سنت الهى تعميم درقرآن و نمود آن در نهضت عاشورا (3)
سنت الهى تعميم درقرآن و نمود آن در نهضت عاشورا (3)
ترجمه: عبدالله امينى
نفرينشدگان در زيارت وارث
سه گروه در زيارت وارث نفرين شده بودند: قاتلان، تأييد كنندگان و خشنود شوندگان.
متن زيارت چنين است:
«لعن الله ُأمةً قتلتْكم، و لعن اللّهُ أمةً ظلمتكم، و لعن الله أمةً سمعتْ بذلك فرضيتْ به؛
بدان راضى شد.»
گروه نخست محدود به حاضران در كربلا، در محرم 61هجرى است. گروه دوم گستردهتر از دسته اوّل، و شامل كسانى است كه پشتيبانى كردند و كار قاتلان را تأييد نمودند وبه امام ستم كردند؛ چه در عاشوراى 61 هجرى، در كربلا حاضر باشند، چه در اينتاريخ، دركربلا نباشند.
دسته سوم، از اين دو گروه فراتر رفته، طول تاريخ را شامل مىشود و حلقات و رشتههاىآن تا به امروز كه هستيم و زندگى مىكنيم، به هم مرتبط است. شگفت است كه گروه سوم مانند نخستين و دومين دسته، سزاوار لعن و عذاب و برائت است. اگر امام حسين(ع) از كسى يارى مىخواست و وى اجابت نمىكرد، امام به او توصيه مىكرد دور شود تايارىخواهىاش را نشنود. وى فرمود:
«مَن سمع و اعيتنا فلمْ يُعِنّا، كان حقّاً على الله أنْ يكبّه على منخرهِ فى النار؛
هر كه نداى ما را بشنود و ما را يارى نكند، خداوند حق دارد او را با صورت در آتش اندازد.»
بينش تاريخى تعميم و فراش مولى و ربط حاضران با گذشتگان و نسلها با همديگر، بهصورت روشن و با گفتههايى تأثيرگذار، در زيارت عاشورا بازتاب دارد. در ادامه برخى ازاين نصوص را نقلمىكنيم:
«لعن الله أمةً أسّستْ أساسَ الظلم و الجور عليكم أهل البيت. و لعن الله أمةً دفعتْكم عَنمقامكم و أزالتْكم عن مراتبكم التى رتَّبكم اللهُ فيها و لعن اللهُ الممهّدين لهم بالتمكين مِنقتالكم. برئتُ إلى الله و إليكم منهم و مِن أشياعهم و أتباعهم و أوليائهم. إنّى سلمٌ لمَنسالمكم، و حربٌ لمَن حاربكم إلى يوم القيامه؛
خداى لعن كند امتى كه اساس ظلم و جور بر شما اهل بيت را پى ريخت. نفرين خدا بر امتىبادكه شما را از جايگاه و مقامتان (خلافت) را ند و مرتبهاى را كه خدا برايتان مقرر داشته بود،گرفت. خدا لعنت كند مردمى را كه از امراى ظلم و جور براى جنگ با شما اطاعت كردند.براى رضايت خدا و شما، از آن ظالمان و پيروان و دوستانشان بيزارى مىجويم و منتاروز قيامت، در صلحم با هر كه با شما در صلح است و در جنگ و نبردم با هر كه با شمادرجنگ است.»
عاشورا مَحَك ولايت و برائت
زندگى ميدان مبارزه است و كشمكش ستون فقرات تاريخاست. بهتر از اين نمىتوان تاريخ را تعريف كرد. تاريخ جز مبارزهو نبرد نيست و هر چه جز اين مىباشد، در حاشيه تاريخ است، نهدر صُلْب و متن آن. مقصود از مبارزه، تضاد طبقاتى نيست (چنانكه ماركس مىگويد) يا هماوردى نظامى و يا رقابت اقتصادى وسياسى، بلكه منظور، نبرد ميان توحيد و شرك و جنگ ميان حق وباطل است. اين نبرد جوهر و ستون فقرات تاريخ است و هرمبارزه ديگر، در حاشيه و كنار تاريخ بوده، از دل تاريخ نيست.
ابراهيم(ع) با امامت و رهبرى خويش، در تاريخ اين نبرد راآغاز كرد و پيامبران، رسولان و بندگان شايسته و صالح آن را ادامهدادند. اين نبرد است كه ساحت حيات را تقسيم مىكند و همگان،با درجات و مراتب مختلف، ميان دو جبهه نبرد[حق و باطل]هستند. گاه جنبهها و طرفهاى درگير، در هم شده، خط و خطوطآميخته مىشود، آن چنان كه شناخت حق و باطل در جبهه نبردسخت و مشكل مىگردد و آن كه مىخواهد جانب حق را بگيرد،مىبايست شناخت دقيق داشته باشد و براى تشخيص حق ازباطل، آگاهى و بصيرت يابد. در اين فضاى مهآلود و مشوش،انسان نمىتواند موضع درستى بگيرد مگر آن كه آگاهى و معرفتداشته باشد. عامل مهم آگاهى، تقوا و پارسايى است:
«اتّقوا الله و يعلّمكم الله؛
[40]
از خدا بترسيد تا شما را تعليم و آگاهى دهد.»
«يا أيّها الذين آمنوا اتَّقوا الله و آمِنوا برسوله يُؤْتِكم كفلين مِن رحمته ويجعل لكم نوراً تمشونبه؛
[41]
اى كسانى كه ايمان آوردهايد!ازخدابترسيدو به پيامبرش ايمان بياوريد تاشمارا ازرحمت خود دو نصيب دهدو شما رانورىعطاكند كه در روشنايىآن، راه بجوييد.»
عاشورا عامل دقيقى براى تشخيص حق و باطل است
هر چند حق و باطل به هم آميخته شود. كاش مىدانستيم چه سرّ و حكمتى خداى متعال دراين روز شگفت قرار داده است! عاشوراى 61 هجرى عاملى اساسى براى تقسيم مردم دردوجبهه مشخص بود؛ جبهه حسينى و جبهه ضد حسينى. جبهه نخست در طول تاريخ باپيامبران و رسولان و مردمان صالح بوده، جبهه دوم در برابر دعوت پيامبران ايستاده و بامجرمان ومفسدان بوده است.
از آن رو كه حسين(ع) وارث پيامبران و رسولان است، دعوت او در امتداد و دنباله دعوتان بياست و يزيد چون وارث طاغيان تاريخ و وارث طغيانگرى و سرشت آنان است، ازسردمداران طاغوت و از خيل سپاه آنان به شمار مىآيد.
جبهه حق و باطل در طول تاريخ امتداد داشته، هر يك تاريخ را با رنگ و بوى خودآراستهاند. هر جبهه كه يگانهپرستى و ارزشها را به ارث برده، با حق بوده، از موضعگيرى امام خشنود است و كرده بنىاميه در عاشورا را نمىپسندد، با حسين و در خط پيامبران و رسولاناست. اما آن كه در پى ميراث بنىاميه و استكبار بوده، از مرز الهى و احكام خدا بيرون رفته، دربرابر سبيل الله ايستاده و در عاشورا بر حسين خشم گرفته، برضد وى بوده، در خط طاغيان ومستكبران تاريخ است.
عاشورا خط معيار اين دو جبهه در طول تاريخ و در هر جامعهاى است. عاشوراتاريخوجامعه را به قطب متضاد حق و باطل تقسيم مىكند. گرچه تمامى درگيرىهاى ميانحق و باطل مىتواند اين دو را در طول تاريخ و در هر جامعهاى، از هم جدا ومشخصسازد، اما خداوند از بين رخدادهاى بسيار به عاشورا چنين ويژگى عظيم وروشنىبخشيده است. موضعگيرى در اين دو جبهه، به دوستى يا بيزارى است. دوستى نشانه جبهه نخست و دشمنى نشانه دسته دوم است و حسين حدّ فاصل و جداكننده ميان جبهه حقو باطل است:
«إنّى سلمٌ لِمَن سالمكم و حربٌ لِمَن حاربكم و ولىٌّ لِمَن والاكم و عدوٌّ لِمَنعاداكم.»
گستره اين دو جبهه در طول تاريخ و جوامع گسترش يافته، پهناورترين گستره درحياتآدمى است و خشنودى يا ناخشنودى آن را رنگ دوستى يا دشمنى، ولايت يا عداوت زده است.
دوستى يا دشمنى، به عمل است
دوستى و دشمنى بدان معنا نيست كه آدمى فقط در دل دوست بدارد يا دشمن باشد و اقبالو ادبار قلبى داشته باشد بلكه به معناى تمام كلمه، موضعگيرى عملى است. شايددرستترين سخن براى تعبير از موضعگيرى عملى، جمله تأثيرگذار و رسايى است كه درزيارت عاشورا به چشم مىخورد:
«با دوستانتان، در صلح و سلامتم و با دشمنانتان، در جنگ و نبرد.
دوستدار علاقهمندان شمايم و از خصمتان بيزارم.»
گستره صلح يا جنگ با دوستان يا دشمنان حسين(ع) فقط عاشورا نيست بلكه در هرتاريخ و جامعهاى است [كلّ يومٍ عاشورا و كلّ أرضٍ كربلا] و عامل گسترش، رضا يا سَخَطاست. از زيارت عاشورا پى به اين بينش ژرف در مورد تاريخ و جامعه مىبريم:
«لعن اللهُ أمةً قتلتْكم و لعن اللهُ الممهّدين لهم بالتمكين.»
اين دو گروه در گستره پهناورى از جامعه وجود داشته، زيارت وارث گروه سوم را نيزمشمول لعن و برائت مىداند:
«لعنت خدا بر امتى باد كه اين ستم را شنيدند و بدان راضى بودند!».
پس از اين گستردگى و شمول، در هر تاريخ و جامعهاى، صلح و جنگ، دوستى و دشمن جريان دارد و عاشورا نقطه برخورد دو جبهه حق و باطل، توحيد و شرك است كه در طول تاريخ با هم نبرد داشتهاند و انتساب و اَنگ هر جبهه را داشتن، به عمل و رضايت است.
رضايتمندى سطحى و عمقى
آنچه از تأثير رضايتمندى گفتيم، در صورتى است كه راستى باشد، اما آرزوها وخواستههاى دروغين و دوستى سطحى، آدمى را به دايره ولايت وارد نكرده، او را از برائتبيرون نمىبرد. رضايت يا نارضايتى جز با عمل و عزم، درست نخواهد بود. اگر خشنودى ياناخشنودى، تهى از عزم و عمل باشد، ارزشى ندارد. فرزدق شاعر – رحمة الله عليه – بدين حقيقت آگاه بود و وقتى امام از وى از حال اهالى عراق پرسيد، پاسخ درست داد و عرض كرد:دلهايشان با توست و شمشيرهايشان بر توست! اين واقعه پس از آن بود كه امام در ذیحجه سال شصت هجرى، حجاز را به سوى عراق ترك كرد. اگر دلها جداى از شمشيرها و همراه در رضايت و نارضايتى همراه نباشند. اما آثار اين سنت، فقط در دنياست نه در آخرت، در حالى كه سنتتعميم – كه از آن سخن مىگوييم – در دنيا و آخرت، همگان را اگر در رضا و نارضايى شريك باشند در برمىگيرد و كسانى را كه در رضا و نارضايى با آنان همراه نيستند، شامل نمىشود.
پينوشتها:
[40]. بقره، 282.
[41]. الحديد، 28
منبع فصلنامه حکومت اسلامی شماره 27
/ج