فيلسوف متفكر
فيلسوف متفكر
آنچه در پي مي آيد نوشتاري است كه عالم جليل و مجاهد، حضرت آيت الله حاج سيد مرتضي مستجابي، از دوستان و اقوام شهيد آيت الله صدر در اختيارمان گذارده اند. آيت الله مستجابي از دوران نهضت ملي همدوش چهره هائي چون آيت الله كاشاني و شهيد نواب صفوي، در عرصه مبارزات ملت مسلمان ايران حضوري فعال داشتند و در اين طريق خطير، هماره ثابت قدم بودند. علاوه بر اين ايشان را سابقه اي است ديرين و صميمانه با چهره هائي چون شهيد آيت الله صدر،امام موسي صدر و شهيدآيت الله سيد مصطي خميني كه گفتني هاي جذاب و شيرين اين دوستي هاي صميمانه همچنان ناگفته مانده اند.
از اين حقير خواسته شد چند جمله اي درباره ارادتم نسبت به فيلسوف متفكر، شهيد بزرگوار، آيت الله العظمي سيد محمد باقر صدر رحمه الله عليه بنويسم. شهيد فقيد تا آن پايه بزرگ و بزرگوار بود كه خامه ناتوان من با اين واژه هاي محدود، قدرت تفسير شخصيت ممتاز معظم له را ندارد. فقط براي اطاعت دستور، جسارت مي كنم.
حقير از بني اعمام آيت الله شهيد آقا سيد محمد باقر صدرم. به حكم تقارب سني و شهرتي كه فرزندان مرحوم آيت الله العظمي سيد اسماعيل (صدر طاب ثراه) در نبوغ و كمال داشتند، شايق به زيارت عموزاده هايم بودم. آن مرحوم دركنف برادر بزرگوار خود علامه سيد اسماعيل صدر براي ادامه تحصيلات خود از كاظمين به نجف اشرف آمده بودند.
رابطه معنوي و ارتباط روحاني من با شهيدفقيد در حدود 55 سال پيش بود كه براي زيارت اعتاب مقدسه مشرف شدم و قصد اقامت براي تحصيل نداشتم. در اولين برخورد و معارفه، چنان مجذوب عواطف سرشار و محبتهاي معظم له شدم كه به مصداق شعر حافظ
چشم مسافر كه بر جمال تو افتد
قصد رحيلش بدل شود به اقامت
قصد اقامت در نجف براي تحصيل كردم و روزها و شبها، ضمن برخورداري از جو علمي و تحقيقي، از ديدار و مصاحبت شهيد صدر برخوردار بودم.
شيفتگي آيت الله براي پيمودند مدارج علمي و آثار نبوغ و اشتغال زياد تحقيقاتي او از همان روزهاي اول، چشمگير و جالب توجه بود. از همان ايام، علاقه آن مرحوم به تحقيق و مطالعه و بحث و محاوره، مشهور بود وديدار نخستين او به هر برخورد كننده اي مي فهماند كه با مردي كاوشگر و دانش دوست روبه روست. عوائقي مانع ادامه تحصيل من شد و ناگزير به بازگشت به ايران شدم. پس از چند سالي كه موفق به عتبه بوسي آستان قدس مولاي متقيان شدم، همراه خانواده و شش نفر از علما و شخصتيهاي اصفهاني به نجف اشرف مشرف شدم و با وجود فضلا و دانشمندان بزرگي چون آيت الله العظمي خوئي طاب ثراه، شهيد صدر را مرجعي جوان و با انديشه و صاحب رساله عمليه كه در دسترس همه و بالاخص جوانان بود و در مرتبتي بسيار عالي يافتم و متوجه شدم كه از حد طلبه اي ساده به يك شخصيت علمي ممتاز تبديل و در جوامع علمي، شناخته شده است، يعني آن طفل،يكشبه ره صدساله را پيموده بود. شهيد صدر از لحاظ عاطفي بي نظير بود. در سعه صدر واستغناي اين مرد بزرگ به نقل خاطره اي ناگزير هستم. آن روزها شنيده مي شد كه مرحوم سيد محمد صدر، رئيس الوزراء عراق، از معظم له دعوت به تصدي يكي ازمشاغل مهم قضائي را كرده بود تا از وجود علمي و مجبوبيت ايشان استفاده شود و هم ايشان يا اخذ حقوق به زندگي خود سرو ساماني بدهد، ولي اين دعوت با اعتذار و پاسخ منفي ايشان مواجه شد. شهيد صدر كه به زندگي طلبگي دل، خوش كرده بود، از عموزاده خود،تقاضاي آزادي براي ادامه فعاليتهاي علمي كرده و به ايشان گفته بودند من شيفته درس و تحقيق هستم و انتظار دارم به سابقه عنايتي كه در حق من داريد، مرا براي ادامه تحصيل و تكميل معلومات، آزاد بگذاريد.
باري مسافرتهاي اينجانب تكرار مي شدند والبته از محضر پر فيض و مهرش بهره ها مي بردم تا آخرين سفرم كه در سال 1356 و قبل از انقلاب اسلامي اتفاق مي افتاد، در صحن مطهر و در بدو ورود، مواجه با دو روحاني بزرگ شدم.آن آقايان برايم از آقاي صدر گفتند. آتش شوق ديدار آن عزيز چنان اندر دلم زبانه كشيد كه مرا به دار اشرف صدر رهنمون شد. شتاب من تا بدان پايه بود كه نتوانستم مراتب امتنان خود را از دو روحاني گرانمايه كه حضرت آيت الله آقاي سيد محمود هاشمي شاهرودي و حجت الاسلام و المسلمين آقاي محمدي دامه بقائه بودند، ابراز كنم. شهيد صدر يك انسان به تمام معنا بود. روحي بزرگ داشت و از عواطف سرشار انساني برخوردار بود. علم و حكمتش را از طريق تاليفات عالمگيرش هم مي توانيد بدانيد، ولي هيچ كس نمي تواند از اين آثار برجسته حدس بزندكه او تا چه حد انساندوست و شيفته عواطف مفيد و شخصيت انساني بود. تواضع بي نظير او را با خاطره اي بيان مي كنم. روزي كه پس از اين سفر مي خواستيم از خدمتش خداحافظي كنيم، آن مرد انسان، آن مرد عالم، آن فيلسوف كم نظير، با چشم خود مشاهده كردم كه آمده در خيابان و در ماشين را گرفته كه سوار شويم. اين درس، پيوسته مرا در زندگي رهنمون بوده است. اينجانب از باده مهرش بيشتر سرمست شده ام تا از عقل و حكمتش، به همين دليل مي خواهم بگويم او يك انسان فوق العاده بود. فوق العادگي شخصيتي او در نشان دادن روحيه اخلاقي و معنوي اوست. او تجليگاه يك عارف بزرگ الهي از نمونه مولايش علي (ع) بود. مردم هنوز به عظمت وجود او پي نبرده اند. تاريخ بعدها قضاوت خواهد كرد. او فداي عشق و عواطفش نسبت به مردم گرديد. او شهيد شد تا زجر و شكنجه را از ديگران بر دارد و چگونه زيستن را به فرزندانش بياموزد. ارتباط حقير با آن مرد بزرگ تا روزهاي آخر قبل از زندان برقرار بود و به من تلفنا تكليف كرد كه توپل شوبين ايران و عراق تا اخبار دست اول هميشه به هم برسد و اتصال پيدا كند و بشود به هر قسم توانائي به اهداف آيت الله العظمي خميني طاب ثراه كمك كنيم و وظيفه خود را به نحو احسن انجام دهيم. مشاراليه شيفته حكومت اسلامي بود.
از خداوند متعال مسئله دارم تا روح بزرگ او را با اوليايش محشور دارد.
منبع:ماهنامه شاهد یاران، شماره 18
/ج