خانه » همه » مذهبی » مفهوم اساسي دين ودايي (1)

مفهوم اساسي دين ودايي (1)

مفهوم اساسي دين ودايي (1)

نويسنده به دنبال آن است که اساس دين ودايي را توضيح دهد؛ او بهترين راه را براي اين کار توجه به کيهان زايي دين ودايي مي داند؛ بنابراين به اسطوره ي مبدأ جهان مي پردازد: در آغاز فقط آب وجود داشت که حامل نطفه ي زندگي در خود بود بعد زمين به وجود آمد که در حالت نامتعين بود اما اين حالت نامتعين چندان نپاييد و با مرحله ي دوم کيهان زايي به پايان رسيد. اين مرحله با تولد ايندره در بيرون از جهان نخستين آغاز شد. نويسنده کارکرد اسطوره اي ايندره را محدود

f02aac35 ad14 45e6 aeb1 95701a598779 - مفهوم اساسي دين ودايي (1)

19740 - مفهوم اساسي دين ودايي (1)
مفهوم اساسي دين ودايي (1)

 

نويسنده: اف. بي. ياکوبوس کويپر
مترجمان: امير صدري (2) سعيد منتظري (3)

 

اشاره
 

نويسنده به دنبال آن است که اساس دين ودايي را توضيح دهد؛ او بهترين راه را براي اين کار توجه به کيهان زايي دين ودايي مي داند؛ بنابراين به اسطوره ي مبدأ جهان مي پردازد: در آغاز فقط آب وجود داشت که حامل نطفه ي زندگي در خود بود بعد زمين به وجود آمد که در حالت نامتعين بود اما اين حالت نامتعين چندان نپاييد و با مرحله ي دوم کيهان زايي به پايان رسيد. اين مرحله با تولد ايندره در بيرون از جهان نخستين آغاز شد. نويسنده کارکرد اسطوره اي ايندره را محدود به خلق جهان دوگانه مي داند که در آن خير و روشنايي در برابر شر و تاريکي قرار دارد. در ادامه مقاله به جنگ بين اسوره ها، خدايان جهان نخستين ودايي، و ديوها به همراه سرکرده ي آنها، ايندره، مي پردازد که تداعي کننده دوگانگي راه يافته به جهان خدايان ودايي است. در پايان مقاله نيز از ادوار جهاني و نابودي جهان سخن مي گويد.
کليد واژه ها: ايندره، ورونه، دين ودايي، اسوره، ديوه

1
 

مفهوم اساسي دين ودايي بدون شک موضوعي غير معمول براي پژوهش است؛ چرا که دست کم متضمن سه فرض است: نخست اينکه زمان پژوهشي عام تر درباره اين دين فرار رسيده است؛ دوم اينکه مفهومي اساسي در واقع وجود دارد؛ و سوم اينکه مي توان چيز قابل توجهي درباره آن بيان کرد. شايد بتوان درباره هر يک از اين فرض ها چون و چرا کرد. نوشته حاضر نشان مي دهد که به نظر من چگونه در وضعيت کنوني پژوهش هاي ودايي، بحث درباره عقيده اصلي تعاليم ودايي ممکن گشته است. (4)

2
 

من فکر مي کنم کليد شناخت اين دين را بايد در کيهانزايي آن جست و جو کرد؛ يعني در اسطوره اي که به ما مي گويد اين جهان در زمان آغازين چگونه به وجود آمده است. اهميت بنيادي اين اسطوره از آنجاست که هر لحظه ي مهم در زندگي را تکراري از آن فرآيند آغازين قلمداد مي کرده اند. پس اين اسطوره تنها داستان اتفاقاتي که در زمان هاي دور رخ داده و يا توضيح منطقي اينکه چگونه اين جهان به وضع کنوني اش درآمده، نبوده است. مبدأ جهان پيش نمونه مقدسي است که نو به نو شدن مکرر و بي پايان حيات و اين جهان را نشان مي دهد.
باري، ناگزير به اين جنبه ي اسطوره بعداً باز خواهيم گشت. فعلاً بگذاريد ببينيم که اسطوره درباره مبدأ جهان به ما چه مي گويد.
در آغاز فقط آب وجود داشت، اما اين آب هاي به اصطلاح نخستين، در خود، حامل نطفه ي زندگي بودند. (5) کلوخ کوچکي از زير به بالا آمد و بر سطح آب شناور شد. آن کلوخ روي سطح گسترش يافت و به کوهي مبدل گشت و اين آغاز پيداش زمين بود، اما زمين، همچنان روي آبها شناور ماند.(6) روايت ديگري هست که در آن برترين خدا، پدر جهان، است که گل را توده مي کند؛ ولي بود يا نبود اين خدا فقط اهميتي جانبي دارد؛ زيرا جهان نخستين، به خودي خود، مقدس بوده و براي اينکه فرآيند اين پيداش اتفاق بيفتد، نيازي به آفريدگار نبوده است. به يک معنا مي شود گفت که اعتقاد داشته اند که اشيا خود وجود دارند.
اما جهان، در اين مرحله نخست، که به صورت کوه نشان داده شده است، هنوز واحدي نامتعين بود. شاعران گهگاه از تاريکي به عنوان مرحله آغازين سخن مي رانند، اما معلوم است که اين سخن فقط تلاشي است براي توضيح آنچه در بيان کلمات نمي گنجد. هيچ کدام از تضادهايي که جزئي از جهان محسوس ما هستند هنوز وجود نداشتند؛ نه آسمان بود نه زمين، نه روز و نه شب، نه روشنايي و نه به معناي واقعي کلمه تاريکي. و نه هنوز آن تقابلي وجود داشت که نزد انسان باستاني مشخص ترين مظهر دوگانگي جهاني در حيات بشري بود، يعني تقابل فراگير ميان مرد و زن، مذکر و مؤنث. به همين جهت است که اين اسطوره، در همين مرحله ي پيدايش، گهگاه به موجودات ابتدايي دو جنسي اشاره دارد که به ديگر موجودات هستي مي بخشند. اسطوره، درآميختن نقش هاي پدر و مادر، به واقع منجسم و در شيوه ي خود منطقي است. گروه ويژه اي از خدايان، اسوره ها (asuras)، را با اين مرحله ي نخست مربوط مي دانستند. اهميت فراوان آنها پس از اين روشن خواهد شد.
آشکار است که اين مرحله نخست کيهان زايي، به هيچ وجه يک اسطوره ي آفرينش نيست؛ زيرا چيزهايي از پيش وجود داشتند که وجود آنها را مسلم مي شمردند. نخستين انديشمندان ودايي که در ريگ ودا نشاني از آنها بر جاي مانده، از اين موانعي که بر سر انديشه شان بوده کاملاً آگاه بوده اند. آخرين واژه هاي يک سرود فلسفي چنين است: «اين هستي از کجا به وجود آمده است… اين را تنها، ناظر اين جهان مي داند – و چه بسا که حتي او هم نداند». (7)

3
 

اين وحدت نامتعين ناگهان با مرحله ي دوم کيهانزايي به پايان رسيد. اين مرحله با تولد ايندره (indra)، در بيرون از جهان نخستين آغاز شد. نگفته اند که او از کجا آمده است و متون نيز درباره اين مسئله سکوت کرده اند و بيشتر از جزئيات سخن گفته اند، چنان که گويي اين قسمتي از شخصيت اوست که «از نا کجا» آمده است. (8) کارکرد اسطوره اي ايندره محدود است به اينکه باعث شده جهاني دوگانه همراه با اشکال و صور متعين، از بي نظمي نامتعين اوليه بيرون زند. ايندره نيز يک آفريدگار در معناي عهد عتيقي کلمه نيست و حتي رواياتي وجود دارند که اين فرآيند را زاييده ي بعضي نيروهاي دروني و فارغ از هر گونه دخالت خدايي مي دانند. بهتر آن است که عمل برجسته ي او را – که ما بر آن نظري دقيق تر خواهيم انداخت – به «صنع» (عمل دميوژري Demiurgicact) تعريف کنيم. او فرآيندي را در جهان زندگي نخستين ماده ي بي شکل آغاز مي کند که به واسطه ي آن، جهان بالقوه به جهان واقعي بدل مي شود، و در آن روشني به وجود مي آيد و با تاريکي تضادي را تشکيل مي دهد. در آن جهان زندگي در کنار مرگ وجود دارد و خير با شر موازنه اي مي سازد. ايندره هيچ چيز را نمي آفريند بلکه مانند نوعي نيروي مغناطيسي عمل مي کند که، طبق گفته يکي از متون، همه نيروها و همه موجودات جهان را به يکي از دو قطب هستي متمايل مي کند. (9) شايد بتوان اين فرآيند را يک تکامل (Evolution) در معناي اصيل واژه ناميد. به هر صورت، اگر کسي اين اسطوره را اسطوره ي آفرينش بنامد (همان طور که نگارنده ترجيح مي دهد چنين کند)، بايد اين نکته را مد نظر داشته باشد که اين واژه در اينجا با تسامح به کار رفته است.
اما ريگ ودا، بنا بر دلايل خاصي تنها با اين مرحله ي دوم پيدايش جهان سرو کار دارد. از اشاره هاي پراکنده در سرودها تصوير زير را مي توان بازسازي کرد.
صنع ايندره ظاهراً مشتمل بر دو بخش مختلف است که به ترتيب با تپه (يا تل) نخستين، و درخت زندگي ارتباط دارند. اجازه دهيد نگاهي به اولي بيندازيم. تپه (ياتل)، که هنوز روي آب هاي نخستين شناور است، به پايين ميخکوب شده است و بايد آن را گشود. اما يک نيروي مقاومت قوي که در اين کوه وجود دارد، و بنابراين جنگ قهرمانانه ي ايندره، اگر چه گهگاه گفته اند که با کوه است، ولي غالباً بر ضد اين نيرو است، که آن را ورتره (vrtra) مي خوانند (مانع و مقاومت). در اسطوره، نيروي مقاومت را در اژدها تشخص مي بخشند، و از اين رو ايندره بايد مانند سن ژرژ(saint george) و ديگر قهرمانان اسطوره اي اژدها را بکشد. با اين حال، نبايد فراموش کرد که اين اژدها، که آن نيز ورتره ناميده مي شود، تنها نمايانگر جنبه اي خاص از کوه نخستين است، يعني مقاومتي که ايندره بايد بر آن غلبه کند تا بتواند تپه را بشکافد. در اين جنگ ايندره پيروز مي شود. او اژدها را مي کشد و از تپه که به زور باز شده، زندگي با دو جنبه اش، يعني آب و آتش بيرون مي جهد. در اسطوره ي آفرينش، آب را با چها ر رودخانه نشان مي دهند که از ستيغ کوه در چهار جهت مختلف جريان مي يابند، و آتش را با خورشيد نشان مي دهند که از کوه يا آب ها سر بر مي زند. در همين زمان کوه ديگر از شناور بودن خارج مي شود. کوه که اکنون (چنان که متون مي گويند) (10) پشتيباني پيدا کرده است، در همه جهات آغاز به گسترش مي کند تا به وسعت زمين مي رسد. با اين همه، کوه نخستين مرکز کيهاني و ميخي که زمين را در جايش نگه مي دارد، باقي مي ماند.
اما بخش دوم کار ايندره که با درخت زندگي ارتباط دارد؛ ايندره در اينجا به عنوان ستون نگهدارنده ي آسمان عمل مي کند که تا اين وقت روي زمين افتاده بود. ايندره با چنين کاري دوگانه آسمان و زمين را مي آفريند. از ديدگاه اسطوره شناسي اين رخداد، رخدادي مجزا نيست؛ زيرا تقابل بين آسمان و زمين تنها جنبه اي ويژه از دوگانگي عام است. پس با سر بر کردن خورشيد در آسمان، تقابل بين روشني و تاريکي به وجود مي آيد که متناظر با تقابل بين زندگي و مرگ است.
نقش اسطوره اي ايندره محدود به همين شاهکار است. شاعران مکرر در مکرر مي گويند که او اژدها را مي کشد، زمين را مي گسترد و آسمان را بالا مي برد، و اين است همه آنچه درباره ايندره به ما مي گويند. با اين حال، در عمل آفرينش او نکته ي جذاب ويژه اي وجود دارد، و همين جاست که ما به ارتباط او با درخت زندگي برمي گرديم. اين درخت متعلق به جهان دوگانه است؛ زيرا همان ستون جهاني اي است که در مرکز جهان، آسمان و زمين را جدا نگه مي دارد. از اين رو، درخت زندگي بايد هنگامي که آسمان از زمين جدا شد، برخاسته باشد. نتيجه مسلم آن است که ايندره در همان لحظه اي که آسمان را «راست نگه داشته بود»، بايد با درخت يکسان بوده باشد. از سوي ديگر، قرائن کافي وجود دارد که نشان مي دهد ايندره در کل با درخت کيهاني و مرکز جهان هيچ گونه ارتباطي ندارد. از اين رو يکساني او با ستون در لحظه ي آفرينش، آن هنگام که خودش به معني واقعي کلمه محور جهان «بود»، بايد يک صفت زودگذر بوده باشد. اين استنباط را آگاهي هايي درباره جشن ايندره که البته متعلق به زمان هاي بسيار متأخرند تأييد مي کنند. از اين آگاهي ها درمي يابيم که برافراشتن هر ساله يک تيرک براي بزرگداشت ايندره در زمان جشن سال نو، (11) هنوز مرسوم بوده است. جذاب ترين خصوصيت جشن اين است که در مدت چند روزي که تيرک را افراشته نگاه مي داشتند و پرستش مي کردند، آن را همسان با ايندره مي پنداشتند و گهگاه آن را به همين نام مي خواندند. مهم اينجا است که پس از هفت روز تيرک را پايين مي کشيدند، به يک سو مي نهادند و به رودخانه مي انداختند، و اين ممکن نبوده است مگر آنکه خويشکاري آن خدايي که نامش هم بر اين تيرک است، پس از مدت زماني به پايان رسيده باشد؛ اين مهر تاييد ديگري است بر استنباط به دست آمده از شواهد ودايي که به موجب آنها ايندره خداي فصلي بوده، عمل اسطوره اي او شامل آفرينش و نو کردن جهان و آيين گشايش سال نو است.
اين بدان معني نيست که خدا در بقيه سال اصلاً حضور نداشته است. همان طور که گفتيم ايندره دقيقاً پس از زايشش، اژدها را کشت. همچنين هر گاه خوانندگانش مي خواسته اند بر نيروهاي مخالف در اشکال گوناگون، همچون بومي هاي پناه گرفته در دژهايشان يا ديوهاي بيماري چيره شوند، براي ياري آنان حاضر مي شده است. حتي شاعر آرزومند الهام ذهن خود را نسخه اي از عالم صغير، از زميني که بر روي اقيانوس زيرزمين ايستاده، مي دانست و از خدا مي خواست که مقاومت دروني آن زمين را در هم بشکند تا الهام از اقيانوس دلش به بيرون روانه شود. (12)

پي نوشت ها :
 

1. مشخصات کتاب شناختي اين اثر چنين است: F.B.J. Kuiper (1975) ,The Basic concept of
vedic religion , history of religions, vol. 15, no. 2,pp.107-120.
2.دانشجوي دکتري فرهنگ و زبان هاي باستاني.
3. پژوهشگر مرکز مطالعات و تحقيقات اديان و مذاهب وابسته به دانشگاه اديان و مذاهب.
4. اين مقاله متن يک سخنراني من است که براي مخاطباني بدون آشنايي قبلي با دين ودايي ايراد کرده ام. از همين جاست که تمرکز بر خطوط اصلي ، گاهي اوقات منجر به برخي ساده سازي ها در ارائه مطالب متون شده است ؛ مثلاً براي روشن بودن بحث تنها به ورونه اشاره شده است ؛ زيرا ديگر آديتيه ها به اين مسئله ارتباطي نداشته اند. فکر مي کنم فقط در پايان مقاله ، در ساده سازي افراط کرده ام ، يعني آنجا که سعي کرده ام خداي جامع همه چيز را در ويشنو بجويم و شرح کنم. در اينجا سخنراني ، بدون تغييري اساسي چاپ شده است ؛ زيرا بهترين صورت براي بازگويي فشرده ي مطلب اصلي دين ودايي آن طوري که به نظر من مي آيد ظاهراً همين است. اين نوشته خود مبتني بر پژوهشي است که در جايي ديگر چاپ خواهد شد. بنابراين ، در پانوشت ها تنها چند مرجع افزوده شده است.
5. Apah ; رجوع شود به: sylvain levy , la doctrine du sacrifice danse
les brahmanas (Paris, 1898), pp. 13,n.3;159,n3.
مثلاً مقايسه شود با:
India major , congratulatory volume Gonda
(leiden,1972) p.145,n.1;f.b.j.kuiper. Cosmogony and conception: A Query , History of religions 10(1970):99.
6. براي مراجع مثلاً رجوع شود به: Kuiper, pp.100ff.,109-10 –
7. Rigveda x.129.7.
8. در خصوص ترديد درباره منشأ ايندره رجوع شود به: Rigveda II.12.5(kuha seti), x.73.10 9.Baudhayana srautasura xvIII. 469p. 401,line11:
«هنگامي که ديوه ها و اسوره ها به جنگ بزرگ دست زدند ، همه اين موجودات به دو گروه بخش شدند ؛ برخي به سوي ديوه ها رفتند و ديگران به سوي اسوره ها».
10. دربارهPratistha (يعني «پشتيبان») رجوع شود به: kuper,pp.109-10
11. درباره کليت آن رجوع شود به: J.J.meyer, Trilogie machte und feste vegetation (zurich and leipzig ,1937 ) 3:4,113; and mahabharata I.57.18,gate samvatsare, (در پايان سال ).
12. درباره درهم شکستن “مقاومت” دروني (vrtra) رجوع شود به: Indo – Iranian Journal 8(1964):125.
 

منبع: نشريه هفت آسمان شماره 45

 

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد