با امامان راه را از چاه تشخيص دهيم
با امامان راه را از چاه تشخيص دهيم
امامان محور حق
«والحق معکم و فيکم و منکم و اليکم و انتم اهله و معدنه»
– و حق با شما و در وجود شماست و از شما نشئت گرفته و به سوي شما بازمي گردد و شما اهل حق و معدن آن هستيد.
در اين فراز امامان «سلام الله عليهم اجمعين» به عنوان کانون حق معرفي شده اند. اين حقيقت با 6 تعبير ادا شده است اما قبل از آنکه به شرح اين شش تعبير بپردازيم بايد نگاهي به واژه «حق» داشته باشيم:
واژه ي حق
واژه حق بناي مطابقت و موافقت است و بر ثبوت و تحقق، دلالت مي کند. پارچه اي که بافت آن محکم و از ثبات و پا برجايي برخوردار است ثوب محقق مي گويند. سنگي که پاشنه در درون گودي آن مي چرخد، از آن جهت که ثابت و استوار است. «حُق» ناميده مي شود که جمع آن حقوق است.
گزاره هاي درست از دو حيث به حق و صدق وصف مي شوند از آن رو که با خارج از آنچه در ذهن است و از آن گزارش داده مي شود مطابقت مي کند. آن گزاره حق ناميده مي شود و از رو که گزاره و آنچه در ذهن است با واقع مطابقت دارد به صدق موصوف مي گردد.(1)
اين واژه در موارد مختلف به کار مي رود:
1. ايجادکننده چيزي بر اساس حکمت.
2. شيء ايجاد شده بر اساس حکمت.
3. اعتقاد به چيزي آن گونه که هست.
4. فصل و سختي که به اندازه و بموقع باشد.(2)
اين از ماده حق. اما هيئت حق از آن جهت که صفت مشبه است بر ثبات و پابرجايي چيزي دلالت مي کند، يعني شيء ثابت را، حق مي گويند. بدين جهت است که در قرآن حق به آب تشبيه شده و باطل به کف(3) زيرا که حق مانند آب از ثبات و دوام برخوردار است و باطل بر اثر بي محتوا بودن، ثبات و دوامي ندارد و براحتي دير يا زود زائل مي شود.
حق با امامان است
والحق معکم: حق با شماست. اين معيت (همراهي) فراتر از همراهي مکاني و زماني به معناي جدايي ناپذيري بين اين دو حقيقت است. معناي اين سخن اين است که آنان که در جست وجوي حق هستند، آن را جز در خانه اهل بيت «ع» نخواهند ديد.
در روايتي آمده است: « ليس عند احد من الناس حق ولاصواب و لااحد من الناس يقضي بقضاء حق الا ما خرج منا اهل البيت و اذا تشعبت بهم الامور کان الخطاء منهم و الصواب من علي».(4).
– هيچ يک از مردم به حق و صوابي دست نيافته اند و هيچ کس داوري حقي نکرده است مگر از آنچه از جانب ما اهل بيت صادر شده باشد و اگر امور آنها شاخه شاخه شد، خطا از آنان است و صواب از آن علي «ع» خواهد بود.
در روايتي از وجود مقدس نبي اکرم« ص» آمده است: ائمه ابرار هم مع الحق و الحق معهم (امامان نيکان آنان با حقند و حق با آنان است).(5)
معناي «الحق معکم» اين است که در همه عرصه ها محور «حق»، اهل بيت«ع» هستند. در عرصه فکري و عقيدتي، در عرصه فقهي، در عرصه تفسير، در عرصه سياسي و… موضع صحيح، موضع آنهاست. در روايتي از حضرت امام باقر«ع» خطاب به دو تن از دانشمندان اهل سنت آمده است: «شرقاً و غرباً فلا تجدان علماً صحيحا الاشيئاً خرج من عندنا اهل البيت»(6) ( به شرق عالم يا به غرب آن برويد، دانش صحيحي را نمي يابيد مگر آنکه از نزد ما اهل بيت آمده باشد.)
در عرصه اقتصادي، دور افتادن از مکتب اهل بيت ضلالت است و در عرصه تفسيري بايد تفسير درست قرآن را از مکتب آنان آموخت.
حضرت امام باقر «ع» فرمود: ما يستطيع احد ان يدعي ان عنده جميع القرآن کله ظاهره و باطنه غير الاوصياء.(7) (هيچ کس جز اوصيا (اهل بيت «ع») نمي تواند ادعا کند. تمامي قرآن اعم از ظاهر و باطن آن، نزد اوست).
در عرصه سياسي نيز موضع درست هماني است که امامان «ع» دارند. پيامبر اکرم«ص» فرمود: « اهل بيتي يفرقون بين الحق والباطل وهم الائمه الذين يقتدي بهم»(8) (اهل بيت من هستند که حق را از باطل جدا مي کنند و آنانند اماماني که بايد به آنها اقتدا کرد).
در روايات فراواني آمده است: « علي مع الحق و الحق مع علي و علي لسانه والحق يدورحيثما دار» يعني علي با حق است و حق با علي است و بر زبان مولا. حق حول محور مولا علي «ع» مي گردد.(9)
حضرت در رابطه با عترت پيامبر هم فرموده است: معاشر الناس! اوصيکم في عترتي و اهل بيتي خيراً فانهم مع الحق و الحق معهم و هم الائمه الراشدون بعدي و الامناء المعصومون(10). (مردم! شما را به عترتم سفارش مي کنم، با آنها رفتار خوب داشته باشيد زيرا آنها با حقند و حق با آنان است، آنان امامان رشد يافته بعد از من و امينان معصومند.)
امامان معيار حق
وفيکم: حق با شماست يعني ظرف حق و حقيقت امامان معصومند، آنان که در پي حقند بايد به سراغ آنان بروند و آن را در پيروي از آنان جست وجو کنند. امامان تجلي و معيار حقند. با شناخت آنان است که انسان راه حق را مي شناسد. در روايتي چنين آمده است: حارث حمداني با گروهي از شيعيان که من نيز در ميان آنان بودم بر امير مؤمنان علي بن ابي طالب وارد شديم، در حالي که بيمار بود و خميده راه مي رفت و با عصايش بر زمين مي کوبيد. از آنجا که حارث نزد اميرمؤمنان منزلتي داشت، امام به او رو کرد و فرمود خود را چسان مي بيني؟ حارث گفت: اي امير مؤمنان! روزگار پيرم ساخته و مشاجره يارانت با يکديگر در حضور تو بر آتش عطش و حرارت حب و بغض من افزوده است. فرمود: مشاجره آنان بر سر چيست؟ حارث گفت: درباره تو و آن سه خليفه اي که پيش از تو بودند برخي به افراط گراييده، گزافه مي گويند و گروهي ميانه رو و پيروند و جمعي در حالت ترديد و شک بسر مي برند و نمي دانند گامي پيش نهند يا واپس.
فرمود: کافي است اي برادر حمداني! بدان بهترين شيعيانم ميانه روها هستند. غلو کننده بايد به سوي آنها بازگردد و عقب مانده به آنها بپيوندد. حارث به امام گفت: پدر و مادرم فدايت، کاش زنگار از دلهايمان برمي گرفتي و ما را در اين باره به بينش مي رساندي (وجعلتنا في ذلک علي بصيره من امرنا) «قال قدک فانک امري ملبوس عليک ان دين الله لايعرف بالرجال بل بايه الحق فاعرف الحق تعرف اهله» فرمود: بس است! تو کسي هستي که کار بر تو مشتبه شده است. چه دين خدا با انسان ها شناخته نمي شود پس حق را بشناس تا اهل آن را بشناسي.
«يا حارث! ان الحق احسن الحديث و الصارع به مجاهد» (اي حارث! حق نيکوترين سخن و کسي که آن را آشکار سازد مجاهد است).(11).
از مشکلات فضاي فتنه، جايگزيني «حق محوري» به «شخصيت محوري» است. مولا علي «ع» فرمود: « انما بدء وقوع الفتن اهواء تتبع و احکام تبتدع يخالف فيها کتاب الله و يتولي عليها رجال رجالاً علي غير دين الله»(12)
(همانا آغاز پديد آمدن فتنه ها هواپرستي و بدعت گذاري در احکام آسماني است. نوآوري هايي که قرآن با آن مخالف است و گروهي بر گروه ديگر به نام دين ولي بيگانه از آن سر پرستي کند تا بدعت در جامعه تحقق يابد. اينجا سخن از «رجال رجالا علي غير دين الله» است يعني مرداني که بر محور غير الهي حمايت مي شوند و تأثيرگذار و زمينه ساز انحراف مي گردند.
همچنين در نهج البلاغه آمده است:
حارث بن حوط به محضر امام رسيد و گفت گمان مي کنيد من جنگ آفرينان جمل را گمراه مي دانم؟ امام در پاسخ فرمود: اي حارث! تو فقط زير پاي خودت را ديده اي و نگاه ژرف انديشانه به مسائل نداشته اي و در نتيجه دچار حيرت و سرگرداني شده اي. تو حق را نشناخته اي تا اهل حق را بشناسي و باطل را نمي شناسي تا اهل باطل را بشناسي (انک لم تعرف الحق فتعرف من اتاه و لم تعرف الباطل فتعرف من اتاه).(13).
نمونه ديگر در اين عرصه داستان «ربيع بن فيثم» است. او روزي به امام عرض کرد: يا اميرالمؤمنين! ما درباره جنگ شک داريم. مي ترسيم اين جنگ مشروع نباشد. حضرت فرمود چرا؟ او گفت چون ما داريم با اهل قبله مي جنگيم؛ با مردمي مي جنگيم که چون ما شهادتين مي گويند و نماز مي خوانند.
نمي خواست صريحاً از علي «ع» کناره گيري کند. لذا گفت: يا اميرالمؤمنين! خواهش مي کنم به من کاري واگذار کنيد که در آن شک وجود نداشته باشد. من را به مأموريتي بفرست که در آن ترديد نباشد. حضرت هم پذيرفت و او را به سرحدات فرستاد که اگر جنگي شد طرف مقابلش کفار و مشرکان باشند.(14)
در روايتي از حضرت امام صادق (ع) رسيده: «من دخل في هذا الدين بالرجال اخرجه منه الرجال کما دخلوه فيه و من دخل فيه بالکتاب والسنه زالت الجبال قبل ان تزول» (15) ( کسي که به پيروي اشخاص پيرو دين شود همان ها او را از دين بيرون مي برند. آنچنان که واردش کردند و آن کس که با معيار کتاب و سنت به دين گرايش يابد کوه ها از جاي خود کنده شوند ولي او از عقيده اش جدا نخواهد شد).
امامان خواستگاه حق
و منکم: حق از شماست. مِنِ نشويه است، خاستگاه حق اهل بيت «عليهم السلام» هستند زيرا که «الحق من ربک» (16) خاستگاه حق، ذات مقدس ربوبي است و امامان فاني في الله هستند و جز عشق به ذات مقدس ربوبي در سويداي جانشان نيست. پس حق برخاسته از آن است. به هر ميزان که انسان از خط و صراط اهل بيت بهره دارد به همان ميزان از حق بهره دارد. هر چه از معصومان صادر شده حق و آنچه از آنها صادر نشده يا با آن مخالفت کرده اند، باطل است. فقه صحيح، تفسير صحيح، اخلاق صحيح و… را فقط بايد در مکتب اهل بيت «عليهم السلام» ديد.
در روايتي معتبر از امام باقر «ع» آمده است: «اليس عند احد من الناس حق ولا صواب و لا احد من الناس بقضي بقضاء حق الا ما خرج منا اهل البيت و اذ تشعبت بهم الامور کان الخطاء منهم و الصواب من علي» (17) (نزد مردم، حق و صواب و قضاوتِ بحقي نيست مگر آنکه از نزد ما خارج شده است و وقتي نظرات، گوناگون مي شود، نظر خطا از آنان و نظر حق از مولا علي «ع» است).
در همين باره، روايتي از زراره نقل شده است که مي گويد: مردي از اهل کوفه از حضرت امام باقر «ع» درباره معناي اين سخن مولا پرسيد که فرموده است: « سلوني عما شئتم فلا تسألوني عن شيء الا انبأتکم به» ( از من هر چه مي خواهيد بپرسيد. هيچ چيزي نيست که از من بپرسيد مگر آنکه در آن باره شما را مطلع مي سازم. حضرت فرمود: هيچ علمي نزد کسي نيست مگر آنکه از حضرت امير مؤمنان علي «ع» صادر شده است. مردم به هر طرف که مي خواهند بروند پس به خدا قسم علم اينجاست و به خانه اش اشاره فرمود».(18)
اين واقعيتي است که حتي عالمان برجسته اهل سنت نيز بر آن تأکيد دارند. ابن ابي الحديد معتزلي در آغاز جلد اول شرح نهج البلاغه، شرح مبسوطي از مناقب مولا«ع» دارد که بخشي از آن به طور خلاصه اين است: « علي سرآمد همه فضايل و سرچشمه آنهاست. در فضايل و کمالات شايسته و مجد و عظمت، هيچ کس به پايه او نرسد و هر کس بعد از وي در علم و فضيلت به مقامي رسيد علوم و فضايل خود را از او گرفته و از وي پيروي و به روش او رفتار کرده است و از اين لحاظ همگي رهين سنت او هستند».
علم کلام را که دانشمندان اسلامي از علي«ع» گرفته اند، از او آغاز شده و به او منتهي مي شود و از وي سرچشمه گرفته است.بازگشت دانش خداشناسي شيعيان دوازده امامي و زيدي(چهار امامي) به آن حضرت روشن است و نياز به توضيح بيشتر ندارد.
در عرصه فقه هر فقيهي که در اسلام پيدا شده از ريزه خواران نعمت علي «ع» است و از فقه و دانش او استفاده کرده است.
در عرصه تفسير نيز مسلمانان اين علم را از علي «ع» اخذ کرده اند چرا که اين دانش نيز از وي سر چشمه گرفته است.
در علم نحو و ادبيات عرب، تمام مردم مي دانند که مبتکر اين فن علي«ع» بوده و آن حضرت بود که اصول و قواعد آن را براي ابوالاسود دئلي انشا و املا کرد است.(19)
سه جمله ديگر را به ياري خداوند در مقاله بعد بيان خواهيم کرد.
پي نوشت ها :
1. معجم مقائيس الفقه، ج 2، ص 15و المصباح المنير، ص 143 و ادب فناي مقربان، ص 333.
2. مفردات راغب، واژه «حق».
3. سوره رعد، آيه 17.
4. الکافي، ج 1، ص 399، ح 1.
5. کفايه الاثر، ص 177.
6. اصول کافي، پيشين، ص 399.
7. همان، ص 228.
8. الخصال، ص 464.
9. الصراط المستقيم، ج 1، ص 274.
10. بحار الانوار، ج 36، ص 321.
11. امالي، شيخ مفيد، ص 3 و امالي، شيخ طوسي، ص 625 و بحارالانوار، ج 6، ص 178.
12. نهج البلاغه، خطبه 50.
13. همان، حکمت 262.
14. گفتارهاي معنوي، صص 51و 52.
15. ميزان الحکمه، جلد 5، ص 8.
16. سوره بقره، آيه 147.
17. اصول کافي، پيشين، ص 399.
18. همان.
19. شرح نهج البلاغه، ابن ابي الحديد، ج1، مقدمه.
منبع: ماهنامه پاسدار اسلام شماره 347