ابعاد ناشناخته شهيد بهشتي
ابعاد ناشناخته شهيد بهشتي
مرحوم شهيد سيد محمد حسيني بهشتي يکي از اين نادر مردان کم نظير بود. ساده و پر ثمر و ناشناس زندگي کرد، مظلوم شهيد شد و ابعاد وجودي او ناشناخته ماند. حضرت امام، رضوان الله تعالي عليه، درباره او فرمود، « بهشتي يک فرد نبود، يک امت بود.» و اين تعبيري است که خداوند فقط درباره حضرت ابراهيم، قهرمان بت شکن توحيد، به کار برده است: «ان ابراهيم کان امتا قانتاً». من او را از سالهاي بيست و سه و بيست و چهار واز روز ورود به قم براي تحصيل مي شناختم و با او همدرس و هم بحث و همفکر و همراز و همکار بودم، تا روزي که شهيد شد.
او سخت متدين و متشرع و خدا ترس بود. از آنهايي نبود که اسلام را براي خود و نفع خود مي خواهند و از هر دستور شرع که به نفع آنها تمام شود طرفداراي مي کنند و سخت آن را ترويج مي کنند و هر دستوري را که به ضرر آنها تمام شود، هر چند از نظر اسلام مهم باشد، طرد مي کنند.
او فقيه و اصولي و فيلسوف بود. در فقه و اصول و فلسفه زحمات زيادي کشيده بود. هرگاه در ميان اهل نظر و در محافل علمي قرار مي گرفت، در بين امثال و اقرانش نامدار و انگشت نما بود و نظر ديگران را به خود جلب مي کرد. در مسائل علمي اطلاعات و آگاهي وسيع داشت و نوآوري هايي داشت که مخصوص خود او و نتيجه تفکر و تحقيق او بود.
در کنار اطلاعات وسيع و تحقيقات قابل توجه، بيان صريح و قاطع و منطق نيرومند داشت. کمتر اشخاصي بودند که تحت تأثير بيان و منطق او قرار نگيرند و بتوانند در برابر گفتار او مقاومت نمايند و مغلوب نگردند.
از اين جهت که بگذريم. از نظر اخلاقي و روحي، جهات مثبت و برجستگيهاي ويژه داشت. منصف بود. در کاري که با حرکت ديگران انجام داده بود. سهم خود را کم و سهم ديگران را مهم و قابل توجه مي دانست. هيچ گاه نشد که کار ديگران را به خود نسبت دهد يا تلاش ديگران را ناديده بگيرد. حتي با کسي که با او غير منصفانه و ظالمانه رفتار کرده بود با انصاف و عدل برخورد مي کرد. بني صدر يکي از اشخاصي بود که بي جا با او دشمني مي ورزيد چون او را رقيب خود و خود را رقيب او مي دانست. بي رحمانه او را مي کوبيد. در حالي که او پس از انتخاب بني صدر به رياست جمهوري به حضرت امام پيشنهاد کرد که فرماندهي کل قوا را به او بدهد ( چون معتقد بود که اگر رئيس جمهوري را درست انجام دهد). البته حضرت امام (ره) تأمل داشت که اين کار را بکند يا نه. شهيد بهشتي پيشنهاد کرد و اصرار ورزيد و دوستان ديگر هم تأييد کردند تا سرانجام امام قبول کرد و فرماندهي کل قوا را به او تفويض کرد. غير از اين، در چند مورد ديگر هم مرحوم شهيد بهشتي به کمک و مساعدت بني صدر شتافت. ولي او بدترين دشمني ها را با بهشتي کرد. در جريان تصويب پليس قضايي با صراحت مخالفت مي کرد و مي گفت، «قصد بهشتي از ايجاد پليس قضايي اين است که نيروي مسلح را در اختيار داشته باشد.» پس از فوت آيت الله سيد محمود طالقاني، روزي بني صدر که از مسافرتي داخلي برگشته بود. در مجلسي با خنده و تمسخر گفت، «اهالي آن شهر شعار مي دادند و مي گفتند، «بهشتي، طالقاني را تو کشتي.» همه اهل مجلس از اين توهين ناراحت شدند.
وقتي که بني صدر به فکر فرار افتاد و در مخفيگاهي پنهان شد، نيروهاي انقلاب در پي بني صدر مي گشتند و خانم بني صدر را با خانم سودابه سديفي گرفتند و به مرحوم بهشتي مژده دادند که خانم بني صدر را دستگير کرده ايم. اکنون بني صدر هر جا باشد خود را تسليم مي کند. با وجود آن همه سوابق، مرحوم شهيد بهشتي سخت برآشفت و گفت، «ما حق نداريم يک زن را دستگير کنيم، در حالي که هيچ تقصيري ندارد الا اين که زن بني صدر است و شوهرش به خاطر خيانت به کشور تحت تعقيب است. » و دستور داد که فوراً او را آزاد کنند. مردمگرا بود و از کاري که براي مردم قابل هضم نبود. حذر مي کرد و مي گفت، « يا برخلاف افکار عمومي کاري نشود يا تلاش کنيم مردم را در جريان کارها قرار دهيم و تحريک عواطف نکنيم. بايد مردم ملتهب نباشند، هر چند که اعتراض ننمايند.»
ايشان هنوز در قم طلبه بود که دبيرستان دين و دانش را بنا نهاد و با تلاش زياد آن را به دبيرستان نمونه تبديل کرد. در عين حال که از تعليم و تربيت نونهالان غافل نبود. و در رفع کمبود و نواقص آموزش و پرورش فکر و اقدام مي کرد، در رؤياي حکومت اسلامي بود. دوستان را گرد هم مي آورد و به انديشيدن درباره حکومت اسلامي و برنامه و طرح آن وادارشان مي ساخت. بعدها که از قم به تهران مهاجرت کرد، خدمات خود را در تهران پي گرفت و در آنجا، علاوه بر کار در آموزش و پرورش، با نيروهاي مترقي و مبارز مسلمان همکاري نزديک داشت. در تهران همگان به صلاحيت و توان علمي و برنامه ريزي او معترف شدند. تا اينکه قرار شد به آلمان برود و کاري را که مرحوم آيت الله بروجردي آغاز کرده بود، پي بگيرد. و به اتمام برساند. با همکاري مرحوم آيت الله ميلاني و مساعدت مرحوم آيت الله خوانساري به اروپا رفت و در آنجا مراکز اسلامي بسيار مهمي را ايجاد کرد و به دانشجويان مسلمان ايراني و غير ايراني تشکيل داد. وي در آلمان پناه علمي و سياسي و مذهبي مسلمانان و به اعتراف همه مطلعان، در کار خود بسيار موفق بود. پس از بازگشت به ايران نيز آن مرکز را از دور هدايت مي کرد. در ايران در حسينيه ارشاد و در مجالسي که آن روزها به منظور تنوير افکار و بالا بردن سطح اطلاعات و آگاهي مردم تشکيل مي شدند. سخنرانيهاي پرشور مي کرد و همکاري نزديک با مؤسسه رفاه و مؤسسات مشابه ديگر داشت. تصحيح کتب درسي را با همکاري موحوم باهنر و به منظور وارد کردن مطالب صحيح مذهبي و علمي و پاکسازي کتابها از مطالب باطل و گمراه کننده بر عهده گرفت و با گروهي از دوستان، جمعي را راه انداخت که در مطالب اسلامي مطالعه و تحقيق کنند و اسلام راستين را در اختيار افراد جامعه قرار دهند.
وقتي که جريان انقلاب و شور و شوق عمومي بالا گرفت. او همه امکانات و توان فکري خود را در اختيار انقلاب قرار داد و تمام وقت خود را صرف هدايت نيروهاي انقلابي مي کرد، تا آنجا که کليه کارهايش به تعطيلي کشيد. در يک کلمه، ترتيب مبارزه با رژيم و تنظيم نيروهاي انقلابي و برنامه ريزي و کارهايي که لازم بود در مسير انقلاب بشود، همه با شرکت ايشان انجام مي گرفت. گذشته از حضرت امام که آن روز در خارج تشريف داشتند. رهبري نيروهاي انقلاب با بهشتي بود. ديگران هم با او مشارکت داشتند ولي سهم او از همه بيشتر بود.
با علاقه و ايمان و شوق کار مي کرد و از انجام هيچ کاري مضايقه نداشت و در اين راه، همه خطرات را پذيرفته بود. پس از پيروزي انقلاب در پيشبرد انقلاب سهمي به سزا داشت. در خبرگان قانون اساسي، که مهم ترين خبرگان دوره امام بود و قريب 70 نفر از فحول علما در آن گرد آمده بودند، در تنظيم دقيق قانون اساسي، نقش تعيين کننده و فراموش نشدني داشت.
نقش مؤثر ايشان در تأسيس حزب جمهوري اسلامي روشن بود. هر چند دوستان ديگر هم بودند ولي ابتکار و گردانندگي با ايشان بود. خوب به ياد دارم روزي در جواب اين سئوال ايشان از من که «چرا ديگر به حزب نمي آيي؟» به آن شهيد گفتم، « به نظر مي رسد که اهداف نخستين کم کم فراموش مي شود و به انحراف کشيده مي شويم. چرا اين همه اصرار داريد که فلان کس رئيس جمهور شود؟» او گفت، « با کنار رفتن دردي علاج نمي شود. بايد همه تلاش کنيم جلوي انحراف را بگيريم.» و تا زنده بود مواظبت کرد که انحرافي به وجود نيايد و خللي وارد نشود. بعد از شهادت ايشان بود که کار به جايي رسيد که حضرت امام دستور داد بساط حزب برچيده شود. او طرفدار اسلام واقعي بود، اسلامي به دور از ترس، واپس گرايي، بيگانه پرستي و خودکامگي. مردمگرا بود و برخوردار از درکي عميق نسبت به جوانان. گذشت روزگار سبب شد آنهايي هم که درنيافته بودند، فهميدند که بهشتي يگانه اي بود که رفت و ديگر کسي جاي خالي او را پر نمي کند و نکرد.
لله عمرک من قصير
يا رب عمر طلاب الادناس
عاش سعيداً و مات سعيداً
منبع: شاهد ياران، شماره 8.
/ج