تحليلي بر خطبه (80)نهج البلاغه(1)
تحليلي بر خطبه (80)نهج البلاغه(1)
ديدگاه کلي صاحب نظران پيرامون خطبه (80)«في ذم النساء»
صاحب نظران در مورد اين خطبه نظرات متفاوتي داده اند از جمله اينکه:
1ـ اين خطبه، گر چه خطابش عام است ولي اشاره به مورد خاص و شخص معين است، چنانکه در زمان خاص که همان بعد از به پايان رسيدن جنگ جمل بوده است، اميرالمرمنين عليه السلام اين خطبه را ايراد فرموده اند وحتي سخن مزبور را با اين ترتيب ترجمه کرده اند که :اي مردم، جمعي از زنان هم از نظر ايمان، هم ازجهت بهره، هم از موهبت عقل در رتبه اي کمتر از مردان قرار دارند…(1)
و توضيح داده اند که سخن امام ناظر به برخي از زنان بد و فتنه انگيز است و يک قانون کلي همگاني براي زنان نيست. به عبارت ديگر:اين ستايش ها و نکوهشها، موضعي و مقطعي است و از باب قضيه خارجيه است نه حقيقيه و به عبارت ديگر ناظر به شخص عايشه است نه کليت آن.(2)
ابن ابي الحديد که يکي از شارحان سني مذهب نهج البلاغه است، خطاب اين خطبه را منحصراً به عايشه، اعلام مي دارد، چنانکه شرح آن را با اين جمله شروع نموده:«هذا الفصل کله، رمز الي عايشه»،و سپس به افشاگري و اثبات مخالفت عايشه با علي عليه السلام پرداخته است.
2ـ استادمحمد تقي جعفري ، درباره اين خطبه فرموده است:
ما در اين مباحث، شواهد و دلايل کافي داريم که مقصود اميرالمؤمنين نقص واقعي ايمان و عقل به طور عموم و نقص سهم الارث به طور کلي نمي باشد زيرا نسبت چنين نقصهايي به زنان، مخالف قرآن است. لذا مي توان گفت که علي عليه السلام براي توضيح و تفسر موقعيت زنان و آگاه ساختن آنان از يکي از زنهاي پيامبر که با دستياري طلحه و زبير، غايله جنگ جمل را برپا نمود و به جنگهاي صفين که موجب اغتشاشات جوامع اسلامي شد، متصل کرد، اشاره نموده است.(11،300).
ولي اين توجيهات نمي تواند درست باشد زيرا حيض شدن زن و محروم شدن او از نماز و روزه در ايام حيض و نصف بودن سهم الارث و نصف بودن شهادت او که در اين سخن دليل نقصان عقل و دين و بهره قرار گرفته، اختصاص به زنان شرور و فاسد ندارد.
3ـ برخي گفته اند:اين خطبه، اشاره به مختصات روبنايي زن است و در قرآن حتي يک آيه هم وجود ندارد که در دو موضوع عقل و ايمان، مردها را بر زنا يا بالعکس ، زنان را برمردان، ترجيح دهد.
4ـ برخي ، اين قضيه را چنان جدي گرفته اند که تلا ش مي کنند هر جمله اي را با شاهد و بينه وقول سقراط و علم روانشناسي و غيره ثابت نمايند که مردان در عقل و ايمان، برآنان ترجيح دارند در صورتي که علي عليه السلام در نامه خود به حضرت مجتبي عليه السلام فرموده اند:
مبادا بي جا غيرت نشان دهي و زن بي گناهي را جابرانه زير شلاق ملامت و توبيخ کني که اين خود، زنان پاکول را به فاسد مي کشد…».(3)
پيغمبر صلي الله عليه اله و سلم و علي عليه اللام زنان را از دست مردان شر و قصي القلب نجات داده و از ذلت جاهليت رهانيدند.
لذا کسي که اين سخنان را وسيله سرزنش نمودن به مردم قرار دهد نه تنها به مردم ظلم نموده بلکه با شخص علي عليه السلام مخالفت کرده است. زيرا بديهي است که سرزنشهاي ناروا، مانع رشد روحي و فکر انسان مي شود و يک زن مأيوس از دين و خدا، چگونه مي تواند براي خود و جامعه و خانه و شوهر و فرزند خود، فرد مفيدي باشد؟چگونه مي تواند از حيثيت خانه و مملکت خود دفاع کند؟
5ـ برخي اين قضايا را از نوع قضاياي عام دانسته اند که قابل تخصيص مي باشد. آنان مي گويند:ايا عبارات مذکور همه جا بر ظهور و عموم خودشان باقي هستند به قسمتي که در هيچ موردي تخصيص نخورده اند؟يعني اگر زناني امر و معروف و نهي از منکر نمودند چون آمر و ناهي زن است، نبايد از او اطاعت کرد و بايد همچنان به راه منکر و ترک معروف ادامه دهد؟پس در پاسخ مي گويند:منظور، بعضي از زنان هستند که تربيت اسلامي نيافته و خود را با موازين آن تطبيق نداده اند. به عبارت ديگر:منظور، زنان تربيت نيافته اي است که مطابق روشهاي اسلام ساخته نشده اند نه اينکه منظور کل زنان باشد. دليل اين مدعا، عمومات حاکم و اصول کليه مسلمه در اسلام است و گرنه همان زمان که حضرت علي عليه السلام اين سخنان را ايراد مي فرمود(بر فرض صدور از حضرت)خود اميرالمؤمنين عليه السلام زني مانند حضرت زهرا عليها السلام در خانه داشت و به فضائل و مکارم اخلاقي او واقف بود و هم زنان ديگري بودند که داراي فضايل اخلاقي و کمالات انساني بودند.
انسانهاي صالح و شايسته همه مورد عنايت رسول اکرم صلي الله عليه واله و ائمه عنايت رسول اکرم صلي الله عليه و اله و ائمه معصومين عليه السلام بوده اند به ويژه زنان صالحه که رسول خدا صلي الله عليه و اله در مقام تمجيد و تکريم آنها فرمود:«حبب الي من دنياکم ثلاثه»از دنياي شما سه چيز مورد عنايت و علاقه من قرار دارد که يکي از آنها زنانند. زناني را که شخص پيغمبر اين گونه مي ستايد که مورد علاقه و لطف او هستند چگونه علي عليه السلام برخلاف پيغمبر صلي الله عليه و اله به نکوهش و سرزنش آنها مي پردازد؟از اينجا معلوم مي شود که نه فرمايش حضرت رسول صلي الله عليه و اله عموميت دارد و نه فرمايش حضرت امير عليه السلام.
زيرا منظور حضرت رسول صلي الله عليه و اله قطعاً زنان صالحه و متدينه بوده است و منظور حضرت امير عليه السلام هم زنان غيرصالحه و غير متدينه. مگر نه اين است که ائمه عليه السلام فرموده اند:
«اکثرالخيرات في النساء».
سرچشمه منشأ اکثر خيرات زنانند.(4)
و نيز خودشان فرموده اند:
«المرأة الصالحه خير من الف رجل غير صالح»
يک زن شايسته از هزار مرد ناصالح برتر است.
آيا منظور از عبارتي که مي گويد:«و لا تطيعوهن في المعروف»،نهي از پيروي در کار نيک است؟ و اين امري خردمندانه است؟ يا اينکه ادله امر به معروف و نظاير آن براين گونه روايات و ظواهر حاکم اند؟ اگرادله خاصه براين گونه روايت حاکم باشند و اي موجب تخصيص آنها بشوند، در اين صورت آيا غير از موارد نادره اي که احياناً مربوط به بعضي از امور شخصي و مسائل خانوادگي که بين زن و شوهر پيش مي آيد، موردي باقي خواهد ماند؟
اگر عمومات قرآن مانند:
«الا الذين آمنوا و عملوالصالحات»که فراگير و تمام مشمولند و فرقي بين زن و مرد نمي گذارند به عمومات اين روايت حاکم باشند، آيا غير از افراد فاقد شرايط، مورد ديگري براي آن در عينيت جامعه پيدا خواهد شد؟و اگر عمومات مذکور در قرآن، حاکم نباشند و يا موجب تخصيص اين گونه روايات نشوند، در اين صورت عموم اينها مغاير با قرآن و مغاير با اصول کليه مسلمه نخواهد بود که فرقي بين زن و مرد نمي گذارد؟
بنابراين اگر روايت از معصوم صادر شده باشد، آيا مي توان به طور عموم گفت:در هيچ يک از امور نبايد از آنها حرف شنوايي داشت و همه آنها مايه فساد و تباهي اند؟و همه نافرمان و بي تقوا و ناپايدار و بي وفايند؟اگر اين سخن فراگير و عام باشد پس وضع آن همه زنان صالحه که در اسلام و در زمان شخص رسول خدا صلي الله عليه و اله و ساير معصومين عليه السلام بوده، چه خواهد شد؟آيا آنها هم مشمول همين مفاهيم خواهند بود؟اگر آنها مستثني هستند پس ظاهر اين حديث مراد نيست، زيرا که، چگونه ممکن است امام عليه السلام به طور عام همه زنان صالحه و غير صالحه را يکسان مورد نکوهش قرار دهد؟(5)
با توجه به آنچه اشاره شد يا روايت از مقام عصمت صادر نشده است، همچنانکه سند آن خالي از اشکال نبوده و داراي شفافيت لازم نبود(که در بحث از سند خطبه مزبور بدان اشاره کرديم)يا اگر صدور آن درست باشد تسرع در پذيرش دلالت آن وجهي ندارد.
زيرا که :
1ـ پاره اي از فرازهاي آن مانند «نقصان عقل زنان»مخالف قرآن است.
چون در قرآن، سبب نابرابري زن و مرد، در شهادت«نسيان»معرفي شده و نه «نقص عقل».
2ـ در قرآن حتي يک آيه هم وجود ندارد که در دو موضوع عقل و ايمان، مردان را بر زنان يا بالعکس زنان را بر مردان، ترجيح دهد.
3ـ مضمون آن، خلاف بداهت عقل است.
4ـ موضوع و معمول اين حديث، ظاهراً سازگاري چنداني با هم ندارد.(چنانچه در مباحث قبلي بدان اشاره نموديم و به عنوان مثال گفتيم:آيا قصر نماز و افطار روزه در هنگام مسافرت، نشان دهنده جنبه هاي دينداري ماست يا نقص دين ما؟ و آيا مسائلي اين چنين عدم سازگاري موضوع و محمول را نمي رساند؟
5ـ وجود زنان عاقل و انديشمند و پذيرش چنين امکاني در احاديث، نوعي معارضه را با اين گونه روايات نشان مي دهد.
لذا در صورت پذيرش اين گونه احاديث (عليرغم خدشه در سند و دلالت آنها)بايستي گفت:منظور امام عليه السلام زنان، به طور عام نمي باشد و زنان شايسته و تربيت شده اسلامي خارج از اين عموم خواهند بود.
منابع:
1ـ امامي، محمد جعفر و آشتياني محمد رضا ، زير نظر آيت الله مکارم شيرازي، ترجمه و شرح نهج البلاغه چاپ ششم، قم، انتشارات مطبوعاتي هدف، بي تا.
2ـ آيت اللهي، زهرا،«آيا عقل ما زنان ناقص است»ماهنامه پيام زن،ش97،فروردين1379ش.
3ـ جعفري، محمد تقي، ترجمه و تفسير نهج البلاغه، چاپ دوم، تهران ، دفتر نشر فرهنگ اسلامي،1371ش.
4ـ جوادي آملي، عبدالله زن در آيينه جمال و جلال ، چاپ اول، مرکز نشر فرهنگي رجاء،1369ش.
5ـ حسين تهراني، سيد محمد حسين، رساله بديعه، چاپ اول، انتشارات حکمت، 1404ه.ق.
7ـ شهيد ثاني، زين الدين، الدوايه قم، منشورات مکتبه المفيد (افست نجف).
8 ـ شمس الدين، شيخ مهدي، مسائل حرجه في فقه المرأة (اهليه المراة لتولي السلطه)، بيروت المؤسسه الدوليه لدراسات و النشر،1996).
9ـ طباطبايي، محمد حسين، الميزان في تفسير القرآن، چاپ تهران،1376.
10-عابدي ،محسن،حدود مشارکت سياسي زنان در اسلام ،چاپ اول ،تهران ،انتشارات بعثت1376 ش.
11ـ علائي رحماني، فاطمه، زن از ديدگاه نهج البلاغه ،چاپ اول، تهران، سازمان تبليغات اسلامي، 1369ش.
12ـ فضل الله ، محمد حسين، قرأه جديده لففقه المرأة الحقوقي، لبنان، مرکز شوون العمل النسوي.
13ـ فقهي زاده، عبدالهادي، نقش و جايگاه زن در حقوق اسلامي، تهران، نشرميزان و نشر دادگستر 1378ش.
14ـ فهيم کرماني، مرتضي، زن و پيام آوري، چاپ اول، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1371ش.
15ـ کليني، محمد بن يعقوب، الکافي به تحقيق علي اکبر غفاري، تهران، دار الکتب الاسلاميه،1363ه ش.
16ـ مجلسي ، مولي محمد باقر ، بحار الانوار الجامعه لدرر اخبار ائمه الاطهار، چاپ سوم، بيروت، دار احياء القداث العربي،1403ه.ق.
17ـ مطهري، مرتضي ، نظام حقوق زن در اسلام، تهران، دتر نشر فرهنگ اسلامي، 1353ش.
18ـ همان، «زن و گواهي»،ماهنامه پيام زن، ش7،مهر1371.
19ـ مؤمني، عابدين، «تأملي در لزوم مرد بودن قاضي و نقد ادله آن»،مجله مقالات و بررسي ها، دفتر63،1419ه.ق-1377ه ش.
20ـ مهرپور، حسين، مباحثي از حقوق زن، چاپ اول، تهران، مؤسسه اطلاعات،1379ش.
21ـ مهريزي، مهدي ، تأملي در احاديث نقصان عقل زن «فصلنامه علمي تخصصي علوم حديث،ش4،تابستان1376ش.
22ـ همايوني، علويه، زن مظهر خلاقيت الله چاپ اول، دفتر انتشارات اسلامي،1377.
پي نوشت ها :
1ـ آيت الله مکارم شيرازي، ج1،ص179و389.
2ـ جوادي آملي،367.
3ـ مشکيني، الزواج في الاسلام،137.
4ـ حر عاملي،11،14ح11.
5ـ فهيم کرماني،82-80.
منبع: سالنامه النهج شماره 10 – 9