خانه » همه » مذهبی » ياد خدا در سيره نظامي رسول خدا(ص)، اميرالمؤمنان (ع) وامام حسين(ع)(1)

ياد خدا در سيره نظامي رسول خدا(ص)، اميرالمؤمنان (ع) وامام حسين(ع)(1)

ياد خدا در سيره نظامي رسول خدا(ص)، اميرالمؤمنان (ع) وامام حسين(ع)(1)

پژوهش در سيره معصومان(ع) براي معرفي آن اسوه هاي حقيقي به جامعه، ضروري است. سيره آن بزرگواران را مي توان در ابعاد فردي، اجتماعي، سياسي و فرهنگي بررسي کرد. يکي از محورهاي سيره معصومان(ع)، سيره نظامي آن بزرگواران است که ابعاد مختلفي دارد. يک بعد آن توجه به خدا و استمداد از او در تمام شرايط نظامي است.

cb4e4687 39af 49e6 8fc7 3f952a4047e3 - ياد خدا در سيره نظامي رسول خدا(ص)، اميرالمؤمنان (ع) وامام حسين(ع)(1)

sa3131 - ياد خدا در سيره نظامي رسول خدا(ص)، اميرالمؤمنان (ع) وامام حسين(ع)(1)
ياد خدا در سيره نظامي رسول خدا(ص)، اميرالمؤمنان (ع) وامام حسين(ع)(1)

 

نويسنده:علي امين رستمي(*)

 

چکيده
 

پژوهش در سيره معصومان(ع) براي معرفي آن اسوه هاي حقيقي به جامعه، ضروري است. سيره آن بزرگواران را مي توان در ابعاد فردي، اجتماعي، سياسي و فرهنگي بررسي کرد. يکي از محورهاي سيره معصومان(ع)، سيره نظامي آن بزرگواران است که ابعاد مختلفي دارد. يک بعد آن توجه به خدا و استمداد از او در تمام شرايط نظامي است.
در اين نوشتار ابعاد سيره معصومان(ع) در اين موضوع بررسي شده است. بدين منظور پس از جمع آوري نمونه هاي فراواني از سيره آن بزرگواران به دسته بندي و تجزيه و تحليل آن پرداخته شد.
در روش آن بزرگواران توجه به خداوند، استمداد از او و توجه کردن ديگران به اين امر، در تمام شرايط نظامي اعم از آماده سازي سپاه، سختي هاي ميدان جنگ، شکست ها، پيروزي ها و مقابله با توطئه ها و فتنه ها، بسيار پررنگ و برجسته است.
کليد واژه ها: خدامحوري، سيره نبوي، سيره علوي، سيره امام حسين(ع)، سيره نظامي، شرايط سخت نظامي، پيروزي و اقتدار.

مقدمه
 

از والاترين حالات آدمي، ياد خدا و عشق به کمال مطلق است که سرآغاز هر خير و برکتي است. خدامحوري در تمامي حالات، در تنهايي ها، شدايد و مصيبت ها، برخورداريها و نعمتها بهترين توفيق خداوندي است که بر مقاومت انسان در سختي ها و گرفتاريها مي افزايد، از سرمستي و غرور انسان جلوگيري مي کند. همچنين زمينه ساز ارتقاي روحي و تصفيه اخلاق از رذايل مي شود. در سايه ياد خدا و براساس فطرت کمال دوستي، عشق به کمال مطلق و شوق به فناي در معشوق حقيقي ايجاد مي شود و انسان را آماده مي کند که در راه او از همه چيز بگذرد و جز به رضاي او نينديشد. در ستايش چنين انسان هاي بلندمرتبه اي، خداوند مي فرمايد: «از ميان مردم کساني هستند که جانشان را در قبال رضاي الهي مي فروشند.»(1)
خدامحوري و يا او، در تمام مراحل زندگي، بويژه در ميدان جهاد في سبيل الله موردتأکيدقرآن کريم است. در سوره انفال آمده است: «اي کساني که ايمان آورده ايد، چون با گروهي برخورد مي کنيد پايداري ورزيد و خدا را بسيار ياد کنيد، باشد که رستگار شويد.» (2) در اين آيه، ياد خدا و مقاومت، عامل پيروزي و فلاح معرفي شده است. زيرا عشق به خداست که علاقه به زن و فرزند و مال و مقام را- که سبب سستي در امر مبارزه و جهاد مي شود- از دل بيرون مي راند. امام سجاد(ع)در دعاي مرزداران مي فرمايد:«پروردگارا در پرتو ياد[خدا]، دنياي فريبنده را از دل اين پاسداران مبارز بيرون کن وتوجه به زرق و برق اموال را از قلب آنها دور ساز و بهشت را در برابر ديدگانشان قرار ده…»(3)
به دنبال ياد خدا، توکل به او مطرح مي شود. زيرا انسان در مسير زندگي به ويژه در مسائل مهمي چون صحنه هاي جهاد، با مشکلات فراواني روبرو مي شود و با توجه به محدوديت هايي که دارد، به تنهايي برانجام آنها توانا نيست. بنابراين، براي جبران حقارت و ضعف خود، در عين استفاده از اسباب مادي بايد به نيروي غيبي و قدرت بي پايان خدا تکيه کرده، ازخداوند استمداد جويد تا به پيروزي نائل گردد.
از آنجا که جهاد در اسلام با هدف گسترش حاکميت دين خداوند انجام مي پذيرد، عقيده و بينش خدامحوري درآن جايگاه ويژه اي دارد. رسول خدا(ص) در روايتي فرمودند: هيچ کاري نزد خدا در دنيا و آخرت رهايي بخش تر از ياد خدا نيست! اصحاب از اين سخت شگفت زده شدند و يکي از آنان پرسيد: حتي جنگيدن در راه خدا هم ارزش ياد خدا را ندارد؟! حضرت فرمود: اگر ياد خدا نبود اصلاً به جنگ امر نمي شديم(4)
رهبران معصوم اسلام در تمامي عمر شريفشان و در هرشرايطي، بويژه در امور نظامي جز برمحور خداخواهي و جلب رضايت او اقدامي نمي کردند. همواره به زنده نگه داشتن ياد خدا که لازمه خدامحوري در امور است، توصيه مي فرمودند. اميرمؤمنان علي(ع) در خطبه اي که براي جنگ آوران سپاهش در صفين بيان مي فرمايد، ضمن دعوت آنان به خدامحوري، با تمسک به آيه پيش گفته، (5) کثيرالذکر بودن را لازمه رستگاري بيان مي کند.(6)
با توجه به بررسي هاي انجام گرفته، جاي پژوهشي مستقل در موضوع ياد خدا درسيره نظامي رهبران معصوم اسلام خالي است. بنابراين، نگاشته حاضر بطور اجمال به بررسي اين موضوع در سيره نظامي رسول خدا(ص)، اميرمؤمنان علي(ع) و امام حسين(ع) پرداخته است و مي تواند درآمدي بر پژوهشي گسترده تر در اين موضوع باشد.
با توجه به مطالب ياد شده، نوشته حاضر درصدد پاسخ گويي به اين سؤال هاست:
1. خدامحوري درسيره نظامي رهبران معصوم اسلام از چه جايگاهي برخوردار است؟
2. خدامحوري معصومان(ع) در شرايط متضاد، سخت نظامي و اقتدار سپاه اسلام، چگونه است؟
3. رهبران معصوم اسلام بعد از پيروزي يا شکست، چگونه از اصل خدامحوري استفاده کرده و به هدايت جامعه مي پردازند؟

توجه به خدا در اوضاع سخت نظامي و سياسي
 

درزندگي انسان عوامل متعددي مي تواند سبب نگراني و اضطراب گردد. نداشتن پشتوانه و تکيه گاه مطمئن در مشکلات از مهمترين آن عوامل است. در امور جزئي ممکن است وجود پشتوانه اي کوچک براي حصول اطمينان نفس و آرامش روان کافي باشد، اما در امور پيچيده و مهم، تنها تکيه گاهي بزرگ مي تواند اندوه و پريشاني را رفع نمايد.
خداوند به عنوان يگانه قدرت مطلق عالم، مطمئن ترين و قوي ترين پشتوانه انسان براي رفع نگراني ها و اضطراب است. در امور نظامي نيز عامل اصلي براي رسيدن به پيروزي، ياري خداوند تبارک و تعالي است. قرآن مجيد ما را با اين حقيقت آشنا مي کند و در ضمن بيان ياري ويژه خداوند به مؤمنان مي فرمايد: «…خدا هر که را بخواهد به ياري خود تأييد مي کند…»(7)
«…پيروزي جز از نزد خدا نيست، که خدا شکست ناپذير حکيم است.»(8) «اگر خدا شمارا ياري کند، هيچ کس بر شما غالب نخواهد شد؛ واگر دست از ياري شما بردارد، چه کسي بعد از او شما را ياري خواهد کرد؟ و مؤمنان بايد تنها برخدا توکل کنند.»(9)

رسول خدا(ص) و خدامحوري در اوضاع سخت نظامي و سياسي
 

اولياي الهي که تنها به خداوند توکل مي کنند و ياد او را در دل دارند، همواره از آرامش و اطمينان وصف ناپذيري برخوردارند و در بحراني ترين مراحل زندگي و در مواجهه با سهمگين ترين رخدادها، خم به ابرو نمي آورند. سيره رسول خدا(ص) و اهل بيت مکرمش شاهد اين مدعاست.
در جنگ احد سستي و دنياطلبي مسلمانان، شکست سختي را بر آنان تحميل کرد و رنجها و مصيبتهاي ناگواري را بر رسول گرامي(ص) وارد ساخت؛ امام(ع) همواره ذکر خدا و نجوا با حضرت دوست، مرهم زخمهاي حضرت و باعث تسلي خاطر شريفشان بوده است. اينک به نمونه هايي از خدامحوري رسول خدا(ص) در نبرد احد اشاره مي کنيم.
واقدي نقل مي کند: در جنگ احد رسول خدا(ص)حباب بن منذربن جموح را براي کسب خبر و ارزيابي دشمن، مخفيانه ميان ايشان فرستاد. حباب برگشت و در خلوت به پيامبر(ص) گزارش داد که نفرات آنان حدود سه هزار نفر است و دويست اسب همراه دارند و حدود هفتصد نفر زره پوش اند و زنهايي با طبل و دايره آنان را همراهي مي کنند. رسول خدا(ص) درباره همراهي زنان فرمود: مي خواهند مردم را تحريک کنند و کشته شدگان بدر را به يادشان بياورند.(10)
ظاهر گزارش امر مطلوبي را نشان نمي داد و با توجه به کمي سپاه اسلام، گزارش نگران کننده اي بود و اگر کسي غير از رهبر الهي مسئوليت کار را به عهده داشت، جاي آن بود که نگران شود و در حد توان از رويارويي با آنان بپرهيزد. اما رسول خدا(ص) با آرامش کامل و توکل به خدا، فرمودند: «به من هم همين اخبار رسيده است، از ايشان چيزي بازگو نکن، خداي ما را بسنده و بهترين
وکيل است. خدايا به تو پناه مي برم و کار را به تو وامي گذارم..»(11)
بعد از شکست سپاه اسلام در احد و فرار مسلمانان، نبي گرامي(ص) به همراه عده اي اندک از ياران که از او دفاع مي کردند، به بالاي کوه آمد و سخناني بين او و همراهان ابوسفيان به پاي کوه آمد و سخناني بين او و همراهان پيامبر رد وبدل شد. ابوسفيان به بت عزي افتخار کرد و گفت:« ما عزي داريم و شما عزي نداريد.» نبي اکرم(ص) فرمود: بگوييد: «خدا برتر و شکوهمندتر است.»(12)
عياشي از امام صادق(ع) روايت کرده است که فرمود: وقتي رسول خدا(ص) بعد از جنگ احد، حمزه سيدالشهدا را با بدني مثله شده مشاهده کرد، به درگاه خدا شکوه کرد و فرمود:«پروردگارا، تو را سپاس مي گويم و به درگاه تو شکايت مي کنم از اين جسارتي که به حمزه شده است و تو يار و ياور من در مشکلاتي»آنگاه فرمود:«اگر برايشان چيره شوم آنان را مثله مي کنم.» در اين هنگام آيه شريفه نازل شد:(وان عاقبتم فعاقبوا بمثل ما عوقبتم به ولئن صبرتم لهو خيرللصابرين)(نحل:126)؛ واگر عقوبت کرديد، همانگونه که مورد عقوبت قرار گرفته ايد[متجاوز را] به عقوبت رسانيد، و اگر صبر کنيد البته آن براي شکيبايان بهتراست. پس از نزول آيه پيامبر دوبار فرمود: «پروردگارا، شکيبايي مي ورزم..»(13)
بعد از جنگ احد، مشرکان در مسير برگشت به سوي مکه، با سواراني از قبيله عبدالقيس که قصد مدينه را داشتند، برخوردند. ابوسفيان بوسيله آنان پيغام تهديدآميزي مبني بر تصميم به بازگشت و ريشه کن نمودن مسلمانان مدينه، براي رسول خدا(ص) فرستاد. حضرت وقتي پيام را دريافت کرد، با اين جمله توحيدي پاسخ فرمود: «حسبناالله و نعم وکيل»(14) خداوند نيز در سوره آل عمران اين روحيه خدامحوري را ستود: (الذين قال لهم الناس ان الناس قدجمعوا لکم فاخشوهم فزادهم ايماناً وقالوا حسبناالله و نعم الوکيل)(آل عمران:173)؛ کساني که[برخي از] مردم به ايشان گفتند: «مردمان [جنگ با] شما گرد آمده اند؛ پس، از آن بترسيد.»[ولي اين سخن] برايمانشان افزود و گفتند:«خدا ما را بس است و نيکو حمايت گري است.»(15)
درتنگناهاي خطرناک که به لحاظ طبيعي راهي براي موفقيت ديده نمي شود، اگر بنده به خداوند- تبارک وتعالي- توجه و به او توکل کند، خداوند که علت العلل حقيقي است، مي تواند چشم به هم زدني شرايط را تغيير دهد و بندگان مخلصش را ياري رساند. ماجراي رويارويي رسول خدا(ص) با دشمني بنام دعثوربن حارث نمونه اي از اين موضوع است.
در سال سوم هجري به رسول خدا(ص) خبر رسيد که دعثوربن حارث، جمعي از دو قبيله بني محارب و بني ثعلبه را جمع کرده و مي خواهند به مسلمانان حمله کنند. حضرت به همراه 450نفر از يارانش به تعقيب آنها پرداختند. آنان متواري شدند و حضرت به آنها دست نيافتند. وقتي ياران پيامبر در منطقه اي مستقر شدند، حضرت که براي رفع حاجتي از آنان فاصله گرفته بودند، زيرباران قرار گرفتند ولباسشان خيس شد. لباسشان را درآوردند و بر درختچه اي آويزان کردند و خود نيز به دور از يارانشان در زير آن دراز کشيدند. اعراب که از دور ايشان را مي ديدند، رئيس خود دعثور را از وضعيت حضرت مطلع و او را تشويق کردند که از موقعيت فراهم آمده استفاده کند و حضرت را بکشد. دعثور نيز مسلح، به همين قصد حرکت کرد و ناگهان بالاي سررسول خدا(ص) ظاهر شد و در حالي که شمشير عريان خود را در دست داشت، گفت: چه کسي امروز تو را از دست من نجات مي دهد؟! رسول خدا(ص) فرمود: الله. ناگهان دعثور بر
زمين افتاد و شمشيرش به گوشه اي پرت شد. رسول خدا(ص) با جهشي شمشير دعثور را برداشت و بالاي سرش ايستاد و فرمود: حال چه کسي تو را از دست من نجات مي دهد؟ گفت: هيچ کس. شهادت مي دهم که خدايي جز خداي يگانه نيست و محمد فرستاده اوست.
به خدا قسم که بعد از اين افراد را برضد شما جمع نمي کنم. رسول خدا(ص) شمشير را به او تحويل داد و او بسوي همراهان خود رفت. ياران او به سرزنش او پرداختند که چرا کار را يکسره نکرده است؟ دعثور گفت: به خدا قسم اقدام کردم، ولي مرد سفيد و بلند قامتي ظاهر شد و دست برسينه ام زد و مرا به گوشه اي پرت کرد و من فهميدم که او از ملائک است. لذا شهادت دادم که خدايي جز خداي يگانه نيست و محمد(ص) فرستاده اوست.(16)
هميشه همت هاي بلند و تلاش هاي مضاعف است که بر مشکلات بزرگ فائق مي آيد و گره ها را مي گشايد. توفيق کسب اين همت و تلاش را بايد از خدا خواست و همواره با ياد او به برنامه ريزي و کار و کوشش پرداخت.
در روند کار نيز نبايد هيچگاه، ياد خدا و استمداد از او را از ياد برد. سيره رسول خدا(ص) و اصحاب بزرگش در نبرد احزاب و حفرخندق به دور مدينه که مشحون از ذکر خدا و توجه به او بود، شاهد اين مدعاست.
هنگامي که به پيشنهاد سلمان فارسي و تأييد رسول خدا(ص) قرار شد براي مقابله با سپاه احزاب دور مدينه را خندق بکنند، همه دست به کار شدند. رسول اکرم(ص) نيز در کنار ديگران به حفر خندق پرداخت و همواره ذکر خدا و توجه به حق تعالي قدرت بخش آن حضرت و مجاهدان راه خدا بود. رسول خدا(ص) در حين کار اينگونه شعر مي خواند:«اي خدا، اگر تو اراده نمي کردي هدايت نمي شديم، صدقه نمي داديم و نماز نمي خوانديم.» انصار هم رجز مي خواندند:«اما کساني هستيم که با محمد بر جهاد تبعيت کرديم و تا زنده باشيم بر اين بيعت خواهيم بود.»(17) رسول خدا(ص) در جوابشان مي فرمود: «هيچ خيري بهتر از خير آخرت نيست. اي خدا، انصار و مهاجر را بيامرز.»(18) واقدي يک بيت ديگر در همين زمينه از پيامبراکرم(ص) نقل کرده است که حضرت مي فرمود: «اين مايه برکت است نه بارهاي خيبر، آري پروردگار ما نيکوکارتر و پاکيزه تراست.»(19)
با هدايت الهي و همت و تلاش مسلمانان خندق حفر شد وسپاه دشمن بعد از روزها زمين گيري در پشت آن، کاري از پيش نبردند و از مقابله با مسلمانان درمانده شدند. به دنبال اين شکست، ابوسفيان نامه اي اين چنين به رسول خدا نوشت:«… من به لات و عزي سوگند مي خورم که با جمع خود به سوي تو آمدم و تصميم داشتيم که به هيچ وجه برنگرديم تا تو را درمانده سازيم. ولي ديدم که برخورد با ما را خوش نداشتي، خندق ها وتنگناهايي فراهم ساخته اي، اي کاش مي دانستم چه کسي اين کار را به تو آموخته است؟ اکنون هم اگر برمي گرديم، براي شما از طرف ما روز ديگري همچون احد خواهد بود، که در آنها زن ها گريبان خواهند دريد.»
چون نامه به پيامبر رسيد، ابي بن کعب نامه را براي حضرت خواند، رسول خدا(ص) دستور فرمودند چنين پاسخ بنويسند: «از محمد رسول خدا، به ابوسفيان بن حرب… غرور تو از ديرباز تو را نسبت به خدا مغرور ساخته است، اما اينکه نوشته اي که با جمع خود به سوي ما آمده اي و قصد داشته اي برنگردي تا ما را درمانده سازي، اين چيزي است که خداوند ميان تو وآن مانع خواهد بود و عاقبت پسنديده را براي ما قرار خواهد داد تا ديگر نتواني از لات و عزي نام ببري، و اينکه گفته اي چه کسي به من کندن خندق را آموخته است، خداوند متعال براي خشمگين ساختن تو و يارانت، اين را به من الهام
فرمود. و روزي خواهد رسيد که فقط شب ها جرئت مدافعه از خود داشته باشي، و روزي برتو خواهد رسيد که من در آن، لات و عزي و اساف و نائله و هبل را خواهم شکست تا امروز را به يادت آورم.»(20)
در تمام جملات نامه مقتدرانه حضرت، سخن از خدا و توحيد است. حضرت از تدبير شخصي و ياران خويش سخني به ميان نمي آورند و حتي فکر حفر خندق را به الهام الهي نسبت مي دهند، چرا که تفکر توحيدي به ما مي آموزد هر انديشه جديدي مانند همه موجودات ديگر عالم علت العلل حقيقي دارد و او همان خالق انديشه و صاحب آن است.
نه تنها در اوضاع سخت نظامي، بلکه در تمام شئون زندگي حضرت، اين صفت خدابيني و خود نديدن، ساري و جاري است. واقدي مي نويسد: وقتي حضرت از حج يا عمره يا جنگي برمي گشت، چون بر تپه يا زمين مرتفعي مي رسيد، بعد از سه مرتبه تکبيرگفتن، مي فرمود:
پروردگاري جز خداي يگانه نيست. او را شريکي نيست، پادشاهي از آن اوست. سپاس مخصوص اوست. زنده مي کند و مي ميراند وخود زنده اي است ناميرا. همه نيکي به دست اوست و برهر کاري تواناست. ما به سوي خدا برمي گرديم، توبه کنندگان، سجده کنندگان و پرستش کنندگانيم و خداي خود را سپاس مي گزاريم. خدا وعده خود را راست فرمود، بنده خويش را نصرت داد و احزاب را به تنهايي منهزم فرمود. پروردگارا، از سختي سفر و نافرجامي و گرفتاري در زن و فرزند و مال به تو پناه مي بريم. خدايا، ما را به بهترين وجه به مغفرت و رضوان خود برسان.(21)
بهره گيري از مدد الهي و توکل به او در مقابل طعنه هاي منافقان، برگ زرين ديگري از سيره معنوي رسول خدا(ص) است. در ماجراي جنگ تبوک، عبدالله بن ابي و شماري از منافقان از همراهي با حضرت خودداري کردند. عبدالله بن ابي گفت: «محمد در اين گرماي شديد و با اين کمبود امکانات و اين راه دور به جنگ رومي ها مي رود که از جهت شمار و امکانات مثل و مانند ندارند. محمد گمان کرده جنگ با رومي ها بازي است.» کساني که هم عقيده وي بودند نيز نفاق خود را آشکار کردند.(22)
وقتي سخن آنان به اطلاع رسول خدا(ص) رسيد، حضرت در پاسخ به اين سخنان مادي گرايانه، خدامحوري و توکل به او در امور را متذکر شد و فرمود:«خدا ما را کفايت مي کند. اوست که مرا و مؤمنان را با کمک هايش تأييد کرد و قلبهاي آنها را بهم نزديک گردانيد.»(23)

پي نوشت ها :
 

*دانشجوي دکتراي تاريخ، مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني(قدس سره).
1- بقره:207.
2- انفال:45.
3- صحيفه سجاديه، دعاي 27.
4- حسام الدين متقي هندي، کنزالعمال، ج2، ص243، ح3931.
5- انفال:45.
6- نصربن مزاحم منقري، وقعه صفين، تحقيق عبدالسلام هارون، ص203-204؛ محمدبن جرير طبري، تاريخ الامم و الملوک، ج5، ص11.
7- آل عمران:13.
8- انفال:10.
9- آل عمران:160.
10- محمدبن عمر واقدي، المغازي، تحقيق مارسون جونس، ج1، ص280.
11- همان، ج1، ص208.
12- فضل بن حسن طبري، مجمع البيان، تحقيق سيدهاشم رسولي محلاتي، ج3، ص160.
13- محمدبن مسعودعياشي، تفسير عياشي، تصحيح سيدهاشم رسولي محلاتي، ج2، ص274-275؛ مولي محسن فيض کاشاني، تفسير الصافي، ج3، ص165؛ جمعه عروسي حويزي، تفسيرنورالثقلين، ج3، ص96.
14- فضل بن حسن طبرسي، اعلام الوري باعلام الهدي، ج1، ص184.
15- محمدبن عمر واقدي، همان، ج1، ص340.
16- همان، ج1، ص194-196؛ فضل بن حسن طبرسي، اعلام الوري، ج1، ص173-174.
17- محمدبن عمر واقدي، همان، ج2، ص449.
18- همان.
19- همان، ج2، ص446؛ احمدبن علي مقريزي، امتاع الاسماع، تحقيق عبدالحميد النميسي، ج1، ص225.
20- محمدبن عمر واقدي، همان، ج2، ص492-493؛ احمدبن علي مقريزي، همان، ج1، ص243.
21- محمدبن عمر واقدي، همان، ج3، ص1114.
22- همان، ج3، ص995؛ احمدبن علي مقريزي، همان، ج2، ص51.
23- فضل بن حسن طبرسي، اعلام الوري، ج1، ص244.
 

منبع:نشريه معرفت، شماره 156

 

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد