اخلاق در آيين يهود (3)
اخلاق در آيين يهود (3)
ج.اخلاق قرون وسطايي
نخستين آثار نظام مند اخلاق يهودي در قرون وسطا تحت تأثير تفکر فلسفي يونان شکل گرفت که از طريق ترجمه ي عربي و توسط مسلمانان به انديشه ي يهودي رسيده بود.در واقع، يهوديان ديدگاه هاي اخلاقي خويش را دوباره به صورت نظام مند عقلاني و حتي علمي به وجود آوردند.(1)
ادبيات قرون وسطا و جديد در تدوين اخلاق نظري و عملي گرايشي دو وجهي دارند. برخي از فيلسوفان يهودي قرون وسطا، همچون سعدياگائون (2) و سليمان بن جبرول (3) قواعد نظام مندي نظام مندي براي ديدگاه هاي اخلاق يهودي فراهم کرده اند.(4) تيشبي (5) و دَن (6) نوشته هاي اين دوره را به چهار دسته تقسيم کرده اند: فلسفي، حاخامي، زهدگرايانه و قبالايي.(7) از نظر ادبي، اخلاق در اين دوره در متون فلسفي و عرفاني، مواعظ و خطابه ها، وصيت ها و نامه ها، قصه ها و حکايات، متون شعري، تفاسير کتاب مقدس، ميشنا و رساله هاي مربوط به رفتارهاي اخلاقي، آموزش داده شده است. با نگاهي به اولين دسته از گروه هاي چهارگانه ي کتاب هاي اخلاقي يهوديت در قرون وسطا، يعني نوشته هاي فلسفي، به نظر مي رسد موضوع اصلي و شالوده ي اساسي مباحث اخلاقي در ميان فيلسوفان يهودي آن دوران، پيرامون ذات و ماهيت خداوند بوده است؛ بدين سان که به عقيده ي آنان، ميزان اهميتي که افراد براي رفتارهاي اخلاقي قائل مي شوند، بستگي به ميزان ارزش گذاري آنان بر ماهيت و ذات انساني دارد، و از آنجا که در آيين يود، عقيده بر اين است که انسان به صورت الهي خلق شده است، کيفيت قضاوت و ارزيابي ما از ذات انسان به مقدار زيادي به نحوه ي قضاوت ما درباره ي ذات الهي بستگي دارد؛ اگر خداوند را به طور ذاتي فعّال دانستيم، بر ما لازم است تا تکامل و سعادت خويش را در فعاليت و رفتار خود بيابيم. از اين روي، علم اخلاق در اين باره نقش و سهم مهمي دارد. از طرف ديگر، اگر در نظر ما خداوند ذاتاً فکور و انديشمند باشد، تکامل و سعادت ما تنها در گرو تأمل و تعمق است. بنابراين، علم اخلاق نقش کم اهميت تري در زندگي ما خواهد داشت و تنها وسيله اي مقدماتي براي رسيدن به تکامل عقلاني و فکري شمرده خواهد شد. اين موضوع در آثار مهم ترين فيلسوف يهودي اين دوران، موسي بن ميمون، (8) مورد توجه ويژه قرار گرفته است. او در يکي از کتاب هاي نسبتاً مشهور خود با عنوان اصول خصلت هاي شخصيتي، گونه اي نسبتاً اصلاح شده از نظريه ي ارسطو را که به «نظريه ي اعتدال» (9) مشهور است، مطرح، و آن را مظهر آموزه هاي اخلاقي يهوديت به شمار مي آورد؛ ولي چنين به نظر مي رسد که او در کتاب فلسفي خويش، دلاله
الحائرين، تفسيري کاملاً عقلاني و فکري از يهوديت ارائه مي دهد و تکامل اخلاقي ــ و به دنبال آن، تکامل هلاخايي ــ را تا حد مقدمه اي ضروري براي دست يابي به تکامل فکري پايين آورده و کم اهميت جلوه مي دهد؛ هر چند در اواخر کتابش، بر جهت گيري اخلاقي و عملي يهوديت تأکيد کرده است، مي گويد:
پس از اين که شخص به بالاترين حد تکامل فکري قابل دستيابي رسيد، صحيح ترين و کامل ترين تکامل او در گرو تقليد کردن از محبت، عدالت و نيکوکاري خداوند قرار دارد. ممکن است گفته شود که منظور ابن ميمونِ فيلسوف در دعوت کردن به تقليد از خداوند، بيشتر جنبه عقلاني و ماوراي طبيعي دارد و از ما مي خواهد که با تعمق و تفکر ماوراي طبيعي به اين مطلوب دست يابيم. ولي توجه به حاخام بودن وي اين احتمال را رد مي کند؛ زيرا خود او بارها بر تأثيرگذاري عملي اين تقليد بر زندگي افراد در درون جامعه، اصرار ورزيده است.(10)
فيلسوفان يهودي قرون وسطا، نويسندگاني که به طور عميق و بيشتر به سنت ها و آموزه هاي حاخامي آشنا و وفادار بودند ــ شايد در واکنش به آثار و کتاب هاي اخلاقي براي اثبات اين عقيده که متون ميشنا و تلمود تأمين کننده ي همه نيازهاي فرد براي رسيدن به يک نظام اخلاقي کامل است ــ آثار و مقالات اخلاقي متعددي نوشتند، که کاملاً براساس متون ميشنا و تلمود تنظيم شده بود. آنان که توصيه و فرمان حاخام ها را، در مورد تحقيق و جست وجو کردن، تنها در تورات ــ بدين دليل که هر گونه مطلبي در آن وجود دارد ــ نه در شکل و نه در محتوا ــ نيست. به جاي آن لازم است شخص تنها به مطالعه و تحقيق در تورات و نوشته هاي حاخامي بپردازد و از اين طريق اصول اخلاقي را تدوين کند.
اخلاق حاخامي پديده اي منحصراً قرون وسطايي نيست، بلکه نوشته ها و آثار متعدد ديگري در اين باره تا امروز نوشته شده و يا در حال نگارش است. جنبش همه جانبه اي که در قرن گذشته آغاز شد و در آن عناصر قابل توجهي از نوگرايي ديده مي شود و به «جنبش مُوسار» (11) معروف است، شايد بهترين نمونه ي اخلاق حاخامي قرون وسطايي در زمان حاضر باشد.(12)
نوشته هاي اخلاق زهدگرا به گروهي از صوفيان و پرهيزکاران يهودي مربوط مي شود که به حسيدي اشکنازي (13) معروف بودند و در قرن هاي دوازدهم و سيزدهم در کشور آلمان فعاليت داشتند. همه ي اين نوشته ها درباره ي مشکلات خاص و جزئي و موقعيت هاي حقيقي و خارجي
تدوين شده اند و در آنها در مورد بحث و تحقيق درباره ي اصول و قوانين کلي اخلاق مطبي بيان نشده است. ويژگي خاص اين نوع اخلاق توجه عميق به پرهيزگاري، اعتقاد به عناصر خرافاتي، ــ آن گونه که ويژگي قوم يهود و در عين حال، مباين يک دين ممتاز است ــ و تأکيد بر تلاش بيشتر در انجام دادن رفتارهاي اخلاقي يا مذهبي است. به اعتقاد آنان، هر اندازه شخص براي انجام دادن يک تکليف زحمت بيشتري محتمل شود، شايسته ستايش بيشتري است. اين اعتقاد و عقيده مشابه که بر اساس آن بر شخص پرهيزگار (يا حسيد) واجب است از شريعت آسماني (14) که قانوني به مراتب سخت گيرتر و دشوارتر از شريعت تورات (15) است تبعيت کند، ــ تبعيت از شريعت تورات بر ديگران لازم است ــ هر چند در آيين يهود، جديد و بي سابقه نيست، به يقين گروه حسيدي اشکنازي دوباره بر آن تأکيد و به طور گسترده اي مطرح کرد. به هر حال، دعوت اين مکتب اخلاقي به روي آوردن به رفتارهاي اخلاقي مستحب، بر تحولات بعدي يهوديت در اروپا تأثير زيادي داشت.(16)
يکي از برجسته ترين تحولات عقلاني در تاريخ يهوديت قرون وسطايي، پيدايش و گسترش جنبش صوفي گرايانه يهودي به نام «قبالا»(17) بود. يکي از عقايد قبالايي که تأثير مهمي بر اخلاق يهودي گذاشت، اين بود که اعمال مذهبي مي تواند اثر عميقي بر ساختارنفس و بناي عالم گذارد. البته اين نظريه بر اساس مفاهيم نوعي جهان بيني معنادار است که تمامي مظاهر مادي و معنوي عالم را در حال تأثيرگذاري متقابل فعال و هميشگي بر يکديگر مي داند. بر اساس اين نگرش، اعتقاد به وجود نوعي رابطه ي علّي ميان کردار آدميان و تحولات عالم، منطقي به نظر مي رسد.(18)
در قرن شانزدهم مطالعه ي قبالا بيش از پيش در ميان متفکران يهود رايج شد.اين امر تا حد زيادي ناشي از ويزاني مرکز بزرگ يهودي در اسپانيا و انحطاط سريع فلسفه ي يهود در آن دوران است. گرايش قبالايي در ميان توده هاي مردم نيز بدين واسطه بود که دانشمندان قبالايي به نوشتن آثار اخلاقي معروفي بر اساس نظام نمادگرايي قبالايي پرداختند و اين امر، قبالا را به آساني دردسترس توده هاي يهودي قرار داد.
رويکرد جديد به قبالا در اخلاق يهودي تا حد زيادي بر پايه ي ديدگاه هاي عرفاني ــ انقلابي اسحاق لوريا (19)(1534ــ1572) بود. نگاه اسحاق لوريا نگاهي منجي گرايانه بود. بر اساس نمادگرايي عرفاني وي، جهان آفريده شده است تا به مثابه ي ميدان نبرد ميان قدرت هاي خير و
شر باشد که در نهايت خير پيروز مي شود. انسان با انجام کار نيک و فعاليت اخلاقي و ديني مي تواند در نبرد عليه قدرت هاي شر، با خدا همکاري کند.
الهيات لوريا موجب ايجاد گرايش جديدي شد و به همه ي مطالبات اخلاقي و ديني معنايي جديد بخشيد. در نظام او، هر کلمه ي نماز، هر عمل فضيلت مندانه و هر کار اخلاقي انسان، يا عملي منجي گرايانه است که رستگاري و رهايي را تسهيل ميکند و يا عملي شر است که حامي قدرت شيطاني در نبرد عليه خداست؛ عمل طبيعي وجود ندارد. هر چه انجام يا وانهاده شود، تأثير معنوي بسياري دارد و چه بسا در سرنوشت همه ي آفرينش تأثير داشته باشد.
پس از لوريا، يهوديان آثار بي شماري در قرن هفده و هيجده درباره ي اخلاق و خطابه ي اخلاقي در شرق و غرب نوشتند. بي شک اين دوره اوج تأثير ادبيات اخلاقي عبراني بر حيات، رفتار اجتماعي و فعاليت تاريخي يهود است. الهيات لوريايي مبنايي شد براي نهضت موعودگرايانه ي شبتاي صبي در سال 1665؛ هر چند نهضت موعودگرايانه وي باعث بحران هاي ايدئولوژيکي و اخلاقي بسياري براي اين رويکرد شد که اخلاق حسيدي قرن هيجده پاسخي به آن بود.(20)
د.اخلاق جديد
عالمان اخلاق يهود در دوره ي مدرن داراي دو گرايش هستند؛ نخست ديدگاه کساني که تا حد زيادي بر سنت ها و ارزش هاي دوره ي پيش از مدرن تأکيد مي ورزدند و خواهان تداوم همان ارزش ها هستند. در اين گرايش، شاهد «نهضت موسار» هستيم که ربي اسرائيل سالانتر (21) (1810ــ1883) نويسنده ي کتاب نور اسرائيل (22) در قرون نوزده آن را تأسيس کرد. در برابر اين رويکرد، گرايشي وجود دارد، که از عصر روشنگري متأثر است.(23)
تا پيش از سال 1789 در اروپا و مدّت ها پس از آن در جهان اسلام، يهوديان به هيچ وجه مجاز به شرکت در کارهاي فرهنگي و تهذيب جوامع خويش نبودند. پس از آن سال ها، هنگامي که انجام دادن اين امور براي يهوديان ممکن شد، آنان با شيفتگي زياد از آن استقبال کردند. اين فضاي باز فرهنگي و مشارکت بيشتر مردم در امور فرهنگي، يکي از مهم ترين ويژگي هايي است که يهوديت معاصر را از يهوديت قرون وسطا متمايز مي کند. ديگر ويژگي متمايز کننده ي يهوديتِ اين دوران، شيوه اي است که بر اساس آن، ا ين آيين به جنبش ها، گرايش ها وحتي فرقه هاي رقيب متعدد تبديل شده است. از اين روي، ــ آن گونه که در قرون وسطا اعمال مي شد ــ اگر هم در مواردي ديدگاه هاي گوناگون وجود داشت، ذاتاً در جهت يک نظر، و عقيده قرار
مي گرفت؛ البته اين نظر، خلاف عقيده اي است که يهوديت را از ابتدا آييني وفادار به پلوراليسم مي داند.(24)
اين وضعيت، به ويژه در مورد اخلاق بيشتر جلوه مي کند. عده اي از متفکران يهودي عقيده دارند اخلاق يهودي اساساً از اخلاق و منطق کانت مستقل و مجزاست؛ در حالي که گروه ديگري بر اين واقعيت که اخلاق يهودي کاملاً دنباله رو اخلاق ک انتي بوده، هست و بايد باشد، مباهات مي کنند. افرادي مانند موسي مندلسون (25) و موريتز لازاروس (26) از طرفداران اين ديدگاه هستند.(27)
هر گونه ديدگاه ممکن درباره ي مسئله ي رابطه ي ميان اخلاق و هلاخا در اعتقاد متفکران گوناگون يهودي، کاملاً جزو ديدگاه هاي معتبر و رسمي سنت يهودي به شمار مي آيد. نمونه ي ملموس تر و قابل استناد ديگر، موردي است که به حاخام هايي مربوط مي شود که بر جايگاه خويش در مقام کارشناسان موثق، معتبر و موثر در شريعت و اخلاق يهودي افتخار مي کنند؛ آنان در برابر کميته ي پارلماني يهوديت که مسئول بررسي حکم سقط جنين بود، مطالبي را ارائه کردند که کاملاً با عقايد و ديدگاه هاي اين آيين درباره ي آن مسئله در تضاد بود.(28)
البته نظر يهوديان و آيين يهودي در اين زمينه، منحصر به خود نيست، بلکه کم و بيش شبيه ساير ملل و عقايدشان است. واکنش شکننده ي يهوديت به مسائل پيش آمده در دنياي متجدد مروز، به همان اندازه که بازتاب دهنده ماهيت يهوديت است، منعکس کننده ي طبيعت و خاصيت تجددگرايي نيز مي باشد.
پي نوشت ها :
*دانش پژوه دکتري اديان و عرفان مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني(قدس سره) دريافت: 89/3/24 ــ پذيرش: 89/7/6 smaeelalikhani@Yahoo.com
1.Lowrence C. Becker and Charlotte B. Becker, Encyclopedia of Ethics, V2, P.912.
2.Saadiah Gaon.
3.Solomon ibn Gabriol
4.Roth Cecil, Encylopedia Judaica, V6, 923.
5.Tishby.
6.Dan.
7.Lowrence C. Becker and Charlotte B. Becker, Encyclopedia of Ethics, V2, 912.
8.Moses Maimonides.
9.Golden Mean.
10.Singer Peter, A companion to thics, p88.
11.Mussar movement.
12.Singer Peter, A companion to thics, p88.
13.Hasidei Ashkenazi.
14.Low of heaven.
15.Low of Torah.
16.Singer Peter, A companion to thics, p89.
17.Kabbala.
18.Singer Peter, A companion to thics, p89.
19.Isaac Luria.
20.Eliade Mircea, The Encyclopedia of Religion, V7&8, P.86-87.
21.Rabbi Israel Salanter.
22.Ohr Israel (“The Light of Israel”).
23.Lawrence C. Becker and Charlotte B. Becker, Encyclopedia of Ethics, V2, 914.
24.Singer Peter, A companion to thics, p 90.
25.Moses Mendelssohn.
26.Moritz Lazarus.
27.Lawrence C. Becker and Charlotte B. Becker, Encyclopedia of Ethics, V2, 914.
28.Singer Peter, A companion to thics, p90.
منبع:نشريه معرفت اخلاقي، شماره 3