خانه » همه » مذهبی » رويکرد شناسي کلامي فلسفه ي قيام حسيني(3)

رويکرد شناسي کلامي فلسفه ي قيام حسيني(3)

رويکرد شناسي کلامي فلسفه ي قيام حسيني(3)

براساس اين نگرش که از آن به «نگره ي انقلابي به حادثه ي کربلا» نيز مي توان تعبير کرد، امام در قيام خود، تنها يک هدف را دنبال مي کرد و آن عبارت بود از براندازي حکومت طاغوت و تشکيل حکومت ديني براساس سنت محمدي(ص) و علوي(ع). در اين ديدگاه، روند مسايل، حوادث و رفتارهاي امام کاملاً بشري انگاشته مي شود و در تبيين انگيزه

8cdd66b3 55ee 4650 bbbb a04e7fe9cec3 - رويکرد شناسي کلامي فلسفه ي قيام حسيني(3)

sa161 - رويکرد شناسي کلامي فلسفه ي قيام حسيني(3)
رويکرد شناسي کلامي فلسفه ي قيام حسيني(3)

 

نويسنده: محمد جعفري هرندي

 

ديدگاه چهارم: فلسفه ي قيام، فقط احياي حکومت اسلامي
 

براساس اين نگرش که از آن به «نگره ي انقلابي به حادثه ي کربلا» نيز مي توان تعبير کرد، امام در قيام خود، تنها يک هدف را دنبال مي کرد و آن عبارت بود از براندازي حکومت طاغوت و تشکيل حکومت ديني براساس سنت محمدي(ص) و علوي(ع). در اين ديدگاه، روند مسايل، حوادث و رفتارهاي امام کاملاً بشري انگاشته مي شود و در تبيين انگيزه ي کلامي و اعتقادي امام نيز بر همان اساس مشي مي گردد. امام حرکتي انقلابي را بر ضد ظلم و باطل، و به قصد استيلا بر حکومت آغاز کرد و از ابتدا تا انتهاي نهضت، تنها همين امر، محور و خط مشي رفتار و گفتار امام بوده است. طرف داران اين نظر مي کوشند تا ثابت کنند که حرکت امام پيش از برخورد با سپاه ابن سعد، براساس گمان امام به پيروزي بوده است و از آنجا که اين گمان مستند به امارات و شواهد فراوان بود، بنابراين، قيام امام براي رسيدن به حق خود، نه تنها امري عقلايي است، بلکه انجام آن بر امام واجب است. از اين نقطه نظر، اوضاع و شرايط تاريخي در زمان حکومت يزيد، مانند تشکيل نيروهاي داوطلب در کوفه و بيعت آنان با مسلم بن عقيل، ضعف حکومت نوپاي يزيد، آمادگي افکار عمومي و شايستگي امام براي حکومت، به صورت کامل براي شروع نهضت آماده بود و در اين موقعيت، احتمال پيروزي بيش از پنجاه درصد بوده است. اين تحليل بسيار تلاش مي کند تا با بحث هاي تاريخي و جامعه شناسانه ضريب امکان براندازي خلافت اموي را در درجه اي بالا نشان دهد تا در اين راستا، نظريه ي انقلاب که توفيق آن در گرو اين امکان است، اثبات شود.
اين ديدگاه، در ميان عالمان ديني همانند رويکرد اول، سابقه اي ديرين دارد. شايد بتوان ادعا کرد که نخستين کسي که اين نظريه را به شکل منطقي و منسجم بيان داشت، سيد مرتضي است که در کتاب تنزيه الانبياء آن را نگاشته است.(1) پس از وي، مرحوم شيخ طوسي نيز همين نظر را پسنديده و به آن ملتزم شده است.(2) آنچه ميان اين دو عالم بزرگ تمايز مي نهد، تفاوت رأي آنها درباره ي علم امام است. شيخ طوسي در اين باره که آيا جايز است امام(ع)، دانسته خود را به کشتن دهد، اظهار ترديد مي کند، ولکن مرحوم سيد مرتضي بر آن مي رود که جايز نيست امام(ع) دانسته به سوي قتلگاه خويش رود.(3) بديهي است که دست کم به اعتقاد سيد مرتضي، امام(ع) از پايان کار خويش در اين قيام آگاهي نداشته است. از برخي عبارات شيخ مفيد هم برمي آيد که وي مؤيد همين نظر است. بنگريد: «اينکه گفته اند: امام حسين(ع) مي دانست اهل کوفه ياريش نمي کنند و در اين سفر کشته مي شوند، ما اين مطلب را تصديق نمي کنيم؛ زيرا هيچ دليل عقلي و نقلي بر آن نداريم…»(4) وي همچنين تصريح مي کند که اجماع شيعه بر آن است که امام(ع) تنها، عالم به احکام است و درباره ي وقايع آينده، علم تفصيلي ندارد.(5)
گويا اين ديدگاه تا چندين قرن، مورد پذيرش عالمان ديني بوده است؛ ولي در نهايت، در سايه ي رويکرد اول قرار گرفته و به محاق مي رود تا اينکه در عصر حاضر، توسط صالحي نجف آبادي و با نگارش کتاب شهيد جاويد جان تازه اي مي گيرد و در فضاي خاص اجتماعي و سياسي پيش از انقلاب، جايگاهي خاص مي يابد. البته در صورتي مي توانيم صالحي را احياگر اين ديدگاه در دوران معاصر بدانيم که به حوزه ي فکري شيعه بسنده کنيم؛ وگرنه در ميان انديشمندان اهل سنت، نويسندگاني گوي سبقت را در اين زمينه ربوده اند. از اوايل قرن حاضر و به دنبال حرکت هاي اصلاحگرانه و تجدد خواهانه جمال الدين اسدآبادي و محمد عبده، بسياري از کليشه ها در انيدشه ي اسلامي مورد تجديد نظر قرار گرفت و در محافل علمي اهل سنت به بحث و بررسي نهاده شد که معنا و ماهيت قيام حسيني نيز از آن جمله بود. شايد بتوان ادعا کرد که نخستين نويسنده ي اهل سنت که در عصر حاضر با تفسيرهاي سنتي قيام امام حسين(ع) درافتاد، ابراهيم عبدالقادر مازني مصري بود که تصويري انقلابي از آن نهضت ارائه کرد و بدين وسيله، انتقادات کساني همچون ابن عربي(6) و خطيب(7) را به قيام امام که مي کوشند آن را بي اعتبار جلوه دهند و دامن يزيد را از پليدي ها بشويند و او را در قتل حسين(ع) بر حق بدانند، به چالش خواند.(8)
پس از او، عباس محمود عقاد در کتاب ابوالشهداء با الهام از مازني، با مورخاني همچون ابن خلدون که با نگاهي کاسب کارانه امام حسين(ع) را سرزنش مي کرد که قدرت جسماني يا جنگي خود را پيش از اقدام به قيام، درست ارزيابي نکرده بود،(9) به مخالفت برمي خيزد.(10) البته اين دو نويسنده، هيچ يک بحث احياي حکومت اسلامي را به گونه اي که در تبيين ديدگاه چهارم آورديم، طرح نمي کنند. در اين زمينه بايد از محمد کامل البناء نيز ياد کرد که در مقاله اي به دفع اين تهمت از امام حسين(ع) که در فتح باب دشمني با يزيد، بي تأمل و بي محابا رفتار کرد، همت گماشت. براي اثبات اين نکته، وي تأکيد زيادي بر احتياط هاي امام پيش از فرستادن مسلم به کوفه مي کند.(11) در اين نقطه است که البناء به ديدگاه چهارم بسيار نزديک مي شود؛ اما وي در ادامه ي تحليل خود، برخلاف بسياري از نويسندگان سني به اين نکته اذعان مي کند که امام از همان آغاز از پايان کار خود مطلع بود و بدين سان، خود را از طرف داران ديدگاه ياد شده متمايز مي سازد. به هر تقدير، اين تحليل گران سني تحقيق خود را با رويکرد انتقادي به متون ديني همراه نساخته اند؛ کاري که آقاي صالحي با دقت و جديّت به آن اهتمام مي ورزد. وي پيرو علماي شيعي ياد شده و البته با تفصيل بيشتر و منقّح تر، بر آن مي رود که امام به زمان و مکان شهادت خويش علم تفصيلي نداشته و بنابراين، از ابتدا به قصد منزل گزيدن در کربلا و شهادت در آنجا حرکت نکرده است. وي با نقد برخي از منابع تاريخي و روايي، و با تأکيد و تکيه بر اين اصل که بايد رفتار سياسي و اجتماعي ائمه براساس مجاري طبيعي و عقلاني امور تبيين و تفسير شود،(12) مسئله ي اعزام مسلم بن عقيل به کوفه از جانب امام، حرکت امام به اتکاي گزارش مسلم در آمادگي کوفيان و فرازهايي از گفت و گوهاي امام با اطرافيان که بيانگر عزم او به سفر به کوفه است را شواهدي تاريخي بر درستي ديدگاه کلامي خود در انکار علم تفصيلي امام به زمان و مکان شهادت خويش، مي داند.(13)
صالحي با اين نظر مي خواهد برداشت دو گروه را رد کند. نخست آن دسته از منتقدان سني نظير الخطيب، طنطاوي و نجار که همچون ابن عربي قيام امام را امري نسنجيده و درافتادن با حکومت مشروع وقت مي شمارند؛ ديگر آن دسته از نويسندگان شيعي که معتقدند اعمال امام حسين(ع) که طبق اراده الاهي مقدر شده و براساس علم انحصاري امام به وي رسيده است، نه کاملاً قابل فهم است و نه مي بايد الگوي رفتار سياسي مردم قرار بگيرد.(14) البته بيشترين بخش کتاب وي به رد تخطئه ي اين نظر اختصاص دارد. صالحي در اين عقيده که امام از سرنوشت خود خبر داشته، چون و چرا کرده و آن را سنگ بناي پژوهش خود قرار مي دهد.(15) اين جرأت و جسارت صالحي در سنت شکني، گرچه في نفسه شايسته ستايش است، متأسفانه مناقشات و جدل هاي بسيار در جامعه مذهبي ايران به وجود آورد.(16) ادعاي گزافي نيست اگر بگوييم کتاب شهيد جاويد بحث انگيزترين کتاب ديني در تاريخ معاصر ايران است که مناقشه درباره آن، از محافل علمي و حوزوي به بالاي منابر و به سطح جامعه نيز کشانده شد. در رد اين کتاب، در حدود بيست و سه نقد به صورت مستقل و يا ضمني نوشته شده است.(17)

نقد و نظر
 

در اين بخش تلاش مي کنيم با نقد برخي از مؤلفه هاي اين ديدگاه، نقاط قوت و ضعف آن را نمايان سازيم.
1.طرف داران نظر چهارم براي اثبات نظر خود، مسير نااستواري را پيموده اند. اشتباه آنان اين است که براي توفيق اين نظريه از مسير انکار علم تفصيلي امام به طور عام و يا علم ايشان به سرانجام حرکت عاشورايي گذر مي کنند. ما معتقديم که حتي اگر امام از راه علم غيب از عاقبت کار آگاهي داشته باشد، اين علم باطني براي وي تکليف نمي آورد. پيامبران و امامان، مکلف به ظاهر بوده و وظايف اجتماعي خود را براساس تکليف ظاهري انجام مي دادند. از اين رو، حتي اگر فرض کنيم که هدف امام سرنگوني حکومت اموي و تأسيس دولت جديدي به رهبري خودش بود، براساس ظاهر اين هدف، معقول و مقبول است. شايسته است به عبارتي از علامه مجلسي در اين باره اشاره کنيم:
بايد که ايشان(انبياء و امامان) به علم واقع مکلف نباشند و تکاليف ظاهر، با ساير ناس شريک باشند، چنانچه ايشان در باب طهارت و نجاست اشيا، و ايمان و کفر عباد به ظاهر مکلف بودند و اگر به علم واقع مکلف مي بودند، بايست که با هيچ کس معاشرت نکنند و همه چيز را نجس بدانند و حکم به کفر اکثر عالم بکنند، و اگر چنين مي بود، حضرت رسول(ص) دختر به عثمان نمي داد و عايشه و حفصه را به حباله ي خود درنمي آورد. پس حضرت امام حسين(ع) به حسب ظاهر مکلف بود که با وجود اعوان و انصار با منافقان و کفار جهاد کند و با وجود بيعت زياده از بيست هزار کس و وصول زياده از دوازده هزار نامه از کوفيان بي وفا، اگر تقاعد مي ورزيد و اجابت ايشان نمي نمود، ايشان را به ظاهر بر حضرت حجت بود و حجت الاهي برايشان تمام نمي شد.(18)
گويا اين مطلب براي مدافعان اين نظريه پذيرفتني نيست که امام، هم مي دانست پيش از رسيدن به کوفه، در کربلا به شهادت مي رسد و هم در همان حال تصميم داشت در کوفه تشکيل حکومت بدهد. آنها اين را يک تناقض آشکار مي دانند؛(19) در حالي که با توضيح پيش گفته، اين تناقض به خوبي برطرف مي شود.
2.گرچه نظريه ي چهارم راهکار نادرستي را براي اثبات دنبال کرده است، ولي برخورد افراطي برخي از مخالفان آن در تأکيد بيش از حدّ بر علم تفصيلي امام به همه ي جزئيات و حوادث نيز نادرست است.(20)
ما به نظرات شيخ مفيد، شيخ طوسي و سيد مرتضي در اين باره اشاره کرديم. از عبارات آن بزرگان چنين استنتاج مي شود که نه تنها چنين برداشتي از علم امام، اجماعي نيست؛ بلکه کاملاً مطلب برعکس است. آنچه تأسف برانگيز است، اين واقعيت است که موج مخالفتي که با شهيد جاويد شد، عمدتاً معطوف به همين مؤلفه است و لبّ نظريه ي نويسنده، در اين ميان تحت الشعاع قرار گرفته است.
3.برخي از نويسندگان در رد ديدگاه چهارم بسيار کوشيده اند تا نشان دهند که امام از شهادت خود در کربلا آگاه بود.(21) از آن سو، صالحي هم در تمام آنها خدشه و شبهه ي سندي و يا دلالي نموده است.(22) به اعتقاد نگارنده، در چگونگي علم امام هرگونه رأي و نظري باشد، در خصوص امام حسين(ع) با توجه به پيشگويي هاي رسول اکرم(ص) و علي(ع) درباره ي شهادت او،(23) و ظواهر و قراين موجود، علم عادي امام به شهادت و عاقبت کار تعلق مي گيرد و دست کم به آن ظن پيدا مي شود؛ از اين رو است که ناصحان و عقلاي قوم، بارها امام را از ادامه ي مسير برحذر مي دارند. البته آقاي صالحي مدعي است که اين پيشگويي ها صرفاً براي امام علم اجمالي مي آورد، اما اينکه در همين سفر آنها ظهور مي يابند، روشن نبوده است.(24) ولي ما معتقديم که قراين موجود نشان مي داد که آن پيشگويي ها مربوط به پايان همين حرکت بوده است؛ به ويژه پس از آنکه خبر شهادت مسلم به امام(ع) مي رسد که به خوبي نشانگر اوضاع نامساعد کوفه بود. آقاي صالحي در اين باره مي گويد که حضرت پس از مشورت با اصحاب با توجه به سلب مصونيت از امام در مکه و مدينه، بدين نتيجه رسيد که هنوز مي توان به کوفه اميدوار بود. اين در حالي است که حتي سلف او، يعني سيد مرتضي با اذعان به نامساعد بودن اوضاع کوفه در اين مرحله، علت بازنگشتن امام را، امتناع بني عقيل از اين امر مي داند.(25) البته ناگفته نماند که برخي از انتقادهاي ديگري که در اين راستا به اين نظريه مي شود، چندان استوار نمي نمايند؛ مانند اينکه اگر امام براي تشکيل حکومت مي رفت، چرا فرزندان و عشيره ي خود را در اين سفر پر پيچ و خم به همراه مي برد؟(26) پاسخ صالحي به اين اشکال، به نظر قانع کننده مي رسد. وي مي گويد که چون مدت سفر امام به مکه، از پيش معلوم نبود و احتمال به درازا کشيدن سفر وجود داشت و از سوي ديگر، امام اطميناني به امنيت خاندانش در مکه يا مدينه نداشت؛ بنابراين، خانواده ي خويش را در هر دو مرحله ي سفر يعني از مدينه به مکه و از مکه به سوي کوفه، همراه خويش ساخت.(27)
4.نکته ي عجيبي که در عبارات شهيد جاويد به چشم مي آيد، نفي و انکار پيامدهاي رسواگرانه ي شهادت امام است. در حقيقت، نويسنده ي محترم آن مي کوشد که با انکار نتايج و آثاري که مي توان بر شهادت امام بار کرد، اين ديدگاه را که امام به قصد شهادت براي بيداري امت اسلامي حرکت کرد، به چالش بکشد. وي در اين راستا، شهادت امام را براي اسلام زيان بار توصيف مي کند.(28) اين در حالي است که آثار و برکات عظيم شهادت امام و پيام هاي آموزنده ي علمي و عملي آن، به هيچ نحو انکارپذير نيست و حتي خود آقاي صالحي نيز در جاي ديگر به آن اعتراف مي کند.(29) روشن نيست که چه بعدي دارد که حضرت با عنايت بر آن آثار، شهادت خود را زمينه ساز آن اهداف عالي قرار داده باشند. چنين به نظر مي رسد که آقاي صالحي به دنبال سياسي کردن نهضت حسيني بوده است که في نفسه انديشه اي وزين است؛ ولي در اين رهيافت، به ورطه ي افراط غلتيده و تنها اين رويکرد سياسي را پسنديده که امام تنها و تنها، براي احياي حکومت قيام کرده است. اشتباه ايشان آن است که تنها رويکرد سياسي به حادثه ي عاشورا را همين مي داند و بس، و در اين راستا به مخالفت با پاره اي از بديهيات مي پردازد. سخن ما اين است که مي توان از اين منظر سياسي به حادثه ي عاشورا نگريست که امام با علم به شهادت و با استقبال از آن، هدفي سياسي را دنبال مي کرد که احياي اسلام و سرنگويي طاغوت بوده است. اين انديشه اي است که بسياري از دانشمندان، نوانديشان و حتي نويسندگان غيرمذهبي را به خود جلب کرده است.(30) ما در بخش بعد به اين ديدگاه خواهيم پرداخت.
5.در هر صورت، نبايد از اين واقعيت چشم پوشي کرد که ديدگاه ياد شده به طور عام و کتاب شهيد جاويد به طور خاص، جنبه ي مهمي را دربرابر برداشت هاي افراطي صوفيانه گشود و نهضت حسيني را الگوساز و نسخه اي قابل اجرا در تمام دوران ها معرفي کرد. سخن مرحوم دکتر حميد عنايت در اين باره شنيدني است:
چنان که به آساني مشهود است، هدف اصلي شهيد جاويد، سياسي کردن جنبه اي از امام شناسي شيعه است که تا ايام اخير کلاً با تعابير عرفاني، شاعرانه برگزار مي شد. نتيجه ي اين کار، پيدايش گرايش محتاطانه، ولي رو به افزايش در ميان شيعيان مبارز بود که با واقعه ي کربلا بسان فاجعه اي اساساً انساني برخورد کنند و به تبع آن، عمل قهرماني امام حسين(ع) را واقعه اي بي همتا و تقليدناپذير در تاريخ تلقي نکنند و آن را فراتر از حد موجودات انساني ندانند.(31)
اما نکته ي قابل توجه اين است که براي درس آموزي از اين نهضت و تحليل ماهيت الگوپذير آن، چشم پوشي از جنبه ي الاهي و ماوراي طبيعي آن ضرورتي ندارد و چنين نيست که نتوان از قيام امام، درس و الگويي گرفت، مگر آنکه آن را به صورت کامل و صد در صد در قالب و چهارچوبي طبيعي تحليل کرد. لغزش امثال آقاي صالحي دقيقاً از همين جا آغاز مي شود. وي مي کوشد که اين حادثه را فقط از مجراي طبيعي و روال عادي آن تبيين کند و (در خوش بينانه ترين نگاه) علم امام را مسکوت نهاده و آن را در تحليل دخالت ندهد. اما سخن بر سر اين است که چگونه مي توان درباره ي چنين حوادثي که صبغه ي الاهي و معنوي خاصي دارد، به تحقيق و پژوهش پرداخت، ولي به وحدت و يک پارچگي موضوع مورد تحقيق و درهم تنيدگي شئون آن(شئون طبيعي و ماوراء طبيعي) و تأثير متقابل اين شئون در يکديگر، بي توجه بود؟(32)
از اين رو، بديهي است که توجه به جنبه ي ماورايي نهضت عاشورا لازمه ي يک نگرش جامع و واقع گراست و حفظ اين جنبه، لزوماً به معناي غيرقابل فهم کردن نهضت عاشورا نيست؛ در نتيجه، بايد گفت که ديدگاه مورد بحث، از ارائه ي ديدگاه و نگره اي جامع به واقعيت حادثه ي کربلا، ناتوان است.

ديدگاه پنجم: انگيزه ي قيام، شهادت براي احياي اسلام ناب
 

براساس اين ديدگاه که مي توان نظر اغلب دانشمندان شيعي تلقي کرد، امام حسين(ع) اطمينان به پيروزي ظاهري قيامش نداشت و براي پيروزي قيام نکرد؛ ولي به پيروزي واقعي قيامش که همان احياي اسلام ناب بود، اطمينان داشت. از نظر اين گروه، تنها همين انگيزه بود که حضرت را در مراحل مختلف نهضت، استوار مي ساخت و او را تا آخرين لحظه همراهي مي کرد. از اين منظر، اصلاح امت اسلامي،(33) برپايي امر به معروف و نهي از منکر، احياي سنت نبوي و علوي،(34) مبارزه با بدعت ها و تحريفات ديني،(35) و مخالفت با حکومت جور و ظلم(36) که هريک جداگانه در بيانات امام مورد تأکيد قرار گرفته اند، در راستاي همان هدف اساسي، يعني احياي اسلام ناب هستند.
به اعتقاد طرف داران اين رويکرد، امام از ابتدا از شهادت خويش در پايان اين مسير خبر داشت، با اين حال، اين حرکت شهادت طلبانه را سامان دهي کرد؛ چون آگاه بود که تنها در سايه ي اين حرکت است که ملت هاي خفته ي اسلامي بيدار مي شوند و حکومت منحوس اموي متزلزل مي گردد. به نظر مي رسد، اين رويکرد از يک سو با نگره ي سياسي خود، از برداشت صوفيانه و صرفاً معنوي از حادثه ي عاشورا فاصله مي گيرد و از سوي ديگر برخلاف ديدگاه چهارم، نه تنها با آموزه هاي انکار ناپذير شيعي سر ستيز ندارد، بلکه کاملاً خود را با آنها وفق مي دهد و امام را در حرکت خويش کاملاً موفق و کامياب مي بيند.(37) امام به دنبال پيروزي واقعي بود که با افتخار بدان دست يافت. به نظر مي رسد که اين رويکرد، بهترين تبيين ممکن از حادثه ي عاشورا و جامع ترين نگرش به آن است. اين ديدگاه، از سويي ميان دو دسته نصوص که برخي بر علم امام به شهادت تصريح دارند و برخي حرکت امام را به منظور اقامه ي حق و ظلم ستيزي معرفي مي کند، به نيکي هماهنگي ايجاد مي کند و از سوي ديگر، بدون چشم پوشي و مسکوت گذاردن يکي از دو جنبه ي الاهي و بشري پيشوايان ديني، تأليفي عقل پسند و مقبول از آن دو به دست مي دهد؛ به گونه اي که حق هيچ کدام را فرو نگذارد و از تأليف هر دو، نظامي سازوار و به دور از تناقض ارائه کند.
شهيد مطهري از طرف داران به نام اين نظريه است. ايشان در کتاب حماسه ي حسيني، سه عامل را در قيام امام تأثير گذار مي داند: امتناع از بيعت با يزيد، پذيرش دعوت مردم کوفه براي تشکيل حکومت، امر به معروف و نهي از منکر.
ايشان بر اين عقيده است که گرچه دو عامل اول در حرکت امام تأثير داشته اند، ولي نقش اصلي را عامل سوم، يعني امر به معروف و نهي از منکر بازي مي کند و دو عامل ديگر هم به آن برمي گردند.(38) از اين نقطه نظر، «تشکيل حکومت اسلامي» نمي تواند عامل و انگيزه ي اصلي قيام باشد؛ زيرا امام حسين(ع) مي دانست و قبلاً رسول خدا(ص) و حضرت امير(ع) به او خبر داده بودند که در کربلا شهيد مي شود. افزون بر اين، امام مردم کوفه را مي شناخت و اميدي به آنها نداشت و بنابراين، در هيچ خطبه اي نفرمود که من براي تشکيل حکومت مي روم.(39) در حقيقت، دعوت مردم کوفه نه تنها عامل قيام نبود، بلکه معلول آن شمرده مي شد.
امتناع از بيعت هم عامل اصلي نيست، چون امام براي حفظ جان مي توانست از حوزه ي حکومت اموي دور شود و به سوي مرزها و يا يمن برود. پس عامل اصلي همان امر به معروف و نهي از منکر است که سمت و سوي رفتار و گفتار امام را تعيين مي کند.
البته استاد مطهري در برخي از مواضع تصريح مي کنند که امام به قصد تشکيل حکومت از مکه به سمت کوفه رفت.(40) لکن اين منافاتي با علم امام به شهادت ندارد؛ زيرا امام مي تواند سخن از حاکميت حقه ي خود را شعار حرکت خود سازد.(41) استاد خود چنين مي نويسد: «در عين حال، اين جهت(يعني اينکه امام به قصد تشکيل حکومت به سوي کوفه برود) منافات ندارد با جهت ديگر و آن اينکه امام در يک سطح ديگري که سطح معنويت و امامت است، مي دانسته که عاقبت به کربلا نزول خواهد کرد و در همان جا شهيد خواهد شد.»(42)
وي در جاي ديگر مي گويد: «امام مخصوصاً مي خواست اعتراض و انتقاد و اعلام جرم و فرياد عدالت خواهي و حقيقت خواهي خود را با خون خود بنويسد که هرگز پاک نشود.»(43)
به نظر مي رسد که امام خميني رحمة الله نيز دقيقاً همين برداشت را از قيام امام دارند. ايشان از سويي بر نفي برداشت صوفيانه از عاشورا تأکيد مي کند. بنگريد: «سيدالشهدا هم کشته شد، نه اينکه رفتند يک ثوابي ببرند. ثواب براي او خيلي مطرح نبود؛ آن طور رفت که اين مکتب را نجاتش بدهد».(44) وي در جاي ديگر مي فرمايد: «آنهايي که خيال مي کنند که حضرت سيدالشهدا براي حکومت نيامده، خير اينها براي حکومت آمدند؛ براي آنکه حکومت بايد دست مثل سيدالشهداء باشد».(45) اما از سوي ديگر، امام ديدگاه چهارم را هم مردود مي داند: «اطمينان به اين بود که موفق به اينکه يزيد را از سلطنت بيندازند نشوند؛ اخبارش همين طور است که ايشان مطلع بودند بر اين مطلب».(46)
ايشان در نهايت، به روشني بر ديدگاه پنجم صحه مي گذارد: «سيدالشهدا همه ي عمرش را و همه ي زندگيش را براي رفع منکر و جلوگيري از حکومت ظلم و جلوگيري از مفاسدي که حکومت ها در دنيا ايجاد کردند، تمام عمرش را صرف اين کرد. تمام زندگيش را صرف اين کرد که معروف در کار باشد و منکرات از بين برود».(47) به نظر مي رسد، بيشتر تحليل گران و عاشوراپژوهان در دوران معاصر، به اين رويکرد اقبال کرده اند. براي نمونه، مي توان به عباس محمود عقاد در ابوالشهداء، دکتر محمد ابراهيم آيتي در بررسي تاريخ عاشورا، آيت الله لطف الله صافي گلپايگاني در شهيد آگاه، شهيد سيدعبدالکريم هاشمي نژاد در درسي که حسين به انسان ها آموخت، علايلي نويسنده ي معروف لبناني،(48) شهيد صدر، علامه مرتضي عسگري در مقدمة مرآة العقول،(49) سيد محمود هاشمي در محاضرات في الثورة الحسينية و محمد مهدي شمس الدين در ثورة الحسين…اشاره کرد.
گرچه اين نويسندگان در تحليل برخي جزئيات حادثه با هم اختلاف نظر دارند، ولي لبّ تحليل و نظر آنها درباره ي آن واقعه يکي است و در چهارچوب همين ديدگاه پنجم مي گنجند.

نتيجه گيري
 

با توجه به آنچه آمد، روشن شد که ديدگاه هاي چهارگانه ي اول، هريک و احمد مشکلاتي در تحليل جامع و ايجاد وفاق ميان عناصر و مؤلفه هاي گوناگون و متعدد حماسه ي عاشورا دارند. بدين معنا که هريک با تمسک به برخي از فرمايش هاي امام و گزارش هاي تاريخي، به تحليلي از حادثه روي آوردند که در آن، عملاً پاره اي ديگر از عناصر و زواياي حادثه مسکوت يا مغفول مانده است. برخي براي برجسته کردن جنبه هاي بشري و الگوبرداري از رفتار سياسي و عقيدتي امام، از جنبه ي الاهي و قدسي حادثه چشم پوشي کرده اند و پاره اي، جنبه هاي ملکوتي و ماورايي عاشورا را چنان پر و بال داده اند که اندک مجالي هم براي نگاهي به جنبه هاي متعارف حادثه و حيات انساني و زميني ائمه باقي نگذاشته اند. باري، در اين ميان از نظر نگارنده، تنها برداشت پنجم است که در توفيق ميان اين دو جنبه، کامياب بوده است و افزون بر آنکه عاري از اشکالات ديدگاه هاي ديگر است، خودداري مستندات و شواهد کافي است.

پي نوشت:
 

1.ر.ک: سيد شريف المرتضي علم الهدي، تنزيه الانبياء، ص 175ــ 179.
2.شيخ محمد حسن الطوسي، تلخيص الشافي، جزء چهارم، ص 182ــ 188.
3.همان، ص 190.
4.شيخ مفيد، المسائل العکبريه(مجموعه ي مصنفات، ج 6)، ص 71.
5.همان، ص 69.
6.با محي الدين ابن عربي عارف معروف اشتباه نشود. اين ابن عربي، محمد بن عبدالله معافري، محدث، قاضي، و مفتي است که در سال 486 ق تولد و در سال 543 ق وفات يافت.
7.محب الدين الخطيب، سردبير سابق مجله الازهر که به شکل افراطي در تعليقاتي که بر کتاب «العواصم من القواصم» ابن عربي زده است به قيام امام مي تازد.
8.حميد عنايت، انديشه ي سياسي در اسلام معاصر، ص 315ــ316.
9.از برخي اشعار مولوي در مثنوي نيز چنين برداشت مي گردد که قيام امام حسين(ع) را نسنجيده مي داند. نظير:
همين مرو گستتاخ در دشت بلا
هين مران کورانه اندر کربلا
ر.ک: ديوان مثنوي به خط ميرخاني، ص 222، دفتر سوم.
10.حميد عنايت، انديشه ي سياسي در اسلام معاصر، ص 317ــ 318.
11.همان، ص 321ــ322.
12.نعمت الله صالحي نجف آبادي، شهيد جاويد، ص 11.
13.همان، ص 26ــ53.
14.ر.ک: نعمت الله صالحي نجف آبادي، نگاهي به حماسه ي حسني استاد مطهري، ص 21.
15.گفتني است که علاوه بر تفريظ نويسان کتاب شهيد جاويد، عبدالکريم سروش هم به همين نظر تمايل دارد.(ر.ک: عبدالکريم سروش، نهضت کربلا، جزوه ي دست نويس).
16.در اين باره بنگريد به: رسول جعفريان، جنبش هاي مذهبي ــ سياسي ايران، ص 364ــ370.
17.براي مطالعه تفصيلي در اين باره، ر.ک: محمد اسفندياري، کتاب شناسي تاريخي امام حسين(ع)، ص 180ــ 185.
18.مجموعه رسايل اعتقادي علامه ي مجلسي، ص 200ــ201(به نقل از تأملي در نهضت عاشورا، ص 238ــ 239).
19.نعمت الله صالحي نجف آبادي، تطبيق قيام امام حسين(ع) با موازين فقهي،(مندرج در کتاب مجموعه ي مقالات اولين کنگره ي بين المللي امام خميني و فرهنگ عاشورا، دفتر اول، ص 420ــ421).
20.براي نمونه ر.ک: نظر آيت الله رفيعي قزويني در مورد کتاب شهيد جاويد،(مندرج در: نعمت الله صالحي، عصاي موسي، ص 13).
21.براي نمونه ر.ک: لطف الله صافي گلپايگاني، شهيد آگاه، ايشان در اين کتاب که شايد عالمانه ترين نقد بر شهيد جاويد باشد، سي و سه دليل براي ثبات اين مدعا مي آورد. ر.ک: ص 56 ــ72.
22.نعمت الله صالحي نجف آبادي، شهيد جاويد، ص 367 ــ 438. برخي از صاحب نظران معتقدند که اگر بخواهيم در مسايل تاريخي يادروي سند تکيه کنيم، ديگر مطلب قابل اعتنايي باقي نمي ماند و نبايد در اسناد تاريخي دقت سندهاي فقهي را به کار گرفت.
23.محمد صادق نجمي، سخنان حسين بن علي(ع)، ص 23ــ 25.
24.نعمت الله صالحي نجف آبادي، شهيد جاويد، ص 89.
25.سيد شريف مرتضي علم الهدي، تنزيه الانبياء، ص 178.
26.ر.ک: سيد محمود هاشمي، محاضرات في الثوره الحسينيه، ص 76.
27.عقّاد در اين زمينه نظر ديگري دارد. وي معتقد است که رسم عرب بر اين بوده که خانواده ي خود را در هر شرايطي و با هر مشقتي ولو در جنگ هاي ويرانگر به همراه خود داشته باشد. ر.ک: حميد عنايت، انديشه ي سياسي در اسلام معاصر، ص 319.
28.نعمت الله صالحي نجف آبادي، شهيد جاويد، ص 326-336.
29.همان، ص 361ــ366.
30.در مورد نظر نويسندگان غيرمسلمان. ر.ک: حميد عنايت، انديشه سياسي در اسلام معاصر، ص 319-321.
31.همان، ص 330ــ331.
32.ر.ک: سعيد مهر، «تحليل معرفت شناختي مباني کلامي در نهضت عاشورا» مجموعه مقالات دومين کنگره ي امام خميني و فرهنگ عاشورا، دفتر دوم، ص 315.
33.«انما خرجت لطلب الاصلاح في امه جدي». ر.ک: محمد باقر مجلسي، بحارالانوار، ج44، ص 329.
34.همان.
35.همان، ص 339.
36.همان، ص 381.
37.ناگفته نماند که طرفداران ديدگاه چهارم نيز با تنظير حادثه ي کربلا به واقعه ي احد و صفين، امام را مأمور به وظيفه مي دانند، گرچه در نهايت با شکست و تلخکامي همراه باشد.
38.مرتضي مطهري، حماسه ي حسيني، ج 2، ص 11ــ61 و نيز ر.ک: ج 3، ص 239ــ 248.
39.ر.ک: محمد محمدي اشتهاردي، آفتاب انقلاب اسلامي، ص 196ــ211.
40.مرتضي مطهري، حماسه ي حسيني، ج سوم، ص 194.
41.سيد محمود هاشمي، محاضرات في الثورة الحسينيه، ص 71.
42.مرتضي مطهري، حماسه ي حسيني، ج 3، ص 189.
43.همان، ص 245.
44.مؤسسه ي تنظيم و نشر آثار امام، قيام عاشورا در کلام و پيام امام خميني، ص 42.
45.همان، ص 39.
46.همان، ص 40.
47.همان، ص 39.
48.ر.ک: عبدالله علايلي، پرتويي از زندگي امام حسين(ع)، ترجمه ي سيد محمد مهدي جعفري، ص 89 ــ90.
49.البته علامه عسگري معتقد است که امام حتي در صورت تشکيل حکومت هم نمي توانست اسلام را زنده کند و تنها خون او بود که از عهده ي اين مهم برمي آيد.(ر.ک: مرتضي عسگري، مقدمه مرآة العقول، ج 2، ص 483ــ 495)پاره اي از نويسندگان ديگر هم به همين نظر ملتزم اند.
 

منابع
ــ اسفندياري، محمد، کتاب شناسي تاريخي امام حسين(ع)، تهران، سازمان چاپ و انتشارات وزارت ارشاد، 1380.
ــ اشتهاردي، علي پناه، کتاب هفت ساله چرا صدا درآورد، قم، علميه، 1391.
ــ جعفريان، رسول، تأملي در نهضت عاشورا، قم، انصاريان، چ دوم، 1381.
ــ جعفريان، رسول، جنبش هاي مذهبي ــ سياسي ايران، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و انديشه ي اسلامي، چ دوم، 1381.
ــ خوارزمي، مقتل الحسين(ع)، قم، مکتبة المقيه، بي تا.
ــ ديوان مثنوي به خط ميرخاني، دفتر سوم.
ــ سعيدي مهر، محمد، تحليل معرفت شناختي مباني کلامي در نهضت عاشورا، تهران، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني، 1376، دفتر دوم.
ــ سيد ابن طاووس، الهوف علي قتلي الطفوف، به کوشش سيد محمد صحفي، قم، مؤسسه ي نشر کتب مذهبي، 1377.
ــ شريعتي، علي، حسين[ع] وارث آدم، تهران، قلم، چ نهم، 1380.
ــ شهرستاني، سيدهبة الدين، عظمت حسيني، ترجمه ي خسروي، بي جا، چ خردگار و ايران، بي تا.
ــ شيخ مفيد، المسائل العکبريه، مجموعه ي مصنفات، ج 6، قم، کنگره ي شيخ مفيد، 1413 ق.
ــ صافي گلپايگاني، لطف الله، شهيد آگاه، بي جا، بي نا، بي تا.
ــ صالحي نجف آبادي، نعمت الله ، شهيد جاويد، تهران، مؤسسه ي خدمات فرهنگي رسا، چ 12، 1361.
ــ صالحي نجف آبادي، نعمت الله، نگاهي به حماسه ي حسيني استاد مطهري، تهران، کوير، چ دوم، 1379.
ــ صدر، سيدرضا، پيشواي شهيدان، قم، 22 بهمن، بي تا.
ــ طوسي، شيخ محمد حسن، تلخيص الشافي، نجف، مکتبة العلمين الطوسي و بحر العلوم، بي تا.
ــ عبدالله علايلي، پرتويي از زندگي امام حسين(ع)، ترجمه ي سيد محمد مهدي جعفري، تهران، وزارت ارشاد، 1371.
ــ عسکري، مرتضي، مقدمه مرآة العقول، تهران، دارالکتب، چاپ سوم، 1374.
ــ علم الهدي، سيد شريف المرتضي، تنزيه الانبياء، نجف، مطبعة الحيدريه، 1352ق.
ــ عليزاده سورکي، مهدي، نظريه هاي عاشورا، قم، پارسايان، 1378.
ــ عنايت، حميد، انديشه ي سياسي در اسلام معاصر، ترجمه ي بهاء الدين خرمشاهي، تهران، شرکت انتشارات خوارزمي، چ دوم، 1365.
ــ فاضل دربندي، اکسيرالعبادات في اسرار الشهادات، منامه، شرکة المصطفي للخدمات القثافية، 1415 ق، ج 1.
ــ فرحي، سيدعلي، بررسي و تحقيق پيرامون نهضت حسيني، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1375.
ــ قمي، ابوالفضل، مقصد الحسين(ع)، قم، پيروز، 1350.
ــ قيام عاشورا در کلام و پيام امام خميني، تهران، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام، 1373.
ــ کليني، محمد بن يعقوب، اصول کافي، تهران، مکتبة صدوقة، بي تا.
ــ مجلسي، محمد باقر، بحارالانوار، بيروت، مؤسسه الوفاء، 1404ق.
ــ محمد صادق، نجمي، سخنان حسين بن علي(ع)، قم، دفتر انتشارات اسلامي، چ هشتم، 1378.
ــ محمدي اشتهاردي، محمد، آفتاب انقلاب اسلامي، قم، روحاني، 1376.
ــ مطهري، مرتضي، حماسه ي حسيني، تهران، صدرا، چ هفده و هيجده، 1373، ج 2 و 3.
ــ مولوي، جلال الدين، مثنوي معنوي، با تصحيح نيکلسون، تهران، اميرکبير، 1371.
ــ نجمي، محمد صادق، سخنان حسين بن علي(ع)، قم، دفتر انتشارات اسلامي، چ هشتم، 1378.
ــ نراقي، محمد مهدي، محرق القلوب، تهران، بي نا، 1247 ق، چ سنگي.
ــ نعمت الله، صالحي نجف آبادي، تطبيق قيام امام حسين با موازين فقهي،(مندرج در کتاب مجموعه ي مقالات اولين کنگره ي بين المللي امام خميني و فرهنگ عاشورا، تهران، مؤسسه ي تنظيم و نشر آثار امام، 1374، دفتر اول).
ــ هاشمي، سيد محمود، محاضرات في الثوورة الحسينية، بي جا، مکتب السيد محمود الهاشمي، 1363.
منبع: نشريه معرفت كلامي شماره 1

 

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد