان و محقق بزرگوار و عالم انديشمند در آن عصر و زمان در صدد اصلاح حکومت و تسلط بر حکومت و دخالت در حکومت و سقوط حکومت ظالم و برپايي حکومت اسلامي بوده است. به حق مي توان گفت که اين مميزه و مشخصه هم از ويژگي هاي منحصر به فرد شخصيت شهيد بلخي مي باشد.
يکي ديگر از ويژگي هاي شهيد بلخي اين است که همه اين موضوعات ارزشمند که در زمان ما مطرح مي شود، مثل دخالت در سياست، دخالت مسلمين در سرنوشت اجتماعي خويش، مثل تلاش براي تشکيل حکومت اسلامي، مثل تقريب بين مذاهب اسلامي، علامه بلخي در زمان خود به همه اين افکار توجه داشت. با سبک و روش خاص خود اين افکار را تعقيب کرده و براي پياده کردن آن ها در جامعه وقت گذاشت.

گفته شده که شهيد بلخي يکي از طرفداران تقريب بين مذاهب اسلامي بوده است. در اين زمينه چه اطلاعي داريد؟
 

در حقيقت شهيد بلخي موضوع تقريب بين مذاهب اسلامي را به شکل منحصر به فرد پيگيري مي کرده است. در رابطه با تلاش براي تقريب بين مذاهب اسلامي امروزه ملاحظه مي کنيم که خيلي از وعاظ و بزرگان و متفکرين صحبت مي کنند، يا کتاب و مقاله مي نويسند. آن ها فقط به مسايل جزئي و فرعي توجه مي کنند. به ريشه هاي اختلاف رجوع نمي کنند. به اصولي که جامعه را به وحدت مي رساند توجه نمي کنند. اول به سراغ شاخه ها و جزئيات مي روند. به طور مثال برخي از عزيزان در کتاب هاي خودشان براي رسيدن به وحدت از سني مي خواهند از موضوع مورد اعتقادشان دست بکشد. يا براي رسيدن به وحدت از شيعه مي خواهد از موضوعات عقيدتي خود دست بردارد. اين شيوه در انديشه هاي شهيد بلخي جايگاهي ندارد. براي همين است که شهيد بلخي در مباني و در بنيادهاي تقريبي با بقيه علما اختلافات نظر دارد. لذا او ديدگاه هاي تقريبي خود را اينگونه بيان نمي کرده است. چرا؟ براي اينکه برداشت هاي حوزه هاي ديني از اختلافات يک امر طبيعي و عادي است.
وقتي فقه ما پوياست… وقتي که مي گوييم استنباط و استخراج مفاهيم ديني را از منابع اصلي جايز مي دانيم. از کتاب و سنت استنباط مي کنيم. طبيعي است که علماي فقه و حديث و تاريخ از اين ابزار استخراج و استنباط استفاده مي کنند. اشتباه و اختلاف براي يک فقيه و دانشمند يک امر عادي و يک روال طبيعي است. چطور فقهاي مذهب تشيع در بسياري از حوزه ها و احکام اختلاف دارند؟ واقعاً هم اختلاف دارند! چنانچه از علماي خود انتظار داشته باشيم که از نظر فکري و استنباط با هم يکي باشند اين خواسته درست نيست. لذا شهيد بلخي در هيچ يک از نوشته ها و سخنراني هاي خود سراغ اين نوع اتحاد نمي رود. او به همين آقاي سني با همين کيفيت سني بودنش به آقاي شيعه با همين شيعه بودنش مي گويد که مباني و هويت خودش را بدون اينکه از آن بخواهد کم و زياد کند، حفظ نمايد. او مي گويد بياييد براي يک سري مسائل اجتماعي که به سرنوشت همه ما ارتباط با هم در کنار هم باشيم. نمي گويد که از فلان موضوع و از فلان حکم دست برداريد.
در اين جا شهيد بلخي اول موضوع وحدت را براي ما مشخص مي کند که مسائل و منافع اجتماعي در رابطه با اين موضوعات است و نه در رابطه با مسائل ديني. و از طرف ديگر اختلاف در احکام ديني را يک امر عادي مي بيند، که حق قضيه هم همين است. لذا تفکرات آن بزرگوار با علما در اين زمينه فرق مي کند. او پيشنهادهايي را ارئه مي دهد که عملاً به اتحاد واقعي بين مسلمانان منجر مي شود.
در جريان تحقيقات و مطالعاتي که در چند سال گذشته در بنياد فرهنگي شهيد بلخي در قم انجام داده ايم به اين نتيجه رسيديم که محور تفکرات بنيادي و مؤثر و کارساز علامه بلخي اين بوده که ما بايد مدارس و حوزه هاي علميه بزرگي را به وجود بياوريم که در آن علماي شيعه و سني در کار هم درس بخوانند. طلاب شيعه لزوماً مباني و احکام فقهي اهل تسنن از فقه و احکام فقهي و اصولي و فلسفي تشيع اطلاع داشته باشند. چون شهيد بلخي مي داند که به قول حافظ «جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه – چون نديدند حقيقت ره افسانه زدند». يکي از علت هاي اختلافات اين است که ما همديگر را نمي شناسيم. در تاريکي تيراندازي مي کنيم. شيعه در رابطه با سني چيزهايي را مي گويد که واقعاً وجود خارجي ندارد. همين توهمات و وسوه هاي شيطاني است که استعمارگران و قدرت هاي سلطه گر بيگانه ايجاد کرد. همين طور طلاب سني در رابطه با شيعه چيزهايي را از دشمن ياد گرفته و بدون تحقيق در ذهن خود ذخيره کرده که واقعاً وجود خارجي ندارد. همديگر را نمي شناسند و خود اين ناشناختن باعث شده که نسبت به هم دچار توهم و ذهنيت منفي باشند، و عليه يکديگر جنگ رواني ناخواسته بر خلاف شرع و نادرست از صدر اسلام تا امروز بين شيعه و اهل تسنن ادامه دارد.

به خاطر همين ديدگاه هاي تقريبي بود که نمايندگان اقوام و مذاهب مختلف به حزب ارشاد اسلامي پيوستند و در کنار شهيد بلخي مبارزه کردند؟
 

دقيقاً همين طور بوده است. همين افکار منور و روشن علامه بلخي بود که در کشوري که تعدد قومي و مذهبي دارد توانست گروه هاي مبارز جامعه را يکپارچه و منسجم کند. اگر تاريخ گذشته و معاصر افغانستان را مطالعه کنيد مي بينيد که چه خشونت هاي شديد مذهبي که بر عليه يکديگر اعمال نمي شده است. در چنين جامعه اي افکار منور شهيد بلخي آثارش را بر جاي گذاشت. او يکي از علماي منحصر به فرد افغانستان بود که در جامعه اين کشور جا باز کرد و مورد توجه همه مسلمين قرار گرفت. هم شيعيان و اهل تسنن به او ارادت خاصي داشتند و هم اقليت هاي مذهبي غير مسلمان افغانستان به اين شخصيت منور و روشن انديش که تفکرات او از قرآن کريم سرچشمه مي گرفت و به کرامت و ارزش انساني، انسان ايمان داشت به او ارادت خاصي داشتند. او انسان را به خاطر انسان بودنش دوست داشت و براي انسان عزت و کرامت خاص قايل بود.

افکار و انديشه هاي شهيد بلخي همان طوري که او در ادبيات و اشعارش مي گويد، در بخشي از يک بيت شعري مي فرمايد «عزم من در قالب مذهب نگنجد اي رفيق – مسلک پاک صراط المستقيم آيين من». متأسفانه برخي از علماي شيعه و سني مخالف اين افکار را درک نمي کردند. اينگونه تعبير مي کردند که او برخلاف دين و مذهب است.
 

در حالي که شخصيت او فرا مذهبي و فرا مليتي بود. قرآن کريم صرفاً انسان را به عنوان يک موجود و مخلوق داراي کرامت و شخصيت مستقل معرفي مي کند. داشتن مذهب، دين و شخصيت مستقل معرفي مي کند. داشتن مذهب، دين و شخصيت ديني ارزش خاص دارد. ولي انسانيت و انسان بودن هم يک ارزش است. لذا خداوند در قرآن کريم همه انسان ها را که پيرو هر دين و مذهبي باشند. اولا آدم و حوا معرفي مي کند. پس يک نسبت برادري در بين ما وجود دارد که اين را از طريق قرآن استفاده مي کنيم. قرآن مکرر گفته است «و لقد کرمنا بني آدم» قرآن مي گويد که هيچ عالمي نيامده تا بني آدم را به مذهب تشيع، مذهب تسنن و فرقه و گروه خاصي مقيد کند.
برحسب دانش و فرهنگ قرآن کريم مي گوييم که همه انسان ها که از ابتداي خلقت روي زمين آمده اند فرزندان آدم هستند، و خداوند به اينها ارزش داده. انسان کرامت ذاتي دارد. در رابطه با رنگ و نژاد هم در قرآن کريم مي فرمايد: «و من آياته اختلاف السنتکم و الوانکم». شخصيت شهيد بلخي واقعاً شخصيت برگرفته از قرآن کريم بود. ما بايد متأسف باشيم که غربي ها و اروپايي ها حقوق بشر را براي ما مطرح مي کنند. در ذات حقوق بشري که خارجي ها طراحي کردند و نوشتند که رنگ، نژاد سرخ، نژاد سياه يک ضعف تلقي مي شود. در عين حالي که ضعف تلقي مي شود از بقيه نژادها مي خواهد که خوب حالا شما بيايد اين را ناديده بگيريد. به طور مثال در کنار هم باشيد انگار که مفهومش اين مي شود که آقا درست است که اين آقا ضعيف است و سياهي هم يک نوع ضعف است ولي تو آقاي سفيد پوست بزرگواري کن و ناديده بگير بيا با هم باشيم. ولي آنچه قرآن کريم به ما مي آموزد خلاف اين است. قرآن مي فرمايد که اي انسان مسلمان يا غير مسلمان منشأ همه رنگ ها و نژادها و زبان ها خداست. از نشانه هاي قدرت خداست.
شهيد بلخي در طول 15 سال زندان به تنها کتابي که مأنوس بوده قرآن کريم بوده است. وقتي که از زندان آزاد مي شود و به بيرون مي آيد به همه احترام مي گذارد به شيعه و سني به مسيحي و نژاد سياه و سفيد و نژادهاي ديگر همه را به يک چشم مي بيند. با استنباطي که از قرآن دارد همه مخلوق خدا هستند. و اگر ما ميان مخلوقات خدا تبعيض قايل شويم به نوعي به شرک و دوگانه پرستي منتهي مي شود. به خاطر اين است که شخصيت شهيد بلخي به همه احترام مي گذاشته. به خاطر اين است که شخصيت او شکل گرفته از قرآن است. به خاطر اين که به انسانيت اعتقاد دارد و انسان را با استفاده از آيات قرآن داراي کرامت ذاتي و ارزش ذاتي مي داند. تصويري که از ايشان به يادگار مانده ملاحظه مي کنيم که در تشيع جنازه او شيعه و سني در يک صف در نماز جماعت ايستادند براي او با دست هاي باز و بسته نماز خواندند. در آن زمان شخصيت هاي سني در سرتاسر افغانستان و خارج از افغانستان براي او مجالس فاتحه و مجالس قرائت قرآن برگزار کردند، و پيام هاي تسليت ارسال نمودند… و اين به خاطر تفکر و انديشه اصيلي که از قرآن گرفته بود.

شهيد بلخي در آخرين سفري که در سال 1346 به حوزه علميه قم داشت در بين علما و طلاب چند جلسه سخنراني ايراد کرد و از سکوت و بي تفاوتي برخي از علما انتقاد به عمل آورد. اين سخنان چه بازتابي در حوزه داشت؟
 

در آن سال او به حوزه علميه قم آمد و سخنراني هاي خيلي مؤثر و هدايت گري ايراد کرد. در آن سخنراني ها درباره موضوعات مهم جهان اسلام از جمله موضوع تحول در مباني فکري اسلام بحث کرد. به طلاب و علما گفت که شما وارثان پيامبران هستيد و خودتان را کوچک ندانيد. به اين شخصيت هاي بزرگ و عظيم تأثيرگذار در جهان اسلام و حاضرين مجلس روحيه بخشيد. در آن جلسه سخنراني به خاطرات زندان که واقعاً عجيب بود اشاره کرد. او در آن جلسه گفت که من در زنداني زندگي کردم که عقرب هاي آن سمي تر و خطرناکتر از عقرب هاي کاشان بودند. سرماي زندان سردتر از سرماي همدان بود. اين نشان مي دهد که از اوضاع شهرهاي ايران هم اطلاع داشته است. در زندان هرگز به او مرخصي ندادند. ملاقات هايي که داشته در سال هاي آخر زندان بوده است. او مي گفت که در زندان بيش از 1700 بار قرآن را مطالعه کرده و هر بار به معاني و مفاهيم جديدي دسترسي پيدا مي کرده است. متوجه شدم که قرآن همانند ذات اقدس الهي نامنتهي است و نمي توان به حقيقت آن رسيد. اين سخنراني ها واقعاً براي طلاب و اساتيد و بزرگان آن زمان اثرات چشمگيري داشت. در آن جلسه درس هايي را به جوانان و علما مي آموزند. طلاب و علماي افغاني را به بازگشت به افغانستان تشويق کرد.

بزرگاني که معاصر شهيد بلخي بودند چه خاطراتي از او دارند؟
 

در اين زمينه داستاني را از مادرم که دختر دايي شهيد بلخي بوده است نقل مي کنم. مادرم نقل کرده که پس از آزادي شهيد بلخي از زندان به ديدار او رفته بود. در خانه بلخي زن خدمتکاري وجود داشته که از چاه آب بيرون مي کشيده است. هنگامي که شهيد بلخي ملاحظه مي کند اين زن به سختي آب از چاه بيرون مي کشد به کمک او مي شتابد. و آب از چاه بيرون مي کشد. اين حرکت نشان مي دهد که به پيشخدمت و کارگر خانه مهربان بوده و توجه داشته است.

حضرتعالي ارتباط خانوادگي با شهيد بلخي داريد؟
 

شهيد بلخي خواهر زاده پدر بزرگ من شهيد آيت الله سيد حيدر بلخي است که در زمان خود از علماي بزرگ افغانستان بوده و خدمات ارزشمندي را به جامعه تشيع در افغانستان به ويژه در مزار شريف، بلخاب و در ساير مناطق شمالي تقديم کرده است. زماني که ايشان بعد از 21 سال تحصيلات حوزوي را در حوزه علميه نجف اشرف به پايان رساند، و از مراجع وقت اجازه اجتهاد گرفت. وارد سمت شمال افغانستان شد، شهيد آيت الله سيد حيدر بلخي خود را خدمتگزار مردم و ساير طبقات فرهنگي و دانشگاهي مي دانست. به محض اينکه حرفي براي گفتن داشت و توانايي برقراري ارتباط با مردم را داشت به مشکلات کوچکترين و ضعيفترين فرد جامعه رسيدگي کرد.
داستان ديگري که درباره علامه بلخي از پدرم شنيده ام اين است که بلخي به مناسبت ماه محرم الحرام در يکي از حسينيه هاي کابل منبر مي رفته است. در پايان دهه محرم مبلغ چهل هزار افغاني (پول رايج افغانستان) به او مي دهند و اين مبلغ را در گوشه عمامه اش قرار مي دهد. در مسير راه بازگشت از مسجد با سيد فقيري برخورد مي کند. سيد مزبور مشکلات خود را با علامه بلخي در ميان مي گذارد و شهيد بلخي بلافاصله دست به عمامه مي برد و تمام مبلغ چهل هزار افغاني را که به خاطر ده شب سخنراني دهه محرم دريافت کرده بود، دو دستي و يکجا تقديم اين فقير مي کند. آن شخص فقير که اين پول را دريافت کرده بود غافلگير مي شود و به علامه بلخي تذکر مي دهد که حاج آقا فلان مبلغ بود ولي شهيد بلخي با تعجب به او مي گويد بله من متوجه مقدار مبلغ هستم و اميدوارم که مشکلات شما با اين مبلغ که نياز داريد حل شود.
علامه بلخي چنين شخصيتي بود. مثل ميخي که هر چه بر سر آن مي کوبند محکم تر و مستحکم تر مي شود. کساني که او را بعد از آزادي از زندان ملاقات کردند. مي گويند که شهيد بلخي با آن شخصيتي قبل از زندان داشت متفاوت بود. شخصيتي بريده از دنيا و ماديات بود. شخصيتي که ديدگاهش به دنيا و جامعه فرق کرده بود. يک انسان الهي و متعقل شده بود. يک انسان متواضع و خاک نشين شده بود.
نقل کرده اند که جمعيتي از علما و طلاب براي استقبال از علامه بلخي پس از آزادي از زندان در زادگاه او تجمع کرده بودند. اين آقايان با کمال تعجب مي بينند که او خيلي ساده و بدون اينکه منتظر بماند تا اين جمعيت به استقبال او بيايند، با پاي پياده و به صورت معمولي به ميان جمعيت مي رود. زيرا علامه بلخي که شرايط سخت زندان را متحمل شده بود و بارها مرگ را جلوي چشمان خود مجسم کرده بود و اميدي به رهايي از سياه چال هاي ستم شاهي وقت نداشت، پس از آزادي، فعاليت هاي سياسي و فرهنگي خود را از سر گرفت. اکنون هزاران انسان در سرتاسر دنيا وقتي از زندگي آن بزرگوار شناخت پيدا مي کنند، واقعاً متحول و متغيير مي شوند.
منبع: شاهد ياران شماره 64

 

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد