ارزش دانش هاي كهن و نوين غير مسلمانان در انديشه سيد قطب(3)
ارزش دانش هاي كهن و نوين غير مسلمانان در انديشه سيد قطب(3)
اظهار بدبيني نسبت به معارف جديد و غيراسلامي و اعلان ضرورت طرد آن
با اندكي تأمل مي توان مجموعه معارف و دستاوردهاي جديد غيراسلامي را در دو بخش «دستاوردهاي فكري وديني مستشرقان و مبشران» و «ديدگاه ها و نظريات جديد تمدن غرب در ارتباط با انسان، زندگي و هستي» دسته بندي نمود و ديدگاه سيد قطب را به صورت مجزا و به تفصيل درباره هريك از اين دوبخش جويا شد.
پيش از اين بررسي دلايل تفصيلي سيد قطب در ارتباط با دو بخش مزبور، (1) نخست به تبيين قواعد و مباني كلي وي براي رد معارف و دستاوردهاي علمي، اجتماعي اقتصادي، فرهنگي و سياسي غيراسلامي مي پردازيم.
دلايل سيد قطب براي طرد معارف نو غيراسلامي
با بررسي دقيق و گسترده در آثار و تأليفات سيد قطب- به ويژه در تفسير في ظلال القرآن که دائرة المعارف آثار و افکار وي به شمار مي رود- نمايان مي گردد كه دو عامل درمخالفت شديد وي با معارف جديد غرب، نقش عمده دارند؛ به گونه اي كه ساير دلايل و عوامل، ازاين دو عامل اساسي نشأت مي گيرند. اين دوعامل عبارتند از:
1. غيروحياني و غيرالهي بودن ريشه و منشأ اين معارف؛
2. خصومت جدي و مستمرمتوليان اين معارف با اسلام و معارف آن.
در ذيل، به بررسي اين دو عامل مي پردازيم:
منشأ غيرالهي معارف جديد
دريك نگاه كلان، منشأ همه علم و اطلاع بشرذات باري تعالي است. تحولات و دگرگوني هايي كه در عرصه دانش رخ مي دهد محصول تجربيات و پيگيري هاي اشخاص و افراد جوينده است كه منشأ آن، تلاش فكري و ذهني و سخت كوشي هاي بشري است. اين تلاش و كوشش ذهني و بدني نيز اگر با نگاهي گره گشا براي بشريت و به قصد خدمت رساني به نوع انسان صورت گيرد و درآن ضوابط و شرايط مورد نياز براي تأمين اين هدف ارزشمند، لحاظ گردد و در پس آن انگيزه هاي حقيقتاً تعالي طلبانه و خداخواهانه نهفته باشد خود به خود به امري مهم و مقدس مبدل مي گردد.
لكن دراين ميان، گاه آگاهي ها، افكار و تجربياتي شكل مي گيرد كه در پس ذهن و زبان متوليان و جويندگان و يابندگان آن، نه تنها انگيزه هاي الهي و يا حتي انساني جايي ندارد، بلكه اين كوشش ها و دستاوردها با نگاهي يك جانبه و صرفاً مادي و منفعت گرايانه صورت مي بندد؛ به گونه اي كه در پي آن خسارت ها و تباهي هايي در عرصه فكر و عمل و يا در عرصه فطرت بشري و طبيعت مورد نياز براي زيست بشر و ديگر جانداران رخ مي دهد و بين آنها با ارزش ها و شعائر انساني تقابل هايي به چشم مي خورد.
براين اساس، ناگفته پيداست كه مقصود سيد قطب از منشأ الهي نداشتن معارف جديد، نمي تواند اين باشد كه از نظر وي لازم است همه علوم وانديشه ها وبينش ها در همه حوزه هاي علمي ازكتب آسماني دريافت گردد تا در غير اين صورت، لازم آيد كه آن علوم به جرم جدا بودن از متون مقدس و ناشي شدن از صرف تلاش و تعالي فكري و ذهني انسان متهم به نداشتن منشأ الهي شوند، بلكه قطعاً اشكال مطرح شده از جانب وي متوجه آن دانش ها و بينش ها و دستاوردهايي است كه با جهت گيري صحيح انساني براي پيمودن مسير رشد و تكامل راستين در تضادند.(2)
مطابق با درك و تصور سيد قطب از آيات قرآن و نصوص قطعي اسلام، منهج اسلام از همه مذاهب، منهج ها، تصورات و معتقدات غيراسلامي متمايز و متفرد است. اين تمايز و تفرد از آغاز شكل گيري جامعه و امت اسلامي وجود داشته و همچنان و لزوماً تا روز قيامت نيز تداوم خواهد داشت. استدلال وي در اين رابطه آن است كه وجود دو وصف- مثلاً«اسلامي» و«غيراسلامي»- براي يك شريعت يا يك وضعيت، يا يك نظام، به صورت همزمان ممكن نيست.
اسلام فقط «اسلام» است و شريعت اسلامي فقط «اسلامي» است.(3) مفسر في ظلال القرآن تغيير قبله ي مسلمانان از «بيت المقدس»به «كعبه» را رمز جدايي و افتراق امت اسلامي در همه ابعاد و جهات زندگي از ديگر امت ها و ملت ها معرفي مي كند؛(4) همچنان که توصيف قرآن از امت اسلام و معرفي آن به عنوان «بهترين امت»(5) را بيانگر اين تمايز ميداند. البته از نگاه وي، اقتضاي بهترين
امت بودن عبارت است از پيشرو، پيش قراول و راهبر بودن آن امت در همه عرصه هاي اعتقادي، معنوي، اخلاقي، علمي، اجتماعي و در عرصه عمران و آباداني زندگي دنيوي و حتي در راهبري و مديريت ديگر امت ها و دستگيري از آنها و عنايت و بخشش نسبت به آنها.(6)
گواينكه سيد قطب- نيز همچون بسياري از متفكران مسلمان و مطابق با اسناد فراوان و اعترافات صورت گرفته از جانب غربي ها- معتقد است: اين برتري و پيش قراولي در مراحلي از حيات اسلام براي امت اسلامي تحقق يافته و امت اسلامي در آن دوران هم به لحاظ علمي و پيشرفت مادي و هم به لحاظ اعتقادي و معنوي، براي غير مسلمانان، الگو و سرمشق بوده و اصلاحات و تحولاتي را در امور زندگي آنان ترتيب داده است.(7)
از سوي ديگر، با توجه به اينكه قرآن كريم به منظور تصحيح عقايد اهل كتاب، كه مملو از تحريف، انحراف، اساطير و افسانه هاست، و براي تصحيح اعتقادات و انديشه هاي ساير ملل دنيا بويژه مشركان جزيره العرب، نازل شده و عهده دار همه اين وظايف سترگ و خطير گرديده است.(8) زيبنده نيست مسلمانان با دارا بودن چنين كتابي آسماني كه به تصحيح و تقويم اختلالات، انحرافات و افراط و تفريط هاي موجود در معتقدات و انديشه هاي همه بشريت مي پردازد، خود رو به سوي افكار و انديشه ها و نظريات مذاهب غيراسلامي داشته باشند و ازآنها متأثر گردند.
از نگاه سيد قطب، دستاوردهاي علمي، اجتماعي، سياسي، اقتصادي و ديدگاه هاي ارائه شده غيراسلامي در ارتباط با مباحث هستي، حيات، انسان و تاريخ انسان، ناقص و تك بعدي است و از دو خصلت «مغشوش بودن» و «كورمال زدن» رنج مي برد! از اين رو، مسلمانان هرگز نبايد زندگي خود را با آن ديدگاه ها تطبيق دهند و حتي نبايد در هيچ يك از امور فوق به اقتباس از آنها بپردازند؛ چه، اسلام هرگز به مسلمان اجازه نمي دهد تا اصول عقيده و شالوده هاي جهان بيني، نظام جامعه و نظام حكومتي و خط مشي سياسي و انگيزه هاي هنري و ادبي و…را از مصادرغيراسلامي فراگيرد.(9) البته وي در اين زمينه به يك استثنا معتقد است وآن عبارت است از: جواز اخذ و اقتباس علوم محض، مانند شيمي، فيزيك، زيست شناسي، ستاره شناسي، پزشكي، صنعت، زراعت، شيوه هاي مديريت(فقط در ابعاد فني و اداري آن)، اسلوب كار فني و روش هاي جنگ و نبرد(فقط در بعد فني) و امثال اين فعاليت ها از غيرمسلمانان. وي روايي و جواز فراگيري اين گونه از علوم را از غير مسلمانان، به سخن پيامبر(ص) استناد مي دهد، آنجا كه فرمود: «انتم اعلم بامور دنياكم»(10) به علاوه، از ديدگاه وي، اين علوم و امور با نگاه اسلام به زندگي، انسان، جهان هستي و با اصول و شرايط و نظام ها و اوضاع مرتبط با حيات فردي و اجتماعي و با اخلاق و آداب و عادات و ارزش ها و معيارهاي حاكم برجامعه بي ارتباط مي باشند. گو اينكه وي در اعلان اين جواز نيز احتياط مي ورزد و نكته هوشمندانه اي را يادآور مي گردد: لازم است فرد مسلمان حتي به هنگام اقتباس علوم محض از مصادر غيراسلامي، از عواقب ناپسند اين علوم- كه همراه آنهاست- برحذر باشد؛ زيرا اين امور- اساساً- با بينش ديني به صورت عام و با بينش اسلامي به صورت خاص داراي خصومت بوده و مقدار اندكي از آن نيز موجب آلودن زلال معارف اسلامي خواهد شد.(11)
خصومت جدي و مستمر متوليان معارف غيراسلامي با اسلام
يكي ديگرازدلايل بدبيني مفسرفي ظلال القرآن نسبت به دستاوردهاي معرفتي غيراسلامي، اعتقاد وي به دشمني
ذاتي صاحبان اين دستاوردها با اسلام است. او با اشاره و استناد به آيات قرآن و روايات مختلف، دشمني و كارزار بي امان و مستمر اهل كتاب- به ويژه يهوديان را كه در اين عصر در قالب صهيونيزم جهاني تجلي يافته اند- با مسلمانان و آموزه هاي آسماني آنان، يك حقيقت مسلم و مشخص مي داند؛ امري كه از زمان پيامبراكرم(ص) آغازگرديده و همچنان با وسايل و شگردهاي نو و متنوع ادامه دارد.(12)
سيد قطب، يهوديان را مسئول هدايت و مديريت جريان وضع و جعل در احاديث پيامبر(ص) و سيره آن حضرت معرفي مي كند(13) و معتقد است اين جعل و تحريف ومبارزه امروز نيز با هدايت و تدبير آنان و در پوشش استادان، فيلسوفان، عالمان، پژوهشگران و احياناً شاعران، نويسندگان و هنرمنداني كه نام مسلماني را با خود به همراه دارند و به منظور منحرف نمودن مسلمانان از مسير صحيح و مستقيم تعاليم ديني، در حال اجراست.(14)
همچنين وي ساير اقدامات خصومت آميز اهل كتاب و يهوديان را كه به صورت مستمردر حال انجام است در قالب هايي همچون فتنه انگيزي، تفرقه انگيزي، شبهه آفريني، (15) خدعه، تخدير، ظاهرسازي، دوست نمايي، دروغ گويي، تهمت، تربيت دست نشاندگان و مزدوراني ازميان مسلمانان براي فراهم آوردن بستر پذيرش استعمار و استثمار(16) و انتقال حاكميت از شريعت و قوانين آسماني به قوانين و كتب بشري(17) و مبارزه با اسلام در قالب كنيسه، كمونيزم و آتاتورك(18) برمي شمرد. سيد قطب به گوشه هايي از جنايات هولناك دشمنان اسلام در مناطق مختلف جهان اشاره مي كند و آن را مصداقي از دشمني آشكار و بي امان صهيونيست ها و صليبيون جهاني با امت اسلام و نشانه اي از كوشش پيگيرآنها براي مسخ و محو دين اسلام از روي زمين مي داند.(19)
طرح يك پرسش
اكنون پرسش اين است كه منشأ دشمني صهيونيسم جهاني و ديگر دشمنان با اسلام چيست و اين دشمني داراي چگونه ماهيتي است؟ آيا اين دشمني صرفاً برسر منافع مادي و به خاطر بيم از دست دادن آن در صورت استيلاي مسلمانان رخ نموده است؟ چه، بيشتر دشمني ها و خصومت ورزيدن ها از اين امر نشأت مي گيرد! يا اين دشمني به خاطرحق جويي و حقيقت طلبي آنهاست كه به اشتباه و نادانسته دين اسلام و آرمان هاي آن را منافي با حقايق يافته اند؟ و…
سيد قطب اين دشمني را امري اصيل و برنامه اي خباثت آميز مي داند و عوامل آن را از يك سو، به قوت و متانت دين اسلام و حقيقت آشكار و منهج استوار و نظام بي نقص و سالم موجود در آن ارجاع مي دهد كه دشمنان به جاي گردن نهادن به آن و تعظيم در برابرآن، از سرحسادت و عناد و زياده خواهي پرچم دشمني با آن را برافراشته اند.(20) و ازسوي ديگر، وجود و ظهور دشمن برسرراه امتي كه قصد بركشيدن خود وپركشيدن و پرواز تا اوج ترفي و تعالي مادي و معنوي را دارد امري طبيعي و قابل پيش بيني مي داند.
البته- همان گونه كه سيد قطب نيز يادآور گرديده(21) مصيبت بزرگ تر از خصومت دشمنان اسلام آن است كه با وجود اين دشمني آشكار و غيرقابل انكار، (22) برخي از مسلمانان- ساده انديشانه- همچنان به دشمنان خويش مراجعه مي كنند و در دست يابي به امور و علوم مورد نياز خويش آنان را راهنما و مرجع تلقي و اقتباس قرار مي هند! و تأسف بارتر اينكه گاه برخي از آنها به اين شاگردي مي بالند و براساس آن، خود را روشنفكر مي نامند!
مسئله مهم ديگر در ارتباط با علل دشمني تمدن
جديد غرب با آموزه هاي ديني، آن است كه به سبب برخوردها و تنش هايي كه ميان دانشمندان اين نهضت با حاكمان مستبد و خونريز كليسا رخ داده است، اين برخوردها آثار و عواقب شوم خود را به شكلي عميق در تمام بسترهاي فكري و حتي در طبيعت تفكر اروپايي بر جاي نهاده است؛ از اين رو، در تمام محصولات فكري نهضت علمي اروپا و در تمام رشته هاي علمي آن رسوبات زهرآگين دشمني با اصل تفكر ديني و با شدتي بيشتر با بينش قابل مشاهده است!(23)
براين اساس، سيد قطب مدعي است كه اسلام هرگز حاضر نيست داستان جدايي «علم» از «صاحب علم» را در مورد دانش هايي كه با مفاهيم عقيدتي مؤثر در نگرش انسان نسبت به هستي و حيات و نشاط انسان و اوضاع و ارزشها و اخلاق و عادات او، و با ديگر امور متعلق به نفس انسان و نشاط او مرتبط اند، بپذيرد و نسبت به اين مهم بي اعتنا باشد.(24)
بدين سان روشن مي گردد كه بدبيني مفسر في ظلال نسبت به معارف غيراسلامي بر بنيان هاي عميقي مبتني بر توجيهات استواري تكيه دارد و برخاسته از تعصب و احساس خشك نيست.
پي نوشت ها :
*استاديار دانشگاه بوعلي سينا همدان.
1- براي جلوگيري از به درازا كشيدن بحث، ديدگاه سيد قطب در ارتباط با خاورشناسان به مجالي ديگر موكول مي گردد.
2- زيرا اگر دستاورد و انديشه اي- حقيقتاً- از عقل سرچشمه گرفته باشد و از هوس ها و شهوات آسماني به دور باشد، طبق قاعده ملازمه، منطبق بر شريعت و آموزه هاي آسماني خواهد بود.(ر.ك: سيدمحمدصادق روحاني، استفتاءات قوه قضائيه، ص7؛ نيز ر.ك: محمدمحمدي ري شهري، العقل و الجهل في الكتاب و السنه، ص17، 49-51).
3- سيدمحمدقطب، في ظلال القرآن، ج3، ص1239.
4- همان، ج1، ص128-129.
5- آل عمران:110.
6- سيدمحمدقطب، في ظلال القرآن، ج1، ص447؛ همو، معالم في الطريق، ترجمه محمود محمودي، ص165.
7- براي مثال اروپاييان با برخورداري از فرهنگ و تمدن اسلامي، «رنسانس»گسترده اي را در زمينه علمي و پيشرفت مادي شكل دادند؛ همچنان که برخي از رهبران ديني و مذهبي آنها مانند مارتين لوترو…با اثرپذيري از اسلام، اصلاحاتي را در دين مسيحيت رقم زدند.(نك: سيدمحمدقطب، في ظلال القرآن، ج2، ص819.
مسئله بهره مندي واستفاده تحول آفرين تمدن غربي از دستاوردهاي علمي مسلمانان به قدري روشن و غيرقابل ترديد است كه بسياري از انديشمندان و سياستمداران غربي در دوره هاي مختلف تاريخي بدان اذعان نموده اند.(نك: محمدرضا حكيمي، دانش مسلمين، ص105-141).
8- آيات متعددي از قرآن براين امر اشاره دارند(ر.ك: سيدمحمدقطب، في ظلال القرآن، ج2، ص815؛ براي مطالعه بيشتر ر.ك:همو، خصائص، ص23-40).
9- سيدمحمدقطب، في ظلال القرآن، ج4، ص2131-2132؛ ج4، ص2074-2100؛ همو، معالم في الطريق، ص164-170.
10- شيعه اين روايت و جرياني را كه راويان اهل سنت معتقدند در ضمن آن، پيامبر اين روايت و جرياني را كه راويان نمي پذيرد. البته سيد قطب كوشيده تا گستره«شئون و امور دنيايي» مورد اشاره در اين حديث را معدود و محدود توصيف نمايد و اين شئون را در حيطه علوم مادي محض و تطبيق ها و تجربيات عملي صرف، منحصر نمايد.(ر.ك: سيدمحمدقطب، معالم في الطريق، ص164-165، 170، 176-177؛ همو، في ظلال القرآن، ج1، ص439-440؛ج4، ص2074.
11-سيد محمد قطب، معالم في الطريق، ص164-165، 170، 176-177؛ همو، في ظلال القرآن، ج1، ص439-440؛ ج4، ص2074.
12- همو، معالم في الطريق، ص171-173؛همو، في ظلال القرآن، ج1، ص83-84، 105، 227-228، 355، 411، 536؛ج2، ص674، 676، 960، 961، 966-967.
13- همو، في ظلال القرآن، ج2، ص960-961؛ ج4، ص2128.
14- همان، ج1، ص415.
15- همان، ج1، ص380، 4324، 443.
16- همان، ج2، ص924-925 و1033.
17- همان، ج3، ص1194.
18- همان، ج2، ص1088.
19- همان، ج2، ص910-914، 915، 940، 947؛ ج3، ص1628-1631؛ سيدمحمدقطب، مقومات، ص116. اگر بخواهيم اقدامات خصومت آميز اين دشمنان اسلام و انسانيت را از پس شهادت سيد قطب تاكنون برشمريم، مثنوي هفتاد من كاغذ خواهد شد!
20- سيدمحمدقطب، في ظلال القرآن، ج1، ص227-228؛ همو، المستقبل لهذا الدين، ص92-93.
21- همان، ج3، ص1379-1380؛ ج1، ص 83-84.
22- همان، ج2، ص2، 966-967؛ همو، مقومات، ص113-114.
23- همو، معالم، ص176.
24- همان، ص169-170.
منبع:نشريه معرفت، شماره 156