طلسمات

خانه » همه » مذهبی » بودا (2)

بودا (2)

بودا (2)

نام بوديسم از واژه‌ی بودي به معناي بیدار شدن گرفته شده است. بنابراين فلسفه ي بوديسم فلسفه ي بيداري و هوشيار شدن است كه اين فلسفه (همان گونه که گذشت) نشأت گرفته از تجربيات شخصي به نام سيدارتا گوتاما معروف به «بودا» است ، كه در سن 35 سالگي بيدار شد.تا حدود یک‌صد سال پيش پيروان فلسفه ي

8f0da4b3 71c6 4bc3 8659 be7deb5e08d8 - بودا (2)

0021366 - بودا (2)
بودا (2)

 

نويسنده:محمد علیزاده
منبع : اختصاصی راسخون

 

فصل دوم : تعالیم بودا
 

اجمالی پیرامون بوديسم
 

نام بوديسم از واژه‌ی بودي به معناي بیدار شدن گرفته شده است. بنابراين فلسفه ي بوديسم فلسفه ي بيداري و هوشيار شدن است كه اين فلسفه (همان گونه که گذشت) نشأت گرفته از تجربيات شخصي به نام سيدارتا گوتاما معروف به «بودا» است ، كه در سن 35 سالگي بيدار شد.تا حدود یک‌صد سال پيش پيروان فلسفه ي بوديسم تنها آسيايي ها بودند؛ ولي در حال حاضر به دلیل گسترش يافتن ارتباطات، اين فلسفه در حال گسترش يافتن در اروپا و امريكا است و پيروان بسياري در اين مناطق پيدا كرده است.بوديسم يك مذهب، يك تمرين و يك روش زندگي بر پایه‌ی آموزه هاي بودا است. بودا آموزش مي دهد كه هر چيزي در دنيا غیر دائمی و در حال تغيير است و غافل شدن از اين اصل، ريشه ي اصلي تمام ناراحتي ها، رنج‌ها و مشكلات است.شادي، حكمت، صلح و نيروانا كه بودا پس از هوشياري به آن‌ها دست يافت زيربناي اصلي فلسفه ي بوديسم است. هسته و مركز بوديسم اين است كه يك بودايي همه چيز را همان گونه كه هست ببيند، يعني اينكه تنها با نگاه كردن، حقيقت را دريابد. اين بصيرت باعث مي شود كه يك بودايي براي تغيير دادن آن چيزي كه نمي تواند تغيير دهد، تلاش و تقلاي بيهوده نكند و در عوض به تغيير دادن رفتار و نگرش خود كه باعث نايل شدن به حكمت و شادي می‌شود، تلاش كند.

فلسفه ي بوديسم یا دين بودایی؟
 

بوديسم در واقع دين نيست و بيشتر از اينكه دين باشد، يك نوع فلسفه و يا روش زندگي است. واژه ي Philosophy از دو كلمه ي Philo به معناي حكمت و Sophia به معناي دوست داشتن تشكيل شده است؛ پس فلسفه در اصل به معناي دوست داشتن حكمت يا عشق و حكمت است كه هر دو معني دقيقاً با مفهوم بوديسم مطابقت دارد.نكته ي ديگر كه بايد به آن توجه كرد اين است كه بودا هرگز ادعايي مبني بر اينكه خداست، يا پسر خدا يا پيغمبر، نكرد. او تنها يك انسان بود كه به عقيده ي خود روش بيداري و روشنايي را طبق تجربيات خود به دست آورده بود و به ديگران آموزش مي داد. اگر بودايي ها به مجسمه يا تصوير بودا احترام مي گذارند به معناي پرستيدن بودا يا طلب حاجت از وي نيست. تعظيم به مجسمه يا تصوير بودا براي بيان قدرداني نسبت به آموزه‌های او می‌باشد.

مباني فلسفي بودا :
 

وقتي درباره ي مبادي فلسفي بودا تحقيق كنيم با كمال تعجب مشاهده مي كنيم كه بودا هر گونه تفكرات پيچيده و غامض فلسفي را طرد كرده است و طريقه ي بحث علمي را وسيله و راه وصول به نجات نمي-داند.فلسفه ي فوق الطبيعه و مباحث عقلاني نزد او وزني ندارد. بودا در تعاليم خود راه و روش عملي را پيش گرفته و آن چه را غير از آن است، مخالف عقل سليم مي شمارد .توجه او در عالم فلسفه بيشتر معطوف به حقايقي از نوع روان شناسی است وي گفته است:«من در باب قدمت عالم و ازليت جهان توضيحي نداده، و همچنين در باب محدوديت و تناهي وجود تفسيري نكرده ام، در باب وحدت روح و جسم سخني نگفته ام، چرا در اين مقوله ها بحثي نكرده ام و شرح و تفسيري نداده ام؟ زيرا بحث در این امور فايدتي را متضمن نيست و اين مسائل پايه و بنيان دين نمي باشد از اين رو از بحث درباره ي آن ها گذشتم»(39)به عبارت ديگر، بودا بر آن است كه مشكل حقيقي انسان در مباحث فلسفي نيست، بلكه در ادراكات و احساسات اوست. او معتقد است كه عالم وجود مملو از خدايان مذكر و مؤنث و شياطين و ديگر ارواح و اشباح و نفوس فوق انساني است، ولي همه ي آن‌ها بدون استثناء، محدود و فاني و محكوم به مرگ و تناسخ مي باشند.وي از وجود مافوق طبيعت كه ازلي و خالق عالم و صانع آسمان‌ها و زمين باشد و سرنوشت افراد انساني را در قبضه داشته باشد و قاضي الحاجات و مجيب دعوات و قبله‌ی نماز و صلات باشد، بحثي به ميان نياورده است.همچنين در عبادات و آداب مذكور در آن‌ها، كه هندوان آن را يگانه وسيله ي نجات و كفاره ي ذنوب مي-دانند، سخني نگفته است و برهمنان را عامل رستگاري نمی‌داند. (اين از جمله دلايل اساسي است كه هندوان متعصب، مذهب بودا را محكوم به كفر و الحاد کرده‌اند.)بودا مي گويد، راه وصول به مقصد و طريقه ي نجات هر سالك طالب، همانا تكيه به نفس و اعتماد به نيروي ذاتي خود اوست كه بايد به واسطه ي تهذيب و تزكيه ي باطن حاصل شود .ولي با اين حال، دو اصل اساسي از اصول دين هندوييزم را محترم و معتبر مي شمارد: 1.قانون كرمه(40) (کارما) 2.انتقال روح ، ولي آن چه او در این دو مسئله تفسير و تعبير مي كند كمي با تفكر هندوان اختلاف دارد.تفسير بودا از قانون كرمه اين چنين است: آدميان بارها و بارها كساني را که دوست می‌دارند ترك مي كنند، هنگامي كه مي ميرند، اجباراً در قالب تولدهاي جديد، بودن را ادامه مي دهند، بدون هيچ توقفي مانند چرخي در گردش، اين حركت پيوسته سمسارا ناميده مي شود. تجربه هاي كنوني مردم و آن چه امروز بر سر آن‌ها مي آيد، ناشي از اعمال گذشته و حال آن‌هاست اين قانون كرمه یا کارما ناميده مي-شود.(41)قانون كرمه در نفس هر آدمي كه بر اميال خود كاملاً غلبه يافته و به مرتبه ي كمال رسيده باشد، اثري نخواهد داشت. فرد با رسيدن به اين مرتبه فعاليت كرمه را باطل و بي اثر مي كند و نفس مانند چراغي مي شود كه از خود نور مي بخشد و ديگر احتياجي به تولدي ديگر و دوباره به اين جهان آمدن را ندارد؛ زيرا تجديد حيات و تولد ثانوي مخصوص كساني است كه از حب مجدد و تمناي بقا هنوز پاك نشده و محتاج به تصفيه و تزكيه ي نفس هستند.بودا اصل تجديد حيات يعني تولد ثانوي را كاملاً تائید مي كند و ظاهراً بر اين عقيده است كه تجديد حيات ممكن است، بدون آن كه ماده‌ی ذاتي روح از جسمي به جسم ديگر انتقال پيدا كند.(42)در واقع در این مسأله، تعاليم و مبادي بودا بسيار پيچيده و مبهم است؛ به طوري كه مفسران و شارحان مذهب او در این باره قرن‌ها به مباحثه و جدال مشغول بوده و هنوز نيز هستند.مسأله ي دومي كه بودا در آن هم عقيده با هندوييزم است، مسأله‌ی انتقال روح يا همان تناسخ است. بودا مسأله ي تناسخ، يعني انتقال روح را اين چنين حل مي كند كه روح ماده ي مستقلي نيست كه از پيكر وجودي به كالبد وجودي ديگر برود، آن چه از اين حيات به حيات ديگر سير می‌کند، عبارت است از صفات حيات؛ و آن در مقام تمثيل شبيه به نقش نگيني است كه بر روي مومي نقش بندد. آن چه از نگين به موم منتقل مي شود همانا صفات و عوارض آن نقش اولي است كه در سطح دومي نقش پذيرفته و جوهريت حاصل كرده است. ولي وقتي جوهر آن موم، گدازش حاصل كند، آن نقش عارضي از آن موم به موم ديگر منتقل می‌شود و بر همين قياس عوارض وجودي انسان متوفي به جنين ديگر كه در رحم مادر است، می‌رود. البته شئي جوهري و ذاتي در بين نيست؛ ولي يك رابطه ي مشخص و معلوم مابين مجموعه ي عناصر و اجزاي جسم و جسد اولي با جسم و پيكر دومي وجود دارد.در نوشته هاي بودايي براي اثبات اين فرضيه تمثيلات بسياري آورده اند. يكي از آن ها تمثيل ذيل است كه از چند صد سال قبل تاكنون در آداب بودايي باقي مانده است.پادشاهي از حكيم و دانشمند بودايي پرسيد:آيا زندگاني دوباره و تولد ثانوي ممكن است روي دهد؟ بدون اينكه چيزي از جسم نخستين به كالبد دومين برود؟دانشمند گفت: آري، تولد ثانوي بدون انتقال چيزي روي مي دهد.پادشاه گفت:اين چگونه است؟ مثالي بياور تا اين سخن روشن شود.حكيم گفت: اي پادشاه آيا ياد داري كه در هنگام كودكي آموزگار به تو ابيات و كلماتي مي آموخت و تو آن را حفظ مي-كرديگفت: آري .حكيم گفت: آيا در آن هنگام آن كلام از جسم معلم به بدن تو در مي آمد؟ شاه گفت: نه .حكيم گفت: اين نيز چنين است، زايش دومي مانند همان ايجاد معني و مفهوم ذهني است كه از زبان معلم به ذهن و حافظه ي شاگرد رفته است.پادشاه گفت: دانستم، آفرين برتو اي حكيم.(43)نبايد چنين پنداشت كه بودا قائل شده است كه شخص سابق از شخص لاحق كه ولادت جديد يافته جوهراً مختلف و ذاتاً متباين است، بلكه كرمه از يكي در هنگام مرگ به ديگري انتقال يافته است، بدون اينكه اين دومي عين اولي باشد. در حقیقت مثل اين است كه بگوييم روح از بدن متفاوت است، ولي روح و بدن يك چيز را تشكيل مي دهند. البته معناي دقيق اين قضيه بسيار پيچيده و غامض و فهم آن بسيار سخت است. همين قدر به اختصار بايد دانست كه بودا بر آن است كه يك نوع ايجاب و ايجاد دروني موجب بروز و تكوين حيات مي شود و حيات نتيجه ي مجموع وجود بدن و روح است و همان قدر كه معلول تابع فوري علت، و نتيجه اثر قطعي مقدمه است، آن هردو نيز تابع يكديگرند. بالاخره هر عمل يا قول يا فكر، كه امروز از انساني ناشي مي گردد، به فرداي او مي رود و همچنين آثار وجود فرداي او به پس فردا منتقل مي شود و بر همین قياس تا ابد اين سلسله ادامه دارد.در قضيه ي حيات، فلسفه ي بودا بسيار قابل توجه و برجسته است؛ خلاصه ي قول او در این باره چنين است: «هرآن چه در عالم در زیر نظر و احساس است، خواه در آفاق باشد يا در انفس، خواه در محيط ظاهر باشد يا در عالم ضمير باطن، دائماً در حال سير و حركت است و پيوسته تغيير صورت و شكل مي دهد. هيچ گونه طرح و نقشه ي مركزي يا صانع مدبر و مقتدري در آسمان نيست كه همه ي موجودات را به يكديگر مربوط و متحد ساخته باشد، بلكه يك وحدت عمومي پنهاني در خود عالم و جهان هستي وجود دارد، نفس فردي وقتي از بركات آرامش و آسايش اين وحدت مطلق برخوردار مي شود كه کلمه‌ی«من» را فراموش كند، يعني انانيت و «من» بودن او در عالم بي انتها و بي شكل نيروانا منحل شود؛ درست مانند قطره اي كه از دريا جدا مانده است و عاقبت بعد از سير و تحول طولاني به دريا باز گردد.ظاهر ثبات و نمايش بقاء در این عالم همه موهوم و پندار است و نفس نيز يك امر آزمايشي موقت بيش نيست. آنچه در عالم عمل حقيقت دارد، آن است كه انسان و ساير موجودات دستخوش زايش و تبدل و زوال پياپي هستند و خود مي آيند و مي روند و دائماً پديدار مي شوند و ناپديد مي گردند.بودا از همين فلسفه اين چنين نتيجه گرفت كه بايد اين جهان و آمال و هوس ها را ترك كرد و گفت سراسر اجزاي وجود دچار رنج و محكوم به درد و ألم هستند و آن‌ها در سه مظهر جلوه گر مي شوند:
1. آنيكه يعني انتقال و تحول
2. آنتا يعني بی حقیقتی نفس و بطلان «خودي خود»
3.دوكه يعني غم و اندوه
اين مظهر سومي نتیجه‌ی الزامي و ضروري دو مظهر اولي است.بودا معتقد است هيچ چيز دوام و بقاء ندارد و همه چيز دائماً در حال تغيير و تبدیل است و اين سلسله ي تغييرات را نهايت و پاياني نيست. به خاطر اين اندیشه‌ها، روح او فرسوده ي تألم و مبتلا به حزن دائمي گرديد. پس براي آن كه از اين سلسله خلاصي يابد و آرامش ضمير و امنيت خاطر حاصل كند، از تمام آمال و اميال خود دست كشيد و از روي عمد جهان را رها كرد البته رنج و ألم بسياري را تحمل كرد و زماني طولاني را در مراقبت و تفكر و ترك نفس به سر برد و از اين كه بشر در طول عمر خود دست خوش غرور و فريب دنياست، در حزن و اندوه بود.بودا بر روي اين اصول و مبادي، زندگاني را تجزيه و تحليل كرد و نتايجي به دست آورد كه عبارت بود از يك رشته تعاليم اخلاقي كه اكنون مورد بحث ما خواهد بود.

مباني اخلاقي در بوديسم :
 

نخستين مسأله اي كه بودا براي خود مطرح كرد، اين بود كه انسان چگونه بايد زندگي كند تا از آلام و رنج‌ها درامان باشد و ميل به حيات و وجود را كه وهم و پنداري بيش نيست، در خود نابود كند و سعادت نهايي را حاصل كند؛ او در پاسخ به اين سؤال چهار حقيقت اصلي وضع كرده است(44)كه عبارتند از:
1.حقيقت يا اصل اول:
اصل اول اين است كه وجود محنت در زندگي انكار ناپذير است، در زندگي درد و رنج و پيري و بيماري و مرگ وجود دارد. ما همچنین از فشارهاي رواني مانند تنهايي، ترس، خجالت، افسردگي، نااميدي، يأس و خشم رنج مي بريم. این‌ها مسائلي انكارناپذير و واقع‌گرایانه هستند.(45)نخستين قاعده و دستور بودا در روش اخلاقيش ترك عيش و نوش و شهوات است كه موجب درد و رنج می‌شود. اين دستور را به صورتي بسيار ساده مي توان چنين بيان نمود:هر جا كه زندگاني موجب تعب و محنت است، اين تعب و محنت نتيجه ي ضروري و قطعي شهوت پرستي و لذت دوستي مي باشد، به همين دليل بايد نفس را به كلي از اين قيد آزاد ساخت و اين احساس را از ضمير محو كرد.به عبارت ديگر هرگونه ميل و طلبي كه دغدغه ي آن در خاطر، موجب ناراحتي شود، ناپسند است و ترك آن واجب؛ البته اين دستور به طور واضح مطابق عقل سليم است. به طور کلی مي توان گفت بسياري از احكام اخلاقي بودا در بسياري از مسائل با آداب و رسوم و اخلاق در همه ي جهان، مشترك است و در بعضي از آن ها تمام فلاسفه و حكما و پيشوايان اخلاقي در سراسر عالم با هم توافق دارند.مثلاً لذايذ جسمي و اميال نفساني اگر هدف و غايت قرار گيرند، نزد همه ي اخلاقيون مذمومند و همه، آن را باعث شقاوت و بدبختي مي دانند. بودا علاوه بر ترك اين گونه لذايذ قدم فراتر نهاده است و علاوه بر ترك شهوات جسماني، انسان را به ترك ديگر امور نيز اندرز مي دهد.مثلاً مالكيت و دارايي را مذموم مي داند؛ همچنين علاقه بر مال و داشتن زن و فرزند و اقوام و علاقه‌مندي به خويشان را موجب بدبختي مي داند، زيرا عقيده او اين چنين است كه اين گونه تمايلات میوه‌ی شقاوت بار می‌آورد و موجب آن است كه انسان دائماً دچار غم و اندوه و تشويش خاطر باشد.علاقه ي به زن و فرزند چون به واسطه‌ی مرگ يا جدايي از آن‌ها باعث غم و اندوه مي شود، مذموم است. از اين رو نبايد به هيچ چيز و هيچ كس دل بست و هر چيزي كه مفارقت و فقدان آن باعث رنج و ألم است، بايد ترك كرد. كساني كه دل خود را از لوث حبّ و بغض پاك کرده‌اند، هيچ چيز را مطلوب و منظور خود قرار نمی‌دهند و از اين رو از نعمت آزادي و نجات برخوردارند.در كتب و آثار بوداييان كارهايي به تفضیل ذكر شده و مذموم خوانده شده اند و توصيه به ترك آن ها شده، چون باعث رنج و غم و اندوه هستند. تعداد اين امور بسيار است ولي همه ي آن‌ها را در ده غل و زنجير (به اصطلاح خود) خلاصه كرده اند و آن زنجيرهاي دهگانه كه آدمي بايد به قوت اراده از هم بگسلد، از اين قرار است.1.علاقه به نفس 2.شك 3.اعتقاد به آداب و تشريفات در اعمال مذهبي 4. شهوت 5.غضب 6. آرزوي تولد ثانوي و تناسخ در صورت هاي مطلوب 7. آرزوي تولد ثانوي و تناسخ در عالم مجردات 8.كبر و غرور 9.خودبيني و خودپسندي و عجب 10.جهل و ناداني(46)
2.حقيقت يا اصل دوم:
اصل دوم مي گويد كه تمام رنج و محنتي كه بشر در زندگي متحمل مي-شود، به خاطر هواهاي نفساني خود اوست و در واقع اين مصائب را خود بشر براي خود ايجاد مي كند. وقتي به مشكلات رواني انسان‌ها نگاه می‌کنیم، درك اين قضيه بسيار ساده تر خواهد شد. زماني كه انسان به دنبال آرزوهاي دست نيافتني خود مي رود و نمي تواند به آن برسد، پريشان و دلزده مي شود. در واقع او با تبعيت از هوا و هوس چيزي را طلب كرده كه قادر به انجام آن نيست و وقتي كه آن را از خود دور مي بيند، پريشان و افسرده مي شود. همين پريشاني و افسردگي باعث عذاب او می‌شود و همين عذاب مشكلات روحي و جسمي متعاقبي در پی خواهد داشت و اين مشكلات در اعمال و حركات آتي شخص نيز تأثير خواهد داشت كه آن هم به نوبه‌ي خود باعث عذاب بيشتر و مشكلات افزونتري مي‌شود. همين طور است وقتي كه شما توقع داريد ديگران بر طبق انتظار شما رفتار كنند و زمانی که آن ها، اين انتظار شما را برآورده نمي كنند، شما عصباني يا دلسرد خواهيد شد(47)هنگامي كه شما از ديگران توقع داريد كه آن‌ها حتماً بايد شما را دوست داشته باشند ولي اگر در واقعيت اين گونه نباشد، شما نااميد و افسرده خواهيد شد.حتي زماني كه شما چيزي را كه می‌خواسته‌اید به دست بياوريد، بدست آورديد، باعث ايجاد شادي و خوشحالي پايداري در زندگي شما نمي شود؛ زيرا همواره اين ترس با شما خواهد بود كه مبادا از دستش بدهيد و همچنين ديري نخواهد گذشت كه شما از آن چيز مطالبه شده خسته و دلزده مي شويد و علاقه خود را به آن از دست مي-دهيد و ديگر آن را نمي خواهيد و به دنبال يك چيز ديگر به راه خواهيد افتاد و اين شروع تلاش ها و كوشش هاي روحي و جسمي ديگري خواهد بود.به عبارت ساده تر اصل دوم مي گويد كه دست نيافتن به خواسته هاي نفساني باعث بروز مشكلات روحي و جسمي خواهد شد و دست يافتن به خواسته اي نفساني نيز ضمانتي براي شادي و خوشحال پايدار نيست؛ بنابراين بهتر است به جاي دست و پا زدن براي به دست آوردن آن چه آرزو داريد، سعي كنيد خواسته هاي خود را تعديل و تغيير دهيد تا به راحتي و خوشحالي واقعي دست يابيد.علاوه براين زندگی‌ای كه پر از خواستن و مخصوصاً حرص براي بقاء باشد باعث به وجود آمدن نيرويي قدرتمند مي شود كه منجر به تولد دوباره می‌شود و زماني كه ما دوباره متولد شويم، به ناچار داراي جسم فيزيكي خواهيم بود و همان طور كه پیش‌تر گفتيم بدن ما در معرض آسیب‌های فيزيكي و خستگي و پيري قرار دارد؛ بنابراين حرص باعث محنت جسمي می‌شود، زيرا باعث تداوم تناسخ مي شود.
3.حقيقت يا اصل سوم:
اصل سوم مي گويد كه بر رنج و محنت بشر مي توان غلبه كرد و شادي و خوشي را جايگزين آن كرد. اين اصل شايد مهم‌ترین اصل از اصول چهارگانه ي بوديسم باشد، زيرا در آن بودا به ما اطمينان مي بخشد كه شادي واقعي و راحتي خيال قابل حصول و دست يافتني است. زماني كه ياد مي گيريم خواسته هاي نا به جا و هواهاي نفساني را از خودمان دور كنيم و ياد بگيريم كه در روز و لحظه زندگي كنيم، از دقايق و ثانیه‌های زندگی‌مان لذت ببريم (نه اينكه يا همواره در ديروز جا مانده باشيم يا هميشه در روياي فردا باشيم) بخواهيم آنچه زندگي به ما ارزاني داشته درك كنيم و يك زندگي بدون پريشاني، ترس، كينه و خشم را تجربه كنيم؛ آن وقت است كه خوشحال و آزاد خواهيم شد و فقط در آن صورت است كه لبريز از زندگي خواهيم شد، چون ما خودمان را درگير وسوسه هاي فكري براي ارضاي خواسته هاي پايان ناپذير خود نكرده ايم، براي اينكه زمان بيشتري براي رفع احتياجات خود و ديگران داشته ايم؛ به اين حالت «نيروانا» (خشنودي مطلق و پيوستن به كل جهان هستي) گفته می‌شود، در اين حالت است كه ما از تمام امراض رواني در امان خواهيم بود كه به آن نيرواناي نهايي گفته می‌شود.(48)بودا می‌گوید نيروانا قله و نهايت خوشحالي است.
4. حقيقت يا اصل چهارم(49)
اصل چهارم مسيري است كه به غلبه بر رنج و محنت بشر منتهي مي شود. اين مسير هشت قدم، ناميده می‌شود. هشت قدم؛ مسيري است كه بايد پيموده شود تا به پايان يافتن رنج و عذاب زندگي انسان منجر شود.

هشت قدم(50) بودا عبارتند از:
 

قدم اول:
 

ايمان درست؛ يعني ايمان كامل به حقايق چهارگانه اصلي و عزم براي عمل به آن‌ها در طول عمر قدم دوم: نيت درست؛ يعني عقيده ي راسخ بر ترك شهوات جسماني و داشتن محبت حقيقي نسبت به ديگران و آزار نرساندن به جانوران و ترك آمال، كه موجب شقاوت و بدبختي مي شود.

قدم سوم و چهارم :
 

گفتار درست و رفتار درست؛ يعني تن در ندادن به مكالمات لغو و بيهوده و انجام ندادن اعمال ناپسند. انسان بايد تمام مخلوقات را دوست داشته باشد و در گفتار و كردار به آن‌ها ابراز محبت كند.

قدم پنجم :
 

معاش درست؛ يعني هركس بايد مشغله و حرفه اي را انتخاب كند و نيرو و وقت خود را در آن مصرف كند، البته به شرطي كه آن شغل مخالف با مبادي و اصول بودايي نباشد.

قدم ششم :
 

سعي درست؛ يعني هر كسي بايد قوه ي جسماني و عقلاني خود را به كار ببرد تا حق را از باطل بشناسد و هوا و هوس مضر را از مطالب و مقاصد سودمند تشخيص دهد.

قدم هفتم :
 

توجه درست؛ به اين معني كه انديشه و تفكر خود را به عادات پسنديده ي منظم عادت دهد و ساعاتي معين را در اثناي شبانه روز در اطراف مقاصد عالي انساني تفكر و انديشه كند.

قدم هشتم :
 

مراقبت درست؛ و آن منتهاي مطلوب و مقصد آخر مي باشد و انسان را به حالتي نايل مي سازد كه در آن به مقام ارهت يعني قدرت مطلقه، واصل مي گرداند و از دروازه ي مرگ به نيروانا يعني فناي محض و طهارت و تنزيه كامل مي رساند و نفس را از لوث كرمه و زحمت تجديد حیات دائمي راحت مي كند.در این مطالب دو نكته را بايد پيوسته در نظر داشت: اولاً راههاي هشتگانه ي فوق تحت سه عنوان مندرج می‌شود كه عبارتند از: فهم، اخلاق، توجه ثانياً: ترتيب آن ها طوري است كه سالك را به تدريج به سوي مرتبه ي قدوسیت يعني مقام ارهت بالا مي برد و سرانجام او را به نيروانا متصل مي سازد.(51)ارهت چنان كه گفتيم يعني قدوس، و كسي كه واصل به اين مرتبه مي شود از سه مستي نفس خود را آزاد مي سازد: 1.مستي شهوت 2. مستي جهالت مستي حرص و آز . و اين سه سكر است كه موجب تجديد حيات و تولد ثانوي می‌باشد. بوداييان ارهت را كه صاحب نور باطني و نفس قدوسي است، سامبودهي نام داده اند؛ هركس داراي اين مقام باشد و به درجه‌ي ارهت برسد، به كمال سعادت و لذت روحاني و آرامش حقيقي و توجه مطلق رسيده و نفس او كامل شده و قدم به آستانه ي نيروانا نهاده است و مي تواند به راستي مدعي شود كه ديگر رنج و المي ندارد و از لذائذ اين دنيا بي نياز گرديده است.در مكتب بودا قاعده ي اساسي تربيت نفس است كه شخص مؤمن بايد به آرامي و با طمأنينه در يك حالت توجه قلبي، چهار زانو بنشيند و چشم‌ها را ببندد و در اعماق قلب خود، يك پرتو محبتِ عام و دوستي مطلق جهان را كه شامل سراسر موجودات باشد، بطلبد و پيوسته كوشش كند كه دل او از محبتي شديد نسبت به جهان هستي آكنده شود، محبتي بي دريغ و بي پايان. با اين انديشه ي حب محض است كه راهبان بودايي در طی عمر خود به اطراف سير كرده اند و بشارت تعاليم استاد خود را به عالميان عرضه داشته اند.در این جا يك سؤال پيش مي آيد كه آيا اين محبت عام و دوستي مطلق كه بودا تعليم داده با دستور انزوا و سكون در گوشه ي صومعه كه مرحله ي اول طلب و قدم نخستين راه و وصول به نيروانا است، سازگاري دارد يا خير؟اين سؤالي مهم و جدي است و حتي نزد خود بوداییان از همان ابتداي تاريخشان مورد توجه قرارگرفته كه عاقبت به شكافي عظيم در بوديسم منتهي شده است و آن را به دو فرقه‌ی مختلف، مهايانه و هينيانه تقسيم كرده است. (52)

فرامين پنجگانه بوديسم :
 

در دیگر اديان تشخيص خوب و بد بودن اعمال از فرامين آسماني آن دين استنتاج مي شود ولي در بوديسم هر پندار و كردار و گفتاري كه ريشه در طمع و كينه و فريب كاري، دارد يا به عبارت ديگر ما را از «نيروانا» دور مي كند جزء بدي ها به شمار مي آيد و هر پندار و گفتاري كه ريشه در بخشش، عشق و محبت دارد و به ما در رسيدن به نيروانا كمك مي كند، جزء خوبي ها محسوب مي شود.براي دانستن خوب و بد در اديان آسماني كافي است كه شما به دستوراتي كه داده شده عمل كنيد ولي در بوديسم كه مبنا در آن انسان محوري است، براي تشخيص خوب و بد از يكديگر شما از يك خودآگاهي و فهم دروني عميق كه نتيجه ي طي كردن مراحل هشتگانه و پيروي از فرامين پنجگانه است، سود خواهيد برد.(53)حال اين مراحل پنجگانه چيست؟ فرامين پنجگانه‌ي بوديسم كه برپايه‌ي اخلاقيات هستند عبارتند از:
1.نگرفتن جان از موجود جاندار 2.نگرفتن مالي كه حق شما نيست 3. پرهيز از سوء رفتار جنسي 4.پرهيز از گفتار دروغ .پرهيز از مصرف هر گونه مشروبات الكلي و مخدراتي كه عقل را زايل مي كند.فرامين پنجگانه اصول اساسي اخلاقيات در بوديسم هستند ولي تمام آن‌ها نيستند. ما كارمان را با شناختن رفتارهاي بد و اجتناب از آن‌ها شروع مي كنيم و اين همان چيزي است كه فرامين پنجگانه به ما آموزش می‌دهد. وقتي ما انجام عمل بد را متوقف مي كنيم، انجام اعمال خوب خود به خود آغاز مي شود. به طور مثال بودا ما را از گفتار دروغ منع مي كند و زماني كه ما ديگر نمي توانيم دروغ بگوييم ناچاراً هر حرفي كه بزنيم راست خواهد بود.

کتاب‌های مقدس بوديسم :
 

پس از مرگ بودا پيروانش آثار او را گردآوري كردند و آن را به زبان پالي كه شاخه اي از زبان سانسكريت و زبان مردم شمال شرقي هند است، نگاشتند.قديمي ترين كتاب مقدس بودا «پيتاكا» به معناي «سبد هاي قانون» است. اين كتاب داراي سه بخش و به زبان سانسكريت «تري پيتاكا» به معناي «سه سبد» است اين سه سبد عبارتند از :سبد اول؛ حاوي قواعد رهبانيت است، (سبد انضباط بودايي)
سبد دوم؛ وسيله ي رستگاري است و مشتمل بر مباحثات و تعليمات بودا است (سبد آموزش)سبد سوم؛ شامل سخنان ظريف و در عین حال پيچيده ي روان شناسی و مباحث نظري دين بودايي است.علاوه براين هريك از فرقه‌های بودايي نيز كتاب مقدس خاص خود را دارند، مثلاً در تبت دو مجموعه كتاب به نام‌های كنجور و تنجور وجود دارد و در چين حدود 1660 جلد كتاب مربوط به دين بودايي به دست آمده است.

برخي از نقاط ضعف بودیسم :
 

1.خدانشناسي و الحاد اوليه ي اين دين 2.نفي اساسي شخصيت فرد در اين دين 3. كم بها دادن به زن و زندگي خانوادگي 4.كم بها دادن به جهان پيرامون ما 5. مانع خلاقيت و ابداع فردي افراد شدن 6.عدم قبول مسئوليت هاي اجتماعي 7. انكار فكر پيشرفت 8.تأكيد افراطي بر نجات فردي 9.فكر توخاليِ وجود يك نيرواناي پربركت 10. منفي گرايي كلي آن

پي‌نوشت‌ها:
 

39.تاريخ جامع اديان ، ص188
40.Karma
41.بودا قدم اول ، ص23و24 ؛ آموزه هاي بودا ، ص25
42.تاريخ جامع اديان ، ص189
43. تاريخ جامع اديان ، ص192
44. اديان زنده ي جهان ، ص111 ؛ جهان مذهبي : اديان در جوامع امروز ،‌ ص333 ، تاريخ جامع اديان ، ص194
45. آموزه هاي بودا ، ص18 ؛ جهان مذهبي : اديان در جوامع امروز، ص333 ؛ مايكل كريدرز ، بودا ، ترجمه : علی محمد حق شناس ، ص94 ؛ سرگذشت اديان ، ص52 ؛ تاريخ جامع اديان ، ص 195 ؛ ع پاشايي ، راه آيين ، ص28
46. تاريخ جامع اديان ، ص197
47. آموزه هاي بودا ، ص19 ؛ تاريخ جامع اديان ، ص197 ؛ بودا ،‌ ص102 ؛ سرگذشت اديان ، ص53 ؛ جهان مذهبي: ادیان در جوامع امروز ، ص333
48. سرگذشت اديان ، ص53 ؛ آموزه هاي بودا ، ص20 ؛ جهان مذهبي : ادیان در جوامع امروز ، ص334 ؛ بودا ، ص117
49. ر.ک www.behdashtemanavi.com و www.darolhoda.ir
50. تاريخ جامع اديان ، ص197 و 198 ؛ آموزه هاي بودا ، ص20 ؛ جهان مذهبي : ادیان در جوامع امروز ، ص334 ؛ سرگذشت اديان ، ص53 ؛ بودا ، ص118
51. تاريخ جامع اديان ، ص198
52. تاريخ جامع اديان ، ص200
53. آموزه هاي بودا ، ص21و22
 

ادامه دارد…

 

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد