سند مظلوميت شهید صدر(1)
سند مظلوميت شهید صدر(1)
ترجمه : عبدالكريم زنجاني
آغاز آشنائي سيد كامل عميدي با شهيد صدر
سيد كامل عميدي هر گاه به محل كار خود در نجف اشرف مي آمد، نماز خود را در صحن حيدري به جا مي آورد. در يكي از روزها، پسر عموي سيد كامل وي را براي شركت در يك عزاداري كه در (بيروني) منزل سيد صدر برگزار مي شد دعوت كرد. هر دو براي عزاداري به آنجا رفته بودند و وي در آنجا سيدصدر را ديد و به ايشان سلام كرد و از همان روز به خاطر اخلاق پسنديده و تواضعي كه سيد صدر داشتند، به ايشان دلبستگي پيدا كرد و در تمام مجالس عزاداري كه شيخ شاكر قرشي در آنها سخنراني مي كرد؛ حاضر مي شد. بدين ترتيب روابط ميان آن دو از سال 1970 تا 1974 ادامه داشت؛ تا اينكه سيد كامل به شهر حله منتقل شد.
بازگشت به نجف اشرف
هنگامي كه سيد صدر در سال 1980 اعدام شد؛ سيد كامل عميدي اين خبر را از اخبار ساعت 9 شب راديو لندن شنيد. در آن موقع وي در شهر حله بود. بعد از شروع جنگ ميان عراق و ايران و احضار وي به خدمت وظيفه سربازي، به نجف اشرف رفت و در مقبره هاي وادي السلام، مخفي و به اتفاق برادر بزرگش و پسر عمويش (سيد محمدرضا) و پسر خواهرش، سيد زهير عميدي، نزد يكي از گوركنان به نام خليل قزويني مشغول به كار شد. سيد كامل، داوطلبانه به جستجوي قبر سيد صدر پرداخت تا اينكه در همان سال توانست توسط گوركن ديگري به نام عباس بلاش خضير بركاوي، آن را پيدا كند. چندي بعد سيد كامل عميدي از نجف اشرف مجددا به شهر حله نقل مكان كرد.
عباس بلاش در سال 1986 و در دوران جنگ ايران و عراق، براي گذراندن سربازي احضار شد. او چون مي ترسيد كه در اين جنگ كشته شود و محل قبر سيد صدر گمنام بماند؛ نزد دو نفر كه به آنها اعتماد داشت و عبارت بودند از هلال حسين المختار و پيرمردي به نام رويضي رفت و موضوع را به آنها اطلاع داد و وادارشان كرد كه در حرم حضرت امام علي (ع) قسم ياد كنند كه اين راز را فاش نكند تا محل قبر را به آنها نشان دهد و پس از قسم خوردن آنها، در نيمه هاي شب، محل قبر را به آنها نشان داد.
با خاك يكسان كردن قبرها پس از انتفاضه شعبانية
پس از انتفاضه شعبانيه در 15 شعبان 1411 هجري قمري مصادف با 1991/3/13 ميلادي، يكي از دستياران صدام حسين به نامبرده پيشنهاد كرد «چنانچه بخواهيد از شيعيان انتقام بگيريد، قبرهاي آنان را نابود كنيد؛ همان طور كه آنها شما را ناراحت كرده اند.» پر واضح است كه هر خانواده شيعه اي در استانهاي عراق، در قبرستان وادي السلام، سهمي دارد. در پي اين پيشنهاد، رژيم عراق عملا اقدام به احداث جاده هاي زيادي در اين قبرستان كرد. اين خيابانها باعث تغيير نشانه هاي مجموعه زيادي از قبرها، از جمله قبر شهيد صدر شدند.
طي انتفاضه شعبانيه عليه رژيم صدام، مأموران امنيتي، عباس بلاش را در منطقه (خان المخضر) دستگير و در مورد اينكه آيا درباره قبر صدر با كسي صحبتي كرده است يا نه، از او بازجوئي كردند. او مطلقا موضوع را انكار كرد و بعد از تحمل انواع شكنجه ها از زندان آزاد شد.
بازگشت دوباره سيد كامل عميدي به نجف اشرف
در سال 1993 ميلادي آقاي سيد حسين بحرالعلوم، سرهنگ حمزه عباس نسيباوي را نزد سيد كامل عميدي فرستاد تا از او بخواهد به نجف اشرف بازگردد و به عنوان راننده پيش او كار كند يك ماشين تويوتا كرونا مدل 1982 براي او خريد. سيد كامل عميدي نزد تني چند از علما به كار مشغول شد، از جمله سيد علي بهشتي، سيد حسين بحرالعلوم، سيد عبد الاعلي سبزواري، سيد محمدرضا خرسان، شيخ محمد رضا خرسان، شيخ محمد اسحاق فياض و به عنوان همراه و نيز راننده سيد حسين بحر العلوم و پس از درگذشت وي نزد سيد بهشتي به عنوان همراه مشغول كار شد. سيد بهشتي و سيد بحرالعلوم و شيخ فياض همواره براي او از فضائل شهيد صدر سخن مي گفتند. پس از شهادت سيد محمد صدر، مراقبت هاي امنيتي عليه علما شدت گرفت و سيد كامل عميدي، براي رهايي از فشار و مزاحمت مأمورين امنيتي، ماهيانه جمعا 480 هزار دينار به آنها پرداخت مي كرد و اين مبالغ را از سيد علي بهشتي و شيخ محمد اسحاق فياض و سيد علي سيستاني مي گرفت. از آقاي سيد علي سيستاني 120 هزار دينار و از آقاي علي سبزواري 25 هزار دينار مي گرفت. 3
پيدا كردن مجدد قبر پس از صاف كردن آن
هنگامي كه سيد كامل محمد علي رحيم عميدي موضوع با خاك يكسان كردن گور سيد صدر را فهميد ؛ به اين فكر افتاد كه راهي براي حفظ جسدايشان پيدا كند؛ از اين رو به قبر كن اولي، يعني عباس بلاش خضير بركاوي نزديك شد تا محل گور را به وي نشان دهد و جسد را به جاي ديگري منتقل كنند. از سوي ديگر عباس بلاش توانسته بود مجددا از طريق گوركن ديگري به نام رسول كواخه، محل قبر سيد صدر را شناسايي كند. رسول كواخه به اتفاق رويضي روي اين قبر نشانه اي گذاشته بودند.
در ماه مارس 1994 ميلادي(رمضان شوال 1414 هجري قمري )شخصي به نام حميد علوان خوير كه از دوستان عباس بلاش بود، براي او پيغام فرستاد و محل قبر سيد صدر را از او سؤال كرد. وي نخست از دادن پاسخ امتناع كرد و گفت، «از اين قبر چه مي خواهيد؟» اين شخص پاسخ داد، «يكي از دوستان مي خواهد آن را زيارت كند.»
چند روز بعد سيد كامل عميدي نزد عباس بلاش رفت و موضوع را با او در ميان گذاشت. عباس پس از تأمل گفت، «سيد كامل! اين كار شما گردن زدن در پي خواهد داشت.» ولي انجام اين مهم را پذيرفت و گفت، «شهيد صدر در لحد به سوي ولايت و شخصي ديگر به سوي بيابان آرميده اند. و سنگ لحد شهيد صدر بسته نشده است بلكه بازمانده و خاك از هر سوي وارد آن مي شود و بر روي ابروي سمت راست وي يك شكاف ديده مي شود و محاسن وي نيز سوخته است. اما آن پيكر ديگر بر روي لحدش قطعه چوبي قرار داد و در يك قطعه نايلون پيچيده شده است.» سپس عباس بلاش پرسيد، «آقا فتوايي از علما گرفته شده است؟» پاسخ سيد كامل منفي بود.
اجازه گرفتن انتقال پيكر از مراجع و همسر سيد صدر
سيد كامل عميدي نزد سيده ام جعفر همسر سيد صدر رفت و با موضوع انتقال پيكر سيد صدر را با ايشان مطرح كرد و ايشان با خارج كردن پيكر موافقت كردند و يك هفته بعد اطلاع يافتند كه عمل انتقال پيكر پايان يافته است. همچنين سيد مصطفي، فرزند سيد محمد صدر نيز از اين كار اطلاع پيدا كرد. همچنين سيد كامل نزد شيخ ياسر ركابي از اهالي بصره كه از شاگردان سيد حسين بحرالعلوم بود، رفت و از وي خواست كه از سيد بحرالعلوم اجازه بگيرد و سؤال را بدين صورت مطرح كند، «قبر يكي از روحانيون توسط عوامل بعثي منهدم شده و در خيابان قرار گرفته است. آيا به من اجازه مي دهيد كه پيكر ايشان را از اين مكان خارج كنم و در جاي ديگري كه شايسته ايشان است، دفن كنم؟» سيد كامل، روز بعد موضوع را پيگيري كرد و سيد ياسر تاكيد كرد كه سيد بحرالعلوم اجازه دادند و پاسخ ايشان بدين گونه بوده است، «بقاي جسد در اين محل، هتك حرمت ايشان است. برو آن را خارج كن، حتي اگر جسد سيد محمد باقر صدر باشد» اما سيد كامل مي خواست بيشتر مطمئن شود؛ بنابراين خواست كه در حضور خويش اين سؤال را تكرار كند.»
در روز بعد هنگامي كه سيد عميدي در محضر سيد بحرالعلوم نشسته بود؛ شيخ ياسر گفت، «من ديروز از شما پرسيدم آيا جايز است جسد يكي از علماء كه قبر ايشان منهدم شده و اكنون در خيابان قرار گرفته است، خارج كنيم؟» سيد بحرالعلوم پاسخ داد، «بله و به شما گفته ام كه ماندن جسد در آن محل هتك حرمت ايشان است.» بنابراين سيد عميدي بيشتر اطمينان حاصل كرد. سپس سيد عميدي بيشتر اطمنيان حاصل كرد. سپس سيد عميدي موضوع را به اطلاع سيد عبد الرحيم الشوکي و سيد محمد صالح حکيم،برادر سيد محمد سعيد حكيم، مرجع كنوني واز سيد محمد صالح خواست كه از برادرش اجازه بگيرد؛ ولي نام صاحب جسد را به او فاش نكرد. چند روز بعد و پس از تمام شدن نماز ظهر و عصر سيد محمد صالح حكيم گفت كه موضوع را از برادرش سؤال كرده و ايشان اجازه انتقال را داده اند. وي از سيد كامل خواست كه نام صاحب پيكر را بگويد؛ اما سيد كامل نپذيرفت و نامبرده بعد از سقوط رژيم صدام، نام صاحب پيكر را فهميد.
شيخ عبدالعالي بصري هنگامي كاركردن در (بيروني) سيد محمد صدر موضوع خارج كردن جسد را با ايشان مطرح كرده بود؛ ولي او پاسخ داده بود، «او را به خدا واگذاريد ؛ زيرا خداوند اولياي خويش را پنهان نمي گذارد».
خريداري يك قطعه زمين براي قبر جديد
پس از اتمام جنبه شرعي انتقال پيكر، براي تأمين مالي طرح آغاز شد و سيد كامل عميدي توانست زميني به مساحت پنجاه متر مربع تهيه كند كه هزينه آن را جبار مكاوي حلي (ابواحمد) پرداخت كرد. سپس مساحت بقعه به يكصدمترمربع رسيد كه توسط حاج علي عبدالله حلي با خريدن هفت قطعه مجاور تأمين شد. سپس تعداد ديگري از افراد مؤمن، چهار قطعه اهداء كردند، از جمله دكتر حسن ركابي و سيد رياض نوري كه سه قطعه اهداءكرد. همچنين حاج خليل قنبر حلي و حاج محمد تقي حلي مبالغي پول نيز اهداء كردند.
تهيه تابوت و كفن
قبل از انتقال جسد، بر حسب تصادف، جسد يكي از علماي هند براي دفن در يك مقبره خصوصي در حرم علوي به مسجد شيخ طوسي آورده شد؛ ولي به علت ممانعت رژيم، جسد وي در وادي السلام دفن شد و تابوت در مسجد شيخ طوسي باقي ماند. هنگامي كه سيد كامل تابوت را مشاهده كرد كه قطعه پارچه اي بر روي آن بودو بر آن جمله «لااله الا الله محمد رسول الله» نوشته شده بود. از حاج حسن، متولي مسجد اجازه استفاده از تابوت را گرفت كه اين اجازه داده شد.
عمليات نخستين انتقال جسد
قرار شد انتقال پيكر در روز 7 صفر 1415 هجري قمري مصادف با 17/7/1994 ميلادي انجام شود. شاهدان اين عمليات كه در ساعت 8 صبح اجرا شد، شش نفر و عبارت بودند از :
1. قبر كن اولي عباس بلاش خضير ركابي.2. سيد كامل محمد علي رحيم عميدي 3. سرهنگ حمزه عباس نسيباوي (ابوهدي) 4. ابوحيدر از دوستان ابوهدي5. سيد فاضل ابوالجسام موسوي ايحاوي از اهالي كوفه كه از عمليات اخراج جسد عكس گرفت 6. مرتضي فرزند سيد كامل عميدي.
عباس بلاش قبر را كه در نزديكي باجه اطلاعات در كنار درب ورودي غربي قبرستان وادي السلام قرار داشت؛ تعريض كرد تا امكان دفن پيكر فراهم شود ؛ سپس سيد كامل عميدي وارد قبر شد، ولي به زودي به علت شنيدن صداهايي با گريه و ترس از قبر خارج شدو پس از آرام شدن،همراه عباس بلاش مجددا وارد قبر شد. آنها سيد صدر را ديدند كه انگار به تازگي دفن شده بودو جسد وي رو به حرم حضرت علي (ع) قرار داشت و در كنار وي جسد يكي از شهدا كه رو به بيابان بود ؛ قرار داشت. سيد كامل خاك را از روي جسد سيد صدر كه طبق رويه معمولي دفن نشده بود؛ كنار زد. عباس بلاش، پس از قرار دادن كفن زير جسد، آن را به طرف چپ برگرداند تا به پشت قرار بگيرد؛ در صورتي كه قبلا به طرف راست قرار داشت. وي به صورت سيد صدر نگاه كرد و ديد كه از پشت سر، گردنش را بريده اند و سوراخي را روي ابروي راستش مشاهده كرد كه پنبه پر شده بود و جاي سه ضربه چاقو نيز در سينه اش ديده مي شد و نصف موهاي محاسن وي سوخته بود. وي قطعه پنبه را از روي ابرويش برداشت.ناگهان قطرات خون خود به خود جاري شدند. پس از اينكه جسد را در لبه قبر گذاشت، خونهاي خشك شده آغشته به خاك را مشاهده كرد. سيد كامل هنوز اين خونها را همراه با پنبه و تابوت و قطعه پارچه رانزد خود نگهداري مي كند. همچنين مقداري از محاسن سيد صدر نزد حاج علي حلي نگهداري مي شود.
هنگامي كه پيكر را برداشتند احساس كردند سنگين است و سرهنگ حمزه هنگام حمل پيكر دوبار زمين خورد. سيد كامل به همراه سرهنگ حمزه و ابوحيدر، پيكر را توسط يك ماشين كروناي سفيد رنگ متعلق به سيد حسين بحرالعلوم براي طواف به حرم حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام منتقل كردند. سيد كامل قبلا از پسر خواهر خود، زهير عميدي، خواسته بود كه جاده منتهي به مرقد حضرت علي عليه السلام را مراقبت كند.آنها سه بار جسد سيد صدر را دور حرم شريف طواف دادند و براي او زيارت (امين الله) را خواندند. آنها بعد از اينكه جنازه را از درب خروجي، بيرون بردند، يك مرد كه فروشنده درب و پنجره بود ؛ آنها را در حمل پيكر كمك كرد و بعدا معلوم شد كه از محبين سيد صدر است ؛ ولي صاحب پيكر را نمي شناخت. سيد كامل قبلا از او سؤال كرده بود كه آيا اطلاعي از درب و پنجره هاي منزل سيد صدر كه منهدم شده بود دارد يا نه تا شايد بتواند آنها را از او بخرد؛ ولي اين مرد گريه سر داده بود.
پس از آن سيد صدر را به وادي السلام برگرداندند و در قطعه اي كه براي اين منظور اختصاص داده بودند به خاك سپردند و به منظور پوشش، لوحي را روي آن گذاشتند كه بر آن نوشته شده بود، «مرحوم سيد محمد علي عميدي : تاريخ وفات 1980/5/16 » اين نام پدر سيد كامل بود.
منبع:ماهنامه شاهد یاران، شماره 18
ادامه دارد…
/ج