درسها و عبرتهاى عاشورا در عرصه رفتار سياسى(6)
درسها و عبرتهاى عاشورا در عرصه رفتار سياسى(6)
دنياگرايى خواص در روزگار خلفاى ثلاثه
پس از رحلت پيامبر (ص) در دوره ابىبكر دگرگونى محسوسى در زندگى اقتصادىمردم ديده نمىشود، اما در روزگار خليفه دوم و به ويژه خليفه سوّم در وضعيت زندگانىمردم دگرگونى ايجاد شد و كم كم طبقهاى بسيار ثروتمند با امتيازهايى كه از بيتالمال به آنانداده شد بهوجود آمدند. خليفه دوّم با اينكه سخت مراقب كارگزارانش بود ولى روشى براىپخش بيتالمال ايجاد كرد كه عدّهاى از خواص به ثروتهاى زيادى دست يافتند. در استفادهاز بيتالمال نه تنها عربها بر غير عربها كه در بين خود عربها نيز، برخى از تيرهها بربرخى ديگر، امتيازهاى چشمگيرى داشتند. در سال به برخى دوازده هزار درهم و به برخىديگر سيصد درهم و يا دويست درهم داده مىشد.
[79] عملكرد خليفه سخت مورد اعتراضقرار گرفت. تا جايى كه تصميم گرفت اين تبعيضها را از ميان بردارد. خود او مىگفت:
«اگر امسال را زنده بمانم مساوات را رعايت خواهم كرد و هيچ سرخى را بر سياه و هيچ عربىرابر عجم برترى نخواهم داد و به گونهاى عمل مىكنم كه پيامبر اسلام(ص) و ابىبكرعملكردند.»
[80]
جذب شدن خواص به دنيا و جلوههاى آن آثار خود را بر جاى گذاشت تا جايى كهشخصى مىگويد:
«اگر خليفه قبله مردم را از مكّه به بيتالمقدس تغيير دهد و يا يكى از نمازهاى پنج گانه راحذف كند كسى به او اعتراض نمىكند. چرا كه همت مردم در بهدست آوردن مال و منال بود وزمانى كه بهدست مىآوردند ساكت مىشدند.»
[81]
در روزگار عثمان، بسيارى از خواص و ياران پيامبر(ص) و نزديكان خليفه جزوبزرگترين سرمايهداران آن روزگار شدند. امامعلى(ع) از اين واقعيت تاريخى چنين پردهبرمىدارد:
«قام معه بنوابيه يخضمون مال الله خضمة الابل نبتة الرّبيع؛
[82]
بستگان پدرىاش به همكاريش برخاستند. آنها همه چون شتران گرسنهاى كه بهاران بهعلف زار بيفتند با ولع عجيبى گياهان را ببلعند براى خوردن اموال خدا دست از آستيندرآوردند.»
در اين برهه خليفه و همكارانش به جاى هزينه كردن بيتالمال در مصالح امت اسلامى،آن را ويژه خود دانستند، و به ثروتهاى هنگفتى دست يافتند. مرض مالاندوزى بادستاندازى به بيتالمال در ميان بسيارى از خواص رايج شد. بنابه پارهاى از گزارشهاىتاريخى، عثمان براى نخستين بار خانهاى از سنگ و آهك و…ساخت و اموال منقول و غيرمنقول فراوانى اندوخت. عبدالرحمن بن عوف، طلحه و زبير، زيدبن ثابت ازحاتمبخشىهاى عثمان برخوردار شدند. زيد بن ثابت آن قدر طلا و نقره گردآورده بود كه باتبر آن را تقسيم كردند. چارپايان و شتران بارى و سوارى و اسبهاى عبدالرحمن بن عوف ازهزاران رأس مىگذشت. گزارشگران تاريخ از خانههاى متعدد و كنيزكان، اسبها و شتران،طلا و نقره و گوسفندان طلحه و زبير گزارشهاى شگفتانگيزى ارائه كردهاند.
[83]
بخششهاى عثمان به اقوام و خويشان خود به گونهاى بود كه موجب اعتراض زيدبنارقم، كليددار بيتالمال شد. او كه از جايزه دويست هزار درهمى به ابوسفيان و صدهزاردرهمى به مروان به خشم آمده بود كليدها را پيش عثمان گذاشت و گريست. عثمان گفت:چون صلهرحم كردهام مىگريى؟ گفت: نه، اما گمان دارم كه اين مالها را به عوض انفاقهايىكه در راه خدا، زمان حيات پيامبر(ص) كردى بر مىدارى. اگر صد درهم به مروان مىدادىباز هم زياد بود. عثمان گفت: اى پسر ارقم كليدها را بگذار و برو. فرد ديگرى را مسؤولبيتالمال خواهم كرد.
[84]
متأسفانه اين آفت به عوام مردم نيز سرايت كرده به گونهاى كه آن اندك خواصى كه از حقّو جبهه حق مىگفتند سخنان آنان خريدارى نداشت، از باب نمونه جندب بن عبداللهمىگويد: پس از بيعت باعثمان به عراق رفتم و در آنجا از فضايل على(ع) مىگفتم، بهترينپاسخى كه مىشنيدم اين بود كه اين حرفها را كنار گذار، سخنى بگو كه براى خودت و ماسودى داشته باشد.
[85]
دنيا گرايى خواص در روزگار على(ع)
با سپرى شدن روزگار خلفاى ثلاثه و به خلافت رسيدن على(ع) انتظار مىرفت كهجامعه اسلامى كژىها و انحرافها را راست و ارزشهاى دگرگون شده را احيا نمايد. ولى با
نگاهى گذرا به تاريخ آن مقطع، مىيابيم كه امام على(ع) در گامهاى نخستين با مشكلاتزيادى از سوى خواص روبه رو شد. مهمترين و اساسىترين مشكل على(ع) در مدّتحكومت خود همين روحيه دنيا گرايى خواص بود. خواصى كه انتظار داشتند همانند خليفهپيشين با آنان رفتار شود و امتيازهاى نامشروع آنان از بيتالمال همچنان ادامه داشته باشد.ولى على(ع) در برابر خواستههاى نامشروع آنان ايستاد و آنان نيز نتوانستند عدل آن حضرترا تحمل كنند، شمارى از آنان به معاويه پناهنده شدند، و گروهى در برابر او ايستادند و جنگجمل و صفين را راه انداختند.
در سخنان على(ع) و برخى از كارگزاران او و همچنين برخى از تاريخنگاران آمده كهبسيارى از مخالفتهايى كه با على(ع) مىشد انگيزهاى جز دنياخواهى نداشته است.
[86]
دنياگرايى خواص پس از امام على(ع)
پس از شهادت امام على(ع) دنياگرايى خواص آشكارتر شد به گونهاى كه حتى بسيارى ازياران نزديك امام حسن(ع) يكى پس از ديگرى به معاويه پيوستند و امام(ع) به ناچار باشرايطى با معاويه صلح كرد. تصوير و ترسيم دنياگرايى خواص پس از شهادت امام على(ع)و امام حسن(ع) در اين مقال نمىگنجد، از اين روى به چند نمونه بسنده مىكنيم:
1. معاويه به عمرو عاص گفت با من بيعت كن، او گفت: نه به خدا سوگند از دين خود به تونمىدهم مگر هنگامى كه از دنياى تو نائل كردم. معاويه گفت: بخواه از من آن چهمىخواهى.او گفت: حكومت مصر آرزوى من است. معاويه هم پذيرفت و در اين زمينهنوشتهاى به اوداد.
[87]
گفت و گوى فوق نمونهاى بسيار روشن از دنياگرايى خواص است. در اين گفت و گوعمرو عاص به روشنى بيعت با معاويه را با تباهى دين خود مساوى دانسته است اما حاضراست آن را تباه كند در صورتى كه از دنيا و حكومت معاويه بهرهاى داشته باشد.
2. معاويه مىخواست مغيرة بن شعبه را از حكومت كوفه عزل كند. مغيره براى ادامهحكومت خود ولايتعهدى يزيد را مطرح كرد. و سپس از سوى معاويه مأمور شد كه پنهانىاز مردم براى يزيد بيعت بگيرد. او پس از آنكه از دوست داران بنىاميه بيعت گرفت، ده نفر ازآنان را به همراه پسرش به شام فرستاد، تا معاويه را براى اعلان عمومى اين تصميم تشويقكنند و به هر يك از آنان در برابر اين كار سى هزار درهم داد. آنها وقتى بر معاويه وارد شدند . معاويه به فرزند مغيره گفت:
«پدر تو دين اين مردم را به چه مبلغ خريدارى كرد. گفت: به سى هزار درهم.» معاويه گفت:دين آنها چه قدر در نزدشان سبك و كم قيمت بود.»
[88]
3. بيشتر كسانى كه از كوفه به امامحسين(ع) نامه نوشتند از خواص و نخبگان وبرجستگان كوفه بودند. اما وقتى كه تهديدها و تطميعها از سوى ابن زياد شروع شد، اكثريتقاطع آنها دينشان را قربانى دنيايشان كردند و اطراف مسلم بن عقيل، نماينده امامحسين(ع) راخالى كردند تا او به شهادت رسيد. نقش خواص دنياگرا در اين جا بسيار روشن است. ابنزياد گروهى از همين خواص را براى تهديد و ارعاب مردم به ميان آنان فرستاد. برخى از آنانهمانند: شبث بن ربعى، اين مرد هزار چهره از كسانى است كه به امام حسين(ع) نامه نوشتهاست. امّا وقتى كه وضعيت را به گونهاى ديگر مىبيند به همكارى با ابن زياد مىپردازد. براىروشنتر شدن دنياگرايى خواص به گزارش زير كه از سوى طرماح بن عدى و همراهانشارائه شده توجه كنيد:
طرماح با همراهان از كوفه مىآمد، در منزل «غريب هجانات» با امامحسين(ع) برخوردكردند. در ضمن گفت و گو امام(ع) از اوضاع كوفه و طرز تفكر آنان سؤال كرد. مجمع بنعبدالله عائذى كه يكى از همراهان طرماح بود گفت:
«اشراف از دستگاه حكومت رشوهاى زياد گرفته و خود را فروختهاند و بر ضدّ شما متفقشدهاند، امّا مردم ديگر دلشان با شماست ولى همينها به جنگ با شما اعزام خواهند شد. باشما خواهند جنگيد.»
[89]
از سخنان ياد شده به خوبى استفاده مىشود كه راه و روش و حركت خواص، حركتعوام را در پى دارد لذا از همين كوفه كه هيجده هزار نفر با مسلم بيعت كردند، بيست هزار نفريا بيشتر به جنگ امامحسين(ع) آمدند. اگر در آن هنگام كه ابن زياد به تهديد و تطميع اشرافو سران قبائل پرداخت آنان از خدا مىترسيدند و نمىپذيرفتند تاريخ به گونهاى ديگر رقممىخورد. گذشت خواص از دنيا و جلوههاى آن در وقت لازم اقدام خواص براى خدا بههنگام لازم…تاريخ را نجات مىدهد. امّا اگر خواص به وظيفه خود عمل نكردند روشن استكه در تاريخ كربلاها تكرار خواهد شد.
در پايان اين گفتار اين نكته بىسود نمىنمايد كه آن چه آورديم تنها بخشى اندك ازدرسها و عبرتها بود. در عين حال، از همين اندك دريافتيم كه تحليل درست حادثه
عاشورا و شناخت درسها و عبرتها و عوامل و زمينههايى كه سبب پيدايى عاشورا شدندمىتواند چراغى فراروى نسل امروز در ابعاد گوناگون به ويژه در عرصه رفتار سياسى، ونگهبانى از نظام اسلامى ما در برابر آفتها و خطرهاى داخلى و خارجى باشد.
پينوشتها:
[79]. الطبقات الكبرى، ج3، ص295، 304، شرح نهج البلاغه، ابن ابىالحديد، ج8، ص111، تاريخ يعقوبى،ج2، ص154 – 153، تاريخ جرجى زيدان، ج2، ص168.
[80]. همان مدرك، تاريخ يعقوبى، ج2، ص154 – 153.
[81]. تاريخ خلفا، جعفريان، ج2، ص194، نشر الهادى.
[82]. نهج البلاغه، خطبه، 3.
[83]. الغدير، ج8، ص286 – 282، شرح نهج البلاغه، ج1، ص199 – 198.
[84]. شرح نهج البلاغه، ابن ابىالحديد، ج1، ص199.
[85]. تاريخ خلفا، ج2، ص205، شرح نهج البلاغه، ج9، ص58.
[86]. شرح نهج البلاغه، ابن ابىالحديد، ج2، ص198 – 197.
[87]. همان، ج2، ص66. على(ع) نيز اين مطلب را يادآورى كرده است. نهج البلاغه، خطبه 26.
[88]. الكامل، ابن اثير، ج3، ص505 – 504.
[89]. تاريخ طبرى، ج4، ص306.
منبع: فصلنامه حکومت اسلامی شماره 27
/ج