ديدگاه اقتباس قرآن از منظر يوسف درّه حداد(6)
ديدگاه اقتباس قرآن از منظر يوسف درّه حداد(6)
8.مباني نظري ناصواب و سخنان ناهمگون
يک ايراد کلي، بسيار مهم و اساسي که بر سراسر آثار يوسف حداد سايه سنگيني افکنده و ديدگان او را از ديدن حقيقت محروم ساخته و اضطرابي عجيب بر سخنان او پيرامون پيامبر اسلام و قرآن، حاکم گردانيده و خود و ديگران را به زحمت انداخته است، مباني نظري ناصوابي است که او همانند بسياري از مستشرقان ديگر پيشاپيش به آن معتقد بوده اند؛ مباني اي که پيش از اين به برخي از مهم ترين آنها اشاره گرديد. به همين دليل، يوسف حداد بسياري از شواهد مسلم و مورد اتفاق مسلمانان ــ از آيات قرآن و روايات اسلامي گرفته تا شواهد تاريخي ــ را ناديده گرفته و با تمسک به اندک ظهور برخي آيات قرآن و با استناد به برخي روايات ضعيف، به تبيين و دفاع از نظريه خويش پرداخته است. نام برده در همين زمينه، هر جا به دليل محکمي از آيات قرآن و اسناد تاريخي که برخلاف نظريه اش بوده، برخورده است، در صورت امکان آن را به معنايي نه خلاف ظاهر، بلکه خلاف واقع تأويل برده و در غير اين صورت، يا آيه مزبور را ــ مثلاً ــ از آيات متشابه دانسته و يا اساساً از جمله آياتي دانسته که در هنگام تدوين و جمع آوري قرآن به قرآن افزوده شده است. و همين امر موجب ناهمگوني و گونه اي گسست در نظريه او گرديده است. در اينجا از باب نمونه، به دو مورد از سخنان ناهمگون يوسف حداد راجع به «پيامبراسلام» و «قرآن» اشاره مي شود:
الف: دو تبيين متفاوت از وحيِ با واسطه:
از منظر يوسف حداد، پيامبراکرم(ص) از بزرگ ترين پيامبران الاهي مطرح شده در قرآن است؛ اما وحي نازل شده بر او از نظر اهميت، در پايين ترين درجه اهميت قرار دارد. توضيح آنکه مطابق آيه 51 سوره ي «شوري»، وحي نازل شده بر پيامبران الاهي داراي سه مرتبه است. به اعتقاد يوسف حداد، عالي ترين مرتبه آن، که به صورت بي واسطه و بي حجاب است، اختصاص به مسيح دارد که «کلمة لله» است و به طور مستقيم خدا را مشاهده و با او ارتباط پيدا کرده است از اين رو، وحي او از نوع «کشف» است . در مرتبه دوم، وحي «من وراء حجاب» قرار دارد که وحي موسوي از اين سنخ است که به صورت مباشر و رو در رو اما بدون مشاهده و رؤيت، با خداوند سخن مي گفت و از همين رو، وحي توراتي از نوع «تکليم» است. در مرتبه سوم و در پايين ترين درجه ي اهميت، وحي محمدي قرار دارد که از گونه «تنزيل باواسطه» است.(1)
يوسف حداد در تبيين «وحي با واسطه» به دو گونه سخن گفته است: در بسياري از موارد با استناد به برخي آيات قران و برخي روايات اسلامي، واسطه را جبرئيل دانسته که افزون بر اين نام، با نام هاي ديگري نظير «روح القدس» و «روح الامين» نيز از او ياد شده است.(2) مطابق اين تبيين، جبرئيل دست کم معاني و محتواي قرآن را مستقيماً از جانب خداوند بر پيامبر اسلام فرو فرستاده است؛ اما الفاظ قرآن ممکن است از ناحيه خدا يا جبرئيل و يا ساخته شخص پيامبر اکرم باشد.(3) يوسف حداد در همين زمينه مي گويد: آن حضرت در غار حرا از راه نوعي وحي الاهي ــ آن هم در عالم رؤيا ــ به ايمان به تورات و انجيل هدايت گشت و بدين وسيله، مأمور به تبليغ مسيح و انجيل گرديد.(4)
در برخي موارد نيز يوسف حداد براساس فضاي فکري خودش به تبيين ديگري از وحي باواسطه ــ متفاوت با تبيين پيشين ــ پرداخته و قرآن را نسخه عربي تورات و انجيل دانسته است. توضيح آنکه به اعتقاد وي، تنزيل وحي بر پيامبر بدين معناست که آموزه هاي قرآن برگرفته از تعاليم «الکتاب» و مطابق با آن است و تعاليم «الکتاب» از سوي خدا بر حضرت موسي و مسيح نازل شده است و سپس از مجراي علماي نصارا به پيامبراسلام منتقل شده است ــ اعم از اينکه پيامبراکرم خودش آن معارف را به عربي برگردانده باشد يا استادش ورقة بن نوفل اين کار را انجام داده باشد. اکنون با توجه به اينکه پيامبراکرم تعاليم قرآن را از اساتيد نصراني اش فراگرفته است، تعاليم ياد شده دست کم با دو واسطه به خداوند مي رسد.(5)
وجه مشترک دو تبيين بالا اين است که بنا بر هر دو تبيين، معنا و محتواي قرآن الاهي و غيربشري است. تفاوت آن دو نيز در موارد زير است:
اولاً، براساس تبيين نخست، افزون بر معنا و محتواي قرآن، الفاظ آن نيز مي تواند از ناحيه خداوند باشد، گرچه يوسف حداد الاهي بودن الفاظ قرآن را قبول ندارد؛ اما براساس تبيين دوم، الفاظ و عبارات قرآن قطعاً بشري و زميني است. معاني قرآن نيز دست کم با دو واسطه به خداوند منتهي مي شود: معارف برگرفته از عهد جديد با دو واسطه(حضرت مسيح و علماي نصارا) و معارف برگرفته از عهد عتيق و يا کتب تفسيري عهدين با بيش از دو واسطه.(6) نتيجه آنکه موضوع اعجاز بياني قرآن در فصاحت و بلاغت تنها بر پايه تبيين نخست ــ و البته آن هم نه براساس نظريه يوسف حداد ــ قابل طرح است و اين در حالي است که يوسف حداد يگانه جنبه اعجاز قرآن را اعجاز بياني مي داند!(7)
ثانياً، مطابق تبيين نخست، عربي بودن الفاظ قرآن اگر از ناحيه خداوند نباشد يا کار جبرئيل است و يا کار خود پيامبراکرم؛ اما بر پايه تبيين دوم، عربي بودن الفاظ قرآن يا از ناحيه علماي اهل کتاب نظير ورقة بن نوفل ــ استاد پيامبراکرم ــ است که پيش از بعثت پيامبر اسلام تورات و انجيل را به عربي ترجمه کرده بودند و يا کار خود پيامبراکرم(ص).
ثالثاً، مطابق تبيين نخست، حضرت محمد(ص) رسول برگزيده خداست، هرچند که نسبت به حضرت عيسي و حضرت موسي در مرحله پايين تري قرار دارد. در نتيجه، قرآن نيز کتابي آسماني خواهد بود، هرچند نسبت به انجيل و تورات در مرتبه نازل تري مي باشد؛ اما مطابق تبيين دوم، آن حضرت شاگرد مکتب رفته و حداکثر انسان نابغه جهان ديده و زبان دان تحصيل کرده اي است که معارف قرآن را نزد علماي نصراني فراگرفته و سپس همان معارف را به زبان عربي برگردانده است. آن بخش از قصص قرآني نيز که در تورات نيست، پيامبراسلام آنها را از تلمود فراگرفته و در قرآن جاسازي نموده است.(8) در نتيجه، پيامبراسلام پيامبري الاهي، و قرآن نيز کتابي آسماني، نخواهد بود؛ زيرا براساس اين تبيين، نقش پيامبر اسلام و قرآن صرفاً تصديق رسالت مسيح و بيان معارف انجيل به زبان عربي است. يوسف حداد براي اثبات اين ادعايش با تمسک به آيه 27 سوره «عنکبوت»، مدعي است که پيامبراسلام از انبياي الاهي و صاحب کتاب نيست؛ زيرا رسولان الاهي از تبار ابراهيم و اسحاق مي باشند، در حالي که پيامبر اسلام از تبار اسماعيل مي باشد.(9)
نکته جالب توجه در اينجا آن است که يوسف حداد افزون بر اين دو تبيين، تبيين ديگري نيز از نحوه شکل گيري قرآن ارائه داده است که مطابق آن، نه تنها الفاظ قرآن، بلکه محتواي آن نيز ساخته و پرداخته پيامبراسلام مي باشد، به گونه اي که برخلاف دو تبيين پيش گفته، اساساً منشأ و خاستگاه الاهي قرآن نيز در اين تبيين ناديده انگاشته مي شود و از قرآن تبييني کاملاً بشري و پوزيتويستي ارائه شده است.(10)
توضيح آنکه يوسف حداد در اين تبيين، مدعي است پيامبراسلام شخصيتي بود که عمدتاً از طريق شنيداري و فضاي حاکم بر حجاز و سفرهاي تجاري آن روز، با کتاب مقدس و بيشتر از آن با تفاسير جعلي عهد عتيق و عهد جديد آشنا گرديد؛ اما به لحاظ فرهيختگي و استقلال فکري آن حضرت، با اينکه مدت 15 سال در کنار استاد مسيحي اش ورقة بن نوفل ــ مترجم تورات و انجيل به زبان عربي(11) ــ بود و از طريق او با توحيد انجيلي آشنا گرديد، مسيحي نگشت. و همچنين با اينکه زماني در مکه با توحيد توراتي آشنا بود و تورات را اسوه و الگوي خود قرار داد، با اين همه، يهودي نگرديد و پس از هجرت به مدينه، بر ضد يهوديان آن سامان قيام کرد. به اعتقاد يوسف حداد، پيامبر اسلام با تکيه بر استقلال فکري، نبوغ و پشتوانه علمي اش، پس از بعثت پنج دوره متفاوت را در مکه و مدينه پشت سر گذاشته است که به تناسب هر دوره موضعي متفاوت با مواضع پيشين گرفته است. به اعتقاد وي، تعاليم قرآن چيزي جز انعکاس مواضع مختلف آن حضرت در دوره هاي ياد شده نيست. سير تجربه هاي ديني پيامبراسلام سير صعودي و تکاملي داشت؛ بدين معنا که هرچه زمان به پيش مي رفت پيامبر پيامبرتر و تعاليم او پخته تر و کامل تر مي گشت تا اينکه سرانجام نبي عربي به کمک قرآن و جنگ مسلحانه، براي امت عربي دين و دولتي مستقل به نام «امت اسلام» در زير آسمان پديد آورد که از جايگاه وسيع و ويژه اي برخوردار گرديد.(12)
همان گونه که بيان شد، لازمه چنين تبييني آن است که قرآن افزون بر الفاظ و عبارت ها، در معارف و محتوا نيز محصول تجربه هاي پيامبراسلام و برآمده از تراوشات ذهني ايشان باشد و در نتيجه، پيامبراکرم، محور، آفريننده و همه کاره قرآن باشد. براساس اين تبيين، پيامبر اکرم بدون اين که رسول برگزيده الاهي باشد، انسان انديشمند و نابغه اي است که با تعلّم از اساتيد نصراني اش و تأثيرپذيري از فضاي «کتابي» حاکم بر سرزمين حجاز و با بهره گيري از نبوغ و تجارب خويش، سرانجام موفق به تأسيس دين مستقل و جديدي به نام «دين و امت اسلام» گرديد. بر پايه همين تبيين است که يوسف حداد مي گويد: که هيچ اقتباسي ــ به معناي علمي آن ــ در قرآن صورت نگرفته است.(13)
نتيجه آنکه از ميان تبيين هاي سه گانه مزبور، تبيين نخست صبغه الاهي اش از بقيه بيشتر است و از سوي ديگر، تبيين سوم نيز صبغه بشري آن از دو تبيين ديگر برجسته تر است.
ب.تأويلات بي دليل يوسف حداد:
يوسف حداد براي هماهنگ نشان دادن ديدگاهش با آن دسته از آيات قرآن که آشکارا مخالف با نظريه اش مي باشند، بدون استناد به هيچ دليل علمي معتبري، براي برخي از واژه هاي قرآني معنايي برخلاف معناي لغوي و اصطلاحي جعل مي کند که در اينجا به سه مورد از آنها اشاره مي نماييم:
واژه ي «خاتم» در آيه 40 سوره «احزاب» را ــ با همه صراحتش ــ که مي فرمايد: ما کان محمَّدٌ أبا أحدٍ من رجالکم و لکن رسول الله و خاتم النَّبيِّين، از واژه هاي متشابه قرآن مي شمارد که به اعتقاد وي، به دليل فقدان شواهد و قرائن، بيانگر معناي روشني نمي باشد. سپس با توجه به آن دسته از آيات قرآن که قرآن را تصديق کننده کتب آسماني پيشين معرفي مي کند، «خاتم النبيّين» را به معناي «مصدِّق النبيّين» مي گيرد و مدعي مي شود که پيامبراسلام هيچ شأني غير از اين شأن ندارد.(14)
در همين زمينه، واژه «مُهيمن» را که در آيه 48 سوره «مائده» و در توصيف قرآن آمده است و پيش از اين نيز راجع به آن بحث شد، به معناي «شاهد» گرفته است؛ بدين معنا که قرآن شأني غير از تصديق کتب آسماني پيشين(تورات و انجيل) و شهادت و گواهي بر صحت و صدق آنها، ندارد.(15) و اين در حالي است که هيچ يک از مفسّران آن را اين گونه معنا نکرده اند.(16) چنين تفسيري، از مصاديق روشن تفسير به رأي است که در بسياري از موارد يوسف حداد به راحتي و بدون ارائه هيچ دليل معقول و معتبري به آن دست يازيده است. نکته مورد تأکيد در اينجا مخالفت يوسف حداد با مفسّران قرآن و ارائه معناي جديد براي واژه «مُهيمن» نيست، بلکه آن است که معناي مورد ادعاي وي اولاً، با سياق همين آيه و آيات ديگر در تعارض آشکار است و ثانياً، نام برده بر ادعاي خود در خرق اجماع مفسّران، هيچ دليل معتبري ارائه نکرده است.
نمونه ديگر اين است که يوسف حداد بدون استناد به هيچ دليل علمي معتبري ادعا مي کند که واژه هاي «فُصِّلت»، «مُفصَّلاً» و «تَفصيل» که به ترتيب در آيات 44 «فصلت»، 114 «انعام» و 37 «يونس» آمده است ــ و پيش از اين پيرامون آن بحث شد ــ به معناي «مُعرِّبت»، «مُعرَّباً» و «تَعريب» مي باشد و بدين سان، قرآن را نسخه عربي «الکتاب» دانسته است که پيامبراسلام نخست تعاليم آن را از علماي نصارا فراگرفته و سپس همان تعاليم را با زبان عربي به عرب ها آموخته است. به اعتقاد وي، آن بخش از قصص قرآني نيز که در تورات نيست، پيامبر اسلام آنها را از تلمود فراگرفته و در قرآن جاسازي نموده است.(17)
9.دفاع نامناسب از مسيحيت
همان گونه که پيش از اين گفته شد، يوسف حداد رسالت اصلي پيامبراکرم را دعوت به نصرانيت معرفي مي کند. با اين همه، وي از يک سو، مدعي است که قرآن به صورت بسيار گذرا در نخستين آيات سوره «روم» عقيده مسيحيت رسمي را مورد تأييد قرار داده است و همه مسيحيان کنوني جهان نيز اعم از کاتوليک، ارتودوکس و پروتستان در همين دسته قرار مي گيرند.(18) از سوي ديگر، حضرت عيسي را در ميان انبياي الاهي خاتم الانبيا، و انجيل را در ميان کتب آسماني جامع ترين و آخرين کتاب آسماني مي داند که بر حضرت عيسي نازل شده است. و بر همين اساس، اعتقاد مسيحيت يعقوبي به تثليث و الوهيت مسيح را اعتقادي نادرست مي شمارد که قرآن به شدت به مبارزه با آن برخاسته است.(19)
ايراد آشکاري که در اينجا بر يوسف حداد وارد است آن است که اگر وي مي خواهد از مسيحيت رسمي دفاع کند، مسيحيت رسمي اعتقاد به تثليث و الوهيت مسيح ــ همان اعتقاد نادرست مسيحيت يعقوبي ــ را يکي از آموزه هاي اصلي و بنيادين خود مي داند و بر همين اساس، اعتقادي به پيامبري حضرت عيسي و خاتم الانبيا بودن وي ندارد؛ همان گونه که انجيل را نيز تک کتاب آسماني نازل شده بر مسيح، که دست نوشته بشري است مي داند.(20) و به همين دليل است که مسيحيان کنوني معتقدند نويسندگان بشري اناجيل چهارگانه با الهام از روح القدس دست به تأليف اناجيل مزبور زده اند.(21)
بنابراين، چگونه مي توان از يک سو مسيحيت رسمي و آموزه هاي آن را مورد تأييد قرآن دانست و از سوي ديگر، اصلي ترين و مبنايي ترين آموزه آن ــ اعتقاد به تثليث و الوهيت مسيح ــ را آموزه اي نادرست و ناسازگار با تعاليم قرآن تلقي نمود؟
نتيجه گيري
با توجه به مجموع سخنان يوسف حداد در آثار گوناگونش پيرامون قرآن کريم، پيامبراکرم(ص) و دين اسلام، با توجه به مباني نظري نظريه وي که پيش از اين به آنها اشاره گرديد، به دست مي آيد که از منظر وي قرآن کتابي است حداکثر با خاستگاه الاهي، پيامبراکرم(ص) نيز انساني است که با بهره گيري از نبوغ ذاتي خويش و فضاي «کتابي» حاکم بر سرزمين حجاز و تعلّم نزد اساتيد نصراني خويش، ديني را عرضه کرده است که لب و لباب آن تصديق مسيح و دعوت مردم حجاز به دين نصارا است.
يوسف حداد براي اثبات اين ادعاي بزرگ، در گستره بسيار وسيع به آيات قرآن استناد جسته است و به همين دليل، کتاب هاي مختلف او مالامال از استشهاد به آيات قرآن است و از آن رو که آيات قرآن چنين تفسير مجعولي را بر نمي تابد، در مواجهه با آيات قرآن برخوردهاي متفاوتي از خود نشان داده است. در همين زمينه، بسياري از واژه هاي موجود در قرآن را از متشابهات دانسته است و برخلافت معناي لغوي و اصطلاحي، از جانب خود براي آنها معنايي مطابق با نظريه اش جعل کرده است.(22) درباره برخي آيات ديگر نيز بر اين باور است که ميان آنها تناقض وجود دارد. افزون بر اين، در موارد فراواني نيز مدعي است که واژه ها و آياتي به صورت جعلي هنگام تدوين و جمع آوري قرآن به قرآن افزوده شده است.(23)
مطابق برخي از تدوين هايي که نام برده از وحي ارائه کرده است و پيش از اين به آنها اشاره شد، خداوند در فرايند شکل گيري قرآن هيچ نقشي را ايفا نمي کند و پيامبر نيز فاقد رسالت الاهي است. چنين ديدگاهي راجع به دين اسلام و قرآن، به الاهيات ناواقع گرايانه و منهاي خدا مي انجامد و سرانجام به اومانيسم و انسان مداري ختم مي گردد.
*دانش آموخته ي حوزه ي علميه ي و دکتري فلسفه دين، مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني(قدس سره)
پي نوشت:
1.يوسف دره الحداد، نظم القرآن و الکتاب: معجزة القرآن، ص 66ــ67، 335ــ337/احمد عمران، القرآن و المسيحية، ص 106.
2.يوسف دره الحداد، نظم القرآن و الکتاب: معجزة القرآن، ص 66ــ67، 335ــ337/يوسف دره الحداد، مدخل الي الحوار الاسلامي المسيحي، ص 169.
3.اشاره است به نظريه هاي سه گانه اي که در زمينه مصدر الفاظ قرآن از سوي برخي از دانشمندان علوم قرآني مطرح شده است و يوسف حداد نظريه هاي ياد شده را از کتاب الاتقان سيوطي، ج 1، ص 44، نقل کرده است.(يوسف دره الحداد، القرآن و الکتاب: اطوار الدعوة القرآنية، ص 318ــ 319.)
4.يوسف دره الحداد، نظم القرآن و الکتاب: معجزة القرآن، ص 889/همو، القرآن و الکتاب: بيئة القرآن الکتابية، ص 185.
5.همان، ص 59 ــ 65/همان، ص 662ــ663، 1055ــ1056.
6.در عهد عتيق سه واسطه(حجاب ميان حضرت موسي و خدا، خود حضرت موسي، و علماي اهل کتاب)، در کتب تفسيري عهد عتيق چهار واسطه(سه واسطه موجود در عهد عتيق به اضافه مفسرين عهد عتيق) و در کتب تفسيري عهد جديد سه واسطه(حضرت مسيح، علماي نصارا، و مفسرين عهد جديد) وجود دارد.
7.يوسف دره الحداد، نظم القرآن و الکتاب: معجزة القرآن، ص 655، 891.
8.همو، القرآن و الکتاب: بيئة القرآن الکتابية، ص 180ــ 188/همو، القرآن دعوة نصرانية، ص 680ــ 688، 722.
9.همو، نظم القرآن و الکتاب: معجزة القرآن، ص 889.
10.به همين دليل اين تبيين جدا و مستقل از دو تبيين بالا آورده شده است؛ زيرا مطابق اين تبيين قرآن پديده اي کاملاً بشري است و لذا اطلاق نام وحي بر آن نشايد.
14.يوسف دره الحداد، القرآن و الکتاب: اطوار الدعوة القرآنية، ص 1062.
12.همان، ص 1061ــ1063، 1065ــ 1069.
13.همان، ص 1067.
14 همو، نظم القرآن و الکتاب: معجزة القرآن، ص 888 ــ 889.
15.همو، مدخل الي الحوار الاسلامي المسيحي، ص 72.
16.فخرالدين رازي، مفاتيح الغيب، ج 12، ص 371ــ372/سيد محمود آلوسي، روح المعاني في تفسير القرآن العظيم، ج 3، ص 320.
17.يوسف دره الحداد، نظم القرآن و الکتاب: معجزة القرآن، ص 65ــ66، 185ــ186.
18.احمد عمران، القرآن و المسيحية، ص 27ــ 29؛ 226ــ 235.
19.يوسف دره الحداد، القرآن دعوة نصرانية، ص 560 ــ 668/احمد عمران، القرآن و المسيحية، ص 87 و 110ــ113.
20.هزي تيسن، الاهيات مسيحي، ترجمه ط.ميکائيليان، ص 87 ــ97/ م.اج.فينلي، در جستجوي حقيقت، ترجمه ط.ميکائيليان، ص 27ــ40.
21.ر.ک: ميشل توماس، کلام مسيحي، ترجمه ي حسين توفيقي.
22.احمد عمران، القرآن و المسيحية، ص 123ــ 127 و 160ــ163و 195 و 206 و 216.
23.همان، ص 47ــ62 و 131 و 161ــ166 و 227 و 229.
منابع
ابن جوزي، ابوالفرج عبدالرحمن بن علي، زاد المسير في علم التفسير، بيروت: دارالکتاب العربي، 1422 ق.
ابوعلي فضل بن حسن طبرسي، مجمع البيان في تفسير القرآن، بيروت، دارالمعرفه، 1406 ق.
اج.فينلي، در جستجوي حقيقت، ترجمه ط.ميکائيليان، بي جا، حيات ابدي، چ چهارم، 1360.
احمد عمران، القرآن و المسيحية في الميزان، بيروت، الدار الاسلامية، 1995 م.
آرچيبالد رابرتسون، عيسي اسطوره يا تاريخ، ترجمه ي حسين توفيقي، قم، مرکز مطالعات و تحقيقات اديان و مذاهب، 1378.
اسماعيل حقي بروسوي، روح البيان، بيروت، دارالفکر، بي تا.
آلوسي، سيد محمود، روح المعاني، بيروت، دارالفکر، 1417ق.
بدرالدين زرکشي، البرهان في علوم القرآن، بيروت، دارالکتب العلميه، 1408ق ــ 1988 م.
بغوي، حسين بن مسعود، معالم التنزيل في تفسير القرآن، بيروت، دار إحياء التراث العربي، 1420 ق.
توماس، ميشل، کلام مسيحي، ترجمه ي حسين توفيقي، قم، مرکز مطالعات و تحقيقات اديان و مذاهب، 1377.
ثعلبي نيشابوري، ابواسحاق احمد بن ابراهيم، الکشف و البيان في تفسير القرآن، بيروت، دار إحياء التراث العربي، 1422 ق.
الحداد، يوسف دره، الانجيل في القرآن، بيروت، منشورات المکتبه البولسيه، ط.الثانيه، 1982، ص 425.
__، القرآن دعوة نصرانية، بيروت، منشورات المکتبه البولسيه، ط.الثانيه، 1986.
__،القرآن و الکتاب: بيئة القرآن الکتابية، بيروت، منشورات المکتبه البولسيه، ط.الثانيه، 1982م.
__، مدخل الي الحوار الاسلامي المسيحي، بيروت،منشورات المکتبه البولسيه، ط.الثانيه، 1986م.
__، نظم القرآن و الکتاب: إعجاز القرآن، بيروت، منشورات المکتبه البولسيه، 1982م.
__، نظم القرآن و الکتاب: معجزة القرآن، بيروت، منشورات المکتبه البولسيه، بي تا.
رازي، فخرالدين، مفاتيح الغيب، بيروت، دار إحياء التراث العربي، 1420 ق.
زمخشري، محمود، الکشاف، بيروت، دارالکتاب العربي، 1407 ق.
سيد محمود آلوسي، روح المعاني في تفسير القرآن العظيم و السبع المثاني، بيروت، دارالکتب العلمية، 1415ق.
سيوطي، جلال الدين، الاتقان في علوم القرآن، بيروت، دار ابن کثير، ط.الثالثه، 1416ه ــ1996م.
__، الدر المنثور في تفسير المأثور، قم، کتابخانه آيت الله مرعشي نجفي، 1404ق.
طبرسي، ابوعلي فضل بن حسن، مجمع البيان في تفسير القرآن، بيروت: دارالمعرفه، 1406ق.
طبري، ابوجعفر محمود بن جرير، جامع البيان في تفسير القرآن، بيروت: دارالمعرفه، 1412ق.
عبدالرحيم سليماني، «عهد جديد»، تاريخ نگارش و نويسندگان، هفت آسمان، ش 3 و 4، 1378.
__، «نقادي کتاب مقدس»، هفت آسمان، ش 8، 1389.
عصاصه، سامي، القرآن ليس دعوة نصرانية، دمشق، دارالوثائق، 2003م
سليماني، عبدالرحيم، عهد جديد، «تاريخ نگارش و نويسندگان»، هفت آسمان، ش 3 و 4، پاييز و زمستان 78، ص 73ــ106.
قاسمي، محمدجمال، محاسن التأويل، بيروت، دارالکتب العلمية، 1418ق.
کري ولف، درباره مفهوم انجيل ها، ترجمه محمد قاضي، تهران، فرهنگ بي تا.
محسن خرازي، بداية المعارف الهية في شرح عقائد الامامية، بيروت، دارالميزان، 1412ه ــ 1992م.
محمد باقر حکيم، علوم القرآن، قم، مجمع الفکر الاسلامي، ط.الثالثه، 1417.
محمد بن اسماعيل بخاري، صحيح البخاري، بيروت، دارالقلم، المجلد الاول، 1407ق ــ1987م، کتاب بدء الوحي.
محمدرضا زيبايي نژاد، درآمدي بر تاريخ و کلام مسيحيت، قم، اشراق، 1375.
مصباح، محمد تقي، قرآن شناسي، تحقيق و نگارش محمود رجبي، قم: مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني، 1376.
مکارم شيرازي، ناصر و ديگران، تفسير نمونه، تهران، دارالکتب الاسلاميه، 1366.
ملاصدرا(صدرالدين محمد بن ابراهيم شيرازي)، تفسير القرآن الکريم، بيروت، دارالتعارف للمطبوعات، ط.الثانيه، 1419ه ــ 1998م.
موريس بوکاي، التوراة و الانجيل و القرآن و العلم، بيروت، دارالکندي، ط.الثانيه، 1978م.
__، القرآن و الکتاب: اطوار الدعوة القرآنية، بيروت، منشورات المکتبه البولسيه، ط.الثانيه، 1986م.
__، دراسة الکتب المقدسة، بيروت، دار رشا، ص 65ــ131.
هزي تيسن، الاهيات مسيحي، ترجمه ط.ميکائيليان، بي جا، حيات ابدي، بي تا.
ويل دورانت، تاريخ تمدن، ترجمه حميد عنايت و ديگران، تهران، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامي، چ سوم، 1370.
منبع: نشريه معرفت كلامي شماره 1