علت گرايش ايرانيان به مكتب تشيع
علت گرايش ايرانيان به مكتب تشيع
ايرانيان به محض آشنايي با آرمانهاي بلند اسلام و پي بردن به حقيقت اين دين آسماني، آن را با جان و دل پذيرفتند. در حديثي از امام صادق عليهالسلامآمده است كه: “موالي (ايرانيان) اسلام را با رغبت پذيرفتند. “1 اگر هم در برههاي از زمان، ايرانيان بر اثر تبليغات سوء حكمرانان ساساني، از اسلام گمراه شدند و دور ماندند، ولي به محض آشنايي آنان با اسلام، آن را به نيكي پذيرفتند. مسلمانان نخستين، نداي عدالت و انسان دوستي را كه از آرمانهاي بزرگ اسلام بود، به آنها رساندند و ايشان نيز در پي آن مسلمان شدند. بدين ترتيب، در عرصههاي گوناگون اسلام درخشيدند و با گذشت اندك زماني، پرچمدار اسلامخواهي و دعوت به اسلام گرديدند و خود، از مبلغان وارسته اسلام شدند. اين مسئله برخاسته از اين امر است كه جماعت ايراني، تشنه اسلام و معارف آن بودند و به محض آشنايي با آن، از ديگران پيشي گرفتند. با بررسي نقش ايرانيان در سدههاي نخستين، درمييابيم كه جمعيت فراواني از ايرانيان در راه شكوفايي اين مكتب ميكوشيدند تا جايي كه بسياري از مؤلفان بزرگ عامه و شيعه، از جماعت ايراني هستند و نيشابور، قم و ري، از بزرگترين مراكز فعاليت محدثان به شمار ميرفت.
اگر ايرانيان چنين نبودند، امروز اين همه معارف غني اسلام در دانشهاي گوناگون به دست ما نميرسيد. نمونهاي براي اثبات اينكه ايرانيان، اسلام را با آغوش باز پذيرفتند، ماجراي اسلام آوردن هرمزان، يكي از حكمرانان دولت ساساني است. وقتي هرمزان را در مدينه به حضور خليفه دوم آوردند، عمر از او خشمگين بود و خواست او را بكشد. هرمزان تشنه بود و آب خواست. آب آوردند. خواست بخورد، ولي دستانش ميلرزيد. عمر گفت: چرا ميلرزي؟ گفت: ميترسم مرا بكشي. عمر گفت: تا آب نخوري، تو را نخواهم كشت. هرمزان پس از گرفتن اين قول از عمر، آب را نخورد و آن را به زمين ريخت. عمر خشمگين شد و خواست او را بكشد. در اين هنگام اميرمؤمنان، علي عليهالسلام به يارياش شتافت و از كشته شدن او جلوگيري و به هرمزان اشاره كرد كه اسلام اختيار كند. ديگر ياران نيز چنين گفتند. پس او اسلام اختيار كرد. پرسيدند: چرا ابتداي امر اسلام نياوردي؟ گفت: چون در آن وقت، همه گمان ميكردند كه از ترس كشته شدن مسلمان شدم، ولي اكنون با ميل و رغبت اسلام آوردم.2 هرمزان اسلام آورد و از آن پس، از ارادتمندان علي عليهالسلامبود.
از اين ماجرا به خوبي ميتوان فهميد كه اسلام آوردن وي، با خواست و گرايش قلبي بوده است. ديگر ايرانيان نيز چنين بودهاند؛ زيرا اگر بدون رغبت بود و از روي اجبار اسلام اختيار كرده بودند، ميتوانستند بعدها كه قدرت داشتند و حكومت اموي با حمايت ايرانيان از بين رفت، به جاي جنگيدن با بنياميه، به دليل ستم حاكمان اموي، با اصل اسلام مبارزه كنند.
البته تاريخ اسلام آوردن ايرانيان، به بعد از فتح ايران برنميگردد. رد پاي ايران را از همان زمان صدر اسلام و دوران پيامبر، در عرصههاي گوناگون اسلام ميتوان ديد و افرادي از ايران از همان نخستين روزهاي ظهور اسلام در خدمت اسلام و پيامبر بودند كه نمونه آشكارش سلمان فارسي بود.
نمونه ديگر، رشيد فارسي است كه در جنگ احد، يكي از مشركان “بنيكنانه ” را كه خود را در زير لباس آهنين پوشانده بود، از پاي درآورد و ضربتي بر وي زد و گفت: “بگير كه اين ضربه از غلامي فارسي است “.3
از اين نمونه، ايرانيانِ ساكن يمن هستند. در آن زمان، يمن در دست ايرانيان بود و باذان بن ساسان ايراني حكومت آن را در دست داشت. پس از نامه پيامبر به خسرو پرويز، او باذان را مأمور كرده بود كه پيامبر را نزد وي بفرستند. باذان دو نفر را نزد پيامبر فرستاد و پيام شاه ايران را به پيامبر رساند. پيامبر فرمود: ديشب شيرويه شكم پدر خود را دريد و خسرو پرويز را هلاك ساخت و خدا به من خبر داده كه شاه شما كشته شده است. … سفيران، سخن پيامبر را به باذان رساندند. مدتي بعد، خبر كشته شدن خسرو پرويز در همان شب كه پيامبر فرموده بود، به باذان رسيد. در پي آن، باذان اسلام آورد و گروهي از ايرانيان نيز مسلمان شدند. حضرت رسول، باذان را همچنان بر حكومت يمن نگاه داشت. وي از اين تاريخ، به دستور پيامبر اكرم حاكم يمن بود و بعد از در گذشت وي در زمان پيامبر، حضرت فرزندش را بر حكومت آنجا گماشت. بدين ترتيب، اين خاندان خدمات ارزندهاي به اسلام كردند.4
بر اين اساس، يمن كه آن روز به دست ايرانيان بود و بسياري از ايرانيان آنجا ساكن بودند، بدون جنگ و اجبار با ميل و آگاهي به اسلام گرويد. پس ايراني تابع معرفت بود و آن روز كه حقانيت اسلام را شناخت، لحظهاي در پذيرش آن تأمل به خرج نداد و آن را پذيرفت و سخت بر آن پايبند شد.
توجه به اين نكته ضروري است كه تولد تشيع، همزمان با تاريخ تولد اسلام است. پس اسلام، همان تشيع است؛ به معناي پيروي كردن از علي و خاندان علي عليهالسلامو هرگز اين نظريه كه مبدأ شيعه ايران است، نظريه درستي نيست، بلكه همانگونه كه تولد اسلام از حجاز و مكه بود، تولد و مبدأ تشيع نيز از حجاز است و اين شخص پيامبر بود كه بناي تشيع را گذاشت و پيروان علي عليهالسلامرا شيعه ناميد. روايتهاي فراواني از طريق شيعه و سني رسيده است كه در آنها پيامبر، پيروان علي عليهالسلام را شيعه ناميد و فرمود: “سوگند به خدايي كه جانم به دست اوست، همانا علي و شيعيان او رستگاران قيامت هستند “.5
پس تولد شيعه از همان عصر پيامبر و حجاز بود و پيامبر نيز پيروان علي عليهالسلامرا شيعه ناميد و اين نظريه كه مبدأ شيعه از ايران و به دست عجم بود، نظريه نادرستي است كه از كينه و دشمني با شيعه سرچشمه گرفته است.
استاد سبحاني بعد از نقد اين ديدگاهها مينويسد:
تشيع، مبدأش از فارس و عجم نيست. مولد و ريشهاش حجاز و عربستان بود… و انحصار امامت در اولاد علي عليهالسلام در مكتب تشيع رنگ عارضي بر آن نيست، بلكه اصل و حقيقت و جوهره تشيع اين است.6
ازاينرو، نويسندهاي كه پيدايش فرقه شيعه را زاييده فكر ايراني با هدف حفظ استقلال ملي ميداند و بدون استناد به منبعي تاريخي اين سخن را ميگويد، از تاريخ شيعه آگاهي ندارد و بر اساس وهم و گمان مينگارد. با توجه به اين مقدمه، علت اصلي گرايش ايرانيان به تشيع عبارت است از روح حقيقتطلبي آنان كه در ذيل به توضيح آن ميپردازيم.
1. يافتن روح اسلام در خاندان پيامبر
—————————————–
نهال تشيع در دل ايراني با ورود اسلام در قلب ايرانيان كاشته شد و به سرعت رشد كرد و راز گرايش ايراني به تشيع را بايد در گرايش ايراني به اسلام جستوجو كرد. ايران، اسلام را به دليل حقيقت و عدالت و آرمانهاي بلندش پذيرفت و اين امر را در مكتب تشيع و خاندان علوي و نبوي يافت و بدان پايبند شد. حال اگر ايران در برههاي از زمان بر اثر تبليغات بياساس اموي بر ضد خاندان نبوي و امام علي عليهالسلاماز مكتب تشيع دور ماند، با برطرف شدن موانع و باز شدن درهاي معرفت اهلبيت عليهمالسلام و حقيقت مكتب شيعه، مكتب تشيع را پذيرفت. بنياميه در دوران حكومت خود، اجازه شناسايي اسلام راستين و اهل بيت عليهمالسلام را نميدادند و خود، حاكماني را براي سرزمين ايران ميگماشتند كه خواست آنها را عملي كند. اينان دشمنترين افراد با اهل بيت عليهمالسلام را به حكمراني ايران ميگماشتند؛ كساني كه در پي ترويج افكار اموي بودند و تنها روزنه شناخت ايرانيان به اسلام، از ناحيه آنان بود. بديهي است كه آنان ميتوانستند به راحتي ايرانيان را از مكتب تشيع دور نگه دارند، ولي به محض اينكه جوّ خفقان و تاريكيهاي تبليغات اموي رخت بربست و روشني هدايت جلوهگر شد، ايرانيان تشيع را برگزيدند.
شهيد مرتضي مطهري در اين زمينه مينويسد:
حقيقت اين است كه علت تشيع ايرانيان و علت مسلمان شدنشان يك چيز است. ايراني روح خود را با اسلام سازگار ديد و گمگشته خويش را در اسلام يافت. مردم ايران كه طبعا مردمي باهوش بودند، به علاوه سابقه فرهنگ و تمدن داشتند، بيش از هر ملت ديگر به اسلام شيفتگي نشان دادند و به آن خدمت كردند. مردم ايران بيش از هر ملت ديگر، به روح و معناي اسلام توجه داشتند. به همين دليل، توجه ايرانيان به خاندان رسالت، از هر ملت ديگري بيشتر بود و تشيع در ميان ايرانيان نفوذ بيشتري يافت، يعني ايرانيان، روح اسلام را در نزد خاندان رسالت يافتند. فقط خاندان رسالت بودند كه پاسخگوي پرسشها و نيازهاي واقعي روح ايرانيان بودند.7
صرفنظر از روحيه حقيقتطلبي و عدالتجويي ايرانيان كه عامل اصلي آنان به مكتب تشيّع است، برخي عوامل وجود دارند كه بستر اجتماعي آشنايي ايرانيان با آموزههاي تشيع را فراهم كرد و موجب نهادينه شدن و گسترش اين مذهب حق در جامعه ايران گرديد. در ادامه به توضيح آن ميپردازيم.
2. اثرگذاري شيعيان ساكن در كوفه و يمن
————————————————
الف) مردم يمن
………………….
در يمن افراد زيادي از ايرانيان ساكن بودند و حتي حكومت يمن، يكي از نخستين مراكز شيعه در دست ايرانيان بود. مردم يمن در عهد پيامبر در سفر تبليغي علي عليهالسلامبه آن سرزمين، به دست آن حضرت مسلمان شدند. بر اين اساس، شناخت ايرانيان ساكن يمن از روح بلند و ملكوتي اميرمؤمنان، علي عليهالسلام، بذر محبت و دوستي آن سرور كائنات را در قلبهاي آنان كاشت و آنان از نخستين شيعيان آن حضرت شدند و پيوسته پيرو مكتب اهل بيت و علي عليهالسلامبودند. اندك اندك رفت و آمد آنان به كشور خود و بيان فضيلتهاي اخلاقي و معنوي مناقب امام علي عليهالسلام، در جلب دلهاي ايراني اثرگذار بود.
ب) مردم كوفه
………………….
كوفه، مهد ايرانيان بود و افراد زيادي از ايران كه در آن عصر به آنها “موالي ” گفته ميشد، در كوفه و حوالي آن ساكن بودند، به گونهاي كه نوشتهاند: در همان روزهاي نخست تأسيس كوفه در عصر عمر، چهار هزار نفر سرباز ايراني از ايران هجرت كردند و در كوفه ساكن شدند.8 برخي از محققان، جمعيت ايرانيان مقيم كوفه در عصر خلافت علي عليهالسلام را بيش از نصف جمعيت اين شهر نوشتهاند.9 در اطراف عراق و ديگر شهرهاي آن نيز بسياري از ايرانيان ساكن بودند. علامه مجلسي مينويسد:
اهل سواد به اهل عراق اطلاق ميشد كه اصلشان از عجم بود و ساكن عراق بودند. بعد از بناي كوفه با اعراب مختلط و همنشين شدند…10
ساكنان ايراني كوفه در عصر خلافت علوي، از نزديك با رفتار و سيره علوي آشنا شدند و گمشده خود را در او يافتند. آنان لباس خلافت را بر اندام ملكوتي علي عليهالسلام ديدند و او را وارسته خلافت دانستند.
امام نيز در مقابل، به آنان عنايت و توجه ويژه داشت و در تربيت آنان ميكوشيد. آنها اسلام را بي هر پيرايه از لبان مبارك علي عليهالسلامميشنيدند و حقيقت اسلام و خلافت را ميشناختند. آنان به خطبههاي علي عليهالسلام گوش جان ميسپردند و اين ميتوانست در گرايششان به تشيع بسيار مؤثر باشد. در حديثي از امام باقر عليهالسلامآمده است:
اميرمؤمنان، علي عليهالسلام، همواره پس از اداي نماز صبح به تعقيبات ميپرداخت تا آفتاب طلوع كند. همين كه آفتاب طلوع ميكرد، موالي (ايرانيان) و ناتوانان به دور او حلقه ميزدند و امام به آنها فقه و قرآن تعليم ميداد.11
آموزههاي علوي و يارانش ميتوانست بذر تشيع را در قلبهاي آنها بكارد و سيره عدالتگستر علوي، آنان را شيفته مكتب تشيع كند.
روزي گروهي از موالي به حضور اميرمؤمنان، علي عليهالسلام آمدند و از اعراب شكايت كردند و گفتند: رسول خدا صلياللهعليهوآله هيچگونه تبعيضي ميان عرب و غيرعرب در تقسيم بيتالمال يا در ازدواج قائل نبود، بيت المال را برابر تقسيم ميكرد، مسلماناني چون بلال و صهيب در عهد رسول الله صلياللهعليهوآله با زنان عرب ازدواج كردند، ولي امروز اعراب، ميان ما و خودشان تفاوت قائلند. امام علي عليهالسلام با اعراب در اين زمينه صحبت كرد، ولي اثري نداشت و آنان فرياد كردند: ممكن نيست، ممكن نيست… . علي عليهالسلام در حاليكه از اين جريان خشمناك بود، ميان موالي آمد و گفت: “با كمال افسوس اينها حاضر نيستند با شما روش برابري در پيش گيرند و مانند يك مسلمان با حقوق يكسان رفتار كنند. من توصيه ميكنم كه بازرگاني پيشه كنيد، خدا به شما بركت خواهد داد “.12
امام علي عليهالسلامروش برابري را در پيش گرفت و موالي از نزديكان حضرت بودند، به گونهاي كه در خطبهها و سخنرانيهاي حضرت بر گرد منبر حلقه ميزدند و برخي از اعراب از علي عليهالسلام نيز پيوسته نسبت به اين كار اعتراض ميكردند. در روز جمعهاي علي عليهالسلامبر منبر خطبه ميخواند، اشعث بن قيس كندي، از سرداران معروف عرب گفت: اي اميرمؤمنان، اين سرخرويان (ايرانيان) جلو روي تو بر ما غلبه كردهاند و تو جلوي اينها را نميگيري؟! سپس در حال خشم گفت: من امروز نشان خواهم داد كه عرب چه كاره است! علي عليهالسلامفرمود: اين شكمگندهها، خودشان روزها در بستر نرم استراحت ميكنند و آنها (ايرانيان) روزهاي گرم به خاطر خدا فعاليت ميكنند. آنگاه از من ميخواهند آنها را برانم تا از ستمكاران باشم. سوگند به خدايي كه دانه را شكافت و آدمي را آفريد، از رسول خدا صلياللهعليهوآله شنيدم كه فرمود:
به خدا سوگند، همچنانكه در ابتدا شما ايرانيان را به خاطر اسلام با شمشير خواهيد زد، بعدها ايرانيان شما را با شمشير به خاطر اسلام خواهند زد.13
ايرانيان در كوفه، حقيقت را در سيره علي عليهالسلام ديدند و از رهنمودهاي علوي، حقيقت و جوهره اسلام را شناختند و به مكتب تشيع گرويدند و بر آن پايبند شدند. حتي پس از علي عليهالسلامنيز تهديدهاي بنياميه نتوانست آنها را از علي عليهالسلام جدا كند؛ چون آنان اسلام واقعي را تنها در تشيع يافته بودند. درباره سختگيري معاويه بر مردم كوفه، حكايتهاي بسياري در تاريخ هست، از جمله اينكه زياد بن ابيه به جرم تشيع، هشتاد نفر از مردم كوفه را دست بريد.14
پينوشتها:
1. بحارالانوار، ج 67، ص 168.
2. داود الهامى، سيرى در تاريخ تشيع، قم، انتشارات مكتب اسلام، 1375، ص 29.
3. واقدى، المغازى، تحقيق: جونس، بيروت، عالم الكتب، 1404 ه .ق، چ 3، ج 1، ص 261.
4. نك: مرتضى مطهرى، خدمات متقابل اسلام و ايران، تهران، انتشارات صدرا، 1362، چ 12، ج 1، صص 82 ـ 95.
5. المناقب خوارزمى، قم، انتشارات جامعه مدرسين، سال 1414 هـ . ق، چ 2، ص 111، ح 120.
6. جعفر سبحانى، ملل و نحل، قم، انتشارات جامعه مدرسين، 1417 هـ .ق، چ 2، ج6، ص 151.
7. خدمات متقابل اسلام و ايران، ج 1، ص 136.
8. تاريخ الكوفه، ص 142.
9. داود الهامى، سيرى در تاريخ تشيع، ص 70.
10. بحارالانوار، ج 67 ، ص 171.
11. همان، ص 15.
12. همان، ج 24، ص 160، باب 124، ح 31.
13. شيخ عباس قمى، سفينة البحار، قم، اسوه، 1416هـ . ق، چ 2، ج 8 ، ص 606 ، ماده ولى.
14. تاريخ تشيع در ايران، ج 1، ص 103.
منبع : كتاب “ياران ايراني تبار معصومان ”
ارسال توسط کاربر محترم سایت : hasantaleb
/ج