خانه » همه » مذهبی » بررسي اسناد و دلالات سخنان امام علي (ع)در نهج البلاغه پيرامون ويژگي هاي زنان(1)

بررسي اسناد و دلالات سخنان امام علي (ع)در نهج البلاغه پيرامون ويژگي هاي زنان(1)

بررسي اسناد و دلالات سخنان امام علي (ع)در نهج البلاغه پيرامون ويژگي هاي زنان(1)

در ميان عبارتهاي نهج البلاغه برخي از عبارات ناظر به ويژگي هايي از زنان مي باشد که شايسته است از نظر سند و دلالت مورد مطالعه قرار گيرد تا ديدگاه اميرالمؤمنين در اين زمينه آشکار و روشن گردد. در اين نوشتار سعي برآن است با روش پذيرفته شده در علم رجال نسبت به ارزشيابي صدور گفتارها و فرمايشات آن حضرت پرداخته و مدلول فرمايشات آن حضرت با توجه به مقتضيات و شرايط صدوري روايت مورد بررسي قرار دهيم.

9a66ab7a 4832 4c76 a9ba 55f0b9837f0e - بررسي اسناد و دلالات سخنان امام علي (ع)در نهج البلاغه پيرامون ويژگي هاي زنان(1)

sa3356 - بررسي اسناد و دلالات سخنان امام علي (ع)در نهج البلاغه پيرامون ويژگي هاي زنان(1)
بررسي اسناد و دلالات سخنان امام علي (ع)در نهج البلاغه پيرامون ويژگي هاي زنان(1)

 

نويسنده : مريم فقيه زاده

 

مقدمه
 

«بررسي اسناد و دلالات فرمايشات علي عليه السلام در نهج البلاغه در زمينه ويژگي هاي زنان»
نهج البلاغه يکي از مهمترين ميراث اميرالمؤمنين علي عليه السلام است که به عنوان منبع معارف الهي و متضمن روشهاي سياسي اداره جامعه به وسيله انسان آسماني است.
در ميان عبارتهاي نهج البلاغه برخي از عبارات ناظر به ويژگي هايي از زنان مي باشد که شايسته است از نظر سند و دلالت مورد مطالعه قرار گيرد تا ديدگاه اميرالمؤمنين در اين زمينه آشکار و روشن گردد. در اين نوشتار سعي برآن است با روش پذيرفته شده در علم رجال نسبت به ارزشيابي صدور گفتارها و فرمايشات آن حضرت پرداخته و مدلول فرمايشات آن حضرت با توجه به مقتضيات و شرايط صدوري روايت مورد بررسي قرار دهيم.
اين مقاله شامل يک مقدمه و دو گفتار و خاتمه مي باشد که گفتار اول درباره سند خطبه 79حضرت علي عليه السلام در زمينه ويژگي هاي زنان مي باشد و گفتار دوم از دلالت حديث بحث مي شود که آيا از نظر دلالي تام است يا بايد آن را توجيه کرد و مورد دقت و بررسي قرار داد.
گفتار اول شامل دو فصل است فصل اول که به بررسي سند فراز نخست خطبه 79پرداخته و فصل دوم از سند فراز دوم بحث مي شود که در ضمن هر دو فصل از سند رواياتي که متضمن معناي هر دو فراز خطبه هستند نيز بحث مي شود.
گفتار دوم نيز شامل دو فصل است که فصل اول از دلالت فراز نخست حديث بحث مي شود و گفتار علما ء در رابطه با آن مطرح مي شود به همراه روايت امتحان الاوصياء که تا اندازه زيادي واقعه جمل را واضح مي کند و فصل دوم از دلالت فراز دوم حديث به همراه ساير احاديث وارد بحث مي شود.
به اميد شفاعت تالي تلو قرآن کريم، حضرت اميرالمؤمنين علي عليه السلام

گفتار اول:
 

«بررسي سند و دلالت خطبه 79نهج البلاغه در زمينه «ويژگي هاي زنان
امام علي عليه السلام در نهج البلاغه مي فرمايند:
«معاشر الناس، ان النساء نواقص الايمان، نواقص الحظوظ، نواقص العقول،2-فاما نقصان ايمانهن فقعودهن عن الصلوة و الصيام في ايام حيضهن،3-و اما نقصان عقولهن فشهادة أمرأتين کشهادة الرجل الواحد4-واما نقصان حظوظهن فمواريثهن علي الانصاف من مواريث الرجال،5-فاتقوا شرار النساء، و کونوا من خيارهن علي حذرٍ،6-و لا تطيعوهن في المعروف حتي لا يطمعن في المنکر.»(1)
از سخنان آنحضرت عليه السلام است که پس از خاتمه جنگ جمل در نکوهش زنها مي فرمايد:
«اي مردم، زنها از ايمان و ارث و خرد کم بهره هستند،2-اما نقصان ايمانشان بجهت نماز نخواندن و روزه نگرفتن در روزهاي حيض است،3-و جهت نقصان خودشان اين است که (در اسلام)گواهي دو زن به جاي گواهي يک مرد است،4-و از جهت نقصان نصيب و بهره هم ارث آنها نصف ارث مردان مي باشد،5-پس از زنهاي بد پرهيز کنيد، و از خوبانشان برحذر باشيد،6-و در گفتار و کردار پسنديده از آنها پيروي نکنيد، تا درگفتار و کردار ناشايسته طمع نکنند».
ماجراي جنگ جمل در نهج البلاغه به طور منفصل در خطبه هاي (14-7)و خطبه (79)نهج البلاغه نقل شده است؛ اگر همه قضايا يکجا جمع آوري شده و نقل مي شد، منظور کلام حضرت واضح شده و شبهات برطرف مي شد؛ و از آنجا مي فهميديم که چرا حضرت به طور کلي همه کساني را که وارد جنگ شده اند، و بيعت خود را با امام شکسته اند، مورد نکوهش قرار داده است.
در ساير خطبه هاي حضرت در نهج البلاغه مثل خطبه(13و14)(2)در مذمت مردم بصره پس از جنگ جمل، مي فرمايند:
وأرضکم فريبةٌ من الماء، بعيدة من السماء، خفت عقولم، و سفهت حلومکم».
«زمين شهر شما نزديک به آب است و دور از آسمان و عقلهاي شما سبک و حلم شما و افکار شما سفيهانه است. پس هدف خوبي براي تيراندازانيد و لقمه چربي براي مفت خوران ».
مذمت آنان به دليل قرار گرفتن کنار دريا نيست ، بلکه به جهت بدرفتاري ساکنين آنجا بوده است.
البته خطبه (79)نهج البلاغه نيز داراي سند تام و متصلي نيست. زيرا قسمت اول خطبه به صورت مرسله در بعضي از کتب روايي و قسمت آن در کتب ديگر با سند متفاوت نقل شده است. بنابراين در فصل اول به بررسي سند فراز نخست خطبه (79)که درباره نقصان ايمان و عقل و حظ و دلايل آنهاست، و در فصل دوم به بررسي سند فراز دوم خطبه که نهي از مشورت با زنان مي باشد، پرداخته ايم.

فصل اول:«بررسي سند فراز نخست(نقصان ايمان و عقل و حظ)
 

«معاشر الناس، ان النساء نواقص الايمان، نواقص الحظوظ، نواقص العقول، 2-فاما نقصان ايمانهن فقعودهن عن الصلوة و الصيام في ايام حيضهن،3-و اما نقصان عقولهن فشهادة أمرأتين کشهادة الرجل الواحد4-و اما نقصان حظوظهن فمواريثهن علي الانصاف من مواريث الرجال.
مولف«مصادر نهج البلاغه و اسانيدها»منابعي براي خطبه(79)ذکر نموده است آن منابع عبارت است از :1-تذکره الخواص، سبط ابن جوزي2-قوت القلوب،ج(1)،ص(282)،ابوطالب مکي3-فروع کافي،ج(5)،کليني(الحسيني الخطيب، مصادر نهج البلاغه و اسانيده، جزء ثاني،ج(2)،ص(87-86)؛و نيز مراجعه شود به المعجم المفهرس لالفاظ نهج البلاغه، دشتي و محمدي،ص1383).
مؤلف«کتاب شخصيت و حقوق زن در اسلام»مي نويسد :«کتاب کافي اين حديث نبود و آن دو کتاب ديگر تا چه اندازه مي تواند يک مطلب تحقيقي را اثبات کند و الله اعلم!به علاوه که در آنها نيز به نحو مرسل نقل شده است. و خلاصه منابع، منبع قابل مستندي را ارائه نداده، و سند حديث متصل نيست».
پس از بررسي انجام شده در کتاب قوت القلوب چنين حديثي ديده نشد و ضمناً احاديث اين کتاب همه مرسله بوده و عنوان آن در باب معامله با محبوب و ..بوده و البته به طور اجمال وقايع جمل به صورت پيشگويي قبل از جنگ جمل توسط حضرت علي عليه السلام به پسرشان محمد بن حنفيه بيان شده است که مضمون آن ربطي به اين خطبه ندارد.
قسمتي از حديث در آن کتاب چنين است:
«قال علي عليه السلام لابنه محمد بن حنفيه و قدمه امامه يوم الجمل و ..فالتفت اليه محمدا بنه فقال هذه و الله الفتنة المظلمة العمياء فوکزه عليّ برمحه».(3)
پس فراز نخست خطبه (79)،فاقد سند روايي است حتي در بررسي و جستجوي روايات به روايتي که سند صحيح داشته باشد، و متضمن معناي فراز نخست خطبه (79)باشد برنخورديم، تنها دو روايت بود که به عباراتي از خطبه آن هم بدون ذکر علت اشاره کرده بود، يکي روايت امتحان الاوصياء است که حضرت ماجراي جنگ جمل را براي رهبر يهوديان بيان مي فرمايند و در آن روايت حضرت خطاکاران را اعم از زن و مرد مورد عتاب قرار داده اند. و دوم روايت نقصان عقل را که نقل از پيامبر مي باشد ، و اشکالي که در روايت به نظر مي رسد اين است که دو نفر از رجال سند، احاديث ضعيف را نقل مي کرده اند، و ضمناً روايت مرسله نيز مي باشد، گر چه ارسال آن ظاهراً ضرري به آن نمي رساند . همچنين مفهوم روايت بدين صورت است که :عقل زنان برمردان غلبه دارد که مي تواند عقل مردان را بدزدد. اين روايت نمي تواند مؤيد فراز نخست باشد. در ادامه به برسي سند و دلالت اين دو روايت مي پردازيم.

«بررسي روايت امتحان الاوصياء در رابطه با فراز نخست خطبه(79)»
 

چنانچه اراده کنيم خطبه (79)را مورد بررسي قرار دهيم، شايسته است تمام کلمات حضرت را در رابطه با جنگ جمل در کنار هم قرار داده ، تا منظور فرمايش حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام روشن شود و داوري درستي داشته باشيم. براي رسيدن به اصل کلام لازم و ضروري است که طبق اصل تعادل و تراجيح روايات را با هم جمع نموده و مورد دقت نظر قرار دهيم تا بتوانيم به نتيجه مطلوب برسيم؛ يکي از اشتباهات اين است که روايات را به تنهايي مد نظر قرار داده و نتيجه اي که عايد ما مي شود گاهي ممکن است دور از انتظار و نظر کتاب و سنت باشد.
در رابطه با فراز نخست، پس از تفحص در بين روايات به روايتي از کتاب اختصاص برخورد نموديم که کل سخنان حضرت در واقعه جنگ جمل را بيان نموده است؛ آن روايت که مشهور به امتحان الاوصياء است در ذيل آورده شده است:

روايت امتحان الاوصياء
 

پس از فحص و جستجو در کتابهاي مختلف ماجراي جنگ جمل را که زبان حضرت علي عليه السلام نقل شده بود، در کتاب اختصاص شيخ مفيد و خصال شيخ صدوق با عباراتي مختلف با خطبه (79)بيان شده است .اين روايت مي تواند منظور کلام حضرت را به روشني بيان کند.سند روايت در اختصاص چنين است:
الف)جعفر بن احمد بن عيسي بن محمد بن علي بن عبدالله بن جعفر بن ابي طالب، عن يعقوب الکوفي قال:«حدثنا موسي بن عبيد، عن عمرو بن ابي المقدم، عن ابي اسحاق، عن الحارث، و عن جابر، عن ابي جعفر،عن محمد بن الحنفية قال:أتي راس اليهود علي بن ابي طالب صلوات الله عليه …»(4)
متن روايت در هر دو کتاب يکي مي باشد قسمتي از آن بدين صورت است:
قال:«اتي رأس اليهود علي بن أبي طالب صلوات الله عليه عند منصرفه من وقعة النهروان و هو جالس في مسجد الکوفه فقال يا اميرالمؤمنين اني اريد ان اسالک عن اشياء لا يعلمها الا نبي او وصي نبي فقال:«سل عما بدالک يا اخا اليهود….».(5) خلاصه مضمون و ترجمه روايت: امام پنجم عليه السلام فرمودند:وقتي اميرالمؤمنين عليه السلام از جنگ نهروان برگشته و در مسجد کوفه نشسته بودند رييس يهوديها خدمت حضرت آمده و عرض کرد:سوالاتي از شما دارم که کسي جز نبي يا وصي او نمي داند. حضرت فرمودند که «اي برادر يهود هر چه مي خواهي بپرس».و او گفت:«هر پيامبر و وصي اي مورد امتحاناتي قرار مي گيرند و اوصيا در زمان حيات پيامبر و در بعد از زمان حيات ايشان امتحان مي شوند؛ به من بگو چند بار امتحان مي شويد و …»حضرت در جواب فرمودند:«در هر مرحله هفت بار ما امتحان مي شويم. آيا اگر جواب سؤالات تو را بدهم به راستي آن اقرار کرده و مسلمان مي شوي؟»گفت:«بله».حضرت فرمودند:«اما پنجمين امتحان پس از فوت نبي صلي الله عليه و اله اي برادر يهودي، کساني که با من بيعت کردند وقتي ديدن مقاصد شخصي آنها را انجام نمي دهم به همدستي آن زن (عايشه)برمن شورش کردند و با اينکه من از طرف پيامبر برآن زن ولي و وصي بودم او را بر شتر سوار کردند و بار و بنه هاي خود را بسته و در بيابانهاي ترسناک و دشتهاي وسيع او را گردانيدند سگهاي حوئب(نام آبي است در راه مکه به بصره)براو زوزه کشيدند و(آن زن از آنها ترسيد زيرا پيامبر به او خبر داده بود که يکي از زنان من به ناحق بروصي من شورش مي کند و سگان حوئب براو زوزه مي شکند، اي حميرا مبادا تو آن باشي)علامت پشيماني براو ظاهر شد. با اين حال به فرمان جمعي که علاوه بر بيعت در زمان پيامبر، براي بار دوم نيز با من بيعت کرده بودند(بيعت خود را شکستند)به مخالفت خود ادامه داد تا به مردم شهري (بصره)وارد شد که دستشان کوتاه و ريش ايشان بلند و عقل ايشان کم و رأي ايشان فاسد بود. آنها همسايگان بيابان گردها و ميزبان طوفان دريا بودند.(کنايه از سبک عقلي است). آنها ندانسته شمشير زده و نفهميده تير انداختند . من در کار آنها ميان دو مشکل واقع شدم، اگر دست نگه مي داشتم از شورش و فساد برنمي گشتند و به حکم عقل متوجه نمي شدند.(و لم يعقلوا)و اگر برابر آنها ايستادگي مي کردم کار به جنگ خونيني که هرگز نمي خواستم مي کشيد. با زبان عذر و تهديد حجت را بر آنها تمام کرده و به آن زن پيشنهاد کردم که به خانه خود برگردد و به جمعي که او را آورده بود پيشنهاد کردم به بيعتي که با من کردند وفا کنند و عهد خود را نشکنند.
هر چه مي توانستم از جانب خود به نفع آنها متعهد شدم با برخي از آنان(زبير)مناظره کردم، حق را يادآور شده و برگشت. با مردم هم به همين روش وارد گفتگو شدم ولي برناداني و سرکشي و گمراهي آنان افزوده شد. چون خواستار جنگ بودند. براي همين با آنها وارد جنگ شدم و آنها شکست خورده و حسرت برده و تلفات سنگيني برآنان وارد شد. من از روي ناچاري و به نفع مخالفين وارد جنگ شدم زيرا اگر بيش از اين به آنها فرصت مي دادم کارهايي مي کردند که اين عفو اغماضي که پس از پايان جنگ در برابر آنها کردم، نمي توانستم بکنم، زيرا برخود و ملت خيانت کرده بودم. زيرا در جرمهايي که آنها تصميم برآن داشتند شريک مي شدم. آنها مي واستند شورش خود را در اطراف کشور اسلامي آن روز وسعت دهند و آتش فساد را تا هر جا که مي شد دامن بزنند، به کشتار و خونريزي رعايا بپردازند، حکومت را به دست زناني که کم عقل و کم حظ بودند تسليم کنند.
(تحکيم النساء النواقص العقول و الحظوظ)
و بدين ترتيب از پادشاهان روم و يمن و ملتهاي از بني رفته و گذشته در اين خصوص پيروي کنند.
اگر سستي مي کردم، در پايان ناگزير از جنگ بودم و ننگ اهمال در کارزني و لشگرش را و جناياتي را هم که مرتکب مي شدند، داشتم.
باز من بدون مقدمه و باشتاب وارد جنگ نشدم. قبلاً اتمام حجت رده و تاجايي که امکان داشت جنگ را عقب انداختم، آرامي نشان دادم، به آنها مراجعه کرده و واسطه ها فرستادم، هر چه به نفع خود مي خواستند برايشان متعهد شدم، و هر چه راهم که درخواست نکرده و به نفع آنها بود به آنها پيشنهاد کردم، ولي از همه اينها سرباز زدند و مرا بيچاره کردند تا دست به جنگ زدم و چنانچه خدا مي خواست کار من و آنها را به پايان رسانيد.و با مقدماتي که ذکر شد حجت من برآنها وارد بود و آنها رد برابر من محکوم بودند و بعد حضرت رو به اصحاب خود کرده و فرمودند آيا چنين نبود؟»همه اصحاب يکزبان گفتند:«بله يا اميرالمؤمنين و …»
در اين حديث که حديث بسيار جالبي است و حدود (18)صفحه مي شود حضرت وقتي بلايا و مصائبي که برايشان وارد شده و مورد امتحان قرار گرفته بودن را بيان مي فرمايند، همه به گريه مي افتند حتي آن مرد يهودي، و در آخر او اسلام مي آورد.

بررسي سند حديث امتحان الاوصياء
 

ب)سند روايت در خصال بدين صورت است:
حدثنا ابي و محمد بن الحسن رضي الله عنعهما قالا:حدثنا سعد بن عبدالله قال:حدثنا احمد بن الحسين بن سعيد قال: حدثني جعفر بن محمد النوفلي، عن يعقوب بن يزيد قال:ابوعبدالله جعفر بن احمد بن محمد بن عيسي بن محمد بن علي بن عبدالله بن جعفر بن ابي طالب قال:حدثنا يعقوب بن عبدالله کوفي قال حدثنا موسي بن عبيد، عن عمرو بن ابي المقدام، عن ابي اسحاق، عن الحارث عن محمد بن الحنفيه رضي الله عنه و به سند ديگر)عمرو بن ابي المقدام، عن جابر الجعفي، عن ابي جعفر عليه السلام قال:اتي…).(6)
ظاهراً راويان سند حديث در «خصال» تا عمروبن ابي المقدم يکي است و حديث به دو طريق نقل شده است از :«ابن ابي المقدام»به بعد بدين صورت است:
الف)عن ابي اسحاق، عن الحارث، عن محمد بن الحنفيه
ب)عن جابر الجعفي، عن ابي جعفر عليه السلام
ظاهراً روايتي که در کتاب اختصاص نقل شده بود در نقل روايان اخير به جاي «و»،(،)قرار داده شده است، زيرا سند از «ابن ابي المقدام»به بعد بدين صورت آمده است: عن ابي اسحاق، عن الحارث، و عن جابر، عن ابي .جعفر، عن محمد بن الحنفيه
با مقايسه حديث در دو کتاب«اختصاص»و«خصال صدوق»پي مي بريم که سند حديث در اختصاص نيز به دو طريق بوده و آن بدين صورت است:
الف)عن ابي اسحاق، عن حارث، عن محمد بن الحنفيه
ب)عن جابر الجعفي، عن ابي جعفر عليه السلام
يکي از دو طريق سند روايت نقل شده از شيخ مفيد را مورد بررسي رجالي قرار مي دهيم:
1ـ جابر بن يزيد الجعفي:از موثقين است و امام صادق عليه السلام درباره او فرمودند:رحم الله جابر الجعفي کان يصدق علينا.(7)
2ـ عمرو بن ابي المقدام:هو ثابت بن هرمز، علامه و کشي او را توثيق کرده اند؛(8)و مرحوم خوبي معتقدند چنانچه عمرو بن ثابت که کنيه او ابوالمقدام است همان«ميمون»باشد ، موثق خواهد بود و او مؤلف کتاب مسائل است که خبر اميرالمؤمنين عليه السلام به مردي يهودي در آن بيان شده است.(9)
3ـ موسي بن عبيد ، مرحوم خويي درباره ايشان مي فرمايد که او برادر محمد بن عيسي بن عبيد يقطين است(10)و شيخ طوسي بواسطه روايتي که نقل کرده او و برادرش را بطور جمعي توثيق کرده است،(11)و نجاشي برادر او را توثيق کرده است.(12)و درباره او گفته است،جليل في اصحابنا، ثقة ، عين، کثير الرواية ولي
مرحوم خويي به اين ترتيب که گفته شد عدالت موسي بن عبيد را که شيخ در رجال خود به طور دسته جمعي تأييد کرده است را مورد تأمل قرار داده است.(13)
4ـ يعقوب بن عبدالله الکوفي، ايشان جزء موثقون ابن قولويه هستند.(14)
5ـ ابوعبدالله جعفر بن احمد بن عيسي بن محمد بن علي بن عبدالله بن جعفر بن ابي طالب عليه السلام:«در مورد ايشان به رجال کشي و نجاشي معجم الرجال و خويي رجوع شد اما ظاهراً شخصي به اين نام در اين کتب يافت نشد. و به نظر مي رسد مجهول باشد.»

نکات خاص در بررسي روايت امتحان الاوصياء
 

1ـ نکوهش زنان در اين خطبه خاص جريان جنگ جمل بوده که توسط زني بنام عايشه که خواستار فخر فروشي و خودبزرگ بيني و جاه طلبي و…بوده و در عين حال زني سياستمدار بوده که در حوادث، اوضاع و احوال را به نفع خود تغيير مي داده است.(15)او همان کسي بود که با اين کار، آثار شومي همچون جنگ صفين و ساير جنگ هاي بين مسلمين از او باقي مانده است. با اينکه او زني زيرک و سياستمدار در زمان خود بوده اما حضرت با اين خطاب نشان مي دهند که عايشه در هنگام مرگ بسيار پريشان و ناراحت بوده و همواره بيان مي کرده اين جنگ جمل همانند استخواني در گلويم گير کرده است.(16)
2ـ حضرت قبل از نکوهش آن زن به نکوهش مرداني که بدون فهم و درک و از روي بي عقلي دنباله رو راه باطل شده اند پرداخته اند؛ و اين نشانه اين است که بين پيروان باطل فرقي نمي کند که زن باشند يا مرد.
3ـ از خلال کلمات حضرت ادب حضرت نسبت به عايشه با وجود خطاهاي بسيار او آشار است زيراکه نام او را علناً نمي برند.
4ـ حضرت نقص عقل را به صورت صفت بيان نموده اند که اگر من در برابر آنها نمي ايستادم آن زناني که داراي چنين صفتي بوده اند که ناقص العقل هستند همچون عايشه را به حاکميت برخود مي نشاندند.
5ـ به طور کلي اگر کل فرمايشات حضرت در جنگ جمل در يکجا بيان مي شد محتوي کلام حضرت بهتر درک مي شد زيرا حضرت هنگام نکوهش بين زنان و مردان فرقي نگذارده اند اگر زنان را از جهاتي مورد نکوهش قرار داده اند به همان نسبت مردان را نيز نکوهش کرده اند و يک معلم انسان ساز هميشه همه جوانب را در نظر مي گيرد تا کلام او اثر مثبت را باقي گذارد و موجب منفي گرايي نشود.
6ـ در متن حديثي که بيان شد ازدليل نقصان عقل و نقصان حظ ذکري به ميان نيامده و در ساير رواياتي هم که بررسي شده که تا کنون روايتي که از حضرت علي عليه السلام باشد و دال بر دليل بيان شده در خطبه (79)باشد ديده نشده است. يعني اگر در روايات علي عليه السلام از نقص عقل يا ايمان سخني به ميان آمده سخني از دلايل آن مثل محروم بودن از نماز، روزه در زمان عادت که موجب نقص ايمان و يا عدم برابري زن و مرد در شهادت که موجب نقص عقل و يا عدم تساوي ارث زن و مرد موجب نقص حظ زن و مرد، به ميان نيامده است.

بررسي سند روايت نقصان عقل از پيامبر صلي الله عليه و اله و سلم
 

محمد بن يعقوب عن عدة من اصحابنا عن احمد بن ابي عبدالله عن ابيه عن سليمان بن جعفر الجعفري عن ذکره عن ابي عبدالله عليه السلام قال: قال رسول الله صلي الله عليه و اله :«ما رايت من ضعيفات الدين و ناقصات العقول اسلب لذي لب منکن.»17
رسول خدا صلي الله عليه و اله فرمود:
سست دين تر و کم خردتريني که عقل دزدتر از شما زنا باشد نديده ام.»(18)
و احاديث ديگري بدين مضمون در کتاب شخصيت و حقوق زن در اسلام مطرح شده است.
الف)محمد بن يعقوب کليني که مشهور است به موثق بودن و مراد از عدة من اصحابنا، نيز بنا برگفته شيخ کليني يکي از جماعات چهارگانه است که نزد اهل رجال شناخته شده هستند که کل آنها ثقه هستند و نيازي به ذکر اسماء آنها نيست.(19)
ب)احمد بن ابي عبدالله البرقي:ايشان احمد بن محمد بن خالد البرقي هستند که نجاشي و شيخ علامه او را تأييد کرده و گفته اند ايشان ثقه است اما از ضعفا نقل حديث کرده و به حديثهاي مرسله نيز اعتماد کرده است.(20)به نقل از فهرست شيخ طوسي ص (56)و رجال علامه ص(14).
مرحوم خويي در مورد ايشان گفته اند:که او کثير الرواية بود. اما چون زياد نقل از ضعيفان کرده او را از شهر قم بيرون کرده اند و اين طعني است که متوجه راويان است که هر سخني را از زبان هر شخصي گفته اند.(21)
ج)ابي عبدالله برقيک همان محمد بن خالد است او از سليمان بن جعفر حديث نقل کرده است . و پسرش از او حديث نقل کرده است. شيخ طوسي و علامه کشي(22)او را موثق دانسته اند. ولي نجاشي به دليل اينکه از ضعفا نقل حديث کرده او را ضعيف شمرده است.(23)
مرحوم خويي فرموده اند:او جداً کثرالروايه است و ضعف او ناشي از نقل قول از ضعيفان مي باشد نه از وثاقت شخص او، در توثيق شيخ معارضي ديده نمي شود.(24)
د)سليمان بن جعفر الجعفري:سليمان بن جعفر بن ابراهيم بن محمد الجعفري و پدرش هر دو ثقه بودند.(25)
برخي از عالمان ايشان را جزء اعلام و رؤسايي شمرده اند که حلال و حرام از آنان نقل شده و راهي براي خدمت هيچيک از آنها نيست. ايشان در «رساله الرد علي اصحاب العدد»مي نويسد:
«و اما رواة الحديث بأن شهر رمضان تسعة و عشرون يوماً، فهم فقهاء اصحاب ابي جعفر و ابي عبدالله عليه السلام و ابي الحسن و ابي محمد صلوات الله عليهم الاعلام و الرؤساء المأخوذ عنهم الحلال و الحرام و الفتيا و الاحکام الذين لا يطعن عليهم و لا طريق الي ذم واحد منهم و هم اصحاب الاصول المدونة و المصنفات المشهورة ثم ذکر جماعة تقدم کثير منهم في «فصل الثقات المصرحة بتوثيقهم»و ذکر منهم ابراهيم بن حمزة الغنوي و محمد بن قيس و اباجارود،و….».(26)
آيا با توجه به راويان سلسله سند اين روايت مي توان حکم به صحيح بودن حديث کرد؟
اشکالي که در حديث به نظر مي رسد مرسله بودن آن است زيرا واسطه بين سليمان جعفري و امام علي عليه السلام ذکر نشده است ولي در کتاب «معجم الرجال»نقل شده که سليمان جعفري يا از پدرش يا از ابي الحسن امام رضا (ع)نقل حديث مي کرده است.(27)
البته از سه نفر ديگر که حماد بن عيسي و موسي بن حمزة بن بزيع و سکوني هستند نيز نقل حديث کرده است که آنها هم هر سه ثقه هستند.(28)
پس کل راويان حديث افرادي موثق هستند و مرسله بودن اين حديث به صحت آن حذر نمي زند پس مي توان گفت حديث صحيحه است. زيرا فرد مجهول منحصر است به سه نفر که کل آنها موثق اند. خلاصه پس از بررسي سلسله راويان سند، آن حلقه مجهوله، تقريباً مشخص است، پس مي توان گفت حديث صحيحه است.
حديث مرسله اي به اين مضمون در فروع کافي(29)نقل شده است که بدين صورت است:
وفي حديث مالک بن اعين قال:حرض اميرالمؤمنين صلوات الله عليه الناس بصفين فقال…فانهنّ ضعاف القوي و الانفس و العقول…وهنّ المشرکات.»(30)
ظاهراً روايت قبل از شروع جنگ صفين بيان شده است که حضرت مردم را ترغيب به شرکت در جنگ فرموده و سفارشاتي درمورد قوانين جنگ از جمله عدم ايذا زنان مي کرده اند و فرموده اند:
«اگر شما را دشنام دادند از آنان دوري کنيد زيرا آنها ازنظر قوي و نفس و عقل ضعيف اند و…ايشان مشرکند.»

پي نوشت ها :
 

1ـ فيض الاسلام، ترجمه و شرح نهج البلاغه، ص180-179.
2ـ نهج البلاغه فيض الاسلام، 64-63،چ دوم.
3ـ شيخ ابي طالب مکي قوت القلوب، ج1،ص282.
4ـ شيخ مفيد، الاختصاص، ص175-157؛بحار الانوار،ج38،ص167؛بحار الانوار،ج42،ص91؛ ارشاد القلوب ديلمي، ج2،ص343.
5ـ شيخ مفيد، اختصاص ،ص170.
6ـ از خصال، شيخ صدوق، همان، صفحه 377،کل حديث از 382-364.
7ـ کشي، اختيار معرفة الرجال(المعروف برجال الکشي،ص192؛تجليل، معجم الثقات،ص25.
8ـ تجليل ، همان،ص91؛کشي، همان صفحه 233.
9ـ مرحوم خويي معجم الرجال،ج13،ص74وص129.
10ـ خويي، معجم الرجال، همان،ج19،ص53.
11ـ همان، معجم الرجال، همان،ج19،ص114.
12ـ نجاشي، رجال نجاشي، ج اول، ج2 و ص218.
13ـ خويي، معجم الرجال، همان،ج19،ص114.
14ـ معجم الثقات، همان،ص212.
15ـ علامه عسگري، نقش عايشه در تاريخ اسلام، دوران معاويه و دوران علي عليه السالم، ترجمه صادق نجمي و هاشم هريسي.
16ـ علامه عسگري، همان، کتاب نقش عايشه در دوران علي.
17ـ شيخ صدوق، من لا يحضره الفقيه، ج3،باب3،ص390،ح4371؛ و ج5،ص322،ح1؛حر عاملي، وسائل الشيعه،ج14،ص11،ح1،چ2،کليني فروع کافي،ج2،ص2،ج8.
18ـ مهريزي، همان،ص91-82.
19ـ تجليل، معجم الثقات، همان،ص374.
20ـ نجاشي، رجال نجاشي، همان،ج1،ص205-204؛خويي معجم الرجال،ج2،ص34؛معجم الثقات، همان،ص12.
21ـ فقهي زاده، در آمدي برعلم رجال(ترجمه مقدمه معجم الرجال مرحوم خويي)،ص72.
22ـ تجليل، معجم الثقات، همان،ص107.
23ـ نجاشي، رجال نجاشي، همان،ج2،ص221.
24ـ خويي، معجم الرجال، همان،ج14،ص214،و جلد16،ص52وج16 ص68-64.
25ـ نجاشي، رجال نجاشي،ج1،ص412؛ تجليل، معجم الثقات، همان،ص60(نقل از رجال نجاشي و علامه ص77و شيخ طوسي ص377و ابن شهر آشوب ص79).؛خويي، معجم الرجال،ج8،ص238.
26ـ به نقل از معجم الثقات، همان،ص228-227.
27ـ خويي، معجم الرجال، همان،ص238.
28ـ سکوني:معجم الثقات، همان،ص17و145؛(حماد بن عيسي):معجم الثقات، همان،ص46،موسي بن بزيع (معجم الثقات، همان،ص125.
29ـ کتاب جهاد از وصاياي اميرالمؤمنين.
30ـ کليني فروع کافي، مثال، تحقيق علي اکبر غفاري،ص39،خ4.
 

منبع: سالنامه النهج شماره 10 – 9

 

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد