خانه » همه » مذهبی » نقد و تحليل مباني اخلاق اشعري با رويکرد در قرآنی (5)

نقد و تحليل مباني اخلاق اشعري با رويکرد در قرآنی (5)

نقد و تحليل مباني اخلاق اشعري با رويکرد در قرآنی (5)

مشيّت الهي بر دو قسم است: قسم اوّل آن است كه خداوند، وجود يا عدمش را قطعاً خواسته و در آن تخلّفي نيست و از سنن الهي محسوب مي شود كه نه تبدّل دارد و نه تحول. قسم دوم، مشيّت تعليق است كه وجود يا عدمش را تحقيقاً منوط به اختيار انسان كرده است. مشيّت الهي، گزافه نيست، بكله موافق اسباب و نظامي است كه تبدّل در آنها راهي ندارد. پس وقتي مي گويد: (يُضِلُّ مَن يَشَاءُ وَ يَهُدِي مَن

dac4bd45 a291 4e3e ac33 83a3e79f4b1a - نقد و تحليل مباني اخلاق اشعري با رويکرد در قرآنی (5)

sa3780 - نقد و تحليل مباني اخلاق اشعري با رويکرد در قرآنی (5)
نقد و تحليل مباني اخلاق اشعري با رويکرد در قرآنی (5)

 

نويسندگان: مجيد ياريان کوپايي(1)، مهدي حسام هرندي(2)

 

د) شمول اراده و مشيّت الهي
 

مشيّت الهي بر دو قسم است: قسم اوّل آن است كه خداوند، وجود يا عدمش را قطعاً خواسته و در آن تخلّفي نيست و از سنن الهي محسوب مي شود كه نه تبدّل دارد و نه تحول. قسم دوم، مشيّت تعليق است كه وجود يا عدمش را تحقيقاً منوط به اختيار انسان كرده است. مشيّت الهي، گزافه نيست، بكله موافق اسباب و نظامي است كه تبدّل در آنها راهي ندارد. پس وقتي مي گويد: (يُضِلُّ مَن يَشَاءُ وَ يَهُدِي مَن يَشَاءُ) مراد آن است كه هر كس مستوجب ضلالت است او را به حال خود مي گذارد تا در گمراهي بماند و هر كس مستحق هدايت است راه را بدو مي نمايد و اسبابش را مهيا مي سازد.
قول به جبر، مخالف جميع آيات كتاب حكيم و سنن تبديل ناپذير الهي است. اگر خالق عالم، بشر را مجبور به كفر و عصيان كند و سپس براي چيزي عقابش كند كه قدرتي بر آن نداشته، لازمه ي اين امر، ظلم و حرج بر بندگان است؛ زيرا ظلمي هولناك تر از اجبار خلق بر افعال قبيحه نيست، و چه حرجي شديدتر از تكليف خلق به كاري است كه پس از آن مجبور شوند مخالف آن رفتار كنند و مستوجب عذاب گردند.(3)
1ـ (إِنَّ هَذِهِ تَذْكِرَةٌ فَمَن شاءَ اتخَذَ إِلى رَبِّهِ وَ مَا تَشاؤونَ إِلا أَن يَشاءَ اللَّهُ)(4) «اين آيات پندنامه‏اى است تا هر كه خواهد، راهى به سوى پروردگار خود پيش گيرد.تا خدا نخواهد، شما نخواهيد خواست»
مضمون اين آيه اين است كه انسان ها مي توانند با اين قرآن به سوي خداوند راه پيدا كنند، ولي آنان به جهت هوا و هوس و تباه كاري، اين هدايت را با مشيّت اختياري خويش نمي خواهند، مگر اين كه مشيّت خداوندي آنها را اجبار كند و اين اجبار از ناحيه ي خداوند‌،امكان پذير نيست؛ زيرا دنيا كارگاهي است كه در آن، انسان ها بايد با مشيّت و اختيار خود عمل كنند؛ يعني شقاوت و سعادت انسان ها بسته به اختيار آنهاست. پر واضح است كه اگر چنين توضيحي را در مورد دو آيه ي فوق لحاظ نكنيم، مستلزم تناقض در دو جمله خواهد شد.(5)
خواست خدا و بندگان، هر دو بالاستقلال، علّت صدور فعل هستند و اجتماع دو علّت مستقل بر معلول واحد، محال است. خواست مخلوق در طول خواست خالق است؛ بدين معني كه خواست مخلوق در هر لحظه، مستند به خواست خداست. خداوند نمي خواهد مردم را با اكراه و اجبار هدايت كند؛ زيرا در اين صورت، تكليف ها زايل مي شود و ثواب و عقاب، بي اساس مي گردد. خداوند شما را آفريده، راه راست را نيز براي شما خلق كرده و شما را به آن تكليف نموده است؛ پس خواست خدا را در راستاي خواست شماست. او مي خواهد بندگانش از روي اختيار ايمان آورند تا مستحق پاداش نيكو باشند.(6)
2ـ (وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ مَا اقْتَتَلُوا وَ لَكِنَّ اللَّهَ يَفْعَلُ مَا يُرِيدُ)(7)
«اگر خداوند مي خواست، با يكديگر جنگ نمي كردند، ولي خداوند آنچه را مي خواهد انجام مي دهد.»
3‌ـ‌(مَّا كانُوا لِيُؤْمِنُوا إِلا أَن يَشاءَ اللَّهُ )(8)
«ايماني نمي آوردند، مگر اين كه خدا بخواهد.»
قرآن كريم، بارها بر اين انديشه تأكيد ورزيده كه خدا دادگر و داناست و ممكن نيست سخنش كذب باشد. مذهب اهل جبر، با معني آياتي كه در تأييد مدعاي خود مي گويند، ناسازگار است. تمامي استدلال جبريون مردود است و آنان چاره اي ندارند جز اين كه بپذيرند كه انسان، فاعل افعال خويش است.
در آيه ي نخست، سخن از فعلي است كه خدا نمي خواهد انجام دهد. خدا مي توانست آنان را از قتال باز دارد، ولي چنين نكرد؛ زيرا نمي خواست كسي را به فعلي مجبور كند.همچنين ايمان آوردن يا نياوردن، منحصراً بسته به انتخاب آزادانه ي انسان است. ايماني كه حاصل رضايت و توأم با تفكر نباشد فاقد ارزش است. خداوند با اختيار دادن به انسان ها در به جا آوردن افعال، آنها را مي آزمايد تا به عواقب عمل خويش پي برند. خدا هرگز نخواسته آنها با يكديگر قتال كنند.
به منظور تأكيد بيشتر بر اين موضوع، مي توان به اين آيه اشاره نمود: (وَ لَوْ شاءَ رَبُّك لجََعَلَ النَّاس أُمَّةً وَاحِدَةً )(9)؛ «اگر خدا مي خواست، انسان ها را امّت واحده قرار مي داد.»خدا چنين نكرد؛ چون نمي خواست آدميان را به اجبار در يك قالب واحد بريزد. بنابراين، ايمان آوردن نيز به اختيار انسان است.(10)
4ـ (إِنَّ رَبَّك فَعَّالٌ لِّمَا يُرِيدُ)(11)
«پروردگار تو همان كُند كه خواهد.»
جبريون از اين آيه چنين نتيجه مي گيرند كه خدا افعال انساني را مي خواهد و بنا بر اين فاعل آنهاست. اما مذهب معتزله و اماميه، اين آيه را به گونه اي متفاوت تفسير مي كند: خدا هر چه قصد كند آن را به جا مي آورد. اراده ي پروردگار در قلمرو فعل كه همه از آن اوست، حدّي ندارد. بيرون از اين قلمرو نمي توان چيزي در مورد افعال انساني استنباط كرد كه داراي استقلال خاص خود باشد. جبريون غالباً دو مفهوم علم غيب و تقدير را با هم خلط مي كنند. خدا همه چيز مي داند، ولي هرگز نمي خواهد كه هر چه را مي داند به عمل آورد؛ چرا كه دانستن، عمل كردن نيست.(12)
5ـ (إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شيْئاً أَن يَقُولَ لَهُ كُن فَيَكُونُ)(13)
«چون به چيزى اراده فرمايد، كارش اين است كه مى‏گويد: باش، پس مى‏شود.»
6ـ (قُلْ فَمَن يَمْلِك لَكُم مِّنَ اللَّهِ شيْئاً إِنْ أَرَادَ بِكُمْ ضراًّ أَوْ أَرَادَ بِكُمْ نَفْعَا)(14)
«بگو اگر خداوند بخواهد به شما زيانى يا سودى برساند چه كسى در برابر او براى شما اختيار چيزى را دارد؟»
ملاحظه مي شود كه در آيه ي اوّل، خداوند مي خواهد قطعيت اراده در مسأله ي آفرينش را بيان كند؛ يعني اگر خدا بخواهد موجودي بيافريند، اراده ي او به طور قطع، اثر خود را ايجاد خواهد كرد و هيچ مانعي نمي تواند از تأثير اراده ي او جلوگيري كند.اين آيه نمي گويد كه خداوند كدام شي ء را اراده كرده و كدام را اراده نكرده است تا كسي بخواهد مفهوم جبر را از آن استنباط كند.
در آيه ي بعد نيز به طور مصداقي، مسأله ي تسلّط اراده ي خداوند بيان گرديده است. اراده ي الهي بر هر چيز و هر امر، سيطره دارد. امّا اين قسم آيات نيز دلالتي بر اين ندارد كه خداوند، همه ي حركات انسان ها، حتّي كارهاي اختياري آنان را مورد اراده ي خود قرار داده است.
7ـ (مَّن كانَ يُرِيدُ الْعَاجِلَةَ عَجَّلْنَا لَهُ فِيهَا مَا نَشاءُ لِمَن نُّرِيدُ)(15)
«كساني كه خواهان دنياي زود گذرند، به زودي هر كه را خواهيم نصيبي از آن مي دهيم.»
در اين قبيل آيات، خداوند، نتيجه ي اراده ي انسان ها را مورد اراده ي خود نشان داده است. دو مسأله بايد در آيات فوق مد نظر قرار گيرد: نخست اين كه انسان به هر چه كه مي خواهد و اراده مي نمايد مجبور نيست، بلكه اراده ي او كه رسيدن به لذايذ و شهوات دنيوي يا سعادت جاوداني است مورد اراده ي خداوند است، به بيان ديگر، كسي كه با اراده ي خود، راهي را انتخاب مي كند‌، نتيجه ي آن، مورد اداره ي خداوند است، نه اراده ي خود انسان. دوم اين كه هر دو دسته از انسان ها، چه طالبان دنيا و چه طالبان آخرت، از عطاياي خداوند يعني عوامل دروني و بيروني، بهره برداري خواهند نمود.(16)
8ـ (سيَقُولُ الَّذِينَ أَشرَكُوا لَوْ شاءَ اللَّهُ مَا أَشرَكنَا)(17)
«كساني كه مشرك شدند، به زودي خواهند گفت: اگر خدا مي خواست نه ما و نه پدرانمان شركت نمي ورزيديم.»
اين قبيل آيات نيز نمي توانند دليلي بر اثبات جبر باشند. اين آيه، پاسخ سخن بي اساس خطاكاران را كه كفر خود را مربوط به مشيّت الهي مي دانند، چنين مي دهد: من شما را با اجبار، هدايت نكرده ام؛ چه، در صورت اجبار، فضيلتي در كار نيست؛ امّا رسولان بيروني و دروني به شما بخشيدم كه مي توانستيد توسط آنها، تكاليف خود را تشخيص و انجام دهيد.(18)
9ـ (قُل لا أَمْلِك لِنَفْسى ضرًّا وَ لا نَفْعاً إِلا مَا شاءَ اللَّهُ)(19)
«بگو براى خود زيان و سودى در اختيار ندارم، مگر آنچه را كه خدا بخواهد.»
مقصود از نفع و ضرر، يا نفع و ضرر طبيعي است يا نفع و ضررهايي كه از نشناختن قوانين، ايجاد مي گردند. اگر مقصود، نفع و ضررهاي طبيعي باشد مضمون روشن است. پديده هاي هماهنگ جهان هستي، جداگانه يا در رابطه با انسان،تحت مشيّت الهي بوده و انسان،جز يك موجود فقير و ناتوان، چيزي نيست. اگر مقصود، نفع و ضررهايي باشد كه از نشناختن قوانين بر مي آيد جاي شك نيست كه اگر خداوند، به انسان ها حجّت عطا نمي نمود، هيچ كس نمي توانست حقيقت را تشخيص دهد. پس اين آيات نيز مربوط به كارهاي اختياري نيست.

پي نوشت ها :
 

1ـ كارشناس ارشد فلسفه و كلام اسلامي دانشگاه اصفهان.
2ـ دانش آموخته حوزه ي علميه ي اصفهان و دانشجوي كارشناسي ارشد كلام اسلامي مركز تخصصي حوزه ي علميه.
3ـ‌ موسوي غروي، سيّد محمّد جواد، چند گفتار، صص 158 و 159.
4ـ انسان / 29 و 30.
5ـ جعفري، محمّد تقي، جبر و اختيار، صص 229.
6ـ علّامه فاني، سيد علي، جبر و اختيار، صص 91 و 92.
7‌ـ‌ بقره /253.
8ـ انعام /111.
9ـ هود / 118.
10ـ بوعمران، مسأله اختيار در تفّكر اسلامي، ص 126 و 127.
11ـ هود /107.
12ـ بوعمران، مسأله اختيار در تفّكر اسلامي، ص 122.
13ـ يس /82.
14ـ فتح/11.
15ـ اسراء/18.
16ـ جعفري محمّد تقي، جبر و اختيار، صص 222 -220.
17ـ انعام /148.
18ـ جعفري، محمّد تقي،جبر و اختيار، ص 225.
19ـ يونس /49.
 

منبع: فصلنامه تخصصي اخلاق شماره 20

 

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد