حوزه ي حديثي نيشابور از ابتدا تا اوايل قرن هفتم هجري (5)
حوزه ي حديثي نيشابور از ابتدا تا اوايل قرن هفتم هجري (5)
رِحله در جستجوي حديث
در ميان كوچندگان در راه علم، مقام محدثان ايراني و در ميان محدثان ايراني، محدثان حوزه ي حديثي نيشابور بسيار رفيع است. (1) در واقع، يكي از ويژگي هاي حوزه ي حديثي نيشابور، كثرت مسافرت هايي است كه علما و محدثان از ساير نقاط جهان، براي كسب علوم مختلف و استفاده از عالمان و دانشمندان برجسته ي نيشابوري و يا سماع حديث و… به آن داشتهاند و بالعكس.
در ظرف چهار قرن ابتداي اسلام، تعداد اعلام نيشابور، بر اساس آنچه كه در كتب تاريخي و رجالي آمده است، بالغ بر 2685 نفر بوده است كه از اين عده، 1860 نفر از اعلام و بزرگان و دانشمندانِ خود نيشابور بودهاند، و بيش از 879 نفر ديگر آنها، از 77 سرزمين ديگر به نيشابور آمده و به تحصيل علوم ديني پرداختهاند و جزو اعلام شهر نيشابور شده و در همين شهر جان به جان آفرين تسليم كردهاند. نكته ي قابل توجه در مورد اين اعلام و بزرگان ـ كه بسياري از آنها محدث بودهاند ـ اين است كه اين 879 نفر كساني هستند كه پس از سفر و مهاجرت به نيشابور، در آنجا ساكن شده و حتي در همين شهر رحلت كردهاند. لذا بدون شك، اگر بخواهيم اسامي عالمان و راوياني را كه براي مدتي به نيشابور آمده و سپس از اين شهر خارج شده اند را ذكر كنيم، شمار اين اعلام و جويندگان علم و دانش بسيار بيش از اين خواهد شد؛ براي مثال، شيخ صدوق، بخاري، نسايي، خواجه عبدالله انصاري، اِبنِ حِبان، و… . (2)
اما خود عالمان نيشابوري نيز سفر هاي فراواني به اقصي نقاط جهان اسلام براي كسب علم و دانش، بويژه سماع حديث داشتهاند. تعداد سفرها محدثان و راويان نيشابوري به ديگر نقاط به شرح ذيل است:
ـ مدينه، اهواز، واسط، موصل، طوس و سمرقند 4 سفر،
ـ مدائن، حلب، نسا،اندلس، قزوين، كرمان 3 سفر،
ـ حران، حمص، ترمذ، سجستان، بيروت، جبال و رقه 2 سفر،
ـ غزه، خوارزم، دمياطآ طرسوس، شوشتر، قدس، هند، عسقلان، شيراز و بحرين 1 سفر. (3)
جريان غالب در حوزه ي حديثي نيشابور
حوزه ي حديثي نيشابور با توجه به ويژگي هايي كه داشت و به آنها اشاره كرديم، به نظر ميرسد كه جريان غالب در اين حوزه و حتي در كل منطقه ي خراسان را، بايد گرايش زياد به سمت مباحث عقلي و مناظرات كلامي و پرداخت به اصول عقايد دانست؛ اگر چه در اين حوزه كتابها و جوامع حديثي بسيار مهم و گرانسنگي در مورد حديث اهل سنت نيز تأليف گرديده است.
اين مطلب را نه تنها با مراجعه و بررسي آثار و كتب حديثي محدثان اين حوزه ميتوان فهميد، بلكه نمونه هايي را نيز ميتوان براي اثبات آن بيان كرد؛ به عنوان مثال، در هنگام حضور امام رضا (عليه السلام) در نيشابور، مناظراتي بين ايشان و علماي مختلف از ساير اديان و مناطق دنيا صورت پذيرفت. تأملي در نوع سؤالات عرضه شده بر آن حضرت و پاسخ هاي آن جناب، و متن مناظرات نقل شده از ايشان در منابع روايي، تا حدودي ميتواند جو فكري حاكم بر اين مناطق را حكايت كند. بخش عمدهاي از مجالس مناظره ي آن حضرت، كه گاه به دعوت مأمون و با حضور خود وي نيز منعقد ميشد و هم چنين پاسخ هاي حضرت به سؤالات مكتوب و غير مكتوب، به بحث در باره مسأله ي امامت اهل بيت (عليهم السلام) و مباحث مربوط به آن اختصاص يافته است. به جز اين، مسائلي همچون توضيح مصداق شيعه، توضيح مصداق صحابي، توضيح معناي اولي الامر، ايمان ابوطالب توضيح معناي امر بين الأمرين، و غير آن نيز در مناظرات، جلسات و نامه هايي كه امام از ابتدا يا به عنوان پاسخ سؤالات به افراد و مناطق مختلف ارسال مينمودند، به چشم ميخورد، كه همه ي اين موارد حاكي از همين غالب بودن مباحث عقلي و مناظرات كلامي در اين حوزه بوده است.
علاوه بر اين، حديث معروف «سلسله الذهب» ـ كه امام رضا (عليه السلام) به هنگام ورود به خراسان و حركت به سمت مرو، در نيشابور، با حضور تعدادي بسيار از راويان شيعي و غير شيعي القا فرمود ـ نيز، دلالت بر گرايش هاي فكري حاكم بر مكتب حديثي خراسان و نيشابور دارد. از اين رو، امام (عليه السلام) در اين حديث، به يكي از اصوليترين مسائل اعتقادي، يعني توحيد ميپردازند و در ادامه، پذيرش ولايت و امامت خود را شرط قبولي توحيد از انسان ها معرفي ميكند: «كَلِمَه يُ لا إلهَ إلا اللهُ حِصني فَمَن دَخَلَ حِصني أَمِنَ مِن عَذابي»، و پس از مكثي و حركتي مي فرمايند: «بِشَرطِها و َأَنَا مِن شُرُوطِها».
يا در بحث از فرق و مذاهب مختلف در نيشابور، بويژه در قرون چهارم تا پنجم، دو پديده كاملاً روشن و قابل تأكيد است و آن دو عبارت اند از: تركيب كلام اشعري كه يك كلامي عقلگرايانه است با فقه شافعي، و ديگري تلفيق فقه شافعي با تصوف معتدل و متشرعانه و نيز تصوف تندرو و افراطي. به نظر ميرسد در اثر تلفيق اين سه مشرب، در نيشابور آميزهاي منسجم از نظر عملي و نظري شكل گرفت كه پيروان فراواني يافت و به تدريج، به جرياني ريشه دار و فراگير تبديل شد كه توجه به مباحث عقلي و پرهيز از افراط و ظاهر بيني در آن، نكته ي اصلي بوده است كه اوج آن در شخصيت مشهور فرهنگ وانديشه ي اسلامي يعني امام محمد غزالي (م505ق) و در اثر مهمش، احياء علوم الدين به خوبي ميتوان مشاهده كرد.
گرايش هاي صوفيانه ي حوزه ي حديثي نيشابور
ابو الحسن هجويري (م465ق) انتشار تصوف در نيشابور را به ابوعثمان سعيدبن اسماعيل حيري نسبت ميدهد كه مجالس وعظ او در نيشابور شنوندگان بسياري داشت. او از وجود سيصد شيخ صوفي در خراسان خبر ميدهد كه هر يك، مشرب خاص خود را داشتهاند و وجود يكي از آنها براي همه ي عالم بس بوده است. و اين جمله از اوست كه «آفتاب محبت و اقبال طريقت اندر طالع خراسان است». (4)
از نيمه ي قرن چهارم با گسترش خانقاهها و مدارس متصوفه، تعاليم صوفيان در نيشابور رواج يافت. در اواخر اين قرن، وجود دو مشرب متفاوت صوفي در اين شهر قابل تشخيص بود؛ تصوف ميانه رو و معتدل كه صوفيان بزرگي چون ابوعبدالرحمان سُلمي (م412ق) و ابو القاسم قشيري (م465ق) نمايندگان آن بودند، و ديگري تصوف تندرو و افراطي كه عارف مشهور، شيخ ابوسعيد ابوالخير (م440ق) چهره ي برجسته ي آن به شمار ميرفت.
در اواخر قرن چهارم و سراسر قرن پنجم، آداب صوري و زهد افراطي جاي خود را به تصوفي معتدل و متشرعانه داد. (5) اما آنچه كه سبب اين رشد سريع تصوف معتدل در جامعه ي نيشابور شد، در درجه ي اول، درهم آميختگي و ارتباط نزديكي بود كه بين تصوف و فقه شافعي وجود داشت. در واقع، از اواخر قرن چهارم تا پايان قرن پنجم، صوفيان نيشابور به طور گستردهاي فقه شافعي را پذيرفتند و فق هاي شافعي نيز به تصوف تمايل پيدا كردند. (6) تا جايي كه در تواريخ نيشابور از هيچ صوفي غير شافعي ياد نمي شود. حتي شيخ ابوسعيد نيز گفته مي شود به اين مذهب گراييد. (7) در اين دوران تصوف با فقه شافعي چنان در آميخت كه عالمي چون قشيري در نوشته هاي خود صريحاً پيروي از اين دو مشرب را يكسان ميشمارد. (8)
به هر حال، صوفيان نيشابور در خانقاه هاي خود به تعليم مباني دين و اصول طريقت مشغول بودند و نيكوكاران و بزرگان و اعيان نيز براي آنها خانقاه ميساختند تا صوفيان بتوانند در آنها به رياضت و مراقبت و تهذيب نفس و نيز اخذ مباني تصوف از حديث و تفسير بپردازند.
كتابنامه :
– الفتوح، ابن اعثم كوفي، ترجمه: محمدبن احمد مستوفي هروي، مصحّح: غلامرضا طباطبايي مجد، تهران: انتشارات انقلاب اسلامي، 1372ش.
– وفيان الاعيان و أنباء أبناء الزمان، ابن خلدون، چاپ احسان عباس، بيروت 1968-1977م و چاپ سنگي ايران، در الطباعه آقاميرزا علي اكبر، 1284ق.
– المنتظم في تاريخ الملوك و الامم، ابن جوزي، حيدر آباد دكن، 1358ق.
– تاريخ مدينه دمشق، ابن عساكر، نسخة عكسي احمد ثالث، شماره 2887.
– التاريخ الكبير، ابن عساكر، به كوشش: عبدالقادر افندي بدران، دشمق، 1330ق.
– الفهرست، ابن نديم، ترجمه: محمد رضا تجدّد، انتشارات اساطير، 1381ش.
– التبصير في الدين، ابوالمظفر اسفرايني، به كوشش: كمال يوسف حوت، بيروت، 1403ق/1983م.
– المسالك و الممالك، ابواسحاق ابراهيم بن محمد فارسي اصطخري، ترجمه: ايرج افشار، چاپ سوم، تهران: انتشارات علمي و فرهنگي، 1368ش.
-اعيان الشيعه، سيد محسن امين، بيروت: دارالتعارف للمطبوعات، 1406ق.
– تاريخ غزنويان، ادموند كليفورد بازورث، ترجمه: حسن انوشه، تهران: انتشارات اميركبير، 1372ش.
– نقش ايرانيان در تدوين و نشر حديث، فاطمه سادات تهامي، تهران: سازمان تبليغات اسلاميف 1380ش.
– لطائف المعارف، ابومنصور عبدالملك ثعالبي، تحقيق: محمد ابراهيم سليم، دارالطلائع، بي جا.
– جغرافياي تاريخي خراسان در تاريخ حافظ ابرو، حافظ ابرو، تصحيح: غلامرضا ورهرام، تهران: انتشارات اطلاعات، 1370ش.
– تاريخ نيشابور، حاكم نيشابوري، ترجمه: محمد بن حسين خليفة نيشابوري، تصحيح: محمدرضا شفيعي كدكنيف دفتر نشرآگه، چاپ اوّل، 1375ش.
– نزهه القلوب، حمدالله مستوفي، مقالة سوم، چاپ امكان، 1362ش.
– تاريخ بغداد، خطيب بغدادي، بيروت: دارالفكر، بيروت، بي تا.
– معجم رجال الحديث، ابوالقاسم خويي، بيروت: مدنيه العلم، چاپ چهارم، 1409ق و 1412ق.
– طبقات الشافعيه الكبري، عبدالوهاب بن علي سُبكي، به كوشش: عبدالفتاح محمد حلو، قاهره، 1385ق/1966م؛ و چاپ محمود محمد طناحي و عبدالفتّاح محمدحلوه، قاهره، 1964م.
– جوامع آداب الصوفيه، محمد سلمي، ضمن مجموعه آثار ابوعبدالرحمن سلمي، به كوششك نصرالله پورجوادي، تهران، 1369ش.
– الأنساب، عبدالكريم بن محمد سمعاني، تقديم و تعليق: عبدالله عمر بارودي، بيروت: دارالكتب العلميه، چاپ اوّل، 1408ق؛ و چاپ حيدرآباد دكن، به كوشش: شرف الدين احمد، 1401ق/1981م.
– عيون اخبار ال رضا(ع)، صدوق، به كوشش: مهدي حسيني لاجوردي، قم، 1379ق.
– درآمدي بر جغرافيا و تاريخ نيشابور، علي طاهري، نيشابور: انتشارات شادياخ، 1379ش.
– تاريخ نيشابور- المنتخب من السياق، ابوالحسن عبدالغافربن اسماعيل فارسي، انتخاب: ابواسحاق ابراهيم بن محمد، قم: جماعه المدرسين في الحوزه العلميه، 1403ق.
– فرهنگ عميد، ج2، حرف نون.
– تحليلي از زندگي امام رضا، محمد جواد فضل الله، ترجمه: عارف، مشهد: بنياد پژوهش هاي اسلامي، 1369ش.
– مدارس نظاميه و تأثيرات علمي واجتماعي آن، نورالله كسايي، تهران: مؤسسة اميركبير، 1363ش.
– اصول الكافي، محمد بن يعقوب كليني، ترجمه و شرح: سيد جواد مصطفوي.
– رجال الكشي (اختيار معرفه الرجال)، ابوعمرو محمد بن عمر بن عبدالعزيز كشي، تعليق: ميرداماد، قم: مؤسسه آل البيت لاحياء التراث، 2ج، 1404ق.
– تاريخ علماي نيشابور، ابوالقاسم كمالي، تهران: انتشارات نشر طلايي، چاپ اوّل، 1386ش.
– مشاهير نيشابور شهر قمدان هاي مرصّع، فريدون گرايلي، انتشارات سعيدي منش، 1377ش.
– نيشابور شهر فيروزه، فريدون گرايلي، انتشارات دامينه، چاپ چهارم، 1375ش.
– جغرافياي تاريخي سرزمين هاي خلافت شرقي، لسترنج، ترجمه: محمود عرفان، تهران: انتشارت علمي و فرهنگي، چاپ دوم، 1364ش.
– اسرارالتوحيد في احوال الشيخ ابي سعيد، محمد بن منوّر، تصحيح: محمد رضا شفيعي كدكني، 1366ش.
– علم الحديث، كاظم مدير شانهچي، قم: انتشارات وابسته به جامعة مدرسين حوزة علميه.
پژوهشي دربارة حديث و فقه، كاظم مدير شانهپي.
– احسن التقاسيم في معرفه الاقاليم، ابوعبدالله محمد بن احمدمقدسي، ترجمه: علينقي منزوي، تهران: چاپ كاوه، شركت مؤلفان و مترجمان ايران، 1361ش و چاپ دخويه، ليدن: انتشارات بريل، 1906م.
– تاريخ نيشابور، سيد علي مويّد ثابتي، سلسلة انتشارات انجمن آثار ملّي، بي تا.
– رجال النجاشي، احمد بن علي نجاشي، تحقيق: موسي شبيري زنجاني، قمك اتشارات جامعة مدرسين، چاپ اوّل، 1411ق.
– معجم البلدان، ياقوت حموي، بيروت: داراحياء التراث العربي، 5ج، بي تا.
– كشف المحجوب، علي هجويري، به كوشش: و.آ. ژوكوفسكي، تهران، 1358ش.
مقالات:
– «نيشابور»، لانس لاكهارت، ترجمة عباس سعيدي، مجلة دانشكدة ادبيات دانشگاه مشهد، ش4، سال سوّم، 1346ش.
– «تشكيلات صوفيان و ساختارهاي قدرت در نيشابور قرون وسطي»، ترجمه: محمد نظري هاشمي، مجلة خراسان پژوهي، سال اوّل، ش2، پاييز و زمستان 1377.
– «خراسان قديمي ترين پايگاه علوم اسلامي در ايران»، عبدالحميد مولوي، نشرية دانشگاه معقول و منقول، مشهد، اسفند 1347.
– «نيشابور مركز خراسان»، عبدالحميد موسوي، نشرية دانشكدة الهيات مشهد (نشرية دانشكده علوم معقول و منقول مشهد)، ش1، اسفند 1347ش.
– «زنان محدّث در قرن ششم»، مهدي مهريزي، فصلنامه علوم حديث، ش33، پاييز 1383.
پايان نامه ها
– مدارس در خراسان: پيدايش و تكامل، قربانعلي اسماعيلي، رسالة دكتري، واحد علوم و تحقيقات تهران، 1385.
– فضل بن شاذان نيشابوري، زندگي و آراءؤ او، ماشاءالله بيات مختاري، رسالة دكتري، دانشگاه قم.
– بررسي و تحلل حوزة حديثي نيشابور از ابتدا تا اوايل قرن هفتم، احمدرضا شرفي، پايان نامة كارشناسي ارشد، واحد علوم و تحقيقات، تهران، 1387-1388.
– ابواسحاق ثعلبي و روش وي در تفسير قرآن، مهرداد عباسي، واحد علوم و تحقيقات، تهران، رسالة دكتري.
– پايگاه اسلامي الشيعه به آدرس: www.shia.org
پي نوشت ها :
1) نقش ايرانيان در تدوين و نشر حديث، ص24 و 30 .
2) بررسي و تحليل حوزة حديثي نيشابور از ابتدا تا اوايل قرن هفتم، ص327 .
3) همان، ص 325 و 326.
4) زنان محدّث در قرن ششم، ص83-105 .
منبع: نشريه علوم حديث شماره 57