خانه » همه » مذهبی » روش عرضه و اثبات حقايق و نيل به كمال در نهج البلاغه (3)

روش عرضه و اثبات حقايق و نيل به كمال در نهج البلاغه (3)

روش عرضه و اثبات حقايق و نيل به كمال در نهج البلاغه (3)

سومين شيوه راهنمائي مردم، توسط حضرت اميرمومنان (ع) استدلال است. در اين جا به بررسي هفت نوع استدلال كه در خطب نهج البلاغه مشاهده مي شود، مي پردازيم. البته با ذكر دو مقدمه كه عبارتند از:

751a8340 73a2 4593 a473 5d4e491d4c09 - روش عرضه و اثبات حقايق و نيل به كمال در نهج البلاغه (3)

s12514 - روش عرضه و اثبات حقايق و نيل به كمال در نهج البلاغه (3)
روش عرضه و اثبات حقايق و نيل به كمال در نهج البلاغه (3)

 

نويسنده: علامه محمد تقي جعفري

 

سوم: استدلال
 

سومين شيوه راهنمائي مردم، توسط حضرت اميرمومنان (ع) استدلال است. در اين جا به بررسي هفت نوع استدلال كه در خطب نهج البلاغه مشاهده مي شود، مي پردازيم. البته با ذكر دو مقدمه كه عبارتند از:
1- وجود نقاط مشترك بين اقسام استدلال.
2- مقصود از استدلال در انواع هفتگانه، استدلال به معناي منطقي چينش مقدمات معلوم، براي كسب نتيجه نيست. بلكه مراد از آن هدايت و راهنمائي مردم به پذيرش حقائق مي باشد. ناگفته نماند كه تقسيم استدلال بر حسب بنيان و اساسي است كه بدان مستند است. بنابراين، گاهي استدلال به شهود مستند است و زماني به تجارب شخصي و گاهي به مسائل ديگر.
اما به طور عام مي توان گفت منظور از استدلال، عرضه داشتن حقائق و واقعيات و راهنمائي مردم به سوي آن است، اعم از آن كه قابل بيان به اشكال قياسي، استقرائي، و يا تمثيلي باشد و يا آن كه از طريق ارجاع به تجارب شخصي، توضيح و عرضه آن ممكن گردد.

انواع هفتگانه استدلال عبارتند از:
 

1- استدلال رياضي
2- استدلال استقرائي
3- استدلال قياسي
4- استدلال تمثيلي
5- استدلال حكمي
6- استدلال از طريق ادراك و استنباط خاص
7- استدلال شهودي.

1- استدلال رياضي- عيني:
 

همان گونه كه قرآن كريم از سه نوع استدلال رياضي- عيني يعني استدلال آفاقي، انفسي و آفاقي- انفسي بهره برده است، امام علي (ع) نيز از اين استدلال به كرات در نهج البلاغه استفاده نموده است. آن جا كه مي فرمايد:
« حد الاشياء عند خلقه لها ابانه له من شبهها»
« محدوديت پديدگان را به هنگام آفرينش بر ملا ساخت تا هرگز با ذات نامحدودش و مشتبه نگردند.» [ دين پرور، 1384: خ 326/162] و در خطبه ديگري مي فرمايد:
« لا يعزب عنه عدد قطر الماء، و لا نجوم السماء، و لا سوا في الريح في الهواء، و لا دبيب النمل علي الصفا، و لا مقيل الذر في الليله الظلماء. يعلم مساقط الاوراق، و خفي طرف الاحداق.»
« و از ديدگاه او هيچ چيز حتي قطره هاي باران دور نماند: نه اختران آسمان، نه آن ذراتي كه باد به هوا پراكند، نه صداي پاي موري بر سنگ صافي، و نه آرام جاي «درّه» در شب تاري. او فروافتادنگاه برگها را مي داند و از ناز و كرشمه چشمها و چشمكها با خبر است.» [دين پرور، 1384: خ 364/177] در خطبه اي كه به خطبه اشباح معروف است، به حقائق عالم وجود كه از نظم دقيقي برخوردار است اشاره مي نمايد، و اين، از آن جهت داراي اهميت است كه با وجه رياضي عالم وجود، مردمي را به سوي حق رهنمون مي گرداند. و با اين دعوت، توجه مردم را به لزوم حاكميت، نظم دقيق در اشياء با حالت جديدي در نتيجه حركت و تحول براي هر موضوعي معطوف مي دارد.
در قسمتي از اين خطبه، امام چنين مي فرمايند:
« و أرانا من ملكوت قدرته، و عجائب ما نطقت به اثار حكمته، واعترف الحاجه من الخلق الي أن يقيمها بمساك قوته. ما دلنا باضطرار قيام الحجه له علي معرفته، و ظهرت في البدائع التي أحدثها اثار صنعته و أعلام حكمته»
« و گوشه اي از قدرت بيكرانه اش را نشان داده و بخشي از شگفتيهايي را كه حكمت الهي از آن پرده برداشته، در ديدگاهمان نهاده، و اعتراف مخلوقات كه زندگيشان هر لحظه به او بسته است، همه و همه ما را خواه ناخواه به شناخت قاطع او رهنمون شده و برهاني قاطع بر معرفت او گشته است، و آثار نگارخانه و نشانه هاي حكمت او كه در موزه زيباي آفرينش پديد آورده نمايان گرديده است.» [دين پرور، 1384: خ 162/90]

2- استدلال استقرائي:
 

استدلال استقرائي آن است كه به سبب آن نتيجه كلي از طريق متابعت و جستجو در حالات يا نقاط مختلف حاصل گردد. هر چه حالات جستجو شده از درجه بيش تري از اعتبار برخوردار باشد، نتيجه كامل تر و بهتر خواهد بود. مشاهده مصاديق چنين استدلالي در نهج البلاغه مشكل نيست، آنجا كه مي فرمايد:
« اضرب بطرفك حيث شئت من الناس، فهل تبصر الا فقيرا يكابد فقرا، أو غنيا بدل نعمه الله كفرا، أو بخيلا اتخذ البخل بحق الله وفرا، أو متمردا كأن بأذنه عن سمع المواعظ وقرا.»
« به هر جا از جامعه كه خواهي نظر افكن، آيا جز اين بيني كه فقيري با فقر دست به گريبان است، يا توانگري كه نعمت الهي را ناسپاسي كرده، يا بخيلي كه بخل از حق خدا را ثروت انگاشته، يا سركشي كه گويي گوش او از شنيدن پندها سنگين است.» [دين پرور، 1384: خ 258/129] در بخش ديگري از همين خطبه مردم را به عبرت گرفتن از سرگذشت امت هاي پيشين فرا مي خواند. در اين جا ذكر اين نكته ضروري است كه منظور امام (ع) اطلاع از تاريخ گذشتگان به عنوان قضيه اي تاريخي نيست. بلكه مقصود حضرتش تحقيق و تدقق در سرنوشت امت هاي گذشته، جهت نيل به قواعد و قوانين حيات معقول مي باشد. بدين معني كه از سرنوشت گذشتگان، قوانين و قواعد كلي را استخراج نمايند تا به درك حقائق نائل شوند و اين خود نوعي استقراء است.
« فاعتبروا بما أصاب الامم المستكبرين من قبلكم من بأس الله و صولاته و وقائعه و مثالته.»
« اكنون از سرگذشت امتهاي مستكبر پيشين به خود آييد: از سخت گيري و خشم الهي، از سطوت و هيبت وي، از كيفر و عذاب او» [دين پرور، 1384: خ 494/234] امام خطاب به فرزندش امام حسن چنين مي فرمايند:
« و اعرض عليه أخبار الماضين، و ذكره بما أصاب من كان قبلك من الاولين»
« … و خبرهاي گذشتگان را بدو عرضه دار و آن چه را به آنان كه پيش از تو بودند رسيد به يادش آر.» [دين پرور، 1384 : ن 564/31] و در همان نامه چنين مي فرمايد:
« أي بني اني- و ان لم أكن عمرت عمر من كان قبلي- فقد نظرت في أعمالهم، و فكرت في أخبارهم، و سرت في اثارهم، حتي عدت كأحدهم، بل كأني بما انتهي الي من أمورهم قد عمرت مع أولهم الي اخرهم، فعرفت صفو ذلك من كدره، و نفعه من ضرره»
« در آينه تاريخ بنگر و سرگذشت پيشينيان را ورق بزن و آنچه از تلخيها و شيريني ها بديشان رسيده به ياد آور، و در شهرهاشان عبرت آموز گام بردار و در آثار به جامانده از ايشان نيك نظر كن، كتاب عملكردشان را بگشاي و آخرين موقعيت زندگيشان را بنگر كه از كجا بار سفر بستند و به كدام سرا در آمدند و در آن رحل اقامت افكندند. آنگاه در مي يابي كه آنان ترك يار و ديار گفته و به خانه هاي غربت پا نهاده اند. و مي بينم كه تو بزودي در زمره آنان در مي آيي. پس اقامتگاه اصلي و دائمي خويش را زيبا و عالي بنا كن، و هرگز آخرتت را به دنيا مفروش.» [همان] پس مشاهده مي شود كه امام علي (ع) از استدلال استقرائي جهت ارشاد و راهنمائي مردم، از طريق دعوت آنان به اطلاع از احوال گذشتگان و عبرت گيري از آنان، بهره فراوان برده اند.

3- استدلال قياسي
 

در اين نوع استدلال، از قضاياي كلي براي اثبات امور ديگر استفاده مي شود. اين روش در بسياري از خطب نهج البلاغه به كار رفته است، كه از آن ميان مي توان به اولين خطبه نهج البلاغه اشاره نمود. امام (ع) در اين خطبه به بسياري از حقائق، به شيوه قياسي اشاره كرده است. امام مي فرمايند:
« فمن وصف الله سبحانه، فقد قرنه، و من قرنه فقد ثناه. و من ثناه فقد جزأه، و من جزأه فقد جهله. و من أشار اليه فقد حده، و من حده فقد عده. و من قال «فيم؟» فقد ضمنه، و من قال «علام؟» فقد أخلي منه.»
« پس آن كه خداي سبحان را چنين به وصف آرد، همسنگ آدميانش ساخته است، و آن كس كه همتايي براي او بيند، ذات پاك الهي را دو گانه ديده است. و دوگانگي در حكم تجزيه اوست و تجزيه خداوند يعني نشناختن او. و آن كس كه خداي را در «سويي» بيند و بدو اشاره كند، او را محدود ديده و در شمار آفريدگان شمرده است. و آن كه بپرسد خدا در كجاست و يا قلمرو حكومتش تا كجاست، وابسته آنجا قرارش داده و بخشي از هستي را از حضور او غايب ديده است.» [دين پرور، 1384: خ 25/1]

4- استدلال تمثيلي:
 

اين استدلال، مبتني بر شمول حكم موضوعي، بر موضوعي ديگر- به سبب وجود نقطه اشتراك بين آن دو موضوع- مي باشد. مثل مساله ممنوعيت شرب آب جو به دليل مسكر بودن كه شامل ساير مشروبات سكرآور نيز مي شود و مي توان حكم حرمت شرب را به ديگر مشروبات مسكر نيز سرايت داد.
خطبه هاي امام علي (ع) لبريز از چنين استدلالي است، آن جا كه مي فرمايد:
« و لو ضربت في مذاهب فكرك لتبلغ غاياتك ما دلتك الدلاله الا علي أن فاطر النمله هو فاطر النخله، لدقيق تفصيل كل شيء، و غامض اختلاف كل حي، و ما الجليل و اللطيف، و الثقيل و الخفيف، و القوي و الضعيف في خلقه الا سواء»
« و اگر انديشه ات را از همه سو به كارگيري و تا آنجا كه ممكن است آن را به تكاپو واداري تا به حقيقت مطلب دست يابي، سرانجام به جايي نرسي جز آنكه بداني آفريدگار مورچگان همان آفريدگار خرمابن در نخلستان است، زيرا هر چيز گستره ويژه خود را دارد و هر موجود زنده در دنياي رازها و اختلافات بسيار پيچيده و ژرف خويش است، اما همه و هر بزرگ و كوچك، سنگين و سبك، و قوي و ضعيف در آستان قدس ربوبي و كارگاه آفرينش يكسانند» [همان، خ 466/227] يعني آن كه علت پنهان در اجزاء و ابعاد و قوانين تكويني حاكم بر مورچه، دال بر آن است كه خالق آن خداي سبحان است. همين علت، در درخت نخل نيز موجود است. همان گونه كه در ساير موجودات بزرگ و اجرام آسماني نيز وجود دارد.

5- استدلال حكمي:
 

اين استدلال در بردارنده اشارات بلند و مستند به مقدمات فلسفي و عقلاني مي باشد، كه در نهج البلاغه فراوان است و مي توان گفت بيش‌‌تر مباحثي كه امام (ع) در اثبات اهميت و ارزش وجود و درك آن و نيز اصول اخلاقي و تشويق مردم بر عمل بدان مطرح نموده اند، در بردارنده اين نوع استدلال است.
از آن جمله مي توان به اين خطبه اشاره نمود كه فرموده است:
« و لو فكروا في عظيم القدره، و جسيم النعمه، لرجعوا الي الطريق، و خافوا عذاب الحريق، و لكن القلوب عليله، و الابصار مدخوله»
« و اگر آفريدگان درباره قدرت عظيم و نعمت بزرگ آفريدگار مي انديشيدند به راه مي آمدند و از عذاب دوزخ مي هراسيدند، اما دلها بيمار است و ديده ها به نابينايي گرفتار.» [همان، خ 464/227] در اين عبارت، امام مردم را بر فهم ارزش عالم وجود، تشويق نموده و نتيجه اين ادراك را تبيين مي كنند و آن بازگشت به راه مستقيم و ترس از عذاب الهي است. آن گاه اسباب فكر كردن در آيات الهي را به مردم گوشزد مي نمايند.
كلمات قصار و حكمت هاي نهج البلاغه، بالغ بر چهارصد و هشتاد كلام كوتاه مي باشد و با دقت در اين كلمات مشاهده مي شود كه اين ها غالبا بر دو نوع اند:
قسم اول، در بردارنده معنائي بديهي است كه نياز به اثبات و يا تحليل ندارد. مثل اين عبارات:
« قيمه كل امريء ما يحسنه.»
« ارزش هر كس به كار نيكوي اوست.» [همان، ق 699/78] « الاعجاب يمنع من الازدياد.»
« خودپسندي مانع رشد و ترقي است.» [همان، ق 727/158] نوع دوم متضمن جملات حكيمانه توأم با استدلال حِكَمي است. مثل جمله امام درباره جايگاه عدل و جود، و رجحان يكي بر ديگري كه مي فرمايد:
« العدل يضع الامور مواضعها، و الجواد يخرجها عن جهتها؛ و العدل سائس عام، و الجود عارض خاص. فالعدل أشرفهما و أفضلهما.»
« عدالت هر چيزي را به جاي خود نهد و بخشش آن را از جايگاه خود خارج سازد؛ عدالت نگاهبان عمومي است و جود و بخشش مشكل گشاي خصوصي. پس عدالت ارزشمندتر و برتر است.» [همان، ق 804/429] در حكمت ديگري كه دليل در خود حكمت قرار دارد، و يا به تعبير علماي علم منطق قياس هاي آن درونش قرار دارد، چنين مي فرمايد:
« من نصب نفسه للناس اماما فعليه أن يبدأ بتعليم نفسه قبل تعليم غيره، وليكن تأديبه بسيرته قبل تأديبه بلسانه، و معلم نفسه و مؤدبها أحق بالاجلال من معلم الناس و مؤدبهم.»
« آن كه خود را در جايگاه رهبري نشاند بايد پيش از ديگران به تعليم و تربيت خود پردازد و پيش از گفتار، با كردار خود را سازد، كه خودآگاهي و خودسازي از حرفه معلمي سزاوارتر به تجليل است.» [همان، ق: 697/70]

6- استدلال از طريق ادراك و استنباط خاص:
 

اين نوع از استدلال، بر استنباط هاي خاصي تكيه نموده كه مختص شخصيت هايي چون امام علي (ع) مي باشد.
– كساني كه مي دانند انسان از كجا آمده و به كجا مي رود- نمونه اين استدلال را مي توان در اين عبارت مشاهده كرد:
« و اني لعالم بما يصلحكم، و يقيم أودكم، و لكني و الله لا أري اصلاحكم بافساد نفسي.»
« بي ترديد من به داروي دردها و حل مشكلاتتان آگاهم، ولي به خدا سوگند، دين خود را به دنياي شما نفروشم.» [همان، خ 91/68] اين سخن دربردارنده استنباط و فهم عميق انساني است كه نمي خواهد بدليل ارضاء هواهاي نفساني ديگران، نفس خود را به مخاطره اندازد.
بايد گفت اگر بشريت به همين اشارات و راهنمائي هائي كه امام (ع) پيش او نهاده، عمل مي نمود قطعا مسير تاريخ بشر به بهترين شكل ممكن تغيير مي نمود و آينده اي روشن در انتظار ابناء بشر مي بود.

7- استدلال شهودي:
 

اين استدلال شباهت ها و اختلاف هائي با استدلال قبلي دارد. در استدلال گذشته ادراك و استنباط با توجه به ظرفيت و درك مردم، قابل عرضه بود. ولي در استدلال شهودي دو نوع ادراك موجود است:
نوع اول: ادراكي كه قابل عرضه بر مردم است.
نوع دوم: ادراكي كه قابل عرضه و تعليم نمي باشد، بلكه با تبيين مقدمات و طرق وصول از سوي بزرگان، مردم خود، راه سلوك را مي پيمايند. در اينجا جملات عديده اي را از امام ذكر مي كنيم كه از اين استدلال استفاده شده است.
« و بصرنيكم صدق النيه.»
« [خطاب به طلحه و زبير] ولي روشني دلم، باطن تاريك شما را نمايان ساخت.» [همان، خ 43/4] در خطبه ديگري راه رسيدن به شهود را ذكر مي نمايد:
« لا تدركه العيون بمشاهده العيان، و لكن تدركه القلوب بحقائق الايمان.»
« چشمها او را چون اجسام درنيابند، اما دلها در پرتو ايمان راستين او را دريابند.» [همان، خ 366/178] و همچنين در خطبه اي ديگر مي فرمايند:
« و نؤمن به ايمان من عاين الغيوب»
« و به او چنان ايمان داريم مثل آنكه ناديدنيها را ديده.» [همان، خ 227/112] بديهي است كه رويت حقائق جز از طريق شهود ممكن نيست.

چهارم، هدايت:
 

چهارمين شيوه اي كه امام با آن مردم را بسوي حقائق رهنمون مي ساختند، راهنمائي و ارشاد مردم بود. هر چند كه هدف تمام خطب و اقوال امام علي (ع) هدايت مردم بود و ليكن انواع اين هدايت به حسب اختلاف ابعاد انسان ها و چگونگي حركتشان در جهت پرورش يافتن و سلوك الي الله متفاوت مي باشد.
در واقع، شيوه هاي مذكور (بيان و توضيح مبادي و قواعد بنيادي، توصيف حقائق و استدلال) ارشاد مردم و توجه دادن آن ها بسوي كمال حقيقي مي باشد، به گونه اي كه اين انسان كامل، مي خواست با تمام ابزار لازم، انسان را از عالم خاك به عالم ملكوت رهنمون سازد تا در نتيجه، مردم مجذوب كمال حقيقي شوند.
بنابراين، خطبه هاي آن حضرت آكنده از ارشاد و موعظه و دعوت مردم بسوي حق و حقيقت در نتيجه شناخت و معرفت مي باشد. حتي اوامر الهي، مثل نماز، كه امام بدان امر نموده اند نوعي راهنمائي و ارشاد است كه ضرورت ارتباط و پيوند بين انسان و خدا را بازگو مي نمايد.

نتيجه گيري :
 

خطبه هاي امام را به چهار دسته تقسيم مي نمائيم:
1- دعوت مردم به عبرت از سرگذشت ملل پيشين؛
2- تبيين نتايج عمل به قوانين و قواعد انساني؛
3- تشويق و تحريك مردم به حركت بسوي هدف متعالي حيات؛
4- عرضه داشتن حقائق و وقايع.
ناگفته پيداست ارشادي كه مدنظر امام بود، ارشادي همه جانبه و دربردارنده ابعاد سياسي، اقتصادي، فرهنگي، حقوقي، اخلاقي، اعتقادي و غيره بوده است، و اين، با آنچه كه امروز در جوامع بشري در حال وقوع است متفاوت مي باشد. چرا كه جوامع مدرن امروزي معتقد به جدائي امور ديني و اخلاقي از امور غير ديني مي باشند. به هر حال، بعضي عبارات نهج البلاغه ارشاد مستقيم را مورد تأكيد قرار داده است. از آنجا كه مكررا مردم را به تقواي الهي توصيه نموده و مي فرمايد:
« توصيه مي كنم شما را به تقواي الهي»
و همين مفهوم و معنا به شكل ديگري در خطبه هاي 83 و 99 ذكر گرديده، آنجا كه مي فرمايد:
« عبادالله أوصيكم بالرفض لهذه الدنيا التاركه لكم»
« بندگان خدا، شمايان را به وانهادن اين دنيا و دل نبستن بدان سفارش مي كنم.»[همان، خ 91/98] در سفارش ديگري از امام كه در خطب 114و 161و 173و 182و 188 مي فرمايد:
« أوصيكم بذكر الموت»
« شما را سفارش مي كنم به ياد مرگ»
هم چنين اين مفاهيم در خطبه هاي 191و 194و 196و 198و نيز در كلمات قصار آمده آنجا كه مي فرمايند:
« أوصيكم بخمس لو ضربتم اليها اباط الابل، لكانت لذلك أهلا: لا يرجون أحد منكم الا ربه؛ و لا يخافن الا ذنبه؛ و لا يستحين أحد منكم اذا سئل عما لا يعلم أن يقول لا أعلم؛ و لا يستحين أحد اذا لم يعلم الشيء أن يتعلمه؛ و عليكم بالصبر فان الصبر من الايمان كالرأس من الجسد، لا خير في جسد لا رأس معه، و لا في ايمان لا صبر معه.»
« شمايان را به پنج چيز سفارش كنم كه اگر براي به دست آوردن آنها بر مركبهاي بادپاي سخت برنشينيد، سزاست: هيچ يك از شما چشم اميدش جز به پرورگار نباشد؛ و جز از گناه او نهراسد؛ و آنگاه كه از كسي درباره چيزي كه نداند پرسند، شرم نكند كه گويد ندانم؛ و هيچ كس از يادگيري شرم نكند؛ و بر شما باد به صبر، كه صبر از ايمان چون «سر» از «بدن» است؛ و در پيكري كه سر نباشد خيري نيست، همان گونه در ايماني كه صبر نباشد خيري نخواهد بود.» [همان، ق 699/79]منبع: نشريه النهج شماره 21 و 22

 

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد