حضرت علي(عليه السلام)و نقش آراي عمومي در شکل گيري نظام سياسي آرماني تشيع (امامت)(1)
حضرت علي(عليه السلام)و نقش آراي عمومي در شکل گيري نظام سياسي آرماني تشيع (امامت)(1)
دانشيار دانشگاه تهران/دکتري علوم سياسي دانشگاه دولتي ايروان
چکيده
در نظام سياسي امامت، امام معصوم از جانب خداوند منصوب مي شود. در انديشه و عمل حضرت علي(عليه السلام) که اولين امام و هويت بخش تشيع است، حضور مردم و رضايت آنان نقشي اثربخش دارد. علي(عليه السلام) علي رغم داشتن پشتوانه ي عصمت و نصب الهي، مدت 25 سال از خلافت دور ماند و سرانجام با خواست و اصرار مردم، حکومت و مديريت جامعه ي اسلامي را بر عهده گرفت. او شوراي مهاجرين و انصار و اجتماع آنان بر فردي به عنوان امام را موجب خشنودي خدا مي داند و بر انتخاب خود از سوي مردم صحه مي گذارد.
در اين مقاله، متضاد يا قابل جمع بودن نصب الهي و انتخاب مردم، نقش آراي عمومي در مشروعيت سازي حکومت امام معصوم، به فعليت رساندن ولايت امام منصوب از جانب خداوند، مقيد يا مطلق بودن اعتبار شورا و بيعت و آثار شرعي و حقوقي آنها، جايگاه اهل حل و عقد و عامه ي مردم در انعقاد و شکل گيري امامت و …، بر اساس انديشه ها و سيره ي عملي حضرت علي(عليه السلام)مورد بررسي قرار گرفته است.
کليد واژه ها: عصمت، امامت، ولايت، تشيع، شورا، بيعت، اهل حل و عقد.
مقدمه
حکومت بر اساس قدرت سياسي و اعمال آن معني مي يابد و به محض اعمال قدرت، سؤال از مجوز اين اقدام مطرح مي شود که در حقيقت سؤال از مشروعيت است. مشروعيت بر حسب منشأ و مبدأ، انواع مختلفي دارد؛ از جمله مشروعيت الهي (حقانيت)، مشروعيت مبتني برخواست مردم (دموکراتيک)، مشروعيت سنتي ناشي از وراثت يا اراده يک طبقه ي خاص، مشروعيت ناشي از شخصيت و نبوغ رهبري (کاريزماتيک) و… .
در ميان نظريات و تئوري هاي مختلفي که در زمينه ي اصول و مباني مشروعيت حکومت ها ارائه شده است، موضوع نقش رأي و نظر مردم و به تعبير امروزي تر «مردم سالاري»، جايگاه برجسته اي به خود اختصاص داده است. صاحب نظران و متفکران مسلمان نيز با توجه به برداشت هاي خود از اصول و مباني اسلام، ديدگاه هاي مختلف و گاه متضادي ارائه کرده اند. ريشه ي اين تضادها در واقع به صدر اسلام و به طور دقيق تر روز رحلت پيامبر اکرم(صلي الله عليه و آله) باز مي گردد. مسئله انتخاب جانشين پيامبر(صلي الله عليه و آله)مسلمانان را به دو گروه عمده ي تشيع و اهل سنت تقسيم کرده است. هسته ي اصلي اين اختلاف نيز موضوع نصب الهي امام يا انتخاب خليفه به وسيله ي مردم بوده است.
«امامت» نظام سياسي آرماني شيعه است. در فرهنگ شيعي، امامت با مختصات خاص خود، از اصول اعتقادي اين مذهب است. شيعه امام معصوم را در رأس نظام سياسي مي داند و او را خليفه ي الهي در زمين و جانشين پيامبر(صلي الله عليه و آله) مي شناسد. مهم ترين مسئوليت هاي امام معصوم، جانشيني پيامبر(صلي الله عليه و آله) در وظايف سه گانه ي آن حضرت، يعني تبليغ دين، هدايت معنوي بشر و قضاوت و اداره ي نظام سياسي است (امام خميني، 1385ق، ص50-51). با توجه به اهميت وظايف و مسئوليت هاي امام، شيعه امامت را منصبي الهي و در امتداد نبوت مي داند و بر اين اساس ايفاي مسئوليت هاي خطير امام، مستلزم داشتن صفات و ويژگي هايي فراتر از افراد معمولي است که مهم ترين آن، «عصمت» است. عصمت نيز ملازم نص و انتصاب است؛ زيرا انسان معمولي توانايي تشخيص و شناخت نيروي عصمت را ندارد.
از سوي ديگر، حضرت علي(عليه السلام) که خود هويت بخش جريان شيعه است، بارها به رأي و خواست مردم اشاره کرده، يادآوري مي کند اين مردم بودند که او را به خلافت رسانده اند، همان گونه که خلفاي پيش از او را برگزيده بودند؛ تا جايي که به صراحت مي فرمايد: «شورا از آن مهاجرين و انصار است؛ پس اگر گرد مردي فراهم گرديدند و او را امام خود ناميدند، خشنودي خدا را خريدند» (نهج البلاغه، نامه ي 6). در اين زمينه بارها به بيعت مردم، شوراي مهاجرين و انصار، و اهل حل و عقد اشاره شده است. در اينجا اين سؤال مطرح مي شود که آيا بين اين ديدگاه هاي مردم سالارانه و موضوع نصب الهي امام، تناقضي وجود دارد يا با هم قابل جمع هستند؟
عده اي با استناد به ديدگاه هاي حضرت علي(عليه السلام)در صدد اثبات نقش مشروعيت آفريني براي رأي و خواست مردم بوده اند. در مقابل، عده ي ديگري نقشي براي آراي عمومي قائل نشده، اين بخش از ديدگاه هاي امام علي (عليه السلام) را صرفاً از باب احتجاج و ساکت کردن مخالفان مورد توجه قرار داده اند.
بررسي نقش آراي عمومي، يعني تأثير رأي و نظر عامه ي مردم در شکل گيري نظام سياسي امامت و تعيين امام بر اساس ديدگاه ها و سيره ي عملي حضرت علي (عليه السلام)، انگيزه ي تدوين اين نوشتار است، به عبارت دقيق تر، هدف پاسخ به اين سؤالات است: آيا مردم و رأي و خواست آنان در شکل گيري امامت جايگاهي دارد؟ اگر پاسخ مثبت است، محدوده و حوزه ي نقش آفريني آنان کجاست؟ جايگاه امت و اهل حل و عقد کدام است؟ آيا ديدگاه هاي مردم سالارانه ي علي(عليه السلام) صرفاً از باب احتجاج و ساکت کردن مخالفان بوده است؟ يا اينکه اين موارد از نظر آن حضرت داراي اعتبار بوده اند؟ و… . بر اين اساس، با رويکردي تاريخي و تحليلي، مبتني بر بررسي سيره ي عملي و ديدگاه هاي نظري حضرت علي(عليه السلام) تلاش مي کنيم به سؤالات فوق پاسخ دهيم. مدعا و فرضيه ي مورد آزمون در اين نوشتار، اين است: «نيروي امت برگرفته از رأي و خواست آنان در شکل گيري حکومت امام(عليه السلام) (فعليت يافتن ولايت امام معصوم) داراي اعتبار و منشأ اثر است و وجود رأي موافق و همراهي مردم، براي موفقيت امام در تشکيل حکومت لازم و ضروري است».
1. مشروعيت و مقبوليت در حکومت امام معصوم (ع)
در نظام سياسي امامت، شيعيان معتقدند: منبع و منشأ قدرت سياسي، خداوند متعال است و هم اوست که امام را تعيين و منصوب مي کند. علماي شيعه در امامت معصوم وجود دو شرط را لازم و اجتناب ناپذير مي شمارند: 1. عصمت؛ 2. تعيين و انتصاب از جانب خدا.
براي شرط اول، مطلق بودن اطاعت از امام، مانند اطاعت از خدا و پيامبر(صلي الله عليه و آله) را دليل مي آوردند: «اطيعواالله و الطيعوا الرسول و اولي الامر منکم» (نساء:59). دليل انتصابي بودن امامان را عدم توانايي بشر بر شناخت عصمت و نيز روايات بسياري مي دانند که در کتب معتبر از طريق محدثين اهل سنت هم در اين زمينه نقل شده است (عميد زنجاني، 1368، ج2، ص205). همين امر، علت اصلي اختلاف بين مسلمانان در مورد جانشيني پيامبر(صلي الله عليه و آله) است.
اهل سنت که شوراي «سقيفه ي بني ساعده»، مظهر رأي آنان است، انتخاب ابوبکر به دست مردم را ملاک مي دانند. اهل تشيع با استناد به توصيه ها و دستورات پيامبر(صلي الله عليه و آله) پس از رحلت آن حضرت، علي(عليه السلام) را امام منصوب از جانب خدا مي شناسند. يکي از موارد استناد شيعه، واقعه ي غدير خم است که پيامبر(صلي الله عليه و آله) از جانب حق تعالي، مأمور ابلاغ امامت علي(عليه السلام) مي شود: «يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليک من ربک و ان لم تفعل فما بلغت رسالته» (مائده، 67): اي پيامبر آنچه از جانب پروردگارت بر تو نازل شده است، ابلاغ کن که اگر ابلاغ نکني، رسالت او را انجام نداده اي.
شيعه با ادله ي فراوان از قول و عمل پيامبر(صلي الله عليه و آله) و نيز دلايل عقلي، امامت را امري انتصابي و آن هم از جانب خدا (پيامبر فقط مأمور ابلاغ بوده است) مي داند. علامه حلي در تذکره مي فرمايد: «در نزد ما (اماميه) امامت فقط با نص منعقد مي شود» (حل، 1388ق، ج1، ص453).
علما و انديشمندان شيعه در اين زمينه به تفصيل بحث کرده، موضوع را تبيين نموده اند. علماي شيعه اجماع و اتفاق نظر دارند بر اينکه: امت و اهل حل و عقد، صلاحيت انتخاب امام را ندارند و اصولاً انتخاب و اختيار در تعيين امام، باطل و محال است؛ زيرا به نظر شيعه امام بايد معصوم باشد و جز خداوند که بر ضماير انسان ها و اسرار دل ها آگاه است، کس ديگري از وجود عصمت در افراد آگاه نيست؛ لذا خداوند، خود اين ملکه ي عصمت را به هر کس بخواهد مي بخشد و او را براي تصدي مقام خلافت و امامت انتخاب مي کند (شريف القرشي، 1369، ص 302-303).
از آنجا که موضوع تنصيصي بودن امامت، توسط علما و بزرگان تشيع در حد مطلوب تبيين و تشريح شده است، نيازي به تکرار آن در اين نوشتار نيست. در اينجا فقط به ذکر بخش هايي از سخنان گهربار حضرت علي (عليه السلام) که بر حقانيت آن حضرت در مورد امامت دلالت مي نمايد، مي پردازيم. شهيد مطهري معتقد است: در نهج البلاغه درباره ي بر حق بودن و اولويت اهل بيت و مخصوصاً حضرت علي(عليه السلام) به خلافت، به سه اصل استدلال شده است: «وصيت و نص رسول خدا، ديگر، شايستگي اميرمؤمنان(عليه السلام) و اينکه جامه ي خلافت تنها بر اندام او راست مي آيد؛ سوم روابط نزديک نسبي و روحي آن حضرت با رسول خدا(صلي الله عليه و آله) (مطهري، [بي تا]، ص 146). به ذکر نمونه هايي در اين سه زمينه، اکتفا مي کنيم:
الف) وصيت و نص رسول خدا (ص)
«ولقد کنت أتبعه اتباع الفصيل أثر أمه يرفع لي في کل يوم من أخلاقه علما و يأمرني بالاقتداء به؛ و لقد کان يجاور في کل سنه بحراء فأراه و لايراه غيري؛ و لم يجمع بيت و احد يومئذ في الاسلام غير رسول الله صلي الله عليه و آله و خديجه و أنا ثالثهما، أري نور الوحي و الرساله، و أشم ريح النبوه؛ ولقد سمعت رنه الشيطان حين نزل الوحي عليه صلي الله عليه و آله، فقلت: يا رسول الله ما هذه الرنه: فقال: هذا الشيطان أيس من عبادته. انک تسمع ما اسمع و تري ما اري الا انک لست بنبي، و لکنک لوزير و إنک لعلي خير» (نهج البلاغه، خطبه 192).
و من در پي او بودم (در سفر و حضر)؛ چنان که شتربچه در پي مادر، هر روز براي من از اخلاق خود نشانه اي برپا مي داشت و مرا به پيروي آن مي گماشت. هر سال در حراء خلوت مي گزيد، من او را مي ديدم و جز من کسي وي را نمي ديد. آن هنگام جز خانه اي که رسول الله(صلي الله عليه و آله) و خديجه در آن بود، در هيچ خانه اي مسلماني راه نيافته بود؛ من سومين آنان بودم. روشنايي وحي و پيامبري را مي ديدم و بوي نبوت را مي شنودم. من هنگامي که وحي بر او(صلي الله عليه و آله) فرود آمد، آواي شيطان را شنيدم. گفتم: اي فرستاده ي خدا اين آوا چيست؟ گفت: اين شيطان است که، از آنکه او را نپرستند، نوميد و نگران است. همانا تو مي شنوي آنچه را من مي شنوم و مي بيني آنچه را من مي بينم؛ جز آنکه تو پيامبر نيستي ولکن وزيري و بر راه خير مي روي.
ب)شايستگي اميرمؤمنان (ع)
«اما و الله لقد تقمصها فلان و انه ليعلم ان محلي منها محل القطب من الرحي، ينحد رعني السيل و لا يرقي الي الطير» (همان، خطبه3): هان! به خدا سوگند جامه ي خلافت را درپوشيد و مي دانست خلافت جز مرا نشايد، که آسياسنگ، تنها گرد استوانه اش به گردش درآيد. کوه بلند را مانم که سيلاب از ستيغ من ريزان است، و مرغ از پريدن به قله ام گريزان.
«لقد علمتم اني احق الناس بها من غيري؛ و الله لاسلمن ما سلمت امور المسلمانان و لم يکن فيها جور الاعلي خاصه التماسا لاجر ذلک و فضله؛ و زهدا فيما تنافستموه من زخرفه و زبرجه» (همان، خطبه 74): همانا مي دانيد که سزاوارتر از ديگران به خلافت منم. به خدا سوگند – بدانچه کرديد – گردن مي نهم؛ چند که مرزهاي مسلمانان ايمن بود و کسي را جز من ستمي نرسد. من خود اين ستم را پذيرفتم و اجر چنين گذشت و فضيلتش را چشم مي دارم، و به زر و زيوري که در آن بر هم پيشي مي گيريد، ديده نمي گمارم.
«ايها الناس سلوني قبل أن تفقدوني، فلانا بطرق السماء اعلم مني بطرق الارض، قبل أن تشغر برجلها فتنه تطافي خطامها، و تذهب بأحلام قومها» (همان، خطبه 189)؛ مردم از من بپرسيد، پيش از آنکه مرا نيابيد، که من راه هاي آسمان را بهتر از راه هاي زمين مي دانم؛ پيش از آنکه فتنه اي پديد شود، که همچون شتر بي صاحب گام بردارد، و مهار خود پايمال کند و مردمان را بکوبد و عقل صاحب خردان را ببرد و در حيرتشان گذارد.
ج) روابط نزديک نسبي و روحي آن حضرت با رسول خدا (ص)
«فنحن مره اولي بالقرابه، و تاره اولي بالطاعه؛ و لما احتج المهاجرون علي الانصار يوم السقيفه برسول الله صلي الله عليه و آله فلجوا عليهم، فان يکن الفلج به فالحق لنا دونکم، و ان يکن بغيره فالانصار علي دعواهم» (همان، نامه 28)؛ پس ما يک بار به خاطر خويشاوندي پيامبر، به خلافت سزاوارتريم و به خاطر طاعت بار ديگر؛ و چون مهاجران در سقيفه بر انصار به [نزديکي با] رسول خدا(صلي الله عليه و آله)حجت گذرانيدند، بر آنان پيروز گرديدند. پس اگر موجب پيروزي [خويشاوندي] با رسول خدا(صلي الله عليه و آله) است، حق با ما، نه با شماست، و اگر جز بدان است، انصار را دعوا همان است.
«اما الاستبداد علينا بهذا المقام و نحن الاعلون نسبا، و الاشدون برسول الله صلي الله عليه و آله نوطا، فانهاکانت اثره شحت عليها نفوس قوم، و سحت عنها آخرين» (همان، خطبه ي 162)؛ خودسرانه خلافت را عهده دار شدن و ما را که نسبت برتر است و پيوند با رسول خدا(صلي الله عليه و آله) استوارتر، به حساب نياوردن، خودخواهي بود. گروهي بخيلانه بر کرسي خلافت چسبيدند و گروهي سخاوتمندانه از آن چشم پوشيدند.
«فقد قطعوا رحمي، و سلبوني سلطان ابن امي» (همان، نامه 36): [قريش] رشته ي پيوند مرا پاره نمود و حکومتي را که از آن فرزند مادرم بود، از من ربود.
از آنچه گذشت، به وضوح موضوع بر حق بودن و اولويت حضرت علي(عليه السلام)براي رهبري امت اسلامي و تصدي امامت مسلمانان مشاهده مي شود، و اين همان چيزي است که شيعه آن را «مشروعيت» الهي امام(عليه السلام) مي نامد. حال اين سؤال مطرح است: آيا اين ادله و سخنان، براي تحقق امامت کافي است؟ يعني آيا مشروعيت و انتصاب الهي کافي است تا امام سکان هدايت و رهبري مسلمانان را عهده دار شود؟ يا اينکه در کنار مشروعيت الهي وجود رکن ديگري براي تحقق عيني امامت ضروري است؟ اين سوال به دو مقوله ي «مشروعيت» و «مقبوليت» موضوعيت مي دهد. نگاهي کوتاه به تاريخ صدر اسلام، به سهولت پاسخگوي اين سوال و چگونگي تفکيک اين مفاهيم از يکديگر است.
علي(عليه السلام) علي رغم داشتن لياقت و صلاحيت، بعد از رحلت پيامبر(صلي الله عليه و آله) امکان بر عهده گرفتن هدايت جامعه ي اسلامي را پيدا نمي کند؛ زيرا مردم به هر صورت، فرد ديگري را بدين سمت بر مي گزينند. علي(عليه السلام) براي مدتي طولاني از مديريت جامعه ي اسلامي به دور مي ماند؛ پس روشن است که مشروعيت الهي امام، يک مرحله است و خواست مردم نيز مرحله اي ديگر، مشروعيت الهي از ديدگاه شيعه، امري لازم است، ولي کافي نيست؛ يعني او بايد حتماً از جانب حق تعالي منصوب باشد، اما براي اينکه در اين مسند قرار گيرد، بايد مورد پذيرش مردم هم واقع شود که از آن به «مقبوليت» تعبير مي کنيم. نکته ي افتراق اين نظريه با نظريه ي مشروعيت مبتني بر آراي عمومي، در اين است که در اين ديدگاه، مشروعيت امام برابر مقبوليت نيست، بلکه دو مرحله ي مجزا از هم هستند. مرحله ي اول، شرط لازم است و براي تحقيق يافتن، به شرط دوم هم نياز دارد که ما آن را عينيت يافتن و فعليت بخشيدن به آن مشروعيت الهي و رباني مي دانيم.
قبل از آنکه به بحث فعليت بخشيدن به امامت بپردازيم، لازم است اين نکته را مد نظر قرار دهيم که امامت داراي ابعاد مختلفي است که تشريح آنها، ما را در تبيين دقيق تر رابطه ي مشروعيت و مقبوليت و موضوع تحقق يافتن امامت کمک خواهد نمود.
منبع :فصلنامه علمي-پژوهشي شيعه شناسي شماره 31