طلسمات

خانه » همه » مذهبی » ارزش دانش هاي كهن و نوين غير مسلمانان در انديشه سيد قطب(4)

ارزش دانش هاي كهن و نوين غير مسلمانان در انديشه سيد قطب(4)

ارزش دانش هاي كهن و نوين غير مسلمانان در انديشه سيد قطب(4)

بخش ديگري از معارف و دستاوردهاي تمدن غرب عبارت است از دستاوردهايي كه به دنبال حركت علمي، تجربي يا به اصطلاح حركت عقلاني اروپا صورت بسته است؛ حركتي كه تحولات شگرف و وسيعي را رقم زد.

aa6b4423 36ee 4731 b08d 0950f2dd5e9b - ارزش دانش هاي كهن و نوين غير مسلمانان در انديشه سيد قطب(4)

sa3155 - ارزش دانش هاي كهن و نوين غير مسلمانان در انديشه سيد قطب(4)
ارزش دانش هاي كهن و نوين غير مسلمانان در انديشه سيد قطب(4)

 

نويسنده:كرم سياوشي(*)

 

ديدگاه هاي نوين تمدن غرب در ارتباط با انسان، زندگي و هستي
 

بخش ديگري از معارف و دستاوردهاي تمدن غرب عبارت است از دستاوردهايي كه به دنبال حركت علمي، تجربي يا به اصطلاح حركت عقلاني اروپا صورت بسته است؛ حركتي كه تحولات شگرف و وسيعي را رقم زد.
البته دستاورد علمي و تجربي جديد غرب، تنها به پيشرفت مادي و رشد و رونق توليد و گسترش رفاه، دست يابي به نظريات و فرمولهاي رياضي، فيزيك، شيمي و به طور كلي ابداع و اختراع مادي منحصر و محدود نشد، بلکه به تبع آن به ديدگاه و تفسير و قرائت جديدي از خداوند، هستي، انسان و زندگي نيز منجر شد. اين فهم و تفسير جديد، دستاوردي كاملاً عقلاني و علمي بود و آموزه ها و تعاليم ديني هيچ گونه نقشي درآن نداشتند. همين تفسير جديد، شكل نهايي تمدن غرب را در برابر ديگر تمدن ها متمايز نموده و ديدگاه ها و نظريات اجتماعي، فرهنگي، اقتصادي وسياسي ويژه اي را در حوزه تمدني غرب به دنبال داشته است. بدين سان، تمدن جديد غرب مشتمل بردو بعد اساسي است:
1. بعد علمي، تجربي‌ و صنعتي؛
2. بعد انساني، فرهنگي و اجتماعي.
نگاه سيد قطب به اين هر دو بعد، يكسان نيست. ازديدگاه وي، مجال اصلي و گسترده عقل تفكر و تأمل در طبيعت و شناخت نواميس هستي و نوآوري در عالم ماده است.(1) از اين رو، عقل بشر را از اين توانايي برخوردار مي داند كه با تأمل در طبيعت و با انجام آزمون و خطا، به قواعد و نواميس و سنت هاي هستي و طبيعت دست يابد و از اين راه دستاوردهايي را براي رشد و تعالي زندگي بشر به ارمغان آورد. به علاوه، از نگاه وي، چنين فعاليت و ابداعي حتي«عبادت» خداوند محسوب مي گردد و به عنوان يكي از وسايل سپاسگزاري از نعمت هاي بزرگ او به شمار مي آيد؛ چنان که وي چنين فعاليت و ابداعي را نشانه وفاداري انسان در رعايت شرايط پيمان خلافت مي داند.(2) از همين رو، وي بهره مندي مسلمانان از اين بخش از دستاوردهاي تمدن جديد و فراگيري و اكتساب آن را از صاحبان و ابداع كنندگان آن جايز و بي اشكال مي داند.(3)
البته سيد قطب با تيزبيني نكته جالبي را يادآور مي شود. او معتقد است: با وجود مهيا بودن بستر بهره مندي از اين دستاوردها، تلاش براي دستيابي و
كشف مستقل اين علوم و دستاوردها از جانب مسلمانان واجب كفايي است و خودكفايي جامعه اسلامي امري ضروري است؛ هرچند تا زمان فراگيري مستقل اين دانش ها، براي مسلمانان جايزاست تا اين علوم تجربي و كاربردي را از مسلمان و غيرمسلمان فراگيرند و به كار بندند.(4)
استدلال وي در اعلان اين جواز مبتني براين نكته است كه اين قبيل علوم و دستاوردها در تكوين نگرش انسان مسلمان نسبت به حيات، جهان هستي، انسان و غايت وجودي او و نسبت به وظيفه حقيقي و نوع ارتباطاتي كه انسان با وجود پيرامون خود، و با خالق هستي دارد مدخليت ندارد؛ چنان که با اصول، قوانين، نظام ها و شرايطي كه حيات فردي و اجتماعي انسان را سامان مي دهد و با اخلاق، آداب، عادات، سنت ها، ارزش ها و معيارهايي كه برجامعه بشري حاكم است و به آن شكل مي دهد بي ارتباط اند؛ از اين رو، انحراف عقيدتي بشر را در پي نداشته و او را به سوي جاهليت سوق نمي دهند.(5)
اين درحالي است كه روي ديگر سكه تمدن و فرهنگ غرب، معيارها، ضوابط، ارزش ها، آداب، قوانين، نظريات و بينش ها و نگرش هايي است كه در ارتباط با خدا، انسان، زندگي وجهان هستي است و ابعاد مختلف اجتماعي، فرهنگي، سياسي و اقتصادي زندگي بشر را دربرمي گيرند.
سيد قطب اين بخش از تمدن غربي و مادي را به شدت مورد انتقاد قرار مي دهد و در برابرآن، موضوع سختگيرانه و تندي نشان مي دهد. از نگاه وي، آنچه تمدن مادي در اين ارتباط بدان دست يازيده، مشتمل بر آثار عقل بشري، انديشه صحيح علمي و منهج درست انديشيدن نيست و از نشانه هاي علم راسخ نيز تهي است؛ چه، عقل و علم، انسان را به سوي خداوند خالق سوق مي دهند و انسان را برآن مي دارند تا در مواجهه با جهان هستي و به هنگام تأمل درنواميس و قوانين آن، بوجود خالق تدبيرگر و به وحدانيت آفريننده مدبر هستي گواهي دهد. انديشه علمي بيهوده نبودن آفرينش جهان هستي را درمي يابد و برحكومت قوانين قطعي و صادق برآن، گواهي مي دهد؛ همچنان که خردورزي و بهره گيري از اسلوب علمي راستين، وجود جهان آخرت را تصديق مي كند. حال آنكه، برخلاف چنين امري، روش به اصطلاح عقلي و علمي تمدن غرب به انكار خداوند، بت پرستي جديد، اثبات اتفاقي بودن آفرينش و خود به خودي بودن حيات، انكار قيامت و غايت زندگي بشري، انكار غيب، روح و… انجاميده است. براين اساس، سيد قطب نه تنها اطلاق عنوان علم گرايي و خردورزي را زيبنده اين دستاورد نمي بيند، بلكه آن را سزاوار اطلاق عنوان هواپرستي، خرافه پرستي، شهوت راني، علم ناقص و سطحي، حماقت و جهالت مي داند.(6) بخشي از سخن وي در اين زمينه چنين است:
در تمدن مادي بين هستي و خالق‌آن و بين علوم هستي شناسي و حقيقت ازلي و ابدي، فاصله و انقطاع به وجود آمده، حال آنكه هستي شناسي و طبيعت شناسي از اين ويژگي برخوردارند كه به عبادت خداوند متحول شوند و به زندگي بشر قوام و رسوخ و جهت گيري الهي ببخشند. در تمدن مادي، علم كه زيباترين هديه خداوند به بشر است، به لعنتي مبدل گرديده تا انسان را از خداوند دور سازد و زندگي او را به جهنمي ناشناخته و مملو از اضطراب و تهديد، دگرگون سازد و به لحاظ رواني نيز پوچي و بيهوده بودن را بر وي مستولي نمايد.(7)
حتي در ارتباط با علوم تربيتي سامان يافته در غرب نيز اين مشكل مشهود است تا آنجا كه سيد قطب، كه خود
براي كسب تجربيات غربي ها در ارتباط با مسائل تربيتي روانه كشور آمريكا مي گردد، پس از دوسال اقامت در اين كشور، سخن صريح و تنبه آميزي را مطرح مي كند. او نسبت به اجراي همه شيوه هاي تعليم و تربيت آمريكا در كشورش هشدار داده و اظهار مي دارد:
شيوه هاي تربيتي آمريكا براي مردم ما مضر و خطرآفرين است. آمريكا داراي اين شايستگي نيست كه الگوي تربيتي و انساني جهانيان باشد؛ زيرا چنين امري به يك فاجعه انساني منجر مي شود. آمريكا تنها ازاين شايستگي برخوردار است كه كارخانه بزرگ(توليدات مادي) براي جهانيان باشد و به بهترين وجه از عهده اين وظيفه برآيد.(8)
همچنين وي در ضمن نامه اي كه از آمريكا براي يكي از دوستان خويش مي فرستد، اظهار مي دارد:
آمريكا بزرگترين دروغي است كه جهان تاكنون به خود ديده است. زندگي در اينجا برپايه لذت و بهره علمي (پراگماتيسم) بنا شده، و براي ارزش هاي اخلاقي و انساني حسابي باز نشده و همه ارزش ها در نزد اينان مسخره است. لذا از تجارب آمريكا تنها مي توان براي تحقيقات علمي مانند الكترونيك، فيزيك، شيمي، كشاورزي و…بهره برد و استفاده از آن براي بررسي هاي نظري و مسائل فكري كاري بس اشتباه است.(9)

پرسشي ديگر
 

اكنون سؤال اين است كه به راستي سبب اين فراز و فرود تعجب برانگيز در نقش و كاركرد علم چيست؟
مفسر في ظلال القرآن عامل آن را در بي ايماني صاحبان آن علوم به خداوند و درعدم ذكر و ياد پروردگار هستي از سوي‌ آنها و مأنوس نبودن آنان با پروردگار جست وجو مي كند. از اين رو، با رد اين شيوه دانش اندوزي «منهج ايماني» را شيوه اي مي داند كه نه تنها ذره اي از ارزش نتايج و دستاوردهاي «منهج علمي» در درك حقايق مفرد، نمي كاهد، بلكه با ايجاد ارتباط ميان خود اين حقايق، و با ارجاع آن حقايق به حقايق بزرگتر و با پيوند زدن آنها به قلب بشر، آن حقايق و دستاوردها را از حالت خشك و ذهني صرف خارج نموده به نغمه ها و آهنگ هايي مؤثر و جذاب و نوازشگر براي مشاعرانسان و براي زندگي او مبدل مي سازد. وي به منظور ايجاد پيوند ميان حقايق علمي با شعورانسان و زندگي او، بازگشت به منهج ايماني را در عرصه تحقيقات و پژوهش هاي علمي، بسيار ضروري مي داند.(10)
سيد قطب با اشاره به شبهات گمراه كننده اي كه در ارتباط با منهج ايماني مطرح گرديده اند، اين شبهات را ساخته و پرداخته گروهي از گمراهان فريبكار كه دشمن بشريت به شمار مي آيند، مي داند. او در پاسخ به اين ادعا كه گفته مي شود: «منهج ايماني با نوآوري هاي مادي ناسازگار است؛ از اين رو، انسان يا بايد آن منهج را بپذيرند ويا نوآوري هاي مادي را»، اظهار مي دارد:
منهج ايماني نه تنها با نوآوري هاي مادي وعلمي دشمن نيست، كه مروج آن نيز هست. البته اين منهج، ابداعات علمي را مديريت مي كند وآنها را در مسير صحيح قرار مي دهد تا انسان براساس آنها بتواند مأموريت و مسئوليت جانشيني و خلافتي را كه خداوند در زمين بردوش او گذاشته، به جا آورد.(11)
همچنين سيد قطب با اشاره به نكته اي هوشمندانه و حكيمانه، كه آن را حقيقت بزرگ مغفول و مستور از افكار، عقول، ضمائر و واقعيات بشركنوني مي نامد، (12)
يادآور مي گردد كه در منهج ايماني «دين» در جاي«دنيا» و «سعادت اخروي» در جاي «سعادت دنيوي» قرار نمي گيرد؛ در اين منهج مسيرآخرت از دنيا مي گذرد.
بدين شكل، وي با اعتراف صريح به عدم منافات دين داري با توسعه و پيشرفت علمي و مادي، و عدم دشمني منهج ايماني با رشد و رونق مادي زندگي انسان، و حتي با تأکيد بر ضرورت تلاش و توجه مسلمانان نسبت به اين امور و كسب تبحر و خودكفايي در آنها، (13) راه خويش را از مسير برخي مدعيان دروغين دين مداري كه- با كج فهمي و انحراف- درصدد سيطره دادن سايه جمود و خمود برزندگي انسان و بيگانه نمودن آن از هرگونه نشانه رشد و شكوفايي و نشاط مادي مي باشند، جدا مي كند و خود را در جرگه مصلحان هوشمندي قرار مي دهد كه با بصيرت و روشن بيني درصدد معرفي جهت گيريهاي حقيقي دين و متحرك و پويا نماياندن تعاليم آن هستند.
شايان ذكر است كه ضرورت مبتني بودن توسعه زندگي انسان بر طبق منهج ايماني، درديدگاه مفسرفي ظلال ازاين واقعيت مسلم نشأت مي گيرد كه تمدن مادي و به ظاهر علمي غرب، با وجود سردادن شعارهاي جذاب و فريبنده اي همچون تقدم، تطور، تجدد، علم گرايي، آزادي، انقلاب و…وعليرغم همه پيشرفت هاي خيره كننده و شگرفش تاكنون نتوانسته بشر را به سعادت راستين نايل سازد.(14) به علاوه، علم به جاي آنكه گام به گام بشر را به خداوند نزديك كند، مرحله به مرحله او را از خداوند دور نموده، و همه اين عواقب ناخوشايند و آزاردهنده بيانگرآن است كه اين تمدن در پرتو منهج الهي ره نپوييده و نتوانسته براي زندگي بشر نظامي تدارك ببيند كه بين توانايي ها و نيروهاي انسان و بين دنيا و آخرت، بين افراد و گروه ها و بين ضرورت زندگي و وظايف انسان، هماهنگي طبيعي، گسترده و آرام بخشي ايجاد نمايد.(15)
از اين رو، مي توان به اين نتيجه رسيد كه هرگونه استفاده و اكتساب از مصادر و منابع غيراسلامي- به جز در علوم محض، كاربردي و نوآوري هاي مادي- ممنوع ونارواست و يك فرد مسلمان نبايد در مسائل مختص به عقيده و جهان بيني، يا در مسائل مختص به عبادات و اخلاق و سلوك و ارزش ها و معيارها، و يا در مسائل مختص به مبادي و اصول نظام سياسي و اجتماعي و اقتصادي و يا در امور مرتبط با تفسير انگيزه هاي نشاط انساني و حركت تاريخ بشري از مصدر و مرجعي جز مصدر و منبع الهي تلقي و تلمذ نمايد؛(16) چه، اين امور در حوزه حاكميت خداوند و شريعت او قرار دارند و در ارتباط با آنها، بايد صرفاً بر طبق رهنمود الهي عمل نمود تا شرط پذيرش عبوديت انسان نسبت به خداوند رعايت گردد؛ چرا كه عدم رعايت اين امر به معناي خروج از حاكميت و شريعت الهي و به جا نياوردن عبوديت حق تعالي است.(17)

اعتقاد راسخ به چيرگي و رهبري برنامه اسلام برجهان
 

ممكن است درذهن و ضمير متفكران و آينده انديشان دغدغه سرنوشت آينده جهان همراه با نگراني پي گيري شود. گو اينكه در آموزه هاي قرآني و وحياني تكليف روشن و مشخصي براي رهبري جهان درآينده اي كه روبه پايان آن دارد ذكر شده است و طبيعتاً متفكران و پژوهندگان مسلمان برطبق آنچه از جانب خداوند وعده داده شده است، ديدگاهي اميدوارانه و آرزومندانه دارند. دراين زمينه سيد قطب با ارائه استدلالي روشن و صريح به تبيين اين بشارت الهي مي پردازد. از نگاه وي، رهبري تمدن مادي غرب برجهان پذيرفتني نيست و جهان امروز نيازمند مكتب و انديشه راهبرانه اي است كه درعين
پرداختن به بعد توسعه اي و تمدني، به مدد برخورداري از روشي اصيل، ‌ مثبت و واقع نگر، بشر را به ارزش هاي جديد و كامل تري تجهيز كند. وي معتقد است: تنها «اسلام» است كه اين ارزش هاي جديد و اين الگو را در اختيار دارد؛ زيرا منهج ها و روش هاي مادي با وجود بهره مندي از قالب ها و عناوين مختلف و متنوع، به سبب مبتلا بودن به كاستي و كوري(18) صلاحيت برعهده گرفتن رهبري و مديريت بشريت را ندارند. علاوه برآن، تفكر مادي، الحادي و كمونيستي به زودي فرو خواهد ريخت.(19) و تفكر سرمايه داري نيز- پس از آن- به چنين سرانجامي دچار خواهد شد.(20) براين اساس، اين تنها برنامه و منهج اسلامي و ايماني است كه به سبب مشتمل بودن بر امتيازاتي همچون بساطت، شفافيت، عموميت، آسان گيري، تناسب و تطابق با سرشت طبيعي انسان و به دليل توانايي پاسخ دادن به نيازهاي واقعي بشر، و به علت برنامه كامل و جامع آن، نيز به سبب نياز بشريت به اين برنامه، هدايت و مديريت و تمشيت آن خواهد پرداخت؛ و هيچ مانعي نمي تواند برسر راه تحقق حتمي و قطعي اين وعده قرارگيرد.(21)

سخن آخر
 

– در ارتباط با شيوه ارائه مباحث اعتقادي و انديشه هاي بنياني، سيد قطب معتقد به التقاطي و ناكارآمد و ناقص بودن «فلسفه اسلامي» در ارائه اين گونه از مباحث است. وي عرضه و آموزش اين مباحث را در قالب و سبكي جديد كه- لزوماً- مي بايد برگرفته از سبك قرآني باشد، ضروري مي داند.
– ديدگاه سيد قطب در ارتباط با دستاوردهاي خاورشناسانه پژوهشگران غربي، بسيار بدبينانه است و مستشرقان را از عوامل فكري استعمار مي داند و فعاليت هاي خاورشناسانه آنها را- به ويژه در بعد اسلام شناسانه و قرآن پژوهانه آن- قرين غرض ورزي و دشمني و همراه با جهالت معرفي مي كند.
– در ارتباط با دستاوردهاي جديد فكري، علمي، تجربي و فناورانه غرب، سيد قطب قايل به تفكيك است. وي كسب و دريافت اين دستاوردها را در بعد«تجربي و صنعتي صرف» تقريباً بدون اشكال مي داند. البته ضرورت تلاش و تكاپوي مسلمانان را براي خودكفايي در اين امور يادآور مي گردد.
وي نسبت به دريافت وكسب بعد «فكري، انساني، فرهنگي»آن، به شدت هشدار مي دهد و هرگونه اقتباس و تلقي را در اين حوزه، بسيارخطرآفرين مي داند.

پي نوشت ها :
 

*استاديار دانشگاه بوعلي سينا همدان.
24- همو، في ظلال القرآن، ج1، ص181؛ ج2، 722-723؛ ج4، ص1858.
1- همان، ج1، ص16.
2- ديدگاه سيد قطب درباره چگونگي مواجهه مسلمانان با اين علوم و دستاوردها در مبحث «منشأ غيرالهي معارف جديد» به تفصيل مطرح گرديد.
3- سيدمحمدقطب، معالم، ص164-165.
4- همان، ص165-166؛ نيز، ر.ك: همو، في ظلال القرآن، ج1، ص440.
5- نك: همو، في ظلال القرآن، ج2، ص1357-1366، 1358، 1413-1414.
6- همان، ج1، ص545؛ ج6، ص3360.
7- ر.ك: عادل حموده، سيد قطب من االلبقريه الي المشنقه، ص87؛ عبدالفتاح صالح خالدي، آمريكا من الداخل بمنظار سيد قطب، ص156.
8- عبدالفتاح صلاح خالدي، سيد قطب من الميلاد الي الاستشهاد، ترجمه جليل بهرامي نيا، ص252.
9- سيدمحمدقطب، في ظلال القرآن، ج6، ص3360؛ ج4، ص2227.
10- همان، ‌ج1، ص16.
11- همان، ج2، ص931.
12- همو، معالمف ص164-165.
13- همو، ‌في ظلال القرآن، ج4، ص2128.
14- همان، ج1، ص343 و440-441؛ ج5، ص2633؛ سيدرضوا، «زيستگاه ايدئولو‍ژيك و سياسي جنبش هاي اسلامي معاصر»، ترجمه مجيد مرادي، پگاه حوزه، ش22، ص19.
15- همان، ج1، ص440؛ همو، معالم، ص164و 170.
16- همو، معالم، ص161-163.
17- برخي از انديشمندان علاوه برتأکيد بر سخن فوق، تمدن جديد غرب را «دجال» مي نامند.(ر.ك: يوسف قرضاوي، لقاءات و محاورات حول قضايا الاسلام و العصر، ص193-194).
18- قابل ذكر است كه اين پيش بيني دقيق و هوشمندانه حدود50سال پيش ارائه گرديده است.
19- نك: سيدمحمدقطب، في ظلال القرآن، ج4، ص2075-2076و 2095؛ مجيد مرادي، «تقرير گفتمان سيد قطب» علوم سياسي، ش21، ص212. نشانه هاي فروپاشي اين نظام نيز درحال نمايان شدن است.
20- نك: سيدمحمدقطب، في ظلال القرآن، ج1، ص511؛ همو، المستقبل لهذا الدين، ص89-96؛ محمد دسوقي، «وحده كيان الامه الاسلاميه في نظر سيد قطب»، رساله التقريب، ش2، ص186.
 

منابع:
– بدوي، احمدمحمد، «تحليل الفن والادب الاسلامي عندسيد قطب» التوحيد، ش4، 1406ق، ص93-106.
– حكيمي، محمدرضا، دانش مسلمين، چ10، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1379.
– حموده، عادل، سيد قطب من القريه الي المشنقه، قاهره، سينا للنشر، 1987م.
– دسوقي، محمد، «وحده كيان الامه الاسلامه في نظر سيد قطب» رساله التقريب، ش 1414، 2 ق، ص179-186.
– رضوان، سيد، «زيستگاه ايدئولوژيك و سياسي جنبش هاي اسلامي معاصر» ترجمه مجيد مرادي، پگاه حوزه، ش22، ص1380، ص16-30.
– رفاعي، عبدالجبار، منهج الشهيد الشهيد الصدر في تحديد الفكرالاسلامي، دمشق، دارالفكر، 1422ق.
– روحاني، سيدمحمدصادق، استفتاءات قوه قضائيه، قم، سپهر، 1378.
– سياوشي، كرم، تحليل انتقادي مباني و روش تفسيري سيد قطب در في ظلال القرآن، تهران، بين الملل، 1389.
– صدوق، محمدبن علي، التوحيد، تحقيق سيدهاشم حسيني طهراني، قم، جامعه مدرسين، 1387ق.
– ـــ، عيون اخبار الرضا، تصحيح شيخ حسين اعلمي، بيروت، مؤسسه الاعلمي للمطبوعات، 1404ق.
– صلاح خالدي، عبدالفتاح، آمريكا من الداخل بمنظار سيد قطب، چ3، جده، دارالمناره، 1381.
– ـــ، سيد قطب من الميلاد الي الاستشهاد، ترجمه جليل بهرامي نيا، تهران، احسان، 1408ق.
– قرضاوي، يوسف، لقاءات و محاورات حول قضايا الاسلام و العصر، بيروت، مؤسسه الرساله، 1421ق.
– قطب، سيدمحمد، العداله الاجتماعيه في الاسلام، چ16، مصر، دارالشروق، 1423ق.
– ـــ، المستقبل لهذا الدين، چ16، ‌قاهره، دارالشروق، 1425ق.
– ـــ، خصائص التصورالاسلامي، ترجمه سيدمحمدخامنه اي، تهران، مؤسسه ملي، 1354.
– خصائص التصورالاسلامي، چ15، قاهره، دارالشروق، 1423ق.
– ــــ، في ظلال القرآن، بيست و پنجم، قاهره، دارالشروق، 1425ق.
– ـــ، معالم في طريق، ترجمه محمود محمودي، تهران، احسان، 1378.
– ـــ، مقومات التصور الاسلامي، قاهره، دارالشروق، 1986م.
– كليني، محمدبن يعقوب، كافي، تحقيق علي اكبر غفاري، چ3، تهران، دارالكتب الاسلاميه، 1388ق.
– محمدي ري شهري، محمد، العقل و الجهل في الكتاب و السنه، بيروت، دارالحديث للطباعه و النشر و التوزيع، 1421ق.
– مرادي، مجيد، «تقريز گفتمان سيد قطب» علوم سياسي، ش22، بهار1382، ص195-215.
منبع:نشريه معرفت، شماره 156

 

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد