خانه » همه » مذهبی » زندگي سياسي ائمه ي معصومين عليهم السلام(4)

زندگي سياسي ائمه ي معصومين عليهم السلام(4)

زندگي سياسي ائمه ي معصومين عليهم السلام(4)

اين نشان مي دهد آن کسي که خراسان رفته، از پيش خود هم نرفته، خلاف رضاي امام هم نبوده، بلکه امام هم قضيه را دنبال مي کردند. اين، مربوط به دوران امام صادق عليه السلام است؛ که البته اين دوران خيلي پرشورتر است، تا وقتي که منصور سرکار مي آيد. البته وقتي منصور سرکار مي آيد، وضع سخت مي شود، و زندگي حضرت بر

7e8329dc b082 43da 8773 97f181d2c790 - زندگي سياسي ائمه ي معصومين عليهم السلام(4)

sa2846 - زندگي سياسي ائمه ي معصومين عليهم السلام(4)
زندگي سياسي ائمه ي معصومين عليهم السلام(4)

 

 

خصوصيات دوره دوم مبارزات ائمه عليهم السلام
 

اين نشان مي دهد آن کسي که خراسان رفته، از پيش خود هم نرفته، خلاف رضاي امام هم نبوده، بلکه امام هم قضيه را دنبال مي کردند. اين، مربوط به دوران امام صادق عليه السلام است؛ که البته اين دوران خيلي پرشورتر است، تا وقتي که منصور سرکار مي آيد. البته وقتي منصور سرکار مي آيد، وضع سخت مي شود، و زندگي حضرت بر مي گردد به حالا، لااقل دوران زندگي امام باقر، اختناق حاکم مي شود، همان وقتي که حضرت را تبعيد مي کنند، بارها حضرت به حيره، به رميله، به کجا و کجا تبعيد شدند.
دفعات متعدد، منصور حضرت را خواست. يک بار گفت: «قتلني الله ان لم اقتلت». يک بار خطاب براي حاکم مدينه فرستاد که «ان احرق علي جعفر ابن محمد داره»، خانه اش را آتش بزن. که حضرت آمدند در ميان آتش ها و نمايش غريبي را نشان دادند- انا ابن اعراق الثّري – که خود اين، آن مخالفين را بيشتر منکوب کرد. برخورد بين منصور و حضرت صادق، برخورد بسيار سختي است.
بارها حضرت را تهديد کرد!
البته آن رواياتي هم که دارد که حضرئت پيش منصور تذلّل و کوچکي کردند، هيچ کدام درست نيست. بنده دنبال روايات رفتم؛ اصلاً اصل و اساسي ندارد، غالباً به ربيع حاجب مي رسد. ربيع حاجب فاسق قطعي است؛ از نزديکان منصور است. يک عده هم ساده لوحانه گفتند که ربيع شيعه بوده است! ربيع کجايش شيعه بود؟! دنبال زندگي ربيع ابن يونس رفتيم، يکي از آن افرادي است که از خانزادي (خانه زادي) در دستگاه بني عباس آمده و نوکري آنها را کرده و حاجب منصور بوده و بعد هم خدمات فراواني کرده است.
وقتي که منصور مي مُرد، اگر ربيع نبود، خلافت از دست خانواده ي منصور بيرون مي رفت. عموهايش بودند، اين بود که وصيتنامه اي به نام مهدي پسر منصور جعل کرده، و مهدي را به خلافت رساند؛ بعد هم فضل ابن ربيع، پسر همين شخص است. نخير خانواده، خانواداي هستند جزو وفاداران و مخلصين بني عباس، هيچ ارادتي هم به اهل بيت نداشتند! و هر چه هم جعل کرده، دروغ جعل کرده، براي خاطر اين که حضرت را در سُمعه ي آن روز محيط اسلامي، يک چنين آدمي وانمود کند که بايد در مقابل خليفه تذلل کرد، تا ديگران هم تکليف خودشان را بدانند.
به هر حال، برخورد بين امام صادق و منصور خيلي تند است؛ تا به شهادت امام صادق منتهي مي شود – در سال 148-البته دنباله ي قضيه و زندگي امام موسي بن جعفر، فوق العاده زندگي شورانگيزي است؛ که به نظر بنده، اوج اين حرکات مبارزه، مربوط به زمان موسي ابن جعفر است، و ما متأسفانه از زندگي موسي ابن جعفر، گزارش درست و حسابي در دست نداريم! گاهي يک چيزهايي گوشه و کنار، از زندگي آن حضرت پيدا مي شود، که ادم را مبهوت مي کند.
امام موسي ابن جعفر مدتي پيدا نبودند؛ يعني هارون دنبالشان مي گشته، حضرت را پيدا نمي کرده است. کساني را مي برده، شکنجه مي کرده، که شما بگوييد موسي ابن جعفر کجاست؟ اين يک چيز بي سابقه است.
ابن شهر آشوب در مناقب، روايتي را نقل مي کند که موسي ابن جعفر در يک مدتي «دخل [موسي بن جعفر عليه السلام] بعض قري الشام متنکراً هارباً» (1) درباره ي موسي ابن جعفر است. ما اين چيز را درباره ي هيچ يک از ائمه نداريم، که «فوقع في غارٍ، و فيه راهبٌ»(2) بعد با آن راهب صحبت کردند، چه کردند، چه گفتند. اين ها نشان دهنده ي جرقه هايي در زندگي موسي ابن جعفر است، که آن وقت معناي آن زندان- حبس ابد کذايي – معلوم مي شود. و الا هارون، اولي که آمد به خلافت رسيد و مدينه آمد، همان طور که شنيده ايد، موسي ابن جعفر را کاملاً نواخت و احترام کرد!
آن داستان معروف مأمون، که نقل مي کند ما رفتيم، حضرت بر درازگوشي سوار بودند و آمدند و وارد منطقه اي که هارون نشسته بود، شدند و مي خواستند پياده بشوند، هارون قسم داد که بايد تا دم بساط من، سواره بيايي؛ ايشان سواره آمدند. بعد احترام کردند، چنين گفتند، چنان گفتند؛ بعد که رفتند، به ماها گفتند که رکابشان را بگيرند.
البته جالب اين است که در همين روايت آمده است که مأمون مي گويد: هارون- پدرم- به همه، پنج هزار دينار و ده هزار دينار جايزه مي داد؛ به موسي ابن جعفر، دوبست دينار جايزه داده، دويست دينار! در حالي که وقتي صحبت کرد و حال حضرت را پرسيد، فرمودند: بله، اولاد زيادي دارم، گرفتاري هاي زيادي دارم. وضع معيشت خوب نيست.
البته اين صحبت ها هم بسيار جالب است – به نظر بنده- از موسي ابن جعفر براي هارون؛ يعني براي ما اين صحبت ها خيلي آشناست، و کاملاً قابل فهم است که آدم چطور مي شود يک وقت به مثل هاروني اظهار کند که بله، ما وضعمان هم خوب نيست و زندگيمان هم نمي گذرد! هيچ معنايش گدايي و تذلّل نيست. اگر آدم خودش چنين کرده باشد، مي داند که اين چگونه است؛ و مي دانم که خيلي از شماها در دوران رژيم جبار و دوران خفقان، طبيعتاً از اين کارها زياد کرديد. و به هر حال کاملاً قابل فهم است.
بعد که اين حرف ها را مي زند، ايجاب مي کند که هارون بگويد بسيار خوب، پس- مثلاً- اين پنجاه هزار دينار مال شما؛ ولي فقط دويست دينار مي دهد! مي گويد بعد که از پدرم پرسيدم که چرا اين کار را کردي؟ گفت که اگر اين را بدهم – مضمونش اين است -اين شمشير به دست هاي خراسان را بسيج خواهد کرد، دويست هزار مرد را به جان من خواهد انداخت. اين، برداشت هارون است، و هارون درست فهميده بود. حالا بعضي خيال مي کنند که از حضرت سعايت مي کردند؛ نه، حقيقت قضيه اين بود.
آن زماني که موسي ابن جعفر با هارون مبارزه مي کرد، واقعاً اگر پولي در آن دستگاه بود، خيلي کسان بودند که آماده و حاضر بودند در کنار موسي ابن جعفر شمشير بزنند، و نمونه هايش را ما در غير ائمه -جاهاي ديگر- ديديم. حسين ابن علي – «شهيد فخ» -که قبل از هارون – زمان موسي الهادي (3) – بود و ديگران و ديگران. خيلي روشن بود؛ کار آنها نشان دهنده ي اين است که ائمه، چقدر مي توانستند مردم را دور خودشان جمع کنند، و هارون اين را درست فهميده بود.
بنابراين دوران موسي ابن جعفر، دوران اوج است، که بعد هم به زندان منتهي مي شود. بعد که نوبت امام هشتم عليه السلام مي رسد، باز دوران، دوران گسترش و رواج و وضع خوب ائمه است، و شيعه در همه جا گسترده اند و امکانات، بسيار زياد است؛ که به مسأله ي ولايت عهدي منتهي مي شود. البته در دوران هارون، امام هشتم در نهايت تقيه زندگي مي کردند – يعني پوشش – تلاش را داشتند، حرکت و تماس را داشتند – آدم مي تواند بفهمد-فرض بفرماييد دعبل خزاعي که درباره ي امام هشتم – در دوران ولايت عهدي – ان گونه حرف مي زند، آناً که از زير سنگ بيرون نيامده بود! آن جامعه اي که دعبل خزاعي را مي پرورد، يا ابراهيم ابن عباس شاعر را مي پرورد- که جزو مداحان علي ابن موسي الرضا است – يا ديگران و ديگران، بايستي در آن، جامعه فرهنگ ارادت به خاندان پيغمبر سابقه داشته باشد؛ و آن طور نيست که آناً- يک دفعه- ببينيم که بله، در مدينه و در خراسان و در ري و در مناطق گوناگون، با ولايت عهدي علي ابن موسي الرضا، جشن گرفتند، اما قبلاً چنين چيزي سابقه ندارد!
آنچه که در دوران ولايت عهدي علي ابن موسي الرضا آمد که حادثه ي بسيار مهمي است- و بنده سال گذشته در پيام، البته به اشاره عرض کردم و متأسفانه توفيقي پيدا نکردم که تفصيل آن ها را يادداشت کنم؛ ان شاء الله اين کار را در فرصتي، اگر به دست بيايد، خواهم کرد – نشان دهنده ي اين است که وضع علاقه ي مردم و جوشش محبت هاي مردم نسبت به اهل بيت، در دوران امام رضا، خيلي بالا بوده است.

دوره ي سوم مبارزات ائمه عليهم السلام
 

به هر حال، بعد هم که اختلاف امين و مأمون، پنج سال طول کشيد و جنگ و جدال بين خراسان و بغداد بود، همه ي اين ها موجب شد که علي ابن موسي الرضا بتوانند کار خوبي بکنند؛ که اوجش به مسأله ي ولايت عهدي، رسيد، منتها متأسفانه آن جا هم باز – همين طور که گفتيم -با ان حادثه ي شهادت قطع شد، و دوران جديدي شروع شد، که دوران محنت و غم اهل بيت- به نظر بنده- از دوران امام جواد به بعد شروع مي شود؛ بدتر از همه ي اوقا ت ديگر!

نمودار هاي مبارزه در زندگي ائمه عليهم السلام
 

خوب، اين يک ترسيم کلي است، که البته بنده بحثم را دو قسمت کرده بود؛ يک قسمت، ترسيم کلي بود که تا اين جا تمام مي شود، يک قسمت ديگر هم نموادارهايي از حرکات مبارزي در زندگي ائمه است، که البته طبيعي است که ديگر براي آن وقت نيست.
البته شايد جايز نباشد که بنده، بيش از اين مزاحم برادران عزيز و دوستان ارجمند بشوم و وقت جلسه را بگيريم؛ اما آن چيزهايي که به نظر من آمد و اين جا يادداشت کردم و فرصت کردم در ظرف پريروز و ديروز چند ساعتي کار کنم، در يادداشت هاي قديميم پيدا بکنم، اين ها است. البته عناوين مورد بحث، فقط اين ها نيست. اگر کسي بخواهد کار کند، خيلي بيش از اين ها عنوان هست، اما من حالا براي اين که اگر ديگراني بخواهند کار کنند، اين عناوين در اختيارشان باشد، اينها را عرض مي کنم.

ادعاي امامت و دعوت به آن
 

يکي از مسايل، ادعاي امامت و دعوت به امامت است، که اين در زندگي ائمه هر جا که هست، نشانه ي حرکت مبارزي است؛ که اين فصل مفصلي است. آن وقت، روايات «الائمة نورالله » در کافي، و روايت امام در آن فرمايش مفصل حضرت رضا، و آن نامه ي حضرت رضا – ظاهراً – به فضل بن صح- به نظرم آن باشد، يا به ديگري است؛ حالا درست يادم نيست -از ان بحث هاي بسيار مفصل است. پس يکي مسأله ي امامت است.

پي‌نوشت‌ها:
 

1-بحارالانوار، ج 48، ص 105.
2-بحارالانوار، ج 48، ص 105.
3-ظاهراً «موسي بن مهدي» صحيح است (با توجه به متن بحارالانوار).
 

منبع :
شخصيت و سيره ي معصومين(علیهم السلام)در نگاه رهبر انقلاب اسلامي(جلد 7)
( شخصیت و سیره امام زمان (علیه السلام))
،ناشر موسسه فرهنگي قدر ولايت – 1383

ادامه دارد…

 

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد