طلسمات

خانه » همه » مذهبی » عصمت ائمه اهل بيت (ع) از ديدگاه عقل و نقل

عصمت ائمه اهل بيت (ع) از ديدگاه عقل و نقل

عصمت ائمه اهل بيت (ع) از ديدگاه عقل و نقل

هر چند كه مقاله ذيل در پاسخ به ادعاهاى سيد حسن مدرسى طباطبائى در كتاب «مكتب در فرايند تكامل» مبنى بر «پشنهاد عصمت توسط هشام بن حكم» نگاشته شده است؛ اما نگاه فراگير به مسأله عصمت ائمه اهل بيت عليهم السلام دارد و تلاش شده است كه اين مسأله از ديدگاه: آيات قرآن كريم، روايات صحيح السند فريقين، دلالت قطعى عقل و اجماع فقهاى شيعه، بررسى شود.

5817273d 84bc 487e 8d61 e5e150d6babd - عصمت ائمه اهل بيت (ع) از ديدگاه عقل و نقل

1658 - عصمت ائمه اهل بيت (ع) از ديدگاه عقل و نقل
عصمت ائمه اهل بيت (ع) از ديدگاه عقل و نقل

 

 

بسم الله الرحمن الرحي
هر چند كه مقاله ذيل در پاسخ به ادعاهاى سيد حسن مدرسى طباطبائى در كتاب «مكتب در فرايند تكامل» مبنى بر «پشنهاد عصمت توسط هشام بن حكم» نگاشته شده است؛ اما نگاه فراگير به مسأله عصمت ائمه اهل بيت عليهم السلام دارد و تلاش شده است كه اين مسأله از ديدگاه: آيات قرآن كريم، روايات صحيح السند فريقين، دلالت قطعى عقل و اجماع فقهاى شيعه، بررسى شود.

«نظريه عصمت» به وسيله هشام بن حكم پشنهاد شد
 

جناب مدرسى در صفحه 39 كتاب «مكتب در فرايند تكامل» مى‌نويسد:
براى آن دست كه همچنان به امام صادق وفادار ماندند، امام ديگر رهبر مبارزه و منجى موعود که سالها در انتظارش بودند، نبود. دست کم اين ديگر نقش اصلى امام دانسته نمى‌شد. حالا ديگر براى اين شيعيان همچنانكه براى گروه‌هاى ديگرى كه در بالا اشاره شد، امام اساساً رئيس و رهبر مذهب بود. بدين ترتيب در ذهنيت جامعه شيعه در اين دروه، انقلابى پديد آمد و تأكيدى كه قبلا روى مقام سياسى امام مى‌شد اكنون به مقام مذهبى و علمى امام انتقال يافت.
نظريه عصمت ائمه كه در همين دوره وسيله هشام بن الحكم ـ متكلم بزرگ شيعه در اين عصر ـ پشنهاد گرديد[1] مساهمت و مدد شايانى به پذيرفته شدن و جا افتادن هر چه بيشتر ذهنيت جديد كرد.

نقد و بررسي
 

متأسفانه مدركى كه ايشان در پاورقى داده‌اند در اختيار ما نيست، اى كاش آدرس اين مطلب را از يكى از كتاب‌هاى روائى و كلامى شيعه و يا حتى سنى مى‌دادند نه از كتابى كه غربى‌ها نوشته‌اند، تا بررسى صحت و سقم آن براى همگان آسان باشد. يا لا اقل مداركى را كه اين نويسنده غربى براى اثبات اين ديدگاه، ارائه داده، نقل مى‌كردند.
مطمئن هستيم كه ايشان اگر مدركى در اين زمينه از كتاب‌هاى معتبر داشتند، آن را ارائه مى‌دادند؛ همان‌طورى كه در موارد ديگر براى هر مطلبى چندين سند از كتاب‌هاى روائى،‌ تفسيرى و رجالى شيعه نقل كرده‌اند.

دوگانه‌گويي مدرسي در باره عصمت
 

جناب آقاى مدرسى در اين جا مدعى است كه «عصمت» پشنهاد هشام بن الحكم متكلم مشهور شيعه بوده است؛ اما در در مصاحبه‌اى كه با سايت دانشجويان مسلمان شمال شرق آمريکا داشته است، تصريح مى‌كند كه:
« بنده در باب عصمت ائمه (ع) چيزى بالاتر از محصول بحث‌هاى کلامى متأخر را قائلم و آن اعتقاد به‌ آيه تطهير و نزول آن در حق اهل بيت است که بالاترين نوع پاکى و طهارت آن بزرگواران است»[2] ما كدام گفته ايشان را بپذيريم؟ اين دو گفته در تضاد كامل با يكديگر است. آيا مى‌شود پذيرفت كه عصمت پشنهاد هشام بن الحكم باشد و در عين حال آيه تطهير را نيز دليل بر عصمت و بالاترين نوع پاكى و طهارت آن بزرگواران بدانيم؟
بنابراين بنده فكر مى‌كنم كه ايشان بعد از تفكر و انديشه، به اين نتيجه رسيده باشند كه گفته پيشين ايشان در كتاب «مكتب در فرايند تكامل» مبنى بر پشنهاد شدن عصمت توسط هشام بن الحكم، سخنى است بر خلاف آيات صريح قرآن و اجماع پيروان مذهب حق.

هشام، از طرفداران عصمت، نه بنيانگذار آن
 

ترديدى نيست كه هشام بن الحكم به عنوان برترين متكلم شيعه در آن عصر و مورد تأييد امام صادق عليه السلام، عصمت را قبول داشته و همواره از آن دفاع كرده است؛‌ اما اين كه عصمت را پشنهاد ايشان بدانيم، سخن ناروائى است كه با روايات و مدارك تاريخى سازگار نيست. براى تأييد اين مطلب ما دو روايت از منابع شيعه نقل مى‌كنيم، روايت اول ثابت مى‌كند كه او به عصمت اعتقاد داشته و با استدلال‌هاى محكم نيز آن را ثابت كرده است و روايت دوم كه ثابت مى‌كند او عقيده عصمت را از امام خود، امام صادق عليه السلام آموخته است نه اين كه هشام به امام صادق پشنهاد داده باشد.
شيخ صدوق در كتاب الخصال، علل الشرائع، معانى الأخبار و أمالى خود مى‌نويسد:
حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ مَاجِيلَوَيْهِ رِضْوَانُ اللَّهِ عَلَيْهِ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ بْنِ هَاشِمٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي عُمَيْرٍ قَالَ مَا سَمِعْتُ وَ لَا اسْتَفَدْتُ مِنْ هِشَامِ بْنِ الْحَكَمِ فِي طُولِ صُحْبَتِي إِيَّاهُ شَيْئاً أَحْسَنَ مِنْ هَذَا الْكَلَامِ فِي صِفَةِ عِصْمَةِ الْإِمَامِ فَإِنِّي سَأَلْتُهُ يَوْماً عَنِ الْإِمَامِ أَ هُوَ مَعْصُومٌ قَالَ نَعَمْ قُلْتُ لَهُ فَمَا صِفَةُ الْعِصْمَةِ فِيهِ وَبِأَيِّ شَيْ‏ءٍ تُعْرَفُ؟ قَالَ: إِنَّ جَمِيعَ الذُّنُوبِ لَهَا أَرْبَعَةُ أَوْجُهٍ لَا خَامِسَ لَهَا الْحِرْصُ وَالْحَسَدُ وَالْغَضَبُ وَالشَّهْوَةُ فَهَذِهِ مَنْفِيَّةٌ عَنْهُ.
لَا يَجُوزُ أَنْ يَكُونَ حَرِيصاً عَلَى هَذِهِ الدُّنْيَا وَهِيَ تَحْتَ خَاتَمِهِ لِأَنَّهُ‏ خَازِنُ الْمُسْلِمِينَ فَعَلَى مَا ذَا يَحْرِصُ وَلَا يَجُوزُ أَنْ يَكُونَ حَسُوداً لِأَنَّ الْإِنْسَانَ إِنَّمَا يَحْسُدُ مَنْ هُوَ فَوْقَهُ وَلَيْسَ فَوْقَهُ أَحَدٌ فَكَيْفَ يَحْسُدُ مَنْ هُوَ دُونَهُ وَلَا يَجُوزُ أَنْ يَغْضَبَ لِشَيْ‏ءٍ مِنْ أُمُورِ الدُّنْيَا إِلَّا أَنْ يَكُونَ غَضَبُهُ لِلَّهِ عَزَّ وَجَلَّ فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ قَدْ فَرَضَ عَلَيْهِ إِقَامَةَ الْحُدُودِ وَأَنْ لَا تَأْخُذَهُ فِي اللَّهِ لَوْمَةُ لَائِمٍ وَلَا رَأْفَةٌ فِي دِينِهِ حَتَّى يُقِيمَ حُدُودَ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ وَلَا يَجُوزُ أَنْ يَتَّبِعَ الشَّهَوَاتِ وَيُؤْثِرَ الدُّنْيَا عَلَى الْآخِرَةِ لِأَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ حَبَّبَ إِلَيْهِ الْآخِرَةَ كَمَا حَبَّبَ إِلَيْنَا الدُّنْيَا فَهُوَ يَنْظُرُ إِلَى الْآخِرَةِ كَمَا نَنْظُرُ إِلَى الدُّنْيَا فَهَلْ رَأَيْتَ أَحَداً تَرَكَ وَجْهاً حَسَناً لِوَجْهٍ قَبِيحٍ وَطَعَاماً طَيِّباً لِطَعَامٍ مُرٍّ وَثَوْباً لَيِّناً لِثَوْبٍ خَشِنٍ وَنِعْمَةً دَائِمَةً بَاقِيَةً لِدُنْيَا زَائِلَةٍ فَانِيَة.
محمّد بن ابى عمير گويد: در مدّتى كه همدم هشام بن حكم بودم سخنى سودمندتر از اين سخن كه در باره عصمت امام گفت، نشنيدم، روزى از او پرسيدم: آيا امام معصوم است؟ گفت: بلى، گفتم: حقيقت چيست؟ با چه چيزى مى‌توان عصمت را شناخت؟ پاسخ داد:
سرمنشأ تمامى گناهان چهار چيز است و منشأ پنجمى ندارد: حرص، حسد، خشم و خواهشهاى نفسانى، و هيچ يك از اينها در امام وجود ندارد.
شايسته نيست كه امام بر مال دنيا حريص باشد؛ زيرا منشأ حرص تهيدستى است؛ در حالى كه همه عالم در اختيار او است و او خزانه‌دار مسلمانان است؛ پس به چه دليل حرص بروزد؟
امام حسود نيست؛ چرا كه انسان به كسى حسادت مى‌كند كه مقامى بالاتر از او داشته باشد و مقامى بالاتر از امامت نيست؛ پس چگونه به كسانى كه پايين‌تر از او هستند، حسادت كند؟
سزاوار نيست كه امام براى امور دنيوى خشمگين شود؛ مگر اين كه خشمش براى خداوند باشد؛ چون خداوند او را موظف كرده است كه حدود او را اجرا نموده و نكوهش هيچ ملامت‌گرى او را از انجام وظيفه‌اش بازندارد، بر خلاف دستورهاى دينى با كسى مهربانى نكند تا حدود الهى را اجرا كند.
شايسته نيست كه امام از هواى نفس خويش پيروى كند و دنيا را بر آخرت ترجيح دهد؛ زيرا خداوند دوستى آخرت را در دل او كاشته؛ همان‌طورى كه محبت دنيا را در دل ما نهاده است، او به آخرت همانگونه نگاه مى‌كند كه ما نسبت به دنيا داريم؛ پس آيا كسى را ديده‌اى كه ديدن چهره زيبا را به خاطر چهره زشت رها كند؟ آيا ديده‌اى كه كسى غذاى گوارا را به خاطر غذاى تلخ، لباس نرم و راحت را براى لباس خشن و نعمت‌هاى هميشگى و جاودان را به خاطر دنياى فانى و رو به زوال رها كند؟
الصدوق، ابوجعفر محمد بن علي بن الحسين (متوفاى381هـ)، الأمالي، ص732، تحقيق و نشر: قسم الدراسات الاسلامية – مؤسسة البعثة – قم، الطبعة: الأولى، 1417هـ؛
همو:
معاني الأخبار، ص133، ناشر: جامعه مدرسين، قم‏، اول، 1403 ق‏؛
الخصال، ص215، تحقيق: علي أكبر الغفاري، ناشر: جماعة المدرسين في الحوزة العلمية ـ قم، 1403هـ ـ 1362ش
علل الشرائع، ج1 ص205، تحقيق: السيد محمد صادق بحر العلوم، ناشر: المكتبة الحيدرية ـ النجف، 1385هـ ـ 1966م
اما طبق روايت ديگرى كه بازهم شيخ صدوق در كتاب شريف معانى الأخبار نقل مى‌كند، ثابت مى‌شود كه هشام بن الحكم اگر چه به عصمت اعتقاد داشته؛ اما همه آن‌ها را از امام خود ياد گرفته و آن حضرت نحوه استدلال، حدود و جوانب عصمت را به او ياد داده است:
حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ الْفَضْلِ بْنِ الْعَبَّاسِ الْبَغْدَادِيُّ بِالرَّيِّ الْمَعْرُوفُ بِأَبِي الْحَسَنِ الْحَنُوطِيِّ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ سُلَيْمَانَ بْنِ الْحَارِثِ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ خَلَفٍ الْعَطَّارُ قَالَ حَدَّثَنَا حُسَيْنٌ الْأَشْقَرُ قَالَ قُلْتُ لِهِشَامِ بْنِ الْحَكَمِ مَا مَعْنَى قَوْلِكُمْ إِنَّ الْإِمَامَ لَا يَكُونُ إِلَّا مَعْصُوماً فَقَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام عَنْ ذَلِكَ فَقَالَ: الْمَعْصُومُ هُوَ الْمُمْتَنِعُ بِاللَّهِ مِنْ جَمِيعِ مَحَارِمِ اللَّهِ وَقَالَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَتَعَالَى «وَمَنْ يَعْتَصِمْ بِاللَّهِ فَقَدْ هُدِيَ إِلى‏ صِراطٍ مُسْتَقِيم‏[3]».
حسين أشقر گويد: از هشام بن حكم پرسيدم كه معناى اين گفته شما چيست كه: تنها «معصوم» مى‌تواند امام باشد؟ در جواب گفت: اين مطلب را از امام صادق عليه السلام پرسيدم، فرمود: او به يارى و توفيق خدا از انجام هر عملى كه خداوند منع كرده است خوددارى مى‏كند، و خداوند تبارك و تعالى فرموده: و هر كس به خدا تمسّك جويد، به راهى راست، هدايت شده است.
الصدوق، ابوجعفر محمد بن علي بن الحسين (متوفاى381هـ)، معاني الأخبار، ص132، ناشر: جامعه مدرسين، قم‏، اول، 1403 ق‏.
اين روايت به صراحت ثابت مى‌كند كه هشام، اعتقاد به عصمت را از امام صادق عليه السلام آموخته است،‌ نه اين كه او به امام پشنهاد داده باشد كه طرفدار اين عقيده باشد.
به هر حال با تأكيد جناب آقاى مدرسى بر اثبات عصمت اهل بيت عليهم السلام از طريق آيه تطهير، نيازى به بحث بيشتر با ايشان در اين زمينه احساس نمى‌شود؛ اما براى اين كه ديگران و كسانى همچون كديور و… نيز با انديشه «عصمت» ائمه و دلائل آن آشنا شوند، ناچار هستيم كه به صورت فشرده در اين زمينه نيز بحث نماييم.

تعريف عصمت از ديدگاه شيعه:
 

پيش از ورود به بحث اثبات عصمت، لازم است كه با تعريف دقيق آن از ديدگاه شيعيان آشنا شويم.

عصمت در لغت:
 

اين واژه در لغت به معناى منع، نگهدارى و حفاظت به كار رفته است؛ جوهرى در صحاح اللغة مى‌نويسد:
والعصمة: المنع. يقال: عصمه الطعام، أي منعه من الجوع… والعصمة: الحفظ. يقال: عصمته فانعصم. واعتصمت بالله، إذا امتنعت بلطفه من المعصية.
صمت که معناى منع است، «عصمه الطعام» يعنى غذا از گرسنگى او جلوگيرى كرد، و عصمت به معناى حفظ است، «اعتصمت بالله» يعنى زمانى كه كسى به لطف خداوند از گناه خوددارى كند.
الجوهري، إسماعيل بن حماد (متوفاي303هـ)، الصحاح تاج اللغة وصحاح العربية، ج5 ص1986، تحقيق: أحمد عبد الغفور عطار، ناشر: دار العلم للملايين ـ بيروت، الطبعة الأولى.
فيومى در مصباح المنير مى‌نويسد:
عصمه الله من المكروه (يعصمه) من باب ضرب حفظه ووقاه و (اعتصمت) بالله امتنعت به.
خداوند كسى را از بدى حفظ كرد، عصم يعصمه از باب ضرب يضرب، يعنى او را حفظ كرد و نگه داشت.
الفيومي، أحمد بن محمد بن علي المقري (متوفاى770هـ)، المصباح المنير في غريب الشرح الكبير للرافعي، ج2، ص414، ناشر: المكتبة العلمية – بيروت
و ابن منظور در لسان العرب مى‌نويسد:
عصم: العصمة في كلام العرب: المنع. و عصمة الله عبده: أن يعصمه مما يوبقه. عصمه يعصمه عصما: منعه ووقاه. وفي التنزيل: «لا عاصم اليوم من أمر الله إلا من رحم» أي لا معصوم إلا المرحوم… و العصمة: الحفظ. يقال: عصمته فانعصم و اعتصمت با إذا امتنعت بلطفه من المعصية. و عصمه الطعام: منعه من الجوع. وهذا طعام يعصم أي يمنع من الجوع.
عصمت در كلام عرب به معناى منع است، و عصمت خداوند بنده‌اش را به اين معنا است كه خداوند او را از چيزهاى كه او را نابود مى‌كند، حفظ كرد. در قرآن آمده است كه: «لا عاصم اليوم من أمر الله الا من رحم» يعنى «امروز هيچ نگهدارى در برابر فرمان خدا نيست مگر آن كس را كه او رحم كند!». و عصمت يعنى حفظ كردند. عصمت، يعنى زمانى كه كسى به لطف خداوند از گناه خوددارى كند. عصمه الطعام، يعنى غذا او را از گرسنگى حفظ كرد…
الأفريقي المصري، جمال الدين محمد بن مكرم بن منظور (متوفاى711هـ)، لسان العرب، ج12، ص403ـ 404، ناشر: دار صادر – بيروت، الطبعة: الأولى.
ساير لغت شناسان نيز همين سخنان را تكرار كرده‌اند كه به همين اندازه اكتفار مى‌شود. نتيجه اين كه: عصمت به سه معناى، حفظ، نگهدارى و منع به كار رفته است.

عصمت در اصطلاح
 

عصمت از ديدگاه دانشمندان شيعه به معناى مصونيت عده‌اى خاص از بندگان خداوند از گناه، اشتباه، سهو و نسيان است، سرمنشأ اين مصونيت و عصمت نيز لطف و توفيفى است كه از جانب خداوند شامل حال آن افراد مى‌شود كه در نتيجه فرد معصوم در عين حال كه قدرت بر انجام گناه و خطا را دارد از ارتكاب آن خوددارى كند.
مرحوم شيخ مفيد رضوان الله تعالى عليه در اين باره مى‌گويد:
العصمة لطف يفعله الله تعالى بالمكلف بحيث يمتنع منه وقوع المعصية وترك الطاعة مع قدرته عليهما.
عصمت، لطفى از جانب خداوند است كه شامل حال مكلف مى‌شود و او را از وقوع در معصيت و ترك اطاعت باز مى‌دارد؛ با اين كه آن شخص قادر به انجام آن‌ دو است.
الشيخ المفيد، محمد بن محمد بن النعمان ابن المعلم أبي عبد الله العكبري، البغدادي (متوفاي413 هـ)، النكت الإعتقادية و رسائل اخري، ص37، تحقيق: رضا مختاري، ناشر: دار المفيد للطباعة والنشر والتوزيع – بيروت – لبنان، الطبعة: الثانية، 1414 هـ – 1993 م. توضيحات: چاپ كنگره هزارمين سالگرد رحلت شيخ مفيد.
سيد مرتضى نيز در تعريف عصمت مى‌گويد:
العصمة: ما يمنع عنده المكلف من فعل القبيح والاخلال بالواجب، ولولاه لم يمنع من ذلك ومع تمكينه في الحالين. عبارة أخرى العصمة: الأمر الذي يفعل الله تعالى بالعبد وعلم أنه لا يقدم مع ذلك الأمر على المعصية بشرط أن لا ينتهي فعل ذلك الأمر لأحد إلى الالجاء.
عصمت، همان چيزى است كه با وجود آن، انجام كار زشت و عدم انجام واجبات براى مكلف ممتنع مى‌شود؛ به طورى كه اگر نبود، امكان انجام قبيح و ترك واجب ممكن بود؛ هر چند كه ذاتاً انجام هر دو طرف (انجام قبيح و ترك واجب) امكان‌پذير است. عصمت در حقيقت چيزى است كه خداوند در حق بنده‌اش انجام مى‌دهد و از اين جا دانسته مى‌شود كه با وجود عصمت، شخص معصوم معصيتى انجام نمى‌شد، با اين قيد كه وجود عصمت منتهى به سلب اختيار از مكلف و اجبار نمى‌شود.
المرتضي علم الهدي، ابوالقاسم علي بن الحسين بن موسي بن محمد بن موسي بن إبراهيم بن الإمام موسي الكاظم عليه السلام (متوفاى436هـ)، رسائل المرتضى، ج2 ص277، تحقيق: تقديم: السيد أحمد الحسيني / إعداد: السيد مهدي الرجائي، ناشر: دار القرآن الكريم – قم، 1405هـ.
علامه حلى رضوان الله تعالى عليه در كتاب النافع يوم الحشر، عصمت را اين گونه تعريف مى‌كند:
العصمة لطف خفي يفعل الله تعالى بالمكلف، بحيث لا يكون له داع إلى ترك الطاعة وارتكاب المعصية مع قدرته على ذلك، لأنه لولا ذلك لم يحصل الوثوق بقوله: فانتفت فائدة البعثة، وهو محال.
عصمت، لطف پنهانى است كه خداوند در حق بندگان انجام مى‌دهد؛ به طورى كه پس از آن براى آن شخص انگيزه‌اى براى ترك اطاعت از خداوند و انجام گناه وجود ندارد؛ با اين كه بر انجام قدرت دارند؛ چرا كه اگر معصوم نباشد، به گفته‌هاى او اعتماد نمى‌شود و در نتيجه فايده بعثت از بين خواهد رفت و اين (براى خداوند) محال است.
الحلي الأسدي، جمال الدين أبو منصور الحسن بن يوسف بن المطهر (متوفاى 726هـ)، النافع يوم الحشر في شرح الباب الحادى عشر، ص89، شرح: الفقيه الفاضل المقداد السيوري (متوفاي826هـ)، ناشر: دار الأضواء للطباعة والنشر والتوزيع ـ بيروت، الطبعة: الثانية، 1417هـ ـ 1996م.
از مجموع اين تعريفات دو نكته به دست مى‌آيد:

1. عصمت، ملكه‌اى است نفسانى منشأ الهى دارد و لطفى از جانب خداوند و به هر كسى كه بخواهد اعطا خواهد كرد؛
2. كسى كه معصوم است، مجبور به انجام ندادن گناه نيست؛ بلكه در عين حال، قدرت بر انجام گناه را دارد؛ اما به لطف و توفيق خداوند از انجام آن خوددارى مى‌كند. همانند ما كه از برخى گناهان‌؛ مثل برهنه رفتن به خيابان و… معصوم هستيم، با اين كه مى‌توانيم و قدرت بر انجام را داريم.
برخى از بزرگان و دانشمندان، مسائل ديگرى را نيز افزوده و آن‌ها را نيز براى امام ضرورى دانسته‌اند. مرحوم مظفر در اين باره مى‌نويسد:
والعصمة: هي التنزه عن الذنوب والمعاصي صغائرها وكبائرها، وعن الخطأ والنسيان، وإن لم يمتنع عقلا على النبي أن يصدر منه ذلك بل يجب أن يكون منزها حتى عما ينافي المروة، كالتبذل بين الناس من أكل في الطريق أو ضحك عال، وكل عمل يستهجن فعله عند العرف العام.
عصمت به معناى پاك بودن از گناهان و معصيت‌ها؛ چه صغيره و چه كبيره آن است،‌ همچنين از خطا و فراموشى؛ اگر چه از نظر عقلى براى پيامبر محال نيست كه اين كارها از او سر بزند.
بلكه واجب است كه از چيزهايى كه با مروّت منافات دارد نيز پاك باشد؛ همانند خوردن غذا در حال راه رفتن، خنديدن بلند و تمام چيزهايى كه از ديدگاه عرف عمومى زشت محسوب مى‌شود.
المظفر، الشيخ محمد رضا (متوفاي1381هـ)، عقائد الإمامية، ص54، ناشر: انتشارات أنصاريان ـ قم.
اين گفتار نيز درست به نظر مى‌رسد؛ چرا كه از ديد مردم برخى از كارها كه براى ديگران حلال و مباح به حساب مى‌آيد، اگر فرد شاخصى آن‌ها را انجام دهد، زننده و زشت شمرده مى‌شود؛ از اين رو اگر پيامبر و يا امام و رهبر جامعه آن اعمال را انجام دهند، مردم ديد ديگرى نسبت به آن‌ها پيدا كرده و قداست خود را در جامعه از دست خواهند داد. در نتيجه مردم به گفتار آن‌ها اعتماد نكرده و از پيروى از فرامين آن‌ها خوددارى خواهند كرد.
دليل عصمت انبياء و امامان از كارهاى كه از ديد عرف زننده است، همان دلايلى است عصمت از گناه، خطا، نسيان و سهو را ثابت مى‌كند.

عصمت ائمه عليهم السلام، ريشه قرآني دارد:
 

عصمت ائمه عليهم السلام از ضروريات مذهب شيعه به حساب مى‌آيد و ريشه قرآنى و روائى دارد؛ بنابراين، نمى‌تواند چنين مطلبى به پشنهاد يك فرد عادى وارد افكار و عقائد شيعيان شده باشد.
آيه تطهير، آيه اولى الأمر و… از آياتى است كه صراحتا عصمت ائمه عليهم السلام را ثابت مى‌كند و حتى بزرگان اهل سنت نيز بر اين مطلب تصريح كرده‌اند. ما به صورت فشرده چند آيه را مورد بحث و بررسى قرار خواهيم داد:

عصمت،‌ در آيه تطهير:
 

آيه تطهير، از آياتى است كه صراحتا عصمت و پاكى ائمه عليهم السلام را از هر گونه پليدى و ناپاكى به اثبات مى‌رساند، خداوند در آيه 33 سوره احزاب مى‌فرمايد:
… إِنَّما يُريدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهيراً.
خداوند فقط مى‏خواهد پليدى و گناه را از شما اهل بيت دور كند و كاملًا شما را پاك سازد.
براى اثبات عصمت ائمه عليهم السلام از اين آيه، توجه به چند نكته ضرورى است:

حصر اراده با كلمه «انما»:
 

اين آيه با كلمه «انما» كه از قوى‌ترين ادات حصر به شمار مى‌رود، اذهاب رجس و پليدى را در اهل بيت عليهم السلام منحصر كرده است و از آن جائى كه الف و لام «الرجس» الف و لام جنس به حساب مى‌آيد، شامل هر نوع پليدى؛ چه ظاهرى و چه باطنى خواهد شد.
به تعبير ديگر خداوند در اين آيه اراده كرده است كه هر نوع پليدى؛ چه باطنى و چه ظاهرى را تنها از اهل بيت عليهم السلام، بزدايد و تنها آن‌ها را پاك و منزه سازد. اين معنا، عصمت اهل بيت عليهم السلام را به روشنى ثابت مى‌كند.

اراده تكويني است، نه تشريعي
 

بدون ترديد مراد از اراده در اين آيه اراده تكوينى است نه اراده تشريعى؛ زيرا خداوند آيه را با كلمه «انما» كه يكى از قوى‌ترين ادات حصر است آغاز و «اذهاب رجس» را منحصر به پنج تن آل عبا كرده است. اگر مراد اراده تشريعى باشد، حصر آن به اهل بيت لغو خواهد بود؛ چرا كه اراده تشريعى شامل تمامى افراد بشر مى‌شود و اختصاص به اهل بيت ندارد؛ چنانچه خداوند كريم در آيه وضو مى‌فرمايد:
مَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيَجْعَلَ عَلَيْكُمْ مِنْ حَرَجٍ وَلَكِنْ يُرِيدُ لِيُطَهِّرَكُمْ وَلِيُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكُمْ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ. مائده / 6.
خدا نمى‏خواهد بر شما تنگ بگيرد، ليكن مى‏خواهد شما را پاك، و نعمتش را بر شما تمام گرداند، باشد كه سپاس [او] بداريد.
واضح است كه مراد از اراده در اين آيه، تشريعى و در باره همه مؤمنين است و اختصاص به افراد معين وخاصى ندارد؛ اما اراده در آيه تطهير به «اهل البيت» با كلمه «انما» حصر شده است؛ پس قطعاً اراده در آيه تطهير تكوينى است. وقتى اراده تكوينى شد، عصمت اهل البيت ثابت و بقيه افراد بشر؛ از جمله همسران رسول خدا، بنى هاشم و… از دايره آن خارج خواهند شد.
نكته ديگر اين كه اگر اراده در اين آيه اراده تشريعى باشد، هيچ فضيلتى را براى اهل بيت ثابت نمى‌كند؛ چرا كه اراده تشريعى طهارت براى همه مؤمنان وجود دارد؛ در حالى كه در طول تاريخ بحث بر سر اين بوده است كه اين فضيلت اختصاصى اهل كساء است يا شامل زنان پيامبر هم مى‌شود.

اين آيه شامل همسران پيامبر نمي‌شود:
 

مخالفان اهل بيت عليهم السلام همواره سعى كرده‌اند كه ديگران و از جمله ام المؤمنات را نيز مشمول اين فضيلت بزرگ نمايند؛ در حالى كه با تدبر در آيه بطلان گفتار آن‌ها روشن مى‌شود. براى اثبات اين قضيه دلايل بسيارى وجود دارد كه ما به صورت مختصر به برخى از آن‌ها اشاره مى‌كنيم:

آيه تطهير به صورت مستقل نازل شده است:
 

نكته مهمى كه مخالفان عصمت ائمه عليهم السلام به آن توجه ندارند، اين است كه جمله: «إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا» به صورت مستقل نازل شده نه به همراه آيات قبل و بعد خودش. اين مطلب از حدود هفتاد روايتى كه در اين باب در منابع اهل سنت موجود است به راحتى قابل اثبات است؛ حتى در بين اين هفتاد روايت، يك روايت هم وجود ندارد كه بگويد اين آيه با آياتى كه مخاطب آنان همسران رسول خدا است، يكجا نازل شده است و هيچ يک از مفسران هم اين ادعا را نكرده‌است.
حتى كسانى همچون عكرمه خارجى كه گفته‌اند آيه مورد بحث مخصوص همسران رسول خدا است و شامل اهل بيت عليهم السلام نمى‌شود، نگفته‌اند كه اين آيه در ضمن آيات قبلى نازل شده است.

مشخص كردن مصداق اهل بيت (ع) توسط پيامبر خدا (ص):
 

روايات فراوانى در منابع اهل سنت وجود دارد كه رسول خدا صلى الله عليه وآله صراحتا مصداق «اهل بيت» در آيه تطهير را روشن كرده است.
مسلم نيشابورى در صحيح خود مى‌نويسد:
حدثنا أبو بَكْرِ بن أبي شَيْبَةَ وَمُحَمَّدُ بن عبد اللَّهِ بن نُمَيْرٍ واللفظ لِأَبِي بَكْرٍ قالا حدثنا محمد بن بِشْرٍ عن زكريا عن مُصْعَبِ بن شَيْبَةَ عن صَفِيَّةَ بِنْتِ شَيْبَةَ قالت قالت عَائِشَةُ خَرَجَ النبي صلى الله عليه وسلم غَدَاةً وَعَلَيْهِ مِرْطٌ مُرَحَّلٌ من شَعْرٍ أَسْوَدَ فَجَاءَ الْحَسَنُ بن عَلِيٍّ فَأَدْخَلَهُ ثُمَّ جاء الْحُسَيْنُ فَدَخَلَ معه ثُمَّ جَاءَتْ فَاطِمَةُ فَأَدْخَلَهَا ثُمَّ جاء عَلِيٌّ فَأَدْخَلَهُ ثُمَّ قال «إنما يُرِيدُ الله لِيُذْهِبَ عَنْكُمْ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا»
عائشه گفت که رسول خدا صبح هنگام بيرون رفتند و بر روى دوش ايشان عبايى طرح دار از موى سياه بود. پس حسن بن على آمد پس او را در زير عبا گرفت. پس حسين آمد و او را نيز وارد کرد. پس على آمد او را نيز وارد کرد. سپس فرمود: خداوند مى خواهد از شما اهل بيت پليدى ها را دور کند و شما را پاک نمايد.
النيسابوري القشيري، ابوالحسين مسلم بن الحجاج (متوفاى261هـ)، صحيح مسلم، ج4، ص1883،‌ ح2424، كِتَاب الْفَضَائِلِ، بَاب فَضَائِلِ أَهْلِ بَيْتِ النبي(ص)، تحقيق: محمد فؤاد عبد الباقي، ناشر: دار إحياء التراث العربي – بيروت.
ترمذى در سنن خود نقل مى‌كند:
حدثنا قُتَيْبَةُ حدثنا محمد بن سُلَيْمَانَ الْأَصْبَهَانِيِّ عن يحيى بن عُبَيْدٍ عن عَطَاءِ بن أبي رَبَاحٍ عن عُمَرَ بن أبي سَلَمَةَ رَبِيبِ النبي صلى الله عليه وسلم قال لَمَّا نَزَلَتْ هذه الْآيَةُ على النبي صلى الله عليه وسلم «إنما يُرِيدُ الله لِيُذْهِبَ عَنْكُمْ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا» في بَيْتِ أُمِّ سَلَمَةَ فَدَعَا فَاطِمَةَ وَحَسَنًا وَحُسَيْنًا فَجَلَّلَهُمْ بِكِسَاءٍ وَعَلِيٌّ خَلْفَ ظَهْرِهِ فجللهم بِكِسَاءٍ ثُمَّ قال اللهم هَؤُلَاءِ أَهْلُ بَيْتِي فَأَذْهِبْ عَنْهُمْ الرِّجْسَ وَطَهِّرْهُمْ تَطْهِيرًا قالت أُمُّ سَلَمَةَ وأنا مَعَهُمْ يا نَبِيَّ اللَّهِ قال أَنْتِ على مَكَانِكِ وَأَنْتِ على خَيْرٍ.
از عمر بن أبى سلمه پسر همسر رسول خدا نقل شده است كه وقتى آيه «انما يريد الله…» بر پيامبر نازل شد، من در خانه ام سلمه بودم، رسول خدا فاطمه، حسن و حسين را خواست، على (ع) نيز پشت سر آن حضرت بود، كساء را بر سر همه آن‌ها پوشاند و سپس فرمود: خدايا اين‌ها اهل بيت من هستند، پس پليدى را از آن‌ها دور كن و آنان را پاك و پاكيزه بگردان. ام سلمه گفت: اى پيامبر خدا من هم جزء آن‌ها (اهل بيت) هستم؟ آن حضرت فرمود: سرجاى خودت بمان، تو بر خوبى هستى.
الترمذي السلمي، ابوعيسي محمد بن عيسي (متوفاى 279هـ)، سنن الترمذي، ج5، ص351، ح3205، تحقيق: أحمد محمد شاكر وآخرون، ناشر: دار إحياء التراث العربي – بيروت.
البانى وهابى همين روايت را در كتاب صحيح و ضعيف سنن ترمذى، ذيل حديث شماره 3205 و در كتاب صحيح الترمذى، ذيل حديث 2562 تصحيح كرده است.
ترمذى در روايت ديگر از ام سلمه نقل مى‌كند:
حدثنا مَحْمُودُ بن غَيْلَانَ حدثنا أبو أَحْمَدَ الزُّبَيْرِيُّ حدثنا سُفْيَانُ عن زُبَيْدٍ عن شَهْرِ بن حَوْشَبٍ عن أُمِّ سَلَمَةَ أَنَّ النبي صلى الله عليه وسلم جَلَّلَ على الْحَسَنِ وَالْحُسَيْنِ وَعَلِيٍّ وَفَاطِمَةَ كِسَاءً ثُمَّ قال اللهم هَؤُلَاءِ أَهْلُ بَيْتِي وَخَاصَّتِي أَذْهِبْ عَنْهُمْ الرِّجْسَ وَطَهِّرْهُمْ تَطْهِيرًا فقالت أُمُّ سَلَمَةَ وأنا مَعَهُمْ يا رَسُولَ اللَّهِ قال إِنَّكِ إلى خَيْرٍ قال هذا حَدِيثٌ حَسَنٌ وهو أَحْسَنُ شَيْءٍ رُوِيَ في هذا وفي الْبَاب عن عُمَرَ بن أبي سَلَمَةَ وَأَنَسِ بن مَالِكٍ وَأَبِي الْحَمْرَاءِ وَمَعْقِلِ بن يَسَارٍ وَعَائِشَةَ.
ام سلمه همسر رسول خدا صلى الله عليه وآله فرمود: رسول خدا بر روى حسن، حسين، على وفاطمه عبايى کشيد.پس فرمود که حداوندا ايشان اهل بيت من و نزديکان من هستند. از ايشان پليدى را ببر و ايشان را پاک گردان. ام سلمه مى گويد: از رسول خدا پرسيدم که آيا من همراه ايشان هستم (از اهل بيتم)؟ فرمودند تو بر خوبى هستى (از اهل بيت نيستى اما از نيکاني).
ترمذى گفته است که اين حديث خوبى است و بهترين روايت در اين زمينه است…
الترمذي السلمي، ابوعيسي محمد بن عيسي (متوفاى 279هـ)، سنن الترمذي، ج5، ص699، ح3871، تحقيق: أحمد محمد شاكر وآخرون، ناشر: دار إحياء التراث العربي – بيروت.
احمد بن حنبل، ابويعلى و طبرانى از ام سلمه نقل كرده‌اند كه من مى‌خواستم وارد كساء شوم؛ ولى رسول خدا صلى الله عليه وآله مانع شد و گوشه كساء را از دست من كشيد:
قالت أُمُّ سَلَمَةَ فَرَفَعْتُ الكِسَاءَ لأَدْخُلَ مَعَهُمْ فَجَذَبَهُ من يدي وقال انك على خَيْرٍ
الشيباني، ابوعبد الله أحمد بن حنبل (متوفاى241هـ)، مسند أحمد بن حنبل، ج6، ص323، ح26789، ناشر: مؤسسة قرطبة – مصر؛
أبو يعلي الموصلي التميمي، أحمد بن علي بن المثني (متوفاى307 هـ)، مسند أبي يعلي، ج12، ص344، تحقيق: حسين سليم أسد، ناشر: دار المأمون للتراث – دمشق، الطبعة: الأولى، 1404 هـ – 1984م؛
الطبراني، ابوالقاسم سليمان بن أحمد بن أيوب (متوفاى360هـ)، المعجم الكبير، ج3، ص53، ح2664، تحقيق: حمدي بن عبدالمجيد السلفي، ناشر: مكتبة الزهراء – الموصل، الطبعة: الثانية، 1404هـ – 1983م.
حتى روايتى در صحيح مسلم وجود دارد كه زيد بن ارقم صراحتا مى‌گويد زنان پيامبر جزء «اهل البيت» نيستند:
حدثنا محمد بن بَكَّارِ بن الرَّيَّانِ حدثنا حَسَّانُ يعنى بن إبراهيم عن سَعِيدٍ وهو بن مَسْرُوقٍ عن يَزِيدَ بن حَيَّانَ عن زَيْدِ بن أَرْقَمَ قال دَخَلْنَا عليه فَقُلْنَا له لقد رَأَيْتَ خَيْرًا لقد صَاحَبْتَ رَسُولَ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم وَصَلَّيْتَ خَلْفَهُ وَسَاقَ الحديث بِنَحْوِ حديث أبي حَيَّانَ غير أَنَّهُ قال ألا وَإِنِّي تَارِكٌ فِيكُمْ ثَقَلَيْنِ أَحَدُهُمَا كِتَابُ اللَّهِ عز وجل هو حَبْلُ اللَّهِ من اتَّبَعَهُ كان على الْهُدَى وَمَنْ تَرَكَهُ كان على ضَلَالَةٍ وَفِيهِ فَقُلْنَا من أَهْلُ بَيْتِهِ نِسَاؤُهُ قال لَا وأيم اللَّهِ إِنَّ الْمَرْأَةَ تَكُونُ مع الرَّجُلِ الْعَصْرَ من الدَّهْرِ ثُمَّ يُطَلِّقُهَا فَتَرْجِعُ إلى أَبِيهَا وَقَوْمِهَا أَهْلُ بَيْتِهِ أَصْلُهُ وَعَصَبَتُهُ الَّذِينَ حُرِمُوا الصَّدَقَةَ بَعْدَهُ.
از زيد بن ارقم سؤال كرديم، اهل بيت رسول خدا کيانند؟ همسران او؟ پاسخ داد: نه قسم به خدا که زن چند وقتى با شوهرش خواهد بود سپس وى را طلاق داده وبه نزد خانواده اش وبستگانش باز مى‌گردد.
النيسابوري القشيري، ابوالحسين مسلم بن الحجاج (متوفاى261هـ)، صحيح مسلم، ج4، ص1874، ح2408، كتاب فضائل الصحابة، باب من فضائل علي بن أبي طالب، تحقيق: محمد فؤاد عبد الباقي، ناشر: دار إحياء التراث العربي – بيروت.
ما به جهت اختصار به همين اندازه اكتفا مى‌كنيم و دوستان را به كتاب‌هاى مفصل و اختصاصى در اين زمينه ارجاع مى‌دهيم.

«اهل البيت» يا «اهل البيوت»
 

علاوه بر اين نکات، پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله يك همسر و يك خانه نداشتند؛ بلكه همسران متعدد داشتند كه هر كدام از آن‌ها داراى خانه‌ مستقلى بوده است؛ بنابراين اگر مراد از «اهل البيت» در اين آيه زنان پيامبر بود، بايد به جاى اهل البيت «اهل البيوت» مى‌آمد. چنان‌چه در اول آيه آمده است:
وَقَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ.
و همان‌طور كه در آيه بعد آمده است:
وَاذْكُرْنَ مَا يُتْلىَ‏ فىِ بُيُوتِكُنَّ مِنْ ءَايَتِ اللَّهِ وَ الحِْكْمَةِ.
و در آيه 53 سوره احزاب مى‌فرمايد:
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا لَا تَدْخُلُوا بُيُوتَ النَّبِيِّ.
اى كسانى كه ايمان آورده‌ايد، داخل خانه‌هاى پيامبر مشويد.
بنابراين مراد از آيه هرگز نمى‌تواند زنان پيامبر باشد.

هيچ يك از زنان پيامبر ادعا نكرده‌است
 

جالب اين است كه هيچ يك از زنان رسول خدا ادعا نكرده‌است كه اين آيه اختصاص به آن‌ها دارد و يا اين كه آن‌ها مشمول اين آيه مى‌شوند. بيشترين روايات در اين باب از قول ام المؤمنين عايشه و ام المؤمنين ام سلمه وارد شده است كه هر دوى آن‌ها با اصرار فراوان اين آيه را مختص به اهل كساء مى‌دانسته‌اند.

استدلال به آيه تطهير، براي اثبات عصمت، از زبان رسول خدا (ص)
 

در منابع شيعه و سنى رواياتى يافت مى‌شود كه رسول خدا صلى الله عليه وآله نيز با استناد به آيه تطهير، عصمت اهل بيت عليهم السلام را استنباط كرده است. خزار قمى در كتاب كفاية الأثر مى‌نويسد:
حدثنا علي بن الحسين بن محمد، قال: حدثنا هارون ابن موسى التلعكبري، قال حدثنا عيسى بن موسى الهاشمي بسر من رأى، قال حدثني أبي، عن أبيه، عن آبائه، عن الحسين بن علي، عن أبيه علي عليهم السلام قَالَ دَخَلْتُ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ صلي الله عليه وآله فِي بَيْتِ أُمِّ سَلَمَةَ وَقَدْ نَزَلَتْ عَلَيْهِ هَذِهِ الْآيَةُ «إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً» فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلي الله عليه وآله: يَا عَلِيُّ هَذِهِ الْآيَةُ نَزَلَتْ فِيكَ وَفِي سِبْطَيَّ وَالْأَئِمَّةِ مِنْ وُلْدِكَ قُلْتُ يَا رَسُولَ اللَّهِ وَكَمِ الْأَئِمَّةُ بَعْدَكَ؟ قَالَ: أَنْتَ يَا عَلِيُّ ثُمَّ ابْنَاكَ الْحَسَنُ وَالْحُسَيْنُ وَبَعْدَ الْحُسَيْنِ عَلِيٌّ ابْنُهُ وَبَعْدَ عَلِيٍّ مُحَمَّدٌ ابْنُهُ وَبَعْدَ مُحَمَّدٍ جَعْفَرٌ ابْنُهُ وَبَعْدَ جَعْفَرٍ مُوسَى ابْنُهُ‏ وَبَعْدَ مُوسَى عَلِيٌّ ابْنُهُ وَبَعْدَ عَلِيٍّ مُحَمَّدٌ ابْنُهُ وَبَعْدَ مُحَمَّدٍ عَلِيٌّ ابْنُهُ وَبَعْدَ عَلِيٍّ الْحَسَنُ ابْنُهُ وَبَعْدَ الْحَسَنِ ابْنُهُ الْحُجَّةُ مِنْ وُلْدِ الْحَسَنِ هَكَذَا وَجَدْتُ أَسَامِيَهُمْ مَكْتُوبَةً عَلَى سَاقِ الْعَرْشِ فَسَأَلْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ عَنْ ذَلِكَ فَقَالَ: يَا مُحَمَّدُ هُمُ الْأَئِمَّةُ بَعْدَكَ مُطَهَّرُونَ مَعْصُومُونَ وَأَعْدَاؤُهُمْ مَلْعُونُونَ.
الخزاز القمي الرازي، أبي القاسم علي بن محمد بن علي، كفاية الأثر في النص على الأئمة الاثني عشر، ص156، تحقيق: السيد عبد اللطيف الحسيني الكوه كمري الخوئي، ناشر: انتشارات ـ قم، 140هـ.
در منابع اهل سنت نيز رواياتى يافت مى‌شود كه رسول خدا صلى الله عليه وآله به آيه تطهير استناد و به عصمت اهل بيت عليهم السلام تصريح كرده است.
بيهقى در دلائل النبوة، فسوى در المعرفة والتاريخ، شجرى جرجانى در كتاب الأمالى و ديگر بزرگان اهل سنت روايت مفصلى از ابن عباس از رسول خدا نقل كرده‌اند كه آن حضرت براى اثبات عصمت اهل بيت عليهم السلام به آيه تطهير استناد كرده و سپس به صراحت مى‌فرمايد كه من و اهل بيتم از هر گونه گناهى معصوم هستيم:
از آن جائى كه روايت مفصل است، ما تنها بخش مورد نظر را نقل مى‌كنيم. آن حضرت فرمود:
… ثم جعل القبائل بيوتاً فجعلني في خيرها بيتاً وذلك قوله عز وجل «إنما يريد الله ليذهب عنكم الرجس أهل البيت ويطهركم تطهيراً» فأنا وأهل بيتي مطهرون من الذنوب.
البيهقي، أبي بكر أحمد بن الحسين بن علي (متوفاى458هـ)، دلائل النبوة، ج1، ص171، طبق برنامه الجامع الكبير؛
الفسوي، أبو يوسف يعقوب بن سفيان (متوفاى277هـ)، المعرفة والتاريخ، ج1، ص105، تحقيق: خليل المنصور، ناشر: دار الكتب العلمية – بيروت – 1419هـ- 1999م.
الشجري الجرجاني، المرشد بالله يحيي بن الحسين بن إسماعيل الحسني (متوفاى499 هـ)، كتاب الأمالي وهي المعروفة بالأمالي الخميسية، ج1، ص198، تحقيق: محمد حسن اسماعيل، ناشر: دار الكتب العلمية – بيروت / لبنان، الطبعة: الأولى، 1422 هـ – 2001م؛
السيوطي، جلال الدين أبو الفضل عبد الرحمن بن أبي بكر (متوفاى911هـ)، الدر المنثور، ج6، ص606، ناشر: دار الفكر – بيروت – 1993؛
الشوكاني، محمد بن علي بن محمد (متوفاى1255هـ)، فتح القدير الجامع بين فني الرواية والدراية من علم التفسير، ج4، ص280، ناشر: دار الفكر – بيروت.
الآلوسي البغدادي الحنفي، أبو الفضل شهاب الدين السيد محمود بن عبد الله (متوفاى1270هـ)، روح المعاني في تفسير القرآن العظيم والسبع المثاني، ج22، ص14، ناشر: دار إحياء التراث العربي – بيروت.
تحريف روايت در چاپ‌هاى فعلي:
با اين كه سيوطى در الدر المنثور، شوكانى در فتح القدير و آلوسى در روح المعانى مصادر روايت را اين گونه نقل كرده‌اند: «وأخرج الحكيم الترمذى والطبرانى وابن مردويه وأبو نعيم والبيهقى معا فى الدلائل عن ابن عباس رضى الله عنهما» اما با مراجعه به اين چاپ‌هاى فعلى كتاب نوادر الأصول ترمذى و معجم كبير طبرانى مى‌بينيم كه تمام روايت نقل شده؛ اما جمله «فأنا وأهل بيتي مطهرون من الذنوب» را كه عصمت اهل بيت عليهم السلام ثابت مى‌كند، حذف كرده‌اند.
الترمذي، محمد بن علي بن الحسن ابوعبد الله الحكيم (متوفاى360هـ)، نوادر الأصول في أحاديث الرسول صلي الله عليه وسلم، ج1، ص331، تحقيق: عبد الرحمن عميرة، ناشر: دار الجيل – بيروت – 1992م.
الطبراني، ابوالقاسم سليمان بن أحمد بن أيوب (متوفاى360هـ)، المعجم الكبير، ج3، ص56 و ج12، ص103، تحقيق: حمدي بن عبدالمجيد السلفي، ناشر: مكتبة الزهراء – الموصل، الطبعة: الثانية، 1404هـ – 1983م؛
و حتى خود سيوطى همين روايت را در الخصائص الكبير و الحاوى للفتاوى، بدون اين جمله نكرده است.
السيوطي، جلال الدين أبو الفضل عبد الرحمن بن أبي بكر (متوفاى911هـ)، الخصائص الكبرى، ج1، ص65، ناشر:دار الكتب العلمية – بيروت – 1405هـ – 1985م.
همو: الحاوي للفتاوي في الفقه وعلوم التفسير والحديث والاصول والنحو والاعراب وسائر الفنون، ج2، ص200، تحقيق: عبد اللطيف حسن عبد الرحمن، ناشر: دار الكتب العلمية – بيروت، الطبعة: الأولى، 1421هـ – 2000م.
و حتى صالحى شامى، بعد از نقل تمام آيه تطهير براى اين كه تحريف خود را توجيه كند، نوشته است كه «الآية» با اين كه‌ آيه تطهير با جمله «ويطهركم تطهيراً» و آيه ادامه ندارد كه تا نيازى به نوشتن «الآية» باشد.
الصالحي الشامي، محمد بن يوسف (متوفاى942هـ)، سبل الهدي والرشاد في سيرة خير العباد، ج1، ص235، تحقيق: عادل أحمد عبد الموجود وعلي محمد معوض، ناشر: دار الكتب العلمية – بيروت، الطبعة: الأولى، 1414هـ.
متأسفانه دست‌هاى امانت‌دار، برخى از بزرگان سنى، اين روايات كه دلالت واضح بر عصمت اهل بيت عليهم السلام و در نتيجه ولايت و امامت آن‌ها دارد، تحريف مى‌كنند تا مبادا تشنگان حقيقت از سرچشمه زلال اهل بيت عليهم السلام سيراب شوند.
بنابراين استدلال به آيه تطهير، به صدر اسلام و به زمان خود رسول خدا صلى الله عليه وآله برمى‌گردد و آن جناب نيز از آيه تطهير عصمت اهل بيت عليهم السلام را استنباط كرده‌اند.

عصمت در آيه «اولي الأمر»
 

يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُم‏. النساء/59.
اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! اطاعت كنيد خدا را! و اطاعت كنيد پيامبر خدا و اولو الأمر را!
يكى از آياتى كه عصمت پيامبر اسلام و ائمه عليهم السلام را ثابت مى‌كند، همين آيه است؛ چرا كه خداوند در اين آيه، اطاعت از رسول خدا و « اولى الأمر » را به صورت مطلق واجب كرده است؛ يعنى هر دستورى كه آن‌ها در هر زمينه‌اى دادند، بايد بدون چون و چرا پذيرفته شود.
اگر «اولى الأمر» معصوم نباشد، ممكن است عمداً و يا سهواً دستورى بدهد كه مخالف دستور خداوند و يا رسول خدا صلى الله عليه وآله باشد كه در اين صورت اگر از دستور خدا و رسول او اطاعت شود، از دستور «اولى الأمر» سر پيچى شده است، و اين مخالف با صريح آيه است؛ چون در اين آيه، اطاعت از آن‌ها به صورت مطلق واجب شده است. و اگر از دستور « اولى الأمر » اطاعت شود، از دستور خداوند سر پيچى شده است.
اين تناقض در صورتى حل مى‌شود كه «اولى الأمر» معصوم از هر گونه خطا و اشتباه باشد.
حتى فخر رازى، مفسر معروف اهل سنت نيز از اين آيه عصمت «اولى الأمر» را فهميده است. و ذيل همين آيه مى‌گويد:
فثبت أن الله تعالى أمر بطاعة أولي الأمر على سبيل الجزم، وثبت أن كل من أمر الله بطاعته على سبيل الجزم وجب أن يكون معصوما عن الخطأ، فثبت قطعا أن أولي الأمر المذكور في هذه الآية لا بد وأن يكون معصوما.
بنابراين ثابت شد که فرمان خدا به اطاعت از أولو الامر حتمى و قطعى است (چون خداوند با کسى شوخى ندارد) و نيز ثابت شد که هر کس خداوند پيروى و اطاعتش را واجب بداند بايد معصوم از خطا و اشتباه باشد وقتى اين چنين بود اولى الامر در اين آيه به ناچار و قطعا بايد معصوم باشند.
الرازي الشافعي، فخر الدين محمد بن عمر التميمي (متوفاى604هـ)، التفسير الكبير أو مفاتيح الغيب، ج10، ص116، ناشر: دار الكتب العلمية – بيروت، الطبعة: الأولى، 1421هـ – 2000م.
البته بحث از اطاعت مطلق را در بحث ادله عقلى به صورت تفصيلى مطرح و بررسى خواهيم كرد.

اطاعت مطلق از رسول خدا و ائمه عليهم السلام:
 

خداوند در آيه شريفه 80 سوره نساء مى‌فرمايد:
مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ وَمَنْ تَوَلَّى فَما أَرْسَلْناكَ عَلَيْهِمْ حَفيظاً.
كسى كه از پيامبر اطاعت كند، خدا را اطاعت كرده و كسى كه سرباز زند، تو را نگهبان (و مراقب) او نفرستاديم (و در برابر او، مسئول نيستى).
در اين آيه خداوند اطاعت مطلق از پيامبر خود را برابر با اطاعت از خداوند دانسته است و دستور به اطاعت مطلق، يكى از بهترين ادله نقلى بر عصمت پيامبر خدا است.
همين مطلب در رواياتى كه از طريق عامه و خاصه وارده شده، از زبان خود رسول خدا نيز نقل شده است. بخارى در صحيح خود نقل كرده است:
حدثنا محمد بن سِنَانٍ حدثنا فُلَيْحٌ حدثنا هِلَالُ بن عَلِيٍّ عن عَطَاءِ بن يَسَارٍ عن أبي هُرَيْرَةَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم قال كُلُّ أُمَّتِي يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ إلا من أَبَى قالوا يا رَسُولَ اللَّهِ وَمَنْ يَأْبَى قال من أَطَاعَنِي دخل الْجَنَّةَ وَمَنْ عَصَانِي فَقَدْ أَبَى.
ابوهريره از رسول خدا (ص) نقل كرده است كه آن حضرت فرمود: تمام امت من وارد بهشت مى‌شوند؛ مگر كسى كه سرباز زند، گفتند: اى پيامبر خدا ! چه كسانى سرباز زنند؟ فرمود: هر كس از من اطاعت كند، وارد بهشت مى‌شود و هر كس از فرمان من سرپيچى كند، سرباز زده‌اند.
البخاري الجعفي، ابوعبدالله محمد بن إسماعيل (متوفاى256هـ)، صحيح البخاري، ج6، ص2655، ح6851، تحقيق د. مصطفي ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة – بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407 – 1987.
بنابراين اطاعت مطلق از رسول خدا صلى الله عليه وآله طبق اين آيه قرآن كريم، بر همگان واجب و همانند اطاعت از خداوند است و اطاعت مطلق از هر كسى مساوى با عصمت آن شخص است؛ چنانچه فخر رازى تفسيرپرداز شهير اهل سنت در اين باره مى‌گويد:
قوله: «مَّنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللَّهَ» من أقوى الدلائل على أنه معصوم في جميع الأوامر والنواهي وفي كل ما يبلغه عن الله، لأنه لو أخطأ في شيء منها لم تكن طاعته طاعة الله وأيضا وجب أن يكون معصوما في جميع أفعاله، لأنه تعالى أمر بمتابعته في قوله: «فَاتَّبَعُوهُ» ( الأنعام: 153 155 ) والمتابعة عبارة عن الاتيان بمثل فعل الغير لأجل أنه فعل ذلك الغير، فكان الآتي بمثل ذلك الفعل مطيعاً لله في قوله: «فَاتَّبَعُوهُ» فثبت أن الانقياد له في جميع أقواله وفي جميع أفعاله، إلا ما خصه الدليل، طاعة لله وانقياد لحكم الله.
اين گفته خداوند «من يطع الرسول…» از قوى‌ترين دلايل بر عصمت پيامبر خدا است در تمام اوامر و نواهى و همه چيزهايى كه از جانب خداوند ابلاغ مى‌كند؛ چرا كه اگر او در يكى از اين‌ها اشتباه كند، اطاعت از او، اطاعت از خداوند نخواهد بود. همچنين طبق اين آيه، واجب است كه در تمام كارهايش نيز معصوم باشد؛ چرا كه خداوند در جمله «فاتبعوه» دستور به پيروى از او را داده است و پيروى عبارت است از انجام كارها همانند كارهاى پيامبر خدا انجام داده؛‌ پس كسى كه كردارش همانند پيامبر باشد، در حقيقت از خداوند در جمله «فاتبعوه» اطاعت كرده است؛ در نتيجه پيروى مطلق از رسول خدا در گفتار و رفتار؛ مگر در چيزهايى كه با دليل از اين عموم خارج شود، اطاعت از خداوند و گردن نهادن بر فرمان خداوند است.
الرازي الشافعي، فخر الدين محمد بن عمر التميمي (متوفاى604هـ)، التفسير الكبير أو مفاتيح الغيب، ج10، ص154، ناشر: دار الكتب العلمية – بيروت، الطبعة: الأولى، 1421هـ – 2000م.
البته منظور فخر رازى از تفصيلى كه داده، به احتمال زياد،‌ چيزهايى همانند ازدواج با بيش از چهار زن و ديگر ويژگى‌هاى آن حضرت است كه با دلايل ديگر ثابت شده است كه مسلمانان نبايد همانند آن‌ها را انجام دهند.
در روايت صحيح السند ديگر كه از طريق عامه نقل شده است، رسول خدا صلى الله عليه وآله همين اطاعت مطلق را براى امام بعد از خودش نيز ثابت كرده است. ابن أبى شيبه،‌ استاد بخارى در كتاب المصنف در اين باره مى‌نويسد:
حدثنا وكيع بن الجراح قال ثنا الأعمش عن أبي صالح عن أبي هريرة قال قال رسول الله صلى الله عليه وسلم من أطاعني فقد أطاع الله ومن أطاع الإمام فقد أطاعني ومن عصاني فقد عصى الله ومن عصى الإمام فقد عصاني.
ابوهريره از رسول خدا (ص) نقل مى‌كند كه آن حضرت فرمود: هر كس از من اطاعت از خدا اطاعت كرده است، و هر كس از «امام» اطاعت كند، به درستى كه از من اطاعت كرده است،‌ هر كس از فرمان من سرپيچى كند، از فرمان خداوند سرپيچى كرده است و هر كس از فرمان امام سرپيچى كند، از فرمان من سرپيچى كرده است.
إبن أبي شيبة الكوفي، ابوبكر عبد الله بن محمد (متوفاى235 هـ)، الكتاب المصنف في الأحاديث والآثار، ج6، ص418، ح32529، تحقيق: كمال يوسف الحوت، ناشر: مكتبة الرشد – الرياض، الطبعة: الأولى، 1409هـ.
اين روايت از نظر سندى كاملا صحيح است و تمام روات آن از روات بخارى، مسلم و ديگر صحاح سته هستند كه ما به جهت اطمينان روات آن را بررسى خواهيم كرد.
بررسى سند روايت:
وكيع بن الجراح: ذهبى در باره او مى‌نويسد:
وكيع بن الجراح أبو سفيان الرؤاسي أحد الأعلام… قال أحمد ما رأيت أوعى للعلم منه ولا أحفظ…
وكيع بن جراح، يكى از سرشناسان بود، احمد گفته: مخزن علمى پرتر و حفظ كننده‌تر از او نديدم.
الذهبي الشافعي، شمس الدين ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاى 748 هـ)، الكاشف في معرفة من له رواية في الكتب الستة، ج2، ص350، رقم: 6056، تحقيق محمد عوامة، ناشر: دار القبلة للثقافة الإسلامية، مؤسسة علو – جدة، الطبعة: الأولى، 1413هـ – 1992م.
سليمان بن مهران الأعمش: ذهبى در باره او گفته:
سليمان بن مهران الحافظ أبو محمد الكاهلي الأعمش أحد الأعلام.
سليمان بن مهران، يكى از مشاهير بود.
الكاشف ج1، ص464، رقم: 2132
ذكوان أبو صالح الزيات: ذهبى او را اين چنين معرفى كرده است:
ذكوان أبو صالح السمان الزيات شهد الدار وروى عن عائشة وأبي هريرة وعنه بنوه عبد الله وسهيل وصالح والأعمش من الأئمة الثقات عند الأعمش عنه ألف حديث توفي بالمدينة سنة إحدى ومائة ع
ذكوان ابوصالح، يكى از پيشوايان مورد اعتماد بود.
الكاشف ج1، ص386، رقم: 1489
بنابراين سند روايت كاملا صحيح است.
و احمد بن حنبل در مسند خود نقل مى‌كند:
حدثنا عبد اللَّهِ حدثني أبي ثنا أبو النَّضْرِ ثنا عُقْبَةُ يَعْنِى بن أبي الصَّهْبَاءِ ثنا سَالِمُ بن عبد اللَّهِ بن عُمَرَ ان عَبْدَ اللَّهِ بن عُمَرَ حدثه انه كان ذَاتَ يَوْمٍ عِنْدَ رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم مع نَفَرٍ من أَصْحَابِهِ فَأَقْبَلَ عليهم رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم فقال يا هَؤُلاَءِ أَلَسْتُمْ تَعْلَمُونَ انى رسول اللَّهِ إِلَيْكُمْ قالوا بَلَى نَشْهَدُ انك رسول اللَّهِ قال أَلَسْتُمْ تَعْلَمُونَ أَنَّ اللَّهَ أَنْزَلَ في كِتَابِهِ من أطاعني فَقَدْ أَطَاعَ اللَّهَ قَالَُوا بَلَى نَشْهَدُ انه من أَطَاعَكَ فَقَدْ أَطَاعَ اللَّهَ وان من طَاعَةِ اللَّهِ طَاعَتَكَ قال فإن من طَاعَةِ اللَّهِ أَنْ تطيعوني وان من طاعتي أَنْ تُطِيعُوا أَئِمَّتَكُمْ أَطِيعُوا أَئِمَّتَكُمْ فَإِنْ صَلَّوْا قُعُوداً فَصَلُّوا قُعُوداً.
عبد الله بن عمر نقل كرده استكه روزى به همراه رسول خدا (ص) با تعدادى از اصحاب بوديم كه آن حضرت جلو آمد و فرمود: آيا شما نمى‌دانيد كه من پيامبر خدا هستم؟ گفتند: بلى، شهادت مى‌دهيم كه تو رسول خدا هستى. آن حضرت ادامه داد: آيا نمى‌دانيد كه خداوند در كتابش نازل كرده: هر كس از من اطاعت كند به درستى كه از خداوند اطاعت كرده است، همگى گفتند: بلى، شهادت مى‌دهيم كه هركس از شما اطاعت كند از خداوند اطاعت كرده و يكى از اطاعت‌هاى خداوند پيروى از شما است. آن حضرت فرمود: اگر از اطاعت خداوند اين است كه از من اطاعت كند، وظيفه شما اين است كه از ائمه خود اطاعت كنيد؛ (حتى) اگر آن‌ها نشسته نماز خواندند، شما نيز نشسته نماز بخوانيد.
الشيباني، ابوعبد الله أحمد بن حنبل (متوفاى241هـ)، مسند أحمد بن حنبل، ج2، ص93، ح5679، ناشر: مؤسسة قرطبة – مصر.
هيثمى بعد از نقل اين روايت مى‌گويد:
رواه أحمد والطبراني في الكبير ورجاله ثقات.
اين روايت را حمد و طبرانى در معجم الكبير نقل كرده‌اند و راويان آن مورد اعتماد هستند.
الهيثمي، ابوالحسن علي بن أبي بكر (متوفاى 807 هـ)، مجمع الزوائد ومنبع الفوائد، ج2، ص67، ناشر: دار الريان للتراث/‏ دار الكتاب العربي – القاهرة، بيروت – 1407هـ.
و در روايات صحيح السند ديگرى كه بازهم از طريق شيعه و سنى نقل شده است، رسول خدا صلى الله عليه وآله آن امامى كه اطاعت مطلق از او واجب است را مشخص كرده، آن جا كه فرموده:
أيها الناس من عصى عليا فقد عصاني، ومن عصاني فقد عصى الله عز وجل، ومن أطاع عليا فقد أطاعني، ومن أطاعني فقد أطاع الله.
الصدوق، ابوجعفر محمد بن علي بن الحسين (متوفاى381هـ)، معاني الأخبار، ص372، ناشر: جامعه مدرسين، قم‏، اول، 1403 ق‏.
همين روايت در منابع اهل سنت نيز با سند صحيح نقل شده است، حاكم نيشابورى در مسند خود مى‌نويسد:
أخبرنا أبو أحمد محمد الشيباني من أصل كتابه ثنا علي بن سعيد بن بشير الرازي بمصر ثنا الحسن بن حماد الحضرمي ثنا يحيى بن يعلى ثنا بسام الصيرفي عن الحسن بن عمرو الفقيمي عن معاوية بن ثعلبة عن أبي ذر رضي الله عنه قال قال رسول الله صلى الله عليه وسلم من أطاعني فقد أطاع الله ومن عصاني فقد عصى الله ومن أطاع عليا فقد أطاعني ومن عصى عليا فقد عصاني.
حاكم نيشابورى، سپس مى‌گويد:
هذا حديث صحيح الإسناد ولم يخرجاه.
الحاكم النيسابوري، ابو عبدالله محمد بن عبدالله (متوفاى 405 هـ)، المستدرك علي الصحيحين، ج3، ص131، ح4617، تحقيق: مصطفي عبد القادر عطا، ناشر: دار الكتب العلمية – بيروت الطبعة: الأولى، 1411هـ – 1990م.
و ذهبى در تلخيص المستدرك، در ذيل روايت مى‌گويد:
صحيح.
المستدرك علي الصحيحين و بذيله التلخيص للحافظ الذهبي، ج3، ص121، طبعة مزيدة بفهرس الأحاديث الشريفة، دارالمعرفة، بيروت،1342هـ
و اهل سنت اعتقاد دارند كه اگر روايتى در المستدرك حاكم بيايد، به منزله ورود در صحيحين است.
در نتيجه، همان طورى كه طبق تصريح فخررازى، اطاعت مطلق از رسول خدا،‌ همانند و همسان با اطاعت از خداوند بود و عصمت آن حضرت را ثابت مى‌كرد، بر طبق اين روايات صحيح السند كه در منابع شيعه و سنى آمده، اطاعت مطلق از اميرمؤمنان عليه السلام نيز همانند اطاعت مطلق از پيامبر و اطاعت از خداوند است و قوى‌ترين دليل بر عصمت آن حضرت است.

عصمت در آيه «لا ينال عهدي الظالمين»
 

وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ. البقره / 124.
و چون ابراهيم را پروردگارش با كلماتى بيازمود، و وى آن همه را به انجام رسانيد، [ خدا به او ] فرمود: «من تو را پيشواى مردم قرار دادم. » [ ابراهيم ] پرسيد: « از دودمانم [ چطور ] ؟» فرمود: «پيمان من به بيدادگران نمى رسد ».
اين آيه از آياتى است كه الهى بودن مقام امامت، برترى مقام امامت بر مقام نبوت و نيز عصمت امام را ثابت مى‌كند؛ چرا كه حضرت ابراهيم عليه السلام با اين كه پيامبر بود، وقتى به مقام امامت رسيد و عظمت و بزرگى اين مقام را ديد، از خداوند كريم اين مقام را براى ذريه و فرزندانش نيز درخواست كرد؛ اما خداوند در جواب خليل خود به صورت مطلق فرمود:
عهد من ظالمان نخواهد رسيد
يعنى اين مقام مخصوص كسانى است كه در تمام عمرشان لحظه‌اى ظلم نكرده باشند. براى اثبات عصمت با استفاده از اين آيه، نيازمند چند مقدمه هستيم كه به صورت خلاصه طرح مى‌شود:

استفاده از كلمه «امام» در آيه.
 

در اين آيه خداوند كريم از كلمه «امام» استفاده كرده است كه اين كلمه از نظر لغوى به معناى پيشوا و «من يؤتم به» گرفته شد است و بدان معنا است كه مردم وظيفه دارند از او به صورت مطلق و در تمام شئونات زندگى، گفتار،‌ كردار، اخلاق، عقائد و… پيروى كنند و چنين كسى بايد معصوم از هر گونه خطا و اشتباه باشد كه ما در بحث ادله عقلى به تفصيل به اين مطلب خواهيم پرداخت.
فخر رازى مفسر نامدار اهل سنت در باره لزوم عصمت امام مى‌گويد:
المسألة الرابعة: قوله: «إِنّى جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا» يدل على أنه عليه السلام كان معصوماً عن جميع الذنوب لأن الإمام هو الذي يؤتم به ويقتدى، فلو صدرت المعصية منه لوجب علينا الاقتداء به في ذلك، فيلزم أن يجب علينا فعل المعصية وذلك محال لأن كونه معصية عبارة عن كونه ممنوعاً من فعله وكونه واجباً عبارة عن كونه ممنوعاً من تركه والجميع محال.
مسأله چهارم: اين گفته خداوند كه «من تو را پيشوا براى مردم انتخاب كردم» دلالت مى‌كند بر اين كه آن حضرت از تمام گناهان معصوم باشد؛ چرا كه امام كسى است كه از او پيروى و به او اقتدا مى‌شود، اگر معصيتى از او سر بزند، واجب است كه ما در همان معصيت از او پيروى كنيم،‌ در اين صورت بر ارتكاب معصيت واجب مى‌شود و اين محال است؛ چرا كه معصيت عبارت از چيزى كه انجامش ممنوع است، و اگر واجب باشد،‌ معنايش اين است كه ترك معصيت ممنوع باشد و جميع اين فرض‌ها محال است.
الرازي الشافعي، فخر الدين محمد بن عمر التميمي (متوفاى604هـ)، التفسير الكبير أو مفاتيح الغيب، ج4، ص37، ناشر: دار الكتب العلمية – بيروت، الطبعة: الأولى، 1421هـ – 2000م.

مراد از «امامت» در آيه چيست؟
 

برخى از علماى سنى تلاش كرده‌اند كه ثابت كنند مراد از «جاعلك للناس اماما» همان مقام رسالت؛ چرا كه «امام» يعنى كسى كه مردم وظيفه دارند از او اطاعت كنند و پيامبران نيز به اتفاق همگان واجب الإطاعه هستند؛ پس مراد از «امام» همان نبوت است نه امام به همان معنايى كه شيعه قائل است.
واضح است كه اين ديدگاه قابل قبول نيست؛ زيرا ترديدى نيست كه خداوند به حضرت ابراهيم عليه السلام بعد از سالها ابتلا و امتحان كه بسيارى از اين امتحان‌ها ‌همانند ذبح اسماعيل، افتادن در آتش نمرود، گذاشتن حضرت اسماعيل در صحراى برهوت مكه و… در زمان نبوت آن حضرت بوده، مقام جديدى غير از مقام نبوت داده است كه اين مقام جديد او را چنان به شعف آورده كه فورا آن را براى فرزندانش نيز درخواست كرده است. و اگر مراد از امام در اين آيه همان نبوت باشد، جعل دوباره امامت و تحصيل حال معنا ندارد.
علامه طباطبائى رضوان الله تعالى عليه در اين باره مى‌نويسد:
قوله تعالى: إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً، أي مقتدى يقتدي بك الناس، و يتبعونك في أقوالك و أفعالك، فالإمام هو الذي يقتدي و يأتم به الناس، و لذلك ذكر عدة من المفسرين أن المراد به النبوة، لأن النبي يقتدي به أمته في دينهم، قال تعالى: «وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ، إِلَّا لِيُطاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ»: النساء- 63، لكنه في غاية السقوط.
أما أولا: فلأن قوله: إِماماً، مفعول ثان لعامله الذي هو قوله:
جاعِلُكَ و اسم الفاعل لا يعمل إذا كان بمعنى الماضي، و إنما يعمل إذا كان بمعنى الحال أو الاستقبال فقوله، إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً، وعد له ع بالإمامة في ما سيأتي، مع أنه وحي لا يكون إلا مع نبوة، فقد كان (ع) نبيا قبل تقلده الإمامة، فليست الإمامة في الآية بمعنى النبوة (ذكره بعض المفسرين.)
و أما ثانيا: فلأنا بينا في صدر الكلام: أن قصة الإمامة، إنما كانت في أواخر عهد إبراهيم ع بعد مجي‏ء البشارة له بإسحق و إسماعيل، و إنما جاءت الملائكة بالبشارة في مسيرهم إلى قوم لوط و إهلاكهم، و قد كان إبراهيم حينئذ نبيا مرسلا، فقد كان نبيا قبل أن يكون إماما فإمامته غير نبوته.
(إِنِّى جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً) امام يعنى مقتدا و پيشوايى كه مردم به او اقتداء كرده و در گفتار و كردارش از او پيروى مى‌كنند، و به همين جهت عده‏اى از مفسرين گفته‏اند: مراد از امامت همان نبوت است؛ چون نبى نيز كسى است كه امتش در دين خود به وى اقتداء مى‌كنند، هم چنان كه خداى تعالى فرموده:
وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلَّا لِيُطاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ؛ ما هيچ پيامبرى نفرستاديم مگر براى اين كه باذن او پيروى شود)
لذا تفسيرى كه از جعل در «انى جاعلك للناس اماماً» به نبوت شده، به چند دليل معقول نيست:
1. كلمه « اماما» مفعول دوم عامل خودش است و عاملش كلمه (جاعلك) است و اسم فاعل هيچ‌گاه به معناى گذشته باشد عمل نمى‌كند و مفعول نمى‏گيرد، وقتى عمل مى‌كند كه يا به معناى حال باشد و يا آينده.
بنا بر اين قاعده، جمله «إِنِّى جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً» وعده‏اى است به ابراهيم عليه السلام كه در آينده او را به مقام امامت مى‌رساند و خود اين جمله و وعده از طريق وحى به ابراهيم عليه السلام ابلاغ شده است؛ پس معلوم مى‏شود قبل از آن كه اين وعده به او برسد، پيغمبر بوده كه اين وحى باو شده؛ از اين رو، به طور قطع امامتى كه بعدها به او ميدهند، غير نبوتى است كه در آن حال داشته، (اين جواب را بعضى ديگر از مفسرين نيز گفته‏اند).
2. جريان امامت ابراهيم در اواخر عمر او و بعد از بشارت به اسحاق و اسماعيل بوده، ملائكه وقتى اين بشارت را آوردند كه آمده بودند قوم لوط را هلاك كنند، در سر راه خود سرى به ابراهيم عليه السلام زده‏اند و ابراهيم در آن موقع پيغمبرى بود مرسل؛ پس معلوم مى‌شود قبل از امامت داراى نبوت بوده.
طباطبايى، سيد محمد حسين‏ (متوفاى 1412هـ)، الميزان فى تفسير القرآن‏، ج‏1، ص271، ناشر: منشورات جماعة المدرسين في الحوزة العلمية في قم المقدسة‏، الطبعة: الخامسة، 1417هـ.
شيخ كلينى رضوان الله تعالى عليه با سند صحيح از امام باقر عليه السلام نقل مى‌كند:
عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَبْدِ الْعَزِيزِ أَبِي السَّفَاتِجِ عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ عليه السلام قَالَ: سَمِعْتُهُ يَقُولُ: إِنَّ اللَّهَ اتَّخَذَ إِبْرَاهِيمَ عَبْداً قَبْلَ أَنْ يَتَّخِذَهُ نَبِيّاً وَاتَّخَذَهُ نَبِيّاً قَبْلَ أَنْ يَتَّخِذَهُ رَسُولًا وَاتَّخَذَهُ رَسُولًا قَبْلَ أَنْ يَتَّخِذَهُ خَلِيلًا وَاتَّخَذَهُ خَلِيلًا قَبْلَ أَنْ يَتَّخِذَهُ إِمَاماً فَلَمَّا جَمَعَ لَهُ هَذِهِ الْأَشْيَاءَ وَقَبَضَ يَدَهُ قَالَ لَهُ: يَا إِبْرَاهِيمُ إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً فَمِنْ عِظَمِهَا فِي عَيْنِ إِبْرَاهِيمَ عليه السلام قَالَ: يَا رَبِّ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قالَ: لا يَنالُ عَهْدِي الظَّالِمِين‏.
جابر گويد: شنيدم كه امام باقر عليه السلام مى‌فرمود: همانا خدا ابراهيم را به بندگى به پذيرفت پيش از آنكه به پيغمبرى پذيرد و به پيغمبرى پذيرفت پيش از آنكه به رسالت گيرد، او را به مقام رسالت رساند، پيش از آنكه او را خليل خود انتخاب كند، به مقام خليل رسيد، پيش از آنكه او را به امامت برساند و چون اين مقامات برايش فراهم نمود ـ امام پنج انگشت خود را (براى نمودن اين پنج مقام) جمع كرد- به ابراهيم گفت: اى ابراهيم همانا من تو را امام مردم گردانيدم. از بس اين مرتبت در چشم ابراهيم بزرگ آمد، گفت: پروردگارا و از فرزندان من هم؟، خدا فرمود: پيمان من به ستمكاران نرسد.
الكليني الرازي، أبو جعفر محمد بن يعقوب بن إسحاق (متوفاى328 هـ)، الأصول من الكافي، ج1 ص175، ناشر: اسلاميه‏، تهران‏، الطبعة الثانية،1362 هـ.ش.

منظور از «عهدي» مقام امامت است،‌ نه مقام رسالت:
 

و باز ترديدى نيست كه مراد از «عهدي»‌ كه خداوند صراحتا گفته است آن را به ظالمان و ستمگران نخواهد داد، همان مقام امامت است كه پيش از اين در آيه گذشت؛ چنانچه بسيارى از مفسران و علماى اهل سنت به اين مطلب اعتراف كرده‌اند؛ از جمله فخررازى در تفسير خود مى‌گويد:
(لاَ يَنَالُ عَهْدِي) جواباً لقوله (وَمِن ذُرِّيَّتِي) وقوله (وَمِن ذُرِّيَّتِي) طلب للإمامة التي ذكرها الله تعالى فوجب أن يكون المراد بهذا العهد هو الإمامة ليكون الجواب مطابقاً للسؤال.
جمله «لا ينال عهدي» جواب اين گفته ابراهيم «ومن ذريتي» است، ابراهيم در اين جمله همان امامت را درخواست كرده است كه خداوند در آيه ذكر نموده؛ پس واجب است كه مراد از «عهد» را «امامت» بدانيم، تا جواب مطابق با سؤال باشد.
الرازي الشافعي، فخر الدين محمد بن عمر التميمي (متوفاى604هـ)، التفسير الكبير أو مفاتيح الغيب، ج4، ص39، ناشر: دار الكتب العلمية – بيروت، الطبعة: الأولى، 1421هـ – 2000م.
و بيضاوى، يكى ديگر از مفسران اهل سنت در تفسير «لاَ يَنَالُ عَهْدِى الظَّالِمِينَ» مى‌گويد:
إجابة إلى ملتمسه وتنبيه على أنه قد يكون من ذريته ظلمة وأنهم لا ينالون الإمامة لأنها أمانة من الله تعالى وعهد والظالم لا يصلح لها وإنما ينالها البررة الأتقياء منهم وفيه دليل على عصمة الأنبياء من الكبائر قبل البعثة وأن الفاسق لا يصلح للإمامة.
جمله «لا ينال عهدى الظالمين» در جواب درخواست ابراهيم عليه السلام است و به او گوشزد مى‌كند كه اگر در نسل او ظالمى وجود داشته باشد، آن‌ها به مقام امامت نخواهند رسيد؛ چرا كه امامت، امانتى است از جانب خدا و عهد او، و ظالم صلاحيت اين امانت و عهد را ندارد و تنها انسان‌هاى پاك و پرهيزگار به اين مقام مى‌رسند. اين آيه دلالت بر عصمت انبياء از گناهان كبيره قبل از بعثت مى‌كند و اين فاسق صلاحيت براى امامت ندارد.
البيضاوي، ناصر الدين ابوالخير عبدالله بن عمر بن محمد (متوفاى685هـ)، أنوار التنزيل وأسرار التأويل (تفسير البيضاوي)، ج1، ص398، ناشر: دار الفكر – بيروت.
و ابن كثير دمشقى سلفى نيز در تفسير آيه مى‌گويد:
لاَ يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ يقول تعالى منبهاً على شرف إبراهيم خليله (عليه السلام) وان الله جعله إماما للناس.
خداوند با اين جمله شرف خليلش ابراهيم را به مردم گوشزد مى‌كند و اين كه خداوند او را امام بر مردم قرار داده است.
ابن كثير الدمشقي، ابوالفداء إسماعيل بن عمر القرشي (متوفاى774هـ)، تفسير القرآن العظيم، ج1، ص165، ناشر: دار الفكر – بيروت – 1401هـ.

مراد از ظلم در آيه چيست؟
 

حال بعد از اين مقدمات به اين بحث مى‌پردازيم كه مراد از ظلم چيست؟ آيا فقط شامل ظلم بر ديگران مى‌شود يا شامل ظلم بر نفس كه گناهان صغيره و كبيره مصداق اتم ظلم به نفس هستند را نيز شامل مى‌شود ؟
ترديدى نيست كه گناه و سرپيچى از فرامين الهى نوعى ظلم به حساب مى‌آيد؛ چنانچه خداوند در قرآن مى فرمايد:
وَمَنْ يَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ. الطلاق / 1.
هر كس حدود خدا را تجاوز كند‌، به نفسش ظلم كرده است.
از ديدگاه روايات حد اقل مرتبه گناه، ظلم به نفس خويش است؛ يعنى اگر كسى در تمام عمرش حتى يك بار گناه بكند، مصداق ظالم مى‌شود. و عهد الهى كه امامت باشد به ظالم نمى‌رسد؛ از اين رو، امام بايد معصوم باشد.
شيخ صدوق رضوان الله تعالى عليه در اين باره مى‌نويسد:
وَقَوْلُهُ عَزَّ وَجَلَّ «لا يَنالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ» عَنَى بِهِ أَنَّ الْإِمَامَةَ لَا تَصْلُحُ لِمَنْ قَدْ عَبَدَ صَنَماً أَوْ وَثَناً أَوْ أَشْرَكَ بِاللَّهِ طَرْفَةَ عَيْنٍ وَإِنْ أَسْلَمَ بَعْدَ ذَلِكَ وَالظُّلْمُ وَضْعُ الشَّيْ‏ءِ فِي غَيْرِ مَوْضِعِهِ وَأَعْظَمُ الظُّلْمِ الشِّرْكُ. قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ «إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ» وَكَذَلِكَ لَا تَصْلُحُ الْإِمَامَةُ لِمَنْ قَدِ ارْتَكَبَ مِنَ الْمَحَارِمِ شَيْئاً صَغِيراً كَانَ أَوْ كَبِيراً وَإِنْ تَابَ مِنْهُ بَعْدَ ذَلِكَ وَكَذَلِكَ لَا يُقِيمُ الْحَدَّ مَنْ فِي جَنْبِهِ حَدٌّ فَإِذَا لَا يَكُونُ الْإِمَامُ إِلَّا مَعْصُوماً وَلَا تُعْلَمُ عِصْمَتُهُ إِلَّا بِنَصِّ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ عَلَيْهِ عَلَى لِسَانِ نَبِيِّهِ صلي الله عليه وآله لِأَنَّ الْعِصْمَةَ لَيْسَتْ فِي ظَاهِرِ الْخِلْقَةِ فَتَرَى كَالسَّوَادِ وَالْبَيَاضِ وَمَا أَشْبَهَ ذَلِكَ وَهِيَ مَغِيبَةٌ لَا تُعْرَفُ إِلَّا بِتَعْرِيفِ عَلَّامِ الْغُيُوبِ عَزَّ وَجَل‏.
و گفته خداوند كه فرمود: «عهد من به مردم ستمكار نمى‌رسد»، مقصود خداوند اين است: كسى كه بت و يا معبود ديگرى غير از خدا را ولو يك چشم بهم زدن پرسيده باشد، شايسته مقام امامت نيست؛ اگر چه بعد از آن اسلام آورده باشد. ظلم به معناى قرار دادن يك چيز در غير جاى خودش هست و شرك بزرگترين ظلم است. خداوند در اين باره مى‌فرمايد: «به درستى كه شرك، ستم بزرگى است».
همچنين مقام امامت شايسته كسى كه مرتكب كار حرام شده باشد نيست، چه كبيره آن را انجام داده باشد يا صغيره‌اش را؛ اگر چه بعد از آن توبه كرده باشد. و نيز كسى كه بر گردن حدى باشد، نمى‌تواند بر ديگرى حدّ اجرا نمايد؛ از اين رو، امام بايد معصوم باشد و عصمت جز به نص الهى از طريق پيامبر خدا صلى الله عليه وآله شناخته مى‌شود؛ چرا كه عصمت، در قيافه ظاهرى انسان هويدا نيست و همانند سياهى و سفيدى و چيزهاى ديگر با چشم ديده نمى‌شود؛ بلكه عصمت، صفتى است مخفى كه جز از طريق خداوند داناى غيب شناخته نمى‌شود.
الصدوق، ابوجعفر محمد بن علي بن الحسين (متوفاى381هـ)، معاني الأخبار، ص131، ناشر: جامعه مدرسين، قم‏، اول، 1403 ق‏.
همو: الخصال، ص310، تحقيق: علي أكبر الغفاري، ناشر: جماعة المدرسين في الحوزة العلمية ـ قم، 1403هـ ـ 1362ش
برخى از بزرگان سنى نيز با استناد به همين آيه، به صراحت گفته‌اند كه انسان فاسق نمى‌تواند امامت جامعه را به عهده بگيرد. ابو بكر جصاص در اين باره مى‌نويسد:
فثبت بدلالة هذه الآية بطلان إمامة الفاسق وأنه لا يكون خليفة وأن من نصب نفسه في هذا المنصب وهو فاسق لم يلزم الناس اتباعه ولا طاعته.
پس به دلالت اين آيه، ثابت مى‌شود كه امامت فاسق باطل است و او نمى‌تواند امام باشد، و اگر كسى خودش را به اين منصب نصب كند (به زور در اختيار بگيرد) در حالى كه فاسق است، اطاعت و پيروى از او بر مردم واجب نيست.
الجصاص الرازي الحنفي، أبو بكر أحمد بن علي (متوفاى370هـ)، أحكام القرآن، ج1، ص86، تحقيق: محمد الصادق قمحاوي، ناشر: دار إحياء التراث العربي – بيروت – 1405هـ.
جالب است كه ابن عيينه كه از بزرگان تاريخ اهل سنت به حساب مى‌آيد، نصب ظالم را به عنوان امام،‌ همانند چوپانى گرگ‌ها بر گوسفندان دانسته است:
وعن ابن عيينة لا يكون الظالم إماما قط وكيف يجوز نصب الظالم للإمامة والإمام إنما هو لكف الظلمة فإذا نصب من كان ظالما في نفسه فقد جاء المثل السائر من استرعى الذئب ظلم.
از ابن عيينه نقل شده است كه: ظالم هرگز نمى‌تواند باشد، چگونه نصب ظالم براى امامت جايز باشد، در حالى فلسفه وجودى امام، جلوگيرى از ظلم است، وقتى كسى كه خودش ظالم است به امامت منصوب شود، اين مثل در باره او مصداق پيدا مى‌كند: كسى كه گرگ را چوپان قرار دهد، ظلم كرده است.
الزمخشري الخوارزمي، ابوالقاسم محمود بن عمرو بن أحمد جار الله (متوفاى538هـ)، الكشاف عن حقائق التنزيل وعيون الأقاويل في وجوه التأويل، ج1، ص211، تحقيق: عبد الرزاق المهدي، بيروت، ناشر: دار إحياء التراث العربي.
النسفي، أبو البركات عبد الله ابن أحمد بن محمود (متوفاى710هـ)، تفسير النسفي، ج1، ص69، طبق برنامه الجامع الكبير.
أبي حيان الأندلسي، محمد بن يوسف (متوفاى745هـ)، تفسير البحر المحيط، ج1، ص549، تحقيق: الشيخ عادل أحمد عبد الموجود – الشيخ علي محمد معوض، شارك في التحقيق 1) د.زكريا عبد المجيد النوقي 2) د.أحمد النجولي الجمل، ناشر: دار الكتب العلمية – لبنان/ بيروت، الطبعة: الأولى، 1422هـ -2001م.
زمخشرى در كتاب الكشاف در اين باره مى‌نويسد:
«لا ينال عهدي الظالمين» وقرىء ( الظالمون ) أي من كان ظالما من ذريتك لا يناله استخلافي وعهدي اليه بالإمامة وإنما ينال من كان عادلا بريئا من الظلم وقالوا في هذا دليل على ان الفاسق لا يصلح للإمامة.
لا ينال عهدى الظالمين، كه برخى «ظالمون» خوانده‌اند، به اين معنا است: كسى كه از فرزندان تو ظالم باشد، جانشين و عهدى من براى امامت، به او نخواهد رسيد، و تنها به كسى مى‌رسد كه عادل و از ظلم پاك باشد. گفته‌اند كه اين آيه دليل بر اين است كه فاسق صلاحيت امامت را ندارد.
الزمخشري الخوارزمي، ابوالقاسم محمود بن عمرو بن أحمد جار الله (متوفاى538هـ)، الكشاف عن حقائق التنزيل وعيون الأقاويل في وجوه التأويل، ج1، ص211، تحقيق: عبد الرزاق المهدي، بيروت، ناشر: دار إحياء التراث العربي.
و بيضاوى مى‌گويد:
«قال لا ينال عهدي الظالمين» إجابة إلى ملتمسه وتنبيه على أنه قد يكون من ذريته ظلمة وأنهم لا ينالون الإمامة لأنها أمانة من الله تعالى وعهد والظالم لا يصلح لها وإنما ينالها البررة الأتقياء منهم وفيه دليل على عصمة الأنبياء من الكبائر قبل البعثة وأن الفاسق لا يصلح للإمامة.
جمله «قال لا ينال عهدى الظالمين» در جواب درخواست ابراهيم عليه السلام است و به او گوشزد مى‌كند كه در بين نوادگان كسانى جزء ظالمان هستند و آن‌ها به مقام امامت نخواهند رسيد؛ چرا كه امامت امانت خداوند و عهد او است، و ظالم صلاحيت آن را ندارند. تنها انسان‌هاى نيك و پاك از فرزندان ابراهيم به آن مقام خواهند رسيد. اين آيه دليل بر عصمت انبياء از گناه كبيره قبل از بعثت است و دليل بر اين است كه فاسق صلاحيت امامت را ندارد.
البيضاوي، ناصر الدين ابوالخير عبدالله بن عمر بن محمد (متوفاى685هـ)، أنوار التنزيل وأسرار التأويل (تفسير البيضاوي)، ج1، ص397 ـ 398، ناشر: دار الفكر – بيروت.
نتيجه آن كه: طبق اين چهار آيه، ائمه اهل بيت عليهم السلام معصوم هستند.

عصمت ائمه عليهم السلام در روايات رسول خدا (ص):
 

روايات بسيارى در كتاب‌هاى شيعه و سنى از زبان رسول خدا صلى الله عليه وآله وجود دارد كه با استناد به آن‌ها مى‌توان عصمت ائمه عليهم السلام را ثابت كرد؛ از آن جايى كه بناى ما بر اختصار است، ما فقط دو روايت «ثقلين» و «على مع الحق» را مطرح و بحث خواهيم كرد.

حديث ثقلين
 

حديث ثقلين،‌ از ديدگاه شيعه و سنى روايتى است متواتر كه در صحيح‌ترين كتاب‌هاى اهل سنت وارد شده و بزرگان اهل سنت، صحت آن را پذيرفته و اعلام كرده‌اند.
احمد بن حنبل در مسند خود مى‌نويسد:
حدثنا عبد اللَّهِ حدثني أبي ثنا بن نُمَيْرٍ ثنا عبد الْمَلِكِ بن أبي سُلَيْمَانَ عن عَطِيَّةَ العوفي عن أبي سَعِيدٍ الخدري قال قال رسول اللَّهِ (ص) اني قد تَرَكْتُ فِيكُمْ ما ان أَخَذْتُمْ بِهِ لَنْ تَضِلُّوا بعدي الثَّقَلَيْنِ أَحَدُهُمَا أَكْبَرُ مِنَ الآخَرِ كِتَابُ اللَّهِ حَبْلٌ مَمْدُودٌ مِنَ السَّمَاءِ إلى الأَرْضِ وعترتي أَهْلُ بيتي الا وانهما
لَنْ يَفْتَرِقَا حتى يَرِدَا عَلَىَّ الْحَوْضَ.
ابوسعيد خدرى گويد: رسول خدا (ص) فرمود: من بعد از خودم در ميان شما دو چيز گرانبها مى‌گذارم كه اگر به آن‌ها تمسك كنيد، هرگز گمراه نخواهيد شد، يكى از آن‌ها كه بزرگتر از ديگرى است،كتاب خدا است كه ريسمانى ممتدى از آسمان تا زمين. و ديگرى عترت و اهل بيت من
هستند. آگاه باشيد كه اين دو از يكديگر جدا نمى‌شوند تا در كنار حوض (كوثر) بر من وارد شوند.
الشيباني، ابوعبد الله أحمد بن حنبل (متوفاى241هـ)، مسند أحمد بن حنبل، ج3،‌ ص59، ح11578، ناشر: مؤسسة قرطبة – مصر.
ابن كثير دمشقى سلفى در تفسير خود در باره اين روايت مى‌گويد:
وقد ثبت في الصحيح (م 2408) أن رسول الله(ص) قال في خطبة بغدير خم إن تارك فيكم الثقلين كتاب الله وعترتي وإنهما لم يفترقا حتى يردا علي الحوض.
در صحيح (مسلم) ثبت شده است كه رسول خدا در خطبه غدير خم فرمود: من در ميان شما دو چيز گرانبها مى‌گذارم، يكى كتاب خدا و ديگر عترتم را، اين دو از يكديگر جدا نمى‌شوند تا در كنار حوض (كوثر) بر من وارد شوند.
ابن كثير الدمشقي، إسماعيل بن عمر ابوالفداء القرشي (متوفاي774هـ)، تفسير القرآن العظيم، ج3، ص404، ناشر: دار الفكر – بيروت – 1401هـ.
و در جاى ديگر مى‌گويد:
قال شيخنا أبو عبد اللّه الذهبي: وهذا حديث صحيح.
استاد من ابو عبد الله ذهبى گفته: اين حديث صحيحى است.
ابن كثير الدمشقي، إسماعيل بن عمر القرشي أبو الفداء، البداية والنهاية، ج5، ص209، ناشر: مكتبة المعارف – بيروت.
محمد ناصر البانى كه وهابى‌ها از او با عنوان «بخارى دوران» ياد مى‌كنند، در كتاب صحيح جامع الصغير، ج2، ص217، ح2554، آن را تصحيح كرده است.
اين روايت از چند جهت عصمت اهل بيت عليهم السلام را ثابت مى‌كند:
1. در اين روايت رسول خدا صلى الله عليه وآله اطاعت مطلق از قرآن و اهل بيت عليهم السلام را براى همه مسلمانان واجب مى‌كند.
همان طورى كه پيش از اين در آيه اولى الأمر ثابت شد، دستور به اطاعت مطلق، دلالت بر عصمت مى‌كند؛ زيرا محال است خداوند دستور به اطاعت مطلق از كسى را بدهد كه مى‌داند احتمال خطا و اشتباه در گفته‌هاى آن شخص وجود دارد و ممكن است با كتاب خدا و سنت رسولش
مخالفت نمايد؛
2. رسول خدا صلى الله عليه وآله در اين روايت مى‌فرمايد: «وانهما لم يفترقا حتى يردا على الحوض»؛ يعنى قرآن و اهل بيت عليهم السلام هيچگاه از يكديگر جدا نخواهند شد و با يكديگر مخالفت نخواهند كرد.
اين جمله نيز عصمت ائمه عليهم السلام را ثابت مى‌كند؛ چرا كه اگر اهل بيت عليهم السلام مرتكب گناه و اشتباه شوند، در همان لحظه از قرآن جدا شده‌اند و اعتقاد به جدا شدن آن‌ها از قرآن، منجر به تكذيب سخن رسول خدا صلى الله عليه وآله خواهد شد؛
3. رسول خدا صلى الله عليه وآله در اين روايت، تمسك به كتاب خدا و اهل بيت عليهم السلام، سبب نجات از گمراهى معرفى كرده است «ما ان أَخَذْتُمْ بِهِ لَنْ تَضِلُّوا بعدي»؛ پس همان طورى كه اطاعت از قرآن سبب هدايت و نجات از گمراهى مى‌شود، اطاعت از اهل بيت عليهم
السلام نيز همين خاصيت را خواهد داشت و اين عصمت آن بزرگواران را ثابت مى‌كند.
تفتازانى در شرح المقاصد در اين باره مى‌گويد:
ألا يرى أنه صلى الله عليه وسلم قرنهم بكتاب الله في كون التمسك بهما منقذا من الضلالة ولا معنى للتمسك بالكتاب إلا الأخذ بما فيه من العلم والهداية فكذا في العترة ولهذا قال النبي صلى الله عليه وسلم من بطأ به عمله لم يسرع به نسبه.
مگر نمى‌بينيد كه رسول خدا (ص) اهل بيت خود را با كتاب خداوند در اين كه تمسك و اطاعت از آن‌ها، سبب نجات از گمراهى مى‌شود، قرين كرده است؟ تمسك به كتاب خدا، معناى جز پذيرش علم و هدايتى كه در او هست، ندارد؛ پس همين معنا در عترت نيز مراد است، به همين خاطر رسول خدا (ص) فرموده است: اگر كسى عملش او را عقب زند، نسبش او را پيش نمى‏اندازد.
التفتازاني، سعد الدين مسعود بن عمر بن عبد الله (متوفاى 791هـ)، شرح المقاصد في علم الكلام، ج2، ص303، ناشر: دار المعارف النعمانية – باكستان، الطبعة: الأولى، 1401هـ – 1981م.
اگر اهل بيت عليهم السلام معصوم نباشد و امكان خطا و اشتباه براى آن‌ها وجود داشته باشد، چگونه مى‌تواند تمسك مطلق به آن‌ها سبب نجات از گمراهى باشد؟
در نتيجه: همان طورى كه قرآن كريم اين خاصيت را دارد كه: لا يَأْتيهِ الْباطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزيلٌ مِنْ حَكيمٍ حَميدٍ. (فصلت/42) هيچ گونه باطلى، نه از پيش رو و نه از پشت سر، به سراغ آن نمى‏آيد؛ چرا كه از سوى خداوند حكيم و شايسته ستايش نازل شده است» اهل بيت عليهم السلام نيز معصوم از هرگونه خطا و اشتباه هستند.

علي مع الحق والحق مع علي
 

اين روايت كه با عبارت‌هاى مختلف در كتاب‌هاى اهل سنت با سند صحيح نقل شده از رواياتى است كه عصمت اميرمؤمنان عليه السلام را ثابت مى‌كند. طبيعى است كه اگر عصمت آن حضرت ثابت شود، عصمت بقيه ائمه عليهم السلام نيز ثابت خواهد شد.
ابويعلى موصلى در مسند خود مى‌نويسد:
حدثنا محمد بن عباد المكي حدثنا أبو سعيد عن صدقة بن الربيع عن عمارة بن غزية عن عبد الرحمن بن أبي سعيد عن أبيه قال كنا عند بيت النبي صلى الله عليه وسلم في نفر من المهاجرين والأنصار فخرج علينا فقال ألا أخبركم بخياركم قالوا بلى قال خياركم الموفون المطيبون إن الله يحب الخفي التقي قال ومر علي بن أبي طالب فقال الحق مع ذا الحق مع ذا.
عبد الرحمن بن أبى سعد از پدرش نقل كرده است كه ما با عده‌اى از مهاجرين و انصار در كنار خانه رسول خدا صلى الله عليه وآله نشسته بوديم كه على (ع) بر ما وارد شد، رسول خدا (ص) فرمود: آيا مى‌خواهيد كه شما از بهترين فردتان آگاه كنم؟ گفتند: بلى. فرمود: بهترين شما كسانى هستند كه به عهد خود وفادارند و از بوى خوش استفاده مى‌كنند. خداوند بندگان پرهيزگار را دوست دارد. راوى گويد: در اين زمان على بن أبى طالب (عليهما السلام) از كنار ما گذشت؛ پس رسول خدا (ص) فرمود: اين با حق است و حق با او است.
أبو يعلي الموصلي التميمي، أحمد بن علي بن المثني (متوفاى307 هـ)، مسند أبي يعلي، ج2، ص318، ح1052، تحقيق: حسين سليم أسد، ناشر: دار المأمون للتراث – دمشق، الطبعة: الأولى، 1404 هـ – 1984م.
العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر ابوالفضل (متوفاى852هـ)، المطالب العالية بزوائد المسانيد الثمانية، ج16، ص147، تحقيق: د. سعد بن ناصر بن عبد العزيز الشتري، ناشر: دار العاصمة/ دار الغيث، الطبعة: الأولى، السعودية – 1419هـ.
هيثمى بعد از نقل اين روايت مى‌گويد:
رواه أبو يعلى ورجاله ثقات.
اين روايت را ابويعلى نقل كرده و راويان آن مورد اعتماد هستند.
الهيثمي، ابوالحسن علي بن أبي بكر (متوفاى 807 هـ)، مجمع الزوائد ومنبع الفوائد، ج7، ص235، ناشر: دار الريان للتراث/‏ دار الكتاب العربي – القاهرة، بيروت – 1407هـ.
فخر رازى در تفسير خود مى‌نويسد:
فقد ثبت بالتواتر ومن اقتدى في دينه بعلى بن أبي طالب فقد اهتدى والدليل عليه قوله عليه السلام: اللهم أدر الحق مع علي حيث دار.
با روايات متواتر ثابت شده است كه اگر كسى در دينش از على بن أبى طالب تقليد كند، به درستى كه هدايت شده است،‌ دليل اين مطلب نيز اين گفته رسول خدا (ص) است كه فرمود: خدايا ! چراغ حقيقت را بر محور على (عليه السلام) به گردش درآور، هر طرف كه او چرخيد.
الرازي الشافعي، فخر الدين محمد بن عمر التميمي (متوفاى604هـ)، التفسير الكبير أو مفاتيح الغيب، ج1، ص168، ناشر: دار الكتب العلمية – بيروت، الطبعة: الأولى، 1421هـ – 2000م.
در تعبير ديگر رسول خدا صلى الله عليه وآله قرآن و اميرمؤمنان عليه السلام قرين يكديگر قرار داده است. حاكم نيشابورى در المستدرك مى‌نويسد:
أبو سعيد التيمي عن أبي ثابت مولى أبي ذر قال كنت مع علي رضي الله عنه يوم الجمل فلما رأيت عائشة واقفة… سمعت رسول الله صلى الله عليه وسلم يقول علي مع القرآن والقرآن مع علي لن يتفرقا حتى يردا علي الحوض.
هذا حديث صحيح الإسناد وأبو سعيد التيمي هو عقيصاء ثقة مأمون ولم يخرجاه.
أبى ثابت غلام ابوذر گويد: من در جنگ جمل همراه على عليه السلام بودم… از رسول خدا (ص) شنيدم كه فرمود: على با قرآن است و قرآن با على استف اين دو هرگز از همديگر جدا نمى‌شوند تا در كنار حوض (كوثر) بر من وارد شوند.
اين روايت سندش صحيح است و ابوسعيد تيمى همان عقيصاء است كه مورد اعتماد و اطمينان است؛ اما بخارى و مسلم اين روايت را نقل نكرده‌اند.
الحاكم النيسابوري، ابو عبدالله محمد بن عبدالله (متوفاى 405 هـ)، المستدرك علي الصحيحين، ج3، ص4626، تحقيق: مصطفي عبد القادر عطا، ناشر: دار الكتب العلمية – بيروت الطبعة: الأولى، 1411هـ – 1990م.
بنابراين در صحت سند اين روايت ترديدى نيست.
اين روايت بر عصمت اميرمومنان عليه السلام تصريح دارد؛ زيرا معناى عصمت چيزى غير از «همراهى هميشگى با حق و صواب، و عدم اشبتاه در گفتار و كردار» نيست و زمانى كه رسول خدا صلى الله عليه وآله شهادت دهد كه اميرمؤمنان در همه حالات و همواره با حق است و هيچگاه از حق جدا نمى‌شود، عصمت آن حضرت از هر نوع گناه و خطا ثابت مى‌شود؛ چرا كه كردار و گفتار انسان خطا، همواره با حق نيست و امكان خطا و اشتباه در آن وجود دارد. و اميرمؤمنان عليه السلام چون همواره ملازم با حق است و هيچگاه از حق جدا نمى‌شود، اعتقاد به عصمت آن حضرت ضرورى است و گر نه گفتار رسول خدا صلى الله عليه وآله تكذيب خواهد شد.
جالب اين است كه حتى ابن تيميه حرانى نيز مى‌گويد كه اگر اين روايت صحيح باشد، عصمت اميرمؤمنان عليه السلام از آن ثابت مى‌شود:
الوجه السادس قولهم إنهم رووا جميعا أن رسول الله صلى الله عليه وسلم قال على مع الحق والحق معه يدور حيث دار ولن يفترقا حتى يردا على الحوض من أعظم الكلام كذبا وجهلا.
فإن هذا الحديث لم يروه أحد عن النبي صلى الله عليه وسلم لا بإسناد صحيح ولا ضعيف فكيف يقال إنهم جميعا رووا هذا الحديث…
وأيضا فالحق لا يدور مع شخص غير النبي صلى الله عليه وسلم ولو دار الحق مع على حيثما دار لوجب أن يكون معصوما كالنبي صلى الله عليه وسلم وهم من جهلهم يدعون ذلك ولكن من علم أنه لم يكن بأولى بالعصمة من أبي بكر وعمر وعثمان وغيرهم وليس فيهم من هو معصوم علم كذبهم.
وجه ششم: اين گفته آن‌ها (شيعيان) كه همگى روايت كرده‌اند كه رسول خدا (ص) فرموده: «على با حق است و حق با او است و همواره حق بر مدار على مى‌چرخد، و اين دو هرگز از همديگر جدا نمى‌شوند در كنار حوض (كوثر) بر من وارد شوند» از بزرگترين دروغ‌ها و نادانى است.
زيرا اين حديث را هيچ كس از رسول خدا (ص) نقل نكرد است،‌ نه با سند صحيح و نه با سند ضعيف؛ پس چگونه شيعيان ادعا مى‌كنند كه همگى اين روايت را نقل كرده‌اند.
دليل ديگر بر بطلان ادعاى شيعيان اين كه: حق بر مدار هيچ كسى جز رسول خدا (ص) نمى‌چرخد و اگر حق بر مدار على (عليه السلام) بچرخد، واجب است كه او همانند رسول خدا (ص) معصوم باشد. و اين از نادانى شيعيان است كه چنين چيزى را ادعا مى‌كنند؛ اما آن‌هايى كه دانا هستند مى‌دانند كه على (عليه السلام) سزاوارتر از ابوبكر، عمر، عثمان و ديگران در عصمت نيست و چون در ميان نامبردگان كسى معصوم نيست؛ پس دروغ بودن ادعاى شيعيان فهميده مى‌شود.
ابن تيميه الحراني الحنبلي، ابوالعباس أحمد عبد الحليم (متوفاى 728 هـ)، منهاج السنة النبوية، ج4، ص238ـ239، تحقيق: د. محمد رشاد سالم، ناشر: مؤسسة قرطبة، الطبعة: الأولى، 1406هـ.
از آن جايى كه ما پيش از اين صحت سند روايت را ثابت كرده‌ايم؛ پس اين گفته ابن تيميه كه اين روايت نه با سند صحيح و نه با سند ضعيف از رسول خدا صلى الله عليه وآله نقل نشده است، گفتارى است نسنجيده و از روى عناد و لجاجت با اهل بيت عليهم السلام؛ پس به اقرار ابن تيميه اين روايت دلالت بر عصمت اميرمؤمنان عليه السلام مى‌كند.

عصمت ائمه عليهم السلام از ديدگاه خود آن حضرات
 

در منابع شيعه رواياتى وجود دارد كه عصمت ائمه عليهم السلام را از زبان خود آن حضرات ثابت مى‌كند و حتى روايتى از رسول خدا و اميرمؤمنان عليهما السلام وجود دارد كه آن‌ها از كلمه «عصمت» براى خود و ساير ائمه استفاده كرده‌اند. با اين حال چگونه مى‌توان پذيرفت كه نظريه عصمت پشنهاد هشام بن الحكم يا هر كس ديگرى باشد؟ آيا رسول خدا صلى الله عليه وآله نيز اين پشنهاد را از هشام شنيده بوده؟
از آن جائى كه روايت در اين باره بسيار زياد است، ما فقط به چند روايت از هر يك از معصومين عليهم السلام اكتفا مى‌كنيم.

عصمت ائمه از زبان رسول خدا (ص)
 

رواياتى كه از رسول خدا صلى الله عليه وآله از چندين طريق نقل شده است كه ما آن را به صورت دسته بندى شده خدمتتان تقديم خواهيم كرد

به روايت اميرمؤمنان (ع)
 

شيخ صدوق در كتاب عيون اخبار الرضا و الأمالى خود مى‌نويسد:
حدثنا محمد بن علي مَاجِيلَوَيْهِ وَأَحْمَدَ بْنُ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ وَابْنَ تَاتَانَةَ جَمِيعاً عَنْ عَلِيٍّ عَنْ أَبِيهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ التَّمِيمِيِّ قَالَ حَدَّثَنِي سَيِّدِي عَلِيُّ بْنُ مُوسَى الرِّضَا(ع) عَنْ آبَائِهِ عَنْ عَلِيٍّ(ع) عَنِ النَّبِيِّ(ص): أَنَّهُ قَالَ: مَنْ سَرَّهُ أَنْ يَنْظُرَ إِلَى الْقَضِيبِ الْيَاقُوتِ الْأَحْمَرِ الَّذِي غَرَسَهُ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ بِيَدِهِ وَيَكُونَ مُتَمَسِّكاً بِهِ فَلْيَتَوَلَّ عَلِيّاً وَالْأَئِمَّةَ مِنْ وُلْدِهِ فَإِنَّهُمْ خِيَرَةُ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ وَصَفْوَتُهُ وَهُمُ الْمَعْصُومُونَ مِنْ كُلِّ ذَنْبٍ وَخَطِيئَةٍ.
هر كس خوشحال مى‌شود كه به شاخه ياقوت سرخ بنگرد كه خداوند با دست خود كاشته و به او چنگ اندازد، بايد على و امامان از فرزندانش را دوست دارد؛ چرا كه آن‌ها بهترين خلقند و برگزيده او و از هرگونه گناه و اشتباهى معصوم هستند.
الصدوق، ابوجعفر محمد بن علي بن الحسين (متوفاى381هـ)، عيون اخبار الرضا(ع)، ج2، ص57، تحقيق: الشيخ حسين الأعلمي، ناشر: مؤسسة الأعلمي للمطبوعات ـ بيروت، 1404هـ ـ 1984م؛
همو: الأمالي، ص583، تحقيق و نشر: قسم الدراسات الاسلامية – مؤسسة البعثة – قم، الطبعة: الأولى، 1417هـ.
و خزار قمى در كفاية الأثر مى‌نويسد:
أخبرنا القاضي المعافى بن زكريا قال حدثنا علي بن عتبة قال حدثني الحسين بن علوان عن أبي علي الخراساني عن معروف بن خربوذ عن أبي الطفيل عن علي (ع) قال قال رسول الله(ص) أنت الوصي… أنت الإمام أبو الأئمة الإحدى عشرة من صلبك أئمة مطهرون معصومون.
ابوطفيل از اميرمؤمنان عليه السلام نقل كرده است كه رسول خدا صلى الله عليه وآله فرمود: يا على، تو جانشين من هست… تو امام و پدر يازده از نسل خودت هستى، تمام آن امامان پاك و معصوم هستند.
الخزاز القمي الرازي، أبو القاسم علي بن محمد بن علي(400هـ)، كفاية الأثر في النص على الأئمة الاثني عشر، 151، تحقيق: السيد عبد اللطيف الحسيني الكوه كمري الخوئي ناشر: بيدار ـ قم، 1401هـ.

به روايت سلمان فارسي
 

سليم بن قيس هلالى در كتاب خود به نقل از سلمان از رسول خدا صلى الله عليه وآله نقل مى‌كند كه آن حضرت فرمود:
وَنَزَلَتْ هَذِهِ الْآيَةُ فِيَّ وَفِي أَخِي عَلِيٍّ وَفِي ابْنَتِي فَاطِمَةَ وَفِي ابْنِي وَالْأَوْصِيَاءِ وَاحِداً بَعْدَ وَاحِدٍ، وُلْدِي وَوُلْدِ أَخِي: «إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً» أَ تَدْرُونَ مَا «الرِّجْسُ» يَا سَلْمَانُ قَالَ: لَا. قَالَ: الشَّكُّ، لَا يَشُكُّونَ فِي شَيْ‏ءٍ جَاءَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ أَبَداً، مُطَهَّرُونَ فِي وَلَادَتِنَا وَطِينَتِنَا إِلَى آدَمَ، مُطَهَّرُونَ مَعْصُومُونَ مِنْ كُلِّ سُوءٍ.
اين آيه در باره من و برادرم على و دخترم فاطمه و دو پسرم و جانشينان يكى پس از ديگرى نازل شده است كه فرزندان من و فرزندان برادرم هستند: إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً. «خداوند خواسته است رجس و بدى را از شما اهل بيت ببرد و شما را پاك گرداند». اى سلمان، آيا مى‏دانيد «رجس» چيست؟
سلمان عرض كرد: نه. فرمود: شكّ است، آنان هرگز در باره چيزى كه از جانب خدا آمده باشد شك نمى‏كنند. ما در ولادتمان و در طينتمان تا حضرت آدم پاك هستيم، از هر بدى پاك و معصوم هستيم.
الهلالي، سليم بن قيس (متوفاى80هـ)، كتاب سليم بن قيس الهلالي، ص909، ناشر: انتشارات هادي ـ قم‏، الطبعة الأولي، 1405هـ.

به روايت ابن عباس
 

شيخ صدوق در كتاب عيون اخبار الرضا و كمال الدين، خزار قمى در كفاية الأثر، و ابن شهرآشوب در مناقب آل أبى طالب مى‌نويسند:
حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْوَرَّاقُ الرَّازِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ حَدَّثَنَا الْهَيْثَمُ بْنُ أَبِي مَسْرُوقٍ النَّهْدِيُّ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عُلْوَانَ عَنْ عَمْرِو بْنِ خَالِدٍ عَنْ سَعْدِ بْنِ طَرِيفٍ عَنِ الْأَصْبَغِ بْنِ نُبَاتَةَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبَّاسٍ قَالَ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صلي الله عليه وآله يَقُولُ أَنَا وَعَلِيٌّ وَالْحَسَنُ وَالْحُسَيْنُ وَتِسْعَةٌ مِنْ وُلْدِ الْحُسَيْنِ مُطَهَّرُونَ مَعْصُومُون‏.
ابن عباس مى‌گويد: از رسول خدا صلى الله عليه وآله شنيدم كه مى‌گفت: من،‌ على، حسين، حسين و 9 نفر از فرزندان حسين، پاك و معصوم هستيم.
الصدوق، ابوجعفر محمد بن علي بن الحسين (متوفاى381هـ)، عيون اخبار الرضا(ع)، ج2 ص66، تحقيق: الشيخ حسين الأعلمي، ناشر: مؤسسة الأعلمي للمطبوعات ـ بيروت، 1404هـ ـ 1984م؛
همو: كمال الدين و تمام النعمة، ص280، تحقيق: علي اكبر الغفاري، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامي ( التابعة ) لجماعة المدرسين ـ قم، 1405هـ؛
الخزاز القمي الرازي، أبو القاسم علي بن محمد بن علي(400هـ)، كفاية الأثر في النص على الأئمة الاثني عشر، ص19، تحقيق: السيد عبد اللطيف الحسيني الكوه كمري الخوئي ناشر: بيدار ـ قم، 1401هـ؛
ابن شهرآشوب، رشيد الدين أبي عبد الله محمد بن علي السروي المازندراني (متوفاى588هـ)، مناقب آل أبي طالب، ج1 ص254، تحقيق: لجنة من أساتذة النجف الأشرف، ناشر: المكتبة والمطبعة الحيدرية، 1376هـ ـ 1956م.
و شيخ صدوق در كتاب شريف الأمالى روايت ديگرى را از ابن عباس از رسول خدا صلى الله عليه وآله نقل مى‌كند كه آن حضرت به عصمت اهل بيت عليهم السلام از هر گونه پليدى و گناه تصريح كرده است.
حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ زِيَادِ بْنِ جَعْفَرٍ الْهَمَدَانِيُّ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ بْنِ هَاشِمٍ قَالَ حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ سَلَمَةَ الْأَهْوَازِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا إِبْرَاهِيمُ بْنُ مُحَمَّدٍ الثَّقَفِيُّ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ مُوسَى ابْنِ أُخْتِ الْوَاقِدِيِّ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو قَتَادَةَ الْحَرَّانِيُّ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ الْعَلَاءِ الْحَضْرَمِيِّ عَنْ سَعِيدِ بْنِ الْمُسَيَّبِ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلي الله عليه وآله كَانَ جَالِساً ذَاتَ يَوْمٍ وَعِنْدَهُ عَلِيٌّ وَفَاطِمَةُ وَالْحَسَنُ وَالْحُسَيْنُ عليهم السلام فَقَالَ: اللَّهُمَّ إِنَّكَ تَعْلَمُ أَنَّ هَؤُلَاءِ أَهْلُ بَيْتِي وَأَكْرَمُ النَّاسِ عَلَيَّ فَأَحِبَّ مَنْ أَحَبَّهُمْ وَأَبْغِضْ مَنْ أَبْغَضَهُمْ وَوَالِ مَنْ وَالاهُمْ وَعَادِ مَنْ عَادَاهُمْ وَأَعِنْ مَنْ أَعَانَهُمْ وَاجْعَلْهُمْ مُطَهَّرِينَ مِنْ كُلِّ رِجْسٍ مَعْصُومِينَ مِنْ كُلِّ ذَنْبٍ وَأَيِّدْهُمْ بِرُوحِ الْقُدُسِ مِنْك‏….
ابن عباس گفت: يك روز رسول خدا صلى الله عليه وآله نشسته بود و على و فاطمه و حسنين نزد او بودند. آن حضرت گفت: خدايا تو ميدانى اينان اهل بيت منند و گرامى‏ترين مردم نزد من، دوستشان را دوست دار، دشمنشان را دشمن دار، مهربانى كن با مهربانان به آنها و بد دار بدخواه آنها را، كمك كن كمك، كار آنها را و آنها را از پليدى پاك كن و معصوم دار از هر گناهى و بروح القدس مؤيد دار.
الصدوق، ابوجعفر محمد بن علي بن الحسين (متوفاى381هـ)، الأمالي، ص574، تحقيق و نشر: قسم الدراسات الاسلامية – مؤسسة البعثة – قم، الطبعة: الأولى، 1417هـ.

به روايت عمار بن ياسر
 

خزار قمى در كفاية الأثر مى‌نويسد:
عَلِيُّ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ هَارُونَ بْنِ مُوسَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ مَعْمَرٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مَعْبَدٍ عَنْ مُوسَى بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ عَبْدِ الْكَرِيمِ بْنِ هِلَالٍ عَنْ أَسْلَمَ عَنْ أَبِي الطُّفَيْلِ عَنْ عَمَّارٍ قَالَ لَمَّا حَضَرَ رَسُولَ اللَّهِ (ص) الْوَفَاةُ دَعَا بِعَلِيٍّ (ع) فَسَارَّهُ طَوِيلًا ثُمَّ قَالَ: يَا عَلِيُّ أَنْتَ وَصِيِّي وَ وَارِثِي‏… وَ مِنْ صُلْبِ الْحُسَيْنِ يُخْرِجُ اللَّهُ الْأَئِمَّةَ التِّسْعَةَ مُطَهَّرُونَ مَعْصُومُون‏.
ابوطفيل از عمار نقل كرده است كه وقتى رسول در بستر احتضار قرار گرفت، على عليه السلام را پيش خود خواست، مدت طولانى را با او به آرامى سخن گفت و سپس فرمود: اى على ! تو جانشين و وارث من هستى، و از نسل حسين عليه السلام 9 امام خواهند آمده كه همگى آن‌ها پاك و معصوم هستند.
الخزاز القمي الرازي، أبو القاسم علي بن محمد بن علي(400هـ)، كفاية الأثر في النص على الأئمة الاثني عشر، ص124، تحقيق: السيد عبد اللطيف الحسيني الكوه كمري الخوئي ناشر: بيدار ـ قم، 1401هـ.

عصمت ائمه از زبان اميرمؤمنان عليه السلام
 

شيخ صدوق در كتاب خصال و علل الشرايع با سند صحيح نقل مى‌كند:
حَدَّثَنَا أَبِي رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ أَبِيهِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنْ عُمَرَ بْنِ أُذَيْنَةَ عَنْ أَبَانِ بْنِ أَبِي عَيَّاشٍ عَنْ سُلَيْمِ بْنِ قَيْسٍ الْهِلَالِيِّ قَالَ سَمِعْتُ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيّاً عليه السلام يَقُول‏:… إِنَّمَا الطَّاعَةُ لِلَّهِ وَلِرَسُولِهِ صلي الله عليه وآله وَلِوُلَاةِ الْأَمْرِ وَإِنَّمَا أَمَرَ اللَّهُ بِطَاعَةِ الرَّسُولِ صلي الله عليه وآله لِأَنَّهُ مَعْصُومٌ مُطَهَّرٌ لَا يَأْمُرُ بِمَعْصِيَتِهِ وَإِنَّمَا أَمَرَ بِطَاعَةِ أُولِي الْأَمْرِ لِأَنَّهُمْ مَعْصُومُونَ مُطَهَّرُونَ لَا يَأْمُرُونَ بِمَعْصِيَتِهِ.
تنها بايد از خداوند و پيغمبر و جانشينان او فرمان برد و اين‌كه خداوند دستور فرموده است‌ فقط از دستورات پيغمبر اطاعت شود براى اين است كه پيغمبر معصوم است و پاك و به نافرمانى خداوند دستور نميدهد و اين‌كه فقط به اطاعت جانشينان پيغمبر امر فرموده است براى اين است كه آنان نيز معصومند و پاك و امر بگناه نمى‌كنند.
الصدوق، ابوجعفر محمد بن علي بن الحسين (متوفاى381هـ)، الخصال، ص139، تحقيق: علي أكبر الغفاري، ناشر: جماعة المدرسين في الحوزة العلمية ـ قم، 1403هـ ـ 1362ش؛
الصدوق، ابوجعفر محمد بن علي بن الحسين (متوفاى381هـ)، علل الشرائع، ج1 ص123، تحقيق: السيد محمد صادق بحر العلوم، ناشر: المكتبة الحيدرية ـ النجف، 1385هـ ـ 1966
الهلالي، سليم بن قيس (متوفاى80هـ)، كتاب سليم بن قيس الهلالي، ص405، ناشر: انتشارات هادي ـ قم‏، الطبعة الأولي، 1405هـ.
اميرالمؤمنين عليه السلام در بيانى گويا و کوتاه ديگر، بر عصمت اهل بيت و هماهنگى کامل آنان با قرآن تأکيد کرده است.
شيخ كلينى در الكافى، محمد بن الحسن صفار در بصائر الدرجات و شيخ صدوق در كمال الدين همگى با سند صحيح نقل كرده‌اند:
عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ عُمَرَ الْيَمَانِيِّ عَنْ سُلَيْمِ بْنِ قَيْسٍ الْهِلَالِيِّ عَنْ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ صلي الله عليه وآله قَالَ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَتَعَالَى طَهَّرَنَا وَعَصَمَنَا وَجَعَلَنَا شُهَدَاءَ عَلَى خَلْقِهِ وَحُجَّتَهُ فِي أَرْضِهِ وَجَعَلَنَا مَعَ الْقُرْآنِ وَجَعَلَ الْقُرْآنَ مَعَنَا لَا نُفَارِقُهُ وَلَا يُفَارِقُنَا.
سليم بن قيس هلالى از امير المؤمنين عليه السلام نقل كرده است كه آن حضرت فرمود: به درستى كه خداى تبارك و تعالى‏ ما را پاكيزه و معصوم گردانيد، و ما را گواه بر خلق خود و حجت در زمين قرار داد، ما را با قرآن و قرآن را با ما قرار داد، نه ما از قرآن جدا شويم و نه او از ما جدا مى‌شود. الكليني الرازي، أبو جعفر محمد بن يعقوب بن إسحاق (متوفاى328 هـ)، الأصول من الكافي، ج1 ص191، ناشر: اسلاميه‏، تهران‏، الطبعة الثانية،1362 هـ.ش؛
الصدوق، ابوجعفر محمد بن علي بن الحسين (متوفاى381هـ)، كمال الدين و تمام النعمة، ص240، تحقيق: علي اكبر الغفاري، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامي ( التابعة ) لجماعة المدرسين ـ قم، 1405هـ؛
الصفار، أبو جعفر محمد بن الحسن بن فروخ (متوفاى290هـ)، بصائر الدرجات الكبرى في فضائل آل محمد، ص103، تحقيق: الحاج ميرزا محسن كوچه باغي، ناشر: منشورات الأعلمي ـ طهران، 1362ش ـ 1404هـ.
و آن حضرت در خطبه 86 نهج البلاغه مى‌فرمايد:
«فَأَيْنَ تَذْهَبُونَ وَأَنَّى تُؤْفَكُونَ» وَالْأَعْلَامُ قَائِمَةٌ وَالْآيَاتُ وَاضِحَةٌ وَالْمَنَارُ مَنْصُوبَةٌ فَأَيْنَ يُتَاهُ بِكُمْ بَلْ كَيْفَ تَعْمَهُونَ وَبَيْنَكُمْ عِتْرَةُ نَبِيِّكُمْ وَهُمْ أَزِمَّةُ الْحَقِّ وَأَعْلَامُ الدِّينِ وَأَلْسِنَةُ الصِّدْقِ فَأَنْزِلُوهُمْ بِأَحْسَنِ مَنَازِلِ الْقُرْآنِ وَرِدُوهُمْ وُرُودَ الْهِيمِ الْعِطَاشِ.
مردم كجا مى‏رويد؟ چرا از حق منحرف مى‏شويد؟ پرچم‏هاى حق بر، و نشانه‏هاى آن آشكار است، با اينكه چراغهاى هدايت روشنگر راهند، چون گمراهان به كجا مى‏رويد؟ چرا سرگردانيد؟ در حالى كه عترت پيامبر شما در ميان شماست، آنها زمامداران حق و يقينند، پيشوايان دين، و زبان‏هاى راستى و راستگويانند، پس بايد در بهترين منازل قرآن جايشان دهيد و همانند تشنگانى كه به سوى آب شتابانند، به سويشان هجوم ببريد.
در اين خطبه،‌ اميرمؤمنان عليه السلام مردم با اطاعت و رو آوردن به اهل بيت عليهم السلام دعوت مى‌كند و اهل بيت عليهم را زبان راستگوى دين و تنها راه نجات از گمراهى مى‌شمارد و به همگان گوشزد مى‌كند كه آن‌ها را همانند قرآن تعظيم و تكريم كنند و از فرامين اهل بيت اطاعت كنند.
دلالت اين جملات بر عصمت اميرمؤمنان عليه السلام به حدى است كه ابن أبى الحديد معتزلى اعتراف مى‌كند،‌ اين جمله عصمت آن حضرت را به اثبات مى‌رساند:
فإن قلت: فهذا القول منه يشعر بأن العترة معصومة، فما قول أصحابكم في ذلك؟
قلت: نص أبو محمد بن متويه؛ رحمه الله تعالى في كتاب الكفاية على أن علياً عليه السلام معصوم، وإن لم يكن واجب العصمة، ولا العصمة شرط في الإمامة، لكن أدلة النصوص قد دلت على عصمته؛ والقطع على باطنه ومغيبه، وأن ذلك أمر اختص هو به دون غيره من الصحابة، والفرق ظاهر بين قولنا: زيد معصوم، وبين قولنا: زيد واجب العصمة، لأنه إمام؛ ومن شرط الإمام أن يكون معصوماً، فالاعتبار الأول مذهبنا، والإعتبار الثاني مذهب الإمامية.
اگر كسى بگويد كه اين سخن اميرمؤمنان عليه السلام دلالت بر عصمت اهل بيت مى‌كند؛ پس ديدگاه اصحاب شما (سنى‌ها) در اين باره چيست؟ در جواب مى‌گويم: ابو محمد بن متويه در كتاب الكفاية تصريح كرده است كه على عليه السلام معصوم است؛ اگر چه واجب العصمة نيست و نيز عصمت شرط امامت نيست؛ ولى ادله و نصوص دلالت مى‌كند بر عصمت اميرمؤمنان عليه السلام، عصمت از ويژگى‌هاى آن حضرت است و ديگر صحابه از چنين مقامى بهره‌مند نيستند.
تفاوت روشنى است بين اين كه بگوييم: زيد معصوم است و اين كه بگوييم: زيد واجب العصمه است؛ چرا كه او امام است و از شرايط امام اين است كه معصوم باشد. ديدگاه اول مذهب و اعتقاد ما و ديدگاه دوم مذهب اماميه است.
إبن أبي‌الحديد المدائني المعتزلي، ابوحامد عز الدين بن هبة الله بن محمد بن محمد (متوفاى655 هـ)، شرح نهج البلاغة، ج6، ص229، تحقيق محمد عبد الكريم النمري، ناشر: دار الكتب العلمية – بيروت / لبنان، الطبعة: الأولى، 1418هـ – 1998م.
شيخ صدوق در كتاب كمال الدين از اميرمؤمنان عليه السلام روايتى را نقل مى‌كند كه آن حضرت صراحتا هرگونه نسيان و فراموشى را از خود نفى مى‌كند:
حَدَّثَنَا الْمُظَفَّرُ بْنُ جَعْفَرِ بْنِ الْمُظَفَّرِ الْعَلَوِيُّ السَّمَرْقَنْدِيُّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ مَسْعُودٍ عَنْ أَبِيهِ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ نَصْرٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مُوسَى الْخَشَّابِ قَالَ حَدَّثَنَا الْحَكَمُ بْنُ بُهْلُولٍ الْأَنْصَارِيُّ عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ هَمَّامٍ عَنْ عِمْرَانَ بْنِ قُرَّةَ عَنْ أَبِي مُحَمَّدٍ الْمَدَنِيِّ عَنِ ابْنِ أُذَيْنَةَ عَنْ أَبَانِ بْنِ أَبِي عَيَّاشٍ قَالَ حَدَّثَنَا سُلَيْمُ بْنُ قَيْسٍ الْهِلَالِيُّ قَالَ سَمِعْتُ عَلِيّاً عليه السلام يَقُولُ مَا نَزَلَتْ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ صلي الله عليه وآله آيَةٌ مِنَ الْقُرْآنِ إِلَّا أَقْرَأَنِيهَا وَأَمْلَاهَا عَلَيَّ وَكَتَبْتُهَا بِخَطِّي وَعَلَّمَنِي تَأْوِيلَهَا وَتَفْسِيرَهَا وَنَاسِخَهَا وَمَنْسُوخَهَا وَمُحْكَمَهَا وَمُتَشَابِهَهَا وَدَعَا اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لِي أَنْ يُعَلِّمَنِي فَهْمَهَا وَحِفْظَهَا فَمَا نَسِيتُ آيَةً مِنْ كِتَابِ اللَّهِ وَلَا عِلْماً أَمْلَاهُ عَلَيَّ فَكَتَبْتُهُ وَمَا تَرَكَ شَيْئاً عَلَّمَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ حَلَالٍ وَلَا حَرَامٍ وَلَا أَمْرٍ وَلَا نَهْيٍ وَمَا كَانَ أَوْ يَكُونُ مِنْ طَاعَةٍ أَوْ مَعْصِيَةٍ إِلَّا عَلَّمَنِيهِ وَحَفِظْتُهُ وَلَمْ أَنْسَ مِنْهُ حَرْفاً وَاحِداً ثُمَّ وَضَعَ يَدَهُ عَلَى صَدْرِي وَدَعَا اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ يَمْلَأَ قَلْبِي عِلْماً وَفَهْماً وَحِكْمَةً وَنُوراً لَمْ أَنْسَ مِنْ ذَلِكَ شَيْئاً وَلَمْ يَفُتْنِي شَيْ‏ءٌ لَمْ أَكْتُبْهُ فَقُلْتُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ أَ تَتَخَوَّفُ عَلَيَّ النِّسْيَانَ؟ فِيمَا بَعْدُ فَقَالَ صلي الله عليه وآله: لَسْتُ أَتَخَوَّفُ عَلَيْكَ نِسْيَاناً وَلَا جَهْلًا وَقَدْ أَخْبَرَنِي رَبِّي جَلَّ جَلَالُهُ أَنَّهُ قَدِ اسْتَجَابَ لِي فِيكَ وَ فِي شُرَكَائِكَ الَّذِينَ يَكُونُونَ مِنْ بَعْدِكَ فَقُلْتُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ وَمَنْ شُرَكَائِي مِنْ بَعْدِي قَالَ الَّذِينَ قَرَنَهُمُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِنَفْسِهِ وَبِي فَقَالَ «أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ» الْآيَةَ فَقُلْتُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ وَمَنْ هُمْ قَالَ الْأَوْصِيَاءُ مِنِّي إِلَى أَنْ يَرِدُوا عَلَيَّ الْحَوْضَ كُلُّهُمْ هَادٍ مُهْتَدٍ لَا يَضُرُّهُمْ مَنْ خَذَلَهُمْ هُمْ مَعَ الْقُرْآنِ وَالْقُرْآنُ مَعَهُمْ لَا يُفَارِقُهُمْ وَلَا يُفَارِقُونَهُ بِهِم‏.
سليم بن قيس هلالى گويد: از على عليه السلام شنيدم مى‌فرمود: هيچ آيه‌اى از قرآن بر رسول خدا صلى الله عليه وآله نازل نشد؛ جز آن كه براى من خواند و املاء كرد و من آن را به خط خود نوشتم و تأويل و تفسير و ناسخ و منسوخ و محكم و متشابه آن را به من آموخت و دعا كرد كه خداى عز و جل به من فهم و حفظ آن را تعليم دهد.
من هيچ آيه‏اى از كتاب خدا را فراموش نكردم و نه علمى را كه به من املاء كرد و نوشتم و آنچه خداى عز و جل از حلال و حرام و امر و نهى آنچه بوده و مى‌باشد از طاعت و معصيت به او آموخت و به حفظ من سپرد و يك حرف از آن فراموش را نكردم سپس دستش را بر سينه‏ام نهاد و از خداى عز و جل خواست‏ كه دلم را پر از علم و فهم و حكمت و نور كند نه چيزى را فراموش كردم و نه از قلم انداختم.
عرض كردم يا رسول اللَّه ! مى‌ترسى كه من بعد فراموش كنم، فرمود نه از فراموشى تو ترس دارم و نه از نادانى تو، پس از آنكه پروردگارم جل جلاله به من خبر داده كه دعاى مرا در باره تو و شركاء تو كه بعد از تو هستند مستجاب كرده.
عرض كردم يا رسول اللَّه شركاء بعد از من كيانند؟ فرمود آنان كه خداى عز و جل آنها را قرين خود و من ساخته و گفته «أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِى الْأَمْرِ مِنْكُمْ» تا آخر آيه گفتم يا رسول اللَّه كيانند؟ فرمود اوصياء منند تا در سر حوض به من وارد شوند همه آنان هادى و مهدى باشند، هر كه از آن‌ها كناره گيرد، به آن‌ها زيانى نمى‌رسد، آن‌ها با قرآنند و قرآن با آن‌ها است از آن‌ها جدا نشود و از او جدا نشوند.
الصدوق، ابوجعفر محمد بن علي بن الحسين (متوفاى381هـ)، كمال الدين و تمام النعمة، ص285، تحقيق: علي اكبر الغفاري، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامي ( التابعة ) لجماعة المدرسين ـ قم، 1405هـ.

عصمت ائمه از زبان امام زين العابدين عليه السلام:
 

شيخ صدوق در كتاب معانى الأخبار مى‌نويسد:
َدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ الْمُقْرِي قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو عَمْرٍو مُحَمَّدُ بْنُ جَعْفَرٍ الْمُقْرِي الْجُرْجَانِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو بَكْرٍ مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ الْمَوْصِلِيُّ بِبَغْدَادَ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَاصِمٍ الطَّرِيفِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا عَبَّاسُ بْنُ يَزِيدَ بْنِ الْحَسَنِ الْكَحَّالُ مَوْلَى زَيْدِ بْنِ عَلِيٍّ قَالَ حَدَّثَنِي أَبِي قَالَ حَدَّثَنِي مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِيهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ أَبِيهِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ عليهم السلام قَالَ: الْإِمَامُ مِنَّا لَا يَكُونُ إِلَّا مَعْصُوماً وَلَيْسَتِ الْعِصْمَةُ فِي ظَاهِرِ الْخِلْقَةِ فَيُعْرَفَ بِهَا وَلِذَلِكَ لَا يَكُونُ إِلَّا مَنْصُوصاً فَقِيلَ لَهُ: يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ فَمَا مَعْنَى الْمَعْصُومِ؟ فَقَالَ: هُوَ الْمُعْتَصِمُ بِحَبْلِ اللَّهِ وَحَبْلُ اللَّهِ هُوَ الْقُرْآنُ لَا يَفْتَرِقَانِ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ وَالْإِمَامُ يَهْدِي إِلَى الْقُرْآنِ وَالْقُرْآنُ يَهْدِي إِلَى الْإِمَامِ وَذَلِكَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ «إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ يَهْدِي لِلَّتِي هِيَ أَقْوَم‏».
عبّاس كحّال غلام زيد بن علىّ گويد: پدرم برايم گفت: حضرت موسى بن جعفر به نقل از پدرش از جدش از امام سجّاد عليهم السلام فرمود: از ما خاندان جز معصوم، شخص ديگرى نمى‏تواند امام باشد، و عصمت صفتى نيست كه‏ در ظاهر بدن باشد تا با چشم ديده شده و شناخته گردد، و به همين جهت امكان ندارد عصمت كسى را به دست آورد؛ مگر خدا به وسيله پيغمبرش آن را صريحاً فرموده باشد. شخصى عرض كرد: اى فرزند گرامى رسول خدا معنى معصوم چيست؟ فرمود: معصوم شخصى است كه به واسطه چنگ زدنش به ريسمان الهى و جدا نشدنش از آن هرگز به گناهى آلوده نگردد، و رشته محكم خدا قرآن است كه آن دو تا روز قيامت از يك ديگر جدا نگردند، و تا رستاخيز امام هدايت مى‏كند به قرآن، و قرآن راهنمائى مى‏نمايد به امام، و اين است فرموده خدا: «إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ يَهْدِى لِلَّتِى هِى أَقْوَمُ؛ همانا اين قرآن مردم را به راست‏ترين و استوارترين طريقه هدايت مى‏كند» (الإسرا/9).
الصدوق، ابوجعفر محمد بن علي بن الحسين (متوفاى381هـ)، معاني الأخبار، ص132، ناشر: جامعه مدرسين، قم‏، اول، 1403 ق‏.

عصمت ائمه از زبان امام باقر عليه السلام

شيخ صدوق در كتاب علل الشرايع مى‌نويسد:
عَنْ جَابِرِ بْنِ يَزِيدَ الْجُعْفِيِّ قَالَ قُلْتُ لِأَبِي جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ الْبَاقِرِ عليهما السلام لِأَيِّ شَيْ‏ءٍ يُحْتَاجُ إِلَى النَّبِيِّ وَالْإِمَامِ؟ فَقَالَ: لِبَقَاءِ الْعَالَمِ عَلَى صَلَاحِهِ وَذَلِكَ أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ يَرْفَعُ الْعَذَابَ عَنْ أَهْلِ الْأَرْضِ إِذَا كَانَ فِيهَا نَبِيٌّ أَوْ إِمَامٌ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ «وَما كانَ اللَّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ وَأَنْتَ فِيهِمْ» وَقَالَ النَّبِيُّ صلي الله عليه وآله «النُّجُومُ أَمَانٌ لِأَهْلِ السَّمَاءِ وَأَهْلُ بَيْتِي أَمَانٌ لِأَهْلِ الْأَرْضِ فَإِذَا ذَهَبَتِ النُّجُومُ أَتَى أَهْلَ السَّمَاءِ مَا يَكْرَهُونَ‏ وَإِذَا ذَهَبَ أَهْلُ بَيْتِي أَتَى أَهْلَ الْأَرْضِ مَا يَكْرَهُونَ» يَعْنِي بِأَهْلِ بَيْتِهِ الْأَئِمَّةَ الَّذِينَ قَرَنَ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ طَاعَتَهُمْ بِطَاعَتِهِ فَقَالَ: «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ» وَهُمُ الْمَعْصُومُونَ الْمُطَهَّرُونَ الَّذِينَ لَا يُذْنِبُونَ وَلَا يَعْصُونَ وَهُمُ الْمُؤَيَّدُونَ الْمُوَفَّقُونَ الْمُسَدَّدُونَ بِهِمْ يَرْزُقُ اللَّهُ عِبَادَهُ وَبِهِمْ تُعْمَرُ بِلَادُهُ وَبِهِمْ يُنْزِلُ الْقَطْرَ مِنَ السَّمَاءِ وَبِهِمْ يُخْرِجُ بَرَكَاتِ الْأَرْضِ وَبِهِمْ يُمْهِلُ أَهْلَ الْمَعَاصِي وَلَا يُعَجِّلُ عَلَيْهِمْ بِالْعُقُوبَةِ وَالْعَذَابِ لَا يُفَارِقُهُمْ رُوحُ الْقُدُسِ وَلَا يُفَارِقُونَهُ وَلَا يُفَارِقُونَ الْقُرْآنَ وَلَا يُفَارِقُهُمْ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِمْ أَجْمَعِين‏.
جابر بن يزيد جعفى گفت خدمت امام باقر عليه السلام عرض كردم‏: براى چه سبب و علت مردم احتياج به پيغمبر و امام عليهم السّلام دارند؟ فرمود: براى بقاء و نظم و اصلاح عالم، و بقاء و اصلاح عالم به وجود ايشان آن است كه: خداوند عذاب را از مردم (كه بواسطه اعمال بدشان مستوجب شده‏اند) دفع و رفع مى نمايد تا زمانى كه پيغمبر و امام در بين ايشان باشند. چنان كه در قرآن ميفرمايد: «وَما كانَ اللَّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ وَأَنْتَ فِيهِمْ؛ خداوند عذاب نخواهد كرد مردم را در حالى كه تو اى پيغمبر (رحمة للعالمين) در بين ايشان هستى.
و رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله و سلم فرموده: ستارگان امانند براى اهل آسمان و اهل بيت من امانند براى اهل زمين، و اگر ستارگان از آسمان فرو ريزند ميرسد باهل آسمان آنچه را كه دوست نميدارند (شايد هلاكت و نابود شدن باشد) هم چنين اگر اهل بيت من از ميان مردم بروند خواهد رسيد باهل زمين آنچه را كه مكروه ميدارند (و آن مرگست) و اهل بيت آن حضرت (دوازده نفر) ائمه ميباشند كه خداوند اطاعت آنها را با اطاعت خود و رسول خود برابر و مقرون فرموده چنان كه ميفرمايد: يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِى الْأَمْرِ مِنْكُمْ، اى كسانى كه ايمان (بخدا و رسول و قيامت) آورده‏ايد فرمان خدا و رسول و فرمانداران (از طرف خدا و رسول) را اطاعت كنيد، و ايشان معصوم و پاك هستند (از هر رجس و پليدى و اعمال زشت) و مرتكب هيچ گونه گناهى نشده و نميشوند و نافرمانى خدا را نميكنند بلكه مؤيد من عند اللَّه و براه و طريق صواب و صلاح ميباشند، و بسبب ايشان خداوند بندگان خود را روزى ميدهد و شهرهايشان را آباد ميگرداند، و بواسطه آنها باران از آسمان ميبارد و (گياه و محصولات كه توأمست با) بركات از زمين خارج مى‏شود، و بواسطه وجود ايشان است كه بگناهكاران مهلت داده شده و تعجيل در عذاب و عقوبت ايشان نميشود (تا شايد بيدار و هوشيار شوند و توبه نمايند).و روح قدسى از ايشان دقيقه و آنى جدا نميگردد، و ايشان از قرآن جدا نيستند و قرآن هم از ايشان جدا نيست، صلوات اللَّه عليهم اجمعين
الصدوق، ابوجعفر محمد بن علي بن الحسين (متوفاى381هـ)، علل الشرائع، ج1 ص123، تحقيق: السيد محمد صادق بحر العلوم، ناشر: المكتبة الحيدرية ـ النجف، 1385هـ ـ 1966م

عصمت ائمه از زبان امام صادق عليه السلام

شيخ صدوق در كتاب الخصال و معانى الأخبار نقل مى‌كند:
أَحْمَدُ بْنُ يَحْيَى الْمُكَتِّبُ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ الْوَرَّاقِ عَنْ بَشِيرِ بْنِ سَعِيدِ بْنِ قِيلَوَيْهِ عَنْ عَبْدِ الْجَبَّارِ بْنِ كَثِيرٍ التَّمِيمِيِّ الْيَمَانِيِّ قَالَ سَمِعْتُ مُحَمَّدَ بْنَ حَرْبٍ الْهِلَالِيَّ أَمِيرَ الْمَدِينَةِ يَقُولُ سَأَلْتُ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ عليهما السلام فَقُلْتُ لَهُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ فِي نَفْسِي مَسْأَلَةٌ أُرِيدُ أَنْ أَسْأَلَكَ عَنْهَا فَقَالَ إِنْ شِئْتَ أَخْبَرْتُكَ بِمَسْأَلَتِكَ قَبْلَ أَنْ تَسْأَلَنِي وَ إِنْ شِئْتَ فَاسْأَل‏…: قَالَ النَّبِيُّ صلي الله عليه وآله: أَيُّهَا النَّاسُ عَلَيْكُمْ أَنْفُسَكُمْ لا يَضُرُّكُمْ مَنْ ضَلَّ إِذَا اهْتَدَيْتُمْ وَعَلِيٌّ نَفْسِي وَأَخِي أَطِيعُوا عَلِيّاً فَإِنَّهُ مُطَهَّرٌ مَعْصُومٌ لَا يَضِلُّ وَلَا يَشْقَى‏.
محمّد بن حرب هلالى امير مدينه گويد: از امام صادق عليه السّلام پرسيدم: اى پسر رسول خدا: در دلم مسأله‏اى است كه مى‏خواهم از تو بپرسم. فرمود: اگر بخواهى پيش از آنكه از من بپرسى تو را از سؤالت خبر خواهم داد! و اگر خواستى مى‏توانى سؤال كنى‏… پيامبر اكرم صلى اللَّه عليه و آله فرمود، «اى مردم! مواظب خودتان باشيد، كه هر گاه هدايت يابيد آن كس كه گمراه است نمى‏تواند به شما زيانى برساند، على جان من و برادر من است، از او اطاعت كنيد؛ زيرا كه او پاكيزه و معصوم است، نه گمراه است و نه بدبخت.
الصدوق، ابوجعفر محمد بن علي بن الحسين (متوفاى381هـ)، علل الشرائع، ج1، ص174ـ175، تحقيق: السيد محمد صادق بحر العلوم، ناشر: المكتبة الحيدرية ـ النجف، 1385هـ ـ 1966م
همو: معاني الأخبار، ص350، ناشر: جامعه مدرسين، قم‏، اول، 1403 ق‏.
و در كتاب الخصال مى‌نويسد:
‌حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ الْهَيْثَمِ الْعِجْلِيُّ وَأَحْمَدُ بْنُ الْحَسَنِ الْقَطَّانُ وَمُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ السِّنَانِيُّ وَالْحُسَيْنُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ هِشَامٍ الْمُكَتِّبُ وَعَبْدُ اللَّهِ بْنُ مُحَمَّدٍ الصَّائِغُ وَعَلِيُّ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْوَرَّاقُ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ قَالُوا: حَدَّثَنَا أَبُو الْعَبَّاسِ أَحْمَدُ بْنُ يَحْيَى بْنِ زَكَرِيَّا الْقَطَّانُ قَالَ حَدَّثَنَا بَكْرُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ حَبِيبٍ قَالَ حَدَّثَنَا تَمِيمُ بْنُ بُهْلُولٍ قَالَ حَدَّثَنِي أَبُو مُعَاوِيَةَ عَنِ الْأَعْمَشِ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عليهما السلام قَالَ: هَذِهِ شَرَائِعُ الدِّينِ لِمَنْ أَرَادَ أَنْ يَتَمَسَّكَ بِهَا وَأَرَادَ اللَّهُ هُدَاهُ… وَالْأَنْبِيَاءُ وَالْأَوْصِيَاءُ لَا ذُنُوبَ لَهُمْ لِأَنَّهُمْ مَعْصُومُونَ مُطَهَّرُون‏… وَلَا يَصْطَفِي مِنْ عِبَادِهِ مَنْ يَعْلَمُ أَنَّهُ يَكْفُرُ بِهِ وَيَعْبُدُ الشَّيْطَانَ دُونَهُ وَلَا يَتَّخِذُ عَلَى خَلْقِهِ حُجَّةً إِلَّا مَعْصُوماً.
اين‏ها دستورات دين است براى كسى كه بخواهد پايبند آنها شده و خداوند هدايت او را خواسته باشد:… انبياء و جانشينان او هيچ گناهى بر گردن ندارند؛ چرا كه آن‌ها معصوم و پاكيزه هستند… و خداى تبارك و تعالى بر بندگانش اطاعت كسى را واجب نمى‌كند كه مى‌داند كه ايشان را گمراه مى‌كند و در ضلالت مى‌اندازد و از براى رسالتش اختيار نمى‏فرمايد و بر نمى‏گزيند و از بندگانش كسى را كه مى‌داند كه كافر مى‏شود و شيطان را به غير از خدا مى‏پرستد و بر خلقش حجتى را فرا نمى‏گيرد مگر كسى كه معصوم باشد.
الصدوق، ابوجعفر محمد بن علي بن الحسين (متوفاى381هـ)، الخصال، ج2، ص608، تحقيق: علي أكبر الغفاري، ناشر: جماعة المدرسين في الحوزة العلمية ـ قم، 1403هـ ـ 1362ش
شيخ كلينى با سند صحيح نقل مى‌كند:
مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ غَالِبٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام فِي خُطْبَةٍ لَهُ يَذْكُرُ فِيهَا حَالَ الْأَئِمَّةِ عليهم السلام وَ صِفَاتِهِم‏…
فَالْإِمَامُ هُوَ الْمُنْتَجَبُ الْمُرْتَضَى وَ الْهَادِي الْمُنْتَجَى وَ الْقَائِمُ الْمُرْتَجَى اصْطَفَاهُ اللَّهُ بِذَلِكَ وَ اصْطَنَعَهُ عَلَى عَيْنِه‏… لَمْ يَزَلْ مَرْعِيّاً بِعَيْنِ اللَّهِ يَحْفَظُهُ وَيَكْلَؤُهُ بِسِتْرِهِ مَطْرُوداً عَنْهُ حَبَائِلُ إِبْلِيسَ وَجُنُودِهِ مَدْفُوعاً عَنْهُ وُقُوبُ الْغَوَاسِقِ وَنُفُوثُ كُلِّ فَاسِقٍ مَصْرُوفاً عَنْهُ قَوَارِفُ السُّوءِ مُبْرَأً مِنَ الْعَاهَاتِ مَحْجُوباً عَنِ الْآفَاتِ مَعْصُوماً مِنَ الزَّلَّاتِ مَصُوناً عَنِ الْفَوَاحِشِ كُلِّهَا مَعْرُوفاً بِالْحِلْمِ وَالْبِرِّ فِي يَفَاعِهِ مَنْسُوباً إِلَى الْعَفَافِ وَالْعِلْمِ وَالْفَضْل‏.
امام صادق عليه السلام در خطبه‏اى كه حال و صفات امامان عليهم السلام را بيان مى‌كند، ميفرمايد:… پس امام همان برگزيده، پسنديده، رهبر، محرم اسرار و اميد بخشى است كه به فرمان خدا قيام كرده است، خدا او را براى اين برگزيده و در عالم ذر كه او را آفريده، زير نظر خود پروريده‏…
خداوند هميشه به او توجه دارد، او را نگه مى‏دارد و از او حمايت مى‌كند، دام‌هاى شيطان و لشكرش را از او دور كرده و حوادث شب هنگام و افسون جادوگران را از او دفع مى‏نمايد، چنگال بدى را از او مى‏گرداند و او را از ناپاكى‌ها بر كنار مى‏دارد و از آفات بر حذر مى‏دارد، از گناه معصوم است و از هر گونه هرزگى مصون، هر جا باشد به بردبارى و نيكو كارى معروف است و به عفاف و علم و فضل بى‏نهايت موصوف،
الكليني الرازي، أبو جعفر محمد بن يعقوب بن إسحاق (متوفاى328 هـ)، الأصول من الكافي، ج1، ص203 ـ 204، ناشر: اسلاميه‏، تهران‏، الطبعة الثانية،1362 هـ.ش.
شيخ كلينى در كتاب كافى و شيخ صدوق در كتاب معانى الأخبار با سند صحيح نقل مى‌كنند:
عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ وَعَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ جَمِيعاً عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ رِئَابٍ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ «وَما أَصابَكُمْ مِنْ مُصِيبَةٍ فَبِما كَسَبَتْ أَيْدِيكُمْ» أَ رَأَيْتَ مَا أَصَابَ عَلِيّاً وَأَهْلَ بَيْتِهِ عليهم السلام مِنْ بَعْدِهِ هُوَ بِمَا كَسَبَتْ أَيْدِيهِمْ وَهُمْ أَهْلُ بَيْتِ طَهَارَةٍ مَعْصُومُونَ فَقَالَ: إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلي الله عليه وآله كَانَ يَتُوبُ إِلَى اللَّهِ وَيَسْتَغْفِرُهُ فِي كُلِّ يَوْمٍ وَلَيْلَةٍ مِائَةَ مَرَّةٍ مِنْ غَيْرِ ذَنْبٍ إِنَّ اللَّهَ يَخُصُّ أَوْلِيَاءَهُ بِالْمَصَائِبِ لِيَأْجُرَهُمْ عَلَيْهَا مِنْ غَيْرِ ذَنْبٍ.
على بن رئاب گويد از امام صادق عليه السلام در باره تفسير اين سخن خداوند كه: «هر مصيبتى به شما رسد بخاطر اعمالى است كه انجام داده‏ايد» سؤال كردم آيا مصيبت‌هايى على و اهل بيت (معصومين او) عليهم السلام ديدند، به كارى‌هايى بود كه آنها انجام داده بودند؛ با اين كه آنان خاندان طهارت و هم معصوم (از گناه) بودند؟ فرمود: همانا رسول خدا صلى الله عليه وآله در هر روز و شب بدون اين كه گناهى انجام داده باشد، صد بار استغفار مى‌كرد و به سوى او توبه مى‌نمود، همانا خداوند دوستان خود را با مصيبت‌ها و پيش آمدها گرفتار كند تا بدان واسطه بدون گناه به آنها اجر و ثواب دهد.
الكليني الرازي، أبو جعفر محمد بن يعقوب بن إسحاق (متوفاى328 هـ)، الأصول من الكافي، ج2، ص450 ح 2، ناشر: اسلاميه‏، تهران‏، الطبعة الثانية،1362 هـ.ش.
الصدوق، ابوجعفر محمد بن علي بن الحسين (متوفاى381هـ)، معاني الأخبار، ص383، ناشر: جامعه مدرسين، قم‏، اول، 1403ق‏.
شيخ صدوق در كتاب شريف الأمالى با سند صحيح نقل مى‌كند:
حَدَّثَنَا أَبِي رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ قُتَيْبَةَ عَنْ حَمْدَانَ بْنِ سُلَيْمَانَ عَنْ نُوحِ بْنِ شُعَيْبٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ عَنْ صَالِحٍ عَنْ عَلْقَمَةَ قَالَ قَالَ الصَّادِقُ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ عليهما السلام وَقَدْ قُلْتُ لَهُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ أَخْبِرْنِي عَمَّنْ تُقْبَلُ شَهَادَتُهُ وَمَنْ لَا تُقْبَلُ فَقَالَ: يَا عَلْقَمَةُ كُلُّ مَنْ كَانَ عَلَى فِطْرَةِ الْإِسْلَامِ جَازَتْ شَهَادَتُهُ. قَالَ: فَقُلْتُ لَهُ: تُقْبَلُ شَهَادَةُ مُقْتَرِفٍ لِلذُّنُوبِ؟ فَقَالَ: يَا عَلْقَمَةُ لَوْ لَمْ تُقْبَلْ شَهَادَةُ الْمُقْتَرِفِينَ لِلذُّنُوبِ لَمَا قُبِلَتْ إِلَّا شَهَادَاتُ الْأَنْبِيَاءِ وَالْأَوْصِيَاءِ لِأَنَّهُمْ هُمُ الْمَعْصُومُونَ دُونَ سَائِرِ الْخَلْق‏.
علقة بن محمد الخضرمى گفت: به امام صادق عليه السلام عرض كردم: اى پسر رسول خدا ! شهادت چه كسى پذيرفته و يا پذيرفته نمى‌شود؟ فرمود: اى علقمه، هر كس بر فطرت اسلام باشد، گواهيش پذيرفته مى‌شود. سپس سؤال كردم: آيا گواهى گناهكاران نيز پذيرفته مى‌شود؟ فرمود: اى علقمه ! اگر شهادت گناهكاران پذيرفته نشود؛ پس بايد فقط شهادت انبياء و اوصياء پذيرفته شود؛ چرا كه تنها آن‌ها معصوم هستند نه غير آن‌ها.
الصدوق، ابوجعفر محمد بن علي بن الحسين (متوفاى381هـ)، الأمالي، ص163، تحقيق و نشر: قسم الدراسات الاسلامية – مؤسسة البعثة – قم، الطبعة: الأولى، 1417هـ.

عصمت ائمه عليهم السلام از زبان امام رضا عليه السلام

شيخ صدوق در كتاب كمال الدين، معانى الأخبار، الأمالى و عيون اخبار الرضا عليه السلام روايت جامع و كاملى را از امام رضا عليه السلام در باره امامت نقل مى‌كند كه امام در فراز‌هاى از آن، عصمت ائمه عليهم السلام ثابت مى‌كند:
حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُوسَى بْنِ الْمُتَوَكِّلِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو مُحَمَّدٍ الْقَاسِمُ بْنُ الْعَلَاءِ قَالَ حَدَّثَنِي الْقَاسِمُ بْنُ مُسْلِمٍ عَنْ أَخِيهِ عَبْدِ الْعَزِيزِ بْنِ مُسْلِمٍ؛
وَحَدَّثَنَا أَبُو الْعَبَّاسِ مُحَمَّدُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ بْنِ إِسْحَاقَ الطَّالَقَانِيُّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو أَحْمَدَ الْقَاسِمُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ الْمَرْوَزِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو حَامِدٍ عِمْرَانُ بْنُ مُوسَى بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ الْقَاسِمِ الرَّقَّامِ قَالَ حَدَّثَنِي الْقَاسِمُ بْنُ مُسْلِمٍ عَنْ أَخِيهِ عَبْدِ الْعَزِيزِ بْنِ مُسْلِمٍ قَال‏: كُنَّا مَعَ الرِّضَا عليه السلام بِمَرْوَ فَاجْتَمَعْنَا فِي الْجَامِعِ يَوْمَ الْجُمُعَةِ فِي بَدْءِ مَقْدَمِنَا فَأَدَارُوا أَمْرَ الْإِمَامَةِ وَ ذَكَرُوا كَثْرَةَ اخْتِلَافِ النَّاسِ فِيهَا فَدَخَلْتُ عَلَى سَيِّدِي عليه السلام فَأَعْلَمْتُهُ خَوَضَانَ النَّاسِ فِي ذَلِكَ فَتَبَسَّمَ عليه السلام ثُمَّ قَالَ يَا عَبْدَ الْعَزِيزِ جَهِلَ الْقَوْمُ وَ خُدِعُوا عَنْ أَدْيَانِهِم‏….
… الْإِمَامُ أَمِينُ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ فِي خَلْقِهِ وَحُجَّتُهُ عَلَى عِبَادِهِ وَخَلِيفَتُهُ فِي بِلَادِهِ وَالدَّاعِي إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَالذَّابُّ عَنْ حُرَمِ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ الْإِمَامُ هُوَ الْمُطَهَّرُ مِنَ الذُّنُوبِ الْمُبَرَّأُ مِنَ الْعُيُوبِ مَخْصُوصٌ بِالْعِلْمِ مَوْسُومٌ بِالْحِلْمِ نِظَامُ الدِّينِ وَعِزُّ الْمُسْلِمِينَ وَغَيْظُ الْمُنَافِقِينَ وَبَوَارُ الْكَافِرِين‏…
وَإِنَ الْعَبْدَ إِذَا اخْتَارَهُ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ لِأُمُورِ عِبَادِهِ شَرَحَ صَدْرَهُ لِذَلِكَ وَأَوْدَعَ قَلْبَهُ يَنَابِيعَ الْحِكْمَةِ وَأَلْهَمَهُ الْعِلْمَ إِلْهَاماً فَلَمْ يَعْيَ بَعْدَهُ بِجَوَابٍ وَلَا يُحَيَّرُ فِيهِ عَنِ الصَّوَابِ وَهُوَ مَعْصُومٌ مُؤَيَّدٌ مُوَفَّقٌ مُسَدَّدٌ قَدْ أَمِنَ الْخَطَايَا وَالزَّلَلَ وَالْعِثَارَ وَخَصَّهُ اللَّهُ بِذَلِكَ لِيَكُونَ حُجَّتَهُ عَلَى عِبَادِهِ وَشَاهِدَهُ عَلَى خَلْقِهِ وَ«ذلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَنْ يَشاءُ وَاللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ».
عبد العزيز بن مسلم گويد در زمانى كه امام على بن موسى الرضا عليه السلام در مرو بود، خدمت او رسيديم، در آغاز ورودمان روز جمعه در مسجد جامع گرد آمديم و موضوع امر امامت را در ميان گذاشته و در اطراف آن به گفتگو پرداختيم، كسانى كه حاضر بودند، اختلافات بسيارى را كه در باره امامت ياد آور شدند، من به حضور سيد خود امام رضا مشرف شدم و ديدگاه‌هاى مردم را در باره امامت به عرض او رسانيدم، آن حضرت لبخندى زد و فرمود: اى عبد العزيز بن مسلم اين مردم نادانند و از دين خود فريب خورده‏اند…
امام، امين خدا است در ميان خلقش و حجت او بر بندگانش و خليفه او در بلادش‏ و دعوت‏كننده به سوى او و دفاع‏كننده از حقوق او است، امام از گناهان پاك و از عيب‌ها بر كنار است، به دانش مخصوص و به خويشتن‌دارى نشانه دار است، موجب نظام دين و عزت مسلمين و خشم منافقين و هلاك كافرين است…
هر گاه باريتعالى به خاطر امور بندگانش، شخصى را برگزيند، به او شرح صدر عطا كرده، چشمه‏هاى حكمت‏هاى را در قلب او جارى مى‌سازد و علم به او الهام مى‌نمايد. پس از آن، ذاز جواب دادن عاجز نمى‌شود و از صدق و ثواب منحرف نمى‌شود.
امام معصوم و محفوظ است از گناه، قول و فعل او با درستى و صدق همراه و از خطاها و لغزشها ايمن است، خداوند اين ويژگى‌ها را به امام داده است تا بر بندگان او حجت و بر خلق او شاهد و گواه باشد و «اين فضل خداست كه به هر كس بخواهد (و شايسته بداند) مى‏بخشد و خداوند صاحب فضل عظيم است‏».
الصدوق، ابوجعفر محمد بن علي بن الحسين (متوفاى381هـ)، كمال الدين و تمام النعمة، ص675 ـ 681، تحقيق: علي اكبر الغفاري، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامي ( التابعة ) لجماعة المدرسين ـ قم، 1405هـ؛
همو: الأمالي، ص773 ـ 778، تحقيق و نشر: قسم الدراسات الاسلامية – مؤسسة البعثة – قم، الطبعة: الأولى، 1417هـ؛
عيون اخبار الرضا (ع)، ج2 ص195 ـ 199، تحقيق: الشيخ حسين الأعلمي، ناشر: مؤسسة الأعلمي للمطبوعات ـ بيروت، 1404هـ ـ 1984م؛
معاني الأخبار، ص96 ـ 101، ناشر: جامعه مدرسين، قم‏، اول، 1403 ق‏.

عصمت ائمه از زبان امام هادي عليه السلام

زيارت جامعه كبيره، از بهترين و پربارترين احاديثى است كه مقام ائمه عليهم السلام را به صورت كامل توضيح داده است، در اين زيارتنامه، چندين و چند بار به عصمت ائمه عليهم السلام اشاره شده است كه ما به دو مورد آن اشاره مى‌كنيم. شيخ صدوق رضوان الله تعالى عليه در كتاب عيون اخبار الرضاء عليه السلام و من لايحضر و شيخ طوسى در كتاب تهذيب الأحكام، اين زيارت نامه را نقل كرده‌اند:
حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِمْرَانَ الدَّقَّاقُ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ وَمُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ السِّنَانِيُّ وَعَلِيُّ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْوَرَّاقُ وَالْحُسَيْنُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ هِشَامٍ الْمُكَتِّبُ قَالُوا حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ الْكُوفِيُّ وَأَبُو الْحُسَيْنِ الْأَسَدِيُّ قَالُوا حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ إِسْمَاعِيلَ الْمَكِّيُّ الْبَرْمَكِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا مُوسَى بْنُ عِمْرَانَ النَّخَعِيُّ قَالَ قُلْتُ لِعَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ عليهم السلام عَلِّمْنِي يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ قَوْلًا أَقُولُهُ بَلِيغاً كَامِلًا إِذَا زُرْتُ وَاحِداً مِنْكُمْ فَقَالَ: إِذَا صِرْتَ إِلَى الْبَابِ فَقِفْ وَ اشْهَدِ الشَّهَادَتَيْنِ وَ أَنْتَ عَلَى غُسْل‏…
وَأَشْهَدُ أَنَّكُمُ الْأَئِمَّةُ الرَّاشِدُونَ الْمَهْدِيُّونَ الْمَعْصُومُونَ الْمُكَرَّمُونَ الْمُقَرَّبُونَ الْمُتَّقُونَ الصَّادِقُون‏….
عَصَمَكُمُ اللَّهُ مِنَ الزَّلَلِ وَآمَنَكُمْ مِنَ الْفِتَنِ وَطَهَّرَكُمْ مِنَ الدَّنَسِ وَأَذْهَبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ وَطَهَّرَكُمْ تَطْهِيراً.
الصدوق، ابوجعفر محمد بن علي بن الحسين (متوفاى381هـ)، من لا يحضره الفقيه، ج2، ص609 ـ 617، ح3213، تحقيق: علي اكبر الغفاري، ناشر: جامعه مدرسين حوزه علميه قم؛
عيون اخبار الرضا (ع)، ج1، ص305 ـ309، تحقيق: الشيخ حسين الأعلمي، ناشر: مؤسسة الأعلمي للمطبوعات ـ بيروت، 1404هـ ـ 1984م؛
الطوسي، الشيخ ابوجعفر، محمد بن الحسن بن علي بن الحسن (متوفاى460هـ)، تهذيب الأحكام، ج6، ص95 ـ 101، تحقيق: السيد حسن الموسوي الخرسان، ناشر: دار الكتب الإسلامية ـ طهران، الطبعة الرابعة،‌1365 ش.
علامه مجلسى رضوان الله تعالى عليه بعد از شرح اين زيارتنامه مى‌گويد:
أقول: إنما بسطت الكلام في شرح تلك الزيارة قليلا وإن لم أستوف حقها حذرا من الإطالة لأنها أصح الزيارات سندا، وأعمها موردا، وأفصحها لفظا وأبلغها معنى، وأعلاها شأنا.
من (مجلسي) مى‌گويم: من در شرح اين زيارت، زياد سخن نگفتم و اگر حق آن را نتوانستم ايفا كنم، از ترس طولانى شدن سخن بود؛ چرا كه اين زيارت نامه، از نظر سند صحيح‌ترين زيارت، از نظر مورد گسترده‌ترين، از نظر لفظ فصيح‌ترين و از نظر معنا رساترين و از نظر ارزش برترين زيارت نامه است.
المجلسي، محمد باقر (متوفاى 1111هـ)، بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج99، ص145، تحقيق: محمد الباقر البهبودي، ناشر: مؤسسة الوفاء – بيروت – لبنان، الطبعة: الثانية المصححة، 1403هـ – 1983م.

ادله عقلي عصمت:

علاوه بر دلائل نقلى كه براى اثبات عصمت ارائه و ثابت شد، از ديدگاه عقل نيز عصمت براى پيامبر و امام واجب است. علماى شيعه همواره در كنار استناد به آيات و روايات به ادله عقلى نيز تمسك كرده‌اند. ما به جهت اختصار به چند دليل اشاره مى‌كنيم:

دليل اعتماد

يكى از دلائل عقلى براى لزوم عصمت پيامبر و امام، «دليل اعتماد» است. به اين معنا كه اگر پيامبر و امام، معصوم از گناه، خطا، نسيان و سهو نباشد، مردم به او اعتماد نكرده، گفته‌هاى او را جدى نخواهند گرفت و به اوامر و نواهى او گوش نخواهند داد؛ چرا كه مردم احتمال مى‌دهند در اين گفتار و يا كردار خود دچار اشتباه شده باشد و يا با پيروى از هواى نفس بر خلاف دستور خدا، فرمان داده باشد.
پس امام بايد از هر گونه گناه و خطا معصوم باشد.

دليل نقض غرض:

پيامبر و امام، از جانب خداوند انتخاب شده‌اند تا بشر را به سوى صراط مستقيم الهى و هدف نهائى كه همان كمال مطلق است، هدايت و راهنمايى كنند، حال اگر خود آن‌ها از صراط مستقيم منحرف شده، پاى‌بند به دستوراتى كه خود داده‌اند نباشند و بر خلاف محتواى رسالتشان گام بردارند، اقتدار خود را در ميان مردم از دست مى‌دهند و مردم رفتار متناقض با گفتارشان را به رخ شان خواهند كشيد و ديگر به آن‌ها اعتماد نخواهند كرد. در نتيجه هدفى كه خداوند از رسالت و امامت آن‌ها مد نظر داشته محقق نشده و نقض غرض خواهد شد و نقض غرض شايسته خداوند حكيم نيست؛ ازاين رو، پيامبر و امام بايد معصوم باشد تا مردم به او اعتماد كنند و غرضى خداوند از انتخاب آن‌ها داشته است، حاصل شود.
خواجه نصيرالدين طوسى در تجريد الإعتقاد در اين باره مى‌گويد:
قال: ويجب في النبي العصمة ليحصل الوثوق فيحصل الغرض.
پيامبر بايد معصوم باشد تا مردم به او اعتماد كنند و در نتيجه غرض از بعثت حاصل شود
الحلي الأسدي، جمال الدين أبو منصور الحسن بن يوسف بن المطهر (متوفاى 726هـ)، كشف المراد في شرح تجريد الاعتقاد، ص471، تحقيق و تصحيح: الشيخ حسن حسن زاده الآملي، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامي التابعة لجماعة المدرسين ـ قم، 1417هـ.
بنابراين اگر پيامبر و امام معصوم نباشند، غرضى كه خداوند از نصب آن‌ها داشته است، نقض شده و نقض غرض براى خداوند حكيم جايز نيست.

اطاعت مطلق از امام

طبق آيه اولى الأمر كه پيش از اين گذشت، اطاعت مطلق از امام عليه السلام واجب است و خداوند به همه ما دستور داده است كه از تمام فرمان‌هاى امام اطاعت كنند؛ همان طورى كه لازم است از تمام دستور‌هاى خدا و پيامبرش اطاعت كنيم.
حال اگر امام، معصوم از خطا و اشتباه نباشند، ممكن است دستورى بر خلاف دستور خدا يا پيامبرش به عمد يا به سهو بدهد، در اين صورت يا اطاعت از چنين امام واجب است يا واجب نيست، اگر واجب باشد، لازمه‌اش اين است كه بگوييم خداوند اجازه گناه به همه داده و بلكه واجب كرده است و چنين ملازمه‌اى از ديدگاه عقل و شرع مردود است. اگر اطاعت از اين امام واجب نباشد، با اصل انتصاب اين شخص به عنوان امام مفترض الطاعة در تضاد است. پس امام بايد معصوم باشد تا اطاعت مطلق از او امكان‌پذير باشد.
مرحوم مظفر در كتاب عقائد الإمامية در اين باره مى‌نويسد:
والدليل على وجوب العصمة: أنه لو جاز أن يفعل النبي المعصية أو يخطأ وينسى، وصدر منه شئ من هذا القبيل، فأما أن يجب اتباعه في فعله الصادر منه عصيانا أو خطأ أو لا يجب، فإن وجب اتباعه فقد جوزنا فعل المعاصي برخصة من الله تعالى بل أوجبنا ذلك، وهذا باطل بضرورة الدين والعقل، وإن لم يجب اتباعه فذلك ينافي النبوة التي لا بد أن تقترن بوجوب الطاعة أبدا.
على أن كل شئ يقع منه من فعل أو قول فنحن نحتمل فيه المعصية أو الخطأ فلا يجب اتباعه في شئ من الأشياء فتذهب فائدة البعثة، بل يصبح النبي كسائر الناس ليس لكلامهم ولا لعملهم تلك القيامة العالية التي يعتمد عليها دائما. كما لا تبقى طاعة حتمية لأوامره ولا ثقة مطلقة بأقواله وأفعاله.
وهذا الدليل على العصمة يجري عينا في الإمام، لأن المفروض فيه أنه منصوب من الله تعالى لهداية البشر خليفة للنبي، على ما سيأتي في فصل الإمامة.
دليل وجوب عصمت اين است كه: اگر انجام معصيت، خطا و نسيان براى پيامبر جايز باشد و از او چنين اعمالى سر بزند، دو حالت دارد: 1. يا اطاعت و پيروى از او در اين گناه و خطايى كه از او سر زده، واجب است، در اين صورت انجام گناه و معصيت براى ما با اجازه خداوند جايز و بلكه واجب است و اين مطلب به ضرورت دين و عقل باطل است؛ 2. اطاعت (از چنين پيامبري) واجب نباشد و اين با اصل نبوتى كه لازم است با اطاعت مطلق و ابدى همراه باشد، در تضاد خواهد بود.
به هر حال، وقتى كارى از او سر مى‌زند يا سخنى مى‌گويد، ما احتمال مى‌دهيم در اين گفتار يا كردار، معصيت و يا اشتباه كرده باشد؛ پس پيروى از او در هيچ چيز واجب نيست، در نتيجه فايده بعثت از بين مى‌رود؛‌ بلكه پيامبر همانند ساير مردم خواهد شد كه گفتار و دانش آن‌ها آن قدر ارزش ندارد كه هميشه بتوان بر آن اعتماد كرد؛ چنانچه لزوم اطاعت از اوامر او نيز از بين مى‌رود و ديگر اعتماد مطلق به گفتار و كردار او وجود نخواهد داشت.
اين دليل بر عصمت (پيامبر) براى امام نيز جارى است؛ چرا كه فرض ما اين است كه امام از جانب خداوند براى هدايت بشر بعد از پيامبر انتخاب شده است كه تفصيل اين مطلب در فصل امام خواهد آمد.
المظفر، الشيخ محمد رضا (متوفاي1381هـ)، عقائد الإمامية، ص54، ناشر: انتشارات أنصاريان ـ قم.
برخى از دانشمندان بزرگ سنى نيز به همين مطلب اشاره كرده‌اند. قرطبى، مفسر پرآوازه اهل سنت براى اثبات عصمت پيامبران اين گونه استدلال كرده است:
وقال جمهور من الفقهاء من أصحاب مالك وأبي حنيفة والشافعي: إنهم معصومون من الصغائر كلها كعصمتهم من الكبائر أجمعها لأنا أمرنا بأتباعهم في أفعالهم وآثارهم وسيرهم أمرا مطلقا من غير التزام قرينة فلو جوزنا عليهم الصغائر لم يمكن الأقتداء بهم إذ ليس كل فعل من أفعالهم يتميز مقصده من القربة والإباحة أو الحظر أو المعصية ولا يصح أن يؤمر المرء بأمتثال أمر لعله معصية
جمهور فقها از طرفداران مالك، ابوحنيفه و شافعى گفته‌اند: پيامبران از تمام گناهان صغيره معصوم هستند؛ همان طورى كه از تمام گناهان كبيره معصوم هستند؛ چرا كه خداوند به صورت مطلق به ما دستور داده است كه از كردار، آثار و روش آن‌ها پيروى كنيم و هيچ قرينه‌اى بر خلاف آن نيز نياورده است؛‌ پس اگر انجام صغيره براى آن‌ها جايز باشد، پيروى از آن‌ها ممكن نيست؛ چرا كه در اين صورت ممكن است هر فعلى از افعال آن‌ها ممكن است به قصد قربت باشد، يا عملى است مباح، مكروه و يا حرام و سزاوار نيست كه خداوند ما را به امتثال از امرى دستور دهد كه احتمال معصيت در آن وجود دارد.
الأنصاري القرطبي، ابوعبد الله محمد بن أحمد (متوفاى671هـ)، الجامع لأحكام القرآن، ج1، ص308، ناشر: دار الشعب – القاهرة.
بنابراين،‌ اگر اطاعت مطلق از امام واجب است؛ پس بايد معصوم نيز باشند تا اطاعت مطلق از آن‌ها امكان پذير باشد.

امام، اسوه مردم است
 

امام،‌ همانند پيامبر، اسوه تربيتى مردم و مربيان بشر هستند؛ حال اگر معصوم نباشند و رفتارشان بر خلاف گفتارشان باشد، هرگز نمى‌توانند براى ديگران اسوه باشند. در نتيجه رفتار و گفتار آن‌ها هرگز سبب تربيت مردم نشده و تمام نقشه‌ها و هدف‌هاى تربيتى آن‌ها در جامعه عقيم خواهند ماند؛ زيرا درست است كه گفتار نيك نيز تأثير خود را در تربيت مردم دارد؛ اما به قول معروف «دو صد گفته نيرزد به نيم كردار».
نكته ديگر اين كه: اگر پيامبر و امام معصوم نباشند، ممكن است بر خلاف گفته‌هاى خود عمل نموده و بين گفته و كردار آن‌ها هماهنگى وجود نداشته باشد؛ در حالى كه خداوند در قرآن كريم، عدم هماهنگى بين گفتار و كردار را گناه بزرگ شمرده و سبب خشم خود دانسته است، آن جا كه مى‌فرمايد:
يَأَيهُّا الَّذِينَ ءَامَنُواْ لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ. كَبرُ مَقْتًا عِندَ اللَّهِ أَن تَقُولُواْ مَا لَا تَفْعَلُون‏. الصف 2 ـ 3.
اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! چرا سخنى مى‏گوييد كه عمل نمى‏كنيد؟! نزد خدا بسيار موجب خشم است كه سخنى بگوييد كه عمل نمى‏كنيد!
حال چگونه ممكن است كه خداوند كسى را براى هدايت مردم انتخاب كند كه عملكرد او مايه خشم خداوند شود؟
سيد مرتضى در اين باره مى‌گويد:
وإذا ثبت أنه الإمام المستخلف على الأمة، ثبت أنه معصوم، لأن العقول قد دلت على أن الإمام لا بد من أن يكون معصوما لا يجوز تخطيه من الخط ما جاز على رعيته….
وقتى ثابت شود كه امام براى خلافت بر امت انتخاب شده است، ثابت مى‌شود كه او معصوم است؛ چرا كه عقل‌ها دلالت مى‌كند كه بايد بايد معصوم باشد و جايز نيست كه او از مسيرى كه براى رعيت خود معين كرده است، خارج شود.
المرتضي علم الهدي، ابوالقاسم علي بن الحسين بن موسي بن محمد بن موسي بن إبراهيم بن الإمام موسي الكاظم عليه السلام (متوفاى436هـ)، رسائل المرتضى، ج3 ص90، تحقيق: تقديم: السيد أحمد الحسيني / إعداد: السيد مهدي الرجائي، ناشر: دار القرآن الكريم – قم، 1405هـ.
از اين رو، پيامبر و امام بايد معصوم از هرگونه گناه و خطا باشند و رفتار و كردار آن‌ها بايكديگر مطابقت داشته باشد و گرنه هدف‌هاى تربيتى آن‌ها هرگز در جامعه محقق نشده و نمى‌توانند براى ديگران اسوه باشند.

برهان بطلان تسلسل
 

دليل ديگر بر وجوب عصمت امام، بطلان تسلسل است. تقرير اين برهان به اين صورت است كه دليل نياز مردم به وجود و نصب امام از جانب خداوند،‌ خطاپذيرى مردم است.
به عبارت ديگر: بر طبق قاعده لطف مقرب، «وجود امام لطفى است كه مكلف را به انجام طاعت نزديك و از ارتكاب معصيت دور مى‌كند»؛ چنانچه علامه حلى در اين باره مى‌گويد:
اللطف هو ما يكون المكلف معه أقرب إلى فعل الطاعة وأبعد من فعل المعصية.
لطف آن است كه مكلف با وجود آن به انجام طاعت نزديك و از انجام معصيت دور مى‌شود.
الحلي الأسدي، جمال الدين أبو منصور الحسن بن يوسف بن المطهر (متوفاى 726هـ)، كشف المراد في شرح تجريد الاعتقاد، ص444، تحقيق و تصحيح: الشيخ حسن حسن زاده الآملي، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامي التابعة لجماعة المدرسين ـ قم، 1417هـ.
حال اگر خود امام معصوم از خطا و معصيت نباشد، خود نياز به وجود امام ديگرى دارد و آن امام نيز نياز به وجود امام ديگر و… كه منجر به تسلسل مى‌شود و تسلسل از ديدگاه عقلا باطل است.
شيخ طوسى در اين باره مى‌گويد:
(في صفات الإمام) يجب أن يكون الإمام معصوما من القبائح والاخلال بالواجبات، لأنه لو لم يكن كذلك لكانت علة الحاجة قائمة فيه إلى إمام آخر، لأن الناس إنما احتاجوا إلى إمام لكونهم غير معصومين، ومحال أن تكون العلة حاصلة والحاجة مرتفعة، لأن ذلك نقص العلة. ولو احتاج إلى إمام لكان الكلام فيه كالكلام في الإمام الأول، وذلك يؤدي إلى وجود أئمة لا نهاية لهم أو الانتهاء إلى إمام معصوم ليس من ورائه إمام، وهو المطلوب.
واجب است كه امام از انجام زشتى‌ها و ترك واجبات معصوم باشد؛ چرا كه اگر اين گونه نباشد، عدم عصمت او علت است براى نياز به انتصاب امام ديگرى؛ چرا كه مردم به اين دليل به امام نياز دارند كه خودشان معصوم نيستند و محال است كه علت باشد و معلول وجود نداشته باشد. و اگر خود امام به امام ديگر نياز داشته باشد، همين سخن در باره امام دوم نيز تكرار مى‌شود، كه نتيجه آن امامانى است كه پايانى براى آن‌ها نيست (تسلسل پيش مى‌آيد) يا امام معصوم است كه بعد از او امام نيست و همين مطلوب ما است.
الطوسي، الشيخ ابوجعفر، محمد بن الحسن بن علي بن الحسن (متوفاى460هـ)، الاقتصاد، ص189، ناشر: منشورات مكتبة جامع چهلستون ـ تهران، 1400هـ
و علامه حلى در اين باره مى‌گويد:
اختلف المسلمون في: أن الإمام هل يجب أن يكون معصوما أم لا ؟ فذهب بعضهم: إلى وجوب ذلك. ومنع منه آخرون: وجوزوا إمامة الفاسق.
والحق: الأول. لأن الحاجة إلى الإمام إنما هي ردع الظالم عن ظلمه، والفاسق عن معصيته، فلو جاز عليه ذلك، لافتقر إلى إمام آخر وتسلسل وهو محال.
مسلمانان در اين مسأله اختلاف دارد كه: آيا واجب است كه امام معصوم باشد يا خير؟ برخى اعتقاد دارند كه واجب است. و برخى ديگر اين مطلب را قبول ندارند و امام فاسق را نيز جايز دانسته‌اند.
ديدگاه حق، همان ديدگاه اول است؛ چرا كه فلسفه نياز به امام دور كردن ظالم از ظلم و فاسق از معصيت است و اگر اين اعمال براى خود او جايز باشد، خود به امام ديگر نياز دارد و نتيجه آن تسلسل است و تسلسل محال است.
الحلي الأسدي، جمال الدين أبو منصور الحسن بن يوسف بن المطهر (متوفاى 726هـ)، الرسالة السعدية، ص81، تحقيق: عبد الحسين محمد على بقال، ناشر: كتابخانه عمومى حضرت آية الله العظمى مرعشي نجفي ـ قم، الطبعة: الأولى،1410هـ
و در كتاب ديگرش مى‌گويد:
أن الإمام لو لم يكن معصوما لزم التسلسل، والتالي باطل فالمقدم مثله، بيان الشرطية أن المقتضي لوجوب نصب الإمام هو تجويز الخطأ على الرعية، فلو كان هذا المقتضي ثابتا في حق الإمام وجب أن يكون له إمام آخر ويتسلسل أو ينتهي إلى إمام لا يجوز عليه الخطأ فيكون هو الإمام الأصلي.
اگر امام معصوم نباشد، تسلسل پيش مى‌آيد و تالى (تسلسل) باطل است؛ پس مقدم (عدم عصمت) همانند آن باطل خواهد بود. بيان ملازمه اين است كه: فلسفه وجوب نصب امام، جايز الخطا بودن مردم است و اگر اين ملازمه در باره امام نيز ثابت باشد، واجب است كه براى او نيز امام ديگرى باشد كه در نتيجه يا منجر به تسلسل خواهد شد يا به امامى منتهى مى‌شود كه خطا براى او جايز نباشد؛ پس او اما اصلى خواهد بود.
الحلي الأسدي، جمال الدين أبو منصور الحسن بن يوسف بن المطهر (متوفاى 726هـ)، كشف المراد في شرح تجريد الاعتقاد، ص492، تحقيق و تصحيح: الشيخ حسن حسن زاده الآملي، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامي التابعة لجماعة المدرسين ـ قم، 1417هـ.
در يك كلام اگر امام اهل خطا و گناه باشد، نيازمند امام ديگرى است كه در اين صورت يا بايد به امام معصوم ختم شود كه مطلوب ما است يا منجر به تسلسل شود كه از نظر عقلا مردود است.

لزوم اتمام حجت

امام، حجت خداوند بر روى زمين است، اگر امام معصوم نباشد، حجت خداوند بر مردم تمام نخواهد شد؛ در حالى كه بازخواست مردم در قيامت مستلزم اتمام حجت بر آن‌ها است.
به عبارت ديگر، خداوند اگر بخواهد كسى را عقاب كند بايد زبان عذر او را كوتاه كرده باشد و اگر چنين نكند، عقلا عقاب و عتاب كردن كسى به خاطر انجام ندادن فرامين الهى، صحيح نيست؛ زيرا آن بنده نيز مى‌تواند عذر بياورد كه اگر من فلان دستور را انجام ندادم، امام كه خود حافظ دين و شريعت و خليفه تو در روى زمين بود، انجام نداد به همين دليل حجت بر من تمام نشد و من فكر كردم كه انجام آن لازم نيست و گر نه خود امام كه مجرى احكام الهى است بايد آن را انجام مى‌داد.
بنابراين،‌ امام بايد از هرگونه گناه، خطا، نسيان و سهو معصوم باشد تا حجت بر مردم تمام شود و اگر با وجود چنين امام معصومى مردم به دستورات و حدود الهى كه از طريق همان امام ابلاغ و اجرا مى‌شود عمل نكنند، آن وقت زبان عذرشان كوتاه است و خداوند مى‌تواند از او بازخواست كند.
البته دلائل ديگرى همچون، قاعده لطف، قاعده عدم تسلسل و… نيز براى اثبات عصمت اقامه شده است كه دوستان عزيز را به كتاب‌هاى مفصل ارجاع مى‌دهيم.

ديدگاه علماي شيعه در باره عصمت
 

طبق دلايلى كه گذشت، تمام شيعيان در طول تاريخ به عصمت اهل بيت عليهم السلام اعتقاد راسخ داشته‌اند. بزرگان شيعه نيز تصريح كرده‌اند كه تمام شيعان بر اين مطلب اتفاق دارند. ما به جهت اختصار به گفته چند تن از اين بزرگواران اكتفا مى‌كنيم.

شيخ صدوق (متوفاي381هـ):
 

شيخ صدوق از قديمى‌ترين دانشمندان شيعه در باره عصمت ائمه عليهم السلام مى‌نويسد:
واعتقادنا فيهم: أنهم أولوا الأمر الذين أمر الله تعالى بطاعتهم… وأنهم معصومون من الخطأ والزلل. وأنهم الذين أذهب الله عنهم الرجس وطهرهم تطهيرا. وأن لهم المعجزات والدلائل. وأنهم أمان لأهل الأرض، كما أن النجوم أمان لأهل السماء.
اعتقاد ما (شيعيان) در باره ائمه عليهم السلام اين است كه: آن‌ها همان «اولى الأمر»ى هستند كه خداوند دستور به اطاعت از آن‌ها را داده است، همچنين ما اعتقاد داريم كه آن‌ها از هر گونه خطا و لغزش معصومند و آن‌ها كسانى هستند كه خداوند هر گونه پليدى را از آن‌ها زدوده و آن‌ها را پاك و پاكيزه كرده است. ما اعتقاد داريم كه آن‌ها داراى معجزه و دليل هستند، آن‌ها امان اهل زمنين هستند؛‌ همان طورى كه ستارگان امان اهل آسمانند.
الصدوق، ابوجعفر محمد بن علي بن الحسين (متوفاى381هـ)، الاعتقادات في دين الإمامية، ص94، تحقيق: عصام عبد السيد، ناشر: دار المفيد للطباعة والنشر والتوزيع ـ بيروت، الطبعة: الثانية، 1414هـ
و در ادامه در بحث عصمت مى‌نويسد:
اعتقادنا في الأنبياء والرسل والأئمة والملائكة صلوات الله عليهم أنهم معصومون مطهرون من كل دنس، وأنهم لا يذنبون ذنبا، لا صغيرا ولا كبيرا، ولا يعصون الله ما أمرهم، ويفعلون ما يؤمرون. ومن نفي عنهم العصمة في شئ من أحوالهم فقد جهلهم.
اعتقاد ما در باره انبيا، رسولان، ائمه و ملائكه كه درود خداوند بر آن‌ها باد، اين است كه آن‌ها از هر گونه پليدى معصوم و پاك هستند. و‌ آن‌ها گناهى؛ چه كبيره و چه صغيره انجام نمى‌دهند، هرگز از دستوراتى كه خداوند داده به آن‌ها داده است سرپيچى نكرده و تمام فرامين را انجام داده‌اند. و كسانى كه عصمت را از آن‌ها در هر يك از حالاتشان نفى مى‌كنند، به درستى كه آن‌ها جاهل هستند.
الصدوق، ابوجعفر محمد بن علي بن الحسين (متوفاى381هـ)، الاعتقادات في دين الإمامية، ص96، تحقيق: عصام عبد السيد، ناشر: دار المفيد للطباعة والنشر والتوزيع ـ بيروت، الطبعة: الثانية، 1414هـ

شيخ مفيد (متوفاي413هـ)
 

شيخ مفيد رضوان الله تعالى عليه، يكى ديگر از بزرگان تاريخ شيعه در باره عصمت مى‌نويسد:
ويجب على كل مكلف أن يعرف إمام زمانه، ويعتقد إمامته وفرض طاعته، وأنه أفضل أهل عصره وسيد قومه، وأنهم في العصمة والكمال كالأنبياء عليهم السلام
بر هر مكلفى واجب است كه امام زمانش را بشناسد و اعتقاد به امامت و وجوب اطاعت از او را داشته باشد، و نيز واجب است كه اعتقاد داشته باشد، امام، برترين فرد زمان خود و آقاى قومش است و آن‌ها همانند انبياء، معصوم و انسان كامل هستند.
الشيخ المفيد، محمد بن محمد بن النعمان ابن المعلم أبي عبد الله العكبري البغدادي (متوفاى413 هـ)، المقنعة، ص32، تحقيق و نشر: مؤسسة النشر الإسلامي التابعة لجماعة المدرسين ـ قم، الطبعة: الثانية، 1410 ه‍
و در ديگر كتابش مى‌گويد:
واتفقت الإمامية على أن إمام الدين لا يكون إلا معصوما من الخلاف لله تعالى، عالما بجميع علوم الدين، كاملا في الفضل، باينا من الكل بالفضل عليهم في الأعمال التي يستحق بها النعيم المقيم.
اماميه، اتفاق دارند بر اين كه امام بايد از مخالفت با خداوند تعالى معصوم باشد و عالم به تمام علوم دين باشد و…
الشيخ المفيد، محمد بن محمد بن النعمان ابن المعلم أبي عبد الله العكبري البغدادي (متوفاى413 هـ)، أوائل المقالات، ص40، تحقيق: الشيخ ابراهيم الأنصاري، ناشر: دار المفيد للطباعة والنشر والتوزيع ـ بيروت، الطبعة: الثانية، 1414هـ.

سيد مرتضي (متوفاي436هـ)
 

سيد مرتضى، نيز در باره عصمت و اين كه تمام علماى پيرو اهل بيت همين اعتقاد را دارند، مى‌نويسد:
لأنا نعلم ضرورة أن كل عالم من علماء الإمامية يذهب إلى أن الإمام يجب أن يكون معصوما منصوصا عليه، وإن لم نعلم كل قائل بذلك وذاهب إليه بعينه واسمه ونسبه.
… زيرا به به صورت بديهى مى‌دانيم كه هر عالمى از علماى اماميه، اين اعتقاد را داند كه واجب امام معصوم و منصوص باشد؛ اگر چه تمام قائلان آن را به صورت تك تك با اسم و نسب نمى‌شناسيم.
المرتضي علم الهدي، ابوالقاسم علي بن الحسين بن موسي بن محمد بن موسي بن إبراهيم بن الإمام موسي الكاظم عليه السلام (متوفاى436هـ)، رسائل المرتضى، ج2 ص368، تحقيق: تقديم: السيد أحمد الحسيني / إعداد: السيد مهدي الرجائي، ناشر: دار القرآن الكريم – قم، 1405هـ.

شيخ طوسي (متوفاي460هـ)
 

شيخ طوسى، معروف به شيخ الطايفه نيز در كتاب‌هاى متعددش بر عصمت ائمه عليهم السلام تأكيد كرده است كه ما به يك نمونه اشاره مى‌كنيم. وى در كتاب الرسائل العشر مى‌نويسد:
مسألة: الإمام عليه السلام معصوم من أول عمره إلى آخره في أقواله وأفعاله وتروكه عن السهو والنسيان، بدليل أنه لو فعل المعصية لسقط محله من القلوب، ولو جاز عليه السهو والنسيان لارتفع الوثوق بإخباراته، فتبطل فائدة نصبه.
امام، كسى است كه از اول عمر تا آخر آن معصوم است؛ چه در گفتار و چه در آن چه انجام مى‌دهد يا ترك مى‌كند و نيز از سهو و فراموشى معصوم است؛ به دليل اين كه اگر امام معصيتى انجام دهد، جايگاهش را در قلب مردم از دست مى‌دهد،‌ و نيز اگر سهو و نسيان براى او جايز باشد، اعتماد به گفتار آن‌ها از بين مى‌رود و در نتيجه فايده نصب آن‌ها باطل خواهد شد.
الطوسي، الشيخ ابوجعفر، محمد بن الحسن بن علي بن الحسن (متوفاى460هـ)، الرسائل العشر، ص98، ناشر: مؤسسة النشر الإسلامي التابعة لجماعة المدرسين ـ قم.
تا اين جا با استناد به آيات قرآن، روايات اهل بيت عليهم السلام و دلالت عقل، ثابت شد كه ائمه عليهم السلام از هر گونه، گناه، خطا، سهو و نسيان معصوم و پاك هستند.
در ادامه به يكى از شبهاتى كه منكران عصمت مطرح و آن را در بوق و كرنا كرده‌اند مى‌پردازيم.

آيا اميرمؤمنان عليه السلام خود را معصوم مي‌دانست؟
 

طرح شبهه
 

شيعيان ادعا مى‌كنند كه امامان آن‌ها معصوم هستند؛ در حالى كه على (عليه السلام) صراحتا در نهج البلاغه مى‌گويد كه من فراتر از آن نيستم كه خطا نكنم: «انى لست فى نفسى بفوق أن اخطئ».
وقتى خود امام على (ع) مى‌گويد من فراتر از اين نيستم که خطا مى‌کنم، شما کاسه داغ‌تر از آش هستيد.

نقد و بررسياصل كلام اميرمؤمنان عليه السلام
 

اميرمؤمنان عليه السلام در خطبه 216 نهج البلاغه مى‌فرمايد:
فَلَا تَكُفُّوا عَنْ مَقَالَةٍ بِحَقٍّ أَوْ مَشُورَةٍ بِعَدْلٍ فَإِنِّي لَسْتُ فِي نَفْسِي بِفَوْقِ أَنْ أُخْطِئَ وَلَا آمَنُ ذَلِكَ مِنْ فِعْلِي إِلَّا أَنْ يَكْفِيَ اللَّهُ مِنْ نَفْسِي مَا هُوَ أَمْلَكُ بِهِ مِنِّي.
پس، از گفتن حق، از مشورت در عدالت خوددارى نكنيد، زيرا خود را برتر از آن كه اشتباه كنم و از آن ايمن باشم نمى‏دانم، مگر آن كه خداوند( كسيكه به من از خودم مالك تر است) مرا حفظ فرمايد.
نهج البلاغه عبده، ج2، ص201، خطبه216؛
الكليني الرازي، أبي جعفر محمد بن يعقوب بن إسحاق (متوفاي328 هـ)، الكافي، ج8، ص356، تحقيق و تصحيح وتعليق علي أكبر الغفاري، ناشر: دار الكتب الإسلامية – طهران، الطبعةالرابعة،1362 هـ.ش.
در واقع معناي كلام امام عليه السلام اين مي شود:
روشن است كه اميرمؤمنان عليه السلام و نيز تمامى انبياء همانند انسان‌هاى ديگر داراى دو قوه عقل و شهوت هستند. آن‌ها نيز همانند ما قادر هستند كه اشتباه كنند و يا مرتكب گناه شوند؛ اما تفاوتى كه آن‌ها با بقيه مردم عادى دارند، در اين است كه لطف خداوند هميشه شامل حال آن‌ها است، پس امام عليه السلام در اين خطبه،‌ نه تنها خود را معصوم مى‌داند؛ بلكه سر منشأ اين عصمت را نيز لطف خداوند مى‌داند.
اين گفته اميرمؤمنان عليه السلام دقيقا بر طبق همان تعريفى است كه شيعه از عصمت دارد؛ يعنى آن‌ها قدرت بر انجام گناه را دارند؛ اما لطف خداوند هميشه شامل حال آن‌ها است و آن‌ها را از گناه و خطا باز مى‌دارد؛ چنانچه پيش از اين، تعريف عصمت را از زبان شيخ مفيد رضوان الله تعالى عليه اين چنين نقل كرديم:
العصمة لطف يفعله الله تعالى بالمكلف بحيث يمتنع منه وقوع المعصية وترك الطاعة مع قدرته عليهما.
عصمت، لطفى از جانب خداوند است كه شامل حال مكلف مى‌شود و او را از وقوع در معصيت و ترك اطاعت باز مى‌دارد؛ با اين كه آن شخص قادر به انجام آن‌ دو است.
الشيخ المفيد، محمد بن محمد بن النعمان ابن المعلم أبي عبد الله العكبري، البغدادي (متوفاي413 هـ)، النكت الإعتقادية و رسائل اخري، ص37، تحقيق: رضا مختاري، ناشر: دار المفيد للطباعة والنشر والتوزيع – بيروت – لبنان، الطبعة: الثانية، 1414 هـ – 1993 م. توضيحات: چاپ كنگره هزارمين سالگرد رحلت شيخ مفيد.
سخن امام عليه السلام با تعريفى كه شيخ مفيد از عصمت دارد، دقيقا عين هم هستند و تفاوتى با يكديگر ندارند.
درست است كه آن حضرت در صدر كلام خود فرموده است:
لَسْتُ فِي نَفْسِي بِفَوْقِ أَنْ أُخْطِئَ وَلَا آمَنُ ذَلِكَ مِنْ فِعْلِي.
خود را برتر از آن كه اشتباه كنم و از آن ايمن باشم نمى‏دانم.
اما در ذيل كلام خود بلافاصله براى دفع توهم نفى عصمت، امكان خطا از خويش را با جمله استثنائيه نفى نموده و فرموده‌اند:
إِلَّا أَنْ يَكْفِيَ اللَّهُ مِنْ نَفْسِي مَا هُوَ أَمْلَكُ بِهِ مِنِّي.
مگر اينكه خداوند مرا در برابر خويشتن خويشم كفايت كند كه او بيش از خود من قلمرو هستيم را مالك مي‏باشد.
به عبارت ديگر امام عليه السلام با اين تعبير يكى از زيباترين مظاهر توحيد افعالى را رقم زده و صريحا بيان فرموده‏اند كه: «اگر لطف خدا شامل حال بنده‏اش نگردد هيچ‏كس نمي‏تواند فى نفسه و با استقلال خود را از خطا و لغزش مصونيت بخشد.»
اگر كسى فقط نگاهش به صدر كلام امير المؤمنين عليه السلام باشد و به ذيل آن توجهي­نكند، مثل اين است که صدر آيه شريفه 110 سوره کهف را بخواند كه مى فرمايد:
قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ
و ذيل آيه را کنار بگذارد:
يُوحَى إِلَيَّ
آيا اين نظر، نظر ظلم و جفا نگرى نيست؟!
در سوره ابراهيم، آيه 11 مى‌فرمايد:
قَالَتْ لَهُمْ رُسُلُهُمْ إِنْ نَحْنُ إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ
پسوند آيه هم اين است:
وَ لَكِنَّ اللَّهَ يَمُنُّ عَلَى مَنْ يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَ مَا كَانَ لَنَا أَنْ نَأْتِيَكُمْ بِسُلْطَانٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ.
هم‌چنين تعبيرى که حضرت يوسف (عليه السلام) دارد:
وَ مَا أُبَرِّئُ نَفْسِي إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلَّا مَا رَحِمَ رَبِّي. يوسف/53.
در نتيجه،‌ استفاده عدم عصمت از گفتار اميرمؤمنان عليه السلام، گفتارى است نسنجيده و غير قابل قبول.

پي‌نوشت‌ها:
 

[1]. در اين مورد به خصوص نگاه كنيد به :
ماده عصمت در دائرة المعارف اسلام به زبان انگليسي 4: 182ـ184 چاپ جديد.
[2]. http://www.tabnak.ir/fa/pages/?cid=4120
[3]. آل عمران/101.

منبع: مؤسسه تحقيقاتى حضرت ولى عصر (عج)
http://www.tabnak.ir

ارسال توسط کاربر محترم سایت :j133719

 

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد