مباني مشروعيت جنگ در يهوديت، ملحمت حوا(2)
مباني مشروعيت جنگ در يهوديت، ملحمت حوا(2)
گونه هاي جنگ مشروع
هر عملي بسته به مقدار مطلوبيت آن در يک دين، درجه اي از تمايل و خواست اجرا را در پي دارد. حال، هرچه اين مطلوبيت افزون تر باشد، تمايل به اقدام بدان نيز بالاتر خواهد بود. دقيقاً در همين نقطه، خواسته هاي آمرانه، رتبه هاي گوناگوني چون خوب، خيلي خوب و ضروري مي يابند. بالاترين درجه مشروعيت و مطلوبيت، از آن دسته اي است که عنوان واجب يا ضروري به خود مي گيرند. جنگ نيز بسان يکي از افعال اختياري انسان در حوزه اوامر ديني قرار دارد. هر يهودي متديني انتظار دارد تا يهوديت طي برنامه اي مدون او را از ضرورت، حسن و يا ممنوعيت اقدام به جنگ و آداب آن مطلع سازد.
دانشوران و عالمان يهود به اين مسئله بي توجه نبوده و با بررسي متون ديني خويش دريافته اند که اقدام به جنگ، در مواردي ضرورت( بالاترين درجه مطلوبيت ديني)، حسن( رجحان عمل) و نيز ممنوعيت مي يابد. البته ملاک هاي مختلفي وجود دارند که از منظر هريک مي توان تقسيم بندي متفاوتي ارائه داد: ملاک هايي چون ميزان مطلوبيت، گستره کساني که ملزم به حضور در جنگ بوده اند، جغرافياي منطقه جنگي، برهه هاي تاريخي وقوع جنگ و … . تقسيمي که در اين مقاله ملاک عمل قرار مي گيرد، معياري است که ربي(1) يوسف قارو(2) در ميشنه کسف(3) شرح(4) خود ناظر بر ميشنه توراي ابن ميمون(5) بيان کرده و نزد متأخرين مقبوليت يافته است.(6)
آنچه در پي مي آيد، بيان اقسام جنگ مشروع از منظر يهوديت است که شامل دو نوع واجب و ممدوح است. از آنجا که نوع اول، خود شامل دو بخش مي شود، در مجموع سه گونه جنگ مشروع يهودي وجود دارد. اين بخش متکفل بحث از نوع نخست است.
ملحمت حُوا(7)
واژه «ملحمت حُوا» به معناي جنگي است که يک وظيفه تلقي شده و اقدام بدان ضروري است. در عين حال، اين واژه مصداق هاي روشني دارد. پيمان يهوه با موسي، ميثاق طرفيني بود که براساس آن، يهوه مصمم مي شود تا سرزمين مقدس را به بني اسرائيل ببخشد و در مقابل، ايشان هم به شريعت پايبند باشند. بديهي است که به دست آوردن سرزمين هاي مورد نظر بني اسرائيل، بدون جنگ با ساکنان آن و بيرون راندن ايشان، ميسر نبوده است. از اين رو، ملحمت حُوا به جنگ هايي اطلاق مي شود که بني اسرائيل به منظور تصرف ارض موعود، مطابق با امر يهوه و نيز وجود نص صريح توراتي بر ضرورت اتيان، بدان مبادرت ورزيده اند.
رباي آري شاوت در توضيح اين مطلب مي گويد:
رامبام مي گويد: ما براساس تورات مأموريم تا مالک سرزميني باشيم که خدا آن را به پدران ما ابراهيم، اسحاق و يعقوب داده است و نيز موظفيم تا آن را به دستان ديگر ملل نسپاريم و ويرانه اش هم نسازيم؛ چرا که يهوه مي گويد:” و زمين را به تصرف آورده در آن ساکن شويد؛ زيرا که آن زمين را به شما دادم تا مالک آن باشيد.”(8)… اين همان چيزي است که دانشوران ما آن را ملحمت حُوا ناميده اند. همانند نبردهاي يوشع(9) براي فتح سرزمين. ملحمت حُوا، يک فرمان ايجابي براي همه نسل هاست.(10)
بنابراين، ملحمت حُوا يک جنگ آغازگرانه است.(11) بدين معنا که اين جنگ، نه به منظور پاسخ به حمله دشمن، که براي تصرف سرزمين هاي ديگران آغاز مي شود و در شروع رزم، جنبه دفاعي ندارد. افزون بر حکم کلي تورات بر ضرورت اين نوع جنگ، برخي مصداق هاي ملحمت حُوا بسيار مورد توجه اسفار خمسه بوده و اوامر صريح و ويژه اي در خصوص آنها صادر شده است. در اينجا به چند نمونه از مهم ترين اين احکام و مصداق ها اشاره مي شود.
جنگ با اقوام هفت گانه(12)
اقوام هفت گانه همان ساکنان اصلي سرزمين موعودند. تورات چندين بار به صراحت بني اسرائيل را ملزم به جنگ با اقوام هفت گانه دانسته و از ايشان مي خواهد تا براي نابودي آنها اقدام کنند. تورات مي گويد:« اما از شهرهاي اين امت هايي که يهوه خدايت تو را به ملکيت مي دهد، هيچ ذي نفسي را زنده مگذار، بلکه ايشان را يعني حتيان و اموريان و کنعانيان و فرزّيان و حوّيان و يبوسيان را چنان که يهوه خدايت تو را امر فرموده است، بالکل هلاک ساز».(13)
در جايي ديگر نيز چنين آمده است:« چون يهوه خدايت تو را به زميني که براي تصرفش به آنجا مي روي در آورد و امت هاي بسيار را که حتيان وجرجاشيان و اموريان و کنعانيان و فرزّيان و حوّيان و يبوسيان هفت امت بزرگتر و عظيم تر از تو باشند از پيش تو اخراج نمايد.»(14)
فرازهايي ديگري از اين دست نيز در تنخ وجود دارند.(15)
هر خواننده اي با مطالعه اين بخش از تورات با خود مي انديشد که چرا يهوه به جاي سازش يا تصرف پس از دعوت به صلح، خواهان چنين اقدام خانمان براندازانه اي است. اقدامي که قتل همه جانداران، اعم از حيوانات و انسان ها شامل مردان، زنان، پيران و خردسالان، را نه تنها تجويز مي کند، بلکه واجب نيز مي داند.
پرسش اصلي اين است که تا اين اندازه چه چيزي مي تواند مشروعيت بخش و تجويز کننده خشونت باشد؟ آيا جرمي وجود دارد که مرتکب و همه منسوبان به او را مستحق چنين عقوبتي کند؟ البته روشن است که براي يک مؤمن به کتاب مقدس، صرف بيان و صراحت اين کتاب، خود به تنهايي مشروعيت آفرين است و هرگز از چنين شخصي انتظار نمي رود که در پي کسب فهمي بالاتر براي تبيين فلسفه ي چنين اقدامي باشد. نهايت چيزي که از سوي وي اتفاق خواهد افتاد، کشف چرايي اين امر از خلال فرازهاي تورات يا ارائه توجيه و تفسيري قابل قبول از اين خواسته يهوه براي خوانندگان تورات است؛ وگرنه تورات به تنهايي براي او خودبسنده و کافي است.
اين موضوع، محل تضارب آراء ميان دانشمندان شده است. دو مورد از مهم ترين احتمالات عبارتند از:
1. يهوه بارها وعده ي مالکيت سرزمين کنعان را به بني اسرائيل داده بود. اين يک وعده قطعي و لايتغير است. روشن است که اگر تصرف کنعان به دست بني اسرائيل، همراه با زنده ماندن گروهي از ساکنان پيشين اين سرزمين باشد، اين امکان وجود خواهد داشت که پس از گذشت زمان، اين گروه داعيه دار ميراث مغصوب خويش شوند. از اين رو، بايد همه ي اين مردم، يعني همه افراد اقوام هفت گانه بدون در نظر گرفتن جنسيت، سن و اقدام يا عدم اقدام خصمانه ايشان، از صفحه روزگار محو شوند.
2. نبرد با اقوام هفت گانه پيش و بيش از آنکه يک جنگ سرزميني باشد، يک نبرد فرهنگي است.
در واقع از دو محذر، بايد يکي را برگزيد الف. برخورد مسالمت آميز با بوميان ارض موعود به قيمت از دست رفتن تعاليم موسي و انحطاط فرهنگي بني اسرائيل؛ ب. قلع و قمع اقوام هفت گانه به منظور پيش گيري از اختلاط فرهنگي و تأثيرپذيري بني اسرائيل از آداب و رسوم ديني ايشان.(16) انتخاب يهوه؛ گزينه دوم بود؛ زيرا به صراحت پرده از اين راز برداشته و در تورات مي گويد:« تا شما را تعليم ندهند که موافق همه رجاساتي که ايشان با خدايان خود عمل مي نمودند عمل نماييد و به يهوه خداي خود گناه کنيد.»(17)
پرسش ديگري که بايد بدان پاسخ گفت، اين است که آيا يهوديان مخاطب اين فرمان، موفق به عمل بدان شدند يا خير؟ ظاهراً مصداق هايي وجود دارد که حاکي از زنده ماندن برخي از اهالي سرزمين کنعان است. مانند راحاب(18) فاحشه که به سبب همکاري اش با جاسوسان يوشع از قتل وي و خاندانش چشم پوشي شد.(19) از سوي ديگر، اهالي جبعون (20) نيز موفق به فريب يوشع شده و از شمول اين قانون توراتي جان سالم به در بردند.(21)
رباي بنيامين با استفاده از آثار ابن ميمون و شروح قارو بر فرمان يهوه بر جنگ با اقوام هفت گانه، معتقد است که زنده باقي گذاردن راحاب و اهالي جبعون، تمرّد از فرمان تورات شمرده نمي شود؛ زيرا ايشان در سايه ي توافق با بني اسرائيل و پذيرش مفاد پيمان نوحي، عملاً از شمول « ملت کنعاني»(22) خارج شده اند (23) و از همين رو، از سوي يوشع براي خدمت به يهوه نصب مي گردند.(24)
جنگ با عمالقه(25)
براساس تاريخ نگاري و نسل شماري عهد عتيق، عمالقه از فرزندان عماليق هستند (26) که خود وي فرزند اليفاز(27) نخست زاده عيسو (28) است. (29) از سوي ديگر، در سفر تکوين ماجراي نبرد کدرلاعمر(30) با عمالقه، که به عنوان همسايگان اموريان(31) و ساکنان حصون تامار(32) معرفي مي شوند، حکايت مي شود؛ حکايتي که به لحاظ زماني معاصر با لوط(33) برادرزاده ابراهيم و سال ها پيش از اليفاز و فرزندش عماليق است. گويا قوم معاصر با ابراهيم با نام سرزميني که در آن ساکن اند ناميده مي شوند؛ اما نه نام معاصرش بلکه با نام متأخرش که برگرفته از نام عماليق فرزند عيسو است. مانند اين که ما در زمان حال و در روايت واقعه اي کهن، که در سرزميني مشخص روي داده است، نام امروزي آن محل را ذکر کنيم، نه نامي را که در گذشته داشته است.
عمالقه وارثان دشمني با بني اسرائيل
خواننده عهد عتيق مي تواند از نحوه ي روايتگري تاريخ حيات عمالقه و ارتباط آنان با بني اسرائيل دريابد که داستان در پي بيان نامردي و نامردمي و دشمني ديرينه عمالقه و بني اسرائيل در خلال ساليان دراز است. عيسو نخست زادگي(34) و برکت خود را به يعقوب مي بازد(35) و در دل کينه او را مي پروراند و عزم کشتن او مي کند.(36) اليفاز تيماني، که احتمالاً از نوادگان عيسو است، دشمنانه ايوب را متهم به گناه، و مصيبت هاي او را زاييده خطاهاي وي مي داند.(37) عماليق در هنگام خروج بني اسرائيل از مصر، بر ايشان مي تازند و دشمني فروخفته خود را ابراز مي کنند. آيا اين همه کافي نيست تا يک بار براي هميشه مسئله جنگ اين دو خاندان به پايان رسد و اکنون که بني اسرائيل از قدرت و امکانات لازم برخوردارند، دشمنان ديرينه خود را نابود سازند؟
گناه عمالقه
در تعامل بني اسرائيل با ديگر اقوام از بدو خروج از مصر تا زمان تسلط ايشان بر سرزمين موعود، شاهد دشمني هاي زيادي ميان اين قوم و ديگر ملل بوده ايم. اما تصريحات و فراميني که بر نابودي عمالقه وجود دارد، منحصر به فرد و در نوع خود عجيب است. مسئله در خور توجه بيشتر، گناه عمالقه از منظر يهوديت است. پرسش اساسي اين است که گناه عمالقه چه بوده که تا اين اندازه موجبات غضب يهوه را در پي داشته است؟ رباي تندلر(38) چهار پاسخ به اين سؤال مي دهد:
1. سرزمين عمالقه در زمره سرزمين کنعان و اقوام هفت گانه نبوده و وجهي براي ترس ايشان از بني اسرائيل وجود نداشته است. پس حمله تهاجمي ايشان به بني اسرائيل نه يک جنگ بازدارنده، که نبردي از سر دشمني ديرينه و به منظور نابودي کامل بني اسرائيل بوده است. از اين رو، گناه ايشان نابخشودني است و اگر به ايشان فرصت داده شود، دوباره به اين امر مبادرت خواهند ورزيد؛
2. عمالقه به عنوان برادرزاده هاي يعقوب، بايد حق نخست زادگي را بر او تمام مي کردند. در نتيجه، اقدام ايشان به نبرد با بني يعقوب، ناسپاسي و نمک نشناسي غيرقابل اغماضي است؛
3. دشمني عمالقه و جنگ ايشان با بني اسرائيل، در سايه ي بغض ذاتي ايشان از يهوه و برتري دادن بني يعقوب از سوي يهوه بر بني عيسو است؛
4. هدف از نبرد با بني اسرائيل، نه نابودي خود ايشان که جنگ با يهوه بوده است. اينان مي انديشيدند که با نابودي بني اسرائيل يهوه نيز از بين خواهد رفت. به همين دليل در پس خروج بني اسرائيل از مصر- آن هم در حالي که هيچ خطري از ناحيه بني اسرائيل آنها را تهديد نمي کرد- با حمله به ايشان قصد نابودي آنها را در سر داشتند.(39)
شواهدي در کتاب مقدس وجود دارد که برخي از پاسخ هاي بالا را تقويت مي کند. براي مثال، در تورات تصريح مي شود که عماليقدر برابر خدا بي پروايي کرده اند و با وجود اينکه شاهد خروج معجزه آميز بني اسرائيل از مصر بودند، بلافاصله اقدام به نبرد با ايشان نمودند و اين يعني نترسيدن از يهوه و مقابله با او.(40) از سوي ديگر، وضعيت بني اسرائيل در زمان حمله عمالقه بسيار أسف بار بوده است. ايشان به تازگي از بند اسارت رهيده، بسيار گرسنه، خسته و ضعيف شده بودند. آيا چنين جمعيتي مي تواند يک خطر براي عمالقه تلقي شود و آيا حمله به ايشان ضعيف کشي به معناي دقيق کلمه نيست؟(41) بر همين اساس، عمالقه وضعيتي استثنايي در ميان دشمنان بني اسرائيل مي يابد و تنها اين قوم هستند که از سوي يهوه محکوم به قتل فجيع و نسل کشي بي مانندي مي شوند که هيچ موجودي از اين کشتار مستثنا نمي گردد.(42)
واقعه ي نبرد ميان عمالقه و بني اسرائيل از منظر تفاسير ذوقي و عرفاني نيز مورد توجه است. سرزميني که تهاجم عمالقه به بني اسرائيل در آن رخ مي دهد، « رفيديم»(43) نام دارد. اين واژه در زبان عبري عموماً به معناي مکان و توقفگاه است و از آنجا که بني اسرائيل پس از خروج از مصر در اين مکان اتراق کرده اند، آنجا را رفيديم ناميده اند. برخي از عالمان يهود معتقدند که رفيديم به معناي « دست کشيدن» (44) و خلاصه عبارت« ايشان از تورات کوتاهي ورزيدند»(45) است. در اين توصيف، داستان عمالقه يک استعاره است؛ بدين بيان که منظور از تشنگي و نبود آب، (46) دوري بني اسرائيل از يهوه و احساس نکردن حضور اوست. اين گناه بني اسرائيل، با حمله عمالقه موأخذه مي شود. از سوي ديگر، گناه عمالقه نه صرفاً حمله نظامي، بلکه سوء استفاده از وضعيت موجود جهت تضعيف ايمان ايشان است. منظور از اين بخش تورات که مي گويد:« واماندگانت را بريدند، در حالي که ضعيف بودي و از خدا نترسيدند.»(47) اشاره به ضعف ايمان بني اسرائيل و اقدام عمالقه به پراکندن بذر ترديد و دودلي در ميان ايشان دارد تا جايي که بني اسرائيل اساساً در مورد وجود يهوه در ميان خود ترديد کرده و از موسي مي پرسند که آيا يهوه در ميان ما است؟(48) طبق اين بيان، عمالقه نماد شک و ترديد و عدم اطمينان به خدايند. از اين رو، از هر جنس و در هر اندازه و سنّي که باشند بايد از ميان برداشته شوند. مسئله دستان موسي(49) در نبرد با عماليق نيز بر همين نکته اشاره دارد و بالا رفتن دستان موسي، کنايه از اعتماد و توکل قوم به يهوه و در نتيجه، پيروزي و ظفرمندي ايشان در جنگ با عماليق و پايين آمدن دستان(50) وي، حاکي از افت ايمان و توکل بني اسرائيل به خداوند خويش است.(51)
پي نوشت:
* كارشناس ارشد رشته اديان.
1.
2. يوسف قارو( Joseph ben Ephraim Caro 1488-1575) در زمره يکي از قانون نامه نويسان مشهور و متأخر يهودي است که آثار وي به سرعت در زمره منابع معتبر شرعي يهودي قلمداد شد. کتاب مشهور وي با نام شولحان عاروخ يکي از مهم ترين آنها است و در رده مراجع متأخر از آن ياد مي شود.
3.
4. ميشنه کسف نام اثر مشهور ربي يوسف قارو است و تفسيري نسبتاً جامع بر ميشنه توراي ابن ميمون به شمار مي آيد. البته بسياري از عبارت هاي اين کتاب در ديگر آثار قارو عينا موجود است و بر همين اساس به نظر مي رسد متأخر از آثار ديگر وي باشد. نام اين اثر برگرفته از فراز 12 فصل 43 از سفر پيدايش بوده و به معني نقد مضاعف است. ر.ک:
http:// people.ucalgary.ca/~elsegal/TalmudMap/MishnehTorah/MTKesefMishneh.html.
5.
6.The Bounds of Wartime Military Conduct In Jewish Law, MICHAEL J. BROYDE,Emory University School of Law,p 13.
7.( mil.kha.met kho.va).
8.Numbers 33:53 And ye shall dispossess the inhabitants of the land,and dwell therein:for I have given you the land to possess it.
9.(yeh.ho.shu.ah).
10.see Rabbi Rav Ari Shvat,The Religious View of the Secular State of Israel,at:
http://www.yeshiva.org.il/midrash/shuir.asp?id=10970#48b
11.CONTEMPORARY HALAKHIC PROBLEMS,J. DAVID BLEICH, KTAV PUBLISHING HOUSE, INC. YESHIVA UNIVERSITY PRESS NEW YORK,1995,v3 p251.
12.(sha.vu.ah go.im).
13.Deuteronomy 20:16-17.
14. Deuteronomy 7:1-2.
15.Numbers 33:51-53.
16. در تفاسير و شروح توراتي، موضوع مقابله با احتمال تأثيرپذيري بني اسرائيل از کنعانيان مهم ترين توجيه براي مشروعيت بخشيدن به نبرد با اقوام هفت گانه مورد اشاره و بررسي قرار گرفته است.ر.ک:
Jeffery H. Tigay,The JPS(The Jewish Publication Society) Torah Commentary,Philadelphia& Jerusalem,1996.
17. Deuteronomy 20:18.
18. ( ra.khav).
19.Joshua 2: 1-7.
20. (ghiv.ohn).
21.Joshua 2:3-27.
22. در نظر ايشان ملت کنعاني يک استعاره براي نشان دادن جغرافياي فرهنگي و ديني حاکم بر کنعانيان است که به سبب آن، قوانيني چون شرک و قرباني انسان تجويز شده و احکام نسبي و سببي متفاوتي نيز جاري است. بر همين اساس، خروج از شمول اصطلاح ملت کنعاني نه در سايه نفي بلد که به واسطه پس زدن قوانين پيش گفته و گردن نهادن به پيماني جديد است که به اعتقاد رامبام اين پيمان هاي همان عهد نوحي است.
See: Rabbi Benjamin Hecht,Choice in Destruction,at:
http://www.nishma.org/articles/update/updatemarch92-choice.htm.
23. همان.
24. Joshua 9:23.
25.(am.a.lak).
26.Sara E.Karesh and Mitchell M.Hurvitz, Encyclopedia of Judaism, p12.
27.(el.e.faz).
28.(a.sav).
29.Genesis 36:12, 16; 1 Chronicles 1:36.
30.(ked.or.la.o.mer).
31.(em.o.re).
32.(khats.ets.on.ta.mar).
33.(lote).
34.Genesis 25:29-34.
35.Genesis 27:1-31; 35.
36.Genesis 27:41.
37.Job 15.
38.Rabbi Aaron Tendler(1931),Rabbi of Sharrey Zedek Congreagation,Valley Village,CA , and Assistant Principal of YULA.
39.http://www.torah.org/learning/rabbis-notebook/5765/vayikra.html.
40.How he met thee by the way,and smote the hindmost of thee,all that were enfeebled in thy rear,when thou wast faint and weary; and he feared not God.Deuteronomy 25:18.
41.Judaism,Between Religion and Morality ,Avi Sagi, Chapter 10, p 200, Tel Aviv,HaKibbuth HaMeuchad,1998.
9042. 1Samuel 15:1-4.
43.(ref.e.dem).
44.Shrinking of hands.
45.They loosened their grip on the Torah.
46.Wherefore the people strove with Moses,and said:’Give us water that we may drink’. And Moses said unto them:’Why strive ye with me? whrefore do ye try the LORD?’ And the people thirsted there for water; and the people murmured against Moses,and said:’Wherefore hast thou brought us up out of Egypt,to kill us and our children and our cattle with thirst?Exodus 17:2.
47.Deuteronomy 25:18.
48….The LORD among us, or not?Exodus 17:7.
49. اشاره به داستان نبرد بني اسرائيل با عمالقه، که در خلال آن موسي بر سر کوه رفته و دست به آسمان بلند مي کند و هر گاه دستانش خسته شده و پايين مي آمد، قوم شکست مي خوردند و هرگاه دستانش بالا مي رفت، قوم قوت مي گرفتند. از اين رو، هارون و حور، يکي از اين طرف و ديگري از آن طرف دست هاي او را برمي داشتند و دست هايش تا غروب آفتاب برقرار ماند و يوشع عمالقه را از دم تيغ گذرانيد. خروج، 17: 7-14.
50. در تلمود بابلي تأويل ديگري نيز از اين ماجرا به دست داده مي شود. دستان موسي، حاکي از تفکر بني اسرائيل است. اين بدان معناست که هرگاه قوم، نگاه خود را به آسمان بيندازد و انديشه اش متوجه يهوه باشد پيروز خواهد بود و اگر به زمين چشم بدوزد و مادي نگر باشد محکوم به شکست است و اين نه صرفاً حکايتي از گذشته که درسي براي آينده گان است. ر.ک:
Talmud-Mas.Rosh HaShana 29a.
51.Rev.Pattie DeLea, The Sin of Amalek,Rivers in the Desert Ministries, April 2009, Vol 8, No 1, p2.
منبع: نشريه معرفت اديان شماره 2