طلسمات

خانه » همه » مذهبی » مواضع امام حسين (ع) در مقابل معاويه(2)

مواضع امام حسين (ع) در مقابل معاويه(2)

مواضع امام حسين (ع) در مقابل معاويه(2)

معاويه به دنبال فعاليت هاي دامنه دار خود به منظور تثبيت وليعهدي يزيد، سفري به مدينه کرد تا ازمردم آن و به ويژه از شخصيت هاي بزرگ اين شهر، که در رأس آنها امام حسين (ع) قرار داشت، بيعت بگيرد. او با امام حسين (ع) و عبدالله بن عباس ديدار کرد و طي سخناني موضوع وليعهدي يزيد را پيش کشيد و کوشش کرد که موافقت آنان را

8ac7ade5 ff58 4779 b107 3c9759daf7df - مواضع امام حسين (ع) در مقابل معاويه(2)

0022446 - مواضع امام حسين (ع) در مقابل معاويه(2)
مواضع امام حسين (ع) در مقابل معاويه(2)

 

نويسنده: علي حسين زاده

 

مبارزات امام حسين (ع) با معاويه
 

1-مخالفت با وليعهدي يزيد
 

معاويه به دنبال فعاليت هاي دامنه دار خود به منظور تثبيت وليعهدي يزيد، سفري به مدينه کرد تا ازمردم آن و به ويژه از شخصيت هاي بزرگ اين شهر، که در رأس آنها امام حسين (ع) قرار داشت، بيعت بگيرد. او با امام حسين (ع) و عبدالله بن عباس ديدار کرد و طي سخناني موضوع وليعهدي يزيد را پيش کشيد و کوشش کرد که موافقت آنان را به اين موضوع جلب کند، اما امام حسين (ع) در پاسخ فرمود: «اي معاويه! تو در برتري و فضيلتي که براي خود قائلي، دچار لغزش و افراط شده اي و با تصاحب اموال عمومي، مرتکب ظلم و اجحاف گشته اي. تو از
پس دادن اموال مردم به صاحبانش خودداري کردي و بخل ورزيدي… آنچه درباره کمالات يزيد و لياقت وي براي اداره امور امت اسلامي گفتي، فهميدم. تو يزيد را آن چنان توصيف کردي که گويي زندگي او بر مردم پوشيده است و يا گويا از غايبي خبر مي دهي که مردم او را نديده اند و يا دراين مورد فقط تو علم و اطلاع به دست آورده اي !نه، يزيد آن چنان که بايد، خود را نشان داده و باطن خود را آشکار ساخته است. يزيد را آن چنان که هست، معرفي کن! يزيد جوان سگ باز و کبوترباز و بوالهوسي است که عمرش با ساز و آواز و خوشگذراني سپري مي شود. يزيد را اين گونه معرفي کن و اين تلاش هاي بي ثمر را کنار بگذار». (27)

2-مقابله با تهديدات معاويه
 

يکي از راه هاي سرکوب مخالفان، تهديد آنها از سوي معاويه بود. او درمقابل امام حسين (ع)نيز از همين ترفند استفاده کرد، ولي با جواب محکم آن حضرت روبه رو شد. يعقوبي در تاريخ خود مي نويسد: معاويه به حسين بن علي (ع) گفت: «اي ابوعبدالله !دانستي که ما شيعيان پدرت را کشتيم، پس آنها را حنوط کرديم و کفن پوشانديم و برآنان نماز خوانديم و دفنشان کرديم». کنايه از اينکه اگر تو هم از مخالفت ما دست برنداري، با تو نيز چنين مي کنيم.
حضرت در جواب فرمود:
«به پروردگار کعبه قسم که بر تو پيروز آمدم، ليکن به خدا قسم اگر ما شيعيان تو را بکشيم، آنان را نه کفن مي کنيم و نه حنوط و نه برايشان نماز مي خوانيم و نه دفنشان مي کنيم». (28)
همچنين مروان بن حکم که درهمان ايام يک سال از طرف معاويه حاکم مدينه بود، به وي نوشت: عمرو بن عثمان گزارش کرده است که گروهي از رجال و شخصيت هاي عراق و حجاز نزد حسين بن علي (ع) رفت وآمد مي کنند واظهار کرده است که اطمينان ندارد حسين قيام نکند. مروان در نامه خود اضافه کرد: من دراين باره تحقيق کرده ام و طبق اطلاعات رسيده، او فعلاً قصد قيام و مخالفت ندارد ولي اطمينان ندارم که درآينده نيز چنين باشد. اينکه نظر خود را دراين باره بنويسيد. معاويه پس از دريافت گزارش، نامه اي به اين مضمون به امام (ع)نوشت:
«گزارش پاره اي از کارهاي تو به من رسيده است که اگر صحت داشته باشد، من آنها را شايسته تو نمي دانم. سوگند به خدا، هرکس پيمان و معاهده اي ببندد، بايد به آن وفادار باشد و اگر اين گزارش صحت نداشته باشد، تو سزاوارترين شخص براي چنين وضعي هستي. اينکه مواظب خود باش و به عهد و پيمان خود وفا کن. اگر با من مخالفت کني، با مخالفت رو به رو مي شوي و اگر بدي کني، بدي مي بيني. ازايجاد اختلاف ميان امت بپرهيز». (29)
امام در پاسخ نامه ي معاويه چنين نوشت:
«اما بعد، نامه تو به دستم رسيد، نوشته اي که خبرهايي از من به گوش تو رسيده است که به گمان تو هيچ وقت زيبنده من نبوده و تو آنها را در خورشأن من نمي دانسته اي! بايد بگويم فقط خداست که انسان را به کارهاي نيک هدايت مي کند و توفيق اعمال
خيررا به انسان مي دهد. اما آنچه در باب من به گوش تو رسيده، يک مشت سخنان بي اساس است که چاپلوسان و سخن چينان تفرقه انداز و دروغ پرداز، از پيش خود ساخته و پرداخته اند. اين گمراهان بي دين دروغ گفته اند. من نه تدارک جنگي بر ضد تو ديده ام و نه قصد خروج بر ضد تو داشته ام، ولي از اينکه بر ضد تو و بر ضد دوستان ستمگر و بي دين تو – که حزب ستمگران و برادران شيطان اند، قيام نکرده ام-از خدا مي ترسم». (30)

3-مقابله با تطميع معاويه
 

يکي ديگر از راه هايي که معاويه براي ساکت کردن مخالفان خود به کار مي گرفت، سياست تطميع افراد مخالف بود که خصوصاً در مقابل سرشناسان قوم ازاين حربه استفاده مي کرد. زماني در شام کوشيده بود تا ابوذر را آرام کند، اما نتوانسته بود. او مي خواست با همين روش، امام حسين (ع) را نيز آرام کند تا عليه حکومت او و شخص او حرفي نزند، اما امام حسين (ع) با درايت کامل اين حيله معاويه را خنثي کرد.
اصمعي مي گويد: براي معاويه کنيز زيبايي آوردند. از قيمت او پرسيد: گفتند: صد هزاردرهم! معاويه آن را خريد. آن گاه نگاهي به عمروبن عاص کرد وگفت: چه کسي شايستگي اين کنيز را دارد؟ عمرو گفت: اميرالمؤمنين. ديگران نيز که نشسته بودند، همين را گفتند. معاويه گفت: نه، اين براي حسين بن علي (ع) مناسب است. او سزاوارترين است، هم به خاطر شرف خانوادگي و هم براي رفع کدورت هاي ناشي از اختلافات ما و پدرش. آن وقت دستور داد تا او را آماده کنند و به رسم هديه براي امام ببرند. پس از گذشت چهل روز، اورا آماده سفر کردند و همراه او اموال بسيار زياد و لباس هاي فراوان و چيزهاي ديگر براي امام فرستادند. معاويه نامه اي هم به امام نوشت و ضمن آن گفت: اميرالمؤمنين کنيزي خريد و از او خوشش آمد، اما براي تو ايثار کرد.
زماني که کنيز را نزد امام حسين(ع) آوردند، امام از زيبايي او شگفت زده شد. آنگاه پرسيد: نامت چيست؟ کنيز گفت: هوي. امام فرمود: الحق که اسم و مسما مناسب يکديگر است. آيا مي تواني چيزي بخواني؟ کنيز گفت: آري، هم قرآن و هم شعر. امام فرمود: قرآن بخوان. کنيز شروع کرد: «و عنده مفتاح الغيب لا يعلمها الا هو). امام از او خواست تا اگر شعري مي داند بخواند، کنيز گفت: آيا درامان هستم؟ امام فرمود : آري. کنيز چنين خواند:

انت نعم المتاع لو کنت تبقي
غيران لابقاء للانسان

امام با توجه به مضمون شعر به گريه افتاد و فرمود: تو آزاد هستي و اموالي که معاويه فرستاده نيز، همه ازآن تو باشد. (31)
 

4-مقابله با تبليغ معاويه عليه اميرمؤمنان (ع)
 

يکي ديگر از کارهاي ضد اخلاقي وغيرانساني معاويه، اين بود که با تبليغات سوء وناجوانمردانه سعي کرد چهره درخشان اميرالمؤمنين علي (ع) را چهره اي منفور نشان دهد وهمچنين در مقابل اهل بيت نيز از همين روش استفاده کرد که البته دراين کار موفقيت هايي به دست آورد، ولي امام حسين (ع) در
مقابل اين روش به مقابله پرداخت و با برخوردهاي حکيمانه خود تلاش کرد تا تبليغات مسموم معاويه را خنثي کند و توانست تا حدي بدبيني به حضرت علي (ع) را تبديل به خوش بيني کند. محدث قمي دراين باره داستان جالبي نقل کرده است:
مردي از شام به مدينه آمد، اتفاقاً با امام حسين (ع) مواجه شد. به دليل تبليغات معاويه عليه آن حضرت، مرد شامي شروع به دشنام دادن به امام کرد. وقتي که عقده دل خود را گشود، امام حسين (ع) بي آنکه خشمگين گردد، نگاهي پراز مهر و عطوفت به او کرد و چند آيه از قرآن درباره حسن خلق و عفو و اغماض قرائت کرد و به او فرمود: «ما براي هر نوع خدمت و کمک به تو آماده ايم». آنگاه از او پرسيد: آيا از اهل شامي؟ »جواب داد: آري. فرمود: «من اين گونه برخوردها را ديده ام و سرچشمه آن را مي دانم». سپس فرمود: «تو در شهر ما غريبي. اگر احتياجي داري، حاضريم به تو کمک دهيم. حاضريم در خانه خود از تو پذيرايي کنيم، حاضريم تو را بپوشانيم، حاضريم به تو پول بدهيم».
مرد شامي که منتظر بود تا امام عکس العمل شديدي نشان دهد و هرگز گمان نمي کرد با چنين گذشت و اغماضي روبه رو شود، چنان منقلب شد که گفت: «آرزو داشتم درآن وقت زمين شکافته مي شد و من به زمين فرو مي رفتم و اين چنين نشناخته و نسنجيده گستاخي نمي کردم. تا آن ساعت براي من در همه روي زمين کسي از حسين و پدرش منفورتر نبود و ازاين ساعت، برعکس کسي نزد من از او و پدرش محبوب تر نيست!»(32)
همچنين حضرت در هرجا که فرصتي پيش مي آمد، از پدر بزرگوارش تعريف و تمجيد مي کرد و نيز نام همه فرزندان خود را«علي» گذاشت.

5-افشاي جنايات معاويه
 

معاويه درطول حکومت بسيار ننگين خود، جنايت هاي بي شماري کرد. يکي از جنايات هولناک او، کشتن افراد با ايمان و صالح بود. بارزترين مصداق اين جنايت، به شهادت رساندن امام حسين (ع) بود که معاويه با سمي که براي جعده، همسر آن حضرت
فرستاد، اقدام به شهادت امام حسن (ع) کرد و به جعده وعده داد که به او صدهزار درهم خواهد داد واو را به عقد پسرش يزيد درخواهد آورد. (33)
يکي ديگر ازجنايات معاويه، اين بود که حجر بن عدي کندي، صحابي معروف علي (ع) و ديگر ياران اميرمؤمنان را به جرم لعن و سب نکردن امام علي (ع) به قتل رسانيد.
همچنين معاويه، عمر وبن حمق خزاعي، عابد و پارساي مشهوررا به شهادت رساند. وي از صحابه برگزيده پيامبر(ص)بود وگناهي جز محبت به علي (ع) نداشت.
لذا امام حسين (ع) به افشاي اين جنايات مي پرداخت و طي نامه اي خطاب به معاويه نوشت:
«آيا تو، قاتل حجر بن عدي و يارانش نبودي؟ قاتل کساني که همه از نمازگزاران و پرستندگان خداوند بودند؛ کساني که بدعت را ناروا شمردند و با آن سخت مبارزه کردند و کارشان امر به معروف و نهي از منکر بود. تو پس ازآنکه به آنان امان دادي و سوگندهاي اکيد ياد کردي که به خاطر حوادث گذشته آزارشان نکني، آنان را ظالمانه کشتي و با اين کار، برخدا گستاخي کردي و عهد و پيمان او را سبک شمردي. آيا تو، قاتل عمرو بن حمق خزاعي نيستي؛ آن مسلمان پارسا که از کثرت عبادت، چهره و بدنش تکيده و فرسوده شده بود و پس ازامان دادن و بستن پيمان، او را کشتي، پيماني که اگر به آهوان بيابان مي دادي، از قله هاي کوه ها پايين مي آمدند.
اي کاش جريان به همين جا خاتمه مي يافت! اما چنين نبود بلکه پسر سميه را پس از برادر خواندگي، برملت مسلمان مسلط ساختي و او نيز با اتکا به قدرت تو مسلمان ها را کشت، دست ها و پاهايشان را قطع کرد و بر شاخه هاي نخل به دارآويخت.
اي معاويه! تو عرصه را چنان بر مسلمانان تنگ ساختي که گويي تو ازاين امت و اين امت از تو نبوده اند. آيا تو قاتل«حضرمي» نيستي؟ جرم او پيروي از دين علي بود که همين زياد آن را به تو اطلاع داد؛ در حالي که دين علي همان دين پسر عمويش، پيامبر (ص) است و به نام همان دين است که تو اکنون بر اريکه حکومت و قدرت تکيه زده اي! و اگر اين دين نبود، تو و پدرانت هنوز در جاهليت به سر مي برديد و بزرگ ترين شرف و فضيلت شما، رنج و مشقت دو سفر زمستاني و تابستاني به يمن و شام براي به دست آوردن شراب بود، ولي خداوند در پرتو رهبري ما خاندان، شما را از اين زندگي نکبت بار نجات بخشيد.
اي معاويه! من هيچ فتنه اي بزرگ تر و مهم تر از حکومت تو براين امت سراغ ندارم.
اي معاويه! ازخدا بترس و بدان که گناهان کوچک و بزرگت، همه در پرونده خدايي ثبت شده است. اين را نيز بدان که خداوند جنايات تو را که به صرف ظن و گمان مردم را مي کشي و به محض اتهام، آنان را بازداشت و گرفتار مي سازي و کودکي شراب خوار و سگ باز را به حکومت رسانده اي، هرگز به دست فراموشي نخواهد سپرد. تو با اين کار، خود را به هلاکت افکندي، دين خود را تباه ساختي و حقوق ملت را پايمال کردي. والسلام». (34)

6-اعتراض به استلحاق زياد به ابوسفيان
 

حرمت استلحاق، يکي از ضروريات اسلام تا سال 44 هجري بود، اما معاويه سخن صريح رسول خدا(ص) را دراين زمينه زيرپا گذاشت که فرموده بود:
«الولد للفراش و للعاهر الحجر؛ (35)فرزند، متعلق به شوهراست و نصيب زناکار، سنگ است».
اين حديث از ابوهريره در تمام صحاح سته آمده است(36) ولي معاويه سياستي برخلاف سيره و روش پيامبر در پيش گرفت و تمام نصيب را براي زناکار قرار داد و زياد بي ابيه را به ابوسفيان زناکار بخشيد، آن هم زماني که او به ميان سالي رسيده بود و در وجود او رگه هايي از دشمني با دوستان علي (ع) يافت مي شد.
امام حسين (ع) در مقابل اين حرکت زشت معاويه و شکستن حدود الهي، در نامه اي به معاويه چنين نوشت:
«آي تو نبودي که زياد (پسرسميه) را برادر خود خواندي و او را پسر ابوسفيان قلمداد کردي؟ درحالي که پيامبر فرموده است: نوزاد به پدر ملحق مي گردد و زناکار بايد سنگسار شود!»(37)

7-تأکيد براستمرار برائت
 

معاويه سعي مي کرد تا از راه آشتي دادن بين بني اميه و هاشميان، از خشمگين شدن بني هاشم جلوگيري کند و آنان را تسليم امويان کند، اما با تيزهوشي امام (ع) اين سياست معاويه نيز نقش برآب شد. ابن سعد مي نويسد:
معاويه کوشيد تا دختر عبدالله بن جعفر بن ابي طالب را براي فرزندش يزيد خواستگاري کند. عبدالله با امام حسين (ع) مشورت کرد. حضرت فرمود: «اتزوجه و سيوفهم تقطر من دمائنا، آيا درحالي که از شمشيرهايشان خون ما مي چکد، دختر به او مي دهي؟»سپس فرمود: «دخترت را به عقد فرزند برادرت قاسم بن محمد دربياور». (38)

8-ضبط اموال دولتي
 

کارواني از يمن که حامل مقداري از بيت المال بود، از طريق مدينه رهسپار دمشق بود. امام حسين (ع) با اطلاع ازاين موضوع، آن را ضبط کرد و در ميان مستمندان بني هاشم و ديگران تقسيم کرد و نامه اي بدين شرح به معاويه نوشت:
«کارواني از يمن ازاينجا عبور مي کرد که حامل اموال و پارچه ها و عطرياتي براي تو بود تا آنها را به خزانه دمشق سرازير کني و به خويشانت که تاکنون شکم ها و جيب هاي خود را از بيت المال پرکرده اند، ببخشي. من نياز به آن اموال داشتم و آنها را ضبط کردم، والسلام». (39)
بي شک اين اقدام امام حسين (ع) مخالفت صريح با حکومت معاويه به شمار مي رفت و گام آشکاري در نامشروع جلوه دادن حکومت او بود وهيچ کس جز ايشان جرأت چنين کاري را نداشت.

9-سخنراني افشاگرانه امام در مراسم حج
 

يکي يا دوسال پيش از مرگ معاويه که فشارها و تنگناها عليه شيعيان اوج گرفته بود، امام حسين (ع) به حج مشرف شد، درحالي که عبدالله بن عباس و عبدالله بن جعفر، آن حضرت را همراهي مي کردند. آن حضرت از صحابه و تابعين و بزرگان و نيز ازعموم بني هاشم خواست که در چادر او واقع در منا اجتماع کنند. بالغ بر هفتصد نفر از تابعان و دويست نفر از صحابه در چادر آن حضرت گردآمدند، آن گاه امام به پاخاست و سخناني به اين شرح ايراد کرد:
«ديديد که اين مرد زورگو و ستمگر(معاويه) با ما و شيعيان ما چه کرد؟ من دراينجا مطالبي را با شما درميان مي گذارم. اگر درست بود، تصديق، و اگر دروغ بود، تکذيب کنيد. سخنان مرا بشنويد و گفتار مرا بنويسيد. وقتي که به شهرها و ميان قبايل خود برگشتيد آن را با افراد مورد اعتماد و اطمينان در ميان بگذاريد و آنان را به رهبري ما دعوت کنيد؛ زيرا مي ترسم اين موضوع(رهبري امت توسط اهل بيت) به دست فراموشي سپرده شود و حق، نابود و مغلوب گردد. »(40)
حسن بن علي بن شعبه، از دانشمندان بزرگ قرن چهارم، در کتاب خود خطبه اي را از امام حسين (ع) نقل کرده که محل و تاريخ ايراد آن روشن نيست، ولي قرائن وشواهد و محتواي خطبه نشان مي دهد که اين، همان خطبه ايراد شده در منا است. ترجمه بخش هايي از اين خطبه را در اينجا نقل مي کنيم:
«اي رجال مقتدر! شما گروهي هستيد که به دانش ونيکي و خيرخواهي شهرت يافته ايد. در پرتو دين خدا در دل هاي مردم، عظمت و مهابت يافته ايد.
شرافت مند، از شما حساب مي برد و ضعيف و ناتوان، شما راگرامي مي دارد وکساني که با شما هم پايه و هم درجه اند و برآنها حق نعمتي نداريد، شما را برخود مقدم مي دارند. من برشما که(به سبب سوابق و ايمانتان) بر خدا منت مي نهيد، مي ترسم که ازطرف خدا بر شما عذاب و گرفتاري فرود آيد؛ زيرا شما به مقام بزرگي رسيده ايد که ديگران دارا نيستند و بر ديگران برتر يافته ايد. نيکان و پاکان را احترام نمي کنيد؛ در صورتي که شما به خاطر خدا درميان مردم مورد احترام هستيد. شما به چشم خود مي بينيد که پيمان هاي الهي را مي شکنند و با قوانين خدا مخالفت مي کنند، ولي بيم و هراسي به خود راه نمي دهيد. از نقض عهد وپيمان پدرتان به هراس مي افتيد، ولي به اينکه پيمان هاي رسول خدا شکسته شده و يا خوار و بي مقدار گشته است، هيچ اهميتي نمي دهيد. افراد کور و لال و زمين گير در کشور اسلامي بدون سرپرست و مراقب مانده اند و بر آنها رحم نمي شود، اما شما در خور موقعيت و منزلت خويش کاري نمي کنيد و با کسي هم که وظيفه خود را دراين مورد انجام مي دهد، همکاري نمي کنيد و با سازش و همکاري و مسامحه با ستمگران، خود را آسوده مي داريد.
خداوند فرمان جلوگيري از منکرات و بازداشتن مردم ازآنها را داده است، ولي شما از آن غافليد. مصيبت شما عالمان امت از همه بيشتراست؛ زيرا موقعيت و منزلت عالمان دين مورد تعرض قرار گرفته است. و اي کاش اين را مي دانستيد!
زمام امور بايد در دست کساني باشد که عالم به احکام خدا و امين برحلال و حرام او هستند و شما داراي اين مقام بوديد و از دستتان گرفتند، و هنگامي اين مقام را از دست شما گرفتند که از پيرامون حق پراکنده شديد و با وجود دليل روشن، در سنت پيامبر(ص) اختلاف ورزيديد. اگر در راه خدا مشکلات را تحمل مي کرديد و در برابر آزارها و فشارها از خود شکيبايي نشان مي داديد، زمام امور در قبضه شما قرار مي گرفت و همه امور زير نظر شما اداره مي شد؛ ولي شما، ستمگران را بر مقدسات خود مسلط ساختيد و امور خدا و حکومت را به آنها تسليم کرديد تا حلال و حرام را در هم آميزند و در شهوات و هوس راني هاي خود غوطه خورند. آنان را براين مقام مسلط نساخت، مگر گريز شما از مرگ و دلبستگي تان به زندگي چند روزه دنيا.
شما با اين کوتاهي در انجام وظيفه، ناتوانان را زيردست آنها قرار داديد تا گروهي را برده و مقهورخويش و گروه ديگر را براي زندگي توأم با شکست، بيچاره سازند وبه پيروي از اشرار دراثر گستاخي در پيشگاه خداوند جبار، در اداره حکومت، به ميل و هواي خود رفتار کنند و دل به رسوايي و هوسراني بسپارند. در هر شهري از شهرها، گوينده اي (مزدور را براي تبليغ اهدافشان) برفراز منبر مي فرستند و همه کشور اسلامي در قبضه آنهاست و دستشان در همه جا بازاست ومردم، برده آنان و دراختيارآنان هستند. هر ستمي که براين مردم بي پناه کنند، مردم نمي توانند از خود دفاع کنند. دسته اي از اين قوم، زورگور و معاندند که برهر ناتوان و ضعيفي فشار مي آورند و برخي ديگر، فرمانرواياني هستند که به خداي زنده کننده و ميراننده، اعتقادي ندارند.
شگفتا از اين وضع! و چرا در شگفت نباشم؛ در حالي که زمين در تصرف فردي ستمگر و دغل کار و باجگيري نابکاراست که بر مؤمنان، بي هيچ ترحم و دلسوزي حکمراني مي کند!
پروردگارا! اين حرکت ما، نه به خاطر رقابت بر سر حکومت و قدرت و نه به منظور به دست آوردن مال دنياست، بلکه براي آن است که نشانه هاي دين تو را به مردم نشان دهيم و اصلاحات را در کشور اسلامي اجرا کنيم تا بندگان ستمديده ات از چنگ ظالمان درامان باشند و احکام و سنت هاي تو اجرا گردد.
اينک(شما بزرگان امت)اگر مرا ياري نکنيد، ستمگران بر شما چيره مي گردند و در پي خاموش ساختن نور پيامبرتان مي کوشند». (41)

نتيجه
 

مطالبي که دراين تحقيق مختصر بيان شد، اين حقيقت را آشکار مي کند که امام حسين (ع)در مقابل معاويه مواضع سرسختانه و حکيمانه اي داشت و به روشنگري جامعه مي پرداخت. همچنين روش او در زمان معاويه، استمرار همان روش برادر بزرگوارش بود که بر اثر صلح با معاويه، توانست چهره منفور معاويه را به جهانيان نشان دهد.
سرانجام با مرگ معاويه و روي کارآمدن يزيد، قيام امام حسين(ع)توانست طومار امويان را برچيند و اين ثمره مبارزات امام حسين (ع) و برادر بزرگوارش امام حسن(ع) بود؛ چرا که «الحسن و الحسين امامان قاما او قعدا».

پي نوشت ها :
 

27-الامامه و السياسه، ج1، ص 184، سيره پيشوايان، ص 152.
28-تاريخ يعقوبي، ترجمه آيتي، ج2، ص 164.
29-اختيار معرفه الرجال، (رجال کشي، محمد بن حسن طوسي)؛ سيره پيشوايان، ص 153.
30-الامامه والسياسه، ج1، ص 180، بحارالانوار، ج4، ص 212، احتجاج، طبرسي، ج2، ص 161، اختيار معرفه الرجال، ص 48، سيره پيشوايان، ص 154.
31-تاريخ مدينه دمشق، تراجم النساء، ص 269و 270، حيات فکري و سياسي امامان شيعه، ص 178 و 179.
32-نفثه الصدور، محدث قمي، ص4؛ داستان راستان، شهيد مطهري، ج1، ص 54-56.
33-شرح نهج البلاغه، ج4، ص 4، اجتهاد در مقابل نص، ص 556، 557.
34-الامامه والسياسه، ج1، ص 180؛ بحارالانوار؛ ج 44، ص 212، احتجاج، ج2، ص 161.
35-جواهرالکلام، ج31، ص 229.
36-صحيح بخاري، ج2، ص 199، ح 2499؛ صحيح مسلم، ج3، ص 256، ح37.
37-الامامه و السياسه، ج1، ص 180، سيره پيشوايان، ص 154-156.
38-ترجمه الامام الحسين، ابن سعد، ص 145-146؛ حيات فکري و سياسي امامان شيعه، ص 180.
39-حياه الامام الحسين بن علي، شريف قرشي، ج2، ص 231، سيره پيشوايان، ص 160 و 161.
40-کتاب سليم بن قيس، ص 206؛ احتجاج، ص 161، الغدير، ج1، ص 198، سيره پيشوايان، ص 157.
41-تحف العقول، ص 237-239؛ سيره پيشوايان، ص 158-160.
 

منبع : فرهنگ کوثر (ویژه اندیشه و سیره اهل بیت شماره 82 ) / انتشارات آستانه مقدسه حضرت معصومه (س )سال 1389

 

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد