خانه » همه » مذهبی » شيوه ي آموزشي و تربيتي امامان(ع)(1)

شيوه ي آموزشي و تربيتي امامان(ع)(1)

شيوه ي آموزشي و تربيتي امامان(ع)(1)

اين نوشتار، شيوه و روش تربيتي امامان معصوم(ع)، در رابطه با خواص و عوام از شيعيان و پيروان شان را به کاوش نشسته است. آن چه که در اين پژوهش، به عنوان مرکز و محور اصلي بحث مورد توجه قرار داده شده، اهداف، مؤلفه ها و روش هاي تربيتي در سيره ي معصومين(ع) است.

3b74af6f ffa3 47ed 8676 f8162ffa081b - شيوه ي آموزشي و تربيتي امامان(ع)(1)

0004736 - شيوه ي آموزشي و تربيتي امامان(ع)(1)
شيوه ي آموزشي و تربيتي امامان(ع)(1)

 

نويسنده: محمود بسطامي
پژوهشگر علوم اسلامي

 

چکيده
 

اين نوشتار، شيوه و روش تربيتي امامان معصوم(ع)، در رابطه با خواص و عوام از شيعيان و پيروان شان را به کاوش نشسته است. آن چه که در اين پژوهش، به عنوان مرکز و محور اصلي بحث مورد توجه قرار داده شده، اهداف، مؤلفه ها و روش هاي تربيتي در سيره ي معصومين(ع) است.
از آن جا که مؤلفه ها و روش ها براي دست يابي به اهداف تعريف و تعيين مي شوند، و اهداف خود در سيره ي تربيتي معصومين(ع) برگرفته از قرآن کريم که هدف از آفرينش انسان را کمال يابي او مي داند تبيين مي گردند؛ بر اين اساس، از معيارهاي تعيين کننده ي روش تربيت در سيره ي معصومين(ع)، ماهيت آموزه هاي تربيتي قرآن کريم است.
اگر در آموزه هاي تربيتي قرآن کريم، به جاي تسليم و تعبد، بر تفکر و انديشيدن و تدبر سفارش شده است، اين شيوه فراگير محور است، زيرا تفکر فعاليت دروني فراگير را برمي انگيزد. همچنان که اگر بر آزادي و مسئوليت مداري فراگير تأکيد شده است، باز هم، بيان گر روش فراگير محور است.
در حالي که شيوه هاي مربي محور، معمولاً بر آموزه هاي دستوري و فرمان استوار است و متضمن الزام مي باشد. اما شيوه ي فراگير محور بيشتر بر اساس پند و اندرز و موعظه و تشويق و ترغيب و مانند آن صورت مي پذيرد. آن چه از سيره ي معصومين(ع) به دست مي آيد، اين است که روش معصومين(ع) نسبت به خواص تأکيد بر روش فراگير محور است.
بر مبناي چنين شيوه و روش تربيتي نسبت به خواص از شيعيان است که امامان معصوم(ع) توانستند انسان هايي تربيت کنند تا شيعه را در درياي پر تلاطم مکاتب گوناگون زنده و پويا نگه دارند، در حالي که شديدترين سخت گيري ها درباره ي آنان اعمال، و يا در مراکزي دور از دسترس شيعيان و پيروان خود نگاه داري شده و گاهي ارتباط با آنان بسيار به سختي و دشواري برقرار مي شد.
در بررسي سيره ي تربيتي امامان معصوم(ع)، شخصيت هاي فراواني را مي يابيم که به برکت تربيت معصومين(ع) به جايي رسيدند که به تعبير امام صادق (ع) هر کدام از آنها سفينه ي نجاتي شدند براي دست گيري از عوام از شيعيان.
انسان هايي که شخصيتي مانند علي(ع) در فراق آنان سيلاب اشک از چشمانشان جاري مي شود و آه از نهادش در فراق آنان برآمده و اين گونه از آنها ياد مي کند: آه، برادرانم، همان ها که قرآن را تلاوت مي کردند و به کار مي بستند، در فرايض دقت مي کردند؛ و آن را به پاي مي داشتند، سنت ها را زنده و بدعت ها را مي ميراندند، دعوت به جهاد را مي پذيرفتند و به رهبر خود اطمينان داشتند و صميمانه از او پيروي مي کردند.

واژگان کليدي: امامان معصوم(ع)، تربيت، روش، سيره، خواص و عوام.
 

مقدمه و طرح مسأله
 

زماني که واقعه ي حره به وجود آمد و بسياري از اصحاب رسول خدا(ص) و فرزندانشان کشته شدند و هنگامي که کعبه توسط مسلم بن عقبه و بعد از آن توسط جانشين او حصين بن نمير مورد حمله و تجاوز قرار گرفت و به آتش کشيده شد و احدي را ياراي هيچ گونه اعتراضي در برابر اين اعمال ضد انساني و ضد اسلامي نبود، و هنگامي که دشنام به علي(ع) به صورت شيوه ي جاري و عادي بر بالاي منابر درآمده و حتي ترک آن از طرف خطيب جمعه، فرياد اعتراض نمازگزاران را در پي داشت؛ جامعه اي که به تعبير امام سجاد(ع) در پاسخ به آن شخص به توصيف آن جامعه پرداخته و مي فرمايد: به شيوه اي که بني اسرائيل در ميان آل فرعون سپري مي کردند، مردم با دشنام و ناسزاگويي به بزرگ و آقاي ما اميرالمؤمنين(ع) به دشمنان ما تقرب مي جويند… اگر نمي داني بدان که روزگار بر ما چنين مي گذرد (ابن سعد، 1405هـ، ج4، 218).
و در زمان حجاج بن يوسف ثقفي وضعيت به گونه اي است که امام باقر(ع) مي فرمايد: آن گاه که حجاج به قدرت رسيد، شيعيان را به بدترين وضع ممکن قتل عام مي کرد و به هر تهمت و بدگماني آنها را دستگير مي ساخت و فشار در زمان او به حدي رسيد که مردم حاضر بودند به آنها زنديق و يا کافر گفته شود، اما شيعه ي علي(ع) ناميده نشوند (ابن ابي الحديد، 1378هـ، ج1، 43).
و باز جامعه اي که امام صادق(ع) در شرح آن مي فرمايد: ديگران پس از پيامبر(ص) راه هاي امت هاي قبلي را پيمودند، پس دين خدا را تغيير دادند و آن را از اصل خود منحرف ساختند و در آن چيزهايي افزوده و مطالبي را از آن برداشتند. بنابراين، هرچه تاکنون در دست آنهاست، صورت تحريف شده ي آن چيزي است که از طرف خدا نازل شده است (طوسي، 1404هـ، 140).
در چنين جامعه، يارگيري براي اسلام ناب محمدي، و تربيت افرادي پاک و مخلص براي تشيع علوي و القاء معارف اصيل و راستين قرآن و سنت نبوي، از دقت و ظرافت ويژه اي برخوردار است تا بدين وسيله بتوان اسلام ناب را از انحرافات و فراموش شدن در لابلاي جريانات نجات داد.
در واقع هر يک از معصومين(ع) با تربيت افرادي شايسته، که جز خواص اصحاب به شمار مي آمدند، توانستند شخصيت هايي را به جامعه ي اسلامي تحويل دهند که به تعبير سر سخت ترين دشمنان اهل بيت(ع)، هارون الرشيد، زبان هر يک از آنها کارآمدي اش از صد هزار شمشير زن بيشتر بود (طوسي، 1404هـ، 231).

بخش اول: بازشناسي مفاهيم
 

شيوه و روش
 

به طور کلي روش تربيتي معصومين(ع)، در واقع همان روش تربيتي قرآن کريم است. همان گونه که مي بينيم قرآن کريم از يک سو، تزکيه و تعليم را به عنوان دو رکن مهم تربيتي پيامبر اکرم(ص) معرفي مي کند؛ «يُزَکِّيهِم وَ يُعَلِّمُهُمُ الکِتابَ وَ الحِکمَهَ» (جمعه، 2)؛ و از ديگر سو، از پيامبر(ص) به عنوان مبشر و منذر ياد مي کند، گو اين که تربيت نبوي در قالب انذار و تبشير صورت مي گيرد و در نهايت اين که قرآن به عنوان نسخه ي اين انذار و تبشير، خود به عنوان موعظه معرفي مي شود؛ «يا اَيُّهَا النَّاسُ قَد جاءَتکُم مَوعِظَهٌ مِن رَبِّکُم وَ شِفاءٌ لِما فِي الصُّدُورِ وَ هُديً وَ رَحمَهٌ لِلمُومِنيِنَ» (يونس، 57). و خداي سبحان پيامبرش را مأمور به اتخاذ همين شيوه ي خاص مي کند؛ «ادعُ إِلي سَبيلِ رَبِّک بِالحِکمَهِ وَ المَوعِظَهِ الحَسَنَهِ وَ جادِلهُمُ بِالَّتي هِيَ أَحسَنُ» (نحل، 125).
حال چه فلسفه ي رسالت تزکيه و تعليم، و در قالب انذار و تبشير، و چه شيوه ي گفتار در قالب موعظه، همه بر نوع خاصي از روش تربيت دلالت دارد که عبارت است از تربيت بر مدار آگاهي و بصيرت و انتخاب. در تمامي فرايندهاي ياد شده، عنصر اساسي اقناع و انتخاب، جان مايه روش تربيتي است.

تربيت
 

اين که واژه ي تربيت از کدام مبنا و ريشه برگرفته شده است، بين اهل لغت اتحاد نظر وجود ندارد. برخي مانند راغب اصفهاني بر اين باورند که تربيت از ريشه ي ربب گرفته شده است. بر اين اساس، رب در اصل به معني تربيت و پرورش است، و آن ايجاد کردن حالتي پس از حالتي ديگر در چيزي تا به حد نهايي و تمام و کمال آن برسد ( راغب اصفهاني، 1412هـ، 336 و ابن منظور، 1414هـ).
با توجه به اين معنا و مفهوم از تربيت است که به نظر برخي از انديشمندان، تربيت تنها انباشت معلومات نيست، زيرا اين فرايند، فراگير را براي زندگي آماده نمي کند. بنابراين، عنصر گوهرين تربيت، سازندگي انسان است، چنان که براي زندگي مفيد و مؤثر باشد (رفيعي، 1388، 90).
برخي با ديد وسيع تري به تربيت نگريسته در نتيجه آن را فرايندي مي دانند که در طي آن مربي، متربي را به گونه اي از زندگي رهنمون شود که با اقتضاي فطرت او سازگار افتد بر ارزش هاي معنوي استوار شود ( همان). بر مبناي به کارگيري عنصر تقدس است که برخي در تعريف تربيت گفته اند: تربيت پرورش استعدادهاي مادي و معنوي و توجه دادن به آنهاست به سوي اهداف و کمالاتي که خداوند متعال آنها را براي آن اهداف در وجود آدمي قرار داده است (صانعي، 1378، 13).

مبناي انتخاب روش تربيت
 

يکي از معيارهاي تعيين کننده ي روش تربيت، ماهيت آموزه هاي تربيتي است. موعظه و نصيحت، که در آموزه هاي معصومين(ع) فراوان ديده مي شود، خود بيان گر اين حقيقت است که بنياد و مبناي تربيت، تفکر و انتخاب فراگير است و نه صرفاً پذيرش و تسليم.
بدين جهت است که هر موعظه و نصيحتي در آموزه هاي معصومين(ع)، همراه با فلسفه و حکمت آن مطرح مي شود تا مجالي براي تفکر و انتخاب بيشتر فراهم شود. در نمونه هايي هم که قرآن کريم از تربيت لقمان حکيم ذکر مي کند، اين روش به خوبي آشکار است. همچنان که در داستان مبارزه ي ابراهيم (ع) عليه کفر و شرک، قرآن کريم از رفتار ابراهيم(ع) به عنوان رفتار يک انسان رشد يافته، که همراه با بصيرت تصميم مي گيرد، ياد مي کند. آيات پنجاه و يک تا پنجاه و هشت و شصت و هفت سوره ي مبارکه ي انبيا به خوبي گوياي اين حقيقت است.
اين داستان به خوبي نمايان گر روش فراگير محور قرآن کريم است که در آن بر عنصر آگاهي، آزادي، انتخاب و بصيرت تأکيد شده است.

دامنه ي تربيت
 

گاه دامنه ي تربيت به اندازه اي وسيع و گسترده است که تمامي ساحات زندگي فراگير را در برمي گيرد و در اين نوع از تربيت است که مربي حق مالکيت و تسلط همه جانبه بر متربي مي يابد. بر اين اساس است که رب مطلق، تنها به خدا اطلاق مي شود و براي غير خدا نياز به پسوند دارد مانند «رب البيت» (مکارم شيرازي، 1374، ج1، 54). بر همين مبناست که اگر کسي ربوبيت خداي متعال را در تمامي وجود خود پذيرا گردد و خود را همه جانبه به او بسپارد، خداوند تربيت ويژه اي را براي او در نظر مي گيرد تا جايي که نيازهاي مادي و معنوي او را آن گونه که شايسته است برآورده مي سازد. معصومين(ع) اين شيوه ي تربيتي را نسبت به برخي از اصحاب خاص خود نيز اتخاذ مي کردند.

امامان معصوم(ع)
 

امام، به عنوان يک انسان معصوم از گناه، خطا و اشتباه فردي، داراي عالي ترين مقامات انساني است، و داراي بينش و شناختي صحيح از سعادت و شقاوت انسان است که به آساني مي تواند به عنوان يک هدايت گر و راهنما، وي را به سرانجامي نيک فرا خواند.
امام، از نظر شيعه، افزون بر پيشواي ديني، رهبر سياسي نيز هست، و شيعيان همواره به آنان توجه کرده و اوامر آنها را پذيرا هستند. اطاعت از امامان معصوم(ع) در مباني عقيدتي شيعه، ريشه در وحي الهي دارد؛ آن جا که خداي سبحان مي فرمايد: اي کساني که ايمان آورده ايد اطاعت کنيد خدا را؛ و اطاعت کنيد پيامبر خدا و اولوالامر را…(طباطبايي، 1361، ج4، 618).
و به تعبير شيخ مفيد:… همانا ائمه معصومين (ع) قائم مقام انبيا(ع) در تنفيذ احکام و اقامه ي حدود و حفظ شريعت و مربي تربيت مردم هستند. آنها معصوم هستند، همانند عصمت انبيا (مفيد، 1414هـ، 67-65).
از منظر آيات، احاديث و استدلال عقلي، امامان معصوم(ع) به عنوان جانشينان پيامبر(ص) در اداره ي امور جامعه ي مسلمين وظايفي دارند که يکي از آن وظايف مهم و اصلي، آموزش و تربيت ديني و علمي انسان هاست.

خواص و عوام
 

شيعيان و پيروان امامان معصوم(ع)، اگر چه تمامي آنان بر مدار اطاعت و ولايت معصومين(ع) هستند، اما آن چه مسلم است فاصله ي معنوي و قرب و بعد عملي آنان با امامان معصوم(ع) يکسان نيست؛ برخي در فاصله ي نزديکي با امامان(ع) قرار دارند و برخي با فاصله ي دورتر و گروهي هم بسيار دور هستند.
در ميان شيعيان، آنها هم که نزديک ترين قرب معنوي را نسبت به معصومين(ع) دارند، خواص ناميده مي شوند.
در برخي روايات ويژگي آنها را علم، آگاهي، بصيرت و مطابقت گفتار با رفتار برشمرده است (ر.ک.به: نوري، 1408هـ، ج5، 247 و مجلسي، 1404هـ، ج10، 145). بنابراين، معيار تمايز خواص از عوام، قرب و بعد معنوي نسبت به امام معصوم(ع) قرار داده شده است.

بخش دوم: اهداف و مؤلفه هاي تربيت معصومين(ع)
 

اهداف يا هدف نهايي تربيت
 

اهداف نقاطي هستند که به صورت معين و مشخص بيان مي شوند و براي رسيدن به آنها گام هاي لازم برداشته مي شود.
اهداف به طور کلي هميشه برمبناي نيازها تعيين و تنظيم مي گردند (آقازاده و واحديان؛ 1386، 22).
بنابراين، آن چه در تربيت ديني در درجه ي نخست شناسايي قرار دارد، هدف و يا اهداف نهايي تربيت ديني است و مؤلفه ها و روش ها نيز در جهت تحقق اين اهداف در نظر گرفته مي شوند و کاربرد دارند؛ زيرا اگر آغاز و انتهاي عملي تاريک و مبهم باشد، روشي که به کار گرفته شود، نتيجه و ثمره ي آن نيز مبهم و تاريک است. از اين رو ضرورت دارد نخست اهداف يا هدف نهايي تربيت ديني، آن گاه مولفه ها و پس از آن روش مورد توجه قرار گيرد.

هدف نهايي تربيت
 

هدف نهايي تربيت از نگاه معصومين(ع) که برگرفته از آيات قرآن کريم است، اين است که از آن جا که انسان موجودي است که سعادت او با نيکي دنيا و آخرت معنا مي يابد و اين مهم هم در اثر عمل خالصانه و اطاعت از اوامر الهي حاصل مي شود، آن چه درباره ي آموزه هاي معصومين(ع) درباره ي هدف نهايي تربيت مي توان بيان کرد اين است که طاعت و بندگي و در نتيجه ي قرب به حق، هدف نهايي تربيت دانسته مي شود. به تعبير شهيد مطهري «از نظر قرآن، انبيا آمدند براي اين که بشر را به سعادت خودش، که غايت سعادت از نظر آنها پرستش خداوند است، برسانند» (مطهري، 1366، 65).

مولفه هاي تربيت ديني
 

اگر تربيت ديني را فرايندي بدانيم که طي آن تلاش مي شود تا با بهره گيري از آموزه هاي ديني زمينه اي فراهم آيد که افراد در جهت رشد و شکوفايي استعدادهاي فطري و ديني خود گام بردارند، مي توان مولفه هاي اصلي و اساسي تربيت را عقلانيت، کنترل دروني و يا تقواي حضور دانست.

عقلانيت
 

در بينش امامان معصوم(ع)، پايه هاي مباني دين عقلانيت گزاره هاي ديني استوار است. با رشد فکري و عقلاني جامعه، درک و فهم گزاره هاي نظري عينيت يافته، در مرحله ي اجرا سبب اعتقاد قلبي مردم به اين مباني مي شود. بر اساس چنين ضرورتي است که معصومين(ع) تلاش مي کردند تا بالاترين رشد فکري جامعه، زمينه ي تربيت ديني مسلمين را فراهم کنند.
در بينش امامان معصوم(ع)، معرفت اساس و ايمان شاخ و برگ آن دانسته شده است. «المعرفه اصل، فرعها الايمان» (مجلسي، 1404هـ، ج3، 14). بنابراين، همان گونه که شاخ و برگ درخت بدون ريشه وجود يا دوام نخواهد يافت، ايمان و تربيت ديني نيز بدون معرفت نه محقق خواهد شد و نه دوام خواهد يافت.

تقواي حضور
 

در بينش معصومين(ع)، تقوا مايه اصلي آزادي هاست و نه قيد و بند درست کردن براي انسان (دشتي، 1379، 448). از اين رو، تقوا به نوبه ي خود، منجر به نوعي توانمندي شناختي و معرفتي در انسان مي شود، که به تعبير قرآن کريم از آن به «فرقان» ياد مي شود که در حقيقت قدرت تشخيص و تميز حق و باطل است.
شيوه ي تربيتي معصومين(ع) بر مبناي اين تقواي حضور است که توانست افراد را به گونه اي پرورش دهيد که بدون اعمال کنترل و نظارت از بيرون سد محکمي را در درون آنها به وجود آورد.

ايجاد انگيزه
 

سخن از انگيزه و استعداد يا کشش دروني به تربيت، بدون يک ضرورت و يا احساس نياز تربيتي، به مرحله ي تحقق و ظهور و بروز بيرون نخواهد رسيد. از اين رو، در مسير تربيت ديني انسان، حس نياز به تعالي و حالت قبول و پذيرش کاهش و کاستي در وجود خود، ابتدايي ترين گام براي پذيرش تربيت است. بنابراين، طبيعي است که براي تحقق تربيت بايد نياز و تقاضايي در وجود انسان باشد و در واقع، آن که خود را در صفات و ويژگي هاي تربيتي، بي نياز بداند و هيچ نقص و کمبودي را در خود احساس نکند، هرگز به ضرورت جنبش و حرکت هم نمي انديشد؛ چرا که اصولاً انساني که خود را رسيده مي پندارد، نيازي به سير و حرکت در خود حس نمي کند و از اين رو، جداي از وجود انسان شعله زند تا او را در مسير حرکت تربيتي، به حرکت و تحرک وا دارد.
به تعبير شهيد صدر، بين رفع تعارضات دروني و بيروني يک نوع درهم تنيدگي و تعامل است، زيرا بر اساس آيه ي 52 از سوره ي انفال، تا زماني که پيامبران(ص) و به طور کلي مصلحان از نقطه نظر درون سازي ارزش هاي فطري موفق نشوند و نتوانند افراد را به سر حدي از تقوا برسانند، افراد نمي توانند در بعد اجتماعي، اقامه ي قسط نمايند؛ چرا که إِنَّ اللهَ لا يُغَيِّرُ ما بِقَومٍ حَتّي يُغَيِّرُوا ما بِاَنفُسِهِم (رعد، 11). در اين آيه همان گونه که ديده مي شود تحولات بيروني مبتني بر تحولات دروني است، و تحول دروني، موفقيت در رفع تعارض بين تقوا و فجور و رسيدن به نقطه ي تقوا محوري است (صدر، 1421 هـ، 85).

ايمان راستين را نمي توان به صورت «تحکمي» و «ساختگي» پديد آورد، بلکه بايد زمينه اي فراهم آورد که شخص بتواند آن را از درون احساس کند.
در واقع، بايد گفت همين احساس وابستگي و دردمندي است که اين چنين انسان هاي دردمند را دست به دامن امر رشد معصومين(ع) مي سازد. بر اين اساس، در تربيت امامان معصوم(ع) بنابر اين نيست که صرفاً علم توحيد و علم خداپرستي به افراد آموخته شود. تلاش بر اين است که حس خداجويي و خداخواهي به طور طبيعي و فطري در افراد کشف شود، به اين معني که با فراهم ساختن زمينه ها و شرايط مناسب، خود فرد اين فرصت را بيابد، به خويشتن خويش بازگردد و به جستجو و کشف حق و حقيقت بپردازد.
 

بنابراين، در هر دو بعد اجتماعي و دروني، خود فرد نقش اصلي را بازي مي کند. هر نوع تحولي اعم از اقامه ي قسط، عدل، حتي ورود و وفور نعمات الهي اعم از آسماني و زميني، منوط به ساخته شدن فرد و تغيير در درون او است. بدين جهت است که مي بينيم در سيره ي تربيتي معصومين(ع) در رابطه با تربيت خواص، چهار عنصر نقش اصلي و کليدي را دارد که عبارتند از:
– استعداد و توانمندي فراگير؛
– اسوه و مقتدا؛
– روش هاي تربيتي؛
– اهداف و آرمان هاي متعالي؛

توانمندي فراگير
 

توانمندي فراگير از ارکان مهم در تربيت ديني به شمار مي آيد، زيرا از آن جا که تربيت ديني تعهد آور است، اين تعهد و تکليف بايد با ميزان توانايي فرد از جهات گوناگون تناسب و توازن داشته باشد. اگر خداوند فرموده است: لا يُکلِفُ الله ُنَفساً إِلاَّ وُسعَها (بقره،286)به اين جهت است که تکليف ديني بر حسب توانايي شخص تعريف و تعيين شود و انسان مکلف، به ميزان توانايي خويش نسبت به آن تکاليف و عمل بر اساس آنها ملتزم و متعهد خواهد بود.
در تعاليم معصومين(ع) فراوان بر اين امر تأکيد شده است که مراتب ايمان و دينداري، نزد تمامي افراد ديندار يکسان نيست. ممکن است کسي در مرتبه ي بالايي از ايمان قرار داشته باشد و فرد ديگري در مرتبه ي پايين تري جاي بگيرد. گوناگوني اين مراتب و فاصله ي ميان آنها به حدي است که گاه افرادي که در يک مرتبه از ايمان هستند، از درک آنان که در مراتب بالاتر و يا پايين تر قرار دارند، ناتوان مي مانند و گاه رفتارها و حتي باورهاي آنها را غير ديندارانه مي بينند. امامان معصوم(ع) نسبت به اين مسأله در رابطه با خواص از اصحاب خود دقت فراواني را به کار مي گرفتند که مبادا اين افراد در برخورد با عوام از شيعيان به گونه اي برخورد کنند که خواسته و انتظار آنان در حيطه ي فهم و درک عوام نباشد.
عمربن حنظله از امام صادق(ع) نقل مي کند که آن حضرت(ع) فرمود: اي عمر شيعيان ما را وادار (به کارهايي که خود مي کنيد) نسازيد و با ايشان مدارا نماييد؛ چراکه مردم همه تحميل و ظرفيت شما را ندارند (المعزي الملائري، ج18، 313).
عبدالعزيز قراطيبي مي گويد که امام صادق(ع) به من فرمود: اي عبدالعزيز، ايمان به مثابه نردباني است داراي ده پله، که از آن پله پله بالا مي روند. مبادا کسي که دو پله را پيموده به کسي که يک پله را بالا رفته بگويد: تو چيزي نيستي، آن گاه که کسي را پايين تر از خود در درجات ايماني ديدي، با مدارا او را بالا بکش و هرگز او را به چيزي که طاقت ندارئد اجبار مکن (همان، 317).
زهري نيز از امام سجاد(ع) روايت مي کند که آخرين سفارش خضر(ع) به موسي بن عمران(ع) اين بود که: هيچ گاه کسي را به خاطر گناهش سرزنش مکن. محبوب ترين کارها نزد خداوند سه چيز است: ميانه روي در طلب، بخشش در هنگام قدرت و مدارا با بندگان خدا(همان،318).
ابوجعفر بصري مي گويد که با يونس بن عبدالرحمن بر امام رضا(ع) وارد شديم و يونس از کارهاي زشت شيعيان شکايت و گله کرد، ولي امام(ع) فرمود: با ايشان مدارا کن، چون عقل آنان (به بيش از اين) نمي رسد (کليني، 1360، ج2، 7).
در نظر گرفتن اين نکته (تفاوت انسان ها در مراتب فهم) در نوع برخورد و رفتار افراد جامعه با يکديگر در شيوه ي تربيتي معصومين(ع) بسيار حائز اهميت و روشن گر اين مطلب است که طراحي و اجراي برنامه هاي ثابت و يکنواخت و داشتن اين انتظار که همه ي افراد جامعه آنها را به طور يکسان پذيرفته و مورد عمل قرار دهند، توقعي بي جاست.
در سيره ي تربيتي امامان معصوم(ع)، در رويارويي با افراد، اين اصل تربيتي کاملاً رعايت مي شده است. به همين سبب، آنها گاه از خطابه و موعظه، گاه از مجادله و گاه از قياس و برهان استفاده مي کردند. (همچنين به پرسش يکسان افراد گوناگون، پاسخ هاي متفاوت مي دادند. (ر.ک.به: همان، 438).
اهتمام به رعايت ظرفيت وجودي افراد و تفاوت آنان در تربيت ديني همان نکته اي است که در روايات بر آن تأکيد شده است و به تصريح و تلويح خواسته شده است که از ارائه ي معرفت سنگين و غير قابل هضم به اشخاص کم ظرفيت و کم تحمل خودداري شود.
از اين رو، برخي احاديث يادآور شده اند که لازمه ي اين گوناگوني آن است که انتظارهاي متفاوتي براي مراتب گوناگوني ايمان تعريف شود و انتظارات يک مرتبه بر مراتب ديگر تحميل نشود، زيرا تحميل تکليف ها و اصرار بر انتظارات نامناسب، به سنگيني بار يا در هم شکستن فرد مي انجامد.
گروهي از اهل بصره خدمت امام هشتم(ع) رسيدند و در حضور امام(ع) درباره ي عقايد و افکار يونس بن عبدالرحمان (در حالي که يونس به دستور امام(ع) در اتاق کناري رفته بود) بسيار بد گفتند. امام(ع) پس از وداع و خروج اهل بصره، يونس را خواست و به او فرمود:
يا يونس، حدث الناس بما يعرفون و اترکهم لا يعرفون کانک تريد ان تکذب علي الله في عرشه (طوسي، 1348، 487)؛ اي يونس، با مردم به اندازه ي فهم و درکشان سخن بگو، و از بيان آن چه درک نمي کنند پرهيز کن، (در غير اين صورت از نظر آنان) گويا تو قصد کرده اي بر خداوندي که در عرشش بر همگان حکم مي راند، دروغ ببندي.
مدرک بن هزار مي گويد، امام صادق(ع) فرمود: اي مدرک، خدا رحمت کند بنده اي را که محبت مردم را به سوي ما جلب کند؛ پس از سخنان ما آن چه در سطح درک و شناخت ايشان است براي آنان نقل و از نقل سخناني که از سطح فهم آنان فراتر است خودداري کند (صدوق، 1414هـ، 99).

اهداف و آرمان هاي متعالي
 

از گام هاي اساسي در مسير تربيت معصومين(عليهم السلام)، روشني و آشکاري اهداف نهايي و آرمان هاي متعالي است، زيرا انسان که آينده ي درخشاني را پيش روي خود نمي بيند، ضرورتاً انگيزه اي هم براي پيمودن راه نخواهد داشت. بر اين اساس، هرچه اين اهداف و آرمان ها روشن تر و برجسته تر باشند، به طور قطع جنبه ي اميدبخشي آنها نيز افزون تر است.
بدين جهت است که در اهداف عالي و آرمان هاي متعالي معصومين (عليهم السلام) قرب و تقرب الي الله، و توجه دادن مردم را به مباحث توحيد، در بعد افعال و صفات خداوند، شناخت و ايمان به او، در نهايت، پرستش او به منزله ي تنها پروردگار جهان، خداوندي که يگانه است و همه ي امور به دست و قدرت اوست، که به تعبير علي (ع): «معرفه الله سبحانه اعلي المعارف».
به طور کلي انسان در رابطه با تکامل و سير الي الله، نخست مسلمان است و سپس مؤمن، و پس از آن متقي و در آخرين مرحله ي تکامل موقن، يعني اهل يقين مي شود. «الايمان فوق الاسلام بدرجه، و التقوي فوق الايمان بدرجه، و اليقين فوق التقوي بدرجه» (کليني، 1360، ج2، 52).
فرد نخست با اقرار به توحيد و گفتن لا اله الا الله و محمد رسول الله مسلمان مي شود، و اگر با استدلال هاي منطقي آن چه را مي گويد واقعاً بپذيرد، از مرتبه ي اسلام به مرتبه ي ايمان ارتقا مي يابد، و اگر اين پذيرش و ايمان در موضع گيري ها و عمل وي مؤثر واقع شود، به تدريج ملکه ي تحفظ و پروا در او به وجود مي آيد. در اين مرحله انسان به تقوا دست مي يابد، و اگر همچنان اين وضعيت ادامه يافت، کم کم وارد مرحله ي يقين مي گردد. در اين مرحله است که آن چه را تاکنون مي دانست، اکنون مي يابد، و آن چه را در مرتبه ي ايمان با استدلال منطقي باور کرده بود، اکنون با مشعل فروزان يقين مي بيند.
از اين رو، نخستين هدف در بعد تربيتي، تقويت انديشه هاي ديني و اعتقادي است، زيرا بسياري از نارسايي هاي اخلاقي و رفتاري، ناشي از ضعف بنيان هاي اعتقادي مي باشد.
منبع: نشريه انديشه حوزه، شماره 86.

 

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد