خانه » همه » مذهبی » راه هاى درونى کردن مفاهیم اخلاقى

راه هاى درونى کردن مفاهیم اخلاقى

راه هاى درونى کردن مفاهیم اخلاقى

یکى از مباحث ضرورى در شرایط فعلى و در عرصه تعلیم و تربیت, بررسى شیوه هاى درونى کردن مفاهیم اخلاقى در بین جوانان است, زیرا درونى کردن یک ارزش و فضیلت, عمیق ترین و پایدارترین پاسخ به نفوذ اجتماعى است. پیش از ورود به بحث, باید مقصود از درونى کردن مفاهی م اخلاقى روشن شود.

fac792f4 7736 4864 befc d13e62c6f586 - راه هاى درونى کردن مفاهیم اخلاقى

12298 - راه هاى درونى کردن مفاهیم اخلاقى
راه هاى درونى کردن مفاهیم اخلاقى

 

نویسنده : محمد سبحانى نیا

 

چکیده: یکى از مباحث ضرورى در شرایط فعلى و در عرصه تعلیم و تربیت, بررسى شیوه هاى درونى کردن مفاهیم اخلاقى در بین جوانان است, زیرا درونى کردن یک ارزش و فضیلت, عمیق ترین و پایدارترین پاسخ به نفوذ اجتماعى است. پیش از ورود به بحث, باید مقصود از درونى کردن مفاهی م اخلاقى روشن شود.
روان شناسان اجتماعى پاسخ افراد به نفوذ اجتماعى (تحت تأثیر قرار گرفتن رفتار فرد یا گروه از سوى دیگران) را به سه دسته مختلف تقسیم مى کنند که عبارت اند از:
1. متابعت
2. همانندسازى
3. درونى کردن1.
متابعت, رفتار فردى را توصیف مى کند که به منظور کسب پاداش و یا اجتناب از تنبیه برانگیخته شده باشد. در همانندسازى, فردى فرد دیگرى را براى خود سرمشق قرار مى دهد, عملى که انجام مى دهد براى کسب پاداش و یا اجتناب از تنبیه نیست, بلکه براى این است که با آن شخص ه مانند شود; مثل این که جوانى خود را با ارزش هاى معلم یا هنرپیشه یا ورزش کار مورد علاقه خود هماهنگ سازد. (اما مقصود از درونى کردن یک امر آن است که آن جزیى از وجدان شخصى شود به گونه اى که نقض آن ارزش نزد شخص طبیعى, احساس خطا و شرم برانگیزد و شخص تعهد وجدانى دارد که آن را محترم شمارد.)2
درونى کردن از متابعت و همانندسازى پایدارتر است, زیرا مبتنى بر انگیزه شخص براى صحیح بودن است و هم چون متابعت بستگى به نظارت مداوم عاملان پاداش یا تنبیه ندارد و یا هم چون همانندسازى منوط به احترام مداوم براى شخص یا گروهى که با آن همانندسازى مى کند نیست.3 جزء مهم متابعت, قدرت است, در حالى که در همانندسازى, عنصر مهم, جاذبه و کشش است; ولى در درونى کردن, جزء مهم, قابلیت قبول است.
رعایت قانون حداکثر سرعت, مثال خوبى براى تبیین این سه مرحله است:
کسى که از ترس جریمه, سرعت اتومبیل خود را متعادل مى کند, رفتارش نمایش گر متابعت (پیروى از قانون) است, کسى که از این قانون بدین دلیل پیروى مى کند که همواره پدر یا فرد مورد علاقه او این قانون را اطاعت مى کردند, این رفتار فرد, همانندسازى است, اما شخصى که قان ع شده و به این باور رسیده که قوانین سرعت, خوب و درست هستند و براى حفظ امنیت افراد تدوین شده اند و از این رو قانون را رعایت مى کند, این کارش درونى کردن است.4
درونى کردن بر فعال کردن متربى (پذیرنده تربیت) تأکید دارد و بر خودجوشى, خودانگیختگى, خودیابى و خود رهبرى اصرار مى ورزد. در این صورت, نقش متربى اصل است و مربى باید مددکار و مشوق باشد. متربى قبل از آن که مومى باشد در دست مربى تا به هر شکلى که بخواهد او را ق الب ریزى کند, هم چون بذرى پر از استعداد و ذخایر و قابلیت هاى بالقوه است که در فطرت او به ودیعه نهاده شده است. اگر مفاهیم اخلاقى درونى شود, دیگر امواج بدون دیوار رسانه هاى ارتباطى و ماهواره ها, نمى تواند دل هاى جوانان ما را تسخیر کند و موج فرهنگى و تبلیغى ناخواسته, کارکردهاى دیرینه و آموزش هاى رسمى مراکز فرهنگى را یک شبه نقش بر آب کند. اگر مى بینیم جوانان ما به یک باره الگوهاى خانه خویش, فرهنگ خویش و جامعه خویش را رها کرده و یک الگوى گمنام و پنهان را از آن سوى دنیا در ذهن خود هم چون بت مى پرستند و با آن همانندسازى مى کنند و اگر با وجود ارائه الگوهاى تربیتى به وسیله سخنرانى ها, نوشته ها و پند و اندرزها, برخلاف انتظار, با شگفتى و اعجاب نظاره گر رفتارهاى نابهنجار از آنان بوده ایم که به عنوان مثال ممکن است ناشى از یک کتاب رمان بوده و یا دیگر عوامل, همه این ها گویاى این واقعیت است که مفاهیم اخلاقى و ارزش هاى دینى در جوانان درونى نشده است.
با درونى شدن مفاهیم اخلاقى شرایطى فراهم مى شود که افراد نیازى به دروغ گویى و تبهکارى ندارند و به صورت خودجوش, بر گرایش هاى فطرى چون فضیلت جویى, حقیقت خواهى, کمال طلبى پاى مى فشارند و با تغییر شرایط زمانى و مکانى, رنگ عوض نمى کنند. در روایات معصومین(ع) از این حالت به عنوان برخوردارى از واعظ درونى یاد شده است که بدون آن, پیمودن راه تکامل اخلاقى مشکل خواهد بود. امام سجاد(ع) مى فرماید: اى فرزند آدم, تو همواره در مسیر خیر و خوبى قرار دارى, مادام که واعظى از درون داشته باشى و مادام که حسابرسیِ خویشتن از کارها ى اصلى تو باشد.5 امام على(ع) نیز مى فرماید: آگاه باشید آن کس که به خویش کمک نکند تا واعظ و مانعى از درون جانش براى او فراهم گردد, موعظه و اندرز دیگران در او اثر نخواهد داشت.6
ییکى از کارشناسان مى گوید: (عده اى تصور مى کنند جریان تربیت باید از طریق ادامه آموزش ها, یاددهى ها و اطلاعات بیرونى شکل گیرد حال آن که تربیت, امرى اکتشافى است نه اکتسابى. حتى اگر ما قصد آن را داشته باشیم که متربى را به سعادت واقعى خود برسانیم باید شرایطى فراهم آوریم تا سعادت خویش را در درون خود کشف کند نه آن که ما سعادت را از بیرون براى او ابداع و اختراع کرده و در اختیار او بگذاریم).7 تربیتى که از طریق اکتشافى حاصل شود, بادوام تر و اصیل تر از تربیتى است که از طریق اکتسابى, تحمیلى و القایى به دست مى آید. اگر مفاهیم اخلاقى درونى شد, بدون نظارت و کنترل بیرونى و حتى به دور از تشویق ها و تنبیه ها, به صورت خودگردان و با باور درونى, خود را نمایان مى کند و در این صورت, متربى خود را در ساختن اندیشه ها و رفتارهاى خود شریک مى داند و از آن ها با تعصب و اطمینان کام ل, دفاع و حراست مى نماید. براى رسیدن به این مقصود, اتخاذ روش هایى ضرورى به نظر مى آید:

1. تأکید بر دریافت هاى فطرى (فطرت مدارى)
 

قرآن مجید از وجود یک سلسله ارزش هاى اخلاقى در نهاد انسان خبر داده که از آغاز تولد با او همراه است. حضور فطرى این ارزش ها, به صراحت این گونه مطرح شده است: (فَألهَمَها فُجُورَها وَتَقْویها; آن گاه خداوند به نفس انسان, فجور و تقواى آن را الهام کرد).8 ا مام صادق(ع) در تفسیر آیه فوق مى فرماید: خداوند با فیض الهام خود, نیک و بدها را بر بشر آشکار فرموده است.9 در جاى دیگر آن حضرت مى فرماید: خود طبیب خود مى باشى و درد و درمان براى تو تبیین شده است, بنگر که چگونه براى خود گام برمى دارى.10
روان شناسان آن نیروى درّاک را که با سرشت بشر آمیخته و در اعماق جان تمام ملت ها وجود دارد و به وسیله آن, خوبى ها و بدى هاى اصلى را تشخیص مى دهند, به نام وجدان اخلاقى مى خوانند. ژان ژاک روسو مى گوید: (به تمام ملل دنیا نظر بیندازید, تمام تاریخ ها را ورق بزن ید, در بین تمام این کیش هاى عجیب و غریب و ظالمانه, در بین تمام این عادات و رسوم بى نهایت متنوع, همه جا همان اصول عدالت و درستى, همان قوانین اخلاقى, همان مفاهیم نیکى و بدى را خواهید یافت. بنابراین در اعماق همه روح ها یک اصل فطرى عدالت و تقوا یافت مى شود ک ه ما على رغم قوانین و عادات, اعمال خود و دیگران را از روى آن قضاوت مى نماییم و خوب و بد آن را معلوم مى کنیم. این همان است که من وجدان مى نامم.)11
استاد مطهرى ـ رحمه اللّه ـ در توضیح فطرى بودن خاستگاه ارزش هاى اخلاقى به یک روایت نبوى استناد مى کند که ذیل آیه (تَعاوَنوا عَلَى البِرِّ وَالتَّقْوى وَلاتَعاوَنُوا عَلَى الإثْمِ وَالعُدْوان; بر نیکى و تقوا کمک کنید و بر گناه و ستم یارى نکنید)12 وارد شده است. پس از نزول این آیه, فردى به نام وابصه, از مسلمانان مدینه, با شنیدن واژه هاى برّ و تقوا و اثم و عدوان تصمیم مى گیرد که راجع به مفهوم این واژه ها از خود پیامبر(ص) سؤال کند. وقتى وابصه پیامبر(ص) را مى بیند, حضرت بى درنگ مى گویند: وابصه! من بگویم که چه مى خواهى بپرسى یا خودت سؤال مى کنى؟ وابصه مى گوید: شما بگویید, و پیامبر(ص) مى فرمایند: آمده اى از من بپرسى برّ و اثم یعنى چه؟ لازم نیست در این باره از کسى چیزى بپرسى. آن گاه پیامبر(ص) سه انگشت خود را جمع کرده و به آرامى به سینه مى زند و مى گوید: از دلت ب پرس, از خودت سؤال کن. آن گاه مى افزایند: برّ (نیکى) چیزى است که دل و جان انسان با داشتن آن اطمینان مى یابد و در مقابل, اثم (گناه) چیزى است که در قلب انسان اضطراب و نگرانى برمى انگیزد و در سینه در حال آمد و شد است و انسان نمى داند با آن چه کند.13 بر این ا ساس هرکس به اقتضاى دریافت هاى فطرى مرزهاى بین خوبى و بدى را مى شناسد, اما چون این دریافت ها فطرى اند, نیازمند شکوفایى و بروز هستند. از این رو نبى اکرم(ص) مأموریت آسمانى اش را تتمیم و تثبیت ارزش هاى اخلاقى و نه آموزش, انتقال و ایجاد آن ها برمى شمرد و مى ف رماید: (بُعِثْتُ لأُتمِّمَ مَکارِمَ الأخْلاقِ; به پیامبرى برانگیخته شدم تا مکارم اخلاق را تتمیم کنم.)14
معناى تتمیم این است که مکارم اخلاق قبلاً وجود داشته و هدف از بعثت, تکمیل آن ها بوده است; همان طورى که امام على(ع) هدف از بعثت انبیا را چنین بیان مى کند: (لِیُثیروا لَهُمْ دَفائِنَ العُقُول; پیامبران آمدند تا گنجینه هاى خرد را در ایشان شکوفا سازند.)15بر ا ین اساس به منظور درونى کردن مفاهیم اخلاقى, باید شرایط رشد و شکوفایى قابلیت فطرى را فراهم کرد که در این بین نقش اساسى را در مرحله نخست, پدر و مادر و محیط خانواده و سپس محیط هاى آموزشى و در نهایت محیط اجتماع ایفا مى کند. پیامبر(ص) خروج از مدار فطرت را سهل انگارى والدین و نامساعد بودن محیط خانه مى داند و مى فرماید: هر مولودى با فطرت مذهبى متولد مى شود مگر آن که پدر و مادر او را به آیین یهودیت و نصرانیت بار آورند.16

2. تقویت روحیه عزت و کرامت نفس
 

یکى از راه هاى درونى کردن اخلاق, آشنایى با خود حقیقى است که همان کرامت, عزت, شرافت و نفاست نفس مى باشد. استاد مطهرى مى گوید: (در مکتب اسلام, تمام احساس هاى اخلاقى از پیدا کردن خودش و احساس واقعیت پیدا مى شود. اگر انسان خود واقعى اش را پیدا کند مى ب یند تمام… ارزش هاى اخلاقى و نیز ضد اخلاقى معنا پیدا مى کند. بعد از این است که انسان مى بیند تمام اخبار اسلامى در باب اخلاق یک فلسفه خاص دارد و اخلاق در اسلام بر محور خودشناسى و احساس کرامت در خود واقعى و اخلاق اسلامى براساس این پایه بنا شده است.)17
ایشان در جاى دیگر مى گوید: (در اخلاق اسلامى محور و آن چیزى که حجم اخلاقى به دور آن مى گردد, کرامت و عزت نفس است).18 در شرح و تحلیل این اصل که برگرفته از متون اسلامى است, از امام على(ع) نقل است که فرمود: (مَنْ کَرُمَتْ عَلَیْهِ نَفُْسُُُُه هانَتْ عَلَیْهِ شَهَواتُه; کسى که از کرامت نفس بهره مند است, گرفتار شهوت ها نمى شود).19
استاد مطهرى مى گوید: (انسان به حکم این که داراى یک شرافت و کرامت ذاتى است که همان جنبه ملکوتى و نفخه الهى است, ناآگاهانه آن کرامت را احساس مى کند و بعد در میان کارها و ملکات احساس مى کند که این کار با این شرافت متناسب هست یا نه. وقتى احساس تناسب و هم آهن گى مى کند, آن را خیر و فضیلت مى شمرد و وقتى آن را برخلاف آن کرامت مى یابد, آن را رذیلت مى داند.)20
در جاى دیگر مى گوید: (اسلام وقتى که مى خواهد انسان را به اخلاق نیک فراخواند, او را به یک نوع درون نگرى دعوت مى کند تا حقیقت وجودى خود را کشف کند; آن گاه احساس کند که پستى با جوهر وجود او سازگار نیست و براساس چنین درکى, کارهاى بایسته و انجام دادنى را از ک ارهاى نبایسته باز شناسد.)21
اصل صیانت نفس و حفظ شخصیت, امرى ذاتى و فطرى است که انسان با آن زندگى مى کند. اگر به این اصل خدشه اى وارد شود, باید منتظر ناهنجارى هاى رفتارى بود. کودک و نوجوان جذب حرف و رفتارى مى شود که خود در آن نقش و سهمى داشته باشد. فرزندان ما وقتى احساس ارزش مندى نک نند به وجد نمى آیند. با اظهار محبت و ارزنده سازى شخصیت و تکیه بر نقاط قوت و کارهاى مثبت و پرهیز از ارتباط و اقتدار یک جانبه, فرزندان به رعایت قوانین اخلاقى و برطرف کردن لغزش ها راغب مى شوند.

3. الگویابى
 

یکى از راه هاى درونى شدن ارزش هاى متعالى, فراهم کردن شرایطى است که متربى با میل درونى و از روى نیاز, الگوهاى مورد نظر خود را کشف کند و به طور خود انگیخته با آن چه که خواهان ارائه آن است, همانندسازى کند. روش الگویى از این جهت اهمیت دارد که دو مانع بز رگ را از فرا روى انسان برمى دارد. ممکن است براى کسى این توهم پیش آید که رسیدن به درجات عالى و کسب کمالات اخلاقى, براى انسان امرى دست نیافتنى است و یا در بسیارى از موارد, راه کارها و شیوه هاى عمل و حرکت ناشناخته باشد و همین امر سرگردانى و ناکامى را به دنب ال دارد; اما با پذیرش الگو, این دو مانع برداشته مى شود, زیرا در آن صورت انسان مى فهمد وصول به هدف همچنان که براى افراد مورد قبول او میسر شد, براى او نیز ممکن است. و نیز از باب ره چنان رو که رهروان رفتند, او از تردید و سرگردانى نجات مى یابد. قرآن کریم در این باره براى کسانى که در جهت کسب کمالات انسانى قدم برمى دارند مى فرماید: (لَقَد کانَ لَکُم فى رَسولِ اللهِ أُسوَةُ حَسَنَةٌ; رسول خدا براى شما اسوه نیکویى است.)22
امام على(ع), سیره نبوى را کلیدى ترین الگوى جهت دهنده دانسته و راه یابى خود به مکارم اخلاق را رهین همراهى و هم گرایى با پیامبر(ص) قلمداد نموده و فرموده است: من هماره با پیامبر بودم بسان فرزندى که همیشه با مادر است. هر روز نشان تازه اى از اخلاق نیکو برایم آشکار مى فرمودند و به من فرمان مى دادند که به ایشان اقتدا نمایم.23
طى این مرحله بى همرهى خضر مکن
ظلمات است بترس از خطر گمراهى
امام على(ع) پس از برجسته سازى نقش الگویى پیامبر(ص), بر نقش الگویى زندگى و سیره اهل البیت(ع) تأکید مى ورزد; آن جا که مى فرماید: اى مردم, به اهل بیت پیامبرتان بنگرید. از آن سو که آنان گام برمى دارند بروید, پاى در جاى پاى آنان بگذارید که هرگز آنان شما را از راه هدایت بیرون نمى برند و به پستى و هلاکت نمى کشانند. اگر سکوت کردند, سکوت کنید و اگر قیام کردند, همراه ایشان قیام کنید. از آنان پیشى نگیرید که گمراه مى شوید و از آنان عقب نمانید که نابود مى گردید.24
ممکن است این توهّم پیش آید که الگوهاى اصلى ما معصومان(ع) هستند و با توجه به اختلاف رتبه اى که افراد معمولى با این الگوها دارند, استفاده از این روش عملى نیست; به بیان دیگر این تلقى در نظر مردم رایج است که مى گویند ما کجا و معصومان(ع) کجا؟ ما که نمى توانیم الگوبردارى کنیم. شاید همین توهّم باعث یأس و شکست کسانى باشد که نتوانسته اند خود را به نقطه اوج موفقیت برسانند.
در پاسخ باید به این نکته مهم توجه داشت که در فرایند الگوگیرى, در نظر گرفتن سطح توان در ردیابى الگو همواره باید مورد نظر قرار گیرد. اگر انسان الگوى رفتارى خود را درست بشناسد, نباید از تلاش دست بردارد. امام على(ع) در این باره مى فرماید: بدانید که شما توان انجام چنین کارى را ندارید, اما با پرهیزکارى و تلاش و پاک دامنى و درست کارى مرا یارى دهید.25 در جاى دیگر مى فرماید: بر شما باد روى آوردن به ارزش هاى اخلاقى تا آن جا که با یکدیگر در رسیدن به آن ها سبقت بجویید و اگر نتوانستید, بدانید به دست آوردن برخى از ای ن ها, بهتر از رها کردن تمامى آن هاست.26
نکته دیگر آن است که گرچه الگوهاى اصلى, معصومان هستند, ولى این منافاتى ندارد که در عین حال, انسان به الگوهاى میانى و کسانى که قسمت عمده اى از این راه را رفته و در همان مسیر طى طریق کرده و هم زمان با او نیز هستند, توجه داشته و شیوه زندگى آنان را سرمشق خود قرار دهد. پیشوایان معصوم (ع) عالمان دین باور و خدا ترسِ هر زمان را شایسته اقتدا دانسته و آنان را به عنوان امین دین و دنیاى مردم و الگوهاى مناسب, معرفى کرده اند.27
در مرتبه بعد, نقش الگویى والدین و مربیان و معلمان نیز بسیار مهم و درخور توجه است. استفاده والدین از روش الگویى, مؤثرترین و طبیعى ترین وسیله براى انتقال ارزش هاى اخلاقى و فرهنگى در خانواده است.
وقتى فرزندان ارزش هاى اخلاقى را به طور مجسم در رفتار و زندگى والدین خود مى بینند, با عظمت و زیبایى و جاذبه آن ها آشنا مى شوند. در این صورت زمینه براى شکوفایى و درونى شدن مفاهیم اخلاقى فراهم مى گردد. البته روش الگویى آسیب هایى دارد که چه بسا اثر آن را خنث ى مى سازد مانند:

1ـ3. الگوگرایى تحمیلى
 

الگوگرایى تحمیلى, یک فرایند خودآگاه و مصنوعى و کلیشه بردارى از رفتار دیگرى است که پایه در ساختار درونى فرد ندارد و فقط یک اقدام ظاهرى محسوب مى شود. البته نشان دادن و معرفى الگوها و اسوه ها براى افراد ضرورى است, اما این معرفى نباید به شکل الگودهى اجب ارى و تحمیلى باشد بلکه باید زمینه ترغیب و تسهیل را فراهم کرد تا نوجوانان به الگوهاى متعالى عشق ورزند و آرزوى همانندسازى با آن ها را داشته باشند.
(پاره اى از اولیا و مربیان از همان ابتدا سعى دارند که کودکان را مطابق با الگوى مورد نظر خود پرورش دهند به گونه اى که دائم به کودک خود توصیه مى کنند که رفتار و اخلاق خود را شبیه کسانى قرار دهد که از نظر والدین او مطلوب هستند, اما این الگودهى اجبارى و تحمی لى اگر براساس شاکله و قابلیت هاى الگوپذیرى شخصیت کودک نباشد, نه تنها ویژگى هاى مطلوب الگوى مورد نظر در کودک درونى نمى شود, بلکه موجب مى شود که شخصیت کودک نه آن چیزى بشود که والدین از او انتظار دارند و نه آن چیزى که طبیعت و استعدادش حکم مى کند. در چنین شر ایطى مشاهده مى شود که رشد شخصیت کودک به دلیل این چندگانگى و سرگردانى معلق و معوق مى ماند).28
اگر بخواهیم فرزندانمان آرامش روانى داشته باشند, باید در محیط خانه به طور طبیعى حتى در شرایط سخت زندگى و عصبیت ها و تنش ها شخصیتى آرام از خود نشان دهند تا فرزندان, آرامش را یاد بگیرند نه این که در شرایط عصبانیت و در هنگام وقوع مصایب از خود بى صبرى و بى تا بى نشان دهند و بعد به فرزندان خود آرامش را یاد دهند.
زبانِ رفتار و زبانِ حال, بسیار مؤثرتر از زبان گفتار است. آنچه در پسِ گفتار ما ارسال مى شود گویاتر از تمام عباراتى است که در متن گفتار بیان مى گردد.

2ـ3. ناهمخوانى گفتار و رفتار
 

درونى شدن پیام هاى اخلاقى, در گرو رسوخ یافتن آن ها در حیطه رفتارى است. توصیه هاى کلامى در صورتى که با رعایت نکات روان شناختى انجام شود, تأثیرى بسزا خواهد داشت, ولى عدم هماهنگى میان قول و فعل, پند و اندرز مربیان را بى اعتبار مى کند. امام صادق(ع) مى فرماید: هرگاه شخص عالم به مقتضاى علم خویش عمل نکند, اثر موعظه اش هم چون آب باران بر روى سنگ صاف از قلب هاى مردم محو خواهد شد.29 امام على(ع) مى فرماید: کسى که خود را پیشواى مردم قرار مى دهد, پیش از آن که به آموزش دیگران بپردازد باید خود را آموزش دهد و نیز باید تربیت کردارى او بر تربیت گفتارى اش پیشى داشته باشد.30 آن حضرت به پیروان خود اطمینان مى دهد که امام هیچ گاه آنان را به کارى دعوت نکرده و از کارى باز نداشته اند, مگر این که خود پیش از دیگران به آن امر و نهى, پاى بند بوده اند.31
استاد مطهرى مى گوید: این خود یک غفلت و اشتباه بزرگى است امروز در اجتماع ما که براى گفتن و نوشتن و خطابه و مقاله بیش از اندازه ارزش قائلیم و بیش از اندازه انتظار داریم. در حقیقت از زبان, اعجاز مى خواهیم… و چون از زبان بیش از اندازه انتظار داریم و از گوش م ردم هم بیش از اندازه انتظار داریم و مى خواهیم تنها با زبان و گوش همه کارها را انجام دهیم و انجام نمى شود, ناراحت مى شویم و ناله و فغان مى کنیم و مى گوییم:
گوش اگر گوش تو و ناله اگر ناله من
آنچه البته به جایى نرسد فریاد است
این شعر براى ما در همه زمان ها صادق بوده و هست. فکر نمى کنیم که ما اشتباه مى کنیم. ما بیش از اندازه از این گوش و زبان بیچاره انتظار داریم. گاهى هم باید از راه عمل و چشم استفاده کنیم. ما با دست خود و عمل خود خوب رفتار کنیم تا آن ها با چشم خودشان ببینند. ی ک مقدارى هم به این گوش و زبان بیچاره استراحت بدهیم.32
بر این اساس امام صادق(ع) مى فرماید: (کُونوا دُعاةَ النّاسِ بِأَعْمالِکُمْ وَلاتَکُونوا دُعاةً بِألْسِنَتِکُمْ; به وسیله عمل خود, راهنما و راهبر مردم به سوى فضیلت ها شوید و تنها دعوت گر زبانى نباشید.)33
سعدیا گرچه سخندان و مصالح گویى
به عمل کـار برآید بـه سخندانـى نیست
فرزندان ما بیش از آن که به گفتار ما نظر افکنند, اعمال ما را زیر نظر مى گیرند که گفته اند: (بچه هاى ما آن گونه مى شوند که ما هستیم و نه آن گونه که مى خواهیم باشند.)34

3ـ3. تعارض الگوها
 

عدم تفاهم میان پدر و مادر و تعارض الگوها, متربى را در تحیر و سرگردانى قرار مى دهد و چه بسا اعتماد خود را به بعضى ارزش ها از دست مى دهد. تضاد و تعارض نگرش ها بین خانه و مدرسه, متربى را بین دو راهى قرار خواهد داد و در نهایت به بازى کردن نقش در دو چهره متفاوت منجر خواهد شد.

4. عرضه مفاهیم اخلاقى
 

ییکى از راهبردهاى درونى کردن مفاهیم اخلاقى, فراخواندن آموزه ها و درون مایه هاى فراموش شده و بارورسازى و پردازش فطریات از راه تذکر و ارائه پیام هاى اخلاقى است, که در قرآن کریم از آن به عنوان خط مشى تبلیغاتى و تربیتى انبیا یاد شده است. درونى شدن پیام هاى اخلاقى, به عوامل مختلفى بستگى دارد:

1ـ4. زمان شناسى در ارائه پیام
 

یکى از راه هاى درونى کردن مفاهیم اخلاقى, توجه به تغییرات و مقتضیات زمانى در انتقال آن مفاهیم است. وقتى فرهنگ و ادبیات یک ملت در گردونه جامعه دستخوش تحول و دگرگونى مى شود, لازم است عرضه ها متناسب با شعور حاضر تنظیم شود. (اقوام بشر همیشه داراى دو ادرا ک و شعورند: شعور حاضر و کنونى و شعور ماضى و گذشته, بدیهى است که هر شعورى, تعبیر ویژه خود را مى طلبد. بر این پایه نمى توان با تعبیر گذشته شعور حاضر را تغذیه و تأمین کرد.35
استاد مطهرى مى گوید: (در هدایت و رهبرى نسل قدیم که سطح فکرش پایین تر بود, ما احتیاج داشتیم به یک طرز خاص بیان و تبلیغ و یک جور کتاب ها که امروز آن طرز بیان و آن طرز کتاب ها به درد نمى خورد; باید و لازم است رفورم و اصلاح عمیقى در این قسمت ها به عمل آید, ب اید با منطق روز و زبان روز و افکار روز آشنا شد و از همان راه به هدایت و رهبرى مردم پرداخت.)36
در آموزه هاى دینى, زمان شناسى مورد تأکید قرار گرفته است. امام على(ع) مى فرماید: (لاتَقْسِرُوا أَوْلادَکُمْ عَلى آدابِکُمْ فَأنَّهُمْ مَخْلُوقون َلِزَمانٍ غَیرِ زَمانِکُمْ; فرزندانتان را به ادب خود مجبور نسازید که آنان پدیده هاى زمان دیگرى هستند).37 بنابر این, نسل کهن به منظور هدایت و رهبرى نسل نوین, باید در بستر زمان حضور یابد و نیازهاى نسل نو جامعه را همواره در نظر داشته باشد. اندیشمندى مى گوید: (فرزندان شما فرزندان شما نیستند. آن ها پسران و دختران خواهشى هستند که زندگى به خویش دارند, آن ها به واسطه شما مى آیند, اما نه از شما و با آن که با شما هستند از آن شما نیستند. شما مى توانید مهر خود را به آن ها بدهید, اما نه اندیشه هاى خود را, شما مى توانید تن آن ها را در خانه نگاه دارید, اما نه روح شان را, زیرا که روح آن ها در خانه فرد است که شما را به آن راه نی ست. شما مى توانید بکوشید تا مانند آن ها باشید, اما مکوشید تا آن ها را مانند خود بسازید, زیرا که زندگى واپس نمى رود و در بند دیروز نمى ماند).38 پس با روش هاى قدیمى نمى توان نسل امروز را براى آینده تربیت کرد.

2ـ4. مخاطب شناسى در ارائه پیام
 

توجه به ظرفیت هاى عقلانى و تفاوت هاى فردى و در نظر گرفتن سطح درک و فهم مخاطب در هنگام ارتباط با متربى و انتقال پیام هاى تربیتى, و تناسب محتواى کلامى با گنجینه فهم مخاطب, در پذیرش پیام ها نقش تعیین کننده اى دارد. پیامبر اکرم(ص) مى فرماید: ما پیامبران مأموریم که با مردم به اندازه عقلشان سخن بگوییم. استاد مطهرى مى گوید: (منطقى که یک پیرزن را مؤمن مى کند اگر در مورد یک آدم تحصیل کرده به کار برده شود, او را گمراه مى کند. یک کتاب در یک زمان, مناسب ذوق عصر و سطح فکر زمان بوده و وسیله هدایت مردم بوده است و همان کتاب در زمان دیگر اسباب گمراهى است.)39

3ـ4. استفاده از شیوه مسئله مدارى (ایجاد روحیه پرسش گرى)
 

براى درونى کردن مفاهیم اخلاقى, باید اجازه دهیم تا افراد خود شخصاً در شکوفایى استعدادها فعالیت کنند. ژان پیاژه مى گوید: (اگر دانش آموزى براى رسیدن به حقیقتى سه روز وقت صرف کند تا آن را شخصاً کشف کند به صرفه تر از آن است که همان حقیقت را در یک ربع ساع ت برایش توضیح دهیم. این روش, خود به خود پیشرفت سریع کودک را در مراحل بعدى رشد تضمین مى کند).40 مربیان باید فرصتى فراهم سازند تا متربى خود به کشف و درک استدلال هاى منطقى مجهز شود. پدرها و مادرها و یا معلمان از ناپایدارى مفاهیم اخلاقى و تمرد دانش آموزان و فرزندان خود شکایت مى کنند, مشکل از این جاست که کار اغلب آن ها نصیحت کردن و تحمیل کردن نظرات خودشان است. روش نصیحت هاى مستقیم و لفظى صرفاً جنبه برونى و ظاهرى و حفظى دارد که هر لحظه باید منتظر فروپاشیدن آن باشیم.
ییکى از راه هایى که در یادگیرى پایدار مؤثر است, استفاده از سبک طرح معما و سؤال و ایجاد بحران و مخمصه و ایجاد شور کشف و شوقِ دست یابى به حقیقت است. قرآن مجید در واقعه حضرت ابراهیم(ع) به این موضوع اشاره مى کند و از طریق مواجه کردن با معما و سؤال, مردم را ب ه پوچى باورها و عقایدشان رهنمون مى سازد به طورى که مى فرماید: (فَرَجَعُوا إلى اَنفُسِهِمْ; آن ها به فکر فرو رفتند و به حقیقت خود بازگشتند.)41
خاصیت سؤال و معما این است که متربى را به فکر کردن تشویق مى کند تا خود در بنا کردن و بازپدیدآورى ترازهاى عقلى و اخلاقى خویش سهیم باشد. البته ما منکر نقش موعظه و نصیحت و تذکر مستقیم نیستیم, ولى در آن صورت ما از شیوه مستقیم, مکانیکى, صورى و دستورى که مبتنى بر کنترل عامل برونى است, استفاده کرده ایم; در حالى که با شیوه اکتشافى و طرح سؤال و معما, متربى با یک عامل درونى مواجه است که با آشنایى با علت رفتار خود, به اعمال درست پى مى برد.
سقراط حکیم گفته است: (هدف تربیت, ایجاد نیاز است و نه پاسخ به نیاز). امیل شارتیه, مربى بزرگ, با صراحت اعلام کرده بود: (هنر معلم, گرسنه کردن فکر کودک است تا او با احساس گرسنگى, خود شخصاً براى سیر کردن ذهن خود به کوشش واداشته شود.)42
آب کم جو تشنگى آور به دست
تا بجـوشد آبـت از بـالا و پست
پرسش و طرح سؤال, وسیله اى مؤثر براى درگیر کردن ذهن دانش آموزان در فرایند کشف و ابداع پدیده ها است. از طریق پرسش هاى سازنده, مهارت هاى خودآموزى و خودفهمى پرورش مى یابد. از این رو پیامبر(ص) مى فرماید: (حُسْنُ السُّؤالِ نِصْفُ الْعِلْمِ; سؤال خوب کردن نیمى از دانش است.)
با آموزش هاى مستقیم, مفاهیم اخلاقى به دیگران آموخته مى شود, اما دست یابى به مراحل تحول اخلاقى که به طور طبیعى و براساس شکوفایى فطرت در اختیار انسان ها قرار گرفته, به تأخیر مى افتد.

4ـ4. توجه به آمادگى مخاطبان
 

ییکى از مؤلفه هاى مهم در فرایند درونى کردن اخلاق, مرتبط بودن نیاز درونى با پیام بیرونى است. براى پدیدآیى و تقویت رفتارهاى مطلوب و ارزشى, روش هاى تحمیلى و اجبارى نمى تواند به گونه اى که بایسته و شایسته است مؤثر واقع شود. قالب ها و الگوهاى ساختگى و فرمان د ادن و تحمیل کردن و واداشتن و باز داشتن بدون در نظر گرفتن میل و اراده و آگاهى افراد و در نهایت دخالت هاى مستقیم, مانع خودیابى هاى درونى مى شود. علامه جعفرى مى گوید: (وظیفه اساسى تعلیم و تربیت این است که از راه آگاهى صحیح از وضع روانى انسان هاى مورد تعلیم و تربیت, هر حقیقتى شایسته که براى فراگیرى یا گرویدن القا مى شود, انسان متعلم و مورد تربیت باید آن را یکى از پدیده هاى فطرت خود احساس کند نه این که چیزى از بیرون به او تحمیل کنیم).43
البته هدایت, نقش مهمى در انتقال مفاهیم دارد, ولى هدایت غیر از دخالت است و این همان چیزى است که خداوند به پیامبرش گوشزد مى کند: (فَذَکِّرْ إنِّما أنْتَ مَُُذَکِّّرٌ لََسْتَ عَلَیْهِِْم بِمُصَیْطِرٍ; تذکر ده که تو فقط تذکردهنده اى, تو مسلط بر آن ها نیستى ک ه مجبورشان کنى.)44
هانرى والن, روان شناس بزرگ فرانسوى, بر این اعتقاد است که کودک تنها به چیزى توجه مى کند که در تراز رغبت اوست)
45. اگر تمایل درونى و قلبى به وجود نیاید, هرگونه ارتباط آموزشى و تربیتى با مخاطب, پایدار نخواهد بود. این موضوع در کلام امیرالمؤمنین(ع) به شکل هاى مختلف بیان شده است و نشان دهنده آن است که قلب به عنوان کانون میل و رغبت و گرایش, نقش مهمى در پذیرش و باور پیام هاى تربیتى دارد. آن حضرت مى فرماید: (إِنَّ لِلْقُلُوب شَهْوَةً وإِقْبَالاً وَإِدْباراً فَأتُوهَا مِنْ قِبَلِ شَهْوَتِهَا وَإِقْبالِهَا فَأنَّ ا لْقَبَ ِإذَا أُکْرِهَ عَمِیَ; دل ها را روى آوردنى و پشت کردنى است, پس دل ها را آن گاه به کار وادارید که خواهشى دارند و روى آوردنى, زیرا اگر دل را به اجبار به کارى وادارى, کور مى شود)46. همین معنا در کلامى دیگر آمده است: (إِنَّ هذِهِ الْقُلُوبَ تَمَلُّ کَ مَا تَمَلُّ الأَبْدَانُ فَابْتَغُوا لَهَا طَرَائفَ الْحِکَمْ; همان طورى که تن ها ملول و خسته مى شود, دل هم گاهى خسته مى شود; براى رفع خستگى آن, حکمت ها و دانش هاى شگفت آور را بطلبید.)47
این حکمت درخشان, بیان گر این موضوع است که میزان و اندازه پیام ها و طرح هاى تربیتى باید با کشش و ظرفیت مخاطب و نیاز و میل باطنى او منطبق باشد. اگر رغبت درونى را در نظر نگیریم, هرقدر پیام هاى اخلاقى و تربیتى, مقدس و ضرورى باشند, چون خارج از ظرفیت و حوصله م تربى است, نتیجه مناسبى گرفته نخواهد شد. امام على(ع), نقش رغبت و پذیرش درونى را حتى در مقدس ترین اعمال یعنى عبادات مورد عنایت قرار داده و مى فرماید: (إِنَّ لِلْقُلُوبِ إِقْبالاً وَإِدْبَاراً فَاذا أَقْبَلَتْ فَاحْمِلُوهَا عَلَى النَّوافِلِ وَإِذَا أَدْبَر َتْ فَاقْتَصِرُوا بِهَا عَلَى الْفَرائضِ; براى قلب ها و دل ها میلى است و انزجارى, پس اگر دل تمایل داشت, او را بر انجام مستحبات وادارید و هرگاه اقبالى نداشت, به انجام واجبات اکتفا کنید.)48
استاد مطهرى مى گوید: (آن چه اسلام از انسان مى خواهد ایمان است نه تمکین مطلق, اعم از این که ایمان داشته باشد یا نداشته باشد. تمکین مطلق و ایمان با زور به درد نمى خورد و پایدار نیست. ایمان زوربردار نیست).49 پیامبر(ص) مراعات ظرفیت هاى روحى را در انجام تکالی ف لازم دانسته و فرموده اند: این دین, محکم و متین است, پس با ملایمت در آن درآیید و عبادت خدا را به بندگان خدا با کراهت تحمیل نکنید تا مانند سوار درمانده اى باشید که نه مسافت پیموده و نه مرکبى به جا گذاشته است.50 امام خمینى ـ رحمة اللّه ـ از این احادیث است فاده کرده که سالک در هر مرتبه که هست, چه در ریاضت و مجاهدات علمیه یا نفسانیه و یا عملیه, مراعات حال خود را بکند و با رفق و مدارا, با نفس رفتار نماید و زاید بر طاقت و حالت خود تحمیل آن نکند. خصوصاً براى جوان ها و تازه کارها این مطلب از مهمات است.51
پاره اى از والدین بر این تصورند که هر قالب و الگویى را که خود دارند, مى توانند براى تربیت فرزندانشان به کار برند و هر خواسته اى که خود آرزو مى کنند, مى توانند آن را به فرزند خود تحمیل کنند. از سوى دیگر در مدرسه نیز مربیانى هستند که با إعمال فشار و سخت گی رى هاى بى جا و نیز اجراى برنامه هاى فوق طاقت, سعى مى کنند دانش آموزان را متناسب با سلیقه و اندیشه خود پرورش دهند, در حالى که این گونه برخوردها, خسارت هاى سنگینى را به دنبال داشته و حتى آثار روش هاى صحیح تربیتى را خنثى مى کند. در این باره نقل داستانى به گ زارش امام صادق(ع) مناسب به نظر مى رسد:
دو همسایه که یکى مسلمان و دیگرى نصرانى بود, گاهى با هم راجع به اسلام سخن مى گفتند. مسلمان که مردى عابد و متدین بود, آن قدر از اسلام توصیف و تعریف کرد که همسایه نصرانى اش به اسلام متمایل شد و قبول اسلام کرد. شب فرا رسید. هنگام سحر بود که نصرانیِ تازه مسلمان دید درِ خانه اش را مى کوبند, متحیر و نگران پرسید: کیستى؟ از پشت در صدا بلند شد: من فلان شخصم و خودش را معرفى کرد; همان همسایه مسلمانش بود که به دست او به اسلام تشرف حاصل کرده بود. تازه مسلمان گفت: در این وقت شب چه کار دارى؟ او گفت: زود وضو بگیر و جامه ات را بپوش که براى نماز به مسجد برویم. تازه مسلمان وضو گرفت و روانه مسجد شد. آن قدر نماز خواندند تا سپیده دمید و موقع نماز صبح رسید. نماز صبح را خواندند و مشغول دعا و تعقیب بودند که هوا کاملاً روشن شد. تازه مسلمان به مقصد منزل از جا برخاست و حرکت کرد که دوست مسلمانش گفت: ظهر نزدیک است. خوب است تا وقت ظهر صبر کنى که نماز ظهر بخوانیم. نماز ظهر خوانده شد. به او گفت: صبر کن طولى نمى کشد که وقت فضیلت نماز عصر مى رسد. بعد از خواندن نماز عصر گفت: چیزى از روز نمانده. او را نگاه داشت تا وقت نماز مغرب رسید. تازه مسلمان بعد از نماز مغرب حرکت کرد که برود افطار کند. رفیق مسلمانش گفت: یک نماز بیشتر باقى نمانده و آن نماز عشا است, صبر کن. نماز عشا را هم خواندند و تازه مسلمان حرکت کرد و رفت.
شب دوم هنگام سحر بود که باز صداى در را شنید که مى کوبند. همان دوست مسلمان بود که به سراغ تازه مسلمان آمده بود تا او را به مسجد دعوت کند, اما پاسخ شنید: این دین براى آدم هاى بیکار خوب است, ولى من مردى عیال وار و کارگرم.
حضرت فرمود: آن مرد سخت گیر پس از مدت ها که شخصى را مسلمان کرده بود, به سرعت او را دین گریز کرد. بنابراین شما هم بر مردم سخت نگیرید, تا مى توانید کارى کنید که مردم متمایل به دین شوند. آیا نمى دانید که روش سیاست اموى بر پایه زور و سخت گیرى است, ولى راه و ر وش ما بر نرمى و مدارا و حسن معاشرت و به دست آوردن دل هاست.52
استاد مطهرى مى گوید: (ترس و تهدید و ارعاب, در انسان ها عامل تربیت نیست; یعنى استعدادهاى هیچ انسانى را از راه ترساندن, زدن, ارعاب و تهدید نمى شود پرورش داد. همان طور که یک غنچه گل را نمى شود به زور به صورت گل درآورد; مثلاً یک غنچه را بکشیم تا گُل بشود یا نهالى را که به زمین کرده ایم و مى خواهد رشد بکند, با دست خودمان بگیریم به زور بکشیم تا رشد بکند. فقط از راه طبیعى که احتیاج دارد به قوه زمین, خاک, آب و هوا, نور و حرارت [رشد مى کند] همان هایى را که احتیاج دارد باید به او بدهیم, خیلى هم با لطافت و نرمش و ملایمت یعنى از راه خودش تا رشد بکند.)53
در جایى دیگر استاد مطهرى به زیبایى تمام بیان مى دارد: (برخى تربیت هاى امروز, مسخ کردن انسان از نوع فرمیکا ساختن [شکل دادن] از چوب و اخته کردن گوسفند است; یعنى براساس کشیدن برخى رگ هاى روحى براساس شکل دادن, قالب ساختن و در قالب ریختن است. حال آن که تربیتِ صحیح اساسش این است که شکل ندهد و در یک قالب خاص نریزد. تنها به این نحو است که موجودى همواره در حال تکامل پدید مى آید.)54
(هر قدر دخالت و شکل دادن رفتار افراد از بیرون بیشتر باشد, خود رهبرى و خود کنترلى که عامل مهم تربیت فعال است, خاموش مى گردد. از این رو مشاهده مى شود اغلب خانواده هایى که فرزندانشان را به طور دائم تحت حمایت و حفاظت خود داشته و در تمامى رفتارهاى آن ها دخالت مى کنند و یا سعى در شکل دادن افکار و حرکات و اعمال آن ها دارند, معمولاً فرزندان این نوع خانواده ها نه تنها آن قالب ها و طرح هاى بیرون را درونى نمى کنند بلکه آن چه را که در درون خود نیز دارند, با شکل دادن هاى بیرونى نادیده مى گیرند. به همین دلیل اریکسون معتقد است: (والدین باید دریابند که وظیفه آن ها شکل دادن به کودک نیست, بلکه کودکان باید مطابق با یک طرح درونى, رشد و نمو پیدا کنند.)55
البته این سخن به معناى بى نظمى در تربیت و سلب مسئولیت از والدین و بى مبالاتى در امر خطیر تعلیم و تربیت نیست, بلکه در این گونه موارد, دخالت نکردن, عین دخالت است. منتها به شکل غیر مستقیم تا متربى, خود با پاى خود راه کمال را طى کند.

5. ایجاد عادات پسندیده
 

ییکى از راه هاى درونى کردن مفاهیم اخلاقى و پیام هاى تربیتى, ایجاد عادت در رفتارهاى فراگرفته شده است, هرچند در این باره دیدگاه هاى موافق و مخالفى ارائه شده تا جایى که برخى مانند: غزالى و ارسطو و ابن سینا آن را مطلوب, و افرادى همچون: افلاطون, کانت, رو سو و دیوئى به مخالفت با آن برخاسته و مذموم شمرده اند. اما استاد مطهرى با تقسیم عادات به دو نوع فعلى و انفعالى به این امر پایان داده و نوع فعلى آن را ارزش مند دانسته و اظهار داشته است: (عادت فعلى آن است که انسان تحت تأثیر یک عامل خارجى قرار نمى گیرد, بلکه کارى را در اثر تکرار و ممارست بهتر انجام مى دهد. هنرها و فنون, عادت است, همین نوشتن ما عادت است نه علم. حتى بسیارى از ملکات نفسانى, عادات فعلى است; مثل شجاعت.
عادت, کارى را که بر حسب طبیعت براى انسان دشوار است, آسان مى کند, ولى در عین حال باید عقل و اراده را آن چنان قوى نگه داریم که همان طور که اسیر طبیعت نیست, اسیر عادت هم نباشد.)56
امام على(ع) بر ایجاد عادات مطلوب تأکید ورزیده و آن را بخشى از هویت و طبیعت انسان شمرده است. آن حضرت مى فرماید: (عَوِّد نَفْسَکَ فِعْلَ الْمَکَارِم; نفس خود را به امور نیک عادت دهید).57
در جاى دیگر به عادت دادن گوش به شنیدن سخنان نیکو و دورى از استماع سخن انى که به شایستگى انسان چیزى نمى افزاید و عادت دادن زبان به نرمى گفتن و سلام کردن توصیه فرموده اند.58 توصیه هایى که اسلام درباره عادت دادن کودکان به عبادت و فضایل انسانى و مکارم اخلاقى دارد, عامل نیرومندى در جهت استوارى و استحکام پایه هاى ایمان و درونى ک ردن مفاهیم اخلاقى به شمار مى رود. امام صادق(ع) مى فرماید: ما فرزندانمان را در سن هفت سالگى به مقدار توانشان دستور مى دهیم که روزه بگیرند تا نصف روز یا بیشتر یا کمتر. وقتى تشنگى یا گرسنگى بر آنان غلبه کرد افطار مى کنند. این عمل را به این جهت انجام مى دهیم تا به تدریج به روزه گرفتن عادت نمایند و قدرت آن را پیدا کنند, زیرا اگر صفات پسندیده به صورت عادت درآید, به آسانى قابل تغییر نیست.59

پي‌نوشت‌ها:
 

1ـ ارونسون الیوت, روان شناسى اجتماعى, ترجمه حسین شکرکن, انتشارات رشد, ص32ـ43.
2ـ عبدالحسین نیک گهر, مبانى جامعه شناسى, ص288.
3ـ عین الله خادمى, درونى کردن ارزش هاى اسلامى در دانش آموزان, ص50 ـ 55, با تلخیص.
4ـ همان, ص55.
5ـ بحارالانوار, ج75, ص137.
6ـ نهج البلاغه فیض الاسلام, خطبه89.
7ـ عبدالعظیم کریمى, تربیت چه چیز نیست؟ ص33.
8ـ شمس(91) آیه8.
9ـ بحارالانوار, ج5, ص196.
10ـ همان, ج75, ص283.
11ـ ژان ژاک رُسو, امیل, ص204.
12ـ مائده(5) آیه2.
13ـ مرتضى مطهرى, فلسفه اخلاق, ص303.
14ـ بحارالانوار, ج70, ص372.
15ـ نهج البلاغه فیض الاسلام, خطبه1.
16ـ بحارالانوار, ج3, ص281.
17ـ مرتضى مطهرى, همان, ص185.
18ـ همان, ص147.
19ـ نهج البلاغه فیض الاسلام, قصار441.
20ـ مرتضى مطهرى, مجموعه آثار, ج13, ص738.
21ـ همان, تعلیم و تربیت, ص237.
22ـ احزاب(33) آیه21.
23ـ نهج البلاغه فیض الاسلام, خطبه234.
24ـ همان, خطبه96.
25ـ همان, نامه45.
26ـ همان, قصار289.
27ـ وسائل الشیعه, ج18, ص53.
28ـ عبدالعظیم کریمى, همان, ص147ـ 148.
29ـ اصول کافى, ج1, ص44.
30ـ نهج البلاغه, قصار70.
31ـ همان, خطبه174.
32ـ مرتضى مطهرى, ده گفتار, ص67 ـ 68.
33ـ سفینةالبحار, ج2, ص278.
34ـ نشریه پیوند, ش244, ص50.
35ـ محمدرضا حکیمى, تفسیر آفتاب, ص 220 ـ 221 .
36ـ مرتضى مطهرى, همان, ص185.
37ـ شرح ابن ابى الحدید, ج20, قصار102.
38ـ عبدالعظیم کریمى, تربیت چه چیز نیست؟ص132.
39ـ مرتضى مطهرى, همان.
40ـ نشریه پیوند, ش246, ص33.
41ـ انبیاء(21) آیه64.
42ـ عبدالعظیم کریمى, همان, ص164.
43ـ همان, ص137.
44ـ غاشیه(88) آیه21ـ22.
45ـ تربیت اسلامى, مرکز مطالعات, وابسته به آموزش و پرورش, کتاب چهارم, ص336.
46ـ نهج البلاغه فیض الاسلام, قصار184.
47ـ همان, قصار188.
48ـ همان, قصار304.
49ـ مرتضى مطهرى, پیرامون جمهورى اسلامى, ص118ـ119.
50ـ بحارالانوار, ج71, ص212.
51ـ امام خمینى, آداب الصلوة, ص29ـ33.
52ـ وسائل الشیعه, ج11, ص430.
53ـ مرتضى مطهرى, تعلیم و تربیت در اسلام, ص57 و58.
54ـ عبدالعظیم کریمى, همان, ص127.
55ـ همان, ص131ـ132.
56ـ مرتضى مطهرى, همان, ص83 ـ86, با تلخیص.
57ـ غررالحکم و دررالکلم, ج4, ص329.
58ـ ر.ک: غررالحکم و دررالکلم.
59ـ وسائل الشیعه, ج7, ص168. پ
 

منبع:مجله معارف اسلامی ، شماره 55
ارسال توسط کاربر محترم سایت :hasantaleb

 

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد