ويژگي هاي فرهنگي و تمدني شيعه (5)
ويژگي هاي فرهنگي و تمدني شيعه (5)
6. تقيه
تقيه از ريشه وقي، يقي عربي، به معناي محافظت از خويش است و كلمه مهم تقوا (پارسايي، خداترسي) نيز از آن مي آيد؛ بنابراين تقيه از نظر مفهوم لغوي، به عمل كسي گفته مي شود كه كارش آميخته با نوعي مراقبت و پرهيز و خويشتنداري است. در اين تعريف، دو چيز عنصر اصلي تقيه را تشكيل مي دهد: يكي كتمان اعتقاد باطني و ديگري پيشگيري از زيان و ضررهاي مادي و معنوي. طرفداري شيعه از ضرورت تقيه، مبتني بر رعايت اصل معقول احتياط از سوي يك اقليت تحت تعقيب است؛ به تعريف ديگر تقيه، تظاهر به قول يا فعلي است كه با نيت و معتقدات فاعلش فرق دارد و غالباً پرداختن اضطراري و موقت به دروغ مصلحت آميز، و پرهيز از راست فتنه انگيز، به قصد حفظ جان و مال و عرض و آبروي خود يا مسلمانان ديگر است. فقهاي شيعه، تقيه را بر چهار نوع تقسيم كرده اند: «اكراهيه، خوفيه، كتمانيه، مداراتي».(عنايت، 1384).
دستاوردها
رابطه دين با فرهنگ، رابطه اي دوسويه است. هر ديني كه در طول تاريخ، در جهان پديد آمده است، بسته به قدرت و توانايي آن، بر فرهنگ مردم در گستره هاي مختلف مكاني و زماني تأثيرگذار بوده است. با مطالعه آثار باستاني، از قديم ترين ايام تاكنون كه شناخت آن براي انسان ميسر شده است، به هر ترتيب شاهد نوعي اثرگذاري دين در فرهنگ انسان هاييم؛ به ويژه اين موضوع در مورد اديان الهي و توحيدي كه به صورت پيوسته و مرتبط با هم، مجموعه اي از مفاهيم و تعاريف مشترك را به جامعه بشريت ارائه نموده اند، بيشتر مشاهده مي شود.
اديان ابراهيمي مخصوصاً اسلام و مسيحيت، در گستره اي جهاني، مجموعه اي متنوع و بزرگ از فرهنگ هاي متفاوت را به خود وابسته و مرتبط ساخته اند؛ به واقع برعكس حركت هايي كه انسان هاي بزرگ، نوابغ و يا دولت هاي توانمند، مستقيماً در حوزه تمدن پديد آورده اند، دين اولين حركت هاي خود را معمولاً در حوزه فرهنگ شكل داده، سامان مي بخشد و سپس اين عناصر فرهنگي در حوزه هاي مختلف مدني، آثار تمدني متفاوت، اما همگرا ايجاد مي كنند. نمونه اين موضوع، آثاري است كه اين اديان در حوزه هاي تمدني مختلف از خود به جاي گذاشته اند و در فاصله طولاني قرن ها و هزاره ها، پايگاه و جايگاه فرهنگي خود را با وجود تلاطمات مدني حفظ نموده، حتي توسعه داده اند.
هرچه تأثير دين در حوزه فرهنگ عميق تر و وسيع تر باشد، پايايي و پويايي آن بيشتر خواهد بود؛ به همين علت ادياني كه با فطرت انساني و طبع ذاتي وي سازگاري بيشتري دارند، امكان حيات و توسعه بيشتري مي يابند. دين اسلام با داشتن اين خصوصيت و با كمترين امكانات در ميان مردمي كه چيزي به جز طبع طبيعي بشر نداشتند، پديد آمد و آثار فرهنگي خود را بر جاي گذاشت.
يك دين مشترك، در ميان مردمي با فرهنگ هاي متفاوت، نتايج گوناگون به بار مي آورد. هر قوم و ملتي نيز با توجه به شاخص هاي تشكيل دهنده فرهنگ خود، زوايايي از دين را مورد توجه بيشتر و يا كمتر قرار مي دهد. نتيجه چنين فرايندي، آن است كه خصوصيات فرهنگي و تمدني متفاوتي در ميان مردمي با دين واحد، مشاهده كنيم؛ اما قدرت همگرايي يك دين، در اين جا مي تواند خود را نشان دهد؛ هرچه يك دين داراي عناصر سازمان يافته تري باشد، بيشتر ملت هايي با خصوصيات فرهنگي و مدني متفاوت را به سوي محور مشترك سوق داده، از آنها امتي واحد پديدار مي سازد. ظرفيت و قابليت يك دين و مذهب، قدرت آن را در مقابل نيروهاي پيراموني و شرايط زماني و مكاني نشان داده، روشن خواهد ساخت در آينده نوع ارتباط فرهنگ و تمدن با دين، چگونه خواهد بود.
از همين جا دو نگاه بسيار مهم و متفاوت جدايي دين و سياست و ابتناي آنها بر يكديگر، شكل مي گيرد. اگر دين را دستاورد فرهنگ بشر بشناسيم، حق و باطل در اين زمينه امري نسبي شده، هر فرهنگ با توجه به عناصر و شاخصه هاي خود، مي تواند ديني ايجاد كرده، آن را تغيير بدهد و حتي به كناري گذارده، در هر لحظه دين جديدي بسازد و دين قبلي را از بين ببرد. همين نوع تصور است كه اكنون دين اسلام را بخشي از فرهنگ عربيت جلوه داده است و فرهنگ هاي ديگر را براي يافتن دين هاي متناسب با شرايط خود، به جستجو تشويق مي كند، در واقع استفاده مشترك از واژه هاي فرهنگ و تمدن اسلامي با فرهنگ و تمدن عربي، يكي از معضلات مهمي است كه اين دين را به صورت قومي و قبيله اي درمي آورد و يكي از چالش هاي اساسي مذهب تشيع و پيروان آن با ديگران، همين موضوع بوده و هست.
قرآن و اهل بيت عليهم السلام نگاهي فراتر از قوم انگاري و فرهنگ ها و تمدن هاي قوم مدارانه به دين داشته اند؛ اما خلفايي كه در دوره هاي مختلف تحت عنوان حكومت اسلام، بر مردم حاكم شده اند، نگاه قوم مدارانه را در اين زمينه حاكم ساخته اند و يكي از دلايل اصلي فروپاشي آنان و ديدگاهشان، همين نقطه نظر بوده است؛ زيرا اقوام و تمدن ها دوره هاي زماني عمرشان را طي كرده، مراحل ظهور و سقوط را پشت سر مي گذارند و چنانچه دين به آنها وابسته شود، خود به خود به همراه آنان در بستر فروپاشي خواهد افتاد؛ اما نگاه مذهب تشيع باعث شده است اين ديدگاه با وجود فرازها و فرودهاي مدني متفاوت، روز به روز مراحل رشد و تعالي فرهنگي و تمدني خود را بپيمايد و با توجه به عناصر و شاخصه هايي كه براي حيات و بقاي خود ارائه كرده است، بالاترين و آخرين دستاورد مدني و فرهنگي بشريت را در دستور كار آرمان هاي خود قرار دهد.
مدينه فاضله اي كه به عنوان چشم انداز استراتژيك اين مكتب تعريف شده است، داراي عناصري مشترك در ميان اديان مختلف، تمدن ها و فرهنگ هاي متفاوت و به ويژه اديان الهي است. ويژگي هايي كه در حكومت مهدي در جايگاه آخرين امام و پيشواي اين مكتب، به مردم شناسانده شده اند، عناصري هستند كه در فرهنگ هاي بسيار متفاوت و در اديان مختلف در شرايط زماني و مكاني گوناگون، به صورتي مشترك يافت شده اند و هر كجا جامعه انساني تشكيل شده به عنوان پايه حيات و بقاي اجتماع مورد توجه بوده اند. اين مكتب به شدت معتقد است فرهنگ، زيرمجموعه دين بوده، دين فضاي حركتي، خطوط قرمز، جهت گيري ها و شدت و ضعف حركت هاي آن را روشن مي سازد؛ اما نه هر نوع نگاه به دين، بلكه نگاهي كه از عمق فطرت انساني برخاسته، در راستاي عدالت و عصمت پرورانده شده باشد. اين نوع نگاه به دين است كه افرادي داراي فرهنگ و تمدن هاي بسيار متفاوت و گاه متضاد را به دور هم گرد آورده، با همگرايي به سوي نقطه اي واحد رهنمون مي كند.
جامعه ايراني جامعه اي با خصوصيات مذهبي است. اكثر مردم مذهب شيعه دوازده امامي دارند. از ديرباز هنگام شكل گيري تمدن بزرگ ايراني، اين جامعه با داشتن دين زرتشت، نگاهي مذهبي براساس ويژگي هاي توحيدي به زندگي و جهان پيرامون خود داشته است. نوع رفتار كوروش با يهوديان، گوياي اين موضوع است. با حمله اسكندر به ايران بناي امپراتوري شاهنشاهي بزرگ هخامنشي فروريخت، اما مردم ايران با وجود قرار گرفتن زير سلطه شاهان سلوكي و دولت هاي يوناني مآب و با وجود فشارهاي فرهنگي فراوان آنان براي تغيير هويت و فرهنگ و رومي كردن آن، مانند بسياري از كشورهاي مغلوب، مقاومتي دروني انجام داده، سرانجام هويت خود را بر آن فرهنگ چيره ساختند؛ به گونه اي كه پس از مدتي فرهنگ غالب در هويت ملت مغلوب استحاله شد و دوباره دولت هاي ايراني با حفظ هويت آن، ايجاد شدند. اين واقعه، يعني تسلط يك كشور غالب به صورتي تمام عيار بر عناصر تمدني و فرهنگي ايران، در طول تاريخ دو مرتبه ديگر نيز تكرار شد: يك بار در زمان حمله اعراب مسلمان به اين سرزمين و بار ديگر در هنگام حمله مغول ها. در هر دو بار، مردم ايران هويت خود را بازيافته، جمعيت غالب را در خود استحاله كردند. در موارد اول و سوم، يعني حمله روميان با فرهنگ يوناني و مغول ها با فرهنگ بدوي، تمدن ايراني لطمات بسيار سنگيني پذيرا شد و در عمل، به جز خسارت، از مهاجمان چيزي به دست نياورد؛ اما مورد دوم، يعني حمله اعراب به كشور ايران، از آنجا كه دو مقوله متفاوت فرهنگ عربي و فرهنگ ديني اسلام را با خود به همراه داشت، مورد اول در طول مدت تسلط اعراب بر ايران باعث از هم گسيختگي هويت و لطمات فرهنگي به فرهنگ ايران شد و پس از مدت سه قرن، آن نيز مانند بقيه موارد، در اين فرهنگ استحاله شد. تنها مورد قابل توجه در اين زمينه، فرهنگ ديني اسلام است كه مردم ايران، آن را در خود پذيرا شدند و با فرهنگ خود گره زدند و منشأ بزرگ ترين خدمات علمي و فرهنگي و تمدني در طي چندين قرن به جوامع بشري شدند.
مطمئناً افرادي همچون ابن سينا، فارابي و خواجه نصير براساس فرهنگ ساساني امكان بروز و ظهور نمي يافتند؛ زيرا نظام طبقاتي حاكم بر آن جامعه درس خواندن را به صورت موروثي، تنها براي افرادي خاص و براي منافعي خاص تعريف مي كرد. باز شدن فضاي فرهنگي جامعه در پرتو ديدگاه هاي اسلام براي كسب علم و دانش و هنر، فضا را براي شكوفايي استعدادهاي نهفته در مردم اين سرزمين فراهم آورد. بيشترين و بزرگ ترين دانشمندان، هنرمندان و فرهيختگان در طي دوره تمدّن اسلامي، از ميان مردم اين سرزمين بوده اند و نمي توان كتمان كرد كه پايه فرهنگ و تمدن امروز غرب، بر پايه يافته هاي دانشمندان مسلمان و به ويژه ايرانيان قرار دارد؛ اما مردم امروز غير از نگاه به اسلام، نگاهي ويژه به نوعي مذهب خاص شيعه داشته اند. خاندان علويون، از ابتدا به سبب داشتن ديدگاه هاي متعارض با ديدگاه هاي فرهنگي بدوي اعراب، تحت اذيت و آزار و شكنجه حاكمان وقت بوده اند. اين موضوع باعث مي شد آنان بيشتر به سوي جامعه ايراني كه داراي فرهنگي برتر و ديرپاتر بود، مهاجرت كنند.
توجه ويژه امام علي عليه السلام و فرزندان بزرگوار ايشان به ايرانيان كه برعكس ديگر خلفا براساس ديدگاه هاي مذهب شيعه، ايرانيان و همه اقوام ديگر را همتراز با اعراب دانسته، و در تمام حقوق شهروندي براي آنان شرايطي مساوي برمي شمردند، باعث مي شد ايرانيان تحقير شده از سوي فرهنگ عرب جاهلي و علاقه مند به دين و مذهب، به ديدگاه آنان تمايل نشان دهند؛ افزون بر اين موارد، بايد به جايگاه و پايگاه ويژه عقل و علم و دانش – كه مورد علاقه و توجه ايرانيان بوده است – در اين مذهب اشاره كرد؛ چه اينكه اين موارد باعث شد به مرور زمان، مردم ايران به همراه بازيابي هويت ايراني خويش، اين مذهب را جايگزين مذهب پيشين خود كنند.
حمله مغول به ايران شرايطي مناسب براي جامعه ايراني فراهم آورد كه در صورت علاقه، با توجه به از بين رفتن سلطه حكومتي اعراب، بتواند در مذهب و دين خود تجديد نظر كند؛ اما آنان كه طي قرون و هزاره ها در مقابل عناصر فرهنگي و مذهبي مختلف مقاومت كرده، آنها را در خود استحاله كرده بودند، مذهب تشيع را از ميان مذاهب و اديان مختلف پيش رو ترجيح دادند؛ البته نوع تحرك خاندان صفوي در اين حركت مؤثر بوده است، اما نمي توان پذيرفت مردمي كه بارها و بارها در مقابل قدرت هاي بزرگ بين المللي مقاومت كرده، فرهنگ خود را حفظ كرده بودند، بدون تمايل باطني، در مقابل قدرت كوچك چند هزار نفري قزلباشان تسليم شوند و به يكباره مذهب و عنصر اصلي فرهنگ خود را تسليم نمايند. حتي پس از دوره صفويه نيز مردم ايران تاكنون با فرود و فرازهاي متفاوت، اين مذهب را حفظ كرده اند و در اين زمينه، دانشمنداني بزرگ به جوامع بشري معرفي كرده اند؛ همچنان كه در كشورهاي پيرامون و در صحنه بين المللي منشأ تحولات بزرگ سياسي و اجتماعي شدند. نهضت تنباكو، جريان ملي شدن صنعت نفت و انقلاب اسلامي ايران، مواردي هستند كه به عنوان حركت هاي اجتماعي بسيار اثربخش، توانسته اند روند حركتي جامعه ايراني را توسعه و ارتقا دهند و تمامي اين موارد، بدون استثنا، پايه ها و مديريت هاي مذهبي داشته است. هرچند اين موضوع، نشان دهنده حضور روشنفكران و فرهيختگان تحصيل كرده نيز هست، اما پايه و اساس آن براساس نوع خاصي از مديريت مذهبي شكل گرفته، امتداد يافته است. استقامت مردم ايران در هشت سال دفاع مقدس در برابر عراق و سرانجام وضعيت انرژي هسته اي نيز پيامد اين مواردند، مشابه همين مسائل در مقياس هاي متفاوت در جامعه هاي ديگر شيعي، مانند لبنان و عراق مشاهده مي شود. اينها در زمينه مديريت بحران چالش هاي بزرگ بين المللي ايجاد كرده، توجه جهانيان را به اين نوع نگاه جلب كرده اند.
نتيجه
1. با مطالعه پراكندگي جمعيتي، تنوع اقليمي و نژادي، دولت ها، علوم و دانش ها، ادبيات، هنر و معماري، آداب و رسوم و… مي توان به اين نتيجه رسيد كه شيعه داراي ويژگي هاي فرهنگي و تمدني خاص خود بوده و با حفظ عناصر مشترك با ديگر مذاهب، هويت جمعي ويژه خود را در طي تاريخ حيات، حفظ و توسعه داده است. عناصر خاص فرهنگي شيعه را مي توان: «علوم و معارف، عاشورا، دعا و انتظار»(شكل1)، عناصر تمدني آن را: «دولت ها، دستاوردهاي هنري و ادبي، مدارس و دانشگاه ها و حوزه هاي علميه»(شكل 2) و مفاهيم بنيادين آن را: «ولايت (فقيه)، عدالت، عصمت، امر به معروف و نهي از منكر(جهاد) و تقيه»(شكل 3) برشمرد. مفاهيم مذكور، با وجود داشتن ماهيت فرهنگي، كاركردي تمدن ساز دارند.
2. اجتهاد، مكانيزمي است كه به وسيله آن جامعه شيعه، توانايي تغيير و انطباق پذيري از سازگاري كامل، يعني تقيه، درگيري، يعني امر به معروف و نهي از منكر و مبارزه كامل، يعني جهاد را پيدا مي كند.(شكل 4)
3. عنصر عاشورا عنصري است كه در طي 14 قرن گذشته پيوسته روحيه تلاش و جهاد و مبارزه را در كالبد اين جامعه دميده و به عنوان تعيين كننده ترين عنصر در معادلات سياسي و اجتماعي نقش اساسي داشته است.
4. دعا به عنوان يك فرايند كاركردي براي جهت دادن به پتانسيل هاي نهفته فردي و اجتماعي و رسيدن آنها به نقطه همگرايي(جوار حقتعالي) تعريف شده است. به طور كلي دعا نقش بسيار عاطفي و تعيين كننده اي براي تعادل و همگرايي نيروها در فرهنگ شيعه دارد. فرهنگ شيعه مشحون از دعا و نماز و راز و نياز، در همه حالات، از مسجد گرفته تا ميدان جنگ با ادبياتي مبتني بر خواسته هاي فطري مي باشد.
5. عنصر انتظار ضامن حيات، پويايي و رشد اين مجموعه بوده، آينده اي بزرگ و مشترك را با تمام مردم جهان بر مبناي صلح، با وجود عدالت و احقاق حقوق همه انسانها، براساس آنچه خداوند مقرر فرموده، در پيش رو قرار داده، مراحل رسيدن به آن را تبيين و تدوين و استراتژي آينده جهاني آنها را به عنوان «دكترين عدل نوين جهاني» يعني همان «مهدويت» كه پيشينه اي طولاني در تمامي اديان الهي دارد به صورت سند چشم انداز در پيش روي آنها گذاشته است.
مراحل تدريجي رشد جامعه شيعي نشانگر آن است كه اين جامعه مرحله به مرحله هويت خود را براساس آموزه هاي فرهنگي و تمدني خويش شكل داده و هرچند با خصوصيات طبيعي خود در هر موقعيت جغرافيايي، رنگ بومي به آن بخشيده، اما دائماً مسير رو به جلو براي رسيدن به چشم انداز، يعني همان دولت جهاني مهدي را طي نموده است. مراحل ايجاد دولت هاي شيعي و جريانات مردمي در ميان جمعيت هاي شيعه علي الخصوص در ايران كه نهضت تنباكو، مشروطه، قيام ملي شدن صنعت نفت، قيام 15 خرداد و انقلاب اسلامي را در بر مي گيرد نمايانگر اين موضوع است.(شكل 5).
منابع:
* قرآن كريم.
* نهج البلاغه.
1. اخلاقي، محمدتقي؛ شكل گيري سازمان روحانيت شيعه؛ قم، مؤسسه شيعه شناسي، 1384.
2. اطهر رضوي، سيدعباس؛ شيعه در هند؛ قم: بوستان كتاب، 1376.
3. برنجكار، رضا؛ آشنايي با فرق و مذاهب اسلامي؛ تهران: چاپ كتاب طه، 1385.
4. بي آزار شيرازي، عبدالكريم؛ عاشورا در سرزمين ها؛ تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1377.
5. بينش، عبدالحسين، شيعه در مصر، از امام علي عليه السلام تا امام خميني؛ ترجمه صالح ورداني، قم: مؤسسه دائره المعارف فقه اسلامي، 1382.
6. بيهقي، ابوالفضل محمد بن حسين؛ تاريخ بيهقي؛ تصحيح علي اكبر فياض؛ تهران: كتابخانه ايرانمهر، 1358.
7. بي ناس، جان؛ تاريخ جامع اديان؛ ترجمه علي اصغر حكمت؛ تهران: علمي و فرهنگي، 1375.
8. جعفريان، رسول؛ صفويه از ظهور تا زوال؛ تهران: كانون انديشه جوان، 1388.
9. جوادي آملي، عبدالله؛ ولايت فقاهت و عدالت؛ قم: رجاء، 1388.
10. حسن زاده آملي، حسن؛ رساله نور علي نور؛ قم:[بي نا]، 1385.
11. دهخدا، علي اكبر و ديگران؛ لغت نامه؛ تهران: دانشگاه تهران، 1373.
12. زرين كوب، عبدالحسين؛ تاريخ مردم ايران؛ تهران: اميركبير، 1382.
13. شكوري، ابوالفضل؛ فقه سياسي اسلام؛ تهران: مؤلف،1361.
14. شيرخاني، علي؛ تشيع و روند گسترش آن در ايران؛ قم: دفتر نشر معارف، 1379.
15. صدر، سيدحسن؛ تأسيس الشيعه الكرام الفنون الاسلام؛ قم: منشورات الاعلمي، 1360.
16. طاهري ناصري، عبدالله؛ فاطميان در مصر؛ قم: پژوهشكده حوزه و دانشگاه، 1379.
17. عميد، حسن؛ فرهنگ عميد؛ تهران: مؤسسه انتشارات اميركبير، 1374.
18. عنايت، حميد؛ انديشه سياسي در اسلام معاصر؛ ترجمه: بهاءالدين خرمشاهي؛ تهران: خوارزمي، 1384.
19. غنيمه، عبدالرحيم؛ تاريخ دانشگاه هاي بزرگ اسلامي، ترجمه نورالله كسايي؛ تهران: دانشگاه تهران، 1377.
20. فيروزآبادي، مجدالدين محمد بن يعقوب؛ القاموس المحيط؛ بيروت، دارالفكر، 1403ق.
21. كرامبي، آبرنيكلاس و ديگران؛ فرهنگ جامعه شناسي؛ ترجمه حسن پويان؛ تهران: چاپخش، 1370.
22. لين، پلي استانلي و ديگران؛ تاريخ دولت هاي اسلامي و خاندان هاي حكومت گر؛ ترجمه سجادي؛ تهران: تاريخ ايران، 1363.
23. محمدي اشتهاردي، محمد؛ رابطه ايران با اسلام و تشيع؛ قم:برهان، 1377.
24. محمدي ري شهري، محمد؛ فلسفه وحي و نبوت؛ قم: بوستان كتاب، 1374.
25. مسعودي، علي بن حسين؛ اثبات الوصيه؛ قم: انصاريان، 1384.
26. مطهري، مرتضي؛ آشنايي با علوم اسلامي؛ تهران: صدرا، 1388الف.
27.___؛ انسان كامل؛ تهران: صدرا، 1388ب.
28.___؛ مجموعه آثار؛ تهران: صدرا، 1388پ.
29. مظفر، محمدحسين؛ تاريخ الشيعه؛ ترجمه محمدباقر حجتي؛ تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1387.
30. معلوف، لوييس؛ المنجد في اللغه؛ [بي جا]، فرحان، 1383.
31. مقدسي، ابوعبدالله محمد؛ احسن التقاسيم في معرفة الاقاليم؛ ترجمه علي نقي منزوي؛ تهران: كومش، 1385.
32. مولانا، حميد؛ «دين و مذهب اسلام و به ويژه شيعه، نقطه اول مهندسي فرهنگي»؛ ماهنامه مهندسي فرهنگي، ش 6 و 7، بهمن و اسفند 1385.
33. نوري مطلق، علي؛ «منطق ارسطويي و تأثير آن بر حوزه هاي علميه»؛ پگاه حوزه، ش 1379.
34. ___؛ «تمدن اسلامي، موزه اي بي حصار»؛ زمانه، ش 20، س 3، 1383.
35. ولايتي، علي اكبر؛ پويايي فرهنگ و تمدن اسلام و ايران؛ تهران: مركز اسناد و خدمات پژوهشي، 1384.
36. هالم، هاينس؛ تشيع؛ ترجمه محمدتقي اكبري، تهران: اديان، 1384.
منبع: شيعه شناسي، شماره 29