طلسمات

خانه » همه » مذهبی » آثارو پيامدهاي حب جاه و مقام

آثارو پيامدهاي حب جاه و مقام

آثارو پيامدهاي حب جاه و مقام

از آنجا كه علاقه به «جاه و شهرت» و«مقام ورياست» و به دنبال آن دويدن، پيامدهاي ناگواري دارد، شناخت اين پيامدها آدمي را در برخورد با جاه ومقام هوشيار مي كند. حب نفس با همه مظاهرش عواقب فراواني در پي دارد كه ما در اين بحث در صدد شمارش همه آنها نيستيم، بلكه تنها آثار و پيامدهاي يكي از مظاهر آن يعني «حب جاه و مقام» را يادآور مي شويم. اين آثار و عواقب عبارتند از:

c19ca983 467b 463d a261 6f60ce3f5caf - آثارو پيامدهاي حب جاه و مقام

0022221 - آثارو پيامدهاي حب جاه و مقام
آثارو پيامدهاي حب جاه و مقام

 

نو یسنده :سید جواد ورعی

 

از آنجا كه علاقه به «جاه و شهرت» و«مقام ورياست» و به دنبال آن دويدن، پيامدهاي ناگواري دارد، شناخت اين پيامدها آدمي را در برخورد با جاه ومقام هوشيار مي كند. حب نفس با همه مظاهرش عواقب فراواني در پي دارد كه ما در اين بحث در صدد شمارش همه آنها نيستيم، بلكه تنها آثار و پيامدهاي يكي از مظاهر آن يعني «حب جاه و مقام» را يادآور مي شويم. اين آثار و عواقب عبارتند از:

1. نفاق و دورويي
 

علاقه به جاه و شهرت و رياست موجب نفاق در قلب انسان مي شود. اينكه در حديث پيش گفته، «مراوده با صاحبان قدرت و نفاق با آنان» پيامد حب جاه خوانده شد، بدين خاطر بود كه انسان معمولاً براي حفظ مال، جاه و شهرت خود ناچار مي شود كه با صاحب منصبان و حاكمان مراوده داشته و با ايشان مماشات نمايد؛چرا كه مال و شهرت انسان بيش از آن
كه از سوي افراد عادي تهديد شود، از سوي آنان تهديد مي گردد.صاحبان منصب و دولت مردان به سادگي، ثروتمندان و دارندگان جاه وشهرت و مقام و موقعيت اجتماعي را به حال خود رها نمي كنند. هم براي استفاده از آنچه آنها از آن برخوردارند و هم به منظور در امان ماندن از اين افراد، سعي مي كنند آنان را تحت سيطره و كنترل خود درآورند. از ثروتمندان به هر طريقي باج مي گيرند تا ثروت آنان را تضمين كنند و اگر صاحب ثروتي در برابر خواسته آنان مقاومت كند، از راههاي مختلف ثروتش را مصادره مي كنند. بدين وسيله هم بخشي از ثروت آنان را مي گيرند و هم آنان را تحت كنترل دارند تا مبادا از ثروتشان بر عليه قدرت سياسي حاكمان استفاده كنند.
چنانكه صاحبان «جاه و شهرت»، « مقام و موقعيت اجتماعي» را نيز به نوعي تحت كنترل درمي آورند كه موقعيتشان در قلوب مردم، ايشان را به مقابله با قدرت سياسي آنان وسوسه نكند. اينكه حكومتهاي ستمگر «شخصيتهاي محبوب مردم» را به هر وسيله اي از ميدان خارج كرده، شخصيت آنان را لكه دار كرده يا آنها را به قتل مي رساندند، به همين دليل است در تاريخ گذشته كشورما ايران يكي از علل مهم قتل افرادي چون اميركبير توسط ناصرالدين شاه و قتل مشكوك جهان پهلوان تختي توسط محمدرضا پهلوي، محبوبيت آنان در بين مردم بود. از اين رو، بسياري از شخصيتهاي محبوب و صاحب جاه و شهرت براي آنكه به چنين سرنوشتي دچار نشوند، با صاحبان قدرت همكاري مي كردند. اگر از روي رضايت و رغبت هم نباشد، از روي ترس و وحشت و حفظ موقعيت خود درظاهر به آنان روي خوش نشان داده و از هرگونه مخالفتي با آنان پرهيز مي كنند.
اما اين تمام ماجرا نيست. حب جاه، شهرت و مقام در رويارويي با مردم سبب «نفاق و دورويي» مي شود؛ چرا كه گاهي انسان به منظور كسب يا حفظ محبوبيت خود نزد مردم سعي مي كند با آنان مخالفت نكند و با باورها و خواسته هاي آنان همسو شود، هرچند آنها را غلط، نادرست و برخلاف مصلحت بداند، اما علاقه به جاه وشهرت و موقعيت اجتماعي سبب مي شود واقعيات را زير پا نهد، از حق گويي صرف نظر كند و با مردم مماشات نمايد. عالمي كه وظيفه با بدعتها را دارد، بخاطر حفظ موقعيتش در برابر آنها سكوت كند و مردم را با باورهاي غلط و خرافي شان رها سازد، تا مبادا از او به خاطر مخالفتش با آنان رويگردان شوند و اين چيزي جز فدا كردن دين در راه دنيا و مظاهر آن نيست.
حديثي كه از رسول خدا(ص) نقل شده است، اين واقعيت را به صورت روشن بيان مي كند. حضرت مي فرمايد:
«ما ذئبان ضاريّان ارسلا في زريبه غنم باكثر فساداً من حب الجاه و المال و الشرف في دين الرجل المسلم»؛(1) خطر و فساد دو گرگ درنده اي كه به آغل گوسفندان حمله برند، بيشتر از خطر و فساد عشق وعلاقه به جاه و مال و شهرت در دين مرد مسلمان نيست.
جلوه ديگر اين نفاق، آن است كه چون انسان به خود عشق مي ورزد،هر آنچه مرتكب مي شود، خوب وقابل تحسين مي پندارد، عيوب خود را حسن و خوبيهاي ديگران را زشت مي بيند وجلوه مي دهد،با‌آنكه اگر خوب بينديشد، مي فهمد كه دچارخطا شده است.
«حب الشيء يعمي و يصمّ»(2) حب به چيزي انسان را كر وكور مي كند.
امام خميني به اهل علم هشدار مي داد:
اين عيب گيري هايي كه بعضي از ما نسبت به ديگران مي كنيم، همه اش براي اين است كه ما خودمان را- براي آن حب نفسي كه داريم- خيلي مهذب و صحيح و آدم كامل مي دانيم و ديگران را معيوب مي دانيم و به عيبشان ايراد مي گيريم… تو آنطور كه مي نمايي، هستي؟ ما كه داريم در جامعه نمايش مي دهيم كه ما براي خدا درس مي خوانيم، درس شريعت مي خوانيم… از جندالله هستيم… آن طوري كه ظواهرمان هست، هستيم؟… مگرنفاق غير ازاين است؟(3)
ازهمين رو است كه علماي اخلاق «علاقه به مدح و ستايش خود» و«ناخشنودي از انتقاد وسرزنش ديگران» را از آثار و پيامدهاي حب جاه دانسته اند.(4)
افراد نادري يافت مي شوند كه«جاه و شهرت و محبوبيت»خود را فداي «اعتقادات» خود كنند و در برابر باورها ورفتارها و خواسته هاي غلط بايستند، هرچند به بهاي از دست دادن آبرو وحيثيت اجتماعيشان باشد. چون بسياري از افراد و شخصيتها به چنين پيامد خطرناكي گرفتار شده و توان مبارزه با آن را ندارد، لذا از ابتدا نبايد به جاه وشهرت و مقام رياست دل ببندند ومراقب باشند كه دلبسته و وابسته به آن نشوند، به دنبال كسب جاه و شهرت نروند و براي رسيدن به آن، خود را به آب و آتش نزنند.انسان گمنامي كه در معرض چنين آفتي نيست و به نفاق و دورويي گرفتار نشده، بر انسان مشهوري كه به چنين آفتي گرفتارآمده است، برتري دارد اين ميدان خطرناك، تنها عرصه ورود وارستگان است. جاه و شهرت لغزشگاهي است كه انسانهاي بسياري درمي لغزند. البته ميزان شهرت و جاه نيز متفاوت است. برخي از انسانها از اينكه در يك روستا يا شهر كوچكي داراي چنين مقام و موقعيتي باشند، دچار لغزش نمي شوند، ولي اگر در يك استان يا يك كشور شهره بازارشوند، چون ظرفيتش را ندارند، سقوط مي كنند. انسان بايد از ظرفيت وجودي خود آگاه باشد و به مقدار توان و ظرفيتش از خود انتظار داشته باشد و بيش از آن خود را در معرض خطر قرار ندهد. بويژه كه جاه وشهرت و آبرو وحيثيت اجتماعي از اموري است كه در صورت سقوط، جبران آن بسيار دشوار است، برخلاف مال و ثروت كه در صورت از دست دادن، كسب دوباره آن چندان دشوار نيست. شايد به همين دليل است كه در روايات آبروي مومن از خانه كعبه مهمتر و بالاتر توصيف شده است و تعرض به آن از تعرض به خانه خدا زشت تر و خطرناكتر است.

2. ضعف نفس
 

انساني كه دلبسته مال وثروت، جاه و شهرت و مقام و رياست باشد، ضعيف است و قدرت مقاومت در برابر صاحبان قدرت و مكنت را ندارد. دلبستگي هاي او سبب مي شود كه به هر ذلتي تن دهد و ديگران خواسته هاي خود را به او تحميل كنند. آنان كه از اين وابستگي ها رهايند،در برابرخواسته هاي نامشروع ديگران قدرت مقاومت داشته و تن به هر ذلتي نمي دهند، چرا كه نگران از دست دادن چيزي نيستند.
كسي كه ثروت را براي خدمت به خدا و خلق خدا، جاه و شهرت را براي خدمت به دين خدا ومقام و رياست را به خاطر دفاع از ستمديدگان در برابر ستم پيشگان بخواهد، هيچگاه نگران از دست دادن آنها نخواهد بود. بسياري از دارندگان جاه و مقام به خاطرحفظ آن در برابر زياده خواهي دارندگان را نشانه «ضعف نفس» و آن را ناشي از«حب جاه ومقام» مي دانست ومسئولان را از اين لغزشگاه برحذر مي داشت.(5)
چنانكه تحت تاثير مقام واقع شدن را نيز از ضعف نفس مي دانست. ايشان پس از ماجراي تاسف بار نخستين رئيس جمهوري اسلامي ايران كه به بركناري او از قدرت منجرشد، در روز تنفيذ حكم رياست جمهوري شهيد محمدعلي رجايي به تفصيل از حقارت دنيا و رياست هاي آن سخن گفت و با ارائه تحليلي جالب از جايگاه كره زمين در نظام آفرينش كه همگي آفريده خداوند قادر متعال است و نيزكشور ايران در مقايسه با كره زمين،رياست جمهوري اين كشور را در نظام هستي- كه تنها جلوه اي از قدرت لايزال الهي است- امري بسيار حقير و كوچك توصيف كرد كه توجه به آن، آدمي را از گرفتار شدن به غرور بازمي دارد. آنگاه افزودند: وقتي مطلب اين است، كه چرا بايد انسان قبل از رياست جمهور وبعدش فرق بكند؟ مگر رياست جمهوري چه هست؟… مگر عالم چه هست؟ همه عالم در مقابل عظمت خداي تبارك و تعالي چيزي نيست… اگرديديد كه اين مقامي كه خداي تبارك و تعالي، مردم را، دلشان را متوجه كرده است به شما و به شما راي دادند،اين مقام شما را محكوم خودش مي كند و شما مركوب او و او راكب شما هست، برويد خودتان را تصفيه كنيد و بدانيد كه بادست خودتان- خداي نخواسته- خودتان را دردنيا و آخرت تباه نكنيد…
هرچه آرا زيادتر باشد مسئوليت زيادتر است.(6)
ازديدگاه امام مقام و منصب اجتماعي يك «مسئوليت و امتحان الهي» است(7) براي خدمت به مردم و خودش چيزي نيست.(8)
ايشان هميشه براين باور بود كه:با حب نفس و حب جاه وكبر وغرور نمي توان مقاومت كرد… عالمي كه در فكر حفظ مسند و رياست باشد،نمي تواند با دشمنان اسلام مبارزه نمايد. حب دنيا را از دل بيرون نماييد،آن وقت مي توانيد مبارزه كنيد.(9)
بيان اين جملات در دوران مبارزه و مخاطب قرار دادن طلاب و اهل علم، نشان مي دهد كه امام از آغاز راه «رمز سكوت و ضعف نفس» و نيز «مبارزه و مقاومت» را به خوبي شناخته و معرفي مي كرد تا آنان كه علاقمند به دفاع از دين خدا و مبارزه با قدرتهاي نامشروعند، راه و رسم آن را بدانند.
البته در اين عرصه تفاوت نمي كند كه تحميل كنندگان راي و عقيده در داخل يك كشور ونظام سياسي باشند يا در عرصه جهاني. در عرصه داخلي، انسان وابسته به جاه و مقام، بخاطر ضعف نفس تسليم صاحبان قدرت ونفوذ مي شود و به آنها باج مي دهد و استقلال راي و تصميم خود را از دست مي دهد.چنانكه درعرصه بين المللي نيز دولتمردان يك كشور بخاطر وابستگي ودلبستگي شان به مقام و قدرت و از ترس سقوط، تن به ذلت داده و كشور و ملتشان را به بيگانگان مي فروشند.
وابستگي سياسي بسياري از دولتهاي كوچك و بزرگ به قدرتهاي بين المللي از دلبستگي هاي دولتمرداني ناشي مي شود كه ناچار ضعف نفسند. اينكه بسياري در هر رده و مقامي تحت تاثيرآن واقع شده و خود را مي بازند،بدان دلبستگي پيدا مي كنند و براي حفظش سر از پا نمي شناسند، همگي بخاطر ضعف نفس است.
به راستي چرا اكثر سياستمداران در جلسات خصوصي از مسئولان جمهوري اسلامي حمايت كرده بر حق مسلم ملت ايران درعرصه هاي بين المللي تاكيد مي ورزند، ولي درمجامع بين المللي و به هنگام راي دادن تحت تاثير قدرتهاي بزرگ جرات اظهار عقيده علني ندارند و برعليه جمهوري اسلامي راي مي دهند؟ آيا اين دوگانگي عاملي جز ضعف نفس و وابستگي دارد؟ انسان ضعيف و وابسته است كه جرات ندارد يا حريّت و شجاعت، نظر واقعي خود را به صورت علني و با صداي بلند ابرازكند. وابستگي دولتمردان بسياري از كشورها به مقام و رياست كه به ضعف آنان انجاميده، عامل اساسي زورگويي و استبداد صاحبان قدرت در عرصه بين المللي است.

‌3.‌ترس از قدرتمندان
 

يكي از عوارض و پيامدهاي وابستگي انسان به ثروت و شهرت و رياست ترس از قدرتمندان است. وقتي انسان ضعيف باشد، با كوچكترين تشر صاحبان قدرت و نفوذ عقب نشيني مي كند. وابستگي از انسان موجود ضعيف و سست عنصري مي سازد كه قدرت مقاومت و ايستادگي در برابر زورگويي را ندارد، به سادگي تسليم مي شود و به سازشكاري مبتلا مي گردد.
اتفاقاً يكي از ابزارهاي صاحبان قدرت براي سلطه برديگران، «ايجاد رعب و وحشت» در دل آنها است. بيش از آنكه قدرت قدرتمندان عامل سلطه آنان باشد، «ضعف» ديگران زمينه سلطه گري را فراهم مي كند.به همين دليل آنان با حاكم كردن جو رعب وترس هرگونه مقاومتي را در برابر خواسته هاي خود از بين مي برند؛ فكر مقاومت ازبين مي رود و نوبت به اصل مقاومت نمي رسد. تحليل گران تاريخ يكي از عوامل مهم حاكميت بني اميه را ايجاد رعب و وحشت در جامعه مي دانند.(10) چنانكه درعصرما حاكميت پنجاه ساله دودمان پهلوي بر عنصر خفقان و رعب و وحشت در جامعه استوار بود. در عصر استبداد رضاخاني چنان جوي از وحشت بر جامعه حاكم بود كه مردم جرات حضور در مساجد، اقامه نماز جماعت و برگزاري مجالس عزاي حسيني را نداشتند؛روحانيت جرات حضور در اجتماع و تبليغ دين خدا را نداشت؛سياست مداران و روشنفكران متعهد جرات اظهار نظر و نقد سياستهاي دولتمردان را نداشتند. چنانكه در زمان پسرش محمدرضا و پس از تاسيس سازمان جهنمي ساواك جوي از ترس در بين مردم حاكم شد، به گونه اي كه برادر از برادر، پدر از فرزند، زن از شوهر و همسايه از همسايه مي ترسيد كه مبادا از مامور سازمان امنيت باشد. امام خميني كه اين دوره سياه را با تمام وجود لمس كرده بود، در سخنرانيهاي مختلف گوشه هايي از آن را ترسيم كرده و «آزادي» را از اساسي ترين دستاوردهاي جمهوري اسلامي مي دانست كه مردم از آن برخوردار شده اند. و به تعبير ايشان مردمي كه تا ديروز از يك پاسبان در وسط بازار مي ترسيدند،امروز در برابر قدرتهاي بزرگ جهاني ايستاده و زير بار ظلم نمي روند.(11)
ايشان به دولتمردان جمهوري اسلامي توصيه مي كرد كه:
اگر بخواهيد بي خوف وهراس در مقابل باطل بايستيد و از حق دفاع كنيد و ابرقدرتان و سلاحهاي پيشرفته آنان وشياطين و توطئه هاي آنان در روح شما اثر نگذارد و شما را از ميدان به درنكند خود را به ساده زيستن عادت دهيد و از تعلق قلب به مال و منال و جاه ومقام بپرهيزيد… بازندگاني اشرافي و مصرفي نمي توان ارزشهاي انساني- اسلامي را حفظ كرد.(12)
كارگزاران نظام اسلامي در كشورهاي ديگر را از وابستگي به تشريفات و تجملات برحذر مي داشت و آن را موجب ضعف نفس مي دانست و مي فرمود:
خوف اينكه ما اگر ساده رفتار كنيم با آن سفارتخانه هاي آنها و آن وضعي كه دارد ما در نظر آنها تحقير مي شويم، اين خوف را در خودتان راه ندهيد بلكه شما با عملتان تحقير كنيد… و سفارتخانه شما… يك جاي ساده اي باشد، يك مركزي باشد كه از آنجا علم و دانش و اخلاق صادر بشود، شما تحقير خواهيد شد، خير. اين حرف، حرف غربزده هاست كه خيال مي كنند كه ما اگر مثل غرب نباشيم، ما تحقير مي شويم. ما الآن بنا داريم كه مثل غرب نباشيم… عظمت انسان به لباس وكلاه و اتومبيل و… پارك و امثال ذلك نيست انسان يك حقيقتي است كه آن حقيقت اگر بروزكند،شرافتمند است، عظمت دارد، شما مي بينيد كه بزرگترين افراد بشرانبيا بودند و ساده ترين از همه هم آنها بودند،درعين حالي كه بزرگتراز همه بودند و همه آنها را به بزرگي مي شناختند، در عين حال ساده ترين افراد بودند در وضع زندگيشان.(13)
ايشان پرهيزازجاه طلبي و قدرت طلبي را آنقدر مهم مي دانستند كه ظهور آن را در دولت مردان جمهوري اسلامي نشانه شكست نظام شمرده و هشدار مي دادند:
آن روزي كه ديديد و ديدند كه انحراف در مجلس پيدا شد، انحراف از حيث قدرت طلبي و از حيث مال طلبي در كشور، در وزيرها پيدا شد، در رئيس جمهور پيدا شد، آن روز بدانند كه علامت اينكه شكست بخوريم، خودنمايي كرده ازآن وقت بايد جلويش را بگيرند.(14)

4.‌خودخواهي، كبر و غرور
 

از مهمترين پيامدهاي حب نفس و مظاهر آن خودخواهي انسان است كه به بزرگداشت خود و تحقير ديگران مي انجامد.(15) انسان چون خود را دوست دارد، به هر آنچه به او تعلق دارد، علاقمند است. اين علاقه هرقدر بيشتر و شديدتر باشد ميزان كبر و خودخواهي انسان بيشتر بوده و به خودپرستي مي انجامد. انسان خودخواه، همه چيز را براي خود مي خواهد؛همه خوبيها را از خود مي داند؛ همه بديها را ازخود دور دانسته و به ديگران نسبت مي دهد؛ به خود حسن ظن داشته و به ديگران سوءظن دارد؛ بديهاي خود را خوب و خوبيهاي ديگران را بد مي پندارد؛(16) همان كاري را كه اگر خود انجام دهد، خوب مي داند،اگرازديگري سربزند، بد وزشت و سزاوار سرزنش مي شمارد؛(17) گرفتار كبر و غرور و خودبزرگ بيني مي شود.(18) اين پيامد از خطرناكترين عوارض حب نفس و حب دنيا است.
امام هشدار مي داد كه:بالاترين گرفتاري… گرفتاري حب نفس است. گرفتاري حب جاه است،
گرفتاري حب شهرت است. من مي خواهم اين عمل از من صادر بشود تا مردم براي من دست بزنند.عمل خوب از يكي صادر شده، اين بدش مي آيد كه از او صادر شده، اين مي خواهد از خودش صادر بشود كه مردم بايستند و براي او هورا بكشند.(19)
اگر كبرو غرور درآدمي ريشه دار شود، او را به خودكامگي و ديكتاتوري سوق مي دهد؛ تحمل نقد و انتقاد خود را ندارد؛ به گمان آن كه به كمالي مثل علم و ثروت و رياست دست پيدا كرده، مردم را تحقير مي كند؛ خود را مستحق هرگونه احترام و تعظيم مي پندارند؛ از مردم توقع دارد كه از اوپيروي كنند وهيچگونه مخالفتي با او نكنند، خود را (لايسئل عمّا يفعل وهم يسئلون)(47) مي انگارد؛با آنكه علم و ديانت از چنين اخلاقي مبرا است.(20)
به فرزندش سفارش مي كرد:
هيچگاه درخدمت به خلق الله خود را طلبكار مدان كه آنان به حق منت برما دارند،كه وسيله خدمت به او- جل و علا- هستند و در خدمت به آنان دنبال كسب شهرت و محبوبيت مباش كه اين خود حيله شيطان است كه ما را دركام خود فرو برد ودر خدمت به بندگان خدا آنچه براي آنان پر نفع تراست، انتخاب كن،نه آنچه براي خود يا دوستان خود، كه اين علامت صدق به پيشگاه مقدس او- جل وعلا- است.(21)
حتي انكار مقامات حكما و عرفا را از سوي عده اي، ناشي از «خودخواهي» آنان را دانسته و مي فرمودند:
چون خودخواه و خودپسند هستند هرچه را ندانستند حمل به جهل خود نكنند و انكار آن كنند تا به خودخواهي و خودبيني شان خدشه وارد نشود.(22)
چه زيبا سروده است، خواجه عبدالله انصاري و راه مبارزه با كبر وخودخواهي را نشان داده است!
منبع: امام خميني (س) و مفاهيم اخلاقي/ 12، مؤسسه ي تنظيم و نشر آثار امام خميني (ره) -دفتر قم 1387: چاپ و نشر عروج

 

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد