هويت مکتبي
در روان شناسي شخصيت، انسان هايي که هويت خويش را يافته اند به تکيه گاهي بس مطمئن و نجات بخش رسيده اند. «هويت» حالتي است که انسان خود را جزئي از يک کل مي داند و همين وابستگي سبب مي شود که از کيان آن کل حمايت کند و ويژگي هاي آن کل را در خود مجسم کند، البته بديهي است که بعضي هويت ها منفي، جاهلي و خرافي و موهوم باشند و مبناي صحيحي نداشته باشند. ياران با وفاي حضرت ابوعبدالله الحسين(ع) هويت خود را در مکتب اسلام
هويت مکتبي
نويسنده: حجت السلام علي رجبي
زير عنوان: تجلي اعتقاد توحيدي و دفاع از حريم اسلام و قران کريم در شعار عاشورائيان
در روان شناسي شخصيت، انسان هايي که هويت خويش را يافته اند به تکيه گاهي بس مطمئن و نجات بخش رسيده اند. «هويت» حالتي است که انسان خود را جزئي از يک کل مي داند و همين وابستگي سبب مي شود که از کيان آن کل حمايت کند و ويژگي هاي آن کل را در خود مجسم کند، البته بديهي است که بعضي هويت ها منفي، جاهلي و خرافي و موهوم باشند و مبناي صحيحي نداشته باشند. ياران با وفاي حضرت ابوعبدالله الحسين(ع) هويت خود را در مکتب اسلام يافته بودند و ولايت را تجسم عيني ارزش هاي مکتبي مي دانستند و ثمره آن را آزادي انسان از ظلم و ستم و حفظ کرامت و عزت او و در نهايت رستگاري وي قلمداد مي کردند، نماد و نمودهاي فراواني براي نمايش هويت ياران بي نظير ايشان در صفحات تاريخ موجود است که در اين مقال از ميان آنها اشعار حماسي عاشورائيان- رجزها- را برگزيده ايم. زيرا اين کلمات آخرين چکامه هاي جا آنها به مقدم دوست است. چرا که انسان در آخرين لحظات زندگي خويش سرشار از صداقت است و تمام زواياي روحي او بروز و ظهور مي يابد و امکان پنهان کاري وجود نخواهد داشت. رجز خواني بيان کلماتي معرفي شخصيت رزمنده و اهداف رزمي او بوده است. ضمنا اهدافي مثل: 1- تقويت روحيه خود و همرزمان 2- تضعيف توان رزمي دشمن و در يک جمله نوعي جنگ رواني بوده است، رجز جوانان رجز خود را بيشتر به صورت شعر بيان مي کردند و بسيار کم اتفاق افتاده که رجز را به نثر مي گويند. معمولا رجز خواندن مختص افراد نام آور و مشهور بوده است غير خواص رجزنمي خواندند چرا که چيزي براي نمايش و به رخ کشيدن نداشتند، همين ويژگي يکي از اولين نقاط تمايز رزمندگان صحنه کربلا با ديگر صحنه هاي نبرد بود که همه ياران حق به رجز خواني پرداختند زيرا ارزش هاي مطرح شده در رجزهايشان ارزش هاي معنوي و الهي بود. رجز خواندن غير خواص هم بر خلاف هنجارهاي جاري در صنحه هاي نبرد شايسته و به جاست و شايد به اين دليل باشد که خواسته باشند، بگويند: در پيشگاه امام حسين(ع) و در رکاب مظلوميت مولا همه خواص و برگزيده و از ابرارند و در ميان ياران انبيا و اوليا (ع) بي نظير و بي همتا! البته يادآوري اين نکته هم خالي از لطف نيست که روان شناسان اثبات کرده اند که خواندن شعر از حفظ در حال کار و تلاش نشان دهنده آرامش رواني طمانينه است. پس شعر خواني ياوران حسين(ع) در وقت کار-آن هم کار زار- دليل ديگري است بر آرامش و اطمينان قلبي آن خدا جويان. با توجه به نکات پيش گفته، بعضي شعارهاي عاشورايي ياران گمنام امام حسين(ع) – البته گمنام در ميان مردم و نام آوران و نام آشنا در ميان عرشيان- و عناصر چهارگانه: اعتقاد عميق توحيدي و دفاع از حريم اسلام و قران، حمايت از از آرمان هاي نبوي و ولايت، آزاد سازي انسان ها از زنجير ظلم و ستم و حفظ کرامت و عزت انساني را بررسي مي کنيم.
– بصيرت يک نوجوان عاشورايي
شعار حماسي يک نوجوان- محمد ابن عبدالله جعفر ابن ابيطالب- فرزند دلبند حضرت زينب کبري «اشکوالي الله من العدوان/ فعال قوم في الردي عميان قد بدلو معالم القران/ و محکم تنزيل والتبيان» خداوند از اين دشمنان پست و گمراه به تو شکايت مي کنم، قومي که روشنگري هاي قران را تغيير دادند و قران کريم را تحريف (معنوي) کردند(مصاديق آيات کريمه را با افراد ناشايست تطبيق دادند) و به ترک محکمات قران و بيان روشن آن پرداختند. (کدام يک از اعمال حاکمان يزيدي با ملاک هاي قراني سازگار است؟ محکم تر از وجوب حب اهل بيت(ع) در قران چه آيه اي است؟ آيه کريمه اي که مزد و اجرپيامبر اعظم(ص) را مودت خاندان او مي داند، چگونه معني مي شود؟) اين پسر نوجوان چنان بصيرتي دارد که پستي و کوردلي سياه دشمن را به خوبي شناخته و آن را با صداي جان اعلام مي کنند و خداوند را تنها ملجا و پناه خويش براي شکايت مي داند.
– شعار روشنگريک پيرمرد عاشورايي(انس اين کاهل)
قد علمت کاهلهاو دودان/والخندفيون، قيس و عيلان آل علي شيعه الرحمان/ و آل زياد شيعه الشيطان قبيله من (کاهل و..) به خوبي مي دانند: آل علي پيروان خداي رحمانند و آل زياد پيروان شيطانند. اين پيرمرد، خط رحمان و شيطان و سمبل هاي آن را به خوبي شناخته و تقابل و امتداد اين دو خط را تا کربلا و از کربلا تا همه کربلاها اعلام مي کند، افراد همه نيستند، مهم خط حق و باطل است، حق را بايد شناخت که ره گم نشود و مسير را بايد شناخت تا انحراف پيدا نکند و گرنه اهل حق و اهل باطل در عصرها و نسل هاي مختلف، مختلفند!
– حمايت از ولايت و کيان رهبري مکتبي و الهي
شعار حماسي غلام ترک ابي عبدالله عليه السلام و منشي و کاتب مولا که پدرش چند لحظه قبل کشته شده بود (نوشته اند عمروبن جناده نام داشت و سنش بيش از 11 سال نبود!) به ميدان آمد امام حسين(ع) عليه السلام با ديدن او فرمود: «شايد مادرش راضي نباشد بعد از پدرش او هم کشته شود.» ولي او در جواب گفت: «همين حالا مادرم به من دستور داد بيايم و جانم را فداي شما کنم.» پس امام عليه السلام به او اذن نبرد داد و او پرواز کنان به سمت دشمن روانه شد و رجز خوانده و مي جنگيد: اميري حسين(ع) و نعم الامير/ سرورفوادالبشير النذيرعلي و فاطمه والده/ فهل تعلمون له من نظير له طلعه شمس الضحي/ له غره مثل بدر منير حسين(ع) عليه السلام فرمانده من است، چه فرمانده خوبي؛ فرمانده اي که موجب خشنودي دل پيامبر، مژده دهنده و هشداردهنده است. کسي که علي عليه السلام و فاطمه سلام الله عليها پدر و مادر اويند. آياشما مردم براي او نظيري سراغ داريد؟ فرمانده من مثل خورشيد وسط آسمان است. روشنايي همچون ماه شب چهاردهم دارد. ذوب شدن در رهبر و خلاصه شدن در او و اينکه تنها جلوه براي او جلوه دلرباي امام حسين(ع) است از يکايک کمات او به چشم مي خورد. دشمن سر او را به طرف مادرش افکند. مادرش سر پسر نوجوانش را برداشت، بوسيد و گفت: «آفرين فرزندم» و آن را به طرف دشمن پرتاب کرد در حالي که مي گفت« چيزي را که در راه دوست داديم، پس نمي گيريم» شعار حماسي مادر نوجوان ترک که پس از کشته شدن فرزندش عمود خيمه را برداشت و به دشمن حمله کرد اناعجوز في نساء ضعيفه/باليه خاويه نحيفه اضربکم بضربه عنيفه/دون بني فاطمه شريفه) من پيرزني ضعيف و پژمرده ولاغرم. با اين حال خواهيد ديد که شما را در راه حمايت از فرزندان فاطمه ضربتي کاري خواهم زد. سپس امام حسين(ع) عليه السلام او را به خيمه باز گرداند. در رجز خواني، اين زن بعد از معرفي خودش هدفش را دفاع از فرزند فاطمه عليه السلام عليها معرفي مي کند نه انتقام گيري از دشمن به خاطر مرگ شوهر و فرزند11 ساله اش! شعار عاشقانه عبدالرحمان ابن عبدالله يزني: انا ابن عبدالله من آل يزن/ ديني علي دين حسين(ع) و حسن من پسرعبدالله من آل يزن هستم. راه و روش من همان راه و روش امام حسين(ع) و امام حسن عليهما السلام است. براي او امام عليه السلام تجسم تمام ايده هاي عالي دنيا و آخرت است تمام آرزوي او متدين شدن و امامش و درآمدن به رنگ اوست.
– آزادي و آزادگي انسان ها از تعلقات
يکي از لطايف و ظرايف ياران جبهه حق اين بود که متناسب با حمله و يورش و تهاجم فرهنگي دشمن به او پاسخ مي دادند حتي گاهي وزن ادبي پاسخ هم وزن ادبيات دشمن بود؛ مثلا در جنگ با مشرکان پيامبر اکرم ديدند که دشمن بت هبل را در دست گرفته و براي تضعيف روحيه رزمندگان مي گويند: «آعل هبل، آعل هبل..» پيامبر اکرم فرمود: «شما هم بگوييد: الله علي و اجل» در صحنه کربلا هم وقتي عمر سعد، عمروبن قرظه را ديد به او گفت: «خانه ات را در کوفه ويران مي کنم»- چه خيال خامي و چه جهالتي و چه توهمي نسبت به عاشورائيان- عمرو در جواب او و براي اين که بگويد نه تنها خانه بلکه جانم را در ططبق اخلاص نهاده و به پيشگاه مولا آمده ام مي سرايد: قدعلمت کتيبه النصار/اني ساحمي حوزه الذماري ضرب غلام غير نکس شاري/ دون حسين(ع) مجتي وداري. سپاه انصار دانسته اند که من از آنچه بايد محافظت کنم، محافظت ميکنم، با حمله و ضربات يک جوانمرد پيشتاز، فداي حسين(ع) باد هم خون جگر و هم خانه ام! البته در بعضي تواريخ هم آمده که عمروبن قرظه در مجلس ملاقات امام حسين(ع) عليه السلام با عمر سعد شرکت داشته و شنيده است که وي در پاسخ دعوت امام براي ياري مي گويد: «عبيدالله ابن زياد خانه ام را خراب مي کند و عمروابن قرظه براي تعويض به عمر سعد و به رخ کشيدن ضعف نفساني او اين اشعار را مترنم مي شود.» از سوي نوشته اند بعضي ياران امام حسين(ع) عليه السلام در پاسخ به سپاه کفر که مي گفتند: خانه هايتان را به آتش مي کشيم، نشاني خانه خود را به تير مي بستند و به سوي دشمن پرتاب مي کردند. اين چند مورد از رجز خواني ها که بيانگر روحيه فداکاري و غرق در معشوق شدن اصحاب حسين(ع) (ع) است، قطره اي است از درياي بيکران اعتقاد توحيدي و حمايت از ولايت و دفاع از حريم اسلام و قران.
– يزيديان بي رجز
هيچ رجزي در واقعه عاشورا از سوي لشکر يزيد به ثبت نرسيده است و اين خود نشان دهنده بي هويتي و ضعف شخصيت و بي تکيه گاهي يزيديان بوده است که هدف مشخص و متعالي براي جنگيدن نداشته اند، الا تطميع و تهديد هيات حاکمه يا سفلگي و عقده هاي شخصي که آن هم نيازي به بيان ندارد. البته کلماتي از زبان باز ماندگان و جنگجويان يزيدي ثبت شده است ولي سخنان پراکنده است و به عنوان رجز ادا نشده.
اما ياران سيدالشهدا(ع) چون خود را وابسته به يک حقيقت افتخار آميز مي دانستند، حتي گمنامان شان هم به خود جرات داده و رجزهاي حماسي خوانده اند.
منبع: آيه شماره دي ماه 89
در روان شناسي شخصيت، انسان هايي که هويت خويش را يافته اند به تکيه گاهي بس مطمئن و نجات بخش رسيده اند. «هويت» حالتي است که انسان خود را جزئي از يک کل مي داند و همين وابستگي سبب مي شود که از کيان آن کل حمايت کند و ويژگي هاي آن کل را در خود مجسم کند، البته بديهي است که بعضي هويت ها منفي، جاهلي و خرافي و موهوم باشند و مبناي صحيحي نداشته باشند. ياران با وفاي حضرت ابوعبدالله الحسين(ع) هويت خود را در مکتب اسلام يافته بودند و ولايت را تجسم عيني ارزش هاي مکتبي مي دانستند و ثمره آن را آزادي انسان از ظلم و ستم و حفظ کرامت و عزت او و در نهايت رستگاري وي قلمداد مي کردند، نماد و نمودهاي فراواني براي نمايش هويت ياران بي نظير ايشان در صفحات تاريخ موجود است که در اين مقال از ميان آنها اشعار حماسي عاشورائيان- رجزها- را برگزيده ايم. زيرا اين کلمات آخرين چکامه هاي جا آنها به مقدم دوست است. چرا که انسان در آخرين لحظات زندگي خويش سرشار از صداقت است و تمام زواياي روحي او بروز و ظهور مي يابد و امکان پنهان کاري وجود نخواهد داشت. رجز خواني بيان کلماتي معرفي شخصيت رزمنده و اهداف رزمي او بوده است. ضمنا اهدافي مثل: 1- تقويت روحيه خود و همرزمان 2- تضعيف توان رزمي دشمن و در يک جمله نوعي جنگ رواني بوده است، رجز جوانان رجز خود را بيشتر به صورت شعر بيان مي کردند و بسيار کم اتفاق افتاده که رجز را به نثر مي گويند. معمولا رجز خواندن مختص افراد نام آور و مشهور بوده است غير خواص رجزنمي خواندند چرا که چيزي براي نمايش و به رخ کشيدن نداشتند، همين ويژگي يکي از اولين نقاط تمايز رزمندگان صحنه کربلا با ديگر صحنه هاي نبرد بود که همه ياران حق به رجز خواني پرداختند زيرا ارزش هاي مطرح شده در رجزهايشان ارزش هاي معنوي و الهي بود. رجز خواندن غير خواص هم بر خلاف هنجارهاي جاري در صنحه هاي نبرد شايسته و به جاست و شايد به اين دليل باشد که خواسته باشند، بگويند: در پيشگاه امام حسين(ع) و در رکاب مظلوميت مولا همه خواص و برگزيده و از ابرارند و در ميان ياران انبيا و اوليا (ع) بي نظير و بي همتا! البته يادآوري اين نکته هم خالي از لطف نيست که روان شناسان اثبات کرده اند که خواندن شعر از حفظ در حال کار و تلاش نشان دهنده آرامش رواني طمانينه است. پس شعر خواني ياوران حسين(ع) در وقت کار-آن هم کار زار- دليل ديگري است بر آرامش و اطمينان قلبي آن خدا جويان. با توجه به نکات پيش گفته، بعضي شعارهاي عاشورايي ياران گمنام امام حسين(ع) – البته گمنام در ميان مردم و نام آوران و نام آشنا در ميان عرشيان- و عناصر چهارگانه: اعتقاد عميق توحيدي و دفاع از حريم اسلام و قران، حمايت از از آرمان هاي نبوي و ولايت، آزاد سازي انسان ها از زنجير ظلم و ستم و حفظ کرامت و عزت انساني را بررسي مي کنيم.
– بصيرت يک نوجوان عاشورايي
شعار حماسي يک نوجوان- محمد ابن عبدالله جعفر ابن ابيطالب- فرزند دلبند حضرت زينب کبري «اشکوالي الله من العدوان/ فعال قوم في الردي عميان قد بدلو معالم القران/ و محکم تنزيل والتبيان» خداوند از اين دشمنان پست و گمراه به تو شکايت مي کنم، قومي که روشنگري هاي قران را تغيير دادند و قران کريم را تحريف (معنوي) کردند(مصاديق آيات کريمه را با افراد ناشايست تطبيق دادند) و به ترک محکمات قران و بيان روشن آن پرداختند. (کدام يک از اعمال حاکمان يزيدي با ملاک هاي قراني سازگار است؟ محکم تر از وجوب حب اهل بيت(ع) در قران چه آيه اي است؟ آيه کريمه اي که مزد و اجرپيامبر اعظم(ص) را مودت خاندان او مي داند، چگونه معني مي شود؟) اين پسر نوجوان چنان بصيرتي دارد که پستي و کوردلي سياه دشمن را به خوبي شناخته و آن را با صداي جان اعلام مي کنند و خداوند را تنها ملجا و پناه خويش براي شکايت مي داند.
– شعار روشنگريک پيرمرد عاشورايي(انس اين کاهل)
قد علمت کاهلهاو دودان/والخندفيون، قيس و عيلان آل علي شيعه الرحمان/ و آل زياد شيعه الشيطان قبيله من (کاهل و..) به خوبي مي دانند: آل علي پيروان خداي رحمانند و آل زياد پيروان شيطانند. اين پيرمرد، خط رحمان و شيطان و سمبل هاي آن را به خوبي شناخته و تقابل و امتداد اين دو خط را تا کربلا و از کربلا تا همه کربلاها اعلام مي کند، افراد همه نيستند، مهم خط حق و باطل است، حق را بايد شناخت که ره گم نشود و مسير را بايد شناخت تا انحراف پيدا نکند و گرنه اهل حق و اهل باطل در عصرها و نسل هاي مختلف، مختلفند!
– حمايت از ولايت و کيان رهبري مکتبي و الهي
شعار حماسي غلام ترک ابي عبدالله عليه السلام و منشي و کاتب مولا که پدرش چند لحظه قبل کشته شده بود (نوشته اند عمروبن جناده نام داشت و سنش بيش از 11 سال نبود!) به ميدان آمد امام حسين(ع) عليه السلام با ديدن او فرمود: «شايد مادرش راضي نباشد بعد از پدرش او هم کشته شود.» ولي او در جواب گفت: «همين حالا مادرم به من دستور داد بيايم و جانم را فداي شما کنم.» پس امام عليه السلام به او اذن نبرد داد و او پرواز کنان به سمت دشمن روانه شد و رجز خوانده و مي جنگيد: اميري حسين(ع) و نعم الامير/ سرورفوادالبشير النذيرعلي و فاطمه والده/ فهل تعلمون له من نظير له طلعه شمس الضحي/ له غره مثل بدر منير حسين(ع) عليه السلام فرمانده من است، چه فرمانده خوبي؛ فرمانده اي که موجب خشنودي دل پيامبر، مژده دهنده و هشداردهنده است. کسي که علي عليه السلام و فاطمه سلام الله عليها پدر و مادر اويند. آياشما مردم براي او نظيري سراغ داريد؟ فرمانده من مثل خورشيد وسط آسمان است. روشنايي همچون ماه شب چهاردهم دارد. ذوب شدن در رهبر و خلاصه شدن در او و اينکه تنها جلوه براي او جلوه دلرباي امام حسين(ع) است از يکايک کمات او به چشم مي خورد. دشمن سر او را به طرف مادرش افکند. مادرش سر پسر نوجوانش را برداشت، بوسيد و گفت: «آفرين فرزندم» و آن را به طرف دشمن پرتاب کرد در حالي که مي گفت« چيزي را که در راه دوست داديم، پس نمي گيريم» شعار حماسي مادر نوجوان ترک که پس از کشته شدن فرزندش عمود خيمه را برداشت و به دشمن حمله کرد اناعجوز في نساء ضعيفه/باليه خاويه نحيفه اضربکم بضربه عنيفه/دون بني فاطمه شريفه) من پيرزني ضعيف و پژمرده ولاغرم. با اين حال خواهيد ديد که شما را در راه حمايت از فرزندان فاطمه ضربتي کاري خواهم زد. سپس امام حسين(ع) عليه السلام او را به خيمه باز گرداند. در رجز خواني، اين زن بعد از معرفي خودش هدفش را دفاع از فرزند فاطمه عليه السلام عليها معرفي مي کند نه انتقام گيري از دشمن به خاطر مرگ شوهر و فرزند11 ساله اش! شعار عاشقانه عبدالرحمان ابن عبدالله يزني: انا ابن عبدالله من آل يزن/ ديني علي دين حسين(ع) و حسن من پسرعبدالله من آل يزن هستم. راه و روش من همان راه و روش امام حسين(ع) و امام حسن عليهما السلام است. براي او امام عليه السلام تجسم تمام ايده هاي عالي دنيا و آخرت است تمام آرزوي او متدين شدن و امامش و درآمدن به رنگ اوست.
– آزادي و آزادگي انسان ها از تعلقات
يکي از لطايف و ظرايف ياران جبهه حق اين بود که متناسب با حمله و يورش و تهاجم فرهنگي دشمن به او پاسخ مي دادند حتي گاهي وزن ادبي پاسخ هم وزن ادبيات دشمن بود؛ مثلا در جنگ با مشرکان پيامبر اکرم ديدند که دشمن بت هبل را در دست گرفته و براي تضعيف روحيه رزمندگان مي گويند: «آعل هبل، آعل هبل..» پيامبر اکرم فرمود: «شما هم بگوييد: الله علي و اجل» در صحنه کربلا هم وقتي عمر سعد، عمروبن قرظه را ديد به او گفت: «خانه ات را در کوفه ويران مي کنم»- چه خيال خامي و چه جهالتي و چه توهمي نسبت به عاشورائيان- عمرو در جواب او و براي اين که بگويد نه تنها خانه بلکه جانم را در ططبق اخلاص نهاده و به پيشگاه مولا آمده ام مي سرايد: قدعلمت کتيبه النصار/اني ساحمي حوزه الذماري ضرب غلام غير نکس شاري/ دون حسين(ع) مجتي وداري. سپاه انصار دانسته اند که من از آنچه بايد محافظت کنم، محافظت ميکنم، با حمله و ضربات يک جوانمرد پيشتاز، فداي حسين(ع) باد هم خون جگر و هم خانه ام! البته در بعضي تواريخ هم آمده که عمروبن قرظه در مجلس ملاقات امام حسين(ع) عليه السلام با عمر سعد شرکت داشته و شنيده است که وي در پاسخ دعوت امام براي ياري مي گويد: «عبيدالله ابن زياد خانه ام را خراب مي کند و عمروابن قرظه براي تعويض به عمر سعد و به رخ کشيدن ضعف نفساني او اين اشعار را مترنم مي شود.» از سوي نوشته اند بعضي ياران امام حسين(ع) عليه السلام در پاسخ به سپاه کفر که مي گفتند: خانه هايتان را به آتش مي کشيم، نشاني خانه خود را به تير مي بستند و به سوي دشمن پرتاب مي کردند. اين چند مورد از رجز خواني ها که بيانگر روحيه فداکاري و غرق در معشوق شدن اصحاب حسين(ع) (ع) است، قطره اي است از درياي بيکران اعتقاد توحيدي و حمايت از ولايت و دفاع از حريم اسلام و قران.
– يزيديان بي رجز
هيچ رجزي در واقعه عاشورا از سوي لشکر يزيد به ثبت نرسيده است و اين خود نشان دهنده بي هويتي و ضعف شخصيت و بي تکيه گاهي يزيديان بوده است که هدف مشخص و متعالي براي جنگيدن نداشته اند، الا تطميع و تهديد هيات حاکمه يا سفلگي و عقده هاي شخصي که آن هم نيازي به بيان ندارد. البته کلماتي از زبان باز ماندگان و جنگجويان يزيدي ثبت شده است ولي سخنان پراکنده است و به عنوان رجز ادا نشده.
اما ياران سيدالشهدا(ع) چون خود را وابسته به يک حقيقت افتخار آميز مي دانستند، حتي گمنامان شان هم به خود جرات داده و رجزهاي حماسي خوانده اند.
منبع: آيه شماره دي ماه 89