دفاع از زيارت عاشورا(1)
دفاع از زيارت عاشورا(1)
کليد واژه ها : زيارت عاشورا، بررسي راويان ، جعل حديث.
درآمد
به تازگي کتابي را خواندم که به وسيله ي يکي از پژوهشگران نوشته شده بود.نويسنده، درآن کتاب، در سند زيارت عاشوراي معروف تشکيک کرده ومعتقد بود که بند پاياني زيارت، يعني لعن هاي اختصاص يافته به پنج نفر، (1) به متني که توسط شيخ طوسي در المصباح نقل گرديده ، اضافه شده ودر نسخه ي اصلي کتاب نبوده است. همچنين، اين بند در متني هم که ابن قولويه درکامل الزيارات نقل کرده، وجود ندارد و فقط درنسخه هاي چاپ شده ي مصباح المتهجد به چشم مي خورد.
نويسنده در اين باره به تحقيق گسترده اي دست زده وبا جست وجو در نسخه هاي خطي المصباح الکبير والمصباح المنير، (2) به شکل مستند، نشان داده است که بند پاياني به مصباح المتهجد اضافه شده وشيخ طوسي آن را در نسخه ي اصلي کتاب نياورده است.
بخشي از کتاب را که خواندم، اين پرسش به ذهنم خطور کردکه چرا نويسنده سعي دارد در سند اين زيارت ترديد روا دارد، درحالي که دراين زيارت ، بحثي فقهي طرح نشده است تا در آن مسأله ي فقهي نيازمند جست وجوي از حجت باشيم.
ونيز دراين زيارت، چيزي نيست که با اصول مسلم اعتقادي ما يا کتاب خدا ويا سنت قطعي مخالف باشد تا براي دستيابي به واقعيت ، نيازمند دليل واستدلال باشيم. درباره ي مسأله ي لعن- که نتايجي مانند آشوب وفتنه گري هاي فرقه اي وتعميق شکاف ميان مسلمانان در پي دارد- بايدگفت که نويسنده، آن را به شکلي عملي، با جست وجو در نسخ خطي المصباح- که از سده هاي پيشين برجاي مانده – نفي کرده است.
مردم با اين زيارت شريف الفت دارند وآن را از نسلي به نسل ديگر رسانده اند. نويسنده اين زيارت را نفي نکرده است ومدعي ساختگي بودن آن نيست، بلکه فقط درسند آن تشکيک کرده است. اما عموم مردم- که اهل فن نيستند- تصور مي کنند که نتيجه ي اين پژوهش، ساختگي دانستن زيارت عاشورا است؛ درحالي که اين معنا، به يقين، مورد نظر مؤلف نبوده است.حال که چنين است، چرا نويسنده سعي در دامن زدن به سردرگمي مردم درخصوص اين زيارت مشهور- که از نسلي به نسل ديگر رسيده است وعلماي بزرگ نسبت به خواندن آن مواظبت مي کردند – دارد.
تمامي فرازهاي اين زيارت،جز درمسأله ي پيشين،به باورهاي ما-که از اهل بيت(ع)دريافت کرده ايم – منطبق است.از جمله ي اين فرازها دوري جستن از دشمنان آل محمد (ص) ولعن قاتلان امام حسين (ع) است که پيامبر (ص) آن دو را اعلام کرده وبيشتر مسلمانان با ما در آنها همراه اند.
در اين نوشتار، اولاً، برآن هستيم که نگاهي به سند اين زيارت انداخته، اعتبار اين روايت را از ناحيه سند به اثبات رسانيم وثانياً، درستي اين زيارت را با قراين موجود در اسناد پنج گانه اش، نزد ابن قولويه وشيخ طوسي ، حتي با فرض عدم اعتبار سند آن، ثابت کنيم.
از اين رو، بحث درخصوص اين زيارت، دراين مقاله در دو فصل سامان مي يابد:
اول. اثبات اعتبار راويان،
دوم. اثبات اعتبار خود روايات از راه قراين موجود در اسناد آن، با قطع نظر از اعتبار راويان ويا عدم اعتبار آنها.
فصل اول. بررسي صحت زيارت عاشورا
روايت اول
روي الشيخ في المصباح، عن محمّد بن خالد الطياسي ، عن سيف بن عميرة، قال : خرجت مع صفوان بن مهران الجمّال وجماعة من أصحابنا إلي الغربي، بعد ما خرج أبو عبدالله (ع) فسر نا من الحيرة الي المدينة، فلما فرغنا من الزيارة ، صرف صفوان وجهه إبي ناحية أبي عبدالله الحسين (ع) فقال لنا: تزورون الحسين (ع) من هذا المکان من عند رأس أمير المؤمنين – صلوات الله عليه – ، ومن هاهنا وأومأ إليه ابو عبدالله الصادق(ع) وأنا معه. قال: فدعا (3) صفوان بالزيارة التي رواها علقمة بن محمد الحضرمي، عن أبي جعفر (ع) في يوم عاشوراء، ثم صلّي رکعتين عند رأس أمير المؤمنين (ع) و ودع أمير المؤمنين(ع) ، و أومأ إلي الحسين(ع) منصرفا بوجهه نحوهُ و ودّع ، وکان فيما دعا في دبرها: «يا الله! يا الله ! يا الله! يا مجيب دعوة المضطرّين!» إلي آخر الدعا والزيارة؛ (4)
محمد بن خالد طيالسي از سيف بن عميره روايت کرده است که گفت: به همراه صفوان بن مهران جمال وگروهي از دوستانمان به سوي نجف حرکت کرديم؛ پس از آن که امام صادق(ع) از نجف رفته بودند (ما نيز تصميم گرفتيم از حيره به مدينه سفر کنيم)، وقتي که از زيارت [اميرمؤمنان (ع) ] فارغ شديم، صفوان رو کرد به سوي امام حسين (ع) (کربلا) وبه ما گفت: «امام حسين(ع) را از همين جا، بالاي سر امير مؤمنان (ع) زيارت کنيد.از همين جا امام صادق(ع)، درحالي که درخدمتشان بودم، به امام حسين (ع) اشاره کرد».
سيف بن عميره گويند: صفوان زيارتي را درخواست کرد که علقمة بن محمد حضرمي از امام باقر(ع) درروز عاشورا نقل کرده است. سپس بالاي سر امير مؤمنان (ع) دورکعت نماز گزارد وپس از نماز، با اميرمؤمنان (ع) وداع کرد ودر حالي که رو به سوي امام حسين (ع) (کربلا) کرده بود، به آن حضرت اشاره کرد و وداع کرد. ودعايي که در پي آن خواند، اين بود:
يا الله! يا الله! يا الله! يا مجيب دعوة المضطرين! تا آخر زيارت.
سند روايت
سيف بن عميرة نخعي را نجاشي، شيخ طوسي (درالفهرست)، ابن شهر آشوب وعلامه، ثقة دانسته اند.صفوان بن مهران را نيز نجاشي توثيق کرده است. اما محمد بن خالد طيالسي و طريق شيخ طوسي به وي محل بحث است که به آن خواهيم پرداخت.
طريق شيخ طوسي به محمد بن خالد طيالسي
درطريق شيخ طوسي به محمد بن خالد طيالسي ، أحمد بن محمد بن يحيي واقع شده است. شيخ طوسي در الفهرست دربيان ترجمه ي محمد بن خالد طيالسي مي گويد:
له کتاب رويناه، عن الحسين بن عبيدالله، عن احمد بن محمّد بن يحيي، عن أبيه، عن محمّد بن علي بن محبوب، عنه. (5)
آية الله خويي(رح)، از آن رو که توثيقي درباره ي او نرسيده، او را مجهول دانسته است.(6) نظر مشهور – همچنان که آية الله خويي بدان تصريح کرده- اعتماد براوست.
علامه درفايده ي هشتم از خاتمه ي کتاب الخلاصة او را توثيق کرده است وهمچنين، شهيد ثاني در الدراية ونيز سماهيجي وشيخ بهايي او را ثقه مي دانند.
ابوالعباس سيرافي دربيان طرقش به کتب حسين بن سعيد اهوازي براي نجاشي نوشت: «اما آنچه اصحاب ما پذيرفته اند ومورد اعتماد است، آن است که روايت کرده آن را از آن دو، يعني حسين وحسن فرزندان سعيد اهوازي»، وسپس دوطريق ذکر مي کند که در طريق دوم، احمد بن محمد بن يحيي عطار واقع شده است.
اين کلام درتوثيق احمد بن يحيي ظهور دارد؛ اگر چه آية الله خويي(رح) دردلالت آن بر توثيق، تشکيک کرده وگفته است:
اين سخن درصورتي تمام است وبرتوثيق احمد بن يحيي دلالت دارد که طريق ياد شده، به روايت احمد بن يحيي منحصر باشد؛ اما چنين نيست، بلکه آن کتاب ها به خاطر طريق صحيح ديگري مورد اعتماد واقع شده اند… شايد ذکر طريق ديگر، تنها به خاطر تأييد باشد. (7)
ديدگاه آية الله خويي (رح) خلاف ظاهر کلام سيرافي است؛ زيرا ظاهر کلام سيرافي آن است که : کتاب هاي مورد اعتماد از کتب (حسين وحسن فرزندان سعيد اهوازي) آنهاست که احمد بن محمد بن عيسي (طريق اول) واحمد بن محمد بن يحيي عطار قمي (طريق دوم) روايت کرده اند… به عبارت نجاشي وسخن سيرافي توجه کنيد: نجاشي در ترجمه حسين بن سعيد بن حماد، به هنگام نام بردن از کتاب هاي حسين و برادرش حسن بن سعيد … مي گويد:
أخبر نا بهذه الکتب غير واحد من أصحابنا… منها ما کتب إليّ به أبو العبّاس أحمد بن علي بن نوح السيرافي، في جواب کتابي إليه يقول:«و الذي سألت تعريفه من الطرق إلي کتب الحسين بن سعيد الأهوازي (رح) ، فقد روي أبو جعفر أحمد بن خالد البرقي، والحسين بن الحسن بن أبان، وأحمد بن محمد…إلي أن يقول: فأمّا ما عليه أصحابنا، و المعوّل عليه ما رواه عنهما أحمد بن محمّد بن عيسي، أخبرنا الشيخ الفاضل أبو عبدالله الحسين بن علي ابن سفين (سفيان) البزوفري فيما کتب إليّ في شعبان سنة (352 ق) قال: حدّثنا أبو علي الأشعري أحمد بن إدريس بن أحمد القمّي ، قال : حدّثنا أحمد بن محمّد بن عيسي عن الحسين بن سعيد بکتبه الثلاثين کتابا …. وأخبرنا أبو علي أحمد بن يحيي العطّار القمّي، قال: حدّثنا أبي وعبدالله بن جعفر الحميري وسعد بن عبدالله جميعاً، عن أحمد بن عيسي. (8)
اين کلام، درتوثيق احمد بن محمد بن يحيي عطار قمي ظهور دارد؛ زيرا سيرافي مي گويد که اعتماد ايشان (يعني اصحاب ما) واعتماد خود وي در نام بردن از اين کتاب ها مبتني براين دو طريق است که دريکي از آنها احمد بن محمد بن يحيي عطار واقع است…. واين سخن، آن گونه که نقل کرديم، سخني است که در مطلوب ما ظهور دارد.
با اين حال، آية الله خويي (رح) در دلالت اين نامه بر توثيق احمد بن يحيي مناقشه مي کند ومي گويد:
اولاَ، اعتماد پيشينيان برروايت شخص، دلالت ندارد که خود شخص هم مورد توثيق ايشان واقع شده است. نظريه توثيق راوي مبتني براصالت العدالة است که مورد پذيرش ما نيست.
ثانياً، آن کلام درصورتي پذيرفتني است که طريق ياد شده به روايت احمد بن محمد بن يحيي منحصر باشد؛ در صورتي که چنين نيست،بلکه آن کتاب ها به خاطر طريق صحيح ديگري مورد اعتماد واقع شده اند که طريق اول است وبه احمد بن محمد بن عيسي منتهي مي شود وشايد ذکر طريق ديگر، تنها به خاطر تأييد باشد. (9)
دوايراد آية الله خويي (رح) قابل تأمل وبررسي است.
ايراد اول
درباره ي ايراد اول بايد گفت که اعتماد به روايت، از توثيق راويان خبر مي دهد. پس اعتماد به روايات، بدون وثوق راوي صحيح نيست، مگر آن که خلافش ثابت شود که اعتماد براساس اصالت العدالة باشد. واين، اِخبار از سوي اصحاب ما واز سوي ابن نوح است که راوياني را که نامشان دراين دو طريق ذکر شده، توثيق کرده است.
ظاهر از تعويل واعتماد، توثيق است واحتمال اين که اعتماد براصالت العدالة مبتني باشد نه توثيق، حرفي غير قابل اعتناست؛ مادامي که علمي نسبت به آن وجود ندارد وشکي نيست که چنين علمي، در اين مورد، منتفي است.
ونيز ظاهر از توثيق، اعتماد مبتني برحس ويا حدس نزديک به حس است، نه اعتماد برحدس واجتهاد؛ چنان که آية الله خويي، خود در مقدمه ي کتابش گفته است؛ آنجا که مي گويد:
گفتيم که اين احتمال، پس از اقامه ي سيره بر حجيت خبر ثقه، درجايي که نمي دانيم که از حدس ناشي شده باشد، غير قابل اعتناست وترديدي نيست که احتمال وجود حس در راويات ايشان، و لو از جهت نقل بزرگي از بزرگي ديگر وثقه اي از ثقه ي ديگر، با دريافت وجداني، موجود است. (10)
آري، اگر فهميديم که اعتماد شخص بريک راوي مبتني براصالت العدالة است، اعتماد وتعويل اورا نمي پذيريم. اما دراين مسأله کجا چنين علمي وجود دارد؟
چرا اين گونه نباشد، درحالي که توثيقات زيادي از پيشينيان – رحمهم الله – درکتاب هاي فهرست ورجال وتراجمي که در دست ماست ، وجود دارد… تعداد کتاب هاي قدما درتوثيق و تجريح تا زمان شيخ طوسي به صد واندي کتاب مي رسد؛ آن گونه که از کلام شيخ طوسي ونجاشي – رحمهم الله- هويداست.
اگر روش قدما (يا اکثر آنها) اعتماد براصالت العدالة در تعويل واعتماد بود، قدما به اين تعداد زياد کتاب توثيق وتجريح نمي نوشتند. چه نيازي به اين تلاش گسترده براي توثيق بود؟
شيخ طوسي، درآخر فصل «في ذکر خبر واحد» کتاب العدة،مي گويد:
همچنين، از جمله چيزهايي که برصحت باور ما دلالت دارد، اين که ما دريافتيم که طايفه، ميان رجال نقل کننده ي اين روايات ، تمييز داده اند وثقاب آنها را توثيق کرده و ضعفا را تضعيف نموده اند وبين کسي که برحديثش اعتماد مي شود وکسي که برخبرش اعتمادي نيست، فرق گذاشته اند وممدوح ايشان را مدح کرده ومذموم ايشان را ذم نموده اند وگفته اند که فلاني در حديثش متهم است وفلاني دروغگوست وفلاني درمذهب واعتماد دچار اختلاط است وفلاني واقفي وفلاني فطحي مذهب است وطعن هاي ديگري که ذکر کرده اند.
ودراين موضوع کتاب هايي نوشته اند وبرخي از تصانيف را از ديگر کتاب هايي که رجال راوي حديث نوشته اند، استثنا کرده اند [وبرخي کتاب هاي بعضي از اين رجال را، به دليل روايت آن کتب توسط راويان غير ثقه، نپذيرفته اند؛ مانند اين سخن ابن وليد که منفردات محمد از يونس، غير قابل اعتماد است]. حتي اگر کسي از ايشان حديثي را انکار مي کرد، به اسناد حديث و تضعيفش به روايت آن راوي نگاه مي کردند. اين عادت ايشان از قديم بوده است.(11)
اين سخنان شيخ طوسي از روش قدما درتعامل با روات، براساس توثيق است؛ اگر چه شيخ طوسي براين سياق نبوده، اما اين سخن به روشني و صرافت، از روش قدما سخن مي گويد که مبتني بر بررسي و توثيق بوده وبناي ايشان بر اصالت العدالة نبوده است؛ به خلاف سخن آية الله خويي (رح).
همچنين، شيخ در العده مي گويد:
فامّا عقيده اي که من پذيرفته ام، اين است که عمل خبر واحد، اگر از طريق اصحاب ما وارد شود…واز کسي باشد که طعني در روايتش واردنشده باشد ودر نقلش صائب باشد…جايز است… .
تا آنجا که مي گويد:
حتي اگر يکي از ايشان به چيزي فتوا دهد که از [دليل] آن بي خبرند، از او مي پرسند که اين را از کجا گفتي؟ پس اگر آنها را به کتاب معروف يا اصل مشهوري احاله دهد که راوي آن ثقه است وحديثش مورد انکار نيست، ساکت مي شوند واز او مي پذيرند وسخنش را قبول مي کنند.اين عادت وخصلت ايشان از دوره ي پيامبر (ص) وائمه (ع) پس از ايشان وامام صادق (ع)- که علم از سوي وي منتشر شد وروايات از ناحيه او فزوني يافت – است.(12)
آنچه نقل شد، صريح کلام شيخ طوسي (رح) است.او شيخ پيشينيان است وکلام او تصريح دارد دراين که تعويل واعتماد در فتاوا و روايات، برروايات وراويان مورد وثوق مبتني است، وجز اين ، فتوا دادن صحيح نيست و علما دربرابر آن ساکت نمي شوند.سپس تصريح مي کند که اين عادت ايشان درقبال احاديث رسول خدا (ص) وائمه (ع) پس از ايشان و امام صادق (ع) تا دوره ي شيخ طوسي است.اگر قدما – رحمهم الله – بر راوي براساس اصالت العدالة، هنگامي که ايمان وي ثابت مي شد وطعني درخصوص وي به اثبات نمي رسيد، اعتماد مي کردند، تمامي اين سخن، ديگر صحيح نبود.
حر عاملي، درفايده ي نهم از وجه چهاردهم خاتمة الوسائل ، مي گويد:
اگر براساس اصالت العدالة پاسخ گويند، جواب گويم که آن، خلاف مذهب ايشان است وکسي از ايشان، جز اندکي، به آن باور ندارند .درصورت پذيرش اصالت العدالة، بايد آنها به عدالت مجهولان ومهملان معتقد باشند؛ درحالي که چنين اعتقادي ندارند. پس اشتراط عدالت بي فايده خواهد ماند. (13)
بنابراين، ما اعتماد واتکاي قدما را بر روات، معتبر مي دانيم ومعتقديم که اعتماد وتعويل، درتوثيق ظهور دارد.
ترديدي نيست که ما به توثيق قدما، از کساني که در عصر ابن نوح سيرافي مي زيسته اند، عمل مي کنيم؛ همچنان که به توثيقات شيخ طوسي ونجاشي عمل مي کنيم. ابن نوح در دوره ي نجاشي مي زيسته ، مورد وثوق نجاشي بوده وبر اواعتماد داشته وبا او مراسله داشته واز او معرفي رجال وکتاب را در خواست مي کرده است. (14)
ايراد دوم
درباره ي اشکال دوم آية الله خويي در خصوص دلالت سخن ابن نوح برتوثيق احمد بن محمد بن يحيي که:«اين سخن درصورتي تمام است وبرتوثيق احمد بن يحيي دلالت دراد که طريق ياد شده، به روات احمد بن يحيي منحصر باشد؛ اما اين گونه نيست…»، بايد گفت که اين دلالت، ظاهر کلام ابن نوح است ودلالتي جز اين، خلاف ظاهر است.اگر کسي بگويد که برخبري به روايت فلاني به فلاني اعتماد مي کند، ظاهر کلام او، اين است که هر کدام از دو روايت و راويان درنزد او مورد وثوق اند واو در اين کلام، به هر يک از دو نفر به انفراد واستقلال اعتماد مي کند.
مرجع اين ظهور، عرف عام مردم درمقام گفتگو با يکديگر است. وبا وجود قيام اين ظاهر، ترديدي نيست که مردم به احتمال هاي خلاف ظاهر اهميتي نمي دهند وآن را با تمسک به ظاهر، مردود مي شمارند. اگر ما احتمال هاي خلاف ظاهر را اخذ کنيم، ديگر در گفتگوي بين مردم، ظاهري پذيرفته نخواهد بود.
شارع، شيوه اي را که در گفتگوها ي روزانه مردم، درميان آنها جريان دارد، پذيرفته است. بنابراين، نوشته ي ابن نوح خطاب به نجاشي درتوثيق احمد بن محمد بن يحيي عطار قمي ظهور دارد. اين، همان ديدگاهي است که شيخ عبدالله مامقامي برگزيده است. اودرترجمه ي احمد بن يحيي عطار قمي مي گويد:
و آنچه به جلالت اين مرد اشاره دارد، مکتوبي است که ابن نوح خطاب به نجاشي در پاسخ از سؤال او، درباره ي طرق منتهي به ابن سعيد اهوازي (حسن وحسين)، نوشته است… .(15)
واز اين روست که طريق شيخ به محمد بن خالد طيالسي – که در سلسله سند زيارت عاشورا واقع شده است- براي ما قابل پذيرش است.
محمد بن خالد طيالسي
درباره ي محمد بن خالد طيالسي هيچ ذم وجرحي از سوي قدما ومتأخران مطلقاً وارد نشده است.
گروهي از بزرگان اصحاب، مانند محمد بن علي بن محبوب، وعلي بن حسن بن فضال، وسعد بن عبدالله، وحميد بن زياد از او روايت کرده اند که همگي آنها از ثقات اصحاب اند. شيخ طوسي در الفهرست مي گويد:
محمد بن خالد طيالسي کتابي دارد که ما آن را از حسين بن عبيدالله، از احمد بن محمد بن يحيي، از پدرش، از محمد بن علي بن محبوب، از او روايت کرديم.
همچنين شيخ طوسي در الرجال درباره ي او،درگروه «کساني که از ائمه (ع) روايت نکرده اند» مي نويسد:
محمد بن خالد طيالسي، حميد از وي اصول بسياري را روايت کرده است.(16)
اين حميد، همان حميد بن زياد است که شيخ طوسي او را درالفهرست ونيز نجاشي وعلامه وابن شهر آشوب… توثيق کرده اند.
از اهتمام حميد نسبت به محمد بن خالد طيالسي و روايت اصول بسيار از او، بي ترديد، مرتبه اي از مراتب حسن- که سبب اطمينان نفس مي شود – نسبت به روايات او حاصل مي گردد.
محقق مامقاني دربيان ترجمه ي محمد بن خالد طيالسي مي گويد:
ظاهر آن، اين است که او امامي است واتصاف اوبه يکي از پايين ترين درجات حسن به اعتبار روايت بزرگان از او ممکن است. (17)
اگر اين دو امتياز را بپذيريم، نسبت به اخذ روايات او اطمينان پيدا مي کنيم:
امتياز اول.عدم ورود جرح يا طعني درباره ي او در کتاب هاي فهرست ورجال.
امتياز دوم.
روايت بزرگان اصحاب، کساني که به وثاقت شناخته مي شوند ونويسندگان کتاب هاي رجالي به وثاقت وي شهادت داده اند. برخي از اين اصحاب کساني هستند که ممکن نيست از ضعفا روايت کنند؛ مانند علي بن حسن فضال.گفته اند که او از پدرش روايت نکرده است. ومانند محمد بن علي بن محبوب که کشي درباره ي او گفته است: «ثقه، عين، فقيه». وسعد بن عبدالله که شيخ به وثاقتش تصريح کرده است.
ونيز حميد بن زياد از او روايت کرده است؛ همچنان که شيخ طوسي فرموده است . همچنين ، اورا ، همان گونه که گفتيم، شيخ طوسي ،نجاشي، علامه وابن شهر آشوب توثيق کرده اند.
اين دو امتياز به انسان درمقابل روايات او آرامش مي دهد ومطمئن مي سازد که او مردي وضاع و فاسد نيست. اگر اين گونه بود، راويان بزرگ ثقه روايات او را اخذ نمي کردند.
مامقامي درترجمه ي سکوني گفته است که فراواني روايت از او، از ناحيه ي اصحاب، نشانه وثاقت اوست. (18)
هنگامي که کثرت روايت اصحاب را دليل وثاقت دانستيم، دست کم برحسن او و قوتش دلالت دارد.
پيشينيان اصحاب بزرگوار ما از روايت از ضعفا وفاسدان وخلط کندگان ، با واسطه وبدون واسطه، دوري مي جستند… آري آنها درمقابل روايت با واسطه از ايشان تسامح مي کرده اند… اما روايت از ضعفا را نقص وعيب مي دانستند. (19)
وچون امر، چنين است، ما نسبت به روايات محمد بن خالد طيالسي در زيارت عاشورا وديگر موضوعات احساس آرامش پيدا مي کنيم؛ بنابر آن دوامتياز ياد شده و برآنيم که آن دو امتياز در حسن دانستن کافي است؛ اگر چه در صحيح دانستن کافي به نظر نمي رسد.عمل به روايات حسن، مانند روايات صحيح، امري شايع است که مورد پذيرش علماي ما قرار گرفته است؛ بنابر تقسيمي که علامه و شيخ او احمد بن طاووس (رح) از روايات به عمل آورده اند.
روايت دوم
درباره ي روايت دوم – که شيخ طوسي درالمصباح ، به سندش ازمحمد بن اسماعيل بن بزيع، از صالح بن عقبة وسيف بن عميره ، از علقمة بن محمد حضرمي ، از امام باقر(ع) روايت کرده است- بايد گفت: نجاشي درباره ي محمد بن اسماعيل بن بزيع گفته است که او از صالحان اين طايفه وثقات ايشان است. شيخ طوسي نيز او را ثقه دانسته وطريق شيخ به او صحيح است.
آية الله خويي درباره ي طريق صدوق به وي گفته است که آن طريق، همچون طريق شيخ طوسي، صحيح است؛ اگر چه ابن ابي جيد دراين طريق وجود دارد.(20)
اما صالح بن عقبه مجهول است وتوثيقي درباره ي او وارد نشده است. سيف بن عميرة نخعي ، بنابر گفتار نجاشي وشيخ درالفهرست ، ثقه است.همچنين ، علقمة بن محمد حضرمي از اصحاب امام باقر وامام صادق(ع) است. او، بنابر نقل کشي، ديداري با زيد بن علي (رح) داشته که برحسن حالش دلالت مي کند.ودرباره ي توثيق اومطلبي وارد نشده است.پس سند تمام است، جز از ناحيه ي صحابي (علقمة بن محمد).و وجود صالح بن عقبه به سند زيارت ضرري نمي رساند؛ زيرا سيف بن عميره با او همراه است.
اما روايت نخعي که شيخ براي زيارت عاشورا روايت کرد، يعني روايت صفوان بن مهران جمال به صحت روايت علقمه گواهي مي دهد.سيف بن عميره مي گويد که صفوان زيارتي را که علقمة بن محمد حضرمي از امام باقر(ع) در روزعاشورا روايت کرده بود، درخواست کرد.
واين سخن برصحت روايت علقمه دراين سند دلالت دارد واشکالي در بقيه ي رجال سند ونيز در طريق شيخ طوسي به محمد بن اسماعيل بن بزيع وجود ندارد.
بلي، اين روايتي را که شيخ طوسي در المصباح از محمد بن خالد طيالسي، از سيف بن عميره، به نقل از صفوان نقل کرده، برجلالت شأن علقمة بن محمد دلالت مي کند. درآخر روايت آمده است که: صفوان وقتي براي ايشان دعاي پس از زيارت را خواند، سيف بن عميره به او گفت: علقمة بن محمد حضرمي اين دعا را به نقل از امام باقر (ع) به ما ارائه نکرد، او فقط زيارت را به ما داد. صفوان گفت: همراه آقايم امام صادق(ع) وارد شدم… .
مثل اين است که سيف بن عميره به صفوان مي گويد اگر اين دعا بعد از زيارت وارد شده بود، علقمه آن را براي ما نقل مي کرد. واين مطلب بردرجه ي بالايي از وثوق سيف بن عميره نسبت به علقمه دلالت دارد. پس از آن، صفوان بازگو مي کند که اين دعا را خودش از امام صادق(ع) شنيده است.
هر طور که باشد، اعتبار روايت طيالسي به اعتبار سند دوم – که شيخ طوسي در المصباح براي زيارت عاشورا ودعاي زيارت ذکر کرده است- مي انجامد.
پينوشتها:
1- نام چهار نفر از آنها در زيارت عاشورا نيامده و فقط به نام يزدي بن معاويه- لعنت الله عليه -تصريح شده است.
2- شيخ طوسي المصباح الکبير را تلخيص کرد والمصباح الصغير را پديد آورد.
3- يعني صفوان زيارتي را که علقمه روايت کرده، درخواست کرد وممکن است «دعا» مجازاً به معناي «زار» باشد؛ اما معناي اول درست تر به نظر مي رسد.
4-مصبح المتهجد، ص718.
5- الفهرست، ش 634.
6- معجم رجال الحديث، ج16،ص 70.
7- همان.
8- رجال النجاشي، ص 44.
9- معجم الرجال، ج2، ص329.
10- همان، ج 16، ص70.
11- العدة، ج1، ص 366.
12- همان، ج 1، ص 337- 338.
13- وسائل الشيعة، ج 20، ص 102.
14- ر. ک : رجال النجاشي، ص 60.
15- تنقيح المقال، ج2، ص 95.
16- رجال الطوسي، ص 441، ش 54.
17- تنقيح المقال ، ج 3، ص114.
18- مقياس الهداية، ص 78.
19- نجاشي، در چند جاي کتابش ، تصريح کرده است که او از روايت از ضعفا دوري مي کند؛ از آن جمله در ترجمه ي احمد بن محمد بن عبيدالله بن عياشي مي گويد: اين شيخ را ديده ام . او دوست من و پدرم بود و من از وي احاديث بسياري شنيده ام. مشاهده کردم که شيوخ ما او را ضعيف مي شمارند و از او چيزي روايت نمي کنند من نيز از روايت از او اجتناب کردم ، با اين که او از عالمان و اديبان توانمند بود. ( رجال النجاشي، ص 63) ودر ترجمه ي محمد بن عبدالله بن عبيدالله بن بهلول اين چنين آورده است: او در آغاز کار، ثبات داشت و سپس به خلط دچار گرديد. بسياري زا اصحاب را ديدم که از او چشم پوشيده اند و او را تضعيف مي کنند…
اين شيخ را ديدم واز او روايات بسيار شنيدم. اما از پذيرش روايات او خودداري کردم، مگر آنها که با واسطه اي بين من و او نقل شده بود. (همان، ص 282)
اين امتياز، اگر چه از ويژگي هاي نجاشي و بخري از اصحاب ماست، ولي از روش ثقات وراويان بزرگوار پيشين خبر مي دهد که از روايت از ضعفا و مخلطان دوري مي کردند. و برخي به وثاقت مشايخ ثقات، به طور مطلق، اعتقاد دارند، مگر آن که برايشان خلافش ثابت شود.
اين مبنا، بي ترديد، ضعيف است، اما خودداري نکردن راويان مورد وثوق از روايت کردن از يک شخص ، و نيز فراواني روايت از او، ازحسن حال راوي خبر مي دهد. واين مقدار در روايت از او کفايت مي کند، مگر آن که خلافش به دليلي ثابت شود. شواهد نيز براين مطلب درميان روات، متعدد است.
سيد محسن اعراجي کاظمي درکتابش، عدة الرجال، درنشانه ها بروثاقت مي گويد: از جمله دلايل وثاقت، فراواني اخذ روايت از راوي توسط بزرگان است، بلکه فراواني نقل يک شخص جليل القدر از روايات اوست. (عدة الرجال، ص 134)
20- معجم رجال الحديث، ج 15، ص100.
منبع:فصلنامه علوم حديث شماره 53
/ج