طلسمات

خانه » همه » مذهبی » محبوب قلوب

محبوب قلوب

محبوب قلوب

دوران كوتاه امامت جمعه شهيد مدني به خاطر شخصيت مردمي وي و رسيدگي به مشكلات و مسائل مردم، بسيار تأثير گذار بوده و هنوز خاطره آن ياري ها از ياد مردمان آن ديار نرفته است. در اين گفتگوي ساده و صميمي به بخش هائي از اين روابط اشاره شده است.

138c80c0 7e19 4e83 8358 ecb11ad53226 - محبوب قلوب

0012701 - محبوب قلوب
محبوب قلوب

 

 

*«جلوه هائي از سلوك مردمي شهيد مدني» در گفتگو با محمد تقي آقامالي

*درآمد
 

دوران كوتاه امامت جمعه شهيد مدني به خاطر شخصيت مردمي وي و رسيدگي به مشكلات و مسائل مردم، بسيار تأثير گذار بوده و هنوز خاطره آن ياري ها از ياد مردمان آن ديار نرفته است. در اين گفتگوي ساده و صميمي به بخش هائي از اين روابط اشاره شده است.

چگونه با شهيد آيت الله مدني آشنا شديد؟
 

ايشان قبل از انقلاب به مهاباد تبعيد شد و بعد از تبعيد به تبريز آمد و در خياباني نزديك ارگ شاه منزل داشت. بعد از انقلاب، آقاي قاضي امام جمعه بود. عده‌اي از بازاري هاي تبريز طوماري امضا كردند كه آقاي مدني به جاي آقاي قاضي امام جمعه تبريز شود و بين آقاي قاضي و آقاي مدني اختلاف انداختند. بعد از مدتي امام خميني حكم دادند كه آقاي مدني امام جمعه تبريز شود و ايشان بعد از شهادت آقاي قاضي، امام جمعه تبريز شد. من قبل از انقلاب زماني كه به تبريز آمد، با ايشان ارتباط داشتم. آقاي مدني يك بار در سال 57 به تبريز آمد و بعد به همدان رفت. بعد از پيروزي انقلاب به تبريز آمد و بين طرفداران ايشان و آقاي قاضي طباطبايي اختلاف كوچكي به وجود آمد و دوباره ايشان از تبريز رفت و بعد از شهادت شهيد آقاي قاضي به تبريز برگشت. روزهايي كه آقاي مدني در تبريز نبود، با ايشان ارتباطي نداشتم. وقتي آقاي مدني بعد از شهادت قاضي به تبريز آمد، مردم به خيابان نيامدند بلكه عده محدودي به خدمتشان رفتند.

رابطه آيت الله مدني با مردم چگونه بود. آيا درباه رفت و آمدهايي كه مي‌شد خاطره‌اي داريد؟
 

رابطه شهيد مدني با مردم خوب بود. يك بار مردم از بنياد مسكن پيش آقاي مدني شكايت كردند كه ما را اذيت مي‌كنند و صحبت هايي از اين قبيل. آقاي مدني به بنياد مسكن رفت. مدير كل مسكن آقاي راغبي بود. آقاي مدني توي گوش او زد و گفت: «اين كارها كه به درد ملت نمي‌خورد، به درد جمهوري اسلامي نمي خورد.» در آنجا را بستند و قفل كردند. بعد از چند ماه مدير كل را عوض كردند و يك مدير كل جديد آمد. يك روز در ميدان تبريز هندوانه را خيلي گران كرده بودند. آقاي مدني گفت، هيچ كس نخرد. مردم به احترام آقاي مدني نخريدند. هندوانه ها ماندند و ناچار مجبور شدند ارزان بفروشند. ايشان خيلي به درد مردم مي‌رسيد. نماز جمعه را در ميدان راه آهن مي‌خوانديم. يك روز مردم به آقاي مدني گفتند:« حاج آقا! باران نمي‌بارد.»و از اين حرف ها. آقاي مدني دستش را رو به خدا كرد با مردم دعا خواند. همان لحظه با چشم خودم ديدم كه باران باريد. آقاي مدني قلب صافي داشت. در انقلاب هم كه در تبعيد بود، خيلي زحمت كشيد. ايشان اهل آذرشهر بود. رابطه شهيد مدني با حزب الله تبريز هم خوب بود.
شهيد مدني نسبت به جبهه ها اهتمام زيادي داشت. از رفتن ايشان به جبهه و همين طور اعزام مردم خاطراتي را بيان كنيد.
آقاي مدني با لباس سپاه همشيه در خط مقدم جبهه بود. به جبهه خيلي علاقه داشت و مي‌گفت:« به خاطر دينمان، ناموسمان و مملكتمان بايد به جبهه برويم.» همه را هم تشويق مي‌كرد كه به جبهه بروند.

آيا خاطره ديگري از شهيد مدني داريد؟
 

يك بار كه منزل آقاي مدني بودم. خلق مسلماني ها آنجا ريختند. شعارهاي خيلي زشتي مي‌دادند. بعد از آن حزب الله آمد و با هم درگير شدند. بعد همه پراكنده شدند. يك بار هم در مسجد قزللي بوديم. مراسم وفاتي بود. سيد حسين موسوي تبريزي هم در آنجا بود. خلق مسلماني ها به مسجد حمله كردند. آقاي موسوي را فراري دادند. آقاي مدني را هم به كيوسك تلفن بردند. طرفداران خلق مسلمان سنگ پرت مي‌كردند. آقاي ناصرزاده رسيد و سينه اش را جلو داد و گفت:« ايشان اولاد پيغمبر است.» و به اين ترتيب آقاي مدني را نجات داد.

به جز موردي كه اشاره كرديد آيا آقاي مقدم مراغه‌اي و گروه خلق مسلمان درگيري ديگري با آقاي مدني داشتند؟
 

ما خودمان به خلق مسلماني ها كه يكي دو پاسگاه را گرفته بودند حمله كرديم. آن موقع اين گروه به صدا و سيما حمله كرده بودند. آن زمان ميرزا عباسعلي سعيدي نماينده آقاي شريعتمداري بود كه با پسرش فرار كرد. بعد از كردستان، طرفداران عزالدين حسيني به حمايت از خلق مسلمان به تبريز ريختند، طوري كه مسافرخانه ها پر شده بود.

چه شد كه غائله حزب خلق مسلمان خوابيد؟ آيا شهيد مدني در اين ميان نقشي داشت؟
 

نه. آن موقع سيد حسين موسوي اين كار را كرد. البته شهيد مدني هم دخالت كرد و در اين كار نقش داشت. سيد حسين شبانه 19 نفر از سران خلق مسلمان را کشت، طوري كه صبح غائله ختم به خير شد. بعد هم به تهران رفت.

موضع شهيد مدني در سال 58 و هنگام انتخابات رياست جمهوري چه بود؟
 

قبل از انتخابات به منزل آقاي مدني رفتيم. پرسيديم: «به چه كسي رأي بدهيم؟ به بني صدر رأي بدهيم؟» ايشان گفت: «نه، من او را از همدان مي‌ شناسم. به حبيبي رأي بدهيد نه به بني‌صدر. خودم به حبيبي رأي مي‌دهم.»

آيا در انتخابات مجلس خبرگان آقاي مدني از تبريز نامزد بود؟ خاطرتان هست كه موضع آقاي مدني درباره انتخابات مجلس اول چه بود؟ آيا از اين انتخابات حمايت كردند؟
 

در انتخابات مجلس خبرگان قانون اساسي، شهيد مدني از همدان نامزد بود. در اين انتخابات افراد زيادي كانديد بودند. آقاي انزابي بود، آقاي هزاوه‌اي بود. بيشترين رأي را آقاي مدني آورد. در انتخابات مجلس اول مهندس انگجي، آقاي سارخاني، آقاي موسوي تبريزي و آقاي هاشم زاده نامزد بودند. آقاي مدني آن طور كه بايد و شايد از كسي حمايت نكرد. مي‌گفت، رأي بدهيد، مجلس بايد باشد، اما از شخص خاصي حمايت نكرد. در حالي كه در انتخابات رياست جمهوري گفت، بني صدر نه، بلكه حبيبي؛ ولي در اين انتخابات به شخص خاصي اشاره نكرد.

منش اخلاقي شهيد مدني چگونه بود؟
 

بعضي اوقات كمي عصباني مي‌شد. گوشت و برنج و اين جور چيزها را در ماشين مي‌گذاشتيم. به جاهايي مي‌برديم كه فقيرنشين بود. خود شهيد مدني عبا را روي سرش مي‌کشيد و آنها را بين مردم پخش مي‌كرد. وقتي مردم مشكل داشتند، شهيد به آن اداره نامه مي‌نوشت، با اين حال باز هم پيگير مسئله مي‌شد. اگر رسيدگي نمي‌شد، خودش به آن اداره مي‌رفت و كار مردم را راه مي‌انداخت. وقتي مي‌خواست به يك مستحق كمك كند، خودش مي‌برد مي‌داد كه بعد آن طرف نگويد، به دستم نرسيد يا نياوردند. همه كساني كه شهيد مدني به آنها مي‌رسيد خجالت مي‌كشيدند كه چرا خود آقا كمك ها را مي‌آورد. آقا آنها را دعا مي‌كرد. به آنها محبت مي‌كرد. همه آنها به خاطر اين محبت ها و كمك ها شرمنده آقا بودند. مثلاً خانه آنها مي‌رفت. كنار مي‌نشست. به درد دلشان گوش مي‌داد. چون آقاي مدني خودش شخصاً اين كارها را مي‌كرد، آنها مديون و شرمنده حاج آقا مي‌شدند. رابطه شهيد مدني با آنها عاطفي بود. يكي از خصوصيات بارز ايشان اين بود كه وقتي مردم ناراحت بودند، ايشان هم ناراحت مي‌شد و وقتي مردم خوشحال بودند ايشان هم خوشحال مي‌شد. به دادگاه مي‌رفت و پرونده ها را نگاه مي‌كرد. از مردم پرس و جو مي‌كرد كه مشكلشان چيست. آقاي مدني از اين كارها زياد مي‌كرد. در حالي كه آقاي قاضي چون مدت زمان كمتري امام جمعه بود، كمتر از اين كارها مي‌كرد.

آيا رابطه شما با شهيد مدني صرفاً رابطه مردمي بود يا اين که از نظر اداري هم با ايشان کار مي کرديد؟
 

رابطه مان مردمي بود. در نماز جمعه و دفترشان مسئوليتي نداشتم. من كارمند دانشگاه تبريز بودم و خودم پيش حاج آقا مي‌رفتم. به خاطر انقلاب با ايشان ارتباط داشتم. سمتي نداشتم. بعد كه دانشگاه بسته شد، مأمور به خدمت شدم و به دادگاه انقلاب رفتم و شش سال در آنجا خدمت كردم. كارتي نگرفتم. به خاطر انقلاب در آنجا كار مي‌كردم. در حال حاضر هم كارمند بازنشسته دانشگاه علوم پزشكي تبريز هستم. وقتي دانشگاه دو تا شد، در قسمت كارگزيني مشغول به كار شدم. به دانشگاه علوم پزشكي رفتم و از آنجا هم بازنشسته شدم. شش سال هم در دادگاه انقلاب پيش آقاي سيدحسين موسوي خدمت كردم.

مي‌گويند شما همه نماز جمعه هاي تبريز را مي‌رويد. خطبه هاي ايشان به خصوص خطبه دومشان كه راجع به مسائل سياسي بود، در مقايسه با ساير امام جمعه هاي تبريز از آيت الله قاضي تا حالا چه تفاوت و ويژگي هايي داشت؟
 

اولاً در حال حاضر محيط نماز جمعه ها سياسي است و جناح بندي ها بيشتر است، در حالي كه آن زمان همه يكدل بودند و فقط امام خميني بود. مثل الان نبود. آقاي مدني حرفش را بسيار رك و صريح مي‌زد. اگر با مردم بدرفتاري مي‌شد، يا قولي مي‌دادند و به آن عمل نمي‌كردند،آن را در خطبه هاي نماز جمعه رك و در عين حال تند بيان مي‌كرد و مي‌گفت اگر به مردم قول داديد بايد به آن عمل كنيد

آيا با آقاي موسوي تبريزي در مورد دادگاه انقلاب اختلاف نظري نداشتند؟
 

يك بار كه آقاي موسوي تبريزي به مردم فشار آورده بود، آقاي مدني گفت: «خودم تو را آنجا گذاشتم، حالا هم برمي‌دارم و بيرون مي‌اندازم.» يعني اگر به مردم فشار بياوري و آنها را اذيت كني، همان طور كه تو را آنجا گذاشتم، برمي‌دارم و بيرون مي‌اندازم. بعد از آن آقاي موسوي قبل از آنكه كاري انجام دهد، اول مي‌آمد و از شهيد مدني اجازه مي‌گرفت، آن وقت كار را انجام مي‌داد به اين ترتيب شهيد مدني با تندروي هاي او موافق نبود. حتي او را تهديد كرده بود كه از كار بركنار مي‌كند.

آيا شهيد مدني به دانشگاه هم رفت و آمد مي‌كرد؟
 

ايشان در دانشگاه سخنراني مي‌كرد. در حال حاضر دانشگاه تبريز مسجد خوبي دارد که سي سال است ساخت آن تمام نشده است. كلنگ اين مسجد را آقاي مشكيني و آقاي مدني زدند.

رابطه ايشان با آقاي مشكيني چگونه بود؟
 

رابطه شان خيلي خوب بود. آقاي مشكيني هر بار كه به تبريز مي‌آمد، به منزل آقاي مدني مي‌رفت. وقتي آقاي مدني به شهادت رسيد، آن موقع نماز جمعه در راه آهن شمال تبريز (ورزشگاه تختي) خوانده مي‌شد. آن زمان آقاي مشكيني سه چهار بار نماز جمعه تبريز را خواندند. بعد هم آقاي ملكوتي امام جمعه تبريز شد.

مراودات شهيد بهشتي با شهيد مدني چگونه بود؟
 

يك بار وقتي كه نماز جمعه در راه آهن برگزار مي‌شد، شهيد بهشتي به تبريز آمد رابطه شهيد مدني با شهيد بهشتي خوب و صميمي بود. قبل از اينكه آقاي مدني خطبه بخواند. شهيد بهشتي سخنراني كرد.

رابطه شهيد مدني با دولت موقت چگونه بود. آيا وقتي ابراهيم يزدي به تبريز آمد، برخورد آقاي مدني با او چگونه بود؟
 

شهيد مدني با دولت موقت رابطه خوبي نداشت. وقتي ابراهيم يزدي به تبريز آمد، برخورد شهيد مدني با او نه سرد بود و نه گرم. عادي و معمولي بود. در عين حال كه دولت انقلاب بود، ولي رابطه‌اش با آنها گرم نبود. البته دكتر حبيبي را دوست مي‌داشت. رابطه شهيد مدني با دكتر آيت هم خوب بود. يك بار زمان رياست جمهوري بني صدر، دكتر آيت را در منزل شهيد مدني ديدم. بحث اين دو دوستانه بود. رابطه دكتر آيت و همين طور شهيد مدني با بني صدر بد بود.

از شواهد و قراين برمي‌آيد كه شهيد مدني از خدا طلب شهادت مي‌كرد. آيا همين طور بود؟
 

بله. حتي يك روز مانده به شهادتش مي‌گفت، من آخرش شهيد مي‌شوم. با خدا عهد و پيمان بسته بود. وقتي درباره شهادت صحبت مي‌كرد، خود به خود اشك هايش سرازير مي‌شد.

درباره شهادت شهيد مدني بفرماييد.
 

آن روز يك نفر كه نارنجك بسته بود، از پشت سر پيش آقا آمد و آقا را بغل كرد و آن نارنجك ها منفجر شدند. بعد چند نفر آقاي مدني را به بيمارستان امام بردند. آقاي مدني در بيمارستان فوت كرد. آن موقع استاندار تبريز آقاي غروي بود و رئيس شهرباني آقاي دهقان بود. وقتي آقاي مدني به شهادت رسيد، همزمان به شهرباني و آقاي دهقان حمله ور شدند. شايع شده بود كه شهرباني در اين ترور دست داشته است. همه ياحسين گويان به سمت بيمارستان رفتيم. مردم همگي جلوي بيمارستان جمع شده بودند. آن روز در صف هاي عقب بودم. بين نماز ظهر و نماز عصر اين بمب منفجر شد.

شهادت شهيد مدني در فضاي تبريز اثري داشت؟
 

مردم همه مات بودند و باور نمي‌كردند چنين اتفاقي براي آقاي مدني افتاده باشد. مثل حالا جناح بندي نبود. خيابان ها خيلي شلوغ بود. همه، حتي مخالفان شهيد مدني كه بيشتر طرفدار خلق مسلمان و گروه هايي از اين قبيل بودند، هم ناراحت بودند. آنها بعداً خيلي پشيمان بودند و در مجلس ختم شهيد مدني شركت كردند و دست جمعي سر قبرشان هم رفتند و از ايشان حلاليت خواستند. شهيد مدني بين مردم تبريز خيلي محبوب بود. الان هم مردم در تبريز از آقاي مدني خيلي صحبت مي‌كنند.
منبع:ماهنامه شاهد یاران، شماره 57

 

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد