اسلام دین صلح ورحمت (2)
اسلام دین صلح ورحمت (2)
منبع : اختصاصي راسخون
پيامبر اسلام رحمت است براي همه جهانيان
قرآان مي فرمايد: وَ مَا أَرسَلنَا كَ إِلَّا رَحمَتً لِّلعَا لَمِينَ(44)؛ ما تو را جز براي رحمت جها نيان نفرستا ديم.تعبير به عا لمين يعني (جها نيان) آن چنان گسترده است و مفهومي وسيعي دارد كه تمام انسانها را در تمام اعصار و قرون شامل مي شود و لذا اين آيه را اشاره به خا تميت پيا مبر اسلام مي دانند چرا كه وجودش براي همه انسا نها ي آينده تا پايان جهان رحمت است و رهبر وپيشوا و مقتد است حتّي اين رحمت از يك نظر شامل فرشتگان هم مي شود.(45) عموم مردم دنيا اعم از مؤمن و كافر همه مرهون رحمت پيا مبر اسلام هستند چراكه نشر آئيني نجات بخش را به عهده گرفته است كه سبب نجات همگان است حا ل اگر گروهي از آن استفاده نمايند وگروهي نكنند مربوط به خودشان است تا ثيري بر عمومي بودن رحمت ندارد.مخصو صا امروز كه فساد و تباهي و ظلم و بي دادگري از در و ديوار آن مي بارد آتش جنگهاي خانمان برانداز در هر سوشعله ور است مستضعفين عا لم در چنگال مستكبران به خاك و خون كشيده مي شوند در دنياي كه جهل و فساد اخلاقي و انحطاط فكري و خيانت و ظلم و استبدادو تبعيض هزاران گرفتاري و بدبختي آفريده و همچنين فا صله گرفتن خود مسلمين از آئين نجا ت بخش و قرآن آن حضرت همان بد بختي وگرفتاري ، ذلت وخواري وازدست دادن شكوه و عظمت وافتخارات اوليه شان همان اينجا ست كه معنا و مفهوم (رحمت للعا لمين) روشن مي شود چه رحمتي با لاتر ازاين كه آن حضرت قرآني آورده كه دواي همه دردها و درمان همه گرفتاريها است و اگر بشربخواهد از اين همه بد بختي وگرفتاري نجا ت يابد چاره جز اين ندارد كه درمقا بل قرآن ودستورات اسلام سرتسليم فرود آورد دربرابرآن خضوع نمايد لذاست كه قرآن مي فرمايد: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا استَجِبُوا لله وَلِلرَسُولَ اذا دُعَا كُم لمَا يُحِيكُمَ.آيا چنين اسلامي خشونت است؟
عدا لت خواهي نسبت به انسانها
وَا ستَقِم كَمَا أُمِرتُ وَ لَاَ تَتَّبِع أَهواءَ هُم وقُل ءَامَنتُ بِمَا أَنزَلَ الله من كِتَا بٍ وأُمِرتُ لِأَ عدِلَ بَينَكُمُ اللهُ رَبُّنَا ورَبُّكُم لَنَا أَعمَا لُنَا وَلَكُم أَعمَا لُكُم لَا حُجَتَ بَينَنَا وَبَينَكُم اللهُ يَجمَعُ بينَنَا واليه المصير(46). هما ن گونه كه مأمور شده اي استقا مت بورز و درپي هواهاي آنان نرو وبگو من خود به آنچه خداوند ازكتا ب نازل كرده است ايمان دارم و مأمور شده ام بين شما عدا لت برقرار كنم. پروردگار ما و شما همان الله است و نتيجه اعما ل ما عايد خودمان مي شود. و از شما هم عايد خودتان هيچ حجّتي بين ما وشما نيست خدا بين ما را جمع مي كند وباز گشت به سوي او ست به همين جهت است كه پيا مبر اسلام و جا نشين معصوم آن حضرت , و حضرت علي(ع) اجراي عدا لت را درحق همه انسا نها يك تكليف الهي ميدا نستند و با ظلم وبي عدا لتي به شدّ ت برخورد. مي كردند كه نمونه هاي فراوان تاريخي شا هد اين مطلب است.يا اينكه قرآن خطاب به همه مؤمنين مي فرما يد: يَاأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا كُونُوقَوَّامِينَ بِا لقِسطِ(47) اي كساني كه ايما ن آوده ايد به عدا لت قيا م كنيد يعني اينكه نه تنها پيا مبراسلام بلكه هر مؤمني به او، وظيفه دارند براي اجراي عدالت بكوشند .اما آ نچه مسلم است اين است كه اين عدالت خواهي اسلام وقرآن روزي جا مه عمل خوا هد پوشيد و جها ني خوا هد شد و با ظهور قطب عا لم امكا ن منجي عالم بشريت خليفه خدا در روي زمين وبقيه الله الاعظم(عج) اين خواست قرآن واسلام توسطه آن عدا لت گستر جهان محقق خواهد شد كه ديگرنامي از اين همه ظلم و بي عدا لتي و فسا د و تبعض باقي نماند انشاءالله.
قرآن ورعايت عهدو پيمان
قرآن مي فرما يد: وَأَوفُوا بِا لعَهدِ إِنَّ العَهدَ كَانَ مَسئُولاً. (48)وبه پيمان وفا كنيد ، چرا كه از پيمان پرسيده مي شود.يا اين كه مي فرما يد: فَمَا استَقَا مُوا لَكُم فَا ستَقِيمُوا لَهُم.(49) تا زماني كه در برابر شما وفا دارند شما نيز وفا دار با شيد.به همين جهت است كه مي بينيم از پيامبر وجا نشينان معصوم آن حضرت راجع به وفاي به عهد تأكيدات زياد ي شده است تا آنجا كه فرمو دند: كسي كه به عهد وپيمان خويش پايبند نيست دين ندارد وَلا دِينَ لِمَن لَا عَهد لَهُ(50). به همين علت است كه پيامبر اسلام به تما م عهد وپيما نها ي كه با مشركين ويهود ونصارا منعقد مي نمودند كا ملاً پا يبند بودند حتّي اگر به ضررشان تمام مي شد،مگراينكه ازطرف دشمن نقض مي شد.
تكذيب كنندگان مأيوس نباشند
قرآن مي فرمايد: فَإن كَذَّ بُوكَ فَقُل رَّبُّكُم ذُورَحمَه وَاسِعَه وَلَا يُرَدُّ بَأسُهُ عَنِ القَومِ المُجرِمِينَ.(51) اگر تراتكذ يب كنند به آنها بگو پروردگار شما رحمت وسيعي دارد امّا درعين حا ل مجا زات او از مجرمان دفع شدني نيست (راه بازگشت به سوي شما بازاست وفوراً شما را مجازات نمي كند ولي اگربه كارهاي خلاف ادامه داديد كيفرشما حتمي است) 0اين آيه به خوبي عظمت تعليمات قرآن را روشن مي سازد كه بعد از شرح اين همه خلا فكا ريهاي يهود ومشركان بازآنها رافوراً تهديد به عذاب نمي كند بلكه نخست با تعبيرهاي اكنده از محبّت ما نند ربّكم (پروردگار) ذورحمه (صا حب رحمت است) واسعه (رحمتش پهناور مي با شد) راه باز گشت را به سوي آنها گشوده تا اگركمترين آمادگي براي اين موضوع درآنها وجود داشته باشد تشويق شوند و به سوي حق باز گردند و از اشتباهات شان برگردند و ازكرده خود پشيمان شوند.
با كافران مدارا وازآنها بخوبي بگذر
فَمَهِّّلِ الكَا فِرِينَ أمهِلهُم رُوَيدا(52). حال كه چنين است كافران را اندكي مهلت بده درتوضيح اين آيه مفسرين مي گويند:( خداوند دراين جمله كوتاه سه بار به پيامبرش دستور مي دهد به كافران مهلت دهد وبا آنها در راه تبليغ آئين حق همواره بايد ازعجله پرهيز كرد تا تمام كسانيكه احتما ل هدايت شان مي رود كه ايمان بياورد ونسبت به همه اتمام حجت شود)(53). قرآن مي فرما يد: وَمَا خَلَقنَا السَُمَواتِ وَالأَرضَ وَ مَا بَينَهُمَا إِلَّا بِا لحَق وإِنَّ السَّا عَه لَأَتِيَه فَاصفَحِ الصَّفحَ الجَمِيلَ(54)؛ ما آسما ن و زمين و آنچه ميا ن آن دو است جزبه حق نيافريديم وسا عت موعود (قيا مت) قطعاً خوا هد رسيد ازآنها (د شمنا ن) به خوبي صرفنظركن.دراين آيه به پيا مبراكرم دستور مي دهد كه دربرابرلجا جت ، نا دانيها ، تعصبها ، كا رشكني ها و مخا لفتهاي سر سختا نه آنان ملا يمت و محبّت نشان بده از گنا ها ن آنها صرفنظركن وآنها را ببخش بخششي زيبا كه حتي تو أم با ملا مت هم نبا شد. يااينكه خطاب به مؤمنين مي فرمايد:قُل لِّلَّذِين ءَامَنُوا يَغفِرُوا لِلَّذِينَ لَا يَرجُونَ أَيَّا مَ اللهِ لِيَجزِيَ قَومَا بِمَا كَا نُوا يَكسِبُونَ.(55) به مؤمنا ن بگوكسا ني را كه اميد به ايا م الله (روزرستا خيز) ندارند مورد عفوقرار دهند ونسبت به آنها سخت نگيرند تا خداوند درآن روزهرقومي را به اعما لي كه انجا م داده اند جزا دهد. توضيح اينكه ممكن است آنها براثردور بودن از مبا ني ايمان ، وتربيت الهي برخورد هاي ،خشن و نا مطلوب و تعبيرا ت زشت و زننده اي داشته با شند شما با يد با بزرگواري وسعه صدر با اينگونه اشخا ص برخورد كنيد كه مبا دا برلجا جت خود بيفزا يد و فا صله آنها ازحق بيشتر شود. ونيزمي فرمايد:خُذِالعَفوَ وَأمُربِا لعُرفِ وَ أَعرِض عَنِ الجَا هِلِينَ(56). با آنها مدارا كن واز خطا ها يشان بگذر وبه نيكي ها دعوت كن واز جا هلان روي گردان.ونيزمي فرما يد: فَا عفُ عَنهُم وَاصفَح إِنَّ اللهَ يُحِبُّ المُحسِنِينَ(57). پس از آ نان درگذرو ازلغزش هايشان چشم پوشي كن هما نا خداوند نيكوكاران را دوست مي دارد.ازاين آيه بدست مي آيد كه عفو وگذشت از كافر نيز ازديدگاه قرآن مورد تأ ييد است از موارد احسان ونيكي شمرده مي شو راستي اگردلي مؤمن ومتوجه گوشي شنوا وچشمي بينا باشد هريك ازاين آيات به تنهاي عطو فت ورأفت اسلامي را كه هدف اين تحقيق مي باشد اثبات مي كند.ولي ما دراين تحقيق آياتي بيشتري را دراختيار جويندگان حقيقت مي گذاريم،تاهيچ گونه شبه باقي نماند.
كانوني ازصفا وانسانيت
إِنَّمَا الصَّدَ قَاتُ لِلفُقَرَاءِ وَالمَسَا كِينِ وَالعَا مِلِينَ عَلِيهَا وَ المُؤَ َّلفَه قُلُوبُهُم وَ فِي الرِّقَا بِ وَالغَارِمِينَ وَفَي سَبِيل اللهِ وَابنَ السَّبيِلِ فَرِيضَه مِّنَ الله ِ وَاللهُ عَليِكُم حَكِيمٌ.(58) دراين آيه، قرآن كريم يكي ازمهمترين منبع درآمد اسلام را ويكي ازفرايضي مهم الهي را به چند مورد اختصا ص داده است كه اگر د قت شود صلح وصميمت وصفا ي اين دين عزيز روشن مي گردد. نخست مي فرمايد:
1- زكات براي فقراء است) انما الصدقات للفقراء) .
2 – زكات براي مسا كين است(والمساكين)
3- براي عاملان و كارمندان وكاركناني هستند كه براي جمع آوري زكات واداره بيت الما ل تلا ش و كوشش مي كنند. ( والعا ملين عليها)
4- مؤلفـه قلوب كه يكي ازمصا رف زكا ت است كسا ني هستند كه به خا طر ايجا د محبّت والفت ودرواقع دستگيري شان براي رسيد ن به سعا دت وخوشبختي دردنيا وآخرت به آنها زكات داده مي شود (والمولفه قلوبهم) .اسلام برخلاف مستكبران واستعمارگران دروغ گو اگرمي خواهد مكتب اسلام را توسعه دهد با برهان ودليل توسعه مي دهد با موعظه ومحبّت توسعه مي دهد با حل مشكلات مادي واقتصا ي توسعه مي دهد نه با خشونت و شمشير.
5 – ديگرازموارد مصرف زكات آزاد سا ختن برد گا ن است (وفي الرقا ب) دراين مورد هم صلح وصفا ومحبت اسلام جلوه مي كند اسلام مي خواهد با اين كاربه اين موضوع ضد انسا ني پا يان دهد.
6 – ديگرازموارد مصرف زكات اداي دين بدهكاران است (والغا رمين)دو مورد ديگرش فِي سَبِيل الله و ابن سبيل يعني در راه خدا و واماندگان در راه كسيكه در مسا فرت جا نش در خطر است مصرف شود از همه اين موارد غير از رحمت و محبّت چيزي مشا هده نمي شود اينست دين صلح ومحبّت.وآيه ذيل نيزتكميل كنندۀاين جلوۀ انسانيت ورحمت است:انَّ الله َيَا مُرُ بِا لعَد لِ وَ الإِ حسَانَ وَ إِيتَاءَ ذِي القُربَي وَيَنهَي عَن الفَحشَاءِ وَ المُنكَرِ وَ البَغيِ يَعِظُكُم لَعَلَّكُم تَذَكَّرُونَ؛(59) خداوند فرمان به عدل و احسان وبخشش به نزديكان مي دهد .وازفحشا و منكر وظلم وستم نهي مي كند خداوند به شما اندرز مي دهد شا يد متذ كر شويد.مفسرين مي گويند:(دراين آيه سه اصل مهم بيان شده است كه سه اصل آن جنبه مثبت و مأمور به است وسه اصل منفي و منهي عنه، احياي اصول سه گا نه عَدلِ وَ إِحسَانَ إِيتَاءَ ذِي القُربَي وهمچنين مبارزه با انحرافات سه گانه فحشا و منكر و بغي وستم در سطح جهاني كافي است كه دنياي آباد و آرام و خالي از هرگونه بدبختي و فساد و ظلم و تجاوز بسازد صلح و صفا و امنيت و محبّت را درجهان حا كم نما يد).(60) قرآن به عدالت كه جامع ترين، وسيعترين وگيراترين قانون است دستورمي دهد عدالت قانوني است كه تمام نظا م هستي برمحورآن مي گردد آسمان وزمين وهمه موجودات با عدا لت برپا هستند ﴿با لعَدلِ قَامَت السَّمَا وَات والأَرض﴾ جامعه انسا ني كه گوشه كوچكي ازاين عا لم پهناوراست نيز نمي تواند ازاين قا نون عا لم شمول بركنار باشد وبدون عدل به حيا ت سا لم خود ادامه دهد .امّا ازآنجا كه عدالت با همه قدرت و شكوه وتأ ثيرعميقش در مواقع بحراني واستثناي به تنهاي كار سازنيست بلا فا صله دستوربه احسان را پشت سرآن مي آورد به تعبير روشنتردر طول زندگي انسا نها مواقع حسا سي پيش مي آيد كه حل مشكلات به كمك اصل عدالت امكان پذ يرنيست بلكه نيازبه ايثارو گذشت و فداكاري دارد كه با استفاده از اصل(احسان) بايد تحقق يابد(61) . شهيد مطهري مي فرما يد :(احسا ن ازنظراخلاقي با لاترازعدل است خداوند فرمان مي دهد كه نه تنها پا به حقوق مردم نگذاريد وتجاوزبه حقوق مردم نكني بلكه ازحقوق مشروع خود به مردم نيكي كنيد .ايثاريك اصل قرآني است ايثار يعني گذشت يعني مقد م داشتن ديكران برخود درآنچه ما ل خود انسان است وبه آن كما ل احتيا ج را دارد ودرعين احتياج ديگري را برخود مقدم مي دارد ايثار يكي ازبا شكوه ترين مظا هرانسا نيت است وقرآن عجيب ايثار را ستوده است دربا ره اصحاب پيامبر اسلام يعني انصار كه مها جرين را برخود مقدم داشتند مي فرمايد: وَيُؤثَرُونَ عَلَي أَنفُسَهُم وَ لَوكَانَ بِهِم خَصَا صَه.)(62) يا چرا سورة(هل اتي) نازل مي شود كه در آن مي فرمايد: وَ يُطعِمُون الطَعامُ عَلَي حَبَّه مِسكِينًا وَ يَتِيمًا وَ أُسراءَ إِنَّمَا نُطعِمُكُم لوجَه الله لَا نُرِ يد مِنكُم جزاءً وَ لَا شَكُورًا. براي اينكه به اين ايثار ارج نهد. راستي يكي ازبا شكوه ترين مظا هرانسا نيت دراينآيه نهفته است،ومطلب ديگر كه بايد توجه شوداينكه در اين آيه به صورت مطلق امربه عدل واحسا ن شده كه نشا د هنده عموميت حكم احسان است و منحصر به مسلمين نيست ودراين باره دا ستا ن و روايا ت فراواني است كه در قسمت احا ديث اشاره خواد شد.
هدف قرآن واديان پايان دادن اختلافات بشر
كَانَ النَّاسُ أَمَّه وَاحِدَه فَبَعَثَ اللهُ النَّبِيِّنَ مُبَشرِينَ مُنذِرِينَ وَ أَنزَلَ مَعَهُم الكِتَابَ بِا لحَقِِّ لِيَحكُمَ بَينَ النَّاسِ فِيمَا اختَلَفُوا فِيهِ وَ مَا اختَلَافَ فِيهِ إِلَّا الَّذِينَ أُوتُوهُ مِن بَعدِ مَا جَاءَ تهُمُ البَيِّنَاتِ بَغيَا بَينَهُم.(63) مردم درآغازيك دسته بودند ﴿وتضادي درميان آنها وجود نداشت به تدريج جوامع و طبقات پديد آمد و اختلافات وتضادهاي درميان آنها پيدا شد دراين حال ﴾ خداوند پيامبران را برانگيخت تا مردم را بشارت وبيم دهند، وكتاب آسما ني كه به سوي حق دعوت مي كرد با آنها نا زل كرد تا در ميان مردم درآنچه اختلاف داشتند داوري كند ﴿افراد با ايما ن درآن اختلاف نكردند﴾ تنها ﴿گروهي از﴾ از آنها كه كتا ب آسما ني را دريا فت داشته بودند وبيّنات ونشا نه هاي روشن به آنها رسيده بود آنها به خاطر انحراف از حق و ستمگري درآن اختلاف كردند.ازاين آيه استفاده مي شود كه يكي ازمهمترين اهداف اديان الهي مخصوصا دين اسلام كه خاتم اديان وجامع ترين آئين الهي است رفع اختلاف وايجاد صلح وصفا درجهان مي باشد.زيرا هميشه نژادها ، قوميتها ، زبا ن و مناطق جغرافيايي عامل جداي جوامع انساني بوده چيزي كه مي تواند به عنوان يك حلقه اتصا ل همه فرزندان آدم را از هر نژاد و زبان و قوميت و منطقه جغرافيا يي به هم پيوند دهد اديان الهي است كه تمام اين مرزها را درهم مي شكند و همه انسا نها را زير يك پرچم جمع مي كند.براين اسا س دين اسلام و قرآن كريم از جا نب خداوند متعا ل نا زل شده است كه تااختلافات بشررا برطرف نمايد وامت واحده تشكيل دهد وپيامبراكرم وائمه معصومين ﴿عليهم السّلام﴾ دراين راستا زحما ت فراواني متحمل شدند هرچند هنوزنتيجه مطلوب حا صل نشده است ولي انشاءالله درحكومت حضرت مهدي( عج) امت واحدي تشكيل خواهد شد،چون هدف اسلام وقرآن وحدت ويك پارچگي ،صفا وصميميت است نه خشونت،تبعيض وبي عدا لتي كه امروز به اسلام عزيز نسبت مي دهند يا بنام اسلام انجام مي شود درآيات ديگر قريب به همين مظمون ميفرمايد:إِنَّ هَذِهِ أُمَتُكُم أُمَه وَاحِدَه وَانا رَبُّكُم فَا عبُدُونِ.(64) اين پيامران بزرگي كه به آنها اشاره كرديم وپيروان آنها همه امت واحدي بودند (وپيرويك هدف ) ومن پروردگار شما هستم مرا پرستش كنيد.اين آيه به همه كسا نيكه ادعاي دين ومذهب وپيامبرالهي دارند (چه مسيحي چه يهودي و 000) گوشزد مي كند وهمه راتشويق مي نمايد كه همه انبيا ء يك هدف ويك مقصد داشتند هرچندبا اختلاف زمان ومحيط داراي ويژگي ها و روشهاي متفا وت بودند. امّا همه درنهايت امردريك خط حركت مي كردند و همه آنها درخط توحيد ومبارزه با شرك و دعوت مردم جهان به يگانگي وحق وعدالت گام برمي داشتند وهمه امت واحد بودند.و شما نيز اگرواقعاً درايمان تان صداقت داريد با يد امت واحده با شيد وبه همه انبياء ايما ن بياوريد و با شرمي ، بي عدالتي واختلاف مبارزه كنيد.وهمه انبيا ءو شما ازيك مبدأ سرچشمه گرفته ايد وآن اراده خدا وند يكتا است (وَ أَنَا رَبَّكُم فَا عبُدُون).َ إِنَّ هَذِهِ أُمَّتُكُم أُمَّه وَاحِدَه وَ أَنَا رَبُّكُم فَا تَّقُونَ.(65) همه شما امت واحد هستيد و من پروردگار شما يم پس بپرهيزيد.(به اين ترتيب آيات فوق به وحد ت ويگا نگي جامعه انسا ني وحذف هرگونه تبعيض وجدايي دعوت مي كند هما ن گونه كه اوپروردگار واحد است انسا نها نيز امت وا حد هستند.به همين دليل با يد ازيك برنا مه پيروي كنند هما نگونه كه پيامبرانشا ن نيز به آئين واحدي دعوت مي كردند كه اصول و اسا س آن همه جا يكي بود توحيد وشنا سا ي حق توجه به معاد وزندگي تكاملي بشرو استفاده از طيبا ت وانجام اعما ل صالح حما يت ازعدالت واصول انساني).(66)
اگردشمن تقا ضاي صلح كرد بپذير
وَ إِن جَنَحُوا لِلسَّلمِ فَاجْنَحْ لَهَا وَ تَوَكَّل عَلَي اللهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعٌ العَلِيمٌ.(67) اگرتما يل به صلح نشان دهند تونيزاز درصلح وارد شو وبرخدا تكيه كن كه اوشنوا ودانا است.با توجه به آيه قبلش كه اشاره به افزايش قدرت وآمادگي دفا عي دارد درعين حال به صلح وآشتي كه برنا مه اصلي اسلام است اشا ره مي كند و اين حقيقت صلح طلبي را روشن مي كند و مي فرما يد: اگر آنها تما يل به صلح دارند اسلام نيزدست رد به تقا ضا ي شان نزند و تما يل نشا ن بدهد.حتي اگراسلام در موقعيت قدرت باشد مي تواندبا دشمن خشونت برخوردنمايد درعين حال اسلام اجازه ظلم وخشونت را نمي دهد وآيات ذيل حاكي ازاين مطلب است: لَّايُحِبُّ اللهُ الجَهرَ بِا لسُّوءِ مِنَ القَولِ إِلَّا مَن ظُلِمَ وَكَانَ الله سَمِيعاً عَلِيما.ً(68) خدا افشاي بدي هاي ديگران را دوست ندارد جزبراي كسي كه مورد ستم قرارگرفته است ( كه بر ستمديده براي د فع ستم وافشاي بديهاي ستمكا رجايزاست( وخدا شنوا ودانا ست.خداوند دوست ندارد كسي بدي فرد يا افراد ديگررا افشا نمايد مگردرصورتي كه بخوا هد با اين افشاگري با ظلم مبارره نما يد و دفع ظلم كند.يا اينكه مي فرمايد: الَّذِينَ ءَامَنُوا وَلَم يَلبِسُوا إِيمَانَهُم بِظُلمٍ أُولَئِكَ لَهُمُ الأَمَنُ وَهُم مُهتَدُونَ.(69) كساني كه ايمان آوردند و ايمانشان را با ظلم و ستم آلوده نكرده اند برايشا ن امنيت و ايمني است وآنان از راه يافتكان هستند.ازاين آيه روشن مي شود كه اگربشربخواهد درامنيت باشد و جامعه و جهان درصلح وصفا بسرببرد بايد انسانها برهمديگرظلم نكنند و آياتي كه ازظلم نكوهش كرده فراوان است كه به هميندو آيه اكتفا مي شود.تا كنون آيات كه مورد بررسي قرار گرفت تقريبا همه آيات براي همه انسانها ازمسلمان وغيرمسلما ن بود خلاصه اينكه: قرآن مجيدي كه صد و سيزده سوره از يكصد و چهارده سورۀ آن با (بسم الله الرحمن الرحيم) كه پيام آور رأفت و رحمت و محبت اسلامي است شروع شده. و دستور مي دهد بدي را به خوبي پاسخ دهيد،قرآني كه مي گويد: مؤمنين كفار را مورد عفو قرار دهند،قرآني كه امتيازات قومي را رد مي كند،قرآني كه صلح و آشتي را برنامه اصلي اسلام مي داند، قرآني كه عدالت را اساس برنامه اسلام ميداند، قرآني كه مودت و رحمت را نشانه پروردگار معرفي مي كند،قرآني كه دستور مدارا و پرهيز از تعصب با مخالفان را مي دهد،قرآني كه همه بشريت را امت واحده معرفي مي كند،قرآني كه مهمترين هدف خودش را پايان دادن اختلافات بشر مي داند، قرآني كه كشتن يك انسان بي گناه را برابر با قتل همه انسانها مي داند و… آيا چنين دين و قرآني آئين خشونت است؟ آيا بر چسب خشونت بر چنين آئين سراسر رحمت و مهرباني و عطوفت مي چسبد؟ هرگز آيا به نام چنين ديني كشتن انسانهاي بي گناه از زن و مرد، كوچك و بزرگ، مسلمان و غير مسلمان، اسلامي است؟ هرگز! باتوجه به اينكه هدفم دراين تحقيق فرا تر ازپايان نامه است و هدف اين است كه در اين موضوع تمام موضوعاتي مربوط به آن را در حدّ توان اشاراتي كرده باشم بايد ديد كه قرآن راجع به مسلمانان عنا يت ويژه دارد يا خير؟ وتا چه اندازه به صلح وصفا و محبت در ميان مسلمين تأكيد نمودا ست به صورت مختصراشاره مي شود.تا جاي اين بحث در اين موضوع خالي نباشد.
مؤمنين برادر همديگرند
إِنَّمَا المُؤمِنُون إِخوَۃٌ؛(70) همانا مؤمنان با يكديگر برادر هستند.قرآ ن براي اينكه رابطه ميا ن دو مسلمان را بيان كند از عميق ترين واژه استفاده نموده است زيرا دوستي دو برادر براساس فطرت و طبيعت است نه جاذبه هاي مادي و دنيوي، اصل و ريشه دو برادريكي است، در ميان دو برادر اغماض و گذشت و چشم پوشي است، درشادي او شاد و در غم او غمگين است مؤمنين واقعي بايد چنين باشد.
اختلاف چرا ؟
فَأَ صلِحُوا بَينَ أَخَوِيكُم؛(71) پس ميان برادران خود(درصورت اختلاف ونزاع ) صلح و آشتيبرقرار كنيد.دراين آيه ابتدا مي فرما يد: همه مؤمنان با يكديگر برادر هستند بعد مي فرمايد: اكنون كهاينطوراست قهر و نزاع و اختلاف چرا ؟ همه با هم در صلح وصفا و محبت كنار هم باشيد. واقعاً اگر اين حق برادري كه قرآن به آن دستور داده در ميان مؤمنين رعايت شود و درحقيقت بهقرآن عمل شود كسي بي جهت خودش را ازديگران ممتاز نكند و به همد يگر با ديد برادرانه بنگرند
در جامعه عشق و محبّت، صلح و صفا و صميمت بجاي اين همه نزاع اختلاف كينه توزي دو رنگي حسد و… حاكم خواهد شد.به همين جهت است كه در بهشت كه اين اختلافات نيست صلح و صفا است ( نَزَعنَا مَا فِي صُدُورِهِم مِّن غِلٍّ وَ اد خُلُوهَا بِسَلَام ٍءَامِنيِنَ)(72) است. برادرانه در كنار هم انس دارند با صفا و صميمت زندگي مي كنند (اخواناً علي سررمتقا بلين هستند).هر چيزي كه برادري و صميمت شما را خدشه دار مي كند ممنوع ا ست.
الف : لَا يسخر قومٌ من قو م. گروهي از شما گروهي ديگررا مسخره نكند.
ب : ولَا تلمزوا انفسكم. يعني خودتان را (شما به منزله يك نفس واحده هستيد اگركسي برادرديني اش را عيب جوي كند گويا خودش را عيب جوي كرده ) عيب جوي نكنيد.
ج : وَلَا تَنَا بِزُوا بِا لأَ لقَابِ.(73) يعني يكديگررا با لقب هاي بد مورد خطاب قرارندهيد.
د : اجتَنِبُوا كَثيراً مِّنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعضَ الظَّنِّ إِثمٌ. از بسياري ازگمانها دوري كنيد زيرا بعضي ازگمانها گناه است .
ﮪ : ولَا تَجَسَّسُوا. دركاريكديگرتجسس نكنيد.
و : وَلَا يَغتَب بَّعضُكُم بَعضًا؛(74) بعضي ازشما ديگري را غيبت نكند.
ز : وَ لَا تَنَازَعُوا فَتَفشَلُوا وَتَذهَب رِيحُكُم؛(75) باهم ديگرنزاع نكنيد.
ازمجموع اين آيات اگركمي دقت شود متوجه مي شويم كه تا چه اندازه قرآن راجع به صلح وصميمت درميان مؤمنان ارزش قايل است وهم تأكيد مي كند كه شما برادر هستيد وهم ازموانع كه باعث مي شود اين برادري ومحبّت ازهم گسيخته شود برحذرمي دارد زيرا مسخره ٬ عيب جوي ، غيبت ٬ سوءظن وهمه موارد مذكوركليد جدايي ٬ نفاق ٬ فتنه ودشمني است.
الفت ميان مسلمانان
وَاذكُرُوا نِعمَت اللهِ عَلِيكُم إِذكُنتُم أَعدَاءً فَأَلَّفَ بَينَ قُلُوبِكُم؛(76) ياد آوريد كه شما قبل ازاسلام بايكديگردشمن بوديد ( مانند دشني يكصد بيست ساله ميان قبيله اوس و خزرج) پس خداوند ميان دلهاي شما الفت ومحبت برقرار كرد.مُّحَمَّدٌ رَّسُولُ اللهِ وَالَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَاءُ عَلَي الكُفَّارِ رُحَمَاءُ بَينَهُم.(77) محمد رسول خدا ست وكسانيكه با اوهستند ﴿مؤمنين واقعي ﴾ بركافران سختگير وبا خودشان مهربان هستند.دراين آيه يكي ازنشانهاي مؤمنين واقعي را اين مي داند كه باهمديگر در صلح وصفا وعشق و محبت رفتارمي كنند .
نسبت به مؤمنين متواضع باش
وَاخفِضْ جَنَاحَكَ لِلمُؤمِنيِنَ.(78) با ل ﴿عطوفت﴾ خود را براي مؤمنان بگستروفرود آر . وَاخفِض جَنَا حَكَ لِمَنِ َّتبَعَكَ مِنَ المُومِنِينَ.(79) وبا ل خود را برمؤمناني كه ازتوپيروي مي كنند بگستر.(اين تعبير(پهن كردن با ل وپر ) كنايه ازتواضع محبّت ونرمي وملاطفت است همانگونه كه پرندگان به هنگامي كه مي خواهند نسبت به جوجه هاي خود اظهارمحبت كنند آنها را زيربا ل و پرخود مي گيرند و وهيجان انگيزترين صحنه عاطفي را مجسم مي سازند وآنها را درمقا بل حواد ث ودشمنان حفظ مي كنند وازپراكندگي نگه مي دارند).(80)
پيامبر علاقمند ،دلسوزومهربان
لَقَد جَاءَكُم رَسُولٌ مِّن أَنفُسِكُم عَزِيزٌعَلَيهِ مَا عَنِتُم حَرِيصٌ عَلَيكُم بِا لمُؤمِنِينَ رَئُوفٌ رَّحِيمٌ.(81) پيامبري ازخودتان بسوي شما آمد هرگونه ناراحتي وضرري كه به شما برسد براي او سخت نارا حت كننده است اوسخت به شما علاقمند است وعشق مي ورزد ونسبت به مؤمنان رئوف و مهربان است.(حرص درلغت به معناي شدت علاقه به چيزي است وجا لب اينكه درآيه مورد بحث به طورمطلق مي گويد: (حريص برشما است) نه سختي از هدايت به ميان مي آورد نه به چيزي ديگري، اشاره دارد به اينكه به هرگونه خيروسعادت شما ويا به هرگونه پيشرفت وترقي وخوشبختي تان عشق مي ورزد)(82). با توجه به اين آيا ت و رفتار كريمانه، متواضعانه و مواساتانه كه پيامبراكرم(ص) با مؤمنين داشتند نه تنها خودشان با مسلمين اينگونه برخورد نمودند بلكه به مؤمنان نيز همواره سفارش نمودند كه واقعاً جالب وشنيدني است براي نمونه به حديثي ازآن حضرت اكتفا مي شود.و مي فرمايد: هركس مؤمني را بيازارد مرا آزرده و هركس مرا بيازارد خدا را آزرده و هركس خدا را بيازارد در تورات و انجيل و زبور و قرآن ملعون است يا مي فرمايد: هركه مؤمني را به نا حق اذيت كند مثل اينست كه ده مرتبه مكّه معظمه وبيست مرتبه بيت المعمور را خراب كرده و هزارملك مقرب راكشته باشد.(83) راستي وقتي بزرگترين و اوّلين رهبراسلام با مردم اينگونه رفتارمي كند معناي صلح و صفا مودت ورحمت ودوري ازهرگونه خشونت اسلام بر طالبان حقيقت روشن است و اين موضوع در قسمت بعدي كه قسمت صلح دراحاديث است بيشتربررسي خواهد شد.
نمونه هايي ازصلح وصفا دراحاديث
اسلام براساس عفو وگذشت ، كرامت انساني و عدالت كامل دركنار صلابت وقدرت استوار گشته است. رأفت ورحمت اسلامي در رواياتي متعدد منعكس شده است به نمونه هاي ازآن اشاره مي كنيم اساس دين محبّت است امام صادق(ع) مي فرمايد: هل الدين الّا الحبٌّ ! إنَّ اللهَ عزَّوَجلَّ يقول:ُ قل اِن كنتم تُحِبُّونَ اللهَ فاتَّبعوني يحبِبكُمُ الله.(84) (آيا دين جز محبّت ورحمت چيزي ديگري است)؟ ! سپس دليل كلامشان را اينگونه بيان مي كند: زيرا (خداوند متعال) مي فرمايد: اگر خدارا دوست داريد از دستورات من پيامبر(ص) اطاعت كنيد تا محبوب خداوند شويد.يعني انگيزه عمل به دستورات الهي ، عشق ومحبت به خداوند است .در روايات ديگري از امام باقر(ع) چنين مي فرمايبد: الدّين هوالحبُّ والحبُّ هوَ الدّينُ(85). دين محبّت است و محبّت دين است. بُرَد عِجلي مي گويد: در محضر امام باقر (ع) بودم. مسافري از خراسان كه راه زيادي را پياده طي كرده بود به حضور امام شرفياب شد. پاهايش را از كفش درآورد شكافته شده و ترك برداشت بود. گفت: به خدا سوگند من را نياورد از آنجا كه آمدم مگر دوستي شما اهل البيت. امام فرمود: به خدا قسم اگر سنگي ما را دوست بدارد، خداوند آن را با ما محشور مي كند و قرين گرداند وَهَلِ الدّينُ اِلَّا الحُبُّ(86) آيا دين چيزي غير ازدوستي است؟ مردي به امام صادق(ع) گفت: ما فرزندانمان را به نام شما و پدرانتان اسم مي گذاريم آيا اين كار، ما را سودي دارد؟ حضرت فرمودند : آري به خدا قسم وَ هَلِ الدّينُ اِلَّا الحُبُّ مگر دين چيزي غير از دوستي است ؟ سپس به آيه شريفة اِن كُنتُم تُحِبّونَ اللهَ فا تَّبعوني يُحبِبْكُمُ اللهُ(87) استشهاد فرمود اساساً علاقه ومحبت است كه اطاعت آور است . عاشق را آن يا را نباشد كه از دستوراتي معشوق سر بپيچد ما اين را خود به چشم مي بينيم كه جوانك عاشق در مقابل معشوقه و دلباخته اش از همه چيز مي گذرد و همه چيز را فداي او مي سازد . در قرآن كريم نيز آياتي كه ازمحبت خداوند متعال نسبت به مؤمنين مطرح شده است جاي تأمل داردوحاكي ازرأفت ومحبت اين دين رؤف ومهربان است. إنَّ اللهَ يُحبُّ التَّوابينَ وَ يُحِبُّ الْمُتَطَهِِّرين؛(88) خدا دوست دارد توبه كنندگان و پاكيزگان را .وَ اللهُ يُحِبُّ المُحسنينَ؛ (89) خدا دوست دارد نيكوكاران را .اِنَّ اللهَ يُحِبُّ المُتَّقينَ؛(90) خدا دوست دارد خود نگه داران را .وَ اللهَ يُحِبُّ المُطَّهِّرينَ؛(91) خدا دوست دارد پاكيزگان را .اِنَّ اللهَ يُحِبُّ الْمُقْسطينَ؛(92) خدا دوست دارد عدالت كنندگان را .وَ اللهَ يُحِبُّ الصابرينَ؛(93) خدا دوست دارد صا برين را . انَّ اللهَ يُحِبُّ المُتُوّكلينَ؛(94) خدا دوست دارد متوكلين را .
عدم تعرض حاكم به قاتل آينده اش
امير مؤمنان علي بن ابي طالب (ع) بر اركه رياست عاليه دولت بزرگ اسلامي تكيه دارد ، دولتي كه دامنه آن بيشترين بخش از جهان مسكون گسترده شده و همه كشورهاي آن روز دنيا از آن چشم مي زند و مي هراسيدند. چنين شخصي با آنكه قاتل خويش را مي شناسد و به او مي گويد: كه وي او را خواهد كشت ، امّا هرگز دست تعرّض وخشونت به سوي او دراز نمي كند ، چرا كه عدالت اقتضا مي كند تا زماني كه آن شخص دست به جنايت نزده مستحق مجازات نيست .به متن زير توجه كنيد :حضرت علي عليه السلام به عبد الرحمن بن ملجم مي فرمايد: تو مرا خواهي كشت ، و اين بيت را بار ها برايش مي خواند كه :
أريد حياته و يريد قتلي
عذيرك من خليلك من مراد
يعني: من زندگي او را مي خواهم و او در پي كشتن من است .
از دوستان قبيله مراد خود كسي را بياور كه اين كارت را معذور بدار ابن ملجم به ايشان مي گويد: اي امير مؤمنان ، اگر براستي چنين است پس مرا بكش حضرت مي فرمايد: اين روانيست كه من مردي را پيش از آنكه با من كاري بكند ، بكشم .شيعيان اين سخن را شنيدند. مالك اشتر وحارث بن اعور وعدّة ديگر از جا جستند وشمشيرهايشان را از نيام كشيدند وگفتند: اي اميرمؤمنان ، اين شخص كيست كه شما بارها اين سخن را با وي مي گوييد: شما امام ومولاي ما وپسر عموي پيامبرما هستيد. امر بفرمايد: تا اورا بكشيم .حضرت به آنان فرمود: خدايتان خيروبركت دهد ، شمشيرهايتان راغلاف كنيد وحدت اين ا مت را از هم پراكنده نكنيد…فكر مي كنيد من مردي را كه هنوز به من صدمه اي نزده است مي كشم.(95) اينست عدالت ، معناي صلح وصفا يعني دردين اسلام وسياست اسلامي كه همان اطاعت از خداي متعال است نبايد از راههاي معصيت خدا و ريختن خون بيگناهان و پايمال كردن كرامت انسان تحقق بخشد. از اين حديث علم غيبي والهي و ماورايي امام نيز بدست مي آيد كه خودش يك بحث دامنه دار است.
عدم تعرض حاكم اسلامي به تهديد كننده اش
يكي از خوارج ، اميرمؤمنان علي(ع) را تهديد به قتل كرد اما حضرت او را به حال خودش واگذاشت وابداً متعرض نشد. شنيدند كه مردي اميرمؤمنان(ع) را تهديد به قتل مي كند. او را نزد حضرت آوردند. امام فرمود :رهايش كنيد. هروقت مرا كشت آن گاه حكم او با وليّ دم خواهد بود.(96) عجبا ازاين عدالت و انسانيت !رئيس كل كشور اسلامي با آن همه قدرت اقتدار يك فرد عادي كه حتي شا يستگي آن را ندارد كه نامش در تاريخ ثبت شود ، تهديد به قتل مي كند اما متعرض نمي شود! او را نزد حضرت مي آورند وسرنوشتش در گرو امرو نهي اوست اما مي فرمايد: رهايش كنيد.
خودداري پيامبر(ص)ازكشتن پيشاپيش سران كفروعناد
پيامبرخدا گاه خبردار مي شد كه فلان شخص درصدد فتنه انگيزي ميان مسلمانان يا بدعت نهادن آيين با طلي است ، اما حضرت آهنگ قتل او نمي كرد وبه مسلمانان نيز اجازه نمي داد او را بكشد.اين بخشي ازسيا ست شكوهمند عفو وگذشت رسول خدا ( ص) و دور انديشي آن حضرت بود وهمين سيا ست به او امكان داد تا حكومت اسلامي را درمحيطي آكنده از عواطف مردم تأسيس كند.به اين چند روايت توجه كنيد:پس از آن كه رسول خدا(ص) غنايم جنگ حنين را تقسيم كرد مرد قد بلند وگندمگون كه سجده درپيشاني اش بود آمد و سلام كرد ، ولي نه به پيامبر(ص) و گفت: من ديدم كه تو با اين غنايم چه كردي .پيامبر(ص) فرمودند : چه ديدي؟مرد گفت : عدا لت را اجرا نكردي !رسول خدا(ص)ناراحت شدو فرمودند : واي برتو ! اگر عدالت نزد من نباشد پس نزد كيست ؟مسلمانان عرض كردند : او را بكشيم ؟فرمودند : رهايش كنيد ، بزودي او را پيرواني خواهد بود كه از دين بيرون مي روند چنان كه تير از بدن صيد مي گذرد. خداوند آنان را به دست كسي كه پس ازمن محبوب ترين خلق اوست از بين مي برد.واين شخص در جنگ نهروان به همراه ديگر خوارج به دست اميرمؤمنان علي بن ابي طالب(ع ) كشته شد.(97)
عفو فراريان ازميدان جهاد
فرار از ميدان جهاد ازگناهان كبيره است وخداي متعال براي اين كار وعده آتش داده وفرمود است:وَمَن يُولِِّهِمْ يَومَئِذٍ دُوبُرَهُ إِلَّا مُتَحَرِّفاً لِقِتَالٍ أَو مُتَحَيِّزاً إِلَي فِِئَه فَقَد بآءَ بِغَضَبٍ مِّن اللهِ وَ مَأوَاهُ جَهَنّمُ وَبِئسَ المَصِيرُ. (98)وهر كه در آن هنگام به آنان پشت كند- مگر آنكه هدفش كنارگيري براي نبردي (مجدّد يا پيوستن به جمعي ديگر از هم رزمانش باشد) قطعاً به خشم خدا گرفتار خواهد شد وجايگاهش دوزخ است، وچه بد سرانجا مي است.هركس مرتكب اين گناه كبيره شود شرعاً سزاوار تعريز است ، چرا كه تعريز براي هر گناهي در نظرگرفته شده است . با اين حال رسول خدا(ص) مسلماناني را كه در روز اُحد از ميدان جنگ گريختند و پيامبرخد(ص)را با گروه اندكي از ياران مخلص و وفادارش تنها گذاشتن ، مورد عفو قرارداد. واين يك اصل بزرگ از اصول عفو و گذشت دراسلام است كه هم مسلمانان را در اسلامشان نگه مي دارد و هم ديگران را به اسلام جذب مي كند. اين جرم وگناه بزرگ باعث شد پيشاني و لب مبارك حضرت شكاف بردارد وحمزه سيد الشهداء ، عموي پيامبرخدا ، و حنظله غسيل الملائكه ودهها مؤمن مجاهد به شها دت رسند.
بركناركردن به سبب بلند كردن صدا
حضرت علي(ع) ابوالاسود دؤلي را به منصب قضا گماشت وبعد بركنارش نمود ، أبولأسود به حضرت گفت : چرا مرا عزل كردي در حالي كه نه خيانت كرده ام نه جنايت .فرمود : ديدم صدايت را از صداي خصمت بالاتر مي بري.(99) طرفين دعوا هردو انسانندودرمنطق اسلام محترم مي باشند ، وقاضي حق ندارد كوچكترين اهانتي به آنها روا دارد. وبلندكردن صدا روي آنها ، خود نوعي اهانت است و از آداب قضايي اسلام به دور مي باشد. بنابراين ، قاضيي كه اين كار را مي كند بايد معزول شود ، حتي اگر در علم و فضيلت واخلاق و نزديكي به اميرمؤمنين (ع شخصي همچون أبولأسود دؤلي باشد؛ چراكه در منطق علي بن ابي طالب(ع) حق جاي سازش ندارد. محدث قمي درباره ابولأسود دؤلي مي نويسد : أبوالأسود دؤلي مردي فاضل وفصيح از طبقه نخست شعراي اسلام است. او شيعه اميرمؤمنان و از بزرگان و از سرشناسان تابعين بود. اهل بصره بود وازشهسواران وخردمندان به شمار مي آيد.(100) أبوالأسود همان كسي است كه به دستور اميرمؤمنان(ع) و راهنماي آن حضرت علم نحو را پايه ريزي كرد.
رحمت اسلامي درميدان نبرد!
رحمت ورأفت اسلامي بقدري وسيع و فراگير است كه در ميدان جنگ نيز بروز و ظهور دارد ؛ به تعبير ديگر ، اسلام آن قدر به محبّت و عطوفت و رحمت اهمّيّت مي دهد كه حتّي در كانون خشونت وتندي ، پيروانش را نسبت به آن سفارش مي كند! بدين جهت در روايات مربوط به آداب جنگ ، نكات جالبي در اين زمينه به چشم مي خورد ، كه به يك نمونة آن اشاره مي كنيم:امام صادق(ع)مي فرمايد: هنگامي كه رسول مكّرم اسلام(ص) تصميم مي گرفت سربازان اسلام را به سوي ميدان جنگ روانه كند ، آنهارا فرا مي خواند و اين نكات(101) ( را به آنها گوشزد مي كرد (به گونه اي كه اگر سربازي از اين آداب تخلّف مي كرد مورد مؤاخذه قرار مي گرفت. سيروا بسم الله وفي سبيل الله و علي ملّةِ رسولِ الله ؛ يعني: به سوي ميدان جنگ حركت كنييد، امّا نه از سر هوي و هوس ، بلكه با نام وياد خدا وبراي رضاي او ، و با نيت پاك وخالي از هر گونه انگيزة غير خداي ، وبر طبق برنامه هاي اسلامي عمل كنيد.
امان دادن كمترين فرد مسلمان
از رسول اكرم(ص): المؤمنون تنكا فأُ دمائهم ويدٌ علي من سواهم يسعي بذمّتهم ادناهم.(102) مؤمنان خونهايشان برابر است، در برابر ديگران يكدست هستند و اگر كمترين آنها ( به دشمن ) امان دهد ديگران به آن احترام گذارد…آري ، كمترين فرد مسلمان ، در نظام اسلامي ، چندان ارزش دارد كه مي تواند در جنگ، به يك مشرك پناه دهد، و عموم مسلمانان ، حتي فرمانده كل نيروهاي مسلّح ، موظفند اين پناه دهي او را محترم شمارد ، اين همه ارزش قائل شدن براي انسان در هيچ حكومتي يا سيستم نظامي اي يافت نمي شود، بجز در اسلام ، اين دين انسانيّت.
كشتن زنان ممنوع
روايت شده است كه از امام صادق(ع) سؤال شد: چرا جزيه از زنان برداشته شده است؟ فرمود: چون پيامبر خدا(ص) از كشتن زنان و كودكان در دارالحرب نهي فرمود ، مگر آن كه جنگ كنند ،و حتّي در صورتي كه بجنگند ، تا جاي كه امكان دارد و بيم و خطري نمي رود بايد از كشتن آنان خودداري ورزد. حال ، وقتي رسول خدا(ص) از كشتن زنان در دارالحرب نهي مي كند به طريق اولي در دارالاسلام نبايد كشته شوند ، واگر از پرداخت جزيه خودداري كنند نمي توان آن ها را كشت وچون كشتن آن ها مجاز نيست جزيه از آن ها برداشته شده است …مشركان و ذمّيان زمين گير ، و كور و پيري سالخورده و زن و كودكان دارالحرب نيز همين حكم (عدم جوازكشتنشان) را دارند.و به همين دليل جزيه از ايشان برداشته شده است(103). آري ، مدافع حقيقي حقوق زن در همه زمينه ها ( اسلام ( است .اما مخالفان ودشمنان اسلام زن را تبديل به كالاي ارزاني ، همچون شراب و هروئين و…كرده است اي جهانيان ! آيا- با توجه به اين روايت كه هزاران مورد مثل آن در اسلام وجود دارد اسلام از زن حمايت مي كند يا او را به انحطاط كشانده است ؟
تصفيه حسابها در جنگ ممنوع
ازحفص بن غياث روايت شده است كه گفت: از حضرت امام صادق(ع) پرسيدم: مردي از اهل حرب در دارالحر اسلام مي آورد، و بعداً مسلمانان بر آنها پيروز مي شوند ، حكم آن مرد چيست ؟فرمود: اسلام او درباره خودش و فرزندان خوردسالش مؤثر است وهمه آنها آزادند ، و فرزندان و متاعش و بردگانش متعلق به او مي با شند، اّمّا فرزندان بزرگ غنيمت مسلمانان مي با شند مگر آن كه قبلاً ( پيش از غلبه مسلمانان) اسلام آورده باشند .(104)اسلام دين حق و عدالت است ، نه دين تصفيه حسابهاي شخصي و انتقامگيري . پس هر گاه مشركي در دارالحرب اسلام آورد اسلامش پذيرفته است ، و فرزندان خوردسال و نابالغ او تابع وي مي باشند.قرآن كريم دباره اين رفتار شكوهمند و منحصر به فرد انساني صراحتاً مي فرمايد:
وَلَا تَقُولُوا لِمَن أَلقي إلِيكُم السَّلم لستَ مُؤمِنًا؛ به كسي كه نزد شما( اظهار) اسلام كند ، نگوييد: تو مؤمن نيستي .
چرا اين پيرمرد مسيحي در كشور اسلامي فقير باشد!
به داستان زير توجه كنيد و در ابعاد گوناگون آن تأمّل نمايد: شيخ حرّ عاملي در كتاب ( وسائل الشيعه ) آورده است كه : اميرمؤمنان علي بن ابي طالب(ع) در كوچه هاي كوفه راه مي رفت كه ديد مردي از مردم تكّدي مي كند . امام از مردمي كه پيرامون او بودند پرسيد: اين كيست؟عرض كردند: پيرمرد نصراني و از كار افتاده است و پولي ندارد كه با آن زندگي كند، لذا
) براي امرار معاش به ( مردم پناه آورده و…امام(ع با عصبانيّت فرمود: تا جوان بود از او كار كشيديد ، وحالا كه پير شده رهايش كرده ايد ؟سپس ، براي آن مرد نصراني مبلغي از بيت المال به صورت مادام العمر مقرّري تعيين كرد.(105) اينست مواسات و برابري ، اينست صلح و محبّت ، اينست انسانيت ، اينست حقوق بشر ، اينست كرامت انساني ، و بالاخره اينست اسلام واقعي آيا سزاوار است به چنين ديني بر چسب خشونت زد؟!.
عفو كسي كه سوء قصد به جان او داشت
در(مناقب آل ابي طالب) به نقل از اصبغ بن نباته ، آمده است كه گفت:نماز ظهر را با اميرمؤمنان(ع) خوانديم كه نا گاه مردي در هيأت مسافران وارد شد. علي(ع) فرمود: از كجا مي آيي ؟ گفت :از شام.فرمود براي چه آمده اي؟گفت: كاري دارم.فرمود: به من بگو وگرنه خودم مي گويم كه چرا آمدهاي.مرد گفت: بگو چرا آمده ام ، اي اميرمؤمنان.فرمود: فلان روز از فلان ماه از فلان سال ، معاويه جار زد كه: هركس علي را بكشد ده هزار دينار جايزه دارد. وفلان كس برخاست و گفت: من مي كشم.معاويه به او گفت :تو ؟وچون به منزلش رفت ، پشيمان شد و گفت: بروم و پسر عموي پيامبر خدا(ص) و پدر دو پسر او را بكشم؟روز دوم ، جارچي معاويه جار زد كه هركس علي را بكشد بيست هزار دينار جايزه دارد يك نفر ديگر بر خاست وگفت: من مي كشم.معاويه گفت تو ؟او هم بعداً پشيمان شد و از معاويه پوزش خواست و معاويه او را معاف داشت.روز سوم جارچي اش جار زد: هركس علي را بكشد سي هزار دينار جايزه دارد.و تو بر خاستي ، و تو حِميَري هستي.مرد گفت: درست است.حضرت علي(ع) فرمود: حالا نظرت چيست؟ مي خواهي مأموريّتت را انجام دهي يا كار ديگري بكني؟مرد گفت: نه؛ بر مي گردم.حضرت علي(ع) فرمود: اي قنبر ، شترش را آماده كن و توشه اي برايش فراهم آور خرجي اش را به او بده.(106) اين يكي ديگر از نمونه هاي مثال زدني عفو و گذشت شگفت انگيزي است كه حضرت علي(ع) در زندگي درخشانش به كار بست. مي داند كه آن مرد قصد كشتن او را داشته است و با اين حال رهايش مي كند كه هر جا مي خواهد برود ، و از آن بالاتر به قنبر دستور مي دهد شتر او را آماده كند و زاد و توشه برايش فراهم آورد و خرجي او را بدهد. نظير اين رفتار را جز در اسلام ناب نمي توان يافت؟
ابن كوّاء
ابن كواء ، مردي منافق و خارجي مذهب و ملعون و از مخالفان علي بن ابي طالب(ع)بود ، آن هم در زماني كه حكومت حضرت علي(ع) در اوج خود به سر مي برد و در آن روزگار ، بزرگترين و پهناورترين حكومت در روي زمين بود ، و حضرت علي(ع)- علاوه بر اين كه امام منصوب از جانب خداوند و پيامبر(ص) بود- بزركترين حكمران بر كره خاكي نيز بود اين شخص در محافل عموميو به گونه اي ددمنشانه به اميرمؤمنان( ع) اعتراض مي كرد. روزي حضرت علي(ع) در حال خواندن نماز صبح بود كه ابن كواء از پشت سر حضرت ، شروع به خواندن اين آيه كرد:وَلَقَد أُحِيَ إِلَيكَ وَ إِلَي الَّذِينَ مِن قَبلِكَ لَئِنْ أَشْرَكتَ لَيَحبَطَنَّ عَمَلُكَ وَ لَتَكونَنَّ مِن َالْخَسِرِين.َ(107) و ( خدا) به تو و به كساني كه پيش از تو بودند وحي كرد كه اگر مشرك شوي حتماً كردارت تباه و مسلماً از زيانكاران خواهي شد. حضرت به احترام قر آن سكوت كرد تا آن ملعون آيه را به پايان برد، امام قرائتش را ادامه داد دوباره ابن كواء همان آيه را خواند باز حضرت علي(ع) به احترام قرآن ، خاموش ماند و پس از تمام شدن آيه مجدداً نمازش را ادامه داد ابن كواء براي بار سوم آيه را خواند : (به تو و كساني كه پيش از تو بودند وحي كرد كه اگر مشرك شوي حتماً كردارت تباه و مسلماً از زيانكاران خواهي شد) و حضرت علي(ع) براي سومين بار به احترام قرآن سكوت كرد ، و چون ابن كواء آيه را به پايان برد حضرت اين آيه را قرائت كرد: ( فَاصبِر إِنَّ وَعْدَ اللهِ حقُّ وَ لا يَسْتَحِفَّنَّكَ الَّذِينَ لا يوقِنونَ.)(108) پسصبور باش كه وعده خدا راست است ، و مبادا كساني كه يقين ندارند تو را به سبكسري وادارند.( آن گاه سوره را تمام كرد و به ركوع رفت . (109)(اين چه رأفتي است كه به مردي منافق اجازه مي دهد به شخص اول جهان اسلام ، آن هم شخصي چون اميرمؤمنان علي بن ابي طالب(ع) در حال نماز حمله برد و اورا به مشرك و بر باد رفتن اعمالش متهم كند ، ولي او به احترام قرآن كريم سكوت مي كند ، و اين حمله و سكوت سه بار تكرار مي شود و در نهايت امام نمازش را به پايان مي برد بدون آن كه به ابن كواء كاري داشته باشد ،وابن كواء هم در پي كار خود مي رود به طوري كه انگار هيچ اتفاقي نيفتاده است.اين رحمت كجا ورفتار كشورهاي جهان امروز كجا؟آيا هرگز يك فرد معمولي جرأت مي كند با يك رئيس يا رهبر چنين رفتاري بكند؟ و به فرض كه چنين اتفاقي بيفتد ، آيا به خير و خوشي پايان پذيرد؟اين است رأفت وعطوفت اسلام واقعي پس بشنوند كساني كه مي گويند: اسلام ديني خشونت است !
ابو هريره
ابو هريره كه در برهه اي از دوران قبل از حضرت علي(ع) ، در ناز و نعمت بار آمده بود ، با عصر علي بن ابي طالب(ع) ، با حقّ ناب و اسلام دقيق و رعايت همه جانبه عدالت ، رو به رو شد ، از اين رو ، اين حكومت، خوشايند او قرار نگرفت و در برابر حضرت علي(ع) ايستاد و به مخالفت با او پرداخت و مي خواست سياست اسلام و اجراي احكام قرآن را به علي بن ابي طالب(ع) بياموزد !تو گويي از رسولخدا(ص) نشنيده بود كه بارها و بارها از فضايل وخوبيهاي حضرت علي(ع) گفته بود.
گفته هاي چون :علي مع الحق و الحق مع علي يدور معه حيثما دار ؛ علي با حقّ است و حقّ با علي و بر يك محور مي چرخند ( علي وارث علمي و حكمتي ؛ علي وارث دانش و حكمت من است) أنا مدينه العلم و علي بابها فمن أراد المدينه فليأتها من بابها ؛ من شهر علم هستم و علي دروازه آن ، پس هر كس خواهد به شهر در آيد بايد از دروازه آن وارد شود. و صدها و هزارها سخن ديگر از اين قبيل.اين از طرف ابو هريره ، اما هيچ يك از اين رفتارها و برخوردها ي او در حضرت علي(ع) كمترين تأثيري نگذاشت و باعث نشد كه آن حضرت مو ضع خود را در برابر ابو هريره تغيير دهد ؛ بلكه بر عكس ، نيازها و گرفتاريهاي او را بر طرف مي كرد . به اين قطعه تاريخي توجه كنيد: ابو هريره – كه روز گذشته از حضرت علي(ع ) بد گفته بود- نزد آن حضرت آمد و خواهشهاي خود را مطرح كرد و حضرت آنهارا بر آورده ساخت ياران حضرت علي(ع) بر او خورده گرفتند ، اما حضرت فرمود :من شرم مي كنم كه جهالت او بر علم و معرفت من ، و جُرمش بر عفو و گذشت من ، و در خواستش بر سخاوت و بخشش من چيره آيد(110)
اسلام واقعي را با…مقايسه كنيد:
و اما در مقابل مي بينيم كه ابوذر (رحمه الله عليه) ، اين صحابي بزرگ و جليل القدر ، در مجلس عثمان ، از حكم شرعي سخن مي گويد اما سزايي جز ضرب و حبس و تبعيد و گرسنگي و خواري و مرگ نمي بيند! ولي ابو هريره – كه به سبب احاديث ساختگي اش از پيامبر(ص ) شهرت دارد
– اولاً : جرأت مي كند كه روبه روي علي بن ابي طالب(ع) از او بد گوي كند!
ثانياً : از رأفت اسلامي كه اميرمؤمنان(ع) آن را به اجرا در آورده است آگاه است و لذا بيم آن كه مورد خشم و كيفر قرار گيرد ، ندارد.
ثالثاً : علي بن ابي طالب(ع) ، با آن كه مي داند ابو هريره در اين رفتارش گنهكار و عصيانگر است وحق را زير پا نهاده و در پي باطل و ستم است ، او را مجازات نمي كند.
رابعاً : ابوهريره فرداي آن روز ، جرأت مي كند كه نزد حضرت علي(ع) بيايد.
خامساً : حضرت علي(ع) هم واقعاً حوايج او را بر آورده مي سازد.به طوري كه انگار اصلاً چيزي اتفاق نيفتاده است.وبعد به يارانش كه بر او خورده مي گيرند ، با منطق علم و گذشت و بخشندگي جواب مي دهد. آري ، رأفت اسلامي در يك چنين سطح بالايي است
نامه اميرالمؤمنين امام المتقين حضرت علي(ع ) به مالك اشتر
در اين قسمت به بخشهاي از نامه حضرت اميرالمؤمنين علي عليه الصلاه و السلام كه در سال38 هجري به مالك اشتركه فرماندار آن حضرت در مصر بود نگاشته شده است ، توجه شمارا جلب مي كنيم:اين نامه طولاني ترين نامه آن حضرت و جانشين بلافصل پيامبرمعظم اسلام است جامع جميع محا سن مي باشد.در اين نامه كه ما قسمتهاي از آن را مي آوريم اگر دقت شود ، صلح و صفا ، مودّت و رحمت ،كرامت انساني ، حقوق بشر آن طور كه بايد رعايت شود ، عدالت و انسان دوستي ، مبارزه ، با هر نوع تبعيض نژادي و… در آن موج مي زند، و اگر امروز فقط به همين نامه سيا سي ، اخلاقي ، اقتصادي ، نظامي ، و عبادي آن حجّت خدا عمل بشود نامي از ظلم وبي عدالتي و تبعيض نژادي و فساد اخلاقي و انحطاط فكري و اين همه آشفتگي و گرفتاري باقي نخواهد ماند.ما به جز قسمت آغازين نامه به ترجمه آن اكتفا مي كنيم.
بسم الله الرحمن الرحيم
(هذَا ما أَمَرَبِهِ عَبْدُالله ِ عَلِيٌّ أَميرُ الْمُؤْمِنينَ ، مَالِكَ بنِ الحارثِ الاشترَ في عَهدِهِ إِليهِ، حينَ ولاهُ مصرَ حِبايَهَ خَراَجها ، و جهادَ عدُوَّها ، واستصلاَ حَ أَهلِها ، وَعِمارهَ بلادها(111)) .به نام خداوند بخشنده و مهربان ، اين ، فرمان بنده خدا ، علي اميرمؤمنان ، به مالك اشتر پسر حارث است ،در عهدي كه با او دارد ، هنگامي كه او را به فرمانداري مصر بر مي گزيند تا خراج آن دياررا جمع آورد. و با دشمنانش نبرد كند، كار مردم را اصلاح ، و شهرهاي مصر را آباد سازد.
پي نوشت ها :
44. انبياء /107 .
45.مكارم شيرازي و ديگران، تفسير نمونه ، ج 13 ، ص 526 .
46. شوري / 15 .
47. نساء/ 135 .
48. اسراء / 34 .
49. توبه / 7 .
50.صادقي اردستاني ، پيامهاي پيامبر، ص 210 .
51. انعام /147 .
52. طارق / 17 .
53. مكارم شيرازي و ديگران ، تفسير نمونه ، ج 26 ، ص 378 .
54. حجر/ 85 .
55. جاثيه / 14 .
56. اعراف / 199 .
57. مائده / 13 .
58. توبه/60 .
59. نحل /90 .
60.مكارم شيرازي و ديگران، تفسير نمونه، ج 11 ، ص372 با كمي توضيح .
61.مكارم شيرازي و ديگران، تفسرنمونه، ج 11 ، ص 366 با كمي تصرف .
62. مرتضي مطهري ، كتاب انسان كامل ،تهران ، قم : انتشارات صدرا ، چاپ بيست و هفتم ، ص29 و سورة حشر، /9 .
63. بقره /213 .
64. انبياء /92 .
65. مؤمنون /52 .
66.مكارم شيرازي ، تفسير نمونه، ج14 ، ص 257 .
67. انفال /61 .
68. نساء/148 .
69. انعام /82 .
70. حجرات /10 .
71.همان
72 حجر/47 .
73. حجرات /11 .
74. حجرات /12 .
75. انفال /46 .
76. آل عمران /103 .
77. فتح /29 .
78. حجر /88 .
79. شعراء /215 .
80.مكارم شيرازي و ديگران، تفسير نمونه، ج 11 ، ص132 .
81. توبه /128 .
82.مكارم شيرازي ، تفسير نمونه، ج8 ، ص207 .
83.شهيد سيد عبدلحسين دست غيب، گناهان كبيره، دفتر انتشارات اسلامي وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم، 1379 ، ج2 ، ص304 .
84.محمد ري شهري ، منتخب ميزان الحكمه، مركز تحقيقات دار الحديث ، باب 658 ، حديث 3097 ، جلد دوم ، ص 215 .
85.نور الثقلين، ج 5 ، ص 275 ، حديث 49 .
86.شيخ عباس قمي ، سفينه البحار، ج1 ، ص201
87.شيخ عباس قمي ، سفينه البحار، ص662
88. بقره /222 .
89. آل عمران /148 .
90. توبه /7 .
91. توبه /108 .
92. حجرات /9 و ممتحنه، /8 .
93.آل عمران/146 .
94.آل عمران /159 .
95.ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه ، انتشارات دار احياء التراث العربي بيروت لبنان ،ج 9، ص 118
96.ميرزا حسين ، نوري طبرسي، مستد رك الوسا ئل ، نشر مؤسسۀ آل البيت ، ج18ص 259
97.شيخ مفيد، الا رشاد ، انتشارات علميه اسلاميه، ج1، ص 148_149
98. انفال/ 16
99.ميرزا حسين، نوري طبرسي مستدرك الوسا ئل ، نشر مؤسسۀ آل البيت ،ج17، ص359.
100.شيخ عباس ، قمي ، سفينةالبحار، چاپ مؤسسۀ الطبع و نشر في الآستانه الرضويه ، ج 1 ، ص 669.
101.محمد بن الحسن الحر عاملي ، وسائل الشيعه، انتشارات بيروت لبنان ، جلد 11 ، ص43 .
102.محمد ري شهري ، منتخب ميزان الحكمه، ص 60 ، ح 642 .
103.شيخ صدوق ، من لا يحضر الفقيه ، انتشارات جامعه المدرسين في الحوزه العلميه في قم المقدسه ، ج2 ، ص52 و الحر عاملي ، وسائل الشيعه ، كتاب جهاد ج11 .
104.شيخ طوسي ، تهذيب الاحكام ، ناشر دار الكتاب الاسلاميه ، چاپ چهارم 1365 ، ج6 ، ص115 ، ب ،67 ، ح 1
105.الحر عاملي ، وسائل الشيعه، ج15 ، ص66 ، ب19
106.محمد بن علي بن شهر آشوب ابي جعفر رشيد الدين ، المنا قب آل ابي طالب ، قم : مؤسسه انتشارات علامه ، فصل في اخباره بالغيب ، ج 2 ، ص260- 261.
107.زمر/65 .
108. روم /60 .
109.محمد باقر مجلسي ، بحار الانوار، مؤسسه الوفا ، بيروت لبنان ، ج41 ، ص 48 . ب 104 .
110.محمد باقر مجلسي ، بحار الانوار، ج 41 ، ص 49 ، ب 104 .
111.نهچ ا لبلاغه ، نامه حضرت علي(ع) به ما لك اشترپسر حارث .
ادامه دارد
/ع