بهداشت روان در نهج البلاغه
بهداشت روان در نهج البلاغه
چکیده:
در عصر کنونی که به تعبیر برخی از اندیشمندان، «عصر اضطراب» نامیده شده است، مشکلات بسیاری در باب روح و روان متوجه بشر امروزی شده است، که برای درمان این بیماری و مشکلات، گرچه علم جدید روانشناسی نسخههایی برای آن پیچیده است اما این درمانها از آنجایی که بر اساس تجربه در آزمایشگاهها و نظریهپردازی میباشد، نتوانسته درمان واقعی برای این دردهای جانکاه باشد و فقط در بعضی موارد نقش مسکن را داشته است نه درمان واقعی، بنابراین ضرورت ایجاب میکند درمانهایی را به کار بگیریم که سرچشمه آنها وحیانی و از منبعی الهی باشد که آفریدگار و خالق بشر است، لذا در این تحقیق سعی شده به اندازه توان به گوشهای از دریای بیکران بیانات امیر کلام، حضرت علی (علیهالسلام) اشاره شود که درمان واقعی این بیماریها فقط در کلام این بزرگواران است.
کلید واژهها: نهج البلاغه، بهداشت روان، روان سالم، روان ناسالم، روانشناسی غرب.
پیشگفتار
پژوهشهای متعدّدی در مورد اثر مذهب بر سلامت روان و حتّی جسم انجام شده است و نتایج اکثر مطالعات نشان دهنده اثر مثبت مذهب بر سازگاری روانی و اثر منفی بی مذهبی بر علائم بیماریهای روان تنی بوده است. آکلین و همکارانش در مطالعات خود درباره اثر مذهب و مقابله با سرطان به این نتیجه رسیدهاند که بین مذهب درونی و معانی زندگی رابطه مثبت وجود دارد و همچنین بین یأس و نا امیدی، خصومت و انزوای اجتماعی و مذهب،¬ رابطه ای منفی وجود دارد. در پژوهشهای جالب دیگری تحت عنوان (دینداری و سلامت روان) توسّط همین گروه، همبستگی بین هدایت مذهبی و اضطراب، صفات شخصیّت، کنترل نفس، افکار غیر منطقی و افسردگی مورد ارزیابی قرار گرفت، نتیجه کلّی حکایت از آن داشت، که بین مذهبی بودن و اضطراب رابطه منفی وجود دارد و همچنین بین دینداری و کنترل نفس رابطه مثبت وجود دارد و در بسیاری از پژوهشهای دیگر شبیه همین موارد، وجود این رابطهها به اثبات رسیده است. خوشبختانه در سالهای اخیر در ایران نیز کم و بیش در کنگرههای مختلف روانشناسی، روانپزشکی، دین و روان و پایان نامه های حوزوی و دانشگاهی و موسّسات علمی و پژوهشی به آثار مثبت مذهب و نگرشهای مذهبی و آموزه های دینی از قرآن و اهل بیت (علیهم السّلام) بر بهداشت روان پرداخته شده است. اما آنچه که خلأ آن در بین این پژوهشها مشهود است کمتر بهره بردن از بیانات و دستور العمل های امیر بیان، امام و پیشوای علوم، امیرمؤمنان علی (علیه السّلام) میباشد، تا آنجا که این حقیر در طول پژوهش خود به تعداد انگشت شماری از منابع دست یافتم که خاصّه در این موضوع قلم فرسایی کرده باشند و این چند سیاهه ناچیز، تلاشی است برای رسیدن به قطره ای از دریای بیکران فاتح تمامی ابواب علوم، دوّمین پیشوای شیعیان، علی (علیه السّلام)؛ و بر خود لازم میبینم که در اینجا نام ببرم از موسّسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره) که سالهاست به طور تخصّصی گام در این زمینه نهاده و ضرورت آن را در جامعه امروزی به خوبی احساس کرده و این نوشتار را تقدیم میکنم به مطهّری زمان، دانشمند فیلسوف، حضرت آیت الله مصباح یزدی (حفظه الله) رئیس و بنیانگذار موسّسه علمی و پژوهشی امام خمینی (ره) که بنده نیز توفیق دانش پژوهی این موسّسه را دارم.
ضرورت تحقیق:
روانشناسی یکی از شاخههای بر جسته علوم انسانی است که همواره مورد نظر اندیشمندان و بزرگان قرار گرفته است، آنچه بیش از هر چیز ذهن انسانهای دین باور را در رابطه با شناخت روح و روان آدمی به خود مشغول میسازد، این است که روح از ناشناختههای بشر بوده و قرآن کریم به طور صریح این نکته را بیان میفرماید: «وَیَسئَلُونَکَ عَنِ الرُّوحِ قُل الرُّوحُ مِنْ َامْرِ رَبّی وَ مَا ُاوتِیتُمْ مِنَ اْلعِلْمِِ الّا قَلیلاً» (1) و درباره روح از تو میپرسند بگو: «روح از [سنخ] فرمان پروردگار من است و به شما از دانش جز اندکی داده نشده است.» از سویی آگاهی از علوم ناشناخته بشری توسط انبیاء و اولیاء الهی میسّر خواهد بود و از گذر کلام و عمل آنها برخی از زوایای پنهان دانش، آشکار خواهد شد. چنان که میبینیم حضرت علی (علیهالسّلام) میفرماید: «ایُّهَا النّاسُ، سَلُوِنی قَبْلَ َانْ تَفْقِدُونِی فَلَاَََنَا به طرقِ السَّمَاءِ َاعْلَمُ مِنِّی به طرقِ َالْاَرْضِ» ای مردم پیش از آن که مرا نیابید آن چه که میخواهید بپرسید که من به راههای آسمان از طرق زمین آشناترم. (2) بنابراین شناخت روان انسان و زوایای پیدا و پنهان آن از طریق اولیاء الهی و ائمّه معصومین (علیهم السّلام) ممکن است و شیعیان که شاگردان مکتب این بزرگواران هستند آموزههای آنان را به اهل دانش و بینش ارائه میدهند.
روش تحقیق:
روش تحقیق در این پژوهش به شیوه کتابخانه ای و از نوع توصیفی و تحلیلی میباشد، که در آن سعی شده است با تکیه بر بیانات امیرالمؤمنین (علیه السّلام) درمانی واقعی، برای دردهای روانی امروزی، که افراد زیادی را در کام خود فرو برده است، بیان شود.
تعریف اصطلاحات:
روانشناسی: از گذشته دور تاکنون برای روانشناسی تعاریف گوناگونی نظیر، علم ذهن، علم حیات ذهنی، و علم رفتار ارائه گردیده است، در سالهای اخیر روانشناسی به عنوان، مطالعه علمی رفتار موجودات زنده یا مطالعه رفتار و فرایندهای ذهنی موجود، تعریف شده است.
اومانیسم :
در فارسی به صورت اصالت انسان، انسان گرایی، انسان مداری، آدمیت، خود بنیادی، ترجمه شده است. این مکتب انسان را محور ارزشها قرار میدهد، یعنی اصالت به اراده و خواست او داده میشود، در این نظریّه همه چیز از انسان شروع میشود و به انسان نیز ختم میشود، و هیچ حقیقتی برتر از انسان وجود ندارد، بنابر این اومانیسم در مقابل مکتب دین که بر اساس خدا محوری میباشد قرار گرفته است.
اختلالات روانتنی (سایکو سوماتیک) :
بیماریهای «سایکو سوماتیک» بیماریهای جسمی هستند که عوامل روانی در شیوع و تشدید آنها مؤثّرند. منظور این نیست که فقط عوامل روانی در به وجود آوردن این اختلالات دخالت دارند بلکه عوامل دیگر هم دخالت داشته، منتهی عوامل روانی به صورت عوامل تسریع کننده یا کاتالیزور عمل میکنند. در آسم حق تقدّم با آلرژی است، در دیابت حقّ تقدّم با عامل ارثی است، در تبخال یک عامل ویروسی، امّا در بیماریها، عوامل روانی، کاتالیزور هستند. (منظور از کاتالیزور چیزی است که در فعل و انفعالات شیمیایی مستقیماً وارد نمیشوند، ولی اثر تشدید کننده دارند) کاتالیزورهای مهم بدن انسان، ویتامینها هستند. ویتامینها دسته ششم غذاها میباشند که سوخت و ساز و یا متابولیسم را در بدن به راه میاندازند، اگر به کسی فقط ویتامین داده شود، زنده نخواهد ماند امّا بدون ویتامین هم انسان قادر به ادامه زندگی نخواهد بود، بنابراین همان نقشی را که ویتامینها در بدن ایفا میکنند، علل روانی در ایجاد بیماریهای سایکو سوماتیک دارند. اختلالات روان تنی به طور ناگهانی به وجود نمیآیند بلکه ابتدا توسط نشانههایی مثل استفراغ، تپش قلب، رنگ پریدگی ظاهر شده و استرسها و ضربههای روحی به طور تدریجی روی فرد تاثیر میگذارند و اثر تجمّعی آنها سبب بروز بیماریهای سایکو سوماتیک میشود.
رفتارشناسی:
به مجموعه واکنشها و کنشهای پدیدهها، رفتار گفته میشود. شناخت و شناسایی این رفتارها امکان پیشبینی، کنترل و تغییر رفتار پدیدهها را میسّر میسازد.
هیپوتالاموس:
زیر نَهَنْج یا هیپوتالاموس (hypothalamus) غدّهای است در مغز، که دستگاه عصبی را به کمک غدّه زیر مغزی به دستگاه غدد درون ریز متّصل میکند. به طور کلّی هیپوتالاموس مرکز اعمال غریزی است، مانند احساس گرسنگی، سیری، تشنگی، تنظیم دمای بدن، تنظیم فشار خون، رفتارهای هیجانی مثل خشم و ترس و اضطراب و نیز عاطفه، نیز باعث ترشّح هورمون رشد، که باعث رشد استخوان میگردد، و هورمون تیروتروپ (برانگیزنده غدّه تیروئید)، هورمون کورتیکوتروپ (غدّه فوق کلیوی)، هورمون اف اس هاش و اف هاش (برانگیزنده غدد جنسی) میشود.
نکاتی چند:
اینک که بر آن شدیم تا خوشهای از خرمن علم و دانایی و بینش حضرت، تحت عنوان «بهداشت روان در نهج البلاغه» برگرفته و به شیعیان شیفته آن امام همام تقدیم کنیم، ذکر چند نکته، ضروری به نظر میرسد: الف بنابر نظر روانشناسان بسیاری از نظریّههای روانشناسی غرب و شرق متأثّر از حالات و انفعالات دوران کودکی نظریّه پردازان بوده و آنها همواره تحت تأثیر مسایل درونی خویش بودهاند. روانشناسانی مثل یونگ، فروید، آدلر، آلپورت و … با توجّه به حالات دوران کودکی خود نظریّه پردازی کردهاند. (3) از این رو روانشناسان دیگری که همزمان با آنها بودهاند با نظریّههای آنان مخالفت کرده و حتّی نقطه مقابل آراء آنها را بیان کردهاند. چنانکه برخی از روانشناسان میگویند: «تصوّر هر نظریّه پرداز از انسان در مطالعه وی از عملکرد انسان تأثیر میگذارد و موجب میشود که بعضی از عوامل و مکانیسمهای این عملکرد به طور کامل بررسی شود و به بعضی از آنها اصلاً توجّهی نشود.»(4) این تأثیر و تأثّر متقابل و نظریّههای ارائه شده باعث تغییر و تحولّات زیادی در نظریّههای روانشناسی و روانکاوی شده است؛ به گونهای که در بیشتر زمانها شاهد نظریّات متفاوت و نقض فرضیههای روانشناسان از سوی یکدیگر هستیم. اما از آنجا که زبان امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) از یک سو اُمّی است و به عبارتی تکیه بر وحی و زبان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلّم) دارد و از سوی دیگر متصّل به عقل انسانی است، نظریّههای آن حضرت در مورد انسان با توجّه به این دو شاخصه از استحکام خاصی برخوردار است و زبان آن امام، زبانیامی است که دریچههای تخصّص را گشوده است. برخی مینویسند: «وقتی علی (علیه السّلام) از تاریخ سخن میگوید نمودهای بنیادین از فلسفه تاریخ را بر ملا میسازد، وقتی از جامعه سخن میگوید دریچههای جامعهشناسی را میگشاید و آن هنگام که از روانشناسی سخن میگوید بستری میگسترد که در آن مجهولاتی از روانشناسی را معلوم میسازد. این است که میگوییم زبان علی (علیه السّلام) زبانی است که از یک سو به وحی الهی متصّل است و از سوی دیگر به عقل جزئینگر انسان. او با اتکاء به وحی الهی راه تخصّص را میپوید. ما امروز بیش از هر چیز دیگر به اندیشهگری نیاز داریم که با اتّکال به وحی، راه تخصّص را بپوید و دریچههای علوم را به زبان اُمّی رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) متصّل سازد.»(5) دقّت در نگارههای امام علی (علیهالسّلام) با توجّه به ویژگیهای ذکر شده در کیفیّت نظریّهپردازی حضرت، انسان سردرگم امروزی را از وادی تحیّر و تردید میرهاند و برای دردهای کهنه او درمانهای متناسب با شاکله وجودی او، و نه مقابل طبیعت و فطرتش، فرا راه وی قرار میدهد. نکته قابل توجّه در مورد سخنان حضرت اینکه از آن جا که حالات و انفعالات درونی و شخصی در ایراد نظریّههای روانی امام نقشی نداشته است، هرگز مورد نقد قرار نگرفته و آنچه را که دیگران با توجّه به فعّالیّتهای مستمر در آزمایشگاههای گوناگون و مراکز مختلف رواندرمانی و روانکاوی و صرف سالها وقت در یک موضوع یافتهاند، حدود 1400 سال پیش به صورت کاملتر در نظر امام علی (علیهالسّلام) شناخته شده و مطرح گردیده است.
ب لازم به ذکر است که تقدیم مباحث تخصّصی و علمی روانشناسی امروز، به خاطر ایجاد بستر و زمینه مناسبی برای درک بهتر مطالب امام امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) است و همان گونه که حضرت، مقتدای ما در اعمال است در کلام و سخن نیز مقتدا و امام است و دیگر گفتارها و نوشتارها، مأموم اندیشه و بیان آن بزرگوار خواهد بود.
ج نکته قابل توجّه در روانشناسی این است که با تحقیق و دقّت در مباحث جدید علم روانشناسی مییابیم که برخی نظریّه پردازان روان آدمی، روح و روان انسان را تنها در مکانیسمها، واکنشها، غرایز طبیعی و رفتارهای توجیه شده توسّط عوامل غیر اختیاری مورد بررسی قرار داده و حقایقی چون وجدان، عشق، ارزشها و … را نادیده گرفتهاند. برخی از آنها با نگره اومانیسم (انسان محوری) به مسایل روانی انسانها نگریسته و نسخههای درمانی خویش را نیز با همین تصوّر ارائه میدهند. (6) اریک فروم روانشناس معروف میگوید: «سنّت بررسی روح آدمی، با توجّه به تقوا و سعادت وی در روانشناسی به کار نهاده شد. روانشناسی آکادمیک که میکوشید به علوم طبیعی و روشهای آزمایشگاهی توزین و شمارش تأسّی جوید، با همه چیز، جز روح سر وکار داشت. هم چنین میکوشید جنبههایی از انسان را که میتوان آنها را در آزمایشگاهها تحت بررسی قرار داده آشکار سازد و مدّعی بود که وجدان، داوری، ارزشها و شناسایی خیر و شرّ مفاهیمی ماورای طبیعی و خارج از قلمرو روانشناسی است.»(7) اریک فروم معتقد است که این روانشناسی فقط به مکانیسم واکنشسازیها و غرایز علاقهمند بوده و به پدیدههای بسیار و ویژه انسانی مثل عشق، منطق، وجدان و ارزشها کاری نداشته است و بیشتر به مسایل ناچیزی، آن هم به صورت موهوم توجّه میکنند و شاید به همین جهت باشد که برخی از روانشناسان معاصر پیشنهاد کردهاند که نام علم روانشناسی به رفتارشناسی تغییر یابد. (8) اینک با توجه به این مطلب میتوان به عظمت و جامعیت روانشناسی اسلامی پی برد و روان آدمی را با نگاهی به تمامی زوایای آن و نه تنها بر اساس رفتارهای ظاهری افراد، بررسی کرد. در بسیاری از موارد که روانشناسی جدید سکوت کرده است میتوان از متون اسلامی، به ویژه نهجالبلاغه یاری گرفت و مباحث جدید روانشناختی را مطرح کرد.
علی (علیه السّلام) از منظر دیگران
پیش از آنکه بر دریای بیکران نهجالبلاغه گام اندیشه و بینش نهیم و مرواریدهای معرفت و هدایت را یکی پس از دیگری بیابیم، بجاست قدری از دریا و صدفی که مروارید آفرین این دریاست، سخن بگوییم. گرچه از علی سخن گفتن جز در بند کشیدن حقیقتی بزرگ در زنجیر واژهها نیست و هرگز نمیتوان به بلندای معرفت آن پیشوای روشن بین دست یافت امّا نگریستن به افقی چنین بلند و با شکوه نیز لطفی دارد، ناگفتنی! ما از علی چه گوییم وقتی که پیشتازان مکاتب مادّیگری میگویند: «پیشوا علی ابن ابی طالب، بزرگ بزرگان، یگانه نسخهای است که نه شرق و نه غرب، نه در گذشته و نه در امروز صورتی مطابق این نسخه ندیده است.»(9) و یا دانشمند مسیحی لبنانی، سلیمان کتانی بر این باور است: «بدین سان فرصتی رخ نمود تا در تاریکترین شبی که طولانیترین سیاهی اعصار و قرون را بر خود پیچیده داشت و آدمی را به زیر خروارها نابخردی و ستم و انحراف به گور سرد خاموشی و فراموشی خوابانده بود. مردی به وجود آید با گنجینههای گران بار از مواهب و استعداد و فضایل که نمیشود کسی بدان دست یابد و هم طراز نوابغ و قهرمانان نشود.»(10) از آن سو محمد عبده، روحانی و دانشمند اهل تسنّن میگوید:کَلَامُ عَلِی ابْنِ اَبِیطَاَلِب هُوَ اَشْرَفُ الْکَلَامِ وَ اَبْلَغُهُ بَعْدَ کَلَامِ اللهِ تَعَالی وَ کَلَامِ نَبِیِّه صَلَّی الله عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَسَلَّم. (11) سخن علی ابن ابی طالب شریفترین و بلیغترین (شیواترین) سخن بعد از کلام خدا و رسول اوست. او بر این باور است که اسلوب کلام علی جامعترین است و محتوا و معانی آن جلیلترین؛ و واژهها و کلمات بهکار رفته در نهجالبلاغه، زیباترین واژههاست. شاید بتوان سخن علامه محمّدتقی جعفری (ره) در مورد امام علی (علیه السّلام) را گران قیمتترین سخن بعد از کلام ائمّه (علیهم السّلام) در مورد عظمت و بزرگی آن حضرت دانست که: «علی نماینده رسالتهای کلّی تاریخ است که به وسیله پیامبران عرضه شده و این شایستگی علی به مقام نمایندگی رسالتهای کلّی نه تنها از طرف صاحب نظران جهان تشیّع بلکه از طرف همه فرق و مذاهب اسلامی و غیر اسلامی بدون کمترین ابهامی ابراز شده است.»(12) استاد شهید آیتاللهمطهری (ره) نیز تعبیر بسیار لطیف و زیبایی در مورد مقام امام علی (علیهالسّلام) دارد و میفرماید: «پشتوانه عشق به علی (علیهالسّلام) پیوند جان ما با حضرت حقّ است.»(13) آری، سخن از علی به گستره همه تاریخ نیاز به زمان میطلبد و به اندازه همه دریاها مرکّب، جهت نوشتار! اگر بوعلی سینا میگوید: «علی جان هستی است و مردم همه جسم» (14) و اگر ابنابیالحدید، علی (علیه السّلام) را رئیس فضیلتها دانسته و میگوید: «من چه گویم درباره مردی که همه فضیلتها به او منتهی میشود.»(15) و اگر … و اگر … همه و همه به خاطر تحیّر و سرگردانی در بلندای روحی و روانی این بشر اسطورهای است که رفتار و گفتار او پیامآور حریّت و عدالت و آزادگی است. به یقین علی (علیه السلام) سفیری است برای هدایت بشر و از جنس انسانها و در میان آنهاست و الگویی برجسته و تکامل یافته برای تمامی عصرها و نسلها. اکنون پس از آشنایی مختصر با سخنان اندیشمندان در مورد علی (علیهالسّلام) به بحث درمورد نهجالبلاغه مینشینیم.
سخنی در نهجالبلاغه:
نهج البلاغه عصاره اندیشه و احساس والای حضرت امیر است که برای تمامی دردهای بشری نسخههای کامل و درمانگر پیچیده است. در نهج البلاغه برای بیماری اجتماعی، سیاسی، روانی، و… درمانهای اساسی نهفته است که جهت استخراج این مبانی، تلاش پیگیر پژوهشگران ضروری است. روی سخن نهجالبلاغه با انسان است و تربیت و هدایت او همواره مورد توجه حضرت علی (علیهالسلام) بوده است. تعالی و تکامل بشری دغدغه اصلی و اساسی حضرت امیر (علیهالسلام) در خطبهها، نامهها و حکمتهاست، چرا که نهجالبلاغه سفینه هدایت است و ساحل نجات. علامه جعفری (ره) در مورد ویژگیهای نهجالبلاغه میگوید: «نهجالبلاغه تنها کتاب دیروز و امروز نیست، بلکه کتاب فردا هم هست، زیرا تشریح انسان و جهان در نهجالبلاغه به طور جاودانی انجام گرفته است و قوانینی که در روش انسان و جهان فرموده است ساخته شده زمان و مکان نیست تا محدود به چهار دیوار عصری و حداکثر قرنی بوده باشد.»(16) او بر این عقیده است که حقایق عالیهای که درباره انسان و جهان در نهجالبلاغه مورد توجه قرارگرفته است به گونهای است که در آن موضوع مفروض بالاتر از آن را نمیتوان تصوّر کرد. جامعه شناسی علی (علیهالسلام) جامعترین قوانین اجتماعی را به جامعه تحویل میدهد و بینش سیاسی حضرت راه گشای سیاستمداران در هر زمان و مکان است و آنگاه که به مبانی روانشناختی انسان میپردازد تمامی فرضیهها و تئوریهای ارائه شده از سوی روان شناسان مشهور غربی و شرقی در مقابل او زانو میزنند.
در بیماریهای سایکو سوماتیک معمولا ضایعه تشریحی مخصوصی در مغز موجود نیست و شخصیّت آدمی نیز از بین نرفته ولی مشکلات و ناراحتیهای فرد سبب تحریک هیپوتالاموس شده و از آن راه، عدم تعادل واضحی در دستگاههای مختلف بدن ایجاد کرده است. (17) بسیاری از این ناراحتیهای جسمی ناشی از استرسهای روانی است و برخی از اختلالات دستگاههای بدن نیز ریشه روانی و عصبی دارد. مثل کودکان، آنگاه که برای اوّلین بار وارد محیط مدرسه میشوند اگر زمینه قبلی فراهم نشده باشد، استرسهای روانی در آنان موجب ادرار غیر اختیاری میشود و اختلالات دستگاه گوارش در موارد بسیاری در حالت بحرانی و حسّاس زندگی به وجود میآید. روانشناسان عدم امنیّت روانی و سازش نداشتن با درون خود و نداشتن برنامه صحیح در زندگی را علّتهای اصلی نابسامانی روانی میدانند. تاثیر مشکلات روانی را امام علی (علیهالسّلام) با تعبیر ساده و زیبایی چنین بیان میفرمایند: «مَا اَضْمَرَ اَحَدٌ شَیئاً الّا ظَهَرَ فِی فَلَتَاتِ لِسَانِه، وَ صَفَحَاتِ وَجْهِه» (18) «کسی چیزی را در دل پنهان نکرد جز آن که در لغزشهای زبان و رنگ رخسارهاش آشکار خواهد شد.» روانشناسان ایجاد آرامش روانی و داشتن خلوتی برای کنار آمدن با خود و ابراز احساسات، از جمله درمانهای بیماریهای سایکو سوماتیک میدانند و حضرت علی (علیهالسّلام) همه درمانهای موجود را در جمله آسمانی؛ «لَا یُؤْنِسَنَّکَ اِلَّا الّحَق» (19) آورده و میفرماید: «جز پیوند به خداوند متعال چیزی تو را آرام نمیکند.» آنچه امروزه از حضرت علی (علیهالسّلام) میبینیم و میخوانیم موجی از بیکران علم اوست. بسیاری از علوم نهفته در سینه او به علّت ظرفیّت انسانهای آن عصر بیان نشده است و برخی نیز در تیررَس حوادث تاریخی قرار گرفته و به دست ما نرسیده است. حضرت با دست مبارک اشاره به سینه خود کرده، میفرماید: «هَا اِنَّ هُنَا لَعِلْماً جَمَّاً (وَ اَشَارَ بِیَدِهِ اِلَی صَدْرِهِ) لَوْ اَصَبْتُ لَهُ حَمَلَه» (20) «بدان که در اینجا (سینه حضرت) علم فروانی است که اگر افراد لایق (با ظرفیت) مییافتم به آنها تعلیم میدادم.» بنابراین بشر به علّت بیلیاقتی مردم کم ظرفیّت در آن زمان، از داشتن و دانستن تمام علوم پنهانی در سینه علی (علیهالسّلام) محروم شد؛ از سخنان کسی که امیر کلام بود و آن گونه که خود میفرمود ریشه درخت سخن در وجودش دویده است و سایههای آن به سر او گسترده است. «وَ اِنَّا لَاُمَرَاءُ اَلْکَلَامِ، وَ فِینَا تَنْشَّبَتْ عُرُوقُهُ، َو عَلَیْنََا تَهَدَّلَتْ غُصُونُه» (21) «همانا ما امیران سخن میباشیم، درخت سخن در ما ریشه دوانده، و شاخههای آن بر ما سایه افکنده است.»
روان سالم و نا سالم
هر گاه بخواهیم دستگاه یا ماشینی را از لحاظ سلامت و یا عدم سلامت بررسی نماییم، ابتدا باید ببینیم که آیا هدف از ایجاد آن وسیله چه بوده است؟ و سپس ببینیم کارایی این ابزار در جهت بر آوردن حاجتی که به منظور آن ساخته شده است، تا چه حدّ است و با بررسی راندمان و کارائی آن و این که تا چه حدّ کاری را که باید انجام دهد میتواند از عهده انجامش برآید، سلامت و یا عدم سلامت آن را ارزیابی و بررسی مینماییم. در مورد انسان هم باید ببینیم سازنده آن با چه هدفی آن را به وجود آورده است و نسبت به قرب و بعدی که با آن هدف دارد به او نمره داده و سلامت و عدم سلامتش را بررسی نماییم. هدف از به وجود آمدن انسان چه بوده است؟ آیا همان گونه که انسان هر موقع چیزی را میسازد، به خاطر این است که میخواهد خلأی را پر کرده و نقصی را از خود جبران نماید، خالق انسان نیز چنین انگیزهای را دارد؟ گفتیم انسان برای رفع نقص، چیزی را میسازد، یعنی یا وسیله و ابزاری را به وجود میآورد که برخی نقایص مادّی را از خود مرتفع سازد (به مانند ساختن خانه جهت در امان ماندن از تغییرات جوی) و یا اینکه چیزی را ابداع میکند تا خلأی روحی را از خود پُر کند (مثل اثری که یک هنرمند میآفریند تا به نوعی به آرامش و ارضاء روحی برسد) البتّه گاهی نیز انسان چیزی را میسازد در جهت کمک جسمی و روحی به دیگران، که در اینجا نیز باز انسان یا انگیزهای جسمی و مادّی برای خود دارد و یا انگیزهای عاطفی، اخلاقی و عبادی در میان است، که این نیز جزو انگیزههای روحی و در جهت جبران نقایص روحی خود است. یقیناً هیچ کدام از این اهداف و انگیزهها برای خداوند قابل تصوّر نیست، چرا که اساساً خداوند نقصی ندارد که بخواهد جبران کند؛ «اَللهُ الصَّمَدُ» و «هُوَ الْغَنّیُ الْحَمِید» است. خداوند انسان را خلق نموده است تا انسان به کمال برسد، یعنی در واقع سود جستن و رفع نقص به مخلوق بر میگردد، نه به خالق.
من نکردم خلق تا سودی کنم
تا که بر بندگان جودی کنم(22)
جهت روشن شدن این مطلب که هدف خداوند از خلقت چه بوده است به مثالی بسنده میکنیم:
هدف خورشید از پرتو افشانی چیست؟
آیا خورشید با حیات بخشیدن به گیاهان و حیوانات و انسانها چه نقصی را از خود جبران میکند؟ در اینجا مشخّص است که صرف خورشید بودن مساوی است با پرتو افشانی، یعنی صفت خورشید، گرمی بخشیدن است و اگر این گونه نباشد خورشید نیست. (گل خندان چو نخندد چه کند؟)آری فیض بخشیدن و خلاقیّت و رحمانیّت و رحیمیّت از صفات خداوند میباشد و نمیشود که از وجود مطلق، حیات و وجود صادر نشود. بنابراین همانگونه که قبلاً گذشت، صفات خداوند عین ذاتش میباشد.
ما نبودیم و تقاضامان نبود
لطف او ناگفته ما میشنود (23)
پس وقتی که گفته میشود هدف از خلقت انسان چیست؟ یعنی هدفی که انسان باید به آن برسد تا نقایص او جبران و خلأهایش پر شود، یعنی در اینجا انسان است که باید به کمال برسد نه خالق او. بنابرین روان سالم و ناسالم را باید بر حسب این که آیا در مسیر رسیدن به کمال نهایی خود میباشد یا نه، ارزیابی نمود. یعنی انسانی که در جهت رسیدن به کمال نهایی خود است دارای روانی سالم میباشد. البته انسان گاهی از مسیر خود خارج میشود، یعنی دچار روان ناسالم میگردد که اگر با توجّه به شاخصهایی که در جهت رسیدن به هدف وجود دارد، مجدداً به مسیر صحیح بازگردد، باز روان سالم را به دست آورده است. در واقع روان سالم نیز به مانند جسم او با رعایت بهداشت میتواند از ایجاد اختلال در خود پرهیز نماید و یا در مواقعی هم که دچار اختلال و عدم سلامت شود (به مانند بیماریهای جسمی) با اجرای تدابیری خاص میتواند اختلال و بیماری حاصله را به طور کامل و یا نسبی درمان نماید.
کمال انسان در چیست؟
خداوند در قرآن کریم، انسان را خلیفه و جانشین خود معرفی مینماید، یعنی انسان کامل را انسانی میداند که بتواند تا آنجا پیش برود که بین او و خدایش، کسی واسطه نباشد. به عبارتی، خلیفه و جانشین کسی است که تمام اختیارات و قدرتهای کسی که او را خلیفه نموده را دارد، با این تفاوت که قدرتش با تفویض و اراده اوست و نه از خود و مستقل. «وَ اِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلَائِکَةِ اِنِّی جَاعِلٌ فِی الْاَرْضِ خَلِیفَه» (24) و آنگاه که پروردگارت به فرشتگان گفت: من در زمین جانشینی خواهم گماشت.
رسد آدمی به جایی که به جز خدا نبیند
بنگر که تا چه حدّ است مقام آدمیّت (25)
و نیز در مورد قدرت انسان فرمود: «وَ عَلَََّمَ آدَمَ الْاَسْمَاءَ کلها» (26) و همه نامها را به آدم آموخت. البته آدم تنها خلیفه خداوند در زمین نیست، بلکه خلیفه خداوند در تمام هستی میباشد، چرا که به فرشتگان نیز امر فرمود تا به مقام آدم سجده کنند. «وَ اِذْ قُلْنَا لِلْمَلائِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ» (27)
تو بودی عکس معبود ملائک
از آن گشتی تو مسجود ملائک(28)
بنابرین هر انسانی باید به آنجا برسد که خود را خلیفه خداوند دانسته و کسی را غیر از خدا صاحب قدرت نداند و این همان اصل اوّل از اصول دین است. (توحید) بنابراین انسانی دارای روان سالم است که مؤمن باشد، با همه خصوصیّاتی که دین برای او شمرده، البته مؤمن به معنای معصوم نیست، بلکه مؤمن کسی است که اگر روانش گهگاهی دچار اختلال شود باز، با همان راههایی که دین جهت برگشتن به مسیر اصلی عنوان نموده است به ترمیم روان خود اقدام نماید. پس هر وقت انسان خدا را فراموش کرد، جهت خود را در نظام هستی گم کرده و وقتی بندگی و عبادت خدا را فراموش کرد، حتماً به بندگی و عبادت غیر خدا افتاده و از اینجاست که اضطرابات و تشویشها به سراغش میآید. (29) «وَ لَا تَکُونُواْ کَالَّذِینَ نَسُواْ الَلَّهَ فَانْسَیهُمْ اَنْفُسَهُم …»(30) و مانند کسانی نباشید که خدا را فراموش کردند، پس خدا هم خودشان را از یادشان برد.
این همه گفتیم باقی فکر کن
فکر اگر جامد بود رو ذکر کن
ذکر آرد فکر را در اهتزاز
ذکر را خورشید آن افسرده ساز (31)
«وَ مَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْاِنْسَ إِلَّا لِیَعْبُدُون» (32) «جنّ و انسان را خلق نکردم جز برای اینکه عبادتم کنند.»
اضطراب و افسردگی یکی از مشکلات اساسی عصر کنونی
پژمردگی، افسردگی، احساس عدم نشاط، و دل مردگی، از پدیدههای وحشتناک عصر ماست، نمیگوییم در گذشته اینها وجود نداشته، ولی قدر مسلّم ابعاد آن این چنین وسیع نبوده است. راستی چرا مردم عصر ما با این همه امکاناتی که دارند، با این که: ساعات کار نسبت به گذشته بسیار کم شده است، و به عکس بر ساعات فراغت و تفریح افزوده گشته، در گذشته گاهی افراد، در شبانه روز 14 تا 16 ساعت کار میکردند، اما امروزه حداکثر ساعت کار 8 ساعت حتی 6 ساعت و 5 ساعت نیز هست؛ و با ماشینی شدن زندگی باز ممکن است به کمتر از این نیز برسد. بارها از دوش بشر برداشته شده و بر دوش چرخهای عظیم کارخانجات قرار گرفته حتی در داخل منازل همه چیز به صورت برقی آمده، و نه تنها لباسشویی و ظرفشویی و جاروبرقی و وسایل دیگر، برقی شده بلکه حتّی ماساژ اعضای بدن نیز با وسایل برقی انجام میگیرد. امکانات و ثروت نسبت به گذشته بسیار افزایش پیدا کرده، وسایل، تغذیه، خانههای مدرن و مجهز،¬ وسیله نقلیه و اتومبیلهایی که در آن انسان هیچگونه گرما و سرمایی احساس نمیکند و حتی از درون آن میتواند با منزل و مرکز کار خود رابطه تلفنی و تصویری زنده داشته باشد، کار را به قدری آسان کرده که در هیچ زمانی انسان چنین زندگی مرفّهی را حّتی در خواب هم نمیدید. انواع وسایل تفریحی مدرن و متنوّع، گردش دور دنیا و استفاده از تمام مناظر طبیعی جهان و خلاصه هر تفریحی که به فکر انسان بیاید، امروزه در دسترس او قرار گرفته و وسایلش برای او فراهم است. با این حال انسان عصر ما باید در آرامش کامل فرو برود، و از سلامت کامل جسم و روح برخوردار گردد، در حالی که میبینیم انسانها (مخصوصاً در کشورهای پیشرفته) در یک حال اضطراب و نگرانی فوقالعاده به سر میبرند. احساس میکنند زندگی خشن شده و لطافت خود را از دست داده است، آن روح و نشاطی که در یک روستایی چند قرن پیش وجود داشت هرگز در خانه مرفّهترین ثروتمندان امروز دیده نمیشود. سفرهها رنگینتر و غذاها متنوّعتر و اسباب تنوّع از همیشه بیشتر، اما احساس لذّت کمتر شده است! بسیاری از مردم در کشورهای بزرگ صنعتی، صبح بامداد با «دارو» از خواب بیدار میشوند و با «دارو» به خواب میروند، غالباً در جستجوی داروهای مسکّن اعصاب، موادّ مخدّر، کتابهایی که گفتگو از مبارزه با نگرانیها میکند هستند. لبخندهای مصنوعی آنها روشنگر تضاد درون و برون آنها است. قیافههای عصبانی و گفتگوهای بیروح، همه نشانی از این وضع ناراحت کننده است. افزایش هولناک آمار بیماران روانی و توسعه روز افزون بیمارستانهای روان و اعصاب دلیل زنده دیگری برای این موضوع به شمار میرود.
موضوعاتی که بشر امروز را رنج میدهد:
اگر بخواهیم اموری را که انسان امروز از آن رنج میبرد را جستجو کنیم، شاید بتوان در ده موضوع زیر خلاصه کرد:
احساس تنهایی:
انسان امروز احساس میکند در وسط جمعیّت تنهاست، خیانتهای پیدرپی و غیر قابل انتظاری که از دوستان و آشنایان نزدیک و رفقای صمیمی و حتّی فرزند و همسر خود میبیند، چنان او را نسبت به همه چیز و همه کس بدبین ساخته که احساس میکند تک و تنهاست، درست همانند «مسافری گم کرده راه» در میان یک بیابان بی پایان، احساس تنهایی درد آلودی میکند.
احساس، نداشتن پناهگاه:
انسان امروز، نه فقط تنهاست، فکر میکند پناهگاهی هم ندارد، که در حوادث سخت زندگی به او پناه ببرد، از او کمک بخواهد، با او مشورت کند، درد دل نماید و خلاصه رنج و مشکلات را به وسیله او بکاهد، احساس میکند بار مشکلات همانند یک کوه بزرگ فقط بر دوش شخص او گذارده شده و کسی نیست که از سنگینی آن چیزی بکاهد.
احساس پوچی و بیهدف بودن زندگی:
انسان امروز، زندگی را تو خالی و بیهدف و پوچ میبیند، یک مشت تکرار مکرّرات، خواب و بیداری پشت سر هم، گرسنگی و غذا خوردنها و سایر لذّات جسمی که از بس آنها را تکرار کرده یک حال دل زدگی از آنها پیدا کرده است، فکر میکند چرا این همه زحمت میکشد، و برای چه زنده است و سرانجام زندگی به کجا میرسد.
تصویر جانکاهی از دوران پیری:
کمی که از سنّ او گذشت در حال پیران از کار افتاده، دقیق میشود، وضع رقّت بار بعضی از آنها را مشاهده میکند، همان موجودات ضعیفی که همانند افراد قاچاقچی، محلّی در اجتماع ندارند و نیازمند به انواع کمکها هستند، امّا کمتر کسی دلش به حال آنها میسوزد. فکر پیری، از دست دادن قوا، هجوم بیماریهای مختلف، کنارهگیری از مقام و مانند اینها او را نگران میسازد، او میبیند بسیاری از رجال بزرگ دنیا تا زمانی که مصدر کار بودند، نیرومند بودند و امیدوار، امّا همین که از کار کنار رفتند به سرعت گرفتار بیماریهای وحشتناک شدند و مانند چراغی که در برابر طوفان قرار گیرد پس از مدّت کوتاهی مردند، ملاحظه این موضوعات فکر او را بیشتر نگران میدارد.
تصویر وحشتناکی از چهره مرگ:
هیولای مرگ با از دست رفتن دوستان و بستگان و خویشاوندان دندان و چنگال خود را به او نشان میدهد، مرگی که آن را پایان همه چیز میبیند، مرگی که فرار از آن ممکن نیست و شتری است که درِ خانه همه کس میخوابد، که با فرا رسیدنش باید تمام محصول عمر خود را یکجا در پایش بریزد و با آن وداع کند. او حقّ دارد از فکر مرگ نگران باشد، زیرا به چیزی بعد از آن که به آن دل ببندد ایمان ندارد.
احساس ناخشنودی و عدم اشباع کامل:
فکر میکند همیشه گمشدهای دارد و برای یافتن گمشدهاش به هر دری میزند، بسیار میشود که تصوّر میکند، گمشدهاش در یک زندگانی مرفّه است، خانه و آپارتمان زیبا، اتومبیل آخرین سیستم، وسایل مرتّب و مدرن، و مانند اینها، اما هنگامی که به آن میرسند، باز میبیند گمشده او اینها نبودند، گویا هر چه پیشتر میرود، گمشدهاش نیز از او میگریزد، همانند سایهای که پیش رو افتاده باشد، که هر قدر به طرفش برود، او هم به طرف جلو فرار میکنند، گاهی گمشده خود را در یک مقام و پست مهّم فکر میکند. همین که به آن رسید، به اشتباه خود و درد سرهایی که در آن است، پی میبرد، سرانجام از زندگی تکراری خسته میشود، احساس ناخشنودی از زندگی، اعصاب او را فشار میدهد و به دنبال چاره میفرستد، اما ظاهراً چارهای نمییابد.
بدبینی آزار دهنده:
بدبینی یکی دیگر از عوامل نگرانی در عصر ماست، انحطاط سطح اخلاق و بی بند و باری و هرج و مرجی که در روابط اجتماعی پیدا شده، آنچنان تولید بدبینی کرده که انسان حتّی نسبت به نزدیکترین افراد خود، گاهی بدبین میشود، خیانت زنان و شوهران به یکدیگر که تنها گوشهای از آن به صفحه حوادث جرائد مینشیند، خیانت برادران و خواهران و خیانتهای شریکهای چندساله به یکدیگر و امثال اینها بذر بدبینی کشندهای را در افکار میپاشاند. این بدبینی گاهی به مسائل بالاتر نیز سرایت میکند و حتّی به مسأله حیات و زندگی و دستگاه آفرینش، بدبین میشود، خود را یک زندانی محکوم در این دنیا میبیند، خود را وسیله ناهمرنگ در آفرینش که به زور به او تحمیل شده است، حسّ میکند و گاهی برای نجات از این زندگی تحمیلی، دست به خودکشی میزند. به هر حال بدبینیهای رو به توسعه در اجتماع کنونی از مهمترین عوامل نگرانی عصر ماست.
ترس از آینده:
انسان عصر ما خصوصاً در کشورهای پیشرفته صنعتی با اینکه وضع زندگانیش از هر نظر تأمین است و انواع بیمههای گوناگون به نگرانیهای مالی او خاتمه داده و حتّی فکرش از نظر دوران بازنشستگی راحت شده است، ولی ناپایداری وضع اجتماعات، حادثهای جان کاه که در هر گوشه زندگی صنعتی کمین کرده است، عدم امنیّت کافی در بسیاری از این جوامع، خطر بروز جنگهای جهانی که با بهانهای ممکن است شعلهور گردد، مسائلی است که او را نسبت به آینده نگران میکند. در جوامع که تامین زندگی نیز در آن تضمین نشده نگرانی ناشی از این قسمت بر نگرانیهای دیگر افزوده میشود. نگرانی از دست دادن پست و مقام و موقعیّتهای اجتماعی، که مخصوصاً در عصر ما به سرعت، صورت میگیرد، نیز او را به وضع آینده نگران میسازد.
احساس گناه و شرمساری:
هر قدر وجدان او ضعیف باشد، باز در برابر گناهانی که مرتکب شده، ظلمهایی که کرده، بی وفائیها، پیمانشکنیها، خیانتها، دروغها و آلودگیهای اخلاقی دیگر، احساس شرمندگی میکند، احساس میکند از درون جانش میسوزد، همانند شخص مجرمی که مأموران انتظامی دربهدر به دنبال او میگردند، احساس وحشت میکند و هر چه وجدان او قویتر باشد، این احساس در او قویتر است. دنبال راه چاره میگردد و در فکر پیداکردن وسیلهای است که او را از عذاب وجدان آسوده کند و به یاری او بشتابد، و آثار گناه را از او بزداید، اما چنین چارهای پیدا نمیکند.
10- رویآوردن به زندگی تجمّلی:
خلاء روانی و احساس پوچی زندگی، انسان عصر ما را به سوی تجمّل پرستی کشانده، شاید در لابلای این تجمّلات و سرگرمیهای ناشی از آن، گمشده خود را بیابد و لااقل خود را سرگرم سازد، اما همین تجمّل پرستی باری بر بارهای او افزوده، چه بار بزرگی، و او را در یک مسابقه احمقانه پر دردسر و افزاینده درگیر کرده، هر کجا میرود، به هر خانهای گام میگذارد در هر محفلی مینشیند، چشمش به دنبال وسایل تجمّلی محیط است، آرزو میکند آنچه را همه دارند، او به تنهایی داشته باشد، تهیّه این وسایل تجمّلی، با هزینه کمرشکن، کار آسانی نیست، بلا و مصیبت است، درد و رنج است، بدبختی و گرفتاری است، به تمام آنها نمیتواند برسد و به قسمتی از آن نیز قانع نیست و در هر حال مشکل بزرگی است که او را رنج میدهد. این بود قسمتی از عوامل نگرانیهای فزاینده در عصر ما، نگرانیهایی که افق عصر ما را تاریک میکند، رونق و صفا را از آن میگیرد، تلخی و ناکامی و ملامت بر آن میپاشد. (33) اکنون باید ببیننیم چگونه میتوان بر این عوامل نگرانی پیروز شد؟ آیا راستی راه حلّی دارد؟ اگر دارد در دسترس ما قرار دارد؟ روانشناسان غرب به سؤالات فوق پاسخ میگویند. به عقیده ما این پاسخها مرهمهای مفیدی است، برای این زخمهای جانکاه؟ و تا حدودی تسکین بخش است، ولی درمان ریشهای و همیشگی نمیباشد.
توضیح اینکه:
اگر میگوییم اینها حکم داروی تسکینی دارد، به خاطر آن است که یک داروی حقیقی دارویی است که ریشه بیماری را نابود کند، نه آثار آن را موقّتاً! ما اگر میخواهیم به راستی نگرانیها را از خود دور سازیم باید کاری کنیم که ریشه نگرانیها را از خود دور سازیم، باید کاری کنیم که ریشه نگرانیها از بین برود. من اگر از مرگ میترسم به خاطر آن است که، مرگ را آخرین نقطه حیات، فکر میکنم، نه دریچهای به سوی جهان ابدی، و مادامی که این طرز تفکر من درباره مرگ از بین نرود، وحشت و نگرانی من همچنان باقی است. اکنون در حدیثی از امیرمؤمنان (علیهالسلام) ریشه تمام مشکلات بشر را بررسی و درمان واقعی آن را بیان میداریم.
حدیث حضرت در باب جهان ابدی:
قال علیعلیهالسلام (: یَا أیُّها النَّاسُ، مَتَاعُ الدُّنْیَا حُطَامٌ مُوبِیءٌ فَتَجَنَّبُوا مَرْعَاهُ! قُلْعَتُهَا أَحْظَی مِنْ طُمَأْنِینَتِهَا وَ بُلْغَتُهَا أَزْکَی مِنَ ثروتها، حُکِمَ عَلَی مُکْثِرٍ مِنْهَا بِالْفَاقَةِ وَ أُعیِنَ مَنْ غَنِیَ عَنْهَا بِالرَّاحَةِ. مَنْ رَاقَهُ زِبْرِجُهَا أَعْقَبَتْ نَاظِرَیْهِ کَمَهاً وَمَنِ اسْتَشْعَرَا لشَّغَفَ بِهَا مَلاَََتْ ضَمِیرَهُ أَشْجاناً لَهُنَّ رَقْصٌ عَلی سُوَیْدَاءِ قَلْبِهِ هَمٌّ یَشْغَلُهُ، وَغَمٌّ یَحْزُنُهُ، کَذلِکَ حَتَّی یُؤْخَذَ بِکَظَمِهِ فَیُلْقَی بِالْفَضاءِ، مُنْقَطِعاً أَبْهَرَاهُ، هَیِّناً عَلی اللهِ فَناؤُهُ، وَعَلَی الْإِخْوَانِ إِلْقَاؤهُ وَإِنَّمَا یَنْظُرُ الْمُؤْمِنُ إِلَی الدُّنْیَا به عینِ الْإِعْتِبَارِ وَیَقْتاتُ مِنْهَا به بطنِ الْأِضْطِرَارِ وَیَسْمَعُ فِیهَا بِأُذُنِ الْمَقْتِ وَالْإِبْغَاضِ، إِنْ قِیلَ أَثْری قِیلَ أَکْدَی! وَإِنْ فُرِحَ لَهُ بِالْبَقَاءِ حُزِنَ لَهُ بِالْفَنَاءِ! هذَا وَلَمْ یَأْتِهِم) یَوْمٌ فِیهِ یُبْلِسُون. امیرمؤمنان علی (علیه السّلام) فرمود: ای مردم زندگی دنیا گیاه خشک شده و درهم کوبیده است که تولید وبا میکند بنابراین از چراگاه آن دوری جویید، زیرا دل کندن از آن راحتتر است از اینکه در آن اقامت کنید و در آن آرامش یابید. روزی اندک آن پاکیزهتر از ثروت زیاد و جمع شده آن است. کسی که ثروت دنیا را جمع میکند گرفتار فقر و نداری میشود و کسی که از دنیا احساس بینیازی میکند به آسایش میرسد؛ و هر که مقهور زینت و زیبایی دنیا شود از دیدن واقعیتها کور و نابینا میگردد؛ و آن که حرص شدید به دنیا را شعار خویش قرار دهد، دنیا دلش را از غم و غصّه پُر کند؛ و آن غم و غصّهها همواره در مرکز اصلی قلبش در انقلاب و اضطراب است، گرفتار فکری که او را سرگرم میکند و فکری که او را اندوهناک میسازد و این ادامه دارد تا آنجایی که راه نفس کشیدن او گرفته شود و در خانه قبر جای گیرد. این در حالی است که رگهایش بریده شده و فانی شدنش برای پروردگار آسان و وارد کردن او در قبر برای برادران و دوستانش نیز آسان است. آری مرد مؤمن به دنیا با دیده عبرت نگاه میکند و از آن به اندازه ضرورت میخورد و آنچه از دنیا میشنود با نظر دشمنی و کینهتوزی میشنود. اگر گویند ثروتمند شد چندی نمیگذرد که میگویند فقیر شد و اگر به بودنش شاد شوند از مردنش غمگین گردند. این است حال انسانها، بنابراین سزاوار نیست برای روزی که نیامده (قیامت) از رحمت خدا نومید شوند. (34)
نتیجه:
من اگر در زندگی تکیه گاهی ندارم به خاطر آن است که تکیه گاه من منحصر به افراد بشری همانند خود من است که آنها هم در برابر حوادث بزرگ قدرتی ناچیز دارند و اگر هم قدرتی مهم داشتند، باز معلوم نبود بی دریغ در اختیار من بگذارند. ولی اگر تکیهگاه من، تکیه گاهی باشد که قدرتش برتر و بالاتر از قدرتهای ناچیز بشری باشد، قدرتی است بالاتر از جهان مادّه، قدرتی است که همه چیز در برابر آن سهل و ساده است، احساس تنهایی به خود راه نخواهم داد. من اگر احساس گنهکاری میکنم به خاطر آن است که راه نجات از عواقب اعمال گذشته خود را نمیبینم و نمیدانم چگونه آنها را جبران کنم ولی اگر پایبند به تعلیماتی باشیم که راه جبران را به ما نشان بدهد و مرا از چنگال عواقب سوء آن رهایی میبخشد، میتوانم احساس آرامش و راحتی کنم. اگر در زندگی احساس پوچی و بیهدفی میکنم و همه چیز را تکرار مکرّرات میبینیم، همه به خاطر این است که جز به این زندگی مادّی نمیاندیشیم و به غیر آن ایمان نداریم و هر چه نگاه میکنم آن هم تو خالی است. اما اگر زندگی را منحصر در این ندانیم، بلکه به جهانی مافوق جهان مادّه ایمان داشته باشیم که این جهان در برابر آن، همانند جهان محدود جنین در مقابل این عالم است، آن گاه زندگی برای من مفهوم و هدف دیگری پیدا میکند، اینجاست که به نقش فعّال ایمان مذهبی در ایجاد آرامش واقعی و مبارزه با هر گونه نگرانی میتوان واقف گردید. هنگامی که من ایمان به وجود خداوند لایزال مهربانی داشته باشم که همه مشکلات در برابر اراده او سهل و آسان است، خدایی که میتوانم هرگاه بخواهم با او راز و نیاز کنم و مشکلات خود را با او در میان بگذارم و از قدرت او مدد طلبم، به او تقرب بجویم و با خود سازی و نیکوکاری به او نزدیک شوم و از گناهان خود از پیشگاهش آمرزش بطلبم، در این موقع ریشه بسیاری از نگرانیها از وجود من برچیده میشود، یک فرد مذهبی هیچ گاه احساس تنهایی نمیکند، احساس پوچی در زندگی ندارد، هرگز خود را شکست خورده در برابر حوادث نمیبیند، انتحار در قاموس او مفهومی ندارد، بن بست برای او متصوّر نیست. بدیهی است یک چنین ایمان و اعتقادی میتواند او را از بسیاری نگرانیها رهایی بخشد.
پينوشتها:
1. اسری، 85
2. نهج البلاغه، خطبه 189
3. روانشناسی شخصیت، ص 16
4.روانشناسی کمال، ص 271
5. آفات شخصیت، ص 28،29
6. روان شناسی زن در نهج البلاغه، ص 13
7. روانکاوی و دین، ص 12
8. قرآن و روانشناسی، ص 28
9. صورت العدالة الانسانیة، ص 28
10. مشعلی و دزی، ص 18
11. (تفسیر) نهج البلاغه، ج 1، ص 6
12. ترجمه و شرح نهج البلاغه، ج 1، ص 171
13. جاذبه و دافعه امام علی (ع)، ص 23
14. ترجمه و شرح نهج البلاغه، ج 1، ص 181
15. شرح نهج البلاغه، ج 1، ص 17
16.ترجمه و شرح نهج البلاغه، ص 65،66
17. نابسامانیهای روانی
18. نهج البلاغه، حکمت 26
19. همان، خطبه، 130/3
20. همان، حکمت، 147/7
21. نهج البلاغه، خطبه 1/231
22. مولوی، مثنوی معنوی، دفتر دوم، ص 149
23.مولوی، مثنوی معنوی، دفتر اول، بیت 605، ص 30
24. بقره، 30
25.کلیات سعدی
26.همان، 31
27. بقره، 34، اعراف، 7 و 11، کهف، 5، طه، 116
28.شیخ محمود شبستری، گلشن راز، بخش 13
29. روانشناسی روان، ص 81
30.حشر، 19
31.مولوی، مثنوی معنوی، دفتر ششم
32.ذاریات، 56
33.بهترین راه غلبه بر نگرانیها و نا امیدیها، ص 16
34.نهج البلاغه، حکمت 367
فهرست منابع و مآخذ:
1.قرآن کریم
2.نهج البلاغه
3.ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، کتاب نیستان، بی چا، تهران، 1388 ش.
4. اسماعیلی، سعید، روانشناسی روان (بررسی روان از دیدگاه برخی متفکران اسلامی– انسان از آغاز تا بی نهایت) مؤسسه انتشاراتی نقش نگین، چاپ اول، اصفهان، 1384 ش.
5. امامی، جعفر، بهترین راه غلبه بر نگرانیها و نا امیدیها، انتشارات نسل جوان، نهم، قم، 1372 ش.
6. پریور، علی، نابسامانیهای روانی، شرکت سهامی، بی چا، تهران، 1350 ش.
7.جرداق، جرج، صورت العدالة الانسانیة، ترجمه و توضیح هادی خسروشاهی، بوستان کتاب، بی چا، قم، 1389 ش.
8.جعفری، محمدتقی، ترجمه و شرح نهج البلاغه، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، بی چا، قم، 1362 ش.
9.دشتی، محمد، ترجمه نهج البلاغه، مؤسسه فرهنگی انتشاراتی زهد، تهران، چاپ سوم، 1380 ش.
10.سعدی، مصلح ابن عبدالله، کلیات سعدی، طه، قزوین، بی چا، 1386 ش.
11.شبستری، محمود ابن عبد الکریم، کتاب سبز، تهران، بی چا، 1387 ش.
12. شولتس، دو آن، روانشناسی کمال، ترجمه گیتی خوشدل، پیکان، بی چا، تهران، 1380 ش.
13. عبده، محمد، نهجالبلاغه، قلم نو، بی چا، قم، 1386 ش.
14. فروم، اریک، روانکاوی و دین، ترجمه ارسین نظریان، مروارید، بی چا، تهران، 1382 ش.
15.کتانی، سلیمان، مشعلی و دژی، ترجمه جلالالدین فارسی، بی چا، تهران، بی تا.
16. کریمی، یوسف، روانشناسی شخصیت، دانشگاه پیام نور، بی چا، تهران، 1381 ش.
17.مولوی، جلال الدین محمد بن محمد، محمد (ص)، تهران، بی چا، 1388 ش.
18. معینالسادات و طیبی، مریم و ناهید، روانشناسی زن در نهج البلاغه، انتشارات بهشت بینش، چاپ دوم، قم،1381 ش.
19. مطهری، مرتضی، جاذبه و دافعه امام علی (علیه السلام)، انتشارات دفتر مرکزی جهاد سازندگی، بی چا، تهران، بی تا.
20. نصر، عباس، آفات شخصیت (درسی از نهج البلاغه درباره شخصیت و آفات آن)، ناظر، بی چا، اصفهان، 1372 ش.
21.نجاتی، محمد عثمان، قرآن و روانشناسی، ترجمه عباس عرب، بنیاد پژوهشهای اسلامی، بی چا، مشهد، 1377 ش.
/ج