نگاهي به انگيزه هاي ديني ـ اجتماعي وقف نامه ها (2)
نگاهي به انگيزه هاي ديني ـ اجتماعي وقف نامه ها (2)
ب)نگاهي به انگيزه هاي ديني ـ اجتماعي وقف نامه ها
در اين بخش، با تأملي در برخي از وقف نامه هاي شهرستان نيريز از توابع فارس (1)، به انگيزه هاي ديني و اجتماعي واقفان توجه مي کنيم. در نيريز فارس، موقوفات بسياري وجود دارد که از آن ميان، وقف نامه حدود 220 موقوفه در دست است.
1) نخستين اطلاعي که درباره وقف در اين منطقه داريم به قرن يازدهم هجري بر مي گردد. از اين دوره وقف نامه اي مربوط به«مدرسه غياثيه» در دست است. اين وقف نامه در دوره صفوي و در عهد سلطنت شاه سليمان صفوي (حک 1077 يا 1078 ـ 1110 ق) و در تاريخ 1093 نوشته شده است.
کاتب اين وقف نامه، پس از تحميد باري تعالي و نعت رسول اکرم (ص) و مدح مولاي متقيان علي (ع) به مدح شاه سليمان صفوي پرداخته است. متوليان و واقفان اين مدرسه عبارت بودند از سه برادر به نام هاي ميرزا زين الدين علي (عليا)، ميرزا غياث الدين علي (عليا)، و ميرزا نصر الدين علي (عليا) فرزندان حاجي شرف الدين عبدالله مين باشي. اين افراد پس از فوت حاجي شرف الدين در قطعه زميني از اراضي مشهور به علي آباد که پدرشان به ارث گذاشت، مسجد و مدرسه غياثيه را بنا کردند. در اين وقف نامه در توصيف مسجد و مدرسه آمده است: مسجد در غايت وسعت مشتمل بر حجره اي رفيع، معروف به گنبدي و يک باب صفه مرتفع در جلو حجره ياد شده است. مدرسه داراي چهارده باب حجره تحتانيه است که هر يک از حجره ها، صفاي رفيع در پيش دارد«و يک باب صفه مرتفعه مشابه معازي مسجد مذکور که موسوم به مدرس در غايت متانت و رزانت و خوب ترين صورتي صفت انجام و با حسن وجهي در عين روح صفا و کمال فيض و ضياء صورت اتمام پذيرفته».
محل اين مدرسه در محله شادخانه يا«سهادخانه»(2) در کنار گودال بزرگي که امروزه موسوم به گاوچاهي است قرار داشته که در اثر سيل از بين رفته است. تاريخ دقيق ويراني اين مدرسه دانسته نيست، اما با توجه به اينکه آخرين اصلاحات در وقف نامه مربوط به سال 1124هـ . ق است، لذا اين حادثه مي بايست بعد از اين تاريخ رخ داده باشد. اين مدرسه موقوفاتي نيز داشته، از جمله مقدار زيادي از قنات هاي خبار، شادابخت، جلال آباد و آباد زرتشت وقف آن بوده است. از ديگر موقوفات مدرسه، مي توان برخي از دکان ها و حمام نزديک آن را نام برد.
در ادامه جهت اطلاع بخشي از اين وقف نامه را نقل مي کنيم:
«هو الواقف علي الضماير و السرائر تعالي شأنه
بسم الله الذي تنزه ذاته عن الامکنه و الجهات و تقدس وجوده عن الازمنه و الحرکات و تعالي شأنه عن الحد و عدالصفات و توسل الي نيل سبحان رحمه المتوسلون بالصدقات و تقرب الي جناب حضرته المتقربون بالقربات و فان من عبيده المنصرفون بالزلفات و استيسر اهل الخير بالنعيم المضيم و الدرجات.
اي حمد و ثنايت به سصبب عز و جلال
و از اسم تو نامي صحف اهل کمال
نام تو کليد مخزن هر علم است
اي قادر و قيوم و قدير متعال
افتتاح کلام به نام واجب الاعظام سلطاني سزد که به امر نافذ ازلي جنود مجنده اعيان ممکنات را از سر حد عدم به دارالملک وجود متوجه ساخت و منشور خلافت کبري به نام آدم خاکي مرقوم رقم عنايت گردانيد…» پس از نعت رسول اکرم (ص) و اهل بيت عليهم السلام و مدح شاه سليمان صفوي، خطبه وقف را نگاشته که قسمتي از آن چنين است:
«بسم الله الرحمن الرحيم و الثقه بالله العلي العظيم هو الرفيع تعالي شأنه احمدک يا من وقف علي مواقف العز و الکبرياء و يا من بقوام الاخره و الاولي و يا من لا يجزي جزاء الخير الا خيرا يا من بشرنا بقول من جاء بالحسنه فله عشر امثالها و يا من امرنا بمراعات الاولاًد و ذوي القربي… و بعد قد صدر الاقرار الصحيح الشرعي و الاعتراف الصريح الملي الديني من الحضرات العاليات الرفيع القدر عظيم الشأن و البرکات ذو الجواد و البر و المجد و العز و الحسنات حفظهم الله تعالي من الافات و العاهات و فقهم باعمال الخيرات و قيام الطاعات و امنهم من احوال العقبات في يوم العرصات بالوقف و التوليه و القيود و الشروط المشروعه المسطوره في طي هذا الکتاب المستطاب المصون عن الريب و الارثياب من المبدأ الي المآب بمحضر مؤلف هذه الصحيفه الصحيحه الشرعيه راقم النعيقه الضريحه المليه و الدينيه و انا اقل الاقلين و اذل الاذلين العبد المذنب الفقير المقصر المقر بالتقصير الراجي بعفو الله العفو القوي و المحتاج بفيض فضل ربه الکريم الغني ابن شمس الدين محمد ابن عطاء الله ابن قطب الدين حيدر الحسيني الصفوي رفيع الدين محمد خادم شريعه المصطفوي حامدا و شاکرا لله و مصليا علي رسوله واله و اولاده و عترته المعصومين الطاهرين الطيبين المرحومين شفعاء يوم الدين محبهم مؤمن تقي في الجنه مخلدا عدوهم کافر شقي في النار مؤبدا».
کاتب پس از آنکه خطبه اي به فارسي ايراد کرده، مطالبي درباره شأن و جايگاه وقف و واقف آورده و از واقفان نام برده و به نيکويي ستوده است.» صاحب الخيرات و المبرات و جامع اقسام الطاعات و العبادات الواصل الي جوار رحمه الله الملک القدوس المدفون بارض الطوس حاجي شرف الدين عبدالله ميرباشي رحمه الله و جعل الجنه مثواه » بعد از آن از ميرزا زين الدين علي، ميرزا غياث الدين علي و ميرزا نصيرالدين علي که از ديگر واقفان بوده اند به نيکي ياد کرده و مي گويد: «تمامي يک قطعه زمين مفروضه از اراضي بستان مشهوره به علي آباد متصله به عمارات مهمات خانه حضرات عاليات رفيع القدر و الدرجات سابق التعريف و الالقاب واقعه در قصبه طيبه ي نيريز من اعمال شبانکاره ي فارس که از ارث والد ماجد به حضرات عاليات واجب الاکرام حفظهم الله تعالي… اختصاص يافته، مسجدي مشتمل بر يک باب حجره رفيعه معروفه به گنبدي و يک باب صفه مرتفعه ملصفه از جانب قبلي به حجره مذکور در غايت وسعت، و نهايت ارتفاع و مدرسه مشتمله بر چهارده باب حجره تحتانيه که هر يک از حجرات صفه رفيعه در پيش دارد و يک باب صفه مرتفعه که مشابه معاذي صفه مسجد مذکور موسوم به مدرس بنا گذاشته و در عين غايت متانت و رزانت و خوب ترين صورتي صفت انجام و با حسن وجهي در عين روح و صفا و کمال فيض و ضيا صورت اتمام پذيرفته و مدعوه به مدرسه غياثيه و بعد از اتمام همگي و جملگي » مسجد را به حدود و توابعه تقربا الي الله تعالي و طلبا لمرضاته و طمعا في جنانه و حزبا من عقباته و خوفا من عذابه وقف صحيح شرعي محلد به دوام الي يوم القيامه نمودند بر کافه مؤمنين و مؤمنات و عامه مسلمين و مسلمات و تمامي و جملگي مدرسه را به حدودها و توابع ها و لواحق ها و مسنوبات ها بدون استثناء شيء از آنها قويه الي الله تعالي و اخلاصا و اقتناه لرضائه واقتينا في يوم تشخص فيه الابصار مهطعين مقنعي رؤسهم (3)«مبتهلا الي فضله بالتقبيل بقبول حسن متضرعا الي اجراه ]شايد اجره[ علي الوجد الاصلح و الاسلوب الاحسن وقف صحيح شرعي وحبس مخلديني و صدقه لازمه…»
همچنان که در اين وقف نامه اشاره شد، انگيزه وقف طلب خشنودي خداوند و تقرب به او و نيز طمع بهشت و ترس از عذاب آخرت ذکر شده است. در اين وقف نامه شروطي نيز براي متوليان و کساني که از موقوف نامه استفاده مي کنند ذکر شده که به اختصار نقل مي کنيم:
«… از شروط منعقده در متن عقد وقف آنکه متولي يک نفر از علوم دينيه از تفسير و فقه و حديث و اصول و ما يتعلق بها من النحو و الصرف و المعاني بيان که از سکنه مدرسه ممتاز بوده باشد و به جهت افاده علوم مسفوره که در ايام تحصيل در مدرسه مذکور به درس و بحث اشتغال داشته باشد تعيين نمايد و موازي دوازده نفر از طلبه کرام اثني عشري المذهب متمسکين بولاء حضرات ائمه معصومين طاهرين صلوات الله و سلامه عليهم اجمعين تبري از اعادي دين غير متهمين به خلاف مذهب غير متظاهري الفسق و زياده از عدد مذکوره که موازي دوازده نفر است به اذن و تجويز متولي ساکن مدرسه باشند و از حاصل و نماء موقوفات موظف و به استفاده علوم مسفوره اشتغال نمايند…. و شرط ديگر آنکه طلبه متأهلين ثلث اوقات ايام هفته در مدرسه باشند و در باقي ايام و بيتوته مختارند و غير متأهلين بايد که ثلث ايام هفته و اکثر ليالي در مدرسه به سر برند و در باقي مدت مختارند و يک نفر خادم به جهت کنس مدرسه و فتح و اغلاق درب و قيام به مصالح و ما يتعلق بهاي طلبه کرام تعيين نمايند که به امور مسفوره قيام نموده و از حاصل موقوفات مدرسه موظف بوده يک نفر ديگر مؤذن بصير به اوقات صلواه متصف به صفه صلاح تعيين و مقرر دارند که در مسجد مذکور به شغل اذان گويي قيام نموده هر ساله به تجويز متولي از حاصل موقوفات مسجد به جعاله مقرره موظف و تسليم وي نمايند و از شروطي معتبره سابغه بر وفق شريعت مقدسه مطهره و نقص واقف آنکه در هيچ مرتبه از مراتب محال موقوفه را نگيرند و مورد رهن و مبايعه لازم و مشروطه و مصالحه و هيچ يک از عقود ناقله باعثه بر اخراج وقف ننمايند.» يکي از جالب ترين و قابل توجه ترين بخش هاي وقف نامه، دستور العملي است که درباره امانت دادن کتاب آمده است. ظاهراً کتاب هاي بسياري وقف مدرسه غياثيه بوده و به همين جهت قواعد و ضوابط خاصي براي آن تعيين کرده بودند: «لازم الاحترام ساکنين و واردين مدرسه مسفوره مسمي به مدرسه غياثيه که از آنجا مستفيض و مستفيد گرديده ثواب آن به روزگار حضرات عاليات متوليان عظام کرام در هر مرتبه از مراتب عايد گردد، مشروط اينکه کتب مذکوره در مدرسه مسفوره مضبوط بوده به وقت احتياج به هر يک از حضرات مدرس و طلبه عظام که رجوعي داشته باشد ضابط کتب سر رشته بران نگاه داشته که چيزي از آن منتفع گردد ضابط کتب مذکور را به او بسپارد که از آن منتفع شده زياد از مدت سه ماه نزد احدي که وثيقه داده نگذارند و اگر چنانچه دفع احتياج او در عرض مدت مسوره نشده باشد کتاب مذکور از وي شاد [شاند] يک هفته در مکان خود ضبط و بعد از آن به مومي اليه داده اخذ وثيقه به شرح فوق نموده تا زماني که رفع احتياج وي شود».
با توجه به مطالبي که از اين وقف نامه نقل شد، لازم است نکاتي چند از انگيزه هاي ديني ـ اجتماعي و نيز رواني مطرح شود. پيش از اين گفتيم که بنا به نص صريح وقف نامه، انگيزه وقف صرفاً ديني و براي تقرب به خداوند، طلب رضاي او، به طمع نيل به بهشت و به خاطر ترس از جهنم بوده است. اما با نگاهي دقيق تر و با ديدي ژرف تر مي توان انگيزه هاي ديگري نيز در آن رديابي کرد. عناوين و القاب بلندي که کتاتب به فرزندان شرف الدين عبدالله ميرباشي نسبت داده، حکايت از جايگاه و منزلت اجتماعي آنان دارد. توصيفي که وي از مسجد و مدرسه مي کند نشان دهنده بضاعت مالي بسيار واقفان دارد و لذا از اين جهت نيز از موقعيت خاصي برخوردار بوده اند.
از جمله القاب و عناويني که به ميرزا زين الدين نسبت داده شده عبارت است از: «عاليحضرت سامي رتبت متعالي منزلت متوالي مرحمت ملکوتي صفوت نيکو خصلت فرشته طينت و شرافت و نجابت و نقابت و معالي پناه… مجمع المکارم و الفاخر ممدوح الکابر و الاصاغر ذي النفس السليم و الخلق العظيم ».
در ستايش مير غياث الدين علي نيز آمده است: «عاليجاه ذوي العز و الشرف و المجد و الاقتدار عظيم الشأن رفيع القدر و الامکان عمده الاشراف و النجباء العظام الکرام و ربده الکابر و الاعاظم و العالي في الايام صاحب الخيرات و المبرات في السر و الجهاد و جامع اقسام الطاعات و العبارات في اليل و النهار ذي النسب الطاهر و الحسب الظاهر الذي ما دحه الاکابر و الاصاغر منبع الجود و الکرم مربي ارباب العلم و الحکم مجمع مکارم الاخلاق و المحاسن الشيم نقاوه الکابر الاولياء و سلاله اعاظم التقيا غوث الغرباء و عون الضعفاء الايح من شمسه العلياء آثار السعادات الابدين».
ميرزا نصير الدين علي نيز با همان عناوين و القاب و اوصاف ستايش شده است: «عاليحضرت دفيع مرتبت منيع منزلت قدس ملکي صفوت خجسته خصلت شرافت و نجابت… و معالي ثناه عزت و مکرمت و معمدت و عوالي دستگاه… رأفت و عطوفت و محاسن و محامد اطوار عاليمقدار رفيع مقدار ثمره ي شجره ي شرافت و اقبال اغصان دوحه نجابت و اجلال محمد محاسن اخلاق و مظهر مکارم انفاق… ربده الاشراف و النجباء… ممدوح الخواص و العوام ذي النفس السليم و الخلق العظيم و الرأي القويم و العقل المستقيم سعادتمندي که آثار صفاي صفات صلاحيت و اهليت از جبين… ظاهر و هويدا و خردمندي که اکسير تدبير ابوذر جمهري از رأي متينش ساطع و پيدا».
کاتب نيز در ادامه بر جنبه هاي ديني و ثواب اخروي وقف تأکيد کرده و گفته است که موجب سعادت ابدي و وسيله دست يابي به«مراتب عاليه اخروي » است.
اين القاب و توصيفات را به دو گونه مي توان ارزيابي کرد: الف ـ واقفان در واقع چنين بوده اند ـ البته نه در آن حدي که کاتب گفته ـ و از مرتبه علمي و شأن و منزلت اجتماعي بالايي برخوردار بوده اند؛ ب ـ اين نسبت ها و عناوين ساخته و پرداخته کاتب بوده و واقفان از چنين منزلتي برخوردار نبوده اند و حتي در مراتبي فروتر و نازل تر قرار داشته اند و صرفاً چون از مال و ثروت زيادي برخوردار بوده اند چنين توصيف شده اند. حال آنکه واقع خلاف اين گفته ها بوده است. اگر شق دوم در دست باشد، بايد گفت که هر چند اين عمل وقف از نظر اجتماعي حايز اهميت بسيار است اما از نظر اخلاق فردي و دينداري شخصي نه تنها مورد قبول نيست بلکه انعکاس عقده هاي رواني خود کم بيني و… است. اما شق نخست را مي توان به گونه اي توجيه کرد. نياز افراد به دست يابي به مراتب بالاي اجتماعي، جلب اعتماد و احترام اجتماع و نيز برخي از نيازهاي رواني از جمله ارضاي برخي از کاستي هاي زندگي علمي، ديني و… خود يکي از علل و عواملي است که سبب مي شود تن به چنين توصيفات مبالغه آميز و عناوين غير واقع دهد.
شايان ذکر است که واقفان خود از متن وقف نامه آگاه اند و معمولاً متن به توسط آنان مهر و امضا مي شده است. به هر حال اين وقف نامه نشان مي دهد که انگيزه وقف صرفاً ديني نيست و انگيزه هاي اجتماعي و نيازهاي رواني نيز در آنان تأثير داشته است؛ هر چند در سرتاسر وقف نامه صرفاً انگيزه هاي ديني مطرح مي شود. افزون بر آن ظاهراً واقفان از تعرض حاکمان نيز در امان بوده اند و از اين طريق اموال و ثروت هاي خود را محفوظ نگه مي داشتند. البته اين موضوع اصل سنت وقف را زير سؤال نمي برد؛ به هر حال چنان که در آغاز مقاله اشاره شد، موضوع وقف، سنتي اسلامي و ديرينه و مورد پسند است حال اگر برخي از واقفان انگيزه هاي غيرديني نيز داشتند و مسأله فقط مربوط به خود آنان است و اين موضوع خللي در اخلاقي ـ انساني و ديني بودن سنت وقف وارد نمي سازد.
پي نوشت ها :
* استاديار دانشگاه آزاد اسلامي ـ واحد اسلامشهر
1 ـ جهت اطلاع نک: شمس تبريزي، محمد جواد، تاريخ و فرهنگ نيريز، تهران، 1379 ش
2 ـ در قديم محله بازار را محله « سهاد خانه » مي گفتند و اهل نيريز « سهاد » را به معني فولاد دانند و به سبب آنکه در کنار اين محله کارخانه فولادسازي بوده اين محله را امروزه « شادخانه » مي گويند. ( نک: حسيني فسايي، فارسنامه ناصري، ج 2 / ص 1567 )
3 ـ سوره ابراهيم / آيه 43 ـ 43
منبع: فصلنامه فکر و نظر شماره 12و13