خانه » همه » مذهبی » درنگي در تأويل روايات (3)

درنگي در تأويل روايات (3)

درنگي در تأويل روايات (3)

آنچه تاکنون ذکر شد، تأويل‌هايي بود که مورد اتفاق بيشتر حديث پژوهان است و کمتر کسي در مخالف با اين گونه تأويل‌ها سخن رانده است؛ حتي آنهايي که جمود بر روايات دارند، استفاده از قواعد ادبي در فهم روايات را نفي نمي‌کنند، اما آنچه معرکه آراي بحث تأويل است، آنجاست که کسي بخواهد از بطن روايات سخن بگويد و با استفاده از آموزه‌هاي

6add9e88 8764 464f 91f2 f57e6c752838 - درنگي در تأويل روايات (3)

sa459 - درنگي در تأويل روايات (3)
درنگي در تأويل روايات (3)

 

نويسنده: مجتبي مطهري (الهامي) *

 

ج. تأويل بطني
 

آنچه تاکنون ذکر شد، تأويل‌هايي بود که مورد اتفاق بيشتر حديث پژوهان است و کمتر کسي در مخالف با اين گونه تأويل‌ها سخن رانده است؛ حتي آنهايي که جمود بر روايات دارند، استفاده از قواعد ادبي در فهم روايات را نفي نمي‌کنند، اما آنچه معرکه آراي بحث تأويل است، آنجاست که کسي بخواهد از بطن روايات سخن بگويد و با استفاده از آموزه‌هاي عقلي و يا کشف و شهود عرفاني روايات را به گونه‌اي که مقتضاي ظاهر لفظ نيست، معنا کند. در اين گونه از تأويل است که موافقت و مخالف رخ نمايانده و برخي درصدد نفي آن برآمده‌اند و برخي در آن به افراط گراييده‌اند. دسته‌اي نيز طريق ميانه پيش گرفته و در جايي که سخن اقتضا داشته، تأويل آن را بيان داشته‌اند. در اينجا از اين مخالفت‌ها و موافقت‌ها، بدون آن که اجازه داوري در درستي يا نادرستي آنها را به خود دهيم، سخن خواهيم گفت. آنچه در پي مي‌آيد، گواه اين مطلب است که هر چند برخي تأويل بطني را نفي نموده‌اند، اما گاه، چاره را در اين ديده‌اند که از اين ميوه ممنوعه به راحتي نگذرند و با عناوين مختلف به تأويل روي بياورند؛ هر چند که نام آن را تأويل نگذارند. مرحوم حاج ملاهادي سبزواري در شرح الاسماء الحسني در اين باره مي‌گويد: هيچ كدام از فرق و مذاهب اسلامي گريزي از تأويل ندارند و حتي ظاهر گراياني چون ابن حنبل نيز در مواردي مجبور به تأويل شده‌اند. (1)
علامه شعراني نيز معتقد است که در ميان دانشمندان اسلامي هيچ کس نيست، مگر آن که في‌الجمله به تأويل حديث مبادرت کرده باشد. (2) آنان که بر ظواهر نصوص بسيار تأکيد دارند و سعي‌شان بر اين است که از رد و يا تأويل روايات دوري کنند، احاديثي را که در پي مي‌آيد، مستند شيوه خويش بر‌مي‌شمارند: عن الإمام علي عليه السلام : إذا سمعتم من حديثنا ما لا تعرفون فردوه إلينا وقفوا عنده، وسلموا حتي يتبين لكم الحق، ولا تكونوا مذاييع عجلي. (3)
عن الإمام الباقر عليه السلام : قال رسول الله عليه السلام : إن حديث آل محمد صعب مستصعب لا يؤمن به إلا ملك مقرب ، أو نبي مرسل ، أو عبد امتحن الله قلبه للإيمان ، فما ورد عليكم من حديث آل محمد -صلوات الله عليهم- فلانت له قلوبكم وعرفتموه فاقبلوه وما اشمأزَّت قلوبكم وأنكرتموه فردوه إلي الله وإلي الرسول وإلي العالم من آل محمد (ص) وإنما الهالك أن يحدث بشيء منه لا يحتمله فيقول : والله ما كان هذا شيئاً والإنكار هو الكفر. (4)
عن الإمام الباقر عليه السلام : والله إن أحبّ أصحابي إلي أورعهم وأفقههم وأكتمهم لحديثنا، وإن أسوأهم عندي حالاً و أمقتهم إذا سمع الحديث ينسب إلينا ويروي عنّا فلم يقبله، اشمأزَّ منه وجحده وكفر من دان به و هو لا يدري لعل الحديث من عندنا خرج، وإلينا اُسند، فيكون بذلك خارجاً من ولايتنا. (5)
عن الإمام الباقر عليه السلام: انظروا أمرنا وما جاءكم عنّا ، فان وجدتموه للقرآن موافقاً فخذوا به ، وإن لم تجدوه موافقاً فردوه، وإن اشتبه الأمر عليكم فقفوا عنده، وردّوه إلينا حتي نشرح لكم من ذلك ما شرح لنا. (6)
ابو بصير عن أحدهما عليه السلام ، قال: لا تكذِّبوا بحديث آتاكم أحد ؛ فإنكم لا تدرون لعله من الحق فتكذِّبوا الله فوق عرشه. (7)
عن الإمام الصادق عليه السلام : إذا سمعت من أصحابك الحديث وكلهم ثقه ي فموسع عليك حتي تري القائم عليه السلام فتردّ إليه. (8)
عن الإمام الصادق عليه السلام: إن الله ـ تبارک و تعالي ـ حصَّن عباده بآيتين من كتابه : أن لا يقولوا حتي يعلموا ، ولا يردّوا ما لم يعلموا إن الله تبارک وتعالي يقول : ألم يؤخذ عليهم ميثاق الكتاب أن لا يقولوا علي الله إلا الحق . و قال : «بَلْ كَذَّبُوا بِمَا لَمْ يُحِيطُوا بِعِلْمِهِ وَلَمَّا يَأْتِهِمْ تَأْوِيلُهُ». (9)
عن سفيان بن السمط ، قال: قلت لأبي عبدالله عليه السلام : جعلت فداك! إن الرجل ليأتينا من قبلک فيخبرنا عنک بالعظيم من الأمر فيضيق بذلک صدورنا حتي نكذبه، قال: فقال أبو عبدالله عليه السلام : أليس عنّي يحدِّثكم ؟ قال: قلت: بلي. قال: فيقول لليل: إنه نهار ، و للنهار: إنه ليل؟ قال: فقلت له: لا. قال: فقال: ردَّه إلينا فإنّک إن كذَّبت فإنما تكذِّبنا. (10)
عن الإمام الصادق عليه السلام: إن الله ـ تبارک و تعالي ـ آلي علي نفسه أن لا يسكن جنته أصنافاً ثلاثه ي : رادّ علي الله ـ عز وجل ـ ، أو رادّ علي إمام هدي ، أو من حبس حقّ امرئ مسلم (11)
. عن الإمام الصادق عليه السلام، لمن سأله: هل يكون كفر لا يبلغ الشرک ؟ قال : إن الكفر هو الشرك، ثم قام فدخل المسجد فالتفت إلي، وقال : نعم ، الرجل يحمل الحديث إلي صاحبه فلا يعرفه فيرده عليه فهي نعمه ي كفرها ولم يبلغ الشرک. (12)
عن الإمام الكاظم عليه السلام: ولا تقل لما بلغک عنّا أو نسب إلينا: هذا باطل ، وإن كنت تعرف خلافه، فإنک لا تدري لم قلنا وعلي أي وجه وصفه ي . (13)
عن الإمام الكاظم عليه السلام: قال رسول الله عليه السلام: ألا هل عسي رجل يكذبني وهو علي حشاياه متكئ ؟ قالوا : يا رسول الله! و من الذي يكذبک ؟ قال: الذي يبلغه الحديث فيقول: ما قال هذا رسول الله قط . فما جاءكم عنّي من حديث موافق للحق فأنا قلته وما أتاكم عني من حديث لا يوافق الحق فلم أقله ، ولن أقول إلا الحق. (14)
عن الإمام الهادي عليه السلام: ما علمتم أنه قولن5)
عن الإمام الباقر عليه السلام: إذا جاءكم عنّا حديث فوجدتم عليه شاهدا، أو شاهدين من كتاب الله فخذوا به ، وإلاّ فقفوا عنده ، ثمّ ردّوه إلينا ، حتي يستبين لكم (16)
در ميان قدماي محدثان شيعي، شيخ صدوق به شدت از رد و تأويل روايات احتراز کرده است. او حتي روايت سهو النبي (17) و روايت طهارت خمر (18) ـ که خلاف اجماع مسلمين است ـ و همچنين، روايت «ان شهر رمضان لا ينقض ابداً» را نيز رد نکرده، (19) اما در کتاب الاعتقادات بابي را به احاديث پزشکي اختصاص داده و به تأويل و حتي رد برخي از آنها پرداخته است؛ مثلاً ايشان در تأويل حديث «الْعَسَلُ شِفَاءٌ مِنْ كُلِّ دَاء»، (20) مي‌گويد:
وَ مَا رُوِي فِي الْعَسَلِ أَنَّهُ شِفَاءٌ مِنْ كُلِّ دَاءٍ، فهو صحيح، و معناه أنّه شفاء من كل داء بارد. (21)
شيخ صدوق در تأويل در حديثي که بيان مي‌دارد حوا از دنده چپ آدم عليه السلام خلق شد، (22) مي‌گويد:
آن خبري كه ضمن آن روايت شده حوّا از دنده چپ آدم آفريده شده، صحيح است و معنايش اين است كه [حوا] از گل باقي مانده دنده چپ آدم [خلق شده است]. (23)
مرحوم فيض كاشاني در كتاب الوافي در تأويل اين روايت مي‌گويد:
شايد دنده چپ اشاره باشد به جهتي كه به سوي عالم كون است؛ زيرا آن ضعيف تر از جهتي است كه به سوي حقّ است و نقصان اضلاع و دنده هاي مردان از سوي چپ اشاره باشد به اين كه كشش آنها به سوي عالم كون و مادّه كمتر است از ميل آنها به سوي حقّ؛ به عكس زنان. (24)
همچنين، علامه محمد باقر مجلسي در باب تأويل احاديث و آيات قرآن هر گونه توضيحي را که با ظواهر تعبيرات ناسازگار باشد، نمي‌پذيرد. . باور او آن است که فهم همه آيات و احاديث ممکن نيست. (25) و در موارد متعددي از کساني که براي هماهنگ کردن احاديث با يافته‌هاي علمي و فلسفي به تأويل روي آورده و يا روايات را به سبب ناسازگاري با مباحث علمي انکار کرده‌اند، خرده گرفته است؛ (26) براي مثال، از شيخ مفيد ـ که همه جا با تکريم و بزرگداشت و استرحام از او ياد کرده ـ به دليل برخي تأويل‌ها انتقاد کرده است؛ (27) مثلاً ذيل روايتي در باره خلقت ارواح مي‌گويد:
اين گونه اخبار از متشابهات بوده و مضمون آنها غامض است و در اين مورد، روش درست اين است که کليت آنها را بپذيريم و از تأويل اجتناب کنيم. (28)
او سپس سخن شيخ مفيد را در تأويل اين خبر مطرح مي‌کند و مي‌گويد: بر خلاف آنچه مفيد ادعا کرده، شماره اخبار بيش از آن است که به سادگي کنار گذاشته شود. اگر يک حديث در اين باب نقل شده بود، نمي‌توانستيم آن را بر خلاف ظاهرش تأويل کنيم، چه رسد به آن که احاديث اين موضوع فراوان‌اند. (29)
به عقيده او اگر راه تأويل را بدون رعايت ملاک‌هاي فهم الفاظ باز کنيم، ديگر حدّي براي تأويل نخواهد ماند و هر کس مي‌تواند بر اساس مولّفه‌هاي ذهني خود در اين راه پيش رود و در نتيجه، زبان تفاهم و تفهيم از بين مي‌رود. نگراني او از عاقبت تأويلات بي‌ضابطه و بي دليل است و در اين باره مي‌گويد:
اول الالحاد سلوک التأويل من غير دليل. (30) با اين حال، نمي‌توان گفت که مجلسي با هر تأويلي مخالف است؛ بلکه او خود تصريح کرده است که در صورت «ضرورت» راهي جز تأويل وجود ندارد. (31) نظر او آن است که در استفاده از تأويل بايد با دقت عمل کرد و صرف پيچيده بودن خبر و يا مخالفت ظاهري آن با پيش‌فرض‌ها و يافته‌هاي علمي نبايد بلافاصله به تأويل روي آورد: (32)
او در باره روايتي که عقل را نخستين مخلوق شناسانده است، با وجود تصريح به آن که اين خبر از روايات عامّه است و در روايات شيعي نيامده است، از ردّ آن اجتناب کرده و در توجيه تعارض آن با ساير اخبار دست به دامان تأويل زده است. سخن او آن است كه:
شايد منظور از عقل، نفس پيامبر صلي الله عليه و آله باشد كه يکي از اطلاقات عقل به شمار مي‌رود. (33)
نيز در باب معناي قول سليمان عليه السلام : «هب لي ملکا لاينبغي لأحد»، از کتاب النبوه ي ، مي نويسد: پس از ثبوت مسئله عصمت و جلالت [شأن ] پيامبران الهي ناچاريم في الجمله همه آنچه را از آنان صادر شده، بر وجهي که صحيح باشد، حمل و تفسير کنيم؛ هر چند وجه ثابت و روشني به نظر ما نرسد. (34) در ميان معاصران هم کم نيستند کساني که با تأويل روايات سر سازش ندارند. از جمله مخالفان مي‌توان به پيروان مکتب تفکيک اشاره کرد. همه تفكيكيان در كلمات خود، تأويل متون ديني را محكوم نموده، و برخي از ايشان بر حجيت ظواهر آيات و روايات اعتقادي تأكيد مي‌كنند.
مرحوم ميرزا مهدي اصفهاني در جايي ضمن انتقاد از تأويلات فلاسفه نسبت به روايات، سخت بر آن تاخته و اين كار را مستلزم نقض غرض بعثت و هدم آثار نبوت دانسته و مي‌گويد: [فلاسفه و عرفا] كلمات اهل بيت عليهم السلام را به علوم بشري يوناني تأويل كردند و اين كار صحيحي نيست؛ زيرا حمل الفاظ كتاب و سنت بر معاني اصطلاحي و توقف هدايت بشر برفراگيري علوم بشري و معاني اصطلاحي، با توجه به اين كه همه امت، مگر اندكي از ايشان، از اين اصطلاحات بي خبرند، به معناي خروج كلام خدا و رسول خدا از طريق و روش عقلا، و واگذاري تكميل امت به آشنايان با فلسفه يونان است. و اين كار (تأويل)، مستلزم نقض غرض بعثت و از بين بردن آثار نبوت و رسالت و ستمي سخت‌تر از (ظلم و ستم با) شمشير و نيزه است. (35)
در جايي ديگر نيز، پس از اشاره به تأويل‌هاي فلاسفه نسبت به برخي از روايات، اين كار را موجب نابودي اسلام دانسته و مي‌گويد:
از اين رواخذ به همه ظواهر كتاب و سنت بدون هيچ گونه تأويل و توجيهي واجب ست. (36)
مرحوم ميرزا جواد تهراني، ضمن محكوم كردن تأويل، معتقد است:
در مطالب اعتقادي تنها در صورتي مي توان مطلبي را پذيرفت و به آن معتقد شد كه مدرک آن، چه از جهت صدور و چه از جهت دلالت، معلوم و قطعي باشد. در غير اين صورت، به استناد آيه يا روايت ظني السند، يا ظني الدلاله، نمي توانيم از واقع، به صورت قطعي خبر دهيم.
به نظر ايشان احاديثي را كه نه با مسلمات و محكمات عقول فطري وآيات و روايات مخالف‌اند، و نه صدور و يا دلالت آنها قطعي است، بايد به بوته اجمال واحتمال گذاشت و درباره آنها توقف كرد و علم آن را به خوداهل بيت( واگذار نمود، لذا نه بايد آنها را رد و تكذيب كردو نه به ظاهر آن تعبداً ملتزم شد، و نه به توجيه و تأويل آن دست يازيد و از اين گونه احاديث، در كتب روايي بسيار است و عدد آن به هزاران مي‌رسد. (37)
آقاي حكيمي نيز در مواضع مختلف از آثار خود، تأويل را محكوم كرده و آن را روشي غير علمي و نادرست خوانده است؛ زيرا به عقيده ايشان تأويل يک رأي، آيه و حديث، يعني تنزل دادن و كاستن از محتوا وتحميل كردن محتوايي ديگر بر آن است. ايشان در جايي مي‌گويد: … تأويل، به جاي صاحب سخن گفتن است، و نفس او را شهيد كردن، وعقليت او را در عقليت خويش مندک ساختن و حق اظهار رأي را از اوسلب كردن. (38)
در جايي ديگر مي‌نويسد: و شكر اين دو نعمت توأمان كتاب و سنت، به اين است كه آنها را خالص بفهميم و با چيزي در نياميزيم و چيزي را برآنها تحميل نكنيم… و زلال حقايق الهي و تعاليم فطري آنها را آميخته نسازيم و عطف الرأي علي القرآن بكنيم، نه عطف القرآن علي الرأي. (39)
اما هم اينان نيز نتوانسته‌اند بر رأي خود استوار بمانند و در برخي موارد، به ناچار به تأويل متوسل شده‌اند اينجاست که آقاي حكيمي در جايي تصريح مي‌كند تأويل‌هايي كه بر اساس يک ضرورت عقلي يا شرعي صورت گرفته باشد و همچنين تأويل هاي ادبي، از نظر ما اشكالي ندارد. (40)
در ديگر سو، موافقان تأويل‌اند. بيشتر کساني که با تأويل موافق‌اند و بر اين باورند که روايات همچون آيات قرآن باطني دارد، حکما و عرفا هستند و به تعبيري عقل‌گرايان و اهل ذوق‌اند. البته اين بدان نيست که همه ايشان دست در تأويل دارند، بلکه برخي از اين دو گروه، بويژه عرفا با تأويل مخالفت کرده و ـ چنان که به آن اشاره خواهد شد ـ در مذمت تأويل‌گران سخن رانده‌اند.

پي نوشت ها :
 

* دانشجوي دكتري و عضو هيات علمي دانگاه علامه طباطبايي.
1. گفته اند كه ابن حنبل تنها به تاويل سه حديث نبوي تصريح كرده است.
الف. قوله عليه السلام: الحجر الاسود يمين الله في الارض.
ب. قوله عليه السلام: قلب المؤمن بين اصبعين من اصابع الرحمن.
ج. قوله عليه السلام: اني لاجد نفس الرحمن من قبل اليمن.
مرحوم سبزواري مي گويدك تنها به تاويل اين سه حديث بسنده كرده است؛ زيرا كه وي اهل عمق و دقت در مسائل عقلي نبوده است و الا ابن حنبل تنها به تاويل اين سه حديث بسنده نمي كرد(ر.ك: شرح الاسماء او دعاء الجوشن الكبير، ص248-249).
2. شرح الكافي ملاصالح (مقدمه)، ص يح.
3. بحارالانوار، ج2، ص189، ح20. مجلسي رحمه الله گويد: «المذاييع: جمع مذياع من اذاع الشيء اذا افشاه».
4. همان، ح21.
5. وسائل الشيعه، ج72، ص120، ح33370.
6. همان، ج72، ص120، ص33370.
7. بحارالانوار، ج2، ص186، ح10.
8. وسائل الشيعه، ج72، ص122، ح33374.
9. بحارالانوار، ج2، ص186، ح13. علامه مجلسي گويدك «التحصين»: المنع اي منعهم و جعلهم في حصن لا يجوز لهم التعدي عنه.
10. همان، ح14.
11. همان، ص187، ح15.
12. همان، ص188، ح17.
13. همان، ص186، ح11.
14. همان، ص188، ح19. مجلسي گويد: «علي حشاياه» اي علي فرشه المحشوه.
15. وسائل الشيعه، ج72، ص119، ح33369.
16. همان، ص112، ح33351.
17. ر.ك: كتاب من لا يحضره الفقيه، ج1، ص360.
18. همان، ص8.
19. همان، ج2، ص171.
20. المحاسن، ج2، ص499؛ الخصال، ج2، ص 623.
21. اعتقادات الاماميه و تصحيح الاعتقاد، ج1، ص115.
22. كتاب من لا يحضره الفقيه، ج4، ص326.
23. همان، ج3، ص381.
24. الوافي، ج21، ص23.
25. مثلاً وي در خصوص روايتي مي گويدك «و بالجمله هذه المساله ممّا تحيّر فيه العقول و ارتاب به الفحول و الكفّ عن الخوض فيها اسلم و لا نري فيها شيئاً احسن ان يقال: الله اعلم» (بحارالانوار، ج2، ص416-417).
26. همان، ج3، ص319، 144، 184 و ج5، ص42.
27. علامه مجلسي، ص189.
28. بحارالانوار، ج5، ص260 و 261.
29. همان، ص267.
30. همان، ج55، ص47.
31. همان، ج8، ص71.
32. براي آگاهي بيشتر ر.ك: «مجلسي و تاويل روايات»، ص81.
33. بحارالانوار، ج54، ص309.
34. همان، ج6، ص232.
35. «فاولوا كلماتهم علي العلوم البشريه اليونانيه، و هذا غير صحيح؛ لان الفاظ الكتاب و السنه علي المعاني الاصطلاحيه و توقف هدايه البشر علي تعلمها- بعد بداهه جهل عامه الامه بتلك الاصطلاحات الا قليلا منهم- مساوق لخروج كلام الله تعالي و كلام رسوله عن طريقه العقلاء و احالتهم تكميل الامه الي من يعلم الفلسفه اليونانيه و هذا نقض غرض البعثه و هدم آثار النبوه و الرساله و هو ظلم دونه السيف و السنان» (ابواب الهدي، ص4).
36. و فتح باب التاويل في كلها هدم لدين الاسلام… فاذا يجب الاخذ بجميع ظواهر الكتاب و السنه من دون تاويل و توجيه ابداً (تقريرات، ص190 و 191).
37. ر.ك: عارف و صوفي چه مي گويند؟ ص 253-255.
38. مكتب تفكيك، ص79.
39. همان، ص182 و 183.
40. ر.كك «عقل خود بنياد ديني»، ص142.
 

منبع: نشريه علوم حديث شماره 56

 

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد