خانه » همه » مذهبی » ويژگي هاي شخصيتي حضرت خديجه (س) (1)

ويژگي هاي شخصيتي حضرت خديجه (س) (1)

ويژگي هاي شخصيتي حضرت خديجه (س) (1)

یکی از برترین زنان با شخصیت در جهان اسلام حضرت خدیجه (سلام الله علیها) هستند، بر آن شدیم هر چند مختصر برخی از این ویژگی‌های شخصیتی را برای تشنگان معارف اسلامی توصیف کنیم. باشد که مقبولشان افتد.

512f7980 3157 48da 92ff e18cc26127a9 - ويژگي هاي شخصيتي حضرت خديجه (س) (1)

0021546 - ويژگي هاي شخصيتي حضرت خديجه (س) (1)
ويژگي هاي شخصيتي حضرت خديجه (س) (1)

 

نویسنده : مهدی وزنه
منبع:اختصاصی راسخون

 

چکیده:
 

یکی از برترین زنان با شخصیت در جهان اسلام حضرت خدیجه (سلام الله علیها) هستند، بر آن شدیم هر چند مختصر برخی از این ویژگی‌های شخصیتی را برای تشنگان معارف اسلامی توصیف کنیم. باشد که مقبولشان افتد.

کلید واژه:
 

خدیجه (سلام الله علیها)، ویژگی‌ها، شخصیت.

مقدمه:
 

ما انسان‌ها دارای دو جنبه هستیم: شخصی و شخصیتی. در جنبه شخصی غالب شبیه یکدیگریم، برای رفع تشنگی و گرسنگی آب و غذا می‌خوریم، لباس می‌پوشیم …
لیکن در جنبه شخصیتی با یکدیگر متفاوتیم. برخی دارای شخصیت‌های مثبت، فعال و معنوی هستیم، بلعکس برخی دارای شخصیتی منفی، پوچ، بی هویت…
کسانی که دارای شخصیت‌های مثبت وبرترند، می‌توانند بر افراد دیگر تأثیر بگذارند، و همیشه زندگی‌شان سرمشق دیگران، و شایسته‌ی مطالعه و تحقیق است.
از جمله این افراد برتر و مناسب برای الگو شدن حضرت خدیجه (سلام الله علیها) هستند.
در این مقاله به دنبال بیان برخی از ویژگی‌های شخصیتی این بانو در مسیر زندگی مشترکش با رسول خدا (صلوات الله علیه واله) هستیم.

1- به ياد خدا بودن.
 

دعا يا خواندن عاشقانه و خالصانه و پرشور خدا و راز و نياز با آن سرچشمه‌ی زندگي و زيبايي و قدرت، نوعي پرستش و برترين نوع يكتاپرستي است به همين جهت دعا و نيايش در زندگي دوستان خدا جايگاه پرفرازي دارد آنان به دعا خو می‌گیرند و با مناجات پرشور و شعور تا عرش خدا راه می‌یابند با آن به اوج آرامش می‌رسند و گمشده ي دل ناآرام خود را در آن می‌یابند و آن را دانشگاه آزادگی‌ها و بي نیازی‌ها و استقلال‌ها و برازندگی‌ها و خودسازی‌ها می‌بینند.
حضرت خديجه (سلام الله عليها) دائماً به ياد خدا بودن و ذكر خدا را می‌گفتند و سرآمد زنان نيايشگر بود و حتي ايشان دو حرز مخصوص خود داشتند و مرتباً آن ذكرها را زمزمه می‌کردند از جمله: «بسم اللهَ الرَّحمنِ الرَّحيم؛ ياحَيُّ يا قَيّوم، بِرَحْمَتِكَ اَسْتَغيثُ فَأغِثني، وَلا تَكِلْنِي اِلي نَفْسي طَرْفَةَ عَيْنٍ اَبَداً، وَ اَصْلِحْ لِي شَأنِي كُلَّهُ.»؛ «به نام خداوند بخشنده ي بخشايشگر! اي خداي زنده و استوار! به رحمتت پناهنده شدم. به من پناه بده و مرا هرگز به اندازه‌ی يك چشم برهم زدن به خودم وانگذار، همه‌ی حال و زندگي من را سامان ببخش.».
و دومين حرز ايشان: «بسم اللهَ الرَّحمنِ الرَّحيم؛ يا اللهُ يا حافِظُ يا حَفيظُ يا رَقيبُ»؛ «به نام خداوند بخشنده‌ی بخشايشگر! اي خدا! اي نگهبان، اي نگه‌دارنده‌ی مراقب و پاسدار.»(1)
اين بانو می‌دانست كه زندگي كه با ياد خدا باشد شيرين، زيبا و دلنشين و همراه با آرامش است اين ارتباط و یاد خدا مسلماً يك طرفه نيست، اين خداست كه به ياد بنده‌اش است و بنده هم به فضل الهي از خدا تمسك می‌گیرد، اين ارتباط دو طرفه در زندگي خديجه (سلام الله عليها) در روايتي خيلي زيبا بيان شده:
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: وقتي كه در شب معراج جبرئيل من را به سوي آسمان‌ها برد، هنگام مراجعت به جبرئيل گفتم: «هَلْ لَكَ مِنْ حاجَةٍ؟»؛ «آيا حاجتي داري؟».
جبرئيل گفت: «حاجَتي اَنْ تَقْرَاَ عَلي خَديجَة مِنَ اللهِ وَمِنّي السَّلام… »؛ «حاجت من اين است كه سلام خدا و سلام من را به خديجه (سلام الله عليها) برساني.».
پيامبر صلی الله علیه و آله وقتي كه به زمين رسيد، سلام خدا و جبرئيل را به خديجه (سلام الله عليها) رساند، خديجه (سلام الله عليها).
گفت: «اِنَّ اللهَ هُوَ السَّلامُ، وَ مِنْهُ السَّلامُ، وَاِلَيهِ السَّلامُ، وَ عَلي جِبرئيلَ السَّلامُ»؛ (2) «همانا ذات پاك خدا سلام است و از اوست سلام و سلام به سوي او باز می‌گردد و بر جبرئيل سلام باد.».
همراهي خديجه (سلام الله عليها) با پيامبر صلی الله علیه و آله و ديدن معجزات و نشانه‌هایی از حضرت، اين ارتباط و به ياد و در ذكر خدا بودن را قطعاً محکم‌تر می‌کرد، چرا که بانويي كه حاضر می‌شود همه‌ی ثروت و جان و مال خود را در راه خدا بدهد و از همه‌ی هستی‌اش بگذرد، نشان دهنده‌ی ارتباط بسيار عميق و محكم او با خداست، در روايت آمده پيامبر صلی الله علیه و آله در حضور خديجه (سلام الله عليها) از نيروي ولايت خود استفاده و می‌خواستند دو چشمان زن نابينايي را شفا دهند، به همين جهت به آن زن نابينا گفتند: «قطعاً دو چشمان تو بايد سلامتي خود را بدست آورند.».
در این لحظه خديجه (سلام الله عليها) چون هم خود زني با خدا بود و می‌دانست پيامبر هم در نزد خدا داراي مقامي بالاست با قاطعيت گفت: «هذا دُعاءٌ مُبارَكٌ»؛ (3) «اين بينايي، نتیجه‌ی دعاي پربركت پيامبر صلی الله علیه و آله است.».

2- شجاعت و كفايت.
 

حضرت خديجه (سلام الله عليها) داراي امتيازات و ویژگی‌های شخصيتي بالايي بودند كه موجب معنويت و مقدس بودن اين زندگي بود از جمله فداکاری‌های شجاعانه و كفايت قهرمانانه هايش كه مانند ياري مخلص و توانا با ايثاري كامل، از پيامبر صلی الله علیه و آله حمايت می‌کرد و مایه‌ی آرامش و شادي قلب پيامبر صلی الله علیه و آله بود او همراه و همپاي پيامبر صلی الله علیه و آله درگذر زمان پيش می‌رفت، دردها و رنج‌ها را شهامت مندانه به جان خريد و شجاعانه ايستادگي كرد و از روز آشنايي با پيامبر صلی الله علیه و آله تا بعثت و از بعثت تا گرايش به اسلام، و از آغاز مخالفت زور مداران با پيامبر و پيام او تا اوج فشار و درد منشي دشمن و تا محاصره‌ی همه جانبه و تبعيد، هميشه و همه جا از مال و جان و اعتبارش مايه گذاشت و از پشتيباني نهضت و پيشواي آن دريغ نكرد و لحظه‌ای از برق شمشيرها نترسيد و با همه‌ی وجود نشان داد در راه عدالت.
خالصانه و شهامت مندانه در برابر بيداد می‌ایستد و از سرزنش هيچ سرزنش کننده‌ای فريبكار و ستم پیشه‌ای نمی‌هراسد. از جمله‌ی نمونه‌های شجاعت اين بانو در زندگي در قالب داستان عبارتند از:
– سال‌های آغاز بعثت بود، خديجه (سلام الله عليها) می‌گوید:
پيامبر صلی الله علیه و آله از غار حرا به خانه برگشت، ولي بسيار ناراحت بودند، پرسيدم: «مَاالذّي اَرَي بِكَ مِنَ الكابَة وَ الحُزنِ مالَمْ اَرَهُ نيكَ مُنْذُ صُحْبَتي؟»؛ «اي پيامبر نشانه‌های اندوه را در چهره‌ات می‌بینم كه هرگز از ابتداي زندگي مشترك تا حال تو را اين طور محزون نديده بودم علت چيست؟».
پيامبر صلی الله علیه و آله فرمود «يَحْزُنُنِي غيْبَةُ عَلِيِّ.»؛ «ناپدید شدن علي علیه السلام من را نگران كرده است.»علي علیه‌السلام از من جدا شد و معلوم نيست در كجاست [ماجرا از اين قرار بود كه عده‌ای از مسلمانان بر اثر دوري از گزند يورش مشرکین پراكنده شده بودند در این ميان بين حضرت علي علیه‌السلام و پيامبر صلی الله علیه و آله نيز جدايي افتاده بود].
خديجه (سلام الله عليها) به رسول خدا صلی الله علیه و آله عرض كرد: «برشترم سوار می‌شوم و به جستجوي علي علیه‌السلام می‌پردازم تا به او برسم، مگر اینکه مرگ بين من و او فاصله بيندازد.».
خديجه (سلام الله عليها) با شجاعت تمام سوار بر شتر خود شد و در كنار کوه‌های مكه به جستجو ادامه می‌داد. ناگهان در تاريكي، قیافه‌ی شخصي را ديد، به او سلام كرد تا از صداي جواب سلام بفهمد كه آيا او علي علیه‌السلام است يا شخص ديگري است.
او علي علیه‌السلام بود گفت: «و علیک السَّلامُ …و بر تو باد سلام، آيا تو خديجه (سلام الله عليها) هستي؟».
خديجه (سلام الله عليها) گفت: آري، و بعد شترش را خواباند و به علي علیه‌السلام گفت: «پدر و مادرم به فدايت، سوار شتر شو.».
علي علیه‌السلام فرمود: «تو از من سزاوارتر هستي كه بر شتر سوار شوي، پيش پيامبر صلی الله علیه و آله برو و به او خبر بده تا من بيايم.».
خديجه (سلام الله عليها) به خانه رسيد، ديد پيامبر صلی الله علیه و آله در كناري ايستاده و دست به سینه‌اش می‌کشد و سه بار اين دعا را می‌خواند: «اَللَّهُمَ فَرِّج هَمّي وَ بَرِّد كِبَدِي بِخَليل عَلِيِّ ابْنُ اَبي طالبٍ.»؛ (4) «خدايا! اندوهم را برطرف كن و دلم را به ديدار خليل و دوستم علي علیه‌السلام خنك كن.».
خديجه (سلام الله عليها) به پيامبر گفت: «خداوند دعايت را مستجاب كرد، بر تو مژده باد.».
پيامبر صلی الله علیه و آله با شنيدن اين مژده بلند شد و دست‌هایش را به سمت آسمان بلند كرد و يازده بار گفت: «شُكراً لِلْمُجيب، شُكراً لِلْمُجيب… »؛ (5) «از درگاه خداوند اجابت کننده‌ی دعا، شكر و سپاسگزاري می‌کنم.».

– از نمونه‌های ديگر شجاعت خديجه (سلام الله عليها) :
 

در سال ششم يا پنجم بعثت بود، كه اين آيات بر قلب پيامبر صلی الله علیه و آله نازل شد، كه: «فَاصْدَعْ بِما تُؤْمَرُ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِكينَ، إِنَّا كَفَيْناكَ الْمُسْتَهْزِئينَ، الَّذينَ يَجْعَلُونَ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ»؛ (6) «پس تو به صداي بلند آنچه مأموري به خلق برسان و از مشركان روي بگردان. همانا ما تو را از شرّ تمسخر و استهزا کنندگان مشرك محفوظ می‌داریم. آنان كه با خداي يكتا خدايي ديگر گرفتند بزودي خواهند دانست.».
به خاطر همين رسول خدا صلی الله علیه و آله در مراسم حج بر بالاي كوه صفا رفت، با ندايي بلند سه بار فرمود: «يا اَيُّها النّاسُ اِنِّي رَسُولُ اللهِ رَبُّ العالَمين»؛ «اي مردم! من رسول خداوند پروردگار جهانيان هستم.».
مردم به سوي آن حضرت آمدند و متوجه او شدند، سپس رسول خدا صلی الله علیه و آله بر بالاي كوه مَرْوه رفتند و دستش را بر گوششان گذاشتند و سه بار با صداي بلند فرمود: «يا اَيُّها النّاسُ اِنِّي رَسُولُ اللهِ»؛ (7) «اي مردم! من رسول خدا هستم.».
در این هنگام بت پرستان با چهره‌ی خشم آلودي به او نگاه می‌کردند، ابوجهل آنچنان سنگي به سوي آن حضرت انداخت، كه بين دو چشمانش شكست، ساير مشرکین هم به دنبال ابوجهل به آن حضرت سنگ پرتاب می‌کردند.
رسول خدا صلی الله علیه و آله با عجله به طرف كوه رفتند، و بر بالای آن به سنگي تكيه دادند، مشرکین باز هم به دنبال رسول خدا بودند و به هر طرف می‌دویدند. در این هنگام مردي پيش حضرت علي علیه‌السلام [در آن هنگام حدود سيزده سال داشت] آمد و گفت: «محمد صلی الله علیه و آله كشته شد.».
حضرت علي علیه‌السلام سراسيمه به خانه‌ی خديجه (سلام الله عليها) رفت و در را كوبيد، خديجه (سلام الله عليها) پشت درآمد و فرمود: كيست؟ علي علیه‌السلام گفت: من هستم.
خديجه (سلام الله عليها) پرسيد: محمد صلی الله علیه و آله كجاست؟
علي علیه‌السلام گفت: خبر ندارم، ولي شنيدم كه مشرکین او را سنگ باران کرده‌اند. حالا نمی‌دانم كه او زنده است يا كشته شده است؟ مقداري آب و غذاي «حيس» (كه يك نوع حلوا بود از خرما و روغن و آرد درست می‌شد) به من بده و با من بيا تا به دنبال او برويم كه مسلماً آلان تشنه و گرسنه است.
خديجه (سلام الله عليها) غذا و آب را برداشت و از خانه بيرون آمد و همراه علي علیه‌السلام به طرف كوه حركت كردند تا به كوه رسيدند، حضرت علي علیه‌السلام به خديجه (سلام الله عليها) فرمود «تو به طرف دره‌ی كوه برو و من به بالاي كوه می‌روم.».
علي علیه‌السلام فرياد زد: «اي رسول خدا صلی الله علیه و آله جانم به فدايت كجا هستي؟ و در كدام گوشه افتاده‌ای؟».
حضرت خديجه (سلام الله عليها) هم با آهي می‌گفت: «مَنْ اَحَسَّ لِيَ النَّبِيِّ المُصطَفي؟ مَنْ اَحَسَّ لِيَ الرَّبيعَ المُرتَّضي؟ مَنْ اَحَسَّ لِيَ المَطرودَ فِي الله؟ مَنْ اَحَسَّ لِيَ اَبَالقاسِمِ»؛ «چه كسي از پيامبر برگزيده براي من خبر مي آورد؟ چه كسي از بهار پسنديده به من اطلاع می‌دهد؟ چه كسي از آن شخصي كه در راه خدا رانده شده من را آگاه می‌کند؟ چه كسي از ابوالقاسم من را با خبر می‌نماید!؟».
در این لحظه جبرئيل بر پيامبر صلی الله علیه و آله فرود آمد، وقتي كه پيامبر صلی الله علیه و آله او را ديد اشك از چشمانش سرازير شد و فرمود: «می‌بینی كه قوم من با من چه كردند؟ من را تكذيب كردند و از جامعه راندند، به من حمله كردند.».
جبرئيل عرض كرد: «اي محمد! دستت را به من بده» و بعد دست آن حضرت را گرفت و او را به بالاي كوه نشاند و فرش مخملي بهشتي از زیر پرش بيرون آورد و آن را بر زمين كوه انداخت و پيامبر صلی الله علیه و آله را روي آن نشاند و بعد فرشتگان مقرب هركدام پس از ديگري به خدمت پيامبر صلی الله علیه و آله می‌آمدند و از او اجازه خواستند، تا مشرکین را نابود و هلاك كنند، ولي پيامبر صلی الله علیه و آله فرمود: «من به عنوان عذاب رساني مبعوث نشده‌ام، بلكه به عنوان رحمت براي جهانيان برانگيخته شده‌ام: «دَعُونِي وَ قَوْمِي فَاِنَّهُمْ لايَعْلَمُونَ»؛ «من و قومم را به خود واگذاريد، آن‌ها ناآگاه هستند.».
در این هنگام جبرئيل به حضرت خديجه (سلام الله عليها) نگاه كرد كه در كوه به دنبال گم‌شده‌ی خود است، به رسول خدا عرض كرد: «من ربّها وَ منّي السَّلامُ، وَبَشّرها بَيتٍ فِي الجَّنَة مِن قَصبٍ لاضَحبٍ فِيه وَ لانَصبٍ.»؛ «آيا به خديجه (سلام الله عليها) نگاه نمی‌کنی كه فرشتگان آسمان از گریه‌ی او گريه می‌کنند، او را صدا بزن، و سلام من را به او برسان، به او بگو خداوند به تو سلام می‌رساند، و او را مژده‌ی بهشت.
بده كه در آن خانه‌ای از يك قطعه‌ی بلورين ساخته شده و آراسته به طلا است، و در آن هيچ گونه زنج و نگراني نيست.».
پيامبر صلی الله علیه و آله خديجه (سلام الله عليها) را ديد و او را صدا زد، در حالی كه از صورت پيامبر صلی الله علیه و آله خون روي زمين می‌ریخت و پيامبر آن خون‌ها را پاك می‌کرد. خديجه (سلام الله عليها) وقتي كه به رسول خدا صلی الله علیه و آله نزديك شد و چهره‌ی خون آلود او را ديد با آهي جان كاه گفت: «پدر و مادرم به فدايت، بگذار قطرات خون چهره‌ات بر زمين بريزد.».
پيامبر صلی الله علیه و آله فرمود: «می‌ترسم، پروردگار زمين بر اهل زمين غضب كند.».
وقتي كه شب شد، پيامبر صلی الله علیه و آله از فرصت استفاده كردند و همراه علي علیه‌السلام و خديجه (سلام الله عليها) به خانه رفتند خديجه (سلام الله عليها) در خانه‌ی خود، آن حضرت را در حجره‌ای كه ديوارهايش با سنگ ساخته شده بود، قرارداد و سقف آن را با تخته سنگ‌هایی پوشاند و در روبه روي آن حضرت ايستاد و او را در جامه‌اش پنهان كرد.
مشرکین آمدند و به سوي جايگاه پيامبر صلی الله علیه و آله سنگ می‌انداختند، و از هر طرف سنگ می‌آمد، ديوارها و سقف سنگي محل پيامبر، مانند سپر، مانع از آمدن سنگ‌ها می‌شد و آن سنگ‌هایی كه از طرف روبه رو می‌آمدند، خديجه (سلام الله عليها) با شجاعت و شهامت بسيار خود را سپر آن سنگ‌ها قرار می‌داد تا به بدن نازنين همسرش پيامبر صلی الله علیه و آله برخورد نكند در اين هنگام خديجه (سلام الله عليها) فرياد می‌زد: «اي گروه قريش! آيا زن آزاد را در خانه‌ی خود سنگ باران می‌کنید؟».
وقتي كه مشرکین اين فرياد را شنيدند، منصرف شدند و از آنجا رفتند.
فرداي آن روز پيامبر صلی الله علیه و آله از خانه خارج شد و كنار كعبه رفت و در آنجا نماز خواند و به راز و نياز با خدا پرداخت. (8)

3- حیا و عفت.
 

عفت، يكي از صفات نفساني است كه شهوت نيروي سركش را مهار می‌کند. عفت و حيا، تمام.
حركات و سكنات و گفتار و قلم انسان را كنترل می‌کند تا آنچه را كه دلش می‌خواهد نكند و هرچه را نفسش اراده كرد به قلم و زبان نياورد و انجام ندهد. اين حالت پسندیده‌ی روحي و رواني و اين منش مترقي از ویژگی‌های انسان خردمند و خردورز است، از عوامل مهم و مؤثر رواني و مردمي در جلوگيري از قانون گريزي و مرز شکنی و خودكامگي و خودسري است و از راه كارها و ابزارهاي لازم براي ساختن جامعه و تمدن و محيط و شرايط و فضاي اجتماعي و سياسي و قضايي و اقتصادي مطلوب براي تأمين حقوق و حرمت و آزادي و امنيت انسان‌ها و باعث وجاهت و زيبايي و كرامت و آبروي فرد و جامعه و خانواده و نظام در برابر خدا، خويشتن، افكار عمومي، و تاريخ است.
در کل حيا براي هر انساني نيكو است، اما در بانوان و زنان نيكوتر و پسندیده‌تر است، اين ويژگي شخصيتي در حضرت خديجه (سلام الله عليها) نيز بسيار بارز و نمونه بود.
آن بانو در زندگی‌شان در برخورد با نامحرم هميشه از پشت پرده و حجاب صحبت می‌کردند، حتي در جلسه‌ی خواستگاريشان، به نقل تاريخ از پشت پرده صحبت می‌کردند مگر جايي كه با پيامبر صلی الله علیه و آله صحبت‌های آخر را كردند. (9)
از نمونه‌های ديگر عفت و حيا، مخصوصاً در شب‌هایی كه پيامبر صلی الله علیه و آله نبودند، اين بود كه شبي كه به امر الهي چهل شب را دور از همسر خود بودند، نوشته شده كه اين بانو سرخود را در هنگام شب می‌پوشاندند و پرده‌ی در را مي انداختند و در خانه را می‌بستند. (10)
این‌ها همه نشانه‌های عفت و حياست، آن هم درزمان هاي جاهليت و تير و تاريك كه چنين رفتارهايي را نمی‌توان در شخصي سراغ گرفت.
از بارزترين نمونه‌ی حيا و وقار خديجه (سلام الله عليها) را می‌توانیم در لحظات آخر زندگی‌شان پيدا كنيم. او در آن لحظه خود را از خدا طلبكار می‌دانست و نه از پيامبر صلی الله علیه و آله، به همين خاطر از پيامبر صلی الله علیه و آله خواست كه دعايش را بدرقه‌ی راه او كند، از درگاه الهي برايش آمرزش بطلبد و قبل از به خاك سپردنش لحظاتي خود پيامبر صلی الله علیه و آله در قبر او وارد و با نماز و دعايش آنجا را پر از بركت كند.
پس از آن يك تقاضاي مادي از همسرش داشت ولي احساس شرم و حيا به او اجازه‌ی مطرح.
كردن آن را نمی‌داد، به خاطر همين پيامبر صلی الله علیه و آله، خديجه (سلام الله عليها) و دخترش فاطمه (سلام الله عليها) را تنها گذاشت و بيرون آمد، او به دخترش گفت: «ياحَبيبي وَ ياقُرَّةَ عَيْبني! قَولي لابيك انَّ اَنّي تَقولُ اَنَا خائِفَةٌ مِنَ القَبراُريدُمِنكَ رَدائكَ الذّي تَلِبسُهُ حينَ نُزُولِ الوَحيُ تَكَفِّنُنِي فيه»؛ «هان اي محبوب مادر، نور چشمم، به پدر گران قدرت بگو، مادرم می‌گوید من از خانه‌ی قبر، شب اول قبر و تنهايي در قبر نگرانم و می‌ترسم، از شما تقاضا دارم يكي از جامه‌های خود را كه به هنگام فرود فرشته ي وحي و دريافت پيام خدا و راز و نيازهاي شبانه مي پوشيديد، به من هديه كنيد تا پس از مرگ، بدنم را با آن كفن كنم.»(11)
فاطمه (سلام الله عليها) تقاضاي مادر را به پدر گفت، و پيامبر صلی الله علیه و آله خواسته‌ی يارش را انجام داد و بلافاصله ردايش را به فاطمه (سلام الله عليها) دادند و او هم آن ردا را با خوشحالي پيش مادر برد.
براي پيامبر صلی الله علیه و آله اين لحظات بسيار سخت بود، زيرا پيامبر صلی الله علیه و آله به خديجه (سلام الله عليها) خيلي علاقه داشت، خديجه (سلام الله عليها) حتي در آخرین لحظات عمرش، حيا و عفتش، را كه يكي از عواملي بود که گرمي و آرامش كانون خانواده و تداوم زندگي و عشق و علاقه به همسرش را بيشتر می‌کرد، حفظ كرد.
اصولاً نظام خانواده در اسلام بر پایه‌ی حيا و عفت و ايمان و تقوا استوار شده، اگر زن داراي حجاب و حيا باشد، شوهرش هم داراي چشم پاك و آرامش خاطر او خواهد بود، اما اگر زني از بی‌بندوباری جهان غرب تقليد كند، نه تنها كانون گرم خانواده را به هم می‌زند بلكه در جهنم ابدي و دائمي خواهد سوخت.

4- بخشندگي و سخاوت.
 

– نمونه‌ی بارز بخشندگي و سخاوت خديجه (سلام الله عليها) از همان زماني كه اين پيوند مقدس شكل گرفت بيشتر به چشم می‌خورد، مخصوصاً آنجايي كه به ورقه گفت: هرچه در دست من است از مال و عبد هبه كردم به محمد، هر طور که مي خواهد تصرف كند، پس ورقه فرياد زد: اي جماعت عرب، خديجه (سلام الله عليها) خودش و مالش و بنده هايش و تمام آنچه كه در ملك اوست را به پيامبر هبه كرد.
– زهري می‌گوید: «خديجه (سلام الله عليها) به پيامبر صلی الله علیه و آله انفاق كرد، 40 هزار، 40 هزار» (12)
– پيامبر صلی الله علیه و آله نيز در مورد بخشش و بزرگي او فرمايشاتي دارند از جمله: «ما رَأيتُ مِنْ صاحِبَةٍ.».
لاَجيرٍخَيراً مِنْ خَديجة، مالُنّا نَرْجِعْ اَنَا وَصاحِبي الاّ وَجَدْنا عِنْدَنا تُحْفَةً مِنْ طَعامٍ تَحْباَهُ لَنَا؛ (13) «من كارفرمايي پرمهرتر و حق شناس تر و بهتر از خديجه (سلام الله عليها) نسبت به كاركنان و كارگزارانش نديدم. هرگاه من و دوستم پس از كار، پيش او می‌رفتیم، می‌دیدیم غذايي گوارا براي ما آماده كرده و آن را به ما هديه می‌داد و بزرگ من شانه و انساني رفتار می‌کرد.».
– در جريان محاصره‌ی چندساله ي پيامبر به همراه ياران هاشمي و ديگران در دره‌ی ابوطالب (شعب ابوطالب) يكي از عوامل پايداري پيامبر صلی الله علیه و آله و مردم با ایمان، بخشندگي و بزرگ منشي و سخاوت جناب ابوطالب و جهاد مالي خديجه (سلام الله عليها) بود كه گفته‌اند: «واَنْفَقَ اَبوطالبٍ وَ خَديجَةَ جَميعَ مالَهُما»؛ (14) «ابوطالب و خديجه براي نجات مردم، همه‌ی ثروت و امكاناتشان را در اين راه خرج كردند.».
– به راین اساس است كه بسيار در تاريخ آمده: «كَفاها شَرَفاً فَوقَ شَرَفٍ اَنَّ الاِسلامَ لَمْ يَقُمْ اِلاّ بِمالِها وَ سَيْفَ عَلِيِّ بْن اَبي طالبٍ كَمارُوِيَ مُتَواتِراً»؛ (15) «همين افتخار و شرافت كه برترين افتخار و شرافت است براي خديجه (سلام الله عليها) بس كه آيين اسلام پا نگرفت و کمر راست نکرد مگر با ثروت خديجه (سلام الله عليها) و شمشير علي علیه السلام چنان كه اين مطلب به طور متواتر (يعني بسيار كه موجب علم است) نقل شده است.».

پي‌نوشت‌ها:
 

1- سید بن طاووس حسني، منهج الدعوات، ص 5؛ ابراهيم بن علي عامل كفعمي، مصباح كفعمي، ص 302؛ سید بن طاووس، الإقبال، ص 137.
2- طوسي، امالي طوسي، ص 175؛ راوندي، الخرائج و الجرائح، ج 2، ص 529؛ سيدهاشم بحراني، البرهان في تفسيرالقرآن.
ج 3، ص 493؛ محمد رضا قمي مشهدي، تفسيركنز الدقائق و بحرالقرائب، ج 7، ص 349؛ ابن حجر عسقلاني، الاصابة في معرفة الصحابه، ج 8، ص 102؛ محمدبن يوسف صالحي شامي، سبل الهدي و ارشاد في سيرة خير العباد، ج 11، ص 157.
3- ابن مقازلي شافعي، مناقب الامام علي ابن البيطالب، ج 1، ص 83؛ محمدباقر مجلسي، بحارالانوار، ج 18، ص 17.
4- ابوالقاسم فرات بن ابراهيم كوفي، تفسير فرات كوفي، ص 547؛ سيلاوي، الانوارالساطعه من الغراءالطاهره خديجة بنت خويلد، ص 348.
5- عمادالدين طبري، بشارت المصطفي، ص 217.
6- سوره حجر (15)، آيات 94 تا 96.
7- سيلاوي، همان، ص 159، برگرفته از بحارانوار، ج 18، ص 241.
8- محمدباقرمجلسي، همان، ج 18، ص 243؛ محمدصادقي تهراني، الفرقان في تفسيرالقرآن بالقرآن، ج 16، ص 248؛ عزالدين ابن اثير، اسدالغابه، ج 6، ص 86؛ ابن حجرعسقلاني، همان، ج 8، ص 102؛ احمد بن علي مقريزي، امتاع الاسماع، ج 6، ص 25؛ محمد بن يوسف صالحي شامي، همان، ج 7، ص 148؛ علي بن عيسي اربلي، کشف الغمة، ج 1، ص 508.
9- سيلاوي، همان، ص 100؛ محدث نوري، مستدرك وسائل الشيعه، ج 14، ص 203؛ محمدباقرمجلسي، همان، ج 16، ص 69؛ ذبيح الله محلاتي، رياحين الشريعه، ج 2، ص214.
10- علي بن يوسف حلي، العدد القویة، ص 219؛ سيلاوي، همان، ص 127.
11- سيلاوي، همان، ص 375؛ ذبيح الله محلاتي، همان، ج 2، ص 203.
12- محمدالحسون، اعلام النساء، ص 321.
13- ابن سيدالناس، عيون الأثر، ج 1، ص 64؛ ياقوت حموي، معجم البلدان، ج 1، ص 211؛ بيهقي، دلائل النبوة، ج 1، ص90.
14- قطب الدين راوندي، همان، ج 1، ص 85؛ محمدباقرمجلسي، ج 19، ص16.
15- عبدالله مامقامي، تنقيح المقال من فضل النساء، ج 3، ص 77.

ادامه دارد…

 

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد