نقد و تحليل مباني اخلاق اشعري با رويکرد در قرآنی (6)
نقد و تحليل مباني اخلاق اشعري با رويکرد در قرآنی (6)
گفت: «اگر خدا بخواهد مرا شكيبا خواهى يافت»
11ـ (ستَجِدُنى إِن شاءَ اللَّهُ مِنَ الصالِحِينَ)(4)
«اگر خدا بخداهد مرا از صالحين خواهى يافت.»
12ـ (لَتَدْخُلُنَّ الْمَسجِدَ الْحَرَامَ إِن شاءَ اللَّهُ )(5)
«به خواست خدا در مسجد الحرام درخواهيد آمد. »
13ـ (وَ لاتَقُولَنَّ لِشى ءٍ إِنى فَاعِلٌ ذَلِك غَداً إِلا أَن يَشاءَ)(6)
«در مورد چيزى مگو كه من آن را فردا انجام خواهم داد؛ مگر آن كه خدا بخواهد.»
در امثال اين آيات كه همگي در مورد انجام كارهاي نيك يا تكاليف لازم است، مربوط ساختن به مشيّت، نه براي اين است كه انسان مي خواهد به جهت دخالت مشيّت الهي، كارها را به طور اجبار انجام دهد؛ بلكه چون انسان عاقل مي داند كه در هر لحظه، ممكن است مطابق نظام جهان هستي، حوادث به گونه اي پيش آيد كه نتواند آن وظيفه ي حتمي را انجام دهد، لذا در مقام تضرّع مي خواهد آمادگي خود را براي عمل، عرضه كرده، در عين حال از خدا بخواهد كه حوادث، او را انجام عمل، محروم نسازد و موانع طبيعي، سدّ راه او نشود. پس اين آيات نيز دلالتي بر مجبور بودن انسان ها در اعمال اختياري آنان ندارد.(7)
14ـ (فَيَغْفِرُ لِمَن يَشاءُ وَ يُعَذِّب مَن يَشاءُ )(8)
«پس هر كه را بخواهد، مي بخشد و هر كه را بخواهد، عذاب مي كند.»
در اين آيه، پاداش و كيفر، به مشيّت الهي مربوط گرديده است. تمام كردارهاي ظاهري و باطني انسان ها، تحت محاسبه قرار خواهد گرفت و هيچ يك از آنها از محاسبه، ساقط نخواهد شد. در اين صورت، اگر نيكوكار باشند، پاداش نيكوكاري و اگر تهبكار باشند، كيفر اعمال خويش را خواهند ديد. امّا چون رحمت خداوند، وسعت دارد اين حق را دارد كه گناهاني را كه شرك و ستم بر غير نبوده ببخشايد. پاداش ندادن به نيكوكاران نيز در مشيّت الهي امكان ناپذير خواهد بود. از اين رو، اين آيات نيز دلالتي بر مجبور بودن انسان ها ندارد.(9)
15ـ (وَ إِذَا أَرَدْنَا أَن نهْلِك قَرْيَةً أَمَرْنَا مُترَفِيهَا فَفَسقُوا فِيهَا فَحَقَّ عَلَيهَا الْقَوْلُ فَدَمَّرْنَاهَا تَدْمِيراً)(10)
«و چون بخواهيم شهرى را هلاك كنيم، خوش گذرانانش را وا مىداريم تا در آن به انحراف بپردازند، و در نتيجه عذاب بر آن لازم كرده، پس آن را يكسره زير و زبر كنيم.»
مجبره چنين استدلال مي كنند كه خدا مي فرمايد: ما امر كرديم آنها فاسق شوند. حال آن كه آيه ي قبل از اين آيه چنين مي گويد:(مَّنِ اهْتَدَى فَإِنَّمَا يهْتَدِى لِنَفْسِهِ وَ مَن ضلَّ فَإِنَّمَا يَضِلُّ عَلَيهَا وَ لاتَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى وَ مَا كُنَّا مُعَذِّبِينَ حَتى نَبْعَث رَسولاً)(11)؛ «هر كس به راه آمده تنها به سود خود به راه آمده، و هر كس بيراهه رفته تنها به زيان خود بيراهه رفته است. و هيچ بردارندهاى بار گناه ديگرى را بر نمىدارد، و ما تا پيامبرى مبعوث نكنيم، به عذاب نمىپردازيم.»
اين آيه به طور قطع، بر اختيار دلالت دارد؛ بنابراين، اگر معني آيه ي دوم، جبر باشد، در دو جمله ي متصل، تناقض پيش مي آيد.امّا با اندكي دقت در مي يابيم كه آيه ي دوم، آيه ي اوّل را به گونه اي روشن توضيح مي دهد.
آيه ي اوّل مي گويد: هدايت و ضلالت به عهده ي خود انسان هاست و خداوند بدون ارسال رسول، كسي را عذاب نمي كند. آيه ي دوم مي گويد: ما يك جمع را بدون علت نابود نمي كنيم، بلكه اوامر خود را صادر مي كنيم و آنها را به جهت مخالف با آن اوامر، فاسق و تبهكار مي گردند. در اين صورت، وعيد ما تثبيت شده، آنها را نابود مي نماييم. پس مفعول (امرنا) فسق نيست كه اراده شود خدا آنها را فسق امر كرده، بلكه تكاليفي است كه به قرائن عقلي فهميده مي شود. عبارت (فحق عليها القول) مي رساند كه پيش از عذاب و هلاكت، تهديد و وعيد انجام گرفته است كه با نزول عذاب، تحقّق يافته است. خواستن هلاكت، از قبل تحقّق نيافته است، بلكه نتيجه ي فسق آنها خواست هلاكت بوده است. به عنوان مثال، در اين آيه، خداوند مي فرمايد: (إِذَا قُمْتُمْ إِلى الصلَاةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَ أَيْدِيَكُمْ)(12)؛ «و هنگامي كه به نماز ايستاديد، صورت و دست هايتان را بشوييد.»در صورتي كه قيام براي نماز، پس از طهارت است. پس معناي آيه ي قبل را نيز مي توان چنين بيان كرد: هلاك قومي را خواستن، مستلزم اين است كه دستورهاي خود را صادر كنيم و آنها مخالفت ورزند.
16ـ (فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَ لَكِنَّ اللَّهَ قَتَلَهُمْ وَ مَا رَمَيْت إِذْ رَمَيْت وَ لَكِنَّ اللَّهَ رَمَى)(13)
«شما آنان را نكشتيد، بلكه خدا آنان را كُشت. و چون افكندى، تو نيفكندى، بلكه خدا افكند.»
شأن نزول اين آيه در مورد جنگ بدر است. چون در اين جنگ، مسلمانان از نظر عدّه و امكانات، ضعيف تر از مشركين بودند، با اين حال، خداوند آنها را با وسايل ضعيف بر مشركان پيروز نمود. اين آيه مي خواهد پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) و مسلمانان را به اين نكته متوجّه سازد كه به قدرت و تعداد خود اعتماد نداشته باشند، بلكه بدانند كه اين خداوند بوده است كه آنها را با همان اسباب و علل ضعيف پيروز كرده است(14)
فعاليت مسلمانان در جنگ، علّت تامّه نبوده است، بلكه تأثير اصلي از آن خداست كه كارهاي ناقص آنها را تمام كرده، به مقصود رسانده و عوامل ديگر را با آنها همراه كرده است. تيرانداختن، از فاعل مختار است و تأثير آن و رسيدن به هدف، تحت تأثير قوانين الهي است. پس خداوند، تمام كننده ي فعل است و اين كمك، باعث سلب اختيار و اسناد آن به فاعل نمي شود. به تعبير ديگر، انداختن از پيامبر بوده و انداختنِ با تأثير از خدا. پس اين آيه نيز دال بر جبر نيست.(15)
معتزله نيز بر اين باورند كه در اين آيه، منظور اين نيست كه پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) فاعل عمل نبوده، بلكه مقصود اين است كه خداوند، پيامبرش را ياري و كار او را آسان كرد.
ممكن است جبريون اعتراض كنند كه اگر ايمان به ياري خدا حاصل مي شود، چرا خدا بي ايماني و گناه را ممكن نمي سازد.
در پاسخ بايد گفت: خداوند انسان ها را در ايمان آوردن ياري كرده، به آنها وعده ي پاداش مي دهد، ولي هرگز به كساني كه بدي مي كنندي، ياري نرسانده، بلكه آنها را به مجازات تهديد مي نمايد؛ در عين اين كه به آنها آزادي انتخاب مي دهد. مانند پدري كه فرزند خود را تربيت كرده، او را به نيكي امر مي كند؛ ولي پسر نافرماني كرده، مرتكب معصيت مي شود. در اين حال نمي توان گفت پدر مسؤول اعمال اوست، بلكه فرزند، خود، راه خطا را اختيار كرده است.(16)
در نهايت بايد گفت: از آنجا كه خداوند علّة العلل همه ي پديده ها و سرچشمه ي تمام حوادث عالم است و با توجّه به اين نكته كه اراده ي آدمي نيز در زمره ي اسباب و علل معدّه ي اين حوادث است، لذا خداوند اراده ي انسان را نيز به خود نسبت مي دهد.(17)
نتيجه
خداوند، اصل و مبدأ هستي است و هر پديده در نهايت، وابسته به اوست. اراده و مشيّت الهي بر اين قرار گرفته كه با پديد آمدن هر سببي در عالم، مسبّبات آن نيز ايجاد شود. اين سنّتي الهي است كه تغيير و تبديلي در آن راه ندارد. اين كه در بعضي از آيات قرآن، همه چيز منوط به اراده ي خدا و فعل او قلمداد شده، بدين دليل است كه خداوند، علّة العلل و منشأ ابتدايي هر پديده اي است؛ امّا مشيت او چنين اقتضا دارد كه حوادث عالم، بدون اسباب و علل آن پديد نيايد.
با چنين نگاهي مي توان هدايت و ضلالت را نيز به خدا نسبت داد. هر كس خيري را اراده نمايد براي وصول به هدف خير، بايد از اسبابي كه خداوند در اختيار او گذارده بهره گيرد و اگر از آن اسباب در راه شر و فساد سود جست، خداوند او را منع نكرده، اسباب را از او منقطع نمي گرداند.
علم الهي نيز از اين نظام سبب و مسبّب جدا نيست. علم خداوند ايجاب مي كند كه هر حادثي از فاعل و سبب خاص خود حادث شود. او عالم به نظامات هستي و مراتب علّي و معلولي است؛ بنابراين، مي داند كه چه كسي با اختيار خود چه فعلي را انجام مي دهد. بر همين اساس، نمي توان از ظاهر آيات قرآن، جبري بودن افعال انساني را استنباط نمود، و به تبع آن، عقلي بودن حُسن و قبح را نيز نمي توان زير سؤال برد.
پي نوشت ها :
1ـ كارشناس ارشد فلسفه و كلام اسلامي دانشگاه اصفهان.
2ـ دانش آموخته حوزه ي علميه ي اصفهان و دانشجوي كارشناسي ارشد كلام اسلامي مركز تخصصي حوزه ي علميه.
3ـ كهف /69.
4ـ قصص /27.
5ـ فتح/27.
6ـ كهف /23 و 24.
7ـ جعفري، محمّد تقي، جبر و اختيار، ص 225 و 226.
8ـ بقره /284.
9ـ جعفري، محمّد تقي، جبر و اختيار، ص 226 و 227.
10ـ اسراء/16.
11ـ اسراء/15.
12ـ مائده /6.
13ـ انفال /17.
14ـ جعفري، محمّد تقي، جبر و اختيار، صص 236-232.
15ـ علّامه فاني، سيّد علي، جبر و اختيار، صص 98 و 99.
16ـ بوعمران، مسأله اختيار در تفكّر اسلامي، صص 124 و 125.
17ـ آية الله جعفر سبحاني در كتاب جبر و اختيار، پيرامون مشيّت الهي و نسبت ضلالت و هدايت به پروردگار، آيات فراوان ديگري را بررسي و واكاوي كرده اند. رك: سبحاني، جعفر، جبر و اختيار، صص 239-263.
منابع:
1ـ قرآن كريم.
2ـ برنجكار، رضا، آشنايي با علوم اسلامي،تهران، چاپ اوّل، 1378 ش.
3ـ بوعمران، مسأله اختيار در تفكر اسلامي و پاسخ معتزله به آن، ترجمه: سعادت، اسماعيل، چاپ اوّل، تهران: انتشارات هرمس، 1382 ش.
4ـ جعفري، محمّد تقي، جبر و اختيار، چاپ اوّل، تهران: نشر شركت انتشار، 1344 ش.
5ـ حلّي، جمال الدين، كشف المراد شرح تجريد الاعتقاد، متن از: خواجه نصيرالدّين طوسي، ترجمه و شرح فارسي: شعراني ابوالحسن، چاپ چهارم، نشر كتابفروشي اسلاميه، 1366ش.
6ـ ديلمي، احمد و آذربايجاني مسعود، اخلاق اسلامي، چاپ دوم، دفتر نشر و پخش معارف، 1379 ش.
7ـ رهبر، محمّد تقي و ديگران، اخلاق و تربيت اسلامي، تهران: انتشارات سمت، 1385ش.
8ـ سبحاني، جعفر،منشور عقايد اماميه، چاپ سوم، انتشارات مؤسسه ي تحقيقاتي امام رضا (عليه السلام)، 1385ش.
9ـ محمّد بن ابراهيم صدرالدّين شيرازي، رساله جبر و تفويض معروف به خلق الاعمال، چاپ اوّل، اصفهان،: انتشارات مؤسّسه ي نشر نفائس مخطوطات، 1340 ش.
10ـ سبحاني، جعفر، جبر و اختيار، چاپ اوّل، قم: نشر مؤسّسه ي امام صادق (عليه السلام) 1381ش.
11ـ صفايي، سيّد احمد، علم كلام، ج1، چاپ ششم، تهران: انتشارات دانشگاه، 1374ش.
12ـ علّامه فاني، سيّد علي، جبر و اختيار، ترجمه: شريعتمداري جزائري، سيّد نورالدّين، 1396 ق.
13ـ فتحعلي خاني، محمّد، آموزه هاي بنيادين علم اخلاق، ج1، نشر مركز جهاني علوم اسلامي، 1379 ش.
14ـ قرباني، زين العابدين، جبر و اختيار، چاپ اوّل، قم: انتشارات شفق، 1361 ش.
15ـ قمي، محمّد طاهر، سفينة النّجاة، چاپ اوّل، انتشارات نيك معارف، 1373ش.
16ـ مطهري، مرتضي، انسان و سرنوشت، چاپ پانزدهم، تهران، انتشارات صدرا، 1375 ش.
17ـ موسوي غروي، سيّد محمّد جواد، چند گفتار، چاپ اوّل، تهران: نشر نگارش، 1379 ش.
18ـ نصيرالدّين طوسي، محمّد بن محمّد، اخلاق محتشمي (اخلاق ناصري)، تهران: انتشارات دانشگاه، 1360 ش.
19ـ نصيرالدين طوسي، محمّد بن محمّد، دو رساله فلسفي در بيان اراده انسان، چاپ اوّل، تهران: نشر علوم اسلامي، 1363 ش.
20ـ لاهيجي، ملّاعبدالرزاق، سرمايه ي ايمان در اصول اعتقادات، چاپ سوم، انتشارات الزهرا، 1372 ش.
21ـ مصباح يزدي، محمد تقي، آموزش عقايد، ج1، چاپ سوم، نشر بين الملل سازمان تبليغات اسلامي، 1379 ش.
منبع: فصلنامه تخصصي اخلاق شماره 20