طلسمات

خانه » همه » مذهبی » منبر و مردم

منبر و مردم

منبر و مردم

بسياري از ما، از زن و مرد و کوچک و بزرگ گرفته تا روستايي و شهري، دين داري خود اعم از اعتقادات و باورها و پايبندي به مناسک و احکام را مرهون و مديون منبر و وعظ هستيم. «منبر» واژه عربي و به معناي محل بلند و مرتفعي است که خطيب يا واعظ بر بالاي آن رفته و با مردم صحبت مي کند. (1) وليکن در افواه عموم مردم، «منبر» همان جايگاه، موقعيت و رسانه ممتازي است که از آن آموزه هاي ديني براي آموزش و

ce7a0fd7 4ce3 4fae b3a9 348f695a5f5e - منبر و مردم

15614 - منبر و مردم
منبر و مردم

 

نويسنده: سيد مهدي سيدي

 

جستاري بر درهم تنيدگي منبر و زندگي مردم
 

بسياري از ما، از زن و مرد و کوچک و بزرگ گرفته تا روستايي و شهري، دين داري خود اعم از اعتقادات و باورها و پايبندي به مناسک و احکام را مرهون و مديون منبر و وعظ هستيم. «منبر» واژه عربي و به معناي محل بلند و مرتفعي است که خطيب يا واعظ بر بالاي آن رفته و با مردم صحبت مي کند. (1) وليکن در افواه عموم مردم، «منبر» همان جايگاه، موقعيت و رسانه ممتازي است که از آن آموزه هاي ديني براي آموزش و تربيت مردم صادر مي شود. در نگاه کلي تر، وقتي در گفت و گوها از منبر سخن به ميان مي آيد، مراد همان نظام شريف و دستگاه پر سابقه دين است براي تبليغ و ترويج و تربيت مردمان.
از دير هنگام در عرف ما منبر به قداست و نورانيت شناخته شده است. عموماً خاطراتي از دوران کودکي خود سراغ داريم که به همراه پدر بزرگ و يا پدر و يا ديگراني از خويشان خود به مسجد محل رفته ايم و در لابه لاي شيطنت هاي کودکان خود، شاهد جمعيتي از مردم بوده ايم که رو به سمتي واحد نشسته و به بيانات يک روحاني که مشغول وعظ و خطابه است گوش ميداده اند. مردم را ديده ايم که با اين خطابه هم خنديده اند؛ هم اشک ريخته اند؛ هم سؤالاتشان را پرسيده اند؛ هم سينه زده اند؛ هم دست دعا به آسمان بلند کرده اند و هم … اين داستاني بوده است که بارها در کوچه پس کوچه هاي کودکي مان تکرار شده است از رمضان و قرائت هاي قرآن و شب هاي احيايش گرفته تا محرم و صفر و جشن هاي شعبان و ربيع.

چرا سابقه منبر درخشان است؟
 

چرا تربيت ديني ما ريشه در وعظ و خطابه منبريان دارد؟ چرا عمق اعتقادات ما و صحت بينش ديني ما، بسته به نوع و تعداد و کيفيت منبرها و وعظ هايي است که تجربه کرده ايم؟
دليلي ساده و در عين حال پيچيده و پر سابقه مي توان براي اين موضوع جستجو کرد. بزرگان ما – از منبريان و وعاظ و خطبا و روحانيون – از قديم الايام نگاه ويژه اي به منبر داشته اند. نگاهي عبادت گونه که قدرش را به خوبي مي شناختند و سعي مي کردند خود را به مرتبه لياقت آن برسانند. سعي مي کردند قبل از بيان و سخن، خود را به زينت عمل آراسته کنند؛ که در حديث مي خوانيم: «الکمله اذا خرجت من القلب دخلت في القلب و اذا خرجت من اللّسان لم يتجاوز الاذان»؟ (2)
براي همين است که حتي هيچ گاه بدون وضو بر منبر حاضر نمي شدند؛ چرا که مي دانستند اين جايگاه رسول (ص) و اولاد طاهرين (ع) اوست، مي دانستند که وضو نور است و بر جايگاه نوراني نمي توان با ظلمت و تاريکي تکيه زد. نمي توان از نور دم زد و از نور بهره اي نداشت. آنقدر به عمل در پيوند با علم بها داده اند که در بين برخي وعاظ مرسوم بوده که حتي در بالا رفتن از پله هاي منبر، ملاحظه مي کردند که بسته به تقوا و ورع خود، تا چند پله از منبر بالا روند. تلاش مي کردند که از عوام جلوتر باشند؛ چرا که اگر مردم ببينند واعظ و سخنران به علم و گفته خويش عمل نمي کند دلسرد مي شوند که خدا فرمود: «يا ايها الذين آمنوا لم تقولون ما لا تفعلون» (3) اگر مردم را دعوت به نماز شب مي کردند، خود ساعت ها پيش از طلوع آفتاب به نماز مي ايستادند و اگر مردم را دعوت به رد مظالم مي کردند، خود در اين مسير پيشگام بودند.

منبر به مثابه يک تخصص
 

نگاه تخصصي به منبر، در طول تاريخ باعث شده که کارکردهاي مثبت آن دو صد چندان شود. منبري، تلاش مي کرده بر روي منبر، از کلي گويي و پراکنده گويي اجتناب کند. جابه جا از مثال هاي روز و قابل فهم استفاده کند. بيان غير متناسب با فهم مخاطب به کار نبرد. بيش از حد به حاشيه نپردازد. سر رشته کلام را از دست ندهد؛ چراکه مي دانسته «الکلام يجر الکلام.» اگر حواسش به مسير اصلي کلام نباشد و خود را بدان مقيد نکند، اثر و ماندگاري کلام از دست مي رود. همواره سعي مي کرده مسير پيام اصلي را در طول صحبت حفظ کند؛ کلامش با صحبت هاي تکراري و غير متنوع زمين گير نشود. شعر و امثله را به نيکي استفاده کند.
با طنين و حجم صدايش – کم و زياد و شدت و رقت – بر حالات گوناگون مخاطب تاثير بگذارد. گهگاه با خدا نجوا کند و دعايي بخواند. گاه مستقيم و رودر رو با مخاطب صحبت کند. گاهي خطاب به خود سخني بگويد. گاه عتاب کند. گاه ضمير جمع به کار ببرد. آيات قرآن را محور و ميزان کلام خود کند. صحبت خود را به روايات اهل بيت (ع) مستحکم کند. نقل هاي تاريخي را بگويد. سکوت هاي به جا داشته باشد. به مستمع اجازه دهد در خود فرو رود و اندکي به آنچه تا کنون گفته شده بينديشد. استدلال و دليل طرح کند سوال بپرسد. جملات پرسشي طرح کند. به مخاطب انگيزه بدهد. اميدهايش را بروياند. يأس هايش را بخشکاند و راهي براي آينده به او ارائه کند مناسبت ها را رعايت کند. حتي از آب و هوا غافل نباشد که اگر باراني آمده آن را نشان خير و برکت بگيرد و اگر هوا گرم و سوزان است مستمع را زجر ندهد. شنوندنه را به همراهي بحث دعوت کند. از او بخواهد تکه اي از کلام را با او تکرار کند. جملات را جوري ادا کند که مستمع، فعل را در جملات کليدي، پيش بيني کند و بتواند قبل از او تکرار کند. گزافه نگويد. مبالغه نکند. سعي کند مردم را نسبت به دنيا و آخرت آگاه کند. روشنگري کند. سئوالات ذهني او را شناسايي کند و پاسخ گويد. از بزرگان به احترام ياد کند. متانت و ادب از کلامش به سمت مخاطب سرازير شود. از حوادث روز خبر داشته باشد. سر و صدا و غوغاي مجلس را با نرمي و با تدبير آرام کند و خلاصه با مديريت صحيح و هوشمندانه، مستمع را تا هدفي که از پيش مي دانسته گام به گام رهنمون سازد.

خلوص در منبر
 

کليدي ترين رکن يک منبر ماندگار، خلوص در نيت است که پيامبر اکرم (ص) فرمود: «هر کس چهل روز خود را براي خدا خالص کند، چشمه هاي حکمت از قلب وي بر زبانش جاري مي شود». (4) قرار است که منبر مردم را به خدا برساند. خطابه وسيله اي است براي دستگيري مردمان تا منزل مقصود. پس چگونه هدف مقدس باشد ولي کارگزار بدان اعتقادي نداشته باشد.
منبري توانا، همواره کوشيده منبري خالص براي خدا داشته باشد. ريا به خرج ندهد. تعريف از خود نکند. به بهانه منبر، به دنبال دکان و کاسبي نباشد براي مستمعين خود ارزش قائل شود. کم يا زياد بودن جمعيت تأثيري در شور و نشاط و انگيزه او نداشته باشد. با خدا معامله کند. براي خدا سخن بگويد. از منبر به ضرر حقايق و ارزش ها استفاده نکند. آنچه براي خود مي پسندد براي ديگران بگويد. روي سخنش به خود باشد. خود با مستمع رشد کند و خود از ديگران در پذيرش مطلب جلو بزند.
و چنين است که نقل مي شود چون عارف کامل، ميرزا جواد آقاملکي تبريزي به منبر مي رفت همين که مي گفت «خداوند غفار است» چندين نفر از عمق اين کلام و نفوذ اين بيان غش مي کردند و يا سيد جمال الدين اسدآبادي در افتتاح انجام وطني مصر چون به سخن در مي آيد، تمام جمعيت به حالت غشوه در مي آيند و آن مي کنند که تاريخ با تعجب از آن ياد مي کند. (5)
بزرگان از اهل منبر، منبر و خطابه را براي خودشان و رونق و آبرويشان نمي خواسته اند. شيخ عباس قمي (ره) پس از چندشب منبر رفتن در مجلسي – و در شرايطي که انبوه زيادي از جمعيت براي صحبت هاي او آمده اند – هنگامي که نگاهش به حاج آخوند تربتي در پاي منبر مي افتد، از منبر پايين مي آيد و از او مي خواهد که منبر برود.
يا اينکه نقل مي کنند مرحوم شيخ عباس يک سال که در يکي از صحن هاي حرم امام رضا (ع) به منبر رفت و جمعيت زيادي به عشق صحبت هاي او جمع شدند، سال بعد و براي آنکه به ديگر منبريان ضربه نخورد و از رونق کار ايشان کم نشود، محل منبرش را از صحن عوض کرد و در يکي از مدارس مشهد منبر رفت. (6)

کدام منبر؟
 

آنچه گذشت باعث شده مردمِ ما، براي منبر حساب ويژه اي باز کنند و از آن توقع بالايي داشته باشند. اصلاح و بهبود و دينشان را از آن بخواهند. ضعف منبر را بر نتابند. رکود در آن را طاقت نياورند. ناخالصي در آن را نپذيرند و احوالات اهل منبر را دهان به دهان و سينه به سينه براي هم نقل کنند.
شکايت کنند از اينکه فلاني تا مزدش را نگيرد، منبر نمي رود. ناراحت باشند از اينکه طرف قداست ناشناس است و منبر را بازيچه خود کرده. دلشان سرد شود از اينکه فلان هيأت و گروه و مسجدي در دعوت از منبريان نام آشنا، چشم و هم چشمي کنند. پاي به مسابقه اي نهند که حد نهايتي ندارد. به دنبال جمعيت باشند و به سبک تيزر و شامپو و بانک، تبليغِ جمعيت کنند.
و چنين است که عده اي وقتي احساس مي کنند منبر نفوذش کم مي شود، به اشتباه تقصير را به گردن رسانه و سيما و آخر الزمان و تهاجم فرهنگي و تغيير ذائقه مردم بيندازند. اما هنوز بسياري اعتقاد دارند که اگر دوباره به مؤلفه هاي ناب و هميشگي منبر باز گرديم همان نتيجه اي را خواهيم گرفت که پدرانمان بدان رسيده اند و بهره برده اند.

نكته
 

فلاني ملاست
 

منبر علم مي خواهد واعظ که بالاي منبر مي رود، ديگر صرفاً مسوول چند دقيقه و چند ثانيه وقت خويش نيست، مسوول تمامي اوقاتي است که از مستمعين خرج مي شود. پس، پيش از منبر ساعت ها به اين مي انديشد که چه بگويد تا مهم ترين و پر نياز ترين مطالب و ضرورت ها باشد؟ ساعت ها در جوانب موضوع مطالعه مي کند و يادداشت بر مي دارد. با مطالعه مستمر و منظم، علم خود را زياد کند و مردم هم در پاسخ چنين واعظي است که مي گويند: «فلاني منبر گيرايي دارد؛ او ملاست.»

پي نوشت ها :
 

1- ابراهيم مصطفي و ديگران، المعجم الوسيط، ج 2، ص904.
2- به درستي که موعظه، هنگامي که از قلب خارج شود وارد قلب مي شود. و هنگامي که از زبان خارج شود و عمل همراه آن نباشد از گوش ها تجاوز نمي کند و در کسي اثر ندارد – شرح نهج البلاغه، ج 20، ص 287.
3- سوره صف – آيه 2
4- من اخلص لله اربعين صباحا جرت ينابيع الحکمه من قلبه علي لسانه…
نهج الفصاحه
5- مناظره دکتر وپير – شهيد هاشمي نژاد
6- وعظ و منبر حاج شيخ عباس قمي – کتابخانه وبگاه تبيان.
 

منبع:نشريه آيه ويژه نامه دين و فرهنگ.

 

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد