برستيغ جهاد فرهنگي و سياسي (1)
برستيغ جهاد فرهنگي و سياسي (1)
درنگي در كارنامه علمي شهيد سيد عارف حسين الحسيني در دوران رهبري شيعيان پاكستان
اگر چه زندگاني گران بهاي شهيد بزرگوار سراسر مبارزه و جهاد در راه خدا بود و هر لحظه عمر پربركتش در راه ريشه كن نمودن ظلم و ستم و به اهتزاز در آوردن پرچم اسلام، سپري شد؛ ولي با يك نگاه اجمالي مي توان زندگي ايشان را به چند مرحله تقسيم نمود.
در هر مرحله مشكلات جديدي پيش آمده و در هر قدم موانع نويني بر سر راه بود. ايشان قبل از تصدي مقام رهبري ، طبق طبيعت مبارزاتي خود ، مشغول مبارزه بود ، ولي بعد از رسيدن به رهبريت بار مسئوليت چندين برابر و پيمودن راه مشكل تر گرديد.
او در برابر هر مسئله بزرگ و كوچك كه عليه مصالح اسلام بود ، قيام مستمر داشت و زندگي خود را وقف سربلندي انسانيت و سرافرازي اسلام كرده بود. اين خدمات صادقانه به جامعه و اسلام ، مبين صلاحيت هاي دروني او بود و از بررسي مبارزات دقيق عليه مشكلات ، ژرف نگري ايشان نيز ظاهر مي گشت.
قسمت بزرگ حيات پربركتش در مبارزات سپري شده است. همين آبديده شدن در كوران مبارزات ،موجب شد كه رهبري جامعه شيعيان را به دست بگيرد و آن را بر صراط مستقيم استوار نمايد. او نه فقط راه براي ملت روشن نمود كه خار و خس هاي سر راه را نيز با تلاش هاي مبارزاتي شبانه روزي نابود ساخت. مبارزه اش محدوده خاصي نداشت ، بلكه مبارزه عليه فسادهاي اخلاقي و فرهنگي و مشكلات معنوي و مادي بود و در عين حال به حل بنيادين مسائل سياسي جامعه نيز همت مي گماشت.
دو عامل مي تواند بصيرت و بينش يك شخص در مورد استعداد و صلاحيت رهبري را مشخص نمايد:
1. تشخيص و تعيين هدف معين.
2. شناخت موانع موجود در راه اين هدف و درصدد مبارزه با آن.
علامه شهيد اين دو خصوصيت را در حد بالائي دارا بود ، لذا به رهبري ملت بزرگ پاكستان برگزيده شد. او رهبر انقلاب جهاني اسلامي حضرت امام خميني (قدس سره)را براي خود در امور رهبري ، الگو و اسوه و هدف امام را هدف خود قرار داد و مبارزه شديد خود را عليه ظلم و ستم ، استبداد و استثمار و جهالت و بي سوادي و وابستگي به بيگانگان پي ريزي نمود. ايشان با اينكه رهبري مكتب خاصي را به عهده داشت ، آزادي و نجات تمام امت اسلامي و يا بهتر بگوئيم تمام مستضعفين و محرومين و پا برهنگان روي زمين را هدف خود قرار داده بود و با تمام وسايل و امكانات خود به سوي اين آرمان بزرگ حركت مي كرد. او در شناختن مشكل و حل آن به نحو احسن و تشخيص دشمن و انتخاب روش هاي مقابله و مبارزه با آن كم نظير بود. نه از دشمن غافل شد و نه درباره اش مبتلا به حسن ظن بود چون :«المؤمن كيس فطن».
با استفاده از اين كياست و ذكاوت خدادادي از حربه ها و توطئه هاي دشمن آگاه بود. دشمن از هر راهي كه براي ضربه زدن به اسلام و ملت وارد مي شد ، او در همان راه خود را سپر بلاي اسلام و ملت مي نمود و مي شود گفت كه موارد مبارزاتي او نه كمتر از توطئه هاي دشمن كه بيش از آن بوده است ، در عين حال كه سلسله مبارزات او هيچ وقت دچار خلل نشده است. رهبر مستضعفين جهان ، حضرت امام امت اين عقيده را پخته تر كرد.
آواره گرديدن از حوزه علميه نجف و اخراج از حوزه علميه قم كه به علت اين خصيصه مبارزاتي انجام گرفته بود، نتوانست تاثيري منفي بر روحيه عالي او وارد آورد ، بلكه او رادر دفاع از مكتب استوارتر كرد. وقتي كه او با چشم خود ديد كه ملت مظلوم پاكستان مثل ديگر ملل مظلوم در آسياب ستم استكبار در حال خرد شدن است ، احساسات ملي اسلامي اش شعله ور شد و روش مبارزه جديدي را برگزيد.
زماني بود كه آخوندها اسلام را از دشمنان پنهان مي كردند. و زماني هم آمد كه دشمن در حال خوف و هراس ، به جستجوي پناهگاه برآمد تا اينكه كفر و استكبارـ اين دشمن طبيعي اسلام ـ لباس ذلت و رسوائي به تن كرد و در مقابل صداي مظلومين ، تاب مقاومت را از دست داد و از در نفاق و بزدلي وارد شد و تصميم به برداشتن اين مبارز يكتا و يكه تاز ميدان اعتماد علم و عمل و اين مرد عقيده و جهاد از حيطه منافع خود گرفت، با اين پندار باطل كه شايد وحشت و هيبت به وجود آمده از وجود اين بزرگمرد ، پايان پذيرد و حركت سنگ هاي منحوس آسياب ظلم و وحشي گري تا مدتي استمرار پيدا كند.
دشمن به خيال واهي خود فقط جسم و جسد مؤمنان را متحرك و محرك مي پندارد و گمان مي كند كه با آزاد شدن «مرغ باغ ملكوت» از «قفس تن» ، خطوط و راه هاي ترسيم شده آنان از بين خواهد رفت ، در حالي كه يك رهبر و پرچمدار از پيروان اسلام و قرآن ، وقتي در راه هدف خود جان مي بازد ، هزاران نفر ديگر جايش را مي گيرند و روح مبارزه آن پرچمدار شهيد در رگ و پي تمام همقطاران و همرزمانش جريان مي يابد. يك مجاهد ، جان را با خدا سودا مي كند و يك ملت مجاهد به وجود مي آيد و تمام اوصاف رهبر خود را در وجود خود پذيرا مي شود. طبق همين قانون ازلي اسلامي ، بعد از شهادت علامه شهيد ترويج هدف او بيش از پيش انجام پذيرفت و فعاليت هاي مبارزاتي اش براي مبارزات ملت به صورت الگو درآمد و ملت شريف ، متعهد شده است كه تا آخرين نفس راه پرچمدار خود را ادامه دهد و اهدافش را دنبال كند و آرمان هايش را جامه عمل بپوشاند. ان شاءالله.
مواردي از مبارزات شهيد
مبارزات شهيد عارف حسيني عمدتا عليه ناسيوناليسم ملي گرائي، خرافات وارد شده در دين مبين اسلام ، تفرقه هاي مذهبي و قومي ، استكبار جهاني ، ظلم و خودكامگي ، ارزش هاي ضد فرهنگ ، غرب و غرب زدگي ، جهالت و بي سوادي ، تحجر و ارتجاع ، وهابيت و صهيونيسم ، كمونيسم و سوسياليسم شرق و كاپيتاليسم و سرمايه داري غرب بود.
مبارزه با ناسيوناليسم و ملي گرائي
شهيد عارف حسيني در حوزه علميه قم در كنار درس و تدريس ، به دستور رهبر خويش حضرت امام امت(قدس سره) گام به ميدان مبارزه عملي عليه شاه ملعون گذاشت و به جرم اين فعاليت ها ، ساواك جهنمي كه محافظ تاج و تخت و در واقع محافظ منافع امپرياليسم جهاني بود ، او را مجبور به ترك قم كرد. او به زادگاه خود «پاراچنار» مراجعت نمود و طبيعتا اين منطقه را براي سكونت و خدمت به اسلام انتخاب نمود وي در كنار تدريس در مدرسه جعفريه پاراچنار ، به تبليغ و ارشاد مردم محروم آن منطقه دست يازيد و با حس محروميت شديد مردم ، به فعاليت هاي گسترده علمي فرهنگي و سياسي پرداخت.
او كه در ميان مردم منطقه ، محبوبيت شاياني به دست آورده بود با چشمان تيزبين و بينش عالي خود دريافت كه جامعه مبتلا به امراض مهلكي همچون فقر و محروميت ، دوري از فرهنگ و بي سوادي ، رسوم جاهلي و حكومت عملي ملاكين و خوانين مزدور نظام فرسوده قبايلي و اهلي است كه ريشه هاي جامعه را سست ، نظام اجتماعي را مختلف و آينده اجتماع را ، مخدوش و مبهم ساخته است و همچنين به اين نتيجه رسيد كه بزرگ ترين بدبختي جامعه آن منطقه ـ كه اكثرا شيعه هستندـ ملي گرائي و ناسيوناليسم كه روزنه اميدها را كاملا مسدود نمايد و موجب درگيري هاي فرقه اي مي گردد. شهيد عارف حسيني به فضل و عنايت خداوند متعال اين مرحله را ـ با مبارزات پيگير خويش ـ به خوبي طي كرد و ريشه بدبختي ها ـ يعني ناسيوناليسمـ را اولين هدف خود قرار داده و تصميم به انهدام آن گرفت.
در مناطق شمالي و شمال غربي ايالت سرحد پاكستان نظام ايلي و قبائلي حاكم است و مناطق نيمه آزاد به حساب مي آيند. در اين مناطق حكومت دخالت زيادي ندارد. مردم اين مناطق ، در عين آزادي خواهي ، به حكم انسان بودن ، نيازمند اجتماع بودند و هر اجتماعي نيز براي بقاي خود نيازمند قانون است. بعضي مناطق وحدت در زبان و در برخي مكان ها ايل و قبيله و يا حدود جغرافيائي موجب تشكيل يك جامعه انساني و در جاهاي زيادي وحدت در مذهب و مليت باعث تشكيل يك جامعه جداگانه اي مي شود. هدف تمام اين عوامل ، فراهم كردن يك قدر مشترك در بين انسان ها و ايجاد جامعه اي انساني است ، ولي هر يك از اينها به تنهائي براي تشكيل جامعه دلخواه يا كافي نيست و يا اصلا نمب تواند سبب تشكيل چنين جامعه اي شوند كه ممكن است موجب تفرقه انسان ها نيز گردد. اين مسئله در عمل به اثبات رسيده است. تا به حال اين عوامل در موارد زيادي نه فقط نتوانسته اند تمام انسان ها را در مركزي واحد گرد هم آورند كه هر يك نقش مهمي نيز در ايجاد دوري و از هم پاشيدگي انسان ها بازي كرده اند. در واقع تمام اين فرضيه هاي مطرح شده براي تشيكل جوامع ، حربه هاي خوب و موثرتري در دست استعمار و استبكار براي سرگرم كردن مردم بوده و اين قدرت هاي طاغوتي از اين عوامل در راستاي محافظت از منافع خود بهره هاي فراواني برده اند. اين قدرت هاي اهريمني جنايتكار و تبهكار با استفاده از اين عوامل، نه تنها انسان ها را دشمن يكديگر ساخته اند، بلكه آنان را از خدا و انبياء و مصلحان حقيقي نيز دور و جدا نموده اند.
اين بيماري مهلك مثل جاهاي ديگر در مناطق شمال غربي پاكستان نيز قويا بر سرنوشت مردم حاكم بوده است. محافظان منافع شخصي و فرصت طلب ها ، دشمنان كشور ، دشمنان اسلام براي از بين بردن و از هم گسيختن هماهنگي ملي و مذهبي مردم ، اصطلاحات فريبنده اي همچون ناسيوناليسم را به كار مي برند. اين جنايت پيشگان ، فقر و محروميت ، احساس حقارت و خود كم بيني ، عدم وجود قانون و نظم را دستاويز قرار داده و بدون اينكه به چاره آن برخيزند ، مردم اين مناطق را دچار بيماري ناسيوناليسم نموده اند. استعمار از نظام هاي قبايلي به بهانه احياي تشخص ملي مسلمانان ، استفاده نموده و سعي كرده آنان را به بيماري خطرناك ملي گرائي دچار سازد. براي رسيدن به اين هدف شوم ، اختلافات زبان را در كنار اختلافات در حال افزايش قومي و نژادي قرار داد.
استعمار با بيرون كردن حس شهروند پاكستاني بودن از فكر ناسيوناليست ها ، امتياز مسلمان بودن را نيز از آنان سلب كرد. استعمارگران و ناسيوناليست ها براي ايجاد «پشتونستان» شعار يك حكومت جداگانه را سر دادند و احساس «اول پشتون» بعد «مسلمان» بودن به مردم القا شد.
انسان هائي كه احساسات كاملا اسلامي داشتند، آهسته آهسته آنرا به فراموشي سپردند و شعار ملي گرايي و قوميت را جايگزين آن نمودند و در دام ناسيوناليسم گرفتار آمدند. حوادث و اوضاع موجود در داخل كشور و فرمان ها و قضاوت هاي انجام شده از طرف دولت در موارد مختلف ، به پيشرفت نهضت ناسيوناليسم كمك كرد و مردم مسلمان به دره هولناك و تاريك ملي گرائي سقوط كردند و چيزي به نام اخوت و برادري اسلامي ديگر وجود خارجي نداشت و تشكيل يك جامعه اسلامي در بين اين مردم غير متصور گرديد. در چنين اوضاعي يك عكس العمل قوي ضروري بود تا طوفاني ملي گرائي را خاموش كند و مردم مظلوم از دستش نجات پيدا كنند و عقايد مردم بر اساس اسلام استوار گردد.
شهيد عارف حسيني در آغاز فعاليت هاي سياسي مذهبي خود ، مبارزه با اين مرض را به عهده گرفت و تمام هم و غم خود را وقف از بين بردن ملي گرائي نمود و بذر برادري را در دل هاي مردم مظلوم كاشت. گرگ صفتان ناسيوناليست ديروز و روبه صفتان مزدور امروز كه مي خواستند از اين فرصت به دست آمده از در مناسب وارد شوند و از احساسات در حال افزايش وحدت و برادري مردم ، دوباره به نفع استعمار استفاده نمايند، آنها را از بازي كردن بيشتر با سرنوشت مردم بر حذر داشت و ملت را نيز با اين خطر نوين و جديد آشنا نمود و اين را نيز به همه مردم تفهيم كرد كه اين نهضت جديدي است كه منافع سياسي استعمار را تامين مي كند و گردانندگان آن نيز دشمنان اسلام هستند و مي خواهند اجتماع اسلامي شما را از هم بگسلند.
او نه تنها دشمنان مرئي و نامرئي را به مردم معرفي نمود كه در ايجاد وحدت اسلامي نيز رسالت خود را به خوبي ايفا كرد و فرمود: «اي مردم اختلافات رنگ و نژاد را فراموش كنيد و به نام اسلام متحد شويد و با همراهي و اخوت اسلامي ، زندگي اجتماعي خود را بگذرانيد تا توطئه هائي كه عليه مردم و كشور پاكستان طرح ريزي مي شود ، با اتحاد شما نقش بر آب شوند»
او تعليمات قرآني و الهي را الگوي خود قرار داد و در كندن ريشه هاي منطقه اي زباني و قومي و گردهم آوري ملت در زير پرچم پرافتخار اسلام ، سعي فراوان نمود. او براي تحصيل اين هدف در مسائل مختلف زندگي روزمره مردم شركت جست و اهداف استعمارگران و روش هاي نجات از آن را روشن نمود. جوان ها را با تعليمات الهي آشنا نمود و در دل و روان آنان اسلام را جايگزين احساسات قومي كرد و مضرات ملي گرائي را خاطر نشان نمود و آن را باعث دوري از اسلام معرفي کرد. در اين راستا ايشان با جبهه اي از افراد سودجو و مقام پرست روبرو شد و رنج هاي زيادي را متحمل گشت ، ولي در رسالت الهي خويش نترسيد و نلرزيد و استوار ماند و براي هدف خويش از مبارزه حق طلبانه دست بر نداشت.
شهيد علاوه بر اين اهداف ، نهضت هاي مختلف ناسيوناليستي را توضيح داد و ماهيت ضد اسلامي اين نهضت را كه در تمام مناطق كشور عليه اسلام جريان داشت ، تبيين نمود و فرمود: «كشور عزيز ما را توطئه هاي سازماندهي شده و حساب شده با ترويج سياست هاي آن چناني اختلاف مذهب ، تعصبات ايالتي و قومي مبتلا به جنگ هاي داخلي كرده و براي جلب رضايت اربابان خارجي خود برادر را به جان برادر انداخته اند.»
ايشان به التماس از مردم مي خواست كه وحدت و يكپارچگي خود را در پرتو توحيد حفظ كنند و اين را به اثبات رساند كه اسلام قدرت اين را دارد كه نه تنها يك ايالت و استان و يا يك كشور كه تمام جهان را زير پرچم خود گرد هم آورد و متحد نمايد يك جامعه انساني جهاني را تشكيل دهد. نتيجه زحمات شهيد را مي توان امروزه به صورت حس قوي مسلماني و يكتاپرستي در بين مردم مشاهده كرد.
در ايالت«سند» وقتي حس ملي گرائي به درگيري هاي خونين مبدل شد و مردمان بي گناه زيادي جان و ناموس و اموال خود را از دست دادند ، شهيد فرمود: «در نزد ما اين حقيقت مثل روز روشن واضح و روشن است كه براي برادران ما در شهر عظيم كراچي هيچ اختلاف زباني و مذهبي و طبقاتي وجود ندارد و آنچه امروز مشاهده مي شود ، در اثر توطئه هاي استعمار است كه در جريان مي باشد. در عصر سياست و تاريك استبداد و ديكتاتوري ، به مردم مظلوم جنايت ها و ظلم هاي زيادي شده و خون هاي مظلومان توسط استبدادگران زالو صفت مكيده شد. در چنين شرايطي بود كه مردم مظلوم و ستمديده اي را که هر پرتوي را پرتو اميد تصور مي كنند، با توطئه اي ديگر به نام رهائي از ظلم و ستم ، به بيماري ناسيوناليسم دچار نمودند و مردم ايالت «سند» كه مزه استبداد نظامي ضياء را بيشتر از ديگر مردم چشيده بودند ، به عنوان اولين شكار در اين دام خطرناك گرفتار آمدند و اين عامل خطرناك را به عنوان «عنصر نجات» خويش پذيرفتند!
سودجويان و فرصت طلبان آن را شعله ور كردند و اين عامل خانمان برانداز در اين ايالت مظلوم به اوج خود رسيد. مفهوم آزادي با ملي گرائي اشتباه و هر دو با هم يكسان پنداشته شدند. همين شرايط در بزرگ ترين شهر و مهم ترين بندر پاكستان (كراچي) نيز حاكم بود كه تعداد قوميت ها در اين شهر شايد مساوي با تعداد ساختمان هاي آن باشد. در اين راه از محروميت ها و فقر و بدبختي ها استفاده فراواني شد و اين شهر ميليوني دچار آشفتگي و هرج و مرج گرديد. صدها نفر جان خود را از دست دادند. املاك و دارائي هاي مردم يا دچار حريق شد و يا به تاراج رفت. درگيري هاي قومي مهاجرين (كه بعد از تجريه پاكستان به اين كشور مهاجرت نموده اند) با سندها ، مهاجرين باپتان ها (پشتو زبان) و مهاجرين با پنجابي ها در اكثر شهرهاي بزرگ ايالت «سند» با قدرت آغاز شد و آن شد كه در بين يك ملت مسلمان قابل تصور نبود و نيست. برادر سينه برادر را هدف شمشير و دشنه قرار داد و مسلمان ، سينه مسلمان را با نيزه شكافت. بندگان خداي واحد جسم همديگر را با تير و گلوله سوراخ سوراخ كردند و جوي خون روان شد و در نتيجه ، وحدت امت محمدي(ص) دچار دوري ها و تفرقه شد.
شهيد مظلوم كه پرچم مبارزه با چنين مصائبي را بر دوش مي كشيد ، در چنين اوضاع آشفته اي طي سخنراني ها و خطبه ها ، علل و اسباب اين بدبختي ها را تشريح كرد. از مناطق آسيب زده بازديد به عمل آورد و دشمنان اسلام را كارگردان اين فجايع معرفي نمود و فرمود: «گماشتگان استعمار براي بقاي حكومت و كرسي خود به چنين خونريزي ها دست زده و ملت مظلوم را قتل عام مي نمايند» وي افزود: «اگر غده سرطاني ملي گرائي در اين ملت باقي بماند و روند رو به فزوني دوري از اسلام هم به همين منوال پيش برود ، شايد براي ما نتايجي بدتر از اين را نيز داشته باشد.» ايشان در ادامه فرياد اعتراض سر داد و سفارش بازگشت به خويش را به گوش طبقات مختلف جامعه رساند و به سردمداران نهضت هاي قومي ايالت پنجاب و بلوجستان نيز توصيه كرد كه به خود آمده و به جاي حفظ تشخص قومي ، تشخص اسلامي خودرا حفظ نمايند.
منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره 50