نقش عرفاني نماز درتعالي انسان
نقش عرفاني نماز درتعالي انسان
هر انساني از زمان كودكي به امور دنيايي دلبستگي هايي دارد كه مقدمه اي بر عشق ورزي هاي او درساليان بزرگسالي است. اما اگر دلبستگي به محبوب هاي دنياي انسان را به وابستگي آنها بكشاند، يك نقص محسوب مي شود وهنگام خروج از دنيا در فراق آنها رنج عظيمي شامل حالش خواهدشد. چرا كه او در كلاس و آزمون دنيا به محبوب حقيقي دست نيافته و به او انس نگرفته است. عشق هاي زميني براي درك عشق الهي در حكم وسيله اي هستند و تنها عملي كه توانايي تكامل انسان و آشنايي او با معبود حقيقي را دارد و انسش را نصيب بنده مي كند، نماز است. با اينكه در اسلام به نماز سفارش بسيار شده، اما بعضي افراد به آن توجهي ندارند و اين ناشي از عدم شناخت انسان از حقيقت نماز است. در حالي كه وقتي نماز ازظاهر به باطن انسان راه يافت، آدمي را به حقيقت آن سوق داده سبب اقامه نماز حقيقي مي گردد. با رعايت آداب نماز بنده مراحل كمال را طي كرده و به قرب حضرت حق نائل خواهدشد.
نويسنده كوشيده است نگاهي مستند و اجمالي به اجزاي نماز داشته باشد. اينك مطلب را از نظر مي گذرانيم:
پيش از آنكه انسان پا به عرصه جهان بگذارد خداوند او را مسجود ملائك نمود و به مقام جانشيني خويش در زمين شرافت بخشيد. ذات حق چگونه زيستن را به انسان آموخت و آنچه براي فراگيري او لازم بود در كلام وحي خويش قرار داد و آن را بر قلب فرستادگانش جاري نمود. يكي از جنبه هاي زندگي انسان، عبادت حق تعالي است كه در زيباترين تجلي اش يعني نماز، بر بندگان واجب گرديده است.
اقامه نماز اصل مشتركي است كه همه فرستادگان الهي به آن اذعان داشتند و در هر ديني به طور خاص بيان گرديده است. در دين مبين اسلام نيز به عنوان كاملترين دين به اين مهم توجه خاص شده، تا آنجا كه در روايات آمده است، ديگر اعمال بدون پذيرش نماز در قيامت پذيرفته نيست.
انسان همانند موجودات ديگر سير كمالي به سوي خدا دارد و خداوند ياد خود را منوط به ياد بنده كرده است. هرچه بنده در اين دنيا بيشتر به ياد خدا باشد در قيامت كه ديده ها دگرگون مي شوند، باري تعالي نيز رحمت خاصه اش را شامل فرد مومن كرده و به او بصيرت داده تا با نور الهي پروردگارش را نظاره كند. براي همين است كه خداوند نماز را كه ذكر اكبر است بر انسان واجب نموده تا او در سايه اين ارتباط معنوي با معبودش به اوج رسيده شايسته قرب حق شود.
حقيقت نماز
نماز به عنوان يكي از فرايض عمومي مسلمانان، داراي ظاهر و باطن است كه باطن آن انسان را به حقيقت نماز سوق مي دهد. اما حقيقت نماز چيست؟ آيا تسبيح است؟ ركوع است؟ سجود چطور؟ اگر اينها باشد كه فرشته ها دراين امر با انسان شريك هستند. گروهي در سجودند و گروهي در ركوع و گروهي به تسبيح حق مشغولند.
نماز پروبال رهايي از برهوت و پرواز از ملك تا ملكوت است. بلبل جان نه در قفس ناي آواز دارد و نه در محبسش بال پرواز. بايد از اين زندان رهيد تا به خلوتگاه جانان رسيد، و نماز پروبال پرواز است. چرا كه بشر مسافر به سوي خداست. اما انساني كه با دنياي فاني عجين باشد و همه آرزوهايش خلاصه در آن، از سراي باقي و وصال يار چه خبر دارد؟
نفسهاي وابسته به خاك را به وصال معشوق ازلي چه كار؟ براي رهايي از منجلاب و رسيدن به نورالهي از كدام باند بايد به سوي خدا پرواز كرد؟
شايد سجاده خاكي بهترين باندي باشد كه انسان را روانه ملكوت سازد و تكبيره الاحرام شروع اين پرواز. اما اول شرط پرواز، به سوي حق خروج از بيت نفس و خودخواهي است، خروج از من ها و… چنانچه در سفر ظاهري تا انسان در منزل خويش است هرچه گمان مسافرت كند و بگويد مسافرم مسافرت تحقق پيدا نكرده است، چرا كه در شرع نيز مسافرت به خروج از منزل و پنهان شدن آثار شهر خود از ديدگان وابسته است، در نماز نيز تحقق سير الي الله به انقطاع از خود و ما سوي الله. بستگي دارد.
(آويني، فردايي ديگر، ص 146).
در نماز قلب انسان به ذكر و ذاكر توجهي ندارد، بلكه تمامي وجودش غرق در مذكور است و هرگاه كه در طي آن التفاطي به ذكر براي او ظاهر شود، آن توجه براي او حجاب است و از غايت اصلي منحرف مي شود. در نماز انسان از خود غايب شده و عوارض باطني در اعضاي خود احساس نمي نمايد. همانند امام علي(ع) كه هنگام نماز تير را از پايش درآوردند. (ملاصدرا، ترجمه و شرح اصول كافي، ص 147)
پس از آن كه انسان در نماز از بيت نفس خارج شد و تعيناتي همراهش نبود سفر الهي محقق شده و نمازش او را به ملكوت خواهد رساند.
حقيقت نماز نوعي خروج و انتقال از دنياي سه بعدي و قدم نهادن در دنياي ديگر است. دنيايي كه به نوبه خود از جوشش و جنبش و از واردات قلبي پر است. در نماز است كه انسان مي چشد خدا از هر انيسي براي دوستانش انيس تر است. و از هركس ديگر او را حاضرتر مي بيند، چرا كه با ياد او همراهيش را مي چشد و به آن انس مي گيرد و ديگر از نماز خواندن سير نمي شود. درهر نماز تجلي يار را مي بيند. آري نماز معراج مؤمن است كه مستلزم قرب الهي مي شود. انسان با نماز نظاره گر تجليات الهي شده و با انس با نماز سختي و وحشت سفر از او رفع مي شود، و وقتي به خود مي آيد باز به اين مقام قناعت نمي كند و با بال عشق شروع به پرواز مي كند و در اين سفر خدا مبدأ، اصل سفر و منتهاي آن است. (آويني، فردايي ديگر، ص 160)
طهارت مقدماتي نماز
يكي از مقدمات نماز وضو است، كه نماز بدون آن پذيرفته نيست. اما در مورد باطن آن در روايتي از امام صادق(ع) آمده است كه خداوند به پيامبر(ص) خطاب كرد: صورت خود را بشوي كه عظمت مراخواهي نگريست و دو زراع راست و چپ خود را بشوي كه با آن كلام مرا خواهي گرفت. پس با باقيمانده آب دست، سر و دوپاي خود را تا برآمدگي مسح كن كه من تو را فرخنده مي گردانم و گامهايت را به جايي مي رسانم كه جز تو هيچ كس آنجا گام ننهاده است. (كليني، اصول كافي، ج3، ص485)
پس وضو مقدمه اي براي نگريستن به عظمت حق تعالي و دريافت كلام الهي و رسيدن به علو درجات است.
باطن نماز
اما باطن نماز كه شامل تكبير، قرائت، ركوع، سجود، تشهد و سلام است، همانطور كه در رو به قبله ايستادن صورت ظاهر از ديگر جهات به سوي خانه خدا است، قلب خويش را از ديگر امور به جانب فرمان الهي متوجه مي كنيم.
هنگام قيام، در ذهن عظمت قيام در حضور الهي در رستاخيز، و هراس قيامت هنگام حسابرسي در دل انسان حاضر مي شود. پس بايد دانست كه در حضور الهي ايستاده و خداوند به حالش آگاه است.
تكبير: در تكبير، چون زبان انسان بدان گويا شود، شايسته است كه قلب آن را تكذيب نكند. زيرا معمولاً هواي نفس انسان از امر الهي و بر او غالب تر است و انسان از هوي فرمانبردارتر است تا خداوند. چون هواي نفس را به جاي خداي خود گرفته و بزرگ داشته و يا ممكن است كه تكبير انسان تنها گفتن سخني به زبان باشد بدون موافقت قلب.
در حديثي از امام كاظم(ع) آمده است: “پيامبر اسلام چون شبانگاه به آسمان برده شد از هفت حجاب گذشت و چون نزد هر حجاب يك تكبير گفت خداوند عزوجل او را به نهايت بزرگواري رساند. ” (سيوطي، جامع الاحاديث، ج5، ص59، ح2377)
تكبير در نماز نقش دريدن حجاب را دارد. وقتي نمازگزار تكبير مي گويد به يك درجه در مناجات به مولايش نزديكتر مي شود. نزديكي اي كه پيش از اين حاصل نشده بود.
نماز در كلام امام علي(ع) داراي هفت تكبير است كه در هر تكبير برتر بودن خداوند از: 1- ايستادن يا نشستن 2- حركت و يا ايستايي 3- جسم يا تشبيه به مانند 4- حلول كردن اعراض در او، 5- وصف بجوهر يا عرض شدن، و 6- تغيير از حالي به حال ديگر شدن، مبرا دانسته و در تكبير آخر حواس پنج گانه در خدا حلول نكرده است. (مجلسي، بحارالانوار، ج81 ص253)
قرائت: در قرائت، قلب نخست به معاني پيشي مي گيرد سپس زبان خدمت قلب را نموده و آن را ترجمه مي كند. پس هنگام پناه بردن به خدا، وسوسه هاي شيطاني و خودبيني از نفس دور شده، ورود به دروازه رحمت آسان شود. (ملاصدرا، ترجمه و شرح اصول كافي، ص190)، قرائت در نماز شامل سوره حمد، سوره توحيد، قنوت و تسبيح است كه به بيان آن مي پردازيم:
حمد: در سوره حمد، هنگام گفتن: (بسم الله الرحمن الرحيم) نيت شگون و تبرك به نام خدا شده است تا انسان بداند تمامي كارها به دست اوست و فيض رحمتش در دنيا و آخرت نصيب وي مي شود. چون تمامي نعمت ها از جانب خداوند است، ناچار جز او شايسته حمد و سپاس نيست.
زمان گفتن (الحمدالله رب العالمين) ستايش خداي را كه پروردگار جهانيان است، نعمت را از جانب خدا مي بيند و او را سپاس مي گويد.
چون، “الرحمن الرحيم ” مي گويد، در قلب انواع لطف و كرم و آثار رحمت خدا را از طبقات بهشت و غير آن حاضر مي كند تا دروازه اميد به رويش گشوده شود.
با گفتن (مالك يوم الدين) در قلب خويش انواع خشم و قهر خداوند بر بزهكاران و كافران و آثارغلبه و كيفر او مانند طبقات دوزخ و غير آن را با چشم دل مشاهده مي كند، تا در خوف برايش باز شود و چون بين رجا و خوف جمع شد خود را براي اخلاص آماده كرده و مي گويد (اياك نعبد…)، تنها تو را پرستش مي كنيم. پس حضور ناتواني و نيازمندي و بيزاري جستن از حركت به غير خداوند را تجديد كرده، مي گويد (… اياك نستعين) تا دروازه اخلاص كه از شناخت نفس به بندگي و نيازمندي و شناخت حق به ربوبيت و بخشش حاصل مي آيد، به رويش گشوده شود.
(ملاصدرا، همان، ج 1، ص 191)
پس همان طور كه خداوند به انسان آموخت بگويد (اهدنا الصراط المستقيم) يعني از خدا مي خواهيم آنچه ما را به رضايت و خشنودي و همسايگي باري تعالي و در پايان به سرمنزل وصال خداوند رسانده و از غير او باز مي دارد، راهنمايي كند. راه پيامبران، صديقان، صالحان و شاهدان كه هدايت الهي شامل آنها شده، نه كساني كه برايشان خشم گرفته شده از كافران، يهوديان، منافقان و… از گمراهان.
(ملاصدرا، همان، ج 1، ص 192)
سوره حمد آغازگر قرآن است. با بسم الله خود را با خدا علامت مي گذاريم، يعني علامتي ديگر و نشاني ديگر نمي خواهيم، يعني وجود من نشان از معبودهاي ديگر ندارد. وقتي همه كارها حتي خوردن و خوابيدن انسان وجهه الهي گرفت حركت هاي او اطاعت و عبوديت خواهد شد. در اين حالت كارهاي او بيهوده و ابتر نخواهد بود. انسان با نشان خدايي همراه مي شود كه رحمن و رحيم است. ديگران بخشنده نيستند و از ما مي گيرند و كم مي كنند، و در مقابل چيزي كه مي گيرند چيزي باز نمي گردانند. اگر هم بدهند بخشش آنها از رحمت نيست. اين حمد براي خدايي است كه همگان را در همه مراحل پروريده، نه يك دسته و نه در يك مرحله. خدايي كه در پرورش دوباره بخشش و محبتش تكرار شده است. چون آنها كه تربيت او را مي پذيرند با شكر و پاداش او همراه شده و از بخشش و محبت مستمر او برخوردار مي گردند، كه او با اين كه هميشه مالك است و تسلط دارد، رحمت مكررش شامل حال آدمي مي شود. مالك يوم العطا و يوم الجزاء است و محكوم و محدود نيست.
با چنين ارزيابي از خداوند تمامي وجود انسان تجسم حمد شده و به عبوديت روي مي آورد و صراط مستقيم را از پروردگار يگانه مي خواهد. عبوديتي كه انحصار در خدا دارد و همراه با اسم خدا و حمد او به آن رسيده است. انتخابي كه با انديشه و عشق عجين است، و با اين هر دو به صراط مستقيم روي آورده است. رسيدن به عشق تازه شروع جهاد و درگيري است و همراه بلا و فتنه امتحان، و نوبت ظهور عجز انسان و پس از عجز مرحله توسل به راه رفته ها و ياري از خدا كه تنها با او مي توان به عبوديت رسيد، كه با او به او راه يابد، كه جز اين راهي نيست. در اين راه به همراهاني برمي خوريم كه با امكانات كم پيروز شده و جلو مي افتند و به نعمت هاي گسترده رسيده اند، همان ها كه به بهره برداري از كوثر كه امكانات كم و نعمت هاي محدود است شناخته مي شوند. پيامبر از جهت امكانات و نعمت ها در چشم ديگران كوچك بود ولي از اين كوثر بهره داشت و ادامه يافت. و در مقابل ديگراني اند كه علي رغم امكانات فراوان و زمينه هاي مساعد كفران ورزيدند و ابتر شده و به نتيجه نمي رسند. با شناخت راه خدا و نعمت يافتگان و غضب شدگان و گمراهان انسان راه خود را مي شناسد و از خدا طلب مي كند كه با چه كساني باشد و از چه كساني فاصله بگيرد. (صفايي حائري، صراط، صص 169-171)
انعام يافتگان با شكر و صبر به انعام مي رسند اما غضب يافتگان امكانات را سنگ راه او كردند و به غضب رسيدند، كفر و نفاق شرك و بدبيني اين غضب را همراه دارد. با كفر، غضب مضاعف شده با شروع جدال و مبارزه غضب سرخواهد رسيد. هنگامي انسان با كفر به راحتي رسيد و آرام گرفت كه غضب بر او احاطه مي شود و نتيجه اش ابتر شدن با داشتن تمامي امكانات است. انسان كه خودش را گم مي كند به ديگران روي مي آورد و دنيا در برابرش بزرگ مي شود. و در ادامه خودش كافر شده از خدا چشم مي پوشد و به سوي غير او دعوت مي كند و گمراهي انسان هم راه گم كردن خدا به اوج مي رسد. (صفايي حائري، همان، صص 162-164)
پس سوره حمد به ما مي آموزد كه نشان چه كسي را بر لوح وجود خود داشته باشيم. همان كه جهاني واله و شيداي اويند و در كنه ذاتش حيرانند و به سويش رهسپارند. مهرباني كه ذره اي از فيض رحمت او خارج نيست؛ كه رحمتش همگان را فراگرفته است. با چنين رحمتي او صاحب اختيار روز قيامت است. خدايي با اين صفات، شايسته پرستش و كمك خواستن براي ماندن در راه راستي كه پيامبران و شهيدان و صديقان طلايه داران آن هستند.
توحيد؛ انسان با سوره توحيد خداوند را با صفات جلاليه اش مي خواند. حرف دلش اين است، تو حقيقت بي شريكي هستي آنچنان كه هر چه هست تويي، مابقي همه تهي هستند و من نيز از آن جهت كه منم تهي هستم، تويي كه مرا پر كرده اي و چه خوب شد كه خالي هستم، زيرا اگر خالي نبودم هرگز مرا پر نمي كردي.(صمدي آملي، شرح معرفت نفس، ج 1، ص 201)
سوره توحيد شناسنامه خداوند است و تأكيد شده كه در نمازها خوانده شود. او خدايي را مي خواند كه يگانه است و تركيب نداشته و مجموعه نيست. خدايي بي نياز كه پناهگاه تمامي نيازمندان مرجع تمامي نيازهاست و اين بي نيازي از يگانگي او نشأت مي گيرد. او كه تركيب ندارد و نياز ندارد، رابطه توليدي هم نخواهد داشت. آنجا كه توليد باشد تبديل هم هست آنجا كه تركيب نيست توليد و تبديلي هم نخواهد بود. رابطه خلق و ايجاد است. تمامي پديده ها با هم رابطه توليدي دارند و مثل بخار و چوب اما رابطه خدا با جهان از اين همه جداست چون در او تركيب نيست. از آنجا كه تركيب در او راه ندارد، نتيجه توليد و تركيب هم نخواهد داشت. او با هيچ چيزي برابر نيست و مساوي ملك و ملكوت نيست. او مالك است و در همين جاست كه بي مانند است و برابري ندارد. (صفايي حائري، تطهير با جاري قرآن، ص 136)
چنانچه امام علي(ع) در معرفي خداوند چنين مي فرمايد: پس خداوند در ميان موجودات از جهت قبليت و بعديت فرق گذاشت تا دانسته شود قبلي براي وجود خدا و بعدي براي وجودش نخواهد بود. موجودات آفريده شده، در حالي هستند كه شهادت مي دهند بواسطه غرايز و صفات فطري و ذاتي كه خداوند در آنها به وديعت نهاده است، بر آنكه خداوند بوجود آورنده اين غرايز خودش صاحب غريزه و صفات ذاتي كه در محل و موطن نفس وجود دارد نمي باشد. آنها در حالي هستند كه شهادت مي دهند آن خدايي كه براي آنها اجل معلوم مقرر كرده است خودش محدود به وقت و متعين به ساعات و زمان و دهر نخواهد بود. (حسيني تهراني، الله شناسي، ج 2، ص 130)
درس سوره توحيد در يك جمله، اظهار نياز به بزرگوار بي نيازي است كه همه نيازمندان قصد او مي كنند.
قنوت؛ اما قنوت تنها جايي است كه بنده مي تواند به هر زباني كه بخواهد حرف دل با دلدار خويش بگويد در اين لحظه تبلور عشق و خواستن از خداست. اينجاست كه بين عاشق و معشوق اول صحبت از عطاهاست سپس خواستن بهانه اي براي با هم بودن، ديگر عاشق توجه معشوق را مي خواهد و او را با خواسته كاري نيست، به اين دليل است كه گويند دعاي بنده در هر حال مستجاب است. چون توجه خدا را در پي دارد و اين همان استجابت دعاست.
تسبيح؛ اما در مورد تسبيح كه بخشي از نماز به آن اختصاص دارد. وجود خداوند براي همگان بديهي است و فقط با تسبيح، خداوند را از صفاتي كه واجد آن نيست مبرا مي دانيم. انسان مأمور به تسبيح است و اين امر به تسبيح امر به جريان وجودي اوست تا به مراحل بالاتري برسد. و در هر صبح و شام گامي بردارد.
تسبيح بنده مراحلي دارد:
الف- گاهي حمد او، تجلي تسبيح اوست. او كه باور كرده است در تمام هستي و در وجود انسان و با تمامي كمبودها و كسري ها و درگيري هايي كه هست، خدا چيزي را كم نگذاشته و از ناحيه حق تعالي ظلم و فسادي نبوده است. در اين وسعت انسان با شهادت به پاكي خدا با حمد خود و با كارهايش اين كمبودها را پر مي كند كه اين تكليف اوست.
تسبيح، از زمينه معرفت و شهادت انسان به پاكي خدا، مايه مي گيرد و به حمد او مي رسد (فسبح بحمدربك) (نصر، 3) تسبيح او اين گونه جلوه مي كند و با حمد گره مي خورد.
ب- بايد اقدام انسان با اسم او و نشانه او همراه باشد. اين تسبيحي است كه با نشان خدا همراه شده و از نشانه هاي ديگر آزاد شده است.
ج- در اين مرحله و همراه اين اسم و اين نشان خدا، انسان خدا را از اين نشان گرفتن بي نياز بداند و او را پاك بشناسد و اسم او را هم تسبيح كند، كه اين كار براي او بهره دارد و او را بالاتر مي آورد و درجه وجود او را زياد مي كند.
د- تسبيح مطلق، تمامي اين مراحل را در خود دارد. اعتقاد به پاكي او از نياز و ظلم و جهل و عبث و لغو، اعتقاد به حكمت و تقدير و تدبير و تنظيم او، زمينه تسبيح است. اين تسبيح مطلق در حمد انسان و كارهايش جلوه مي كند. بر تسبيح او و بر حمد او اسم و نشان او را مي گذارد و اسم او را از هرگونه نياز و نقصي تسبيح مي كند. اين جريان مستمر تسبيح است كه در اين شكل ها جلوه مي كند.
(صفايي حائري، تطهير با جاري قرآن، صص218-220)
ركوع
ركوع پس از قيام است آنها كه از سر هستي بلند شده اند و براي حق به پا ايستاده اند نه مغرور گذشت خود هستند و نه مغرور جلوه ها و سراب هايي كه از آنها گذشتند اين ركوع پس از قيام انسان، خشوع و خضوع را محقق مي كند با اين خشوع كبر و غرور و عجب و عناد ريشه كن مي شود.
كبر، زيربار حق نرفتن غرور، فريب نعمت ها را خوردن و آنها را ملاك قرار دادن است. درحالي كه آنها مسئوليت مي گذارند. و عجب، نعمت ها را از خود خيال كردن نسبت نعمت و عمل را از منعم بريدن و از خدا روي برگرفتن و عناد ايستادگي در برابر حق بدون تكيه گاهي از عمل، در تمام اينها خودخواهي، خودنمايي مطرح است و انسان با شكستن اينها به وسعت رسيده است.
حضرت موسي(ع) با خشوعش كليم الله شد. اين ذلت باطني و انكسار قلبي در كنار كلام حق سبب غرور و سركشي او نمي شود.
انساني كه در قيام از دنيا و آخرت دامن كشيده تازه بايد به انكسار و ذلت بپيوندد تا ادامه نعمت ها و فيض و فضل او را داشته باشند.
انساني كه از خود فاصله گرفت نتيجه و ثمره آن نزديكي به خداست. آنجا كه حساب بنده صفر شد و فهميد كه هيچ ندارد آن وقت بر او مي ريزند و حسابش را سرشار مي كنند. اين گونه خضوع و انكسار سبب صعود مي شود. قيام، در ركوع، ايمان راسخي است و ريشه در اعماق دل و جان انسان دارد. نه تنها با مال و آبرو حاضر به دفاع است بلكه تا پاي جان و رگ گردن هم ايستاده است. (صفايي حائري درس هايي از انقلاب/ دفتر سوم قيام، صص199-202)
امام صادق(ع) مي فرمايند: (في الركوع ادب و في السجود قرب و من لايحسن الادب لايصلح للقرب. فاركع ركوع خاضع لله بقلبه متذلل وجل تحت سلطانه خافض له بجوارحه خفض خائف حزين علي مايفوته من فائده لراكعين) (عباس عزيزي، ترجمه مصباح الشريعه، ص 58)
در ركوع ادب است و در سجده قرب الهي و آن كس كه ادبش نيكو نباشد، براي قرب شايستگي نخواهد داشت. پس ركوع كسي را به جاي بياور كه از صميم قلب، براي خدا خاضع باشد و در پيشگاه سلطنتش ذليل و بيمناك است و فروتني كن با جوارحت هم چون كسي كه خائف و محزون باشد از آنچه از فائده، ركوع كنندگان را از دست مي دهد.
سجود
به دنبال ركوع و انكسار بنده، او را به قرب خوانده و نزديك مي كند. پس از هر ركوعي دو سجده و دو قرب است. در سوره علق در آيه سجده همين نكته مطرح است كه سجده كن و قرب خدا را بپذير.
(حر عاملي، وسايل شيعه، ج4، ص 979-ح5)
پذيرش قرب حق در سجده تجلي مي كند كه سجده نزديك ترين حالت بنده با رب است. همان گونه كه نمازگزار در حال سجده در ظاهر هيچ كس و هيچ چيز را نمي بيند در باطن امر هم بايد همين گونه باشد هيچ كس و هيچ چيز را جز خدا نبيند.
اگر در حالت سجده چشم ظاهر هيچ نبيند ولي چشم دل در همه جا سير كند و به همه چيز بينديشد غير از خدا، انسان هرگز نخواهد توانست نماز ناب و جانانه اي را اقامه كند.
امام صادق(ع) مي فرمايد:
آن كسي كه در حال نماز دلش به هر چيزي غير از خدا تعلق گرفته باشد، او به آن چيز نزديك است و از حقيقت آن چه خداوند در حال نماز از او خواسته است دور. (مجلسي، بحارالانوار، ج85، ص136)
بدون خضوع و ذلت، به انسان قرب نمي بخشند به همراه خضوع به قرب جمال و جلال و قرب دنيا و آخرت مي توان رسيد.
در سجده اول آدمي سر را به خاك مي گذارد و اقرار مي كند كه از خاك بوجود آمده است. هنگام بلند كردن سر از سجده اول اقرار دارد بر اين كه او از خاك به وجود آمده و در سجده دوم اقرار او بر اين است كه او دوباره بازمي گردد و مي ميرد و در هنگامي كه سر از سجده دوم برداشت اقرارش بر اين است كه روز قيامت از اين خاك برانگيخته شده و زنده خواهد شد كه تمام اين حركات معاد را به انسان يادآوري مي كند.
آنچه براي ساجدين كرامت شده، حلاوت انس با محبوب است در دنيا كه براي اهلش از دنيا و آنچه در آن مي باشد و كشف حجاب ها و بذل الطاف خاصه است.
تشهد
زماني كه انسان براي تشهد مي نشيند، عمل او، حكايت از به پاداشتن حق و از بين بردن باطل است كه در آن با اقرار به بندگي پيامبر(ص) قبل از رسالت، ايمان خويش را تجديدكرده و به اسلام رجوع مي كند، و خداوند را از آنچه ستمگران مي گويند برتر مي شمارد.
انسان در تشهد اولا به اولوهيت و وحدانيت خدا اقرار و نفي شرك مي كند و پس از آن توجه به مقام عبوديت ولي مطلق پيامبر(ص) و مقام رسالت آن سرور است كه منطبق با تجليات ذاتيه و فعليه در آينه كثرت و سلام بر آن حضرت مي باشد. پس رجوع سالك به سوي خود است و طلب سلامتي براي خود و بندگان صالح حق (موسوي خميني، سرالصلاه ، ص174)
امام صادق(ع) دراين باره مي فرمايد: “التشهد ثناء علي الله تعالي فكن عبدا له في السر خاضعا في الفعل كما انك عبد له بالقول و الدعوي وصل صدق لسانك و جوارحك و ان تحقق عبوديتك له بربوبيته لك) (عزيزي، ترجمه مصباح الشريعه، ص26)
تشهد ثناخواني حق تعالي است. پس بايد در باطن ضميرت، بنده او باشي و در عمل در پيشگاه او خاضع باشي، همانگونه دعوي بندگي او را مي كني و راستگويي زبانت را به صفاي راستي در باطنت پيوند ده. زيرا او تو را بنده آفريد و دستورت داد تا او را با تصميم دل و همه اعضا و جوارحت عبادت كني و بندگي خودت را به وسيله ربوبيتي كه حق تعالي به تو دارد، تحقق بخشي.
سلام
پس از فراقت از تشهد آدمي نفس خويش را به حضور پيامبر(ص) حاضر مي نمايد و ايشان را مخاطب قرار داده و رحمت الهي را براي آنان خواستار مي شود. پس در قلب خود آن حضرت را با ساير امامان و پيامبران حاضر كرده و سلام داده وسعت رحمت الهي را براي آنان و فرشتگان توكل بر اعمال خواستار است. سلام نماز خواستن رحمت خاصه الهي از خداوند توسط مجراي فيض كه پيامبران و امامان… را شامل مي شود، مي باشد.
اقامه نماز
از اينجا معلوم مي شود كه بپاداشتن نماز به معناي آن است كه حق آن ادا شود. يعني نماز به صورت يك پيكر بي روح انجام نگيرد. تمام گفتار و اعمال انسان حكايت از معناي عظيمي دارد كه آن توجه به خالق وآفريننده است كه مساوي است با فراموش كردن غيرخدا. اگر انسان با كلماتي كه در نماز است پروردگارش را توصيف كند عالي ترين تاثيرها را در نفس او گذاشته و سبب كمال روح مي شود. (واعظي نژاد، طهارت روح، ص202)
آداب نماز
انسان علاوه بر اهميت به باطن نماز بايد توجهش به مسائلي باشد كه به اوصاف و احوال نمازگزار بازگشت مي كند كه به آن آداب نماز گويند كه شامل نيت، حضور قلب و خشوع است. اين امور در نماز پله صعود انسان به قرب خدا است.
نيت؛ بهره عمل براي هر كس به اندازه نيت اوست. نيت به معناي قصد نزديكي به خدا روي عمل است. در نماز و عبادت نيز همين گونه است. گروهي خدا را از روي ترس از آتش دوزخ مي پرستند كه چنين عبادتي براي بندگان است. گروهي حق تعالي را بر پايه آرزوي بهشت عبادت مي كنند آن عبادت حريصان است و گروهي خداوند را از روي محبت و عشق عبادت مي كنند اين نوع عبادت عبادت آزادمردان و كريمان است. (كليني، اصول كافي، ج3، ص38)
هر يك از اين سه نوع پرستش صحيح است اما مراتب متفاوتي از ثواب را داراست زيرا همه اينها براي حق تعالي انجام گرفته است نه اينكه خالص براي غير او باشد. تفاوت آنها در اين است كه كسي كه خدا را از روي ترس عبادت مي كند، نمي داند كه بايد از معبودش چيزي غير از نجات در آتش را طلب كند؛ چنانچه كسي كه خدا را براي بهشت عبادت مي كند و غيرخدا را نمي پرستد ولي چون هنوز از قيد و بند شهوت نرسته، نمي داند بايد از مولاي خويش فراتر از بهشت را آرزو كند. اما كسي كه شوق خشنودي مولايش را دارد. اوست كه مي داند چه مي طلبد.
(جوادي آملي، رازهاي نماز، ص66)
امام صادق(ع) مي فرمايد: پايداري بر عمل تا رسيدن به اخلاص سخت تر از عمل است و عمل خالص آن است كه نخواهي جز خدا كسي تو را بر آن سپاس بگويد. (سيوطي، جامع الاحاديث، ج1، ص360) در بيان ايشان، چه بسا بنده خواسته خود را نزد مخلوق مي برد. اگر نيتش را نزد خداوند خالص گرداند خداوند خواسته اي را زودتر برآورده مي كند.(سيوطي، همان، ص366)
زنده بودن عمل به نيت و آن نيز به اخلاص است و اخلاص رازيست كه خداوند آن را در دل كسي قرار داده كه دوستش دارد.
خالص نيز جز خدا هيچ كس را مونس ندارد پاكدلاني كه از غير حق به سوي او هجرت كرده خدا نيز آنها را براي خود خالص مي گرداند و به قرب مي رساند.
حضور قلب
زماني كه شخص نمازگزار در مقابل قبله قرار مي گيرد و خود را براي ملاقات خالق آماده مي كند و مي خواهد با او سخن بگويد بايد تمام توجهش به خدا بهره برداري كامل از فرصت پيش آمده باشد.
رسول گرامي اسلام(ص) فرموده اند: هنگامي كه به نماز مي ايستي با تمام وجودت متوجه پروردگار باش.(مجلسي، بحارالانوار، ج48، ص220).
اين حضور قلب تنها به هنگام نماز اختصاص ندارد، بلكه به مرحله هاي آمادگي و بهره گيري از نماز و ديدار حق تعميم مي يابد.
براي آمادگي نماز حضور قلب آدمي به اين است كه با استفاده ازسرچشمه طهارت ظاهري به سراغ سرچشمه طهارت باطني برود و در اذان و اقامه يادآور عظمت الهي باشد. هنگام ديدار كه اختصاص به خود نماز دارد لحظه وصال است، به بيان امام صادق(ع)، انسان از دنيا و آنچه در آن است قطع اميد كند. (همان) كه همانا پذيرش نماز بنده در كلام امام سجاد(ع) به مقدار توجه و عنايت او به خدا در نمازش است.
(نوري، وسايل شيعه، ج3، ص3013)
و در مرحله بهره گيري از نماز كه پس از اتمام آن است انسان فوراً محل نماز را ترك نمي كند و به انجام مسائل عبادي همچون قرآن، دعا و صلوات و… مبادرت مي ورزد و كاسه نياز پيش حق برده و مي گويد مرا كه خالي هستم سرشار كن. معراج بودن نماز، به نمازهاي ناب و خالص، اختصاص ندارد كه حد اعلاي آن جايي است كه انسان جز خدا هيچ چيزي را نبيند.
نماز پيامبر و اولياء در حد اعلاي معراج است و سايرين به نسبت حضور قلب در نمازشان، موجب معراج روح آنها مي گردد. آدمي به هر مقدار كه توجه خود را متمركز نمايد نمازش قبول است.
خشوع: در وجود انسان علاقه هاي بالقوه اي است كه بايد كشف كند و به آن دست يابد. علاقه و عشق به خداوند از علاقه هاي بالقوه اي است كه با عشق زميني تفاوت دارد. آن عشق ديگري است و طبعا لذت ديگري را مي طلبد. رسيدن به محبت و ارتباط با خدا احتياج به خشوع دارد. بايد روح بزرگ شود و ناپاكي از آن جدا شود، با خشوع ظرفيت وجودي انسان وسعت مي يابد رابطه ما با خدا ضعيف است خشوع اين رابطه را قوي مي كند. وقتي رابطه قوي شد انسان از نماز سير نمي شود و آرامش او در نماز است.
خشوع انسان ممكن است در چند موقع به انسان عارض شود؛ بلا و بدبختي، اضطراب و قبر و قيامت از علت هايي است كه انسان را به خشوع وامي دارد. آدم هاي عميق مي توانند نسبت به خدا خشوع داشته باشند ترس و خشوع از خداي كريم غايب و مهربان و درعين حال با عظمت، او كه ممكن است در قيامت عذاب نكند. ترس از خدا با اين خصوصيات هنر است البته ترس عشاق از خدا به اين علت است كه مبادا حق محبت او را ادا نكنند و از پس محبت او برنيايند.
كسي كه خدا را شناخت و به عظمت او پي برد در حقيقت به حقارت خويش پي مي برد و خشوع او را فرامي گيرد. امام علي(ع) در خطبه حمام مي فرمايد: در نفس و جان پرهيزكاران خدا بزرگ است و غير او هرچه باشد حقير و كوچك است. (سيدرضي، نهج البلاغه، خطبه 193). بديهي است كه انسان هنگامي كه به قدرت و عظمت خدا پي ببرد آفريدگار در انديشه او عظيم جلوه مي كند. نماز فرصت خوبي براي درك و احساس عظمت خدا است. از همان آغاز كه مي خواهد مقدمات نماز را فراهم كند، خود را در برابر خالق هستي مي بيند. خدايي كه علاوه بر انسان، پشه به آن كوچكي، ستارگان باعظمت را خلق كرد. خداوندي كه عظمت و هيبت او را در حساب قيامت بايد ديد. چنانچه در دعاي جوشن كبير آمده است: يا من في الحساب هيبته.
عذاب هاي كافرين و بدكاران در قرآن و… همه نشانگر عظمت خداوند است. شايان ذكر است كه خداي ما در زمان نماز، با خدا در وقت هاي ديگر تفاوت دارد. تكبير نماز يعني خدا بزرگتر از آن است كه انسان بگويد، كه آن اعتراف به ساحت كبريايي خداست، اذكار ركوع و سجود به علو و عظمت خدا اشاره دارد. اگر خداي با عظمت را در ذهن خود كوچك كنيم به خودمان ظلم كرده ايم.
خدا در نماز توجه ويژه اي به انسان دارد چنانچه در حديث آمده كه وقتي انسان در نماز با خدا صحبت مي كند خداوند چنان به او توجه دارد كه گويي فقط همان يك بنده است كه با او در صحبت و مناجات است. انسان در نماز هرچه با تلاش عاقلانه قدرت توجه خود را بالا برد حضور خدا را درك كرده و نسبت به او خشوع پيدا مي كند، اصلا ايستادن در مقابل خداي با عظمت و مهربان كه ذره اي را اجازه داده تا شبانه روز پنج نوبت به حضورش شرفياب شوند، انسان را زنده مي كند؛ و او با حضور در مقابل خداوند خود را مملوكي مي داند كه قادر به انجام كاري بدون اجازه مولايش نيست. (سخنراني آقاي پناهيان، بي تا، بي جا، مركز فرهنگي مسافرري) و اين اجازه مولاي با عظمت براي بنده حقير، خشوع آورده و سبب بهجت و سرور او مي شود. خشوعي كه از عشق الهي سرچشمه گرفته و انسان نسبت به خدا حيا مي كند. خدايي كه نعمت هاي بيشماري در اختيار او نهاده و هستي را به تسليم او واداشته و او را اشرف مخلوقات قرار داده و با اين حال آدم گردنكشي و چموشي مي كند.
حيا در برابر خدا به اين است كه سرافكنده است در برابر او سر را پايين مي گيرد و حتي به غير فكر نكند. لازم است، انسان هنگام نماز لحظه اي انديشه كند آيا آن گونه كه شايسته است نماز را اقامه مي كند؟ وقتي كه كمي دقت كرد مي بيند بايد نسبت به كوتاهي هايي كه در نماز كرده و خشوعي كه نداشته، بايد استغفار كند و از خدا بخواهد كه نمازش را با خشوع بپذيرد.
نماز با خشوع، محبت خدا را و در پس آن خشوع ديگري و محبت ديگري را در پي دارد. چنانكه امامان در هنگام نماز رنگ چهره شان دگرگون مي شد. انسان در هنگام نماز خود را در مقابل عظمت الهي مي بيند. در برابر قدرت لايزال حق خود را حقير مي يابد و قلبش مالامال از خوف الهي است. او همچنان اميدوار به رحمت الهي است، كه خداوند به واسطه اين ديدارها لغزش هايش را جبران مي كند. چنانچه درنظر حضرت آيت الله بهجت (ره) هر نماز مقدمه اي براي نماز بعد است. به اين نحو كه هر نمازي از نماز قبلي بهتر، و نماز قبلي زمينه ساز نماز بعد است (اسلامجو، پرسش هاي شما پاسخ هاي آيت الله بهجت، ص92) تا انسان آن نماز كامل را بجا آورد و فاصله خويش را با خالق خود به حداقل برساند تا زمان قرب حق.
مراحل كمال انسان در نماز
1- تسلط بر نفس: عبادت الهام بخش و تسلط بخش انسان بر نفس است. كمترين نشانه قبولي عمل انسان نزد خدا بينشي نافذ است. آنچه كه در اين مرحله نصيب انسان مي شود با يك روشن بيني، خواهش ها و تمايلات نفساني انسان مسخر او مي گردد.
2- تسلط بر نيروي متخيله: از عجيب ترين نيروهاي ما قوه متخيله است كه ذهن ما در هر لحظه از موضوعي متوجه موضوع ديگر مي شود. در نتيجه ما در اختيار اين قوه هستيم. سالكان راه عبوديت اين نتيجه را مي گيرند كه آن را مطيع خويش مي سازند و اثر اين مطيع ساختن اين است كه روح و ضمير به جاذبه هاي الهي هر وقت ميل بالا كند اين قوه مزاحم او نمي شود.
3- بي نيازي روح از بدن:روح در مراحل قوت و قدرت به مرحله اي مي رسد كه در بسياري از چيزها از بدن بي نياز مي گردد. در جايي كه بدن صددرصد نيازمند به روح است. اين بي نيازي گاهي چند لحظه و گاهي مكرر اتفاق مي افتد كه به خلع بدن معروف است.
4- مرحله فرمانبرداري تن: خود بدن از هر لحاظ تحت فرمان و اراده شخص درمي آيد به طوري كه در حوزه بدن خود شخص اعمال خارق العاده سر مي زند. امام صادق(ع) مي فرمايند: آنچه كه همت و اراده نفس در آن نيرومند گردد بدن نيز از انجام آن ناتواني نشان نمي دهد.
5- فرمانبرداري طبيعت: همه در اين مرحله نه تنها تن كه طبيعت خارجي نيز تحت نفوذ اراده انسان قرار مي گيرد. كه به آن كرامت و معجزه مي گويند كه به وسيله آنها و به اذن الهي انجام مي شود. قرآن صريحا در سوره ص آيه23 درباره حضرت سليمان مي فرمايد: ما باد را مسخر وي ساختيم و درحالي كه به آساني به امر اراده او هرجا بخواهد حركت كند… اي سليمان اين بخشش بي حساب ما است پس با توست كه ببخشي يا نگهداري.
6- محبوبيت نزد خدا: عبادت موجب تقرب و تقرب موجب محبوبيت نزد خداست. انسان با نماز به خدا نزديك مي شود. در اثر اين نزديكي قابليت عنايت خاص مي يابد و در اثر آن عنايت ها گوش و چشم و زبان او حقاني مي شود. با قدرت الهي مي شنود و مي بيند و درنتيجه دعايش مستجاب مي شود. (واعظي نژاد، طهارت روح، صص178-184)
7- رستگاري: با توجه به اين كه خداوند نماز را از كسي ساقط نكرده و حتي نماز را براي ناشنوايان و نابينايان و… واجب دانسته (بني هاشمي خميني، توضيح المسائل مراجع، ج1، ص557) درمي يابيم كه آنچه مورد اهميت پروردگار است روح انسان است. و جسم مركبي براي روح بوده، هيئت، صورت و اذكار در نماز سبب تعالي و كمال روح انسان به سوي خداوند شود؛ به اين صورت كه علاوه بر نهي از منكر و كارهاي زشت، سبب پاكي انسان از گناه، رهايي از مشكلات، دخول در بهشت و قرب حق تعالي مي شود كه اين همان رستگاري است.
نتيجه
نماز تمثيل بندگي خداست به معناي عبوديت. نماز و يا هر عمل ديگر اگر به خاطر بندگي و عبوديت حق نباشد، عبادت و مقبول نيست. قبولي آنجاست كه آدمي با درك ربوبيت او، با توجه به جمال و جلال او به عبوديت روي آورده و تنها به خاطر امر الهي و دستور او به اين اعمال پيوند بخورد. كه با اين پيوند حتي خوردن و خوابيدن و تمام روزمر گي ها عبادت و بندگي است و بدون اين پيوند تمام عبادت ها خستگي و بي حاصلي است.
دل آزاد، دل عاشق عرش خدا و پايتخت اوست. با دو انگشت جمال و جلال الهي مي تپد و به دستور او حركت مي كند، عبوديت همان صراط مستقيم است كه به انسان با امكانات كم به پيروزي و حتي كوثر دست مي يابد و در راههاي ديگر با وجود امكانات بي حاصلي نصيب انسان مي شود. اين نماز است كه در ركوع و سجودش خشوع را به انسان هديه داده و سبب وسعت ظرفيت وجودي او مي شود و او را آماده چشيدن محبت جذبه هاي الهي مي كند. ذات حق در هر نمازي داراي جلوه هاي ويژه است و بنده در هر نمازي از عنايات الهي برخوردار شده تا آنجا كه ديگر خود محبوب را خواهد كه اين اوج خواستن است و به محض خواستن در مي يابد كه اوست كه بنده را خواسته و به مناجات خويش دعوت كرده است. استغفار و صلواتي كه درنماز به چشم مي خورد سبب نجات انسان از بلا و پاكي جان و سرشت آدمي و تزكيه اخلاق و در آخر سبب نزول رحمت خاص پروردگار بر بنده شده كه در روز قيامت با دگرگوني ديده ها، با نوري از جانب حق به خدا نگريسته و به لقاء حق نائل مي گردد.
منبع : روزنامه كيهان
ارسال توسط کاربر محترم سایت : hasantaleb
/ج