مروري بر دو ديدگاه در مورد ذبيح ابراهيم (ع) در سنّت اسلامي(1)
مروري بر دو ديدگاه در مورد ذبيح ابراهيم (ع) در سنّت اسلامي(1)
چکيده
امتحان الاهي حضرت ابراهيم (ع)در قرباني کردن فرزند خويش، که از فرازهاي بلند زندگي اين پيامبر بزرگ الاهي است، در قرآن کريم مورد اشاره قرار گرفته است. به دليل اجمال موجود در آيات مربوط به داستان ذبح و عدم بيان فرزند قرباني و محلّ ذبح، از صدر اوّليه ي اسلام در تعيين نام ذبيح در بين مفسّران اسلامي اختلاف نظر وجود داشته است، اما اين اختلافات از قرن هفتم هجري به بعد فروکاسته و نام اسماعيل (ع)به عنوان نامزد قرباني در سنّت اسلامي به ثبت رسيده است. امروزه برخي مستشرقان مدّعي اند که منابع اوّليه ي اسلام و شخص پيامبر(ص)، حضرت اسحاق (ع)را به عنوان ذبيح الله معرّفي کرده اند و ذبيح الله خواندن اسماعيل (ع)، قرن ها بعد به دلايلي از جمله رقابت با يهوديت در متون و تفاسير اسلامي وارد شده است. اين تحقيق بر آن است تا با مرور اين مسئله در سنّت اسلامي و با استناد به کلام معصومان (ع)، به بررسي مصداق ذبيح الله در قرآن کريم بپردازد.
کليد واژه ها: ذبح، ذبيح، قرباني، ابراهيم، اسماعيل، اسحاق
طرح مسئله
از جمله فرازهاي زندگي حضرت ابراهيم(ع)، که در قرآن مورد اشاره قرار گرفته، جريان امر الاهي به وي مبني بر ذبح فرزند خويش است. بنا بر آنچه در سوره ي صافات بيان شده، خداوند در عالم رؤيا به پيامبر خويش دستور داد تا فرزند خود را به نشانه ي تبعيت از خواست و مشيت الاهي قرباني کند. ابراهيم (ع) نيز اين مسئله را با فرزند خويش در ميان گذاشت. او با رضايت خاطر تمام، خود را تسليم امر الاهي کرد. با اين حال، در آيات مربوط به جريان اين داستان، ذکري از نام فرزند قرباني و نيز محل ذبح به ميان نيامده و اجمال بدوي موجود در اين آيات، موجب شد تا گروهي از مفسّرين قرون اوليه با استناد به شواهد و احتمالاً رجوع به پيشينه ي اين جريان در يهوديت، به اين نتيجه برسند که نامزد قرباني، حضرت اسحاق (ع)بوده است. امّا با گذر زمان و تعمّق بيشتر در شواهد درون متني و تاريخي، شاهد تغيير برداشتي در بين مفسران اسلامي هستيم.
اين تغيير نگرش و به تعبير دقيق تر، قوّت يافتن قول به ذبيح خواندن اسماعيل (ع)موجب شد تا برخي مستشرقان ادعا کنند که ذبيح خواندن حضرت اسماعيل(ع)، از پيرايه هاي دين اسلام و در نتيجه ي عمل مفسّران قرون بعدي است و ديدگاه قرآن و شخص پيامبر اکرم (ص)چيزي غير از آن بوده و ذبيح دانستن اسماعيل، قرن ها بعد در سنّت اسلامي وارد شده است. به طور مثال، در کتابي با عنوان قرباني کردن اسحاق پس از بررسي ديدگاه مفسّران اسلامي در اين زمينه، به نقل از دو پژوهشگر آمده است:
گلدزيهر به اين نتيجه رسيد که محمد (ص)خود احتمالاً اسحاق (ع)را به عنوان نامزد قرباني قلمداد مي کرد و مفسّرين اوّليه نيز در اين مورد شکي نداشتند… فايرستون نيز براساس بررسي فراوان مفاد آثار اسلامي، به اين نتيجه رسيد که منابع اوّليه، که مورد استناد آنها قرار مي گرفت، تمايل داشتند که اسحاق (ع)را به عنوان نامزد قرباني به حساب آورند.(1)
همچنين مؤلّف کتاب مقدّس؛ الاهيات و ايمان پس از مقايسه ي نقل داستان در قرآن و تورات و برشمردن سه مؤلفه 1- الاهي بودن عمل قرباني؛ 2- تسليم تمام و کمال حضرت ابراهيم (ع)در مقابل مشيت الاهي و 3- برکت يافتن نسل ابراهيم(ع)، به عنوان نقاط مشترک اين دو گزارش و سکوت قرآن در مورد نام قرباني و محل ذبح، مي نويسد:
با اينکه در سنّت اوّليه اسلامي، هويت فرزند، مورد نزاع بود. در طي دوره اي توافق عمومي حاصل شد که اسماعيل(ع) به جاي اسحاق (ع)فرزند مورد بحث است. همچنين در حالي که در قرآن مکاني براي وقوع اين داستان نقل نشده، سرانجام سنّت اسلامي آن را در مکه قرار داد. اين نمونه، خود به اندازه ي تلاش براي يافتن براهين آشکار براي اثبات اين مسئله مي تواند مفيد باشد که سمبل هاي محوري مختّص يک دين چگونه هويت خود را توسعه و تعميق مي بخشند.(2)
در اين نوشتار سعي بر آن است که با نگاهي به پيشينه ي اين بحث در آثار و تفاسير اسلامي و بررسي ديدگاه هاي مختلف مفسّران و دانشمندان اسلامي در اين زمينه، ادّله و شواهدي، که براي تعيين مصداق حضرت ابراهيم وجود دارد، مورد ارزيابي و نقد قرار گيرد.
جريان قرباني در قرآن کريم
جريان قرباني حضرت ابراهيم(ع) در قرآن کريم ضمن آيات 99-111 سوره ي صافات بدين صورت مورد اشاره قرار گرفته است، گفت:
من به سوي پروردگارم مي روم، او مرا راهنمايي خواهد کرد اي پروردگار من، مرا فرزندي صالح عطا کن. پس او را به پسري بردبار مژده داديم. چون با پدر به جايي رسيد که بايد به کار بپردازند، گفت: اي پسرکم، در خواب ديده ام که تو را ذبح مي کنم. بنگر که چه مي انديشي. گفت: اي پدر، به هر چه مأمور شده اي عمل کن، که اگر خدا بخواهد مرا از صابران خواهي يافت. چون هر دو تسليم شدند و او را به پيشاني افکند، ما ندايش داديم: اي ابراهيم، خوابت را به حقيقت پيوستي. و ما نيکوکاران را چنين پاداش مي دهيم. اين آزمايشي آشکارا بود. و او را به ذبحي بزرگ بازخريديم. و نام نيک او را در نسل هاي بعد باقي گذاشتيم. سلام بر ابراهيم. ما نيکوکاران را اين چنين پاداش مي دهيم. او از بندگان مؤمن ما بود.
همان گونه که در اين آيات مشاهده مي شود، تنها به کليت جريان اشاره شده و به نحو مستقيم، نامي از فرزندي، که نامزد اين امتحان بزرگ الاهي بوده به ميان نيامده است. همچنين به محل وقوع اين جريان و محل ذبح نيز اشاره اي نشده است . تنها اين نکته قابل برداشت است که فرزند قرباني، همان فرزندي است که بشارت تولّد او به ابراهيم(ع) داده شده بود.
پيشينه ي بحث در سنّت اسلامي
از آنجا که قرآن کريم از بيان نام فرزند قرباني خودداري کرده، مفسّران سده ي اوّل براي فهم جزئيات اين جريان، بر آن شدند تا با کنجکاوي فراوان و با رجوع به شواهد درون متني و نيز برخي روايات موجود در اين زمينه، نام فرزند ذبيح را کشف کنند. در نهايت، نتيجه ي برخي از اين تلاش ها معرّفي حضرت اسحاق (ع)بود. اينکه دلائل اين ادّعا چه بوده و آنان با استناد به چه قرائن و شواهدي به اين قول رسيده اند، احتياج به پژوهش جداگانه اي دارد،(3) امّا به هر حال، نبايد از نفوذ اسرائيليات و مرجعيت يافتن يهوديان تازه مسلماني، که سعي در وارد کردن باورها و اسطوره هاي يهودي در سنّت اسلامي داشتند، چشم پوشيد. همچنان که ابن کثير در اين زمينه مي نويسد:
جمع زيادي از گذشتگان قائل بودند که ذبيح اسحاق (ع)است و آن را از کعب الأحبار يا از صحف اهل کتاب اخذ کرده بودند. اين کار در حالي صورت گرفت که خدا بهتر مي داند درآنها حديث صحيحي از معصوم وجود ندارد تا به واسطه ي آن، از ظاهر قرآن کريم دست بکشيم و اين معنا از قرآن کريم فهميده نمي شود، بلکه مفهوم يا منطوق بلکه نص قرآن حاکي از آن است که ذبيح اسماعيل بوده است.(4)
در بين مفسران و مورّخان اسلامي، محمد بن جرير طبري از جمله افرادي است که به صراحت ديدگاه خود را در مورد ذبيح بودن اسحاق ابراز کرد. وي پس از اينکه به وجود رواياتي در مورد ذبيح بودن هر يک از اسحاق و اسماعيل اشاره کرده و همه ي آنان را صحيح مي داند، اينگونه نتيجه مي گيرد:« دليل قرآني که صحت روايات وارده از ناحيه ي پيامبر اکرم (ص) در مورد ذبيح بودن اسحاق را ثابت مي کند، واضح تر و مبين تر است»(5) علاوه بر طبري، که با صراحت به ذبيح بودن اسحاق فتوا مي دهد، برخي دانشمندان ديگر با لحن ملايم تري در اين باره اظهار نظر کرده اند. به طور مثال، ابن خلدون در ابتدا با ذکر احتمال هر دو طرف، به شواهدي که قائلان به اسماعيل به آن معتقدند اشاره کرده و آنگاه آنان را نقد مي کند و سپس، با بيان اسامي صحابي و مفسّريني که قائل به ذبيح بودن اسحاق هستند، بدون اينکه نظر خود را بيان کند، به نقل کلام طبري مي پردازد که قائل است« اسحاق ذبيح الله» است.(6) و سرانجام، گروه ديگري نيز با رعايت جانب احتياط، از اظهار نظر و اتّخاذ موضع امتناع ورزيده و متوقّف شده اند. همانند جلال الدين سيوطي که در مورد او چنين گفته شده است:« از جمله ي علماء کساني بودند که ادله ي هر دو طرف را قوي مي ديدند و يکي را بر ديگري ترجيح نمي دادند. لذا توقّف کردند همانند جلال الدين سيوطي که مي گويد:« من قبلاً به اين قول، که ذبيح اسحاق است، تمايل داشتم. امّا اکنون در قبال آن متوقّفم.»(7)
با گذر زمان و دستيابي به شواهد بيشتري در اين زمينه و انجام تأملات بيشتر در قرآن کريم و مرور شواهد تاريخي، دانشمندان اسلامي به اين نتيجه رهنمون شدند که مصداق آيات سوره ي صافّات و بشارت به « غلام حليم» بايد اسماعيل باشد و نه اسحاق. شايد بتوان از جمله پيشگامان خرق فضاي حاکم و اصلاح انديشه ي کتاب مقدّس، ذبيح بودن اسحاق (ع)در بين اهل سنّت را ابوالفداء، اسماعيل بن عمر معروف به ابن کثير( 774م) دانست. وي با اختصاص فصلي از تفسير خود به بررسي آراي علماي سلف در مورد تعيين نام ذبيح، به ذکر نام مفسّران و برخي احاديثي که از آنان وارد شده پرداخته و در نهايت، قول به ذبيح بودن اسماعيل(ع) را قول صحيح و يقيني مي داند. وي پس از نقل رواياتي، که اسحاق را ذبيح الله دانسته اند، مي نويسد:
اين اقوال همگي از کعب الأحبار گرفته شده است. او زماني که در دولت عمر اسلام آورد، عمر از کتب گذشته ي او نقل روايت کرد، پس گاهي اوقات خود به گفته ي او گوش فرا مي داد و مردم را نيز به استماع سخنان او رخصت مي داد و از او روايات ضعيف و قوي را با هم نقل مي کرد. در حالي که خدا بهتر مي داند، اين امّت حتّي به يک حرف از آنچه نزد وي بود، نيازي ندارد.(8)
اينکه چه عاملي موجب اين تغيير نگرش و يا به تعبير صحيح تر، قوّت يافتن ديدگاه طرفي که اسماعيل(ع) را ذبيح مي دانست شده، مسئله اي است که براي مستشرقان جذابيت کافي براي پرسش و پژوهش را داشته است. هرچند استنتاجات عجولانه و بعضاً مغرضانه آنان تا حدّ زيادي از ارزش علمي اين پژوهش ها کاسته است. هم چنان که بعضاً ادعا شده « برخورد و رقابت با يهوديت، يکي از دلائلي است که مفسّران مسلمان اصرار داشتند که فرزند قرباني در جريان امتحان حضرت ابراهيم(ع)، اسماعيل(ع) بوده است.»(9) آنگاه براي اثبات اين ادعا، به روايتي استناد شده است که شخص يهودي تازه مسلماني ادّعا کرده يهوديان خود از حقيقت امر ذبح آگاهند، ولي براي رقابت با اعراب و مسلمانان و انتساب اين فخر به فرزندان اسحاق و بني اسرائيل، از پذيرش آن سرباز مي زنند.(10)
توصيف ديگري از اين طيف پژوهش ها را، که به منظور کشف انگيزه ي گرايش مسلمانان به تفّحص در مورد مصداق آيات مربوط به قرباني حضرت ابراهيم صورت گرفته، مي توان در گزارش زير مشاهده کرد:
قرآن در قرن هفتم ميلادي در سپهر اديان نمايان گشت؛ زماني که اسلام، يهوديت و مسيحيت در حال شروع نزاعي درباره ي ستايش و تمجيد از فرزندان ابراهيم با يکديگر بودند. در نتيجه مفسّران اسلامي احساس نياز کردند که ابهامات موجود در حکايت قرآن از اين جريان را روشن کنند. بحث ها به سرعت شروع شد. اکثر مفسّران متن قرآن را مورد بررسي قرار دادند و به اين نتيجه رسيدند که، فرزند قرباني بايد اسحاق باشد. آنان را به اين حقيقت استناد کردند که جريان قرباني در زندگي حضرت ابراهيم، قبل از مهاجرت وي به مکه به همراه اسماعيل واقع شده است. همچنين هرگاه خداوند ابراهيم را به فرزندي بشارت مي دهد، او اسحاق نام مي گيرد. از اين رو، زماني که ابراهيم در آغاز قصه از خداوند طلب فرزند مي کند، او در حال دعا براي اسحاق بوده است.(11)
اينکه تا چه اندازه تعصّبات فرقه اي و رقابت هاي مذهبي زمينه ساز و پيش برنده ي تلاش هاي پژوهشي و تأملات تفسيري پيرامون اين آيه و ساير آيات قرآن بوده، خود احتياج به تحقيق و پژوهش مستقل و عميق تري دارد، امّا آنچه در اين مجال مقدور است، بازبيني ادلّه و شواهدي است که دو طرف اين نزاع به آن استناد کرده و يا از اظهار نظر صريح درباره ي آن سرباز زده اند.
در ادبيات مربوط به بحث و کتبي که مستقلاً و يا در خلال بحث هاي تفسيري به اين مسئله پرداخته اند، فخر رازي گزارشي را از اسامي مفسّران در هر گروه و نيز ادلّه و براهين هريک ارائه کرده و تلاش او مبناي نقد و بررسي برخي کتب ديگر قرار گرفته است.(12) وي افرادي مانند عمر، عباس بن عبدالمطلب، علي(ع)، ابن مسعود، کعب الأحبار، قتاده، سعيد بن جبير، مسروق، عکرمه، الزهري، السدي و مقاتل را در گروه اوّل، که قائل به ذبيح بودن اسحاق بودند، جاي مي دهد و افرادي مانند ابن عباس( دو نقل از ابن عباس وجود دارد)، ابن عمر، سعيدبن المسيب، الحسن، الشعبي، مجاهاد و الکلبي را در شمار کساني که قائل به ذبيح بودن اسماعيل بودند، برمي شمرد.(13) اگرچه اين استقراء وي قابل نقد و خدشه است(14) و قرار دادن اسامي مفسّران و شخصيت ها در گروه فوق از دقّت کافي برخوردار نيست، امّا به منظور ارائه ي گزارشي از ادلّه ي دو طرف، در اين قسمت با مبنا قرار دادن قول رازي، به بيان ادله ي کساني که به ذبيح بودن اسماعيل(ع) قائلند، اشاره کرده و با نقد آنها با استناد به ادله ي طرف مقابل، تصويري از نزاع جاري پيرامون تعيين نام ذبيح ارائه مي کنيم.
پي نوشت:
*دانشجوي دکتري اديان.
1.Noort,Edward and Tigchelaar,Eibert(eds),The Sacrifice of Isaac,p.130.
2. Moberly,R.w.1.,The Bible,Theology and Faith,p.116.
3. در تفسير ابن کثير به برخي ادله و رواياتي که قائلين به ذبيح بودن اسحاق به آن تمسّک کرده اند اشاره شده است. ر.ک. ابن کثير، تفسير القرآن العظيم، ج7، ص 28.
4. ابن کثير، قصص الأنبياء، ج 1، ص 214.
5. محمد بن جرير طبري، تاريخ طبري، ج 1، ص 184.
6. عبدالرحمن ابن خلدون، تاريخ ابن خلدون، ج 2، ص 38.
7. سيدمحمود آلوسي، روح المعاني، ج 23، ص 136.
8. ابن کثير، تفسير القرآن العظيم، ج 7، ص 28.
9.Chliton,Bruce,Abraham`s Course,p.167.
10. « شخصي به نام کعب القرظي مي گويد که نزد عمر بن عبد العزيز بودم و از من در مورد ذبيح ابراهيم سؤال کرد و به او گفتم که اسماعيل است و به اين آيه استناد کردم که « و بشرناه باسحاق نبياً من الصالحين» پس به دنبال شخصي فرستاد که قبلاً يهودي بود و اسلام آورده بود و از علماء يهود به شمار مي رفت. پس از او در اين باره سؤال کرد و من نيز حاضر بودم. وي جواب داد که اسماعيل است. سپس ادامه داد، اي اميرالمؤمنين! والله يهود اين مسئله را مي دانند، امّا نسبت به شما جماعت عرب حسادت مي ورزند چرا که پدر شما به امر الهي بنا بود تا ذبح شود و لذا در اين مسئله با شما عناد مي ورزند و محاجات مي کنند و ادّعا مي کنند که او اسحاق بوده است، چرا که اسحاق پدر ايشان است.» طبرسي، مجمع البيان، ج 8، ص 323/ ابن جرير طبري، جامع البيان، ج 23، ص 101؛ زمخشري، تفسير الکشّاف عن حقائق التنزيل، ج 3، ص 347؛ ابن کثير، تفسير القرآن العظيم، ج 4، ص 20؛ سيوطي، در المنثور، ج 5، ص 281؛ آلوسي، روح المعاني، ج 23، ص 135؛ ثعالبي، عبدالرحمن بن محمد، جواهر الحسان في تفسير القرآن، ج 5، ص 42.
11. Feiler,Bruce,Abraham, A Journey to Heart of Three Faith,p.115-116.
12. ر.ک: محمد باقر مجلسي، بحارالأنوار، ج 5، ص 137.
13. فخر رازي، مفاتيح الغيب، ج 26، ص 347.
14. به طور مثال راوي برخي احاديث از ابن عباس و حضرت امير 7 عکرمه است که در طريق راويان شيعه قرار نداشته و در بعضي کتب رجالي مانند رجال کشي تضعيف شده است. ر.ک: رجال کشي، ص 216.
منبع: نشريه معرفت اديان شماره 2