خانه » همه » مذهبی » نفس و مراتب آن در قرآن و حديث(2)

نفس و مراتب آن در قرآن و حديث(2)

نفس و مراتب آن در قرآن و حديث(2)

در ميان مردمان کساني هستند که هوي و هوس خويش را خداي خود قرار دادند، و خداوند آنان را، با آن که آگاه بودند، گمراه ساخت و به گوش و دل ايشان مهر نهاد و بر بيناييشان پرده افکند. «افرايت من اتّخذ الهه هواه و اضلّه الله علي علم و ختم علي سمعه و قلبه و جعل علي بصره غشاو؟ فمن يهديه من بعد الله افلا تذکّرون»(جاثيه/23)

e52aecdb 1b4d 4970 908d 2242a69e359e - نفس و مراتب آن در قرآن و حديث(2)

sa1770 - نفس و مراتب آن در قرآن و حديث(2)
نفس و مراتب آن در قرآن و حديث(2)

 

نويسنده: دکتر نسرين توکلي

 

نهي نفس از هوي و هوس
 

قرآن کريم پيروي از هواي نفس را از مهمترين عوامل سقوط انسان دانسته است و در آيات فراواني در اين باره سخن گفته است.
در ميان مردمان کساني هستند که هوي و هوس خويش را خداي خود قرار دادند، و خداوند آنان را، با آن که آگاه بودند، گمراه ساخت و به گوش و دل ايشان مهر نهاد و بر بيناييشان پرده افکند. «افرايت من اتّخذ الهه هواه و اضلّه الله علي علم و ختم علي سمعه و قلبه و جعل علي بصره غشاو؟ فمن يهديه من بعد الله افلا تذکّرون»(جاثيه/23)
با توجه به عواقب شوم هواپرستي، قرآن کليد نجات انسان، و طريق راهيابي به بهشت را، نهي نفس از هوي و هوس مي داند و ميگويد: «و اما من خاف مقام ربه و نهي النفس عن الهوي، فان الجن؟ هي الماوي» (نازعات/40 – 41) و اما آن کسي که از مقام پروردگارش بترسد و نفس را از هوي و هوس باز دارد، بهشت جايگاه اوست.
در تفسير الميزان آمده است: اگر خداوند در اين مورد در اين آيه فرمود: «نفس را از هوي نهي مي کند» و نفرمود: «پيروي نفس را ترک مي کند» براي اين بود که بفهماند، انسان ضعيف است و چه بسا که ناداني او را وادار به مصيبت مي کند، بدون اين که نسبت به خداي متعال استکبار داشته باشد. پس او نميتواند به کلي پيروي هواي نفس را ترک کند. همين که در مقام نهي خود از آن باشد، خدا هم واسع المغفره است.(طباطبايي، 1377، ج4، 37- 38)
در تفسير نمونه آمده است: پس شرط اول بهشتي شدن در «خوف» ناشي از معرفت، شناختن مقام پروردگار، و ترسيدن از مخالفت فرمان است و شرط دوم که در حقيقت، نتيجه شرط اول، و ميوه درخت معرفت و خوف است، تسلط بر هواي نفس، و بازداشتن آن از سرکشي است. چرا که تمام گناهان و مفاسد، از هواي نفس سرچشمه ميگيرد و حتي ابزار نفوذ شيطان در وجود آدمي است، که اگر شيطان درون با شيطان برون هماهنگ نشود، در را به روي او نگشايد، وارد شدن او غيرممکن است.(مکارم شيرازي، 1366، ج26، 107)
در کشف الاسرار آمده است: «يعني نفس را از مخالفت امر خدا، و از محارمي که طلب مي کند دور کرد.»(الميبدي، 1371)
ابن عربي ميگويد: وجه دوم هوي اراده است. و هر مرادي اگر براي مريدش و آن که آن را اراده کرده است حاصل نشود، براي نفس، لذت بخش است و هوي، هوي ناميده نشده، مگر به علت سقوطش در نفس و خداوند زمام هر نفس را به دست صاحبش داده است در حالي که انسان، عين نفس است، ولي نفس براي او به منزله اجنبي است.(ابن عربي، ج4)(مکارم شيرازي، 1366، ج4، 446) هواي نفس به مثابه گرداب مهلکي است که هر مقدار آدمي در آن پاي بفشارد بيشتر به اعماق آن کشيده مي شود و اميد نجات را از دست مي دهد و آدمي را تا سر حد کفر و انکار آيات خدا به پيش مي راند. حضرت امام خميني (ره) در کتاب چهل حديث فرموده است: «و چون سلطنت نفس اماره و شيطان در باطن، قوي شد و تمام قوا سر به رقّيّت و طاعت آنها گذاشتند و خضوع در پيشگاه آنها نمودند و تسليم تام شدند، آنها قانع به معاصي نمي شوند و کم کم از معصيتهاي کوچک انسان را به معاصي بزرگ و از آنها به سستي عقايد و از آن به ظلمت افکار و از آن به تنگناي جحود و از آن به بغض و دشمني انبيا و اوليا مي کشانند.»
هواي نفس، دشمن عقل آدمي و مخالف حق و قرين باطلها است. نيرومندي هواي نفس، از شهوات انسان حاصل گردد. بالاترين نشانه هاي هواي نفس، حرامخواري و غفلت از واجبات و فرائض و تحقق بر سنن الهي و آلودگي به اعمال لهو و بي حاصل است.(مقدادي اصفهاني، 1383، 237)
طبيعت حيواني نفس، زندگي را بر اساس شهوت و غضب پايه گذاري مي کند، و جز به جنبه حيواني نپرداخته، با شقاوت و شرف انساني کاري ندارد و اين چنين حياتي براي نفس بشر چنان طبيعي و مأنوس و ملوف مي شود که به سادگي و آساني نميتواند از آن جدا شود. چنانکه گفته شده است اگر انسان به انتهاي معرفت هم رسيده باشد نبايد از نفس غافل شود. چرا که نفس انسان را به بدي رهنمون مي شود.(سهروردي، 1363، 98) بدون ترديد تمام بدبختي هايي که در دوره حيات، گريبانگير بشر بوده و هست، علّت ومنشأيي جز پيروي از هواي نفس نداشته و ندارد پس مشکل عمده انسان، مشکل نفس است. پيامبر اسلام (نفس را دشمنترين دشمن انسان ناميده است.(نوري، ج 2، 27) نبي مکرم اسلام در دعاهاي خود به پيشگاه حضرت حق، از شر نفس به خداوند پناه مي برد و مي فرمايد: «أعوذ بالله من شرور أنفسنا»
صفاتي که در باطن انسان جمع شده اند، بعضي صفات حيوانات و بعضي صفات درندگان و بعضي صفات ديوان و بعضي صفات فرشتگان است و انسان بايد درک کند که کدام يک از اينها هواي نفس، دشمن عقل آدمي و مخالف حق و قرين باطلها است، و کدام يک از آنها حقيقت و گوهر انسان است.
به هر حال اگر انسان ميخواهد به مقام عالي انسانيت نايل شود و به کمال واقعي برسد بايد از شر نفس که سرکش است خلاصي پيدا کند و خود را از زندان نفس و بدن رها نمايد، حتي اگر به سختي و دشواري جان کندن و مردن باشد. و گفته شده که نفس نافرمان انسان دير عبرت ميگيرد، و بيشتر بدبختي انسان نتيجه نفس پرستي او است.(حلبي، 1376، 29)
همه اديان الهي مردم را به تکميل و تصفيه «من انسان» سفارش کرده اند و از قديمترين تاريخهاي علم و فلسفه علم يا فلسفه اي به نام علم النفس وجود داشته است و انسان براي رسيدن به اين مهم لازم است علم النفس را بداند.(جعفري، 1384، 30)

انواع نفس در قرآن کريم
 

در قرآن کريم نفس با صفاتي خوانده شده است از جمله: مسئوله، مطوعه، اماره، لوامه، مطمئنه، راضيه، و مرضيه. علماي اخلاق برخي از اين صفات را جزء مراحل نفس شمرده و براي نفس سه مرحله قائل شده اند.
1- نفس اماره: اماره در لغت به معناي بسيار امر کننده است بنابراين، نفس اماره، يعني نفسي که انسان را بسيار به کار بد مي کشد، يعني نفس سرکش که پيوسته انسان را به زشتيها و بديها دعوت مي کند، و به هر سو مي کشاند و شهوات و فجور را در برابر او زينت مي بخشد، بايد توجه داشت بزرگ ترين خطري که انسان را تهديد مي کند، همين نفس اماره است، تا آن جا که ممکن است انسان آن را معبود و خداي خود قرار دهد: «افرايت من اتّخذ الهه هوه»(سوره جاثيه /23) آيا ديدي کسي که معبود خود را هوي و هوس خويش قرار داده است.
اين همان چيزي است که خداوند در سوره يوسف از زبان او مطرح کرده است و مي فرمايد: «و ما ابريء نفسي ان النفس لامارة بالسوء»(سوره يوسف/53) من هرگز نفس خود را تبرئه نمي کنم، چرا که نفس سرکش همواره به بديها فرمان مي دهد. در اين مرحله هنوز عقل و ايمان آن قدرت را نيافته، که نفس سرکش را مهار زند.
اما ابن عربي ميگويد: نفس، ذاتاً اماره بالسوء نيست، ولي از اين جهت که الهام شيطان به فجور را قبول مي کند، و به خاطر جهلش به حکم مشروع، به آن (اماره بالسوء) منسوب مي شود و قول خداي تعالي «ان النفس لاماره بالسوء»(يوسف/53) اين قول، حکم خداوند بر نفس نيست. در اينجا خداوند سخن همسر عزيز را در مجلس عزيز حکايت کرد و اين که آيا آن را تأييد مي کند، يا نه؟ معلوم نيست. حکمش مسکوت عنه است. پس اين قول، نه قول خداست و نه قول يوسف. پس تمسک به اين آيه، به خاطر دلالت ظاهر آن باطن است. آن چه هست، نفس لوامه است، که اوامر شيطان را قبول مي کند و اين نفس، ذمي به آن تعلق نميگيرد، مگر بعد از اين که آلاتش را در امري مذموم به کار بندد.(ميبدي، 1371، ج2، 387- 388 (ر.ک به ابن عربي) و دشواري کار از آن جا است که «نفس اماره» جز ذات بشر است، نه يک عارضه بيروني، پيامبر گرامي اسلام در اشاره به اين حقيقت شيطان را «همزاد» همه انسانها ناميده و حتي خود را نيز از اين قاعده استثنا نکرده است. و رهايي خود را از شر اين همزاد، در سايه عنايت خداوند به دست آورده است.(مسلم، ج8، 139)
پس نفس اماره دشمن درون ميباشد. اين نفس اماره يعني تمايلات و غرايز، يعني هوي و هوس، يعني دلخواهيهاي بي جا، به قدري براي انسان خطرناک است که قرآن شريف زنگ خطر ميزند و مي فرمايد: مثل يوسف صديق که ميگويد اگر عنايت خدا نباشد نفس اماره مرا ميبرد.(مظاهري، 1371، 98)
2- نفس لوامه: عبارت است از نفسي که صاحب خود را بر گناهي که از او صادر شده و بر آنچه از منافع حقيقي و کمالات انساني و درجات اخروي از او فوت مي شود ملامت مي نمايد، و اين از علائم ايمان است. نفسي لوامه نفسي بيدار و آگاه است، هر چند هنوز در برابر گناه مصونيت نيافته گاه لغزش پيدا مي کند. و در دامان گناه مي افتد اما پس از تعليم و تربيت و مجاهدت، انسان ارتقاء مييابد، و فوراً پشيمان مي گردد و به ملامت خويش ميپردازد و تصميم بر جبران گناه ميگيرد، دل و جان را با آب توبه مي شويد. و به تعبير ديگر، در مبارزه عقل و نفس، گاهي عقل پيروز مي شود و گاهي نفس، ولي به هر حال کفه سنگين از آن عقل و ايمان است. به هر حال هر انسان وجدان و نفس لوامه اي دارد که در برابر کارهاي زشت و تجاوزش به حقوق ديگران ملامتش مي کند. اين همان چيزي است که از آن به عنوان وجدان اخلاقي ياد مي کنند، در بعضي از انسانها بسيار قوي و نيرومند است و بعضي بسيار ضعيف و ناتوان ولي به هر حال در هر انساني وجود دارد ديگر اينکه با کثرت گناه آن را به کلي از کار بيندازد.
خداوند مي فرمايد: «لا أقسم بيوم القيمه و لا أقسم بالنَّفس اللّوَّامه»(سوره قيامت/1-2)(سوگند به روز قيامت و سوگند به نفس لوامه)
در کشف الاسرار آمده است: نفس لوامه، نفسي است که خود را ملامت مي کند بر جنايتي که کرده است و روز قيامت، هر نفسي از خوب و بد خود را ملامت مي کند. خوب، بر تقصيري که کرده، از بسياري اعمال نيکو مثل قول خداي تعالي: «يا ليتني قدمت لحيواني» و بد، به خاطر جنايتي که کرده. مثل قول خداي تعالي: «يا حسرتا علي ما فرطت في جنب الله»(الميبدي، 1371، ج10، 300) اما نفس لوامه با نفس اماره مجاهدت مينمايد و سلطان او را ضعيف ساخته و منکوب ميسازد. اين توبيخ و ملامت از نفس حيواني سر نمي زند؛ و بطور قطع اين ندا، صداي تفس ناطقه و يا روح ملکوتي است که انسان را به کسب فضيلت دعوت مي نمايد.
3- نفس مطمئنه: يعني روح تکامل يافته اي که انسان پس از تصفيه و تهذيب و تربيت کامل به مرحله اطمينان رسيده، نفس سرکش را رام کرده، و به مقام تقواي کامل و احساس مسؤوليت رسيده که ديگر به آساني لغزش براي او امکان پذير نيست. توانايي پيکار با عقل و ايمان را در خود نميبيند. در اين مرحله دل خالص و قلب سليم و نفس مطمئنه مي شود.
اين همان است که خداوند در قرآن کريم مي فرمايد: «يا ايتها النفس المطمئنه ارجعي الي ربک راضيه مرضيه»(سوره فجر/27- 28) اي نفس آرامش يافته به سوي پروردگارت بازگرد، در حالي که تو از او راضي، و او نيز از تو خشنود است.
نفس مطمئنه، نفسي است که با علاقه مندي و ياد پروردگارش سکونت يافته است، و بدان چه او راضي است، رضايت مي دهد و در نتيجه خود را بنده اي ميبيند، که مالک هيچ خير و شري براي خود نيست و نيز دنيا را يک زندگي مجازي و داشتن و نداشتن و نفع و ضرر آن را امتحان الهي مي داند، و در نتيجه، اگر غرق در نعمت دنيا مي شود، به طغيان و فساد و استکبار وادار نميگردد، اگر دچار فقر و فقدان شود، اين ناملايمات، او را به کفر و ترک شک وانميدارد. بلکه هم چنان در عبوديت پا برجاست و با افراط و تفريط از صراط مستقيم منحرف نميشود.(طباطبايي، 1377، ج40، 227)
در تفسير نمونه آمده است: منظور از نفس در اين جا همان روح آدمي است و تعبير به «مطمئنه» اشاره به آرامشي است که در پرتو ايمان حاصل مي شود و چنين نفسي هم اطمينان به وعده هاي الهي دارد و هم به راه و روشي که برگزيده مطمئن است.(مکارم شيرازي، 1366، ج26، 476 – 477) براي نفس پاکيزه هيچ گونه حزن نيست. اين نفس مطمئنه بهشتي از مقام صبر فراتر رفته است. صبوريهاي خود را ورزيده و اينک نوبت ظفر او فرا رسيده است. در اين مرحله کدورت و ظلمت و آلودگي و مرضي در قلب پيدا نميشود. روح با عدم تغيير ذات، به تغيير صفات از اماره تا مرضيه، پرداخته و از سير ملکي پرواز کرده، و به سير ملکوتي ميپيوندد، زيرا نفس در جنبه ملکي از «اماره» آغاز و به اطمينان «نفس مطمئنه» تکامل يافته و به «راضيه مرضيه» و در نتيجه به ملکوت که معراج او است واصل مي شود. وصول به مقام رضا همان و مرضي خداوند بودن همان، زيرا بنده به مقام رضا ميرسد و از آن پس مرضي پروردگار مي گردد. در اينجا است که صفا و طهارت و محبت و نورانيّت و عشق به خدا و توجه به روحانيت و حلاوتهاي جذبات الهي و خشوع و التذاذ از معارف و حقايق و انس با خداوند و شوق تمام به ادراک اسماء الهي پديد مي آيد.
منبع: فصلنامه فکر و نظر شماره 9و8

 

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد