خانه » همه » مذهبی » هويت معارضان شهيد علامه عارف الحسيني

هويت معارضان شهيد علامه عارف الحسيني

هويت معارضان شهيد علامه عارف الحسيني

جنبش فقه جعفري در پاكستان به دليل ماهيت اصيل شيعي خود پيوسته در معرض تهاجم دشمنان بوده و به ويژه هنگامي كه با رهبري شهید علامه سيد عارف حسيني ، در ارتقاي اين حركت سرعت چشمگيري پديد آمد ، دشمنان داخلي و خارجي نيز بر فعاليت هاي خويش افزودند ، اما اين همه در مقايسه با همفكراني كه به او و به نهضت پشت كردند ، وزني ندارد. اين گفتگو شرحي از اين رنج هاست.

1123f501 bcd5 4bd1 bde8 a4c7d33128d3 - هويت معارضان شهيد علامه عارف الحسيني

0019630 - هويت معارضان شهيد علامه عارف الحسيني
هويت معارضان شهيد علامه عارف الحسيني

 

 

گفت وگو با فرحت حسين مهدوي
درآمد
 

جنبش فقه جعفري در پاكستان به دليل ماهيت اصيل شيعي خود پيوسته در معرض تهاجم دشمنان بوده و به ويژه هنگامي كه با رهبري شهید علامه سيد عارف حسيني ، در ارتقاي اين حركت سرعت چشمگيري پديد آمد ، دشمنان داخلي و خارجي نيز بر فعاليت هاي خويش افزودند ، اما اين همه در مقايسه با همفكراني كه به او و به نهضت پشت كردند ، وزني ندارد. اين گفتگو شرحي از اين رنج هاست.

از كي و چگونه با شهيد آشنا شديد و چه ويژگي هائي را در شخصيت ايشان ديديد؟
 

23 سپتامبر 1978 ، اولين ديدار ما با ايشان بود. ما در آن روز طلبه شديم و به حوزه علميه جعفريه در پاراچنار رفتيم. ايشان به تازگي در آنجا به عنوان استاد ، كار خود را شروع كرده بود و روز معارفه ما همان روز بود. ايشان شخصيتي بود با ابعاد متعدد ، شخصيت يك بعدي نبود. شخصيتي بود كه تجليات عرفاني را مي توانستيد در ايشان ببينيد ، در عين حال كه عالم و فرهيخته و آگاه به مسائل زمان و روابط سياسي حاكم بر جهان هم بود. شخصيتي بود به تمام بمعنا ذوب در ولايت و حضرت امام.

شيوه رفتاري و مديريت ايشان در مقام تربيت جوان ها و تعامل با آنها چگونه بود؟ و چطور مي شد جواني كه به طور طبيعي در عالم خاص خودش هست ، از آن عالم متعارف فاصله مي گرفت و جذب ايشان مي شد؟
 

چيزي كه براي جوان ها خيلي جالب است ، اين است كه ديگران به آنها احترام بگذارند و به آنها شخصيت بدهند و اين موضوعي بود كه شهيد علامه حسيني داشت و در مواجهه با جوان هاي طلبه و جوانان دانشجو و همين طور دانش آموزان مدارس ، كاملا رعايت مي كرد و به آنها شخصيت مي داد و احترام فوق العاده زيادي برايشان قائل مي شد و اين باعث مي شد كه اين جوان ها به ايشان جذب شوند و اگر فرصت دوباره اي پيدا كردند ، نزد ايشان بيايند و اين كار را هم مي كردند. هر كسي كه يك بار نزد آقا مي آمد ، ديگر نمي توانست از ايشان جدا شود ، كساني كه آمدند ، تا روزي كه شهيد از دنيا رفت ، از ايشان جدا نشدند و هيچ وقت ارتباطشان را قطع نكردند. احترام گذاشتن و شخصيت دادن به جوان ها ، يكي از شيوه هاي مهمي بود كه ايشان به كار مي برد.

احترام به جوانان نكته مهمي است ، اما جوانان را به صرف احترام نمي توان نگه داشت و بايد به نوعي تمايل آنان به نوجوئي و نوگرائي و همچنين بي ميلي آنها به مواريث و سنن گذشتگان را درك و ارضا كرد و اين كار نياز به برنامه ريزي دقيق دارد. ايشان چگونه اين كار را مي كرد؟
 

اولا ايشان پيام نو و جديدي داشت و همين پيام خود به خود به ويژگي نوجوئي و نوگرائي جوانان كه اشاره كرديد ، جواب مي داد. اين پيام ، انقلاب بود و ولايت فقيه كه موضوع جديد و جالبي بود و اين باعث شده بود كه جوانان دنبال چيزهاي جديد ديگري مثل كمونيسم و سوسياليسم و ساير مكاتب آن زمان نروند. مكاتبي مثل دهريه ولائيسم هم بودند ، اما اينها هم كهنه شده بودند ، ولي انقلاب پيام جديدي آورده بود و آقا هم حامل چنين پيامي بودند و اين باعث مي شد كه جنبه نوگرائي جوانان هم به اين شكل ارضا شود.

ايشان براي جذب جوانان به حوزه هاي علميه چه تهميداتي داشت و چه تعداد از جوان ها براي تحصيل در حوزه ها انگيزه پيدا كردند؟
 

هنگامي كه روحاني اين چنيني در جامعه حضور دارد ، با آن رفتارهاي اجتماعي و رفتارهاي فردي خاص ، جوانان جذب مي شوند. به خصوص هنگامي كه ايشان رهبر شد و مدرسه دائره المعارف را در پيشاور ساخت كه به مدرسه دارالشهيد معروف شد. اين مدرسه خيلي زود آباد شد ، يعني طلبه ها خيلي زود در آن جمع شدند كه دليلش همان عظمت شخصيت يك روحاني بود كه در جامعه مطرح شده و پروانه هاي فراواني را گرد شمع وجود خود جمع كرده بود و اين باعث مي شد جذابيتي در روحانيت براي جوان ها به وجود بيايد و تعداد زيادي از آنها طلبه شوند كه عده زيادي از آنها در قم هستند و تحصيل مي كنند.
برنامه تحصيل طلاب در مدرسه به چه شكل بود و چه نكات جديدي در اين برنامه ريزي به چشم مي خورد؟
دروس سنتي سر جاي خودش بود. ايشان خودش درس عقائد براي طلاب گذاشت ، جلسات عقايدي و قرآني را خود ايشان اداره مي كرد. اولين بار كه ما به مدرسه آمديم. ايشان يك دوره قرآن را برايمان با ترتيل خواند و به ما هم ياد داد. موضوع اعتقادات چيزي بود كه ايشان خيلي روي آن تاكيد داشت و همچنين جلسات دعا. خود شهيد هم گاهي انفرادي دعا مي خواند و صدايش مي آمد. جلساتي هم در بيرون مي گذاشت. ما در پيشاور حسينيه اي داريم به نام حسينيه علمدار و شهيد در آنجا جلسه دعاي كميل داشت. براي طلاب جلسات سياسي هم داشتيم كه جلسات غير رسمي بود و بعداز ظهرها كه همه از درس و بحث فراعت مي يافتند ، بعد از نماز مغرب ، گاهي تجمعي در چمن حوزه علميه صورت مي گرفت و ايشان مي نشست و به سئوالات ما پاسخ مي داد و خاطراتش را از نجف و قم و از زمان انقلاب برايمان تعريف مي كرد و به خاطرات ما هم گوش مي داد. ايشان براي خودش فضيلت خاصي را قائل نبود و بين خود و ما ديوار خاصي را ايجاد نكرده بود. يكي از ويژگي هاي ايشان اين بود كه همه مي توانستند خيلي خودماني با ايشان صحبت كنند.

شهيد از نظر اخلاقي ، نسبت به چه مسائلي در طلاب مُصر و حساس بود؟
 

خودپرستي و خود محوري و خود برتر بيني و تكبر موضوعاتي بودند كه ايشان خيلي روي آنها حساسيت داشت و خيلي زود هم عكس العملي نشان مي داد. نسبت به غيبت هم همينطور. اگر نمي توانست كسي را منع كند ، از آن جلسه بلند مي شد. البته طلاب در حضور ايشان نمي توانستند غيبت كنند و اگر كسي اين كار را مي كرد ، ايشان حتما تذكر مي داد. اگر كسي حرفي مي زد كه حاكي از خود برتر بيني بود ، تذكر مي داد و مي گفت كه داستان ابليس چه بود و چرا رجيم شد. اين دو مورد در زمينه مسائل اخلاقي ، خيلي در تعاليم ايشان اساسي بود.

در دوره رهبري ايشان ، حوزه هاي علميه چقدر توسعه پيدا كردند؟
 

حوزه هاي علميه پاكستان در دوره ايشان گمان نمي كنم خيلي توسعه پيدا كرده باشد ، چون ايشان دچار مشغله هاي متعدد سياسي شيعيان شده بود؛ البته در اواخر سال هاي عمر شريفشان ، عده اي از خيرين شيعه در ساير كشورها ، متوجه موضوع پاكستان شدند و ارتباطات نزديكي با ايشان پيدا و مساجد و مدارس مختلف و متعددي را در شهرهاي پاكستان ايجاد كردند. البته بيشتر مساجد بود تا مدارس.

پاكستان كشوري فرقه اي و طائفه اي است ، چه از نظر نژاد چه از نظر مذهب ، فرقه هاي زيادي در آنجا هستند. شيوه تعامل شهيد با اين گروه ها چگونه بود و در اين تعامل روي چه چيزهائي اصرار داشت؟
 

يكي از پيام هاي انقلاب اسلامي كه در شبه قاره خيلي نو بود، پيام وحدت بود كه در آن حفظ هويت و در عين حال وحدت با طرف مقابل مورد تاكيد بود. خود آقا هم روي اين موضوع تاكيد داشت و در اين حال كه از داعيان وحدت مسلمين در پاكستان بود ، و با تمامي فرقه هاي سني ارتباط داشت. لازم به ذكر است كه ما در پاكستان فرقه يك فرقه سُنّي نداريم و چندين و چند گروه سني در آنجا هستند. آقا با همه اينها ارتباط داشت ، ولي بر حفظ هويت شيعه هم تاكيد فراوان مي كرد، يعني حاضر نبود اين موضوع به فراموشي سپرده شود. حتي در سال 1985 كه سپاه صحابه تشكيل شد ـ كه در واقع ايجاد نوعي ترمز در نهضت جعفري بود ـ ايشان به روحانيون و علماي مختلف تاكيد مي كرد كه وظيفه ما ايجاد وحدت در صفوف مسلمين و دعوت مردم به وحدت است ، ولي اين بدان معنا نيست كه وقتي اينها به اصول مذهب ما و به ائمه ما تعرض مي كنند ، جواب ندهيم ، ولي بايد جواب منطقي و معقول بدهيم. وقتي ايشان مي گويند شيعه كافر است ، به آنها جواب مستدل بدهيد كه نه اين طور نيست و ما مسلمانيم و بر اصول دين تاكيد داريم. ايشان در عين حال كه بر وحدت و تعامل تاكيد داشت ، اما حفظ وحدت را هم ضروري مي دانست.

مخالفين عمده ايشان در مقام رهبري چه كساني بودند و چهره هائي كه بالصراحه با ايشان مخالفت مي كردند ، بيشتر از چه سنخ و گروهي بودند؟ و علت مخالفتشان چه بود؟
 

گروه هائي كه با ايشان مخالفت بودند ، علي القاعده نبايد با شخص ايشان مشكلي داشته باشند ، بلكه آنها با تشيع مخالف بودند و چون ايشان رهبر شيعه بود و تشيع را در پاكستان فعال و آرمان خواهي شيعه را تحريك كرده بود، اين دشمني ها به سمت ايشان بر مي گشت. اين دشمنان همان هائي بودند كه در طول تاريخ با شيعه مشكل داشته اند و الان هم دارند. البته گروه هاي رسمي جماعت ها و احزاب ، به شكل علني دشمني نمي كردند ، ولي بعضي وقت ها از روش ها و عملكردهايشان مشخص بود كه اينها هم چندان از كارهاي ايشان راضي نيستند. حتي بعضي از رهبران كه الان هم هستند و من نمي خواهم اسم ببرم ، از جمله رهبران احزاب ، در ظاهر با ايشان خيلي خوب بودند ، ولي در بعضي از محافل و مجالس معلوم بود كه چندان از روشي كه شهيد در پاكستان به كار مي برد و نفوذ شيعه را تقويت مي كرد، راضي نبودند و پيشرفت شيعه چندان براي آنها خوشايند نبود.
در سمت ديگر گروه هائي مثل «سيا»ي آمريكا بودند كه خيلي با شهيد مخالف بودند. در حكومت پاكستان ، در سازمان هاي اطلاعاتي عواملي بودند كه خيلي با ايشان مخالفت بودند و از همه مهم تر رئيس جمهور وقت ، ضياءالحق و ژنرال هاي اطراف او. عده اي هم از ISI، يعني سازمان هاي دولتي كه در امر جهاد افغانستان مشغول كار بودند، بعضي وقت ها در تفكرات ، اصطكاك هائي با سيد داشتند و گروه هائي هم كه تشكيل شدند ، به خصوص گروه سپاه صحابه كه البته قبل از آن هم گروهي در كراچي تشكيل شده بود كه خيلي دوام نياورد به نام «سواد اعظم اهل سنت».
گروه هاي ديگري هم بودند كه دولت و يا كشورهاي خارجي از آنها حمايت مي كردند و اينها هم با سيد مخالفت مي كردند، ولي مي بينيم كه نهايتا شهادت ايشان به دست اينها صورت نمي گيرد و ضاربين ايشان كساني نبودند كه در داخل ، عليه ايشان و تشيع شعار مي دادند و دشمني مي كردند بلكه حكومت ها بودند ، يعني حكومت ها به صورت علني وارد ميدان شدند. ممكن است امروز هم بعضي از گروه ها عملياتي بكنند كه پشت سر آنها حكومت باشد ، اما در موضوع شهادت علامه عارف الحسيني حكومت هاي چند كشور از جمله عراق و عربستان و آمريكا و خود دولت پاكستان و حتي رئيس دفتر ضياءالحق ، ژنرال ماجد جيلاني (گيلاني) ، فاميل همين نخست وزير فعلي ، در امر شهادت ايشان دخالت مستقيم داشتند. يا مثلا استاندار ايالت سرحد يعني ، فضل الحق در اين امر دخيل بود.
چه شد كه ايشان با وجود همه مخالفت ها توانست كار رهبري شيعيان را با موفقيت نسبتا چشمگيري ادامه بدهد و اين مخالفت ها مخل فعاليت هاي ايشان نشود.
كسي جرئت نداشت رو در رو با ايشان مخالفت كند ، چون به قول اينجائي ها «آتو» دست كسي نداده بود ، يعني كاري نمي كرد كه كسي بيايد و بگويد كه من تو را قبول ندارم. عده اي در ميان شيعيان بودند كه به تدريج خاموش شدند ، ولي واقعا در ميان گروه هاي مخالف هم كسي جرئت نداشت آشكارا مخالفت كند. حتي گروه هاي رسمي سنتي هم نمي آمدند علني بگويند شما را قبول نداريم و روياروئي آشكار با ايشان صورت نمي گرفت. نفوذ ايشان حتي در آدم هائي كه مي خواستند مخالفت كنند خيلي زياد بود و اين باعث مي شد كه كسي نتواند مخالفت عمده اي بكند. ايشان در عين حال سربازان جان نثار زيادي هم داشت كه تا آخرين لحظات در كنار ايشان بودند.

شهيد چقدر به خاطر حمايت از مرجعيت و رهبري امام ، از سوي مخالفين مورد طعن و كنايه قرار مي گرفت؟
 

اين مسئله اي است كه همين الان هم در پاكستان وجود دارد. اگر ما از انقلاب ايران و رهبر آن حمايت كنيم ، ممكن است به ما بگويند كه مزدور ايران هستيم. اين طعنه هائي بود كه در آن دوران هم وجود داشت ، اما نكته مهم اين است كه ايشان با وجود همه اين حرف ها و اين پروپاگاندها، از راه خود باز نمي گشت. يك بار در ايالت سند در بازديدي كه ايشان از مناطق شيعه داشت ، خبرنگاري آمد و پرسيد: «نظر شما درباره ولايت فقيه چيست؟» ايشان فرمود: «اگر بچه هاي مرا بكشند و خانواده مرا نابود كنند ، من از حمايت ولايت فقيه يك قدم
هم عقب نمي نشينم» ، يعني مقاومت ايشان در اين مسئله خيلي زياد بود و در اين قضايا چيزي براي ايشان مطرح نبود.
نكته ديگر اينكه ادامه جنگ ايران و عراق براي همه شيعيان پاكستان تبديل به يك آرمان شده بود ، يعني همه مي گفتند اين جنگ بايد تا سرنگوني صدام ادامه پيدا كند و لذا وقتي جنگ تمام شد ، عده زيادي ناراحت شدند. خود امام هم ناراحت بودند. افراد نهضت جعفري مي آمدند و گاهي بعضي از آنها داد و بيداد راه مي انداختند و اعتراض مي كردند كه چرا اين اتفاق افتاد؟ اما ايشان با لبخند با آنها روبرو مي شد. اين لبخند شايد از تمام شدن جنگ هم براي معترضين ناراحت كننده تر بود. ايشان جوابي مي داد كه به نظرم بايد براي خيلي ها درس باشد و آن اين بود كه مي فرمود: «ولي فقيه تصميم گرفته اند جنگ نباشد. ما هم تعبدا تسليم هستيم. اگر مي گفتند جنگ باشد ، ما هم مي گفتيم باشد. حالا كه مي گويند نباشد ، مي گوئيم نباشد ، شما چرا ناراحتيد؟»

خود ايشان هم چند بار به جبهه آمد؟ ماجرا چه بود؟ در كدام محور يا عمليات شركت كرد؟
 

به هيچ وجه معلوم نشد ، چون خود ايشان كه نمي گفت كجا رفته است. از اين طور كارهائي كه مي كرد ، هيچ حرفي نمي زد.

خود شما هم بعدها نفهميديد كجا رفت؟
 

دقيق نمي دانم ، ولي مثل اينكه عمليات بدر يا خيبر بوده. احتمال هست كه در عمليات خيبر شركت كرده بود.

00196301 - هويت معارضان شهيد علامه عارف الحسيني

ترور ايشان كار دشواري نبود. به نظر شما چرا ضاربين آن زمان را انتخاب كردند؟
 

اين كار در آن زمان از دستشان برآمد ، و گرنه ايشان هميشه در معرض هدف بود. آنها فرصتش را پيدا نكرده بودند. تمام كساني كه در اين ترور ، شركت داشتند ، همان كساني بودند كه در زماني هم كه ايشان رهبر شد ، مي توانستند تعرض كنند ، ولي شايد موقعيت فراهم نشده بود. شايد هم ديگر وجود ايشان برايشان غير قابل تحمل شده بود كه ترورش كردند.

مگر در اين اواخر ايشان چه مي كرد كه غير قابل تحمل شده بود؟
 

همان نفوذ و قدرتي كه براي شيعيان فراهم آورده بود و اين تصور مي رفت كه شيعيان در آينده ممكن است در پاكستان به قدرت برسند و توان بيشتري در بخش هاي گوناگون به دست بياورند و اين براي خيلي ها باعث ناراحتي بود و براي احزاب و رقبا و حتي افراد به ظاهر دوست قابل تحمل نبود.

شما چگونه از خبر شهادت ايشان مطلع شديد؟
 

در روز اول آگوست ، شهيد به پاراچنار آمدند و من آنجا بودم. داشتم با موتور از شهر به طرف خانه مي آمدم. ايشان هم از پيشاور به پاراچنار آمدند و در جائي به نام سه راه كرمان با هم روبرو شديم و سلام و عليك كرديم. بعد هم در روز سوم خدمتشان رفتم و ايشان را به منزل دعوت كردم. با دوستان آمدند و يك روز بعد رفتند پيشاور و روز بعد شهيد شدند. خبر از تلويزيون اعلام شد.
ظاهرا در پاكستان قرار نيست عاملين ترورهاي سياسي معلوم شود، ولي از عجايب روزگار اين است كه قاتل ايشان مشخص شد.
شرط اصلي آن اين است كه پيروان يك مكتب دنبال اين موضوع بودند. در آنجا مسائل سياسي هست. لياقت علي خان كشته مي شود و كسي نمي داند چه كسي او را كشت. ضياءالحق و بي نظير بوتو كشته مي شوند و معلوم نمي شود چه كسي آنها را كشت ، چون اينها شخصيت هائي سياسي هستند ، ولي ايشان هم شخصيت سياسي بود و هم مذهبي. عامل ديگر هم اين بود كه ما زندگي قبائلي داريم. شهيد هم از پشتوها بود ما قبائلي قاتل را رها نمي كنيم و اگر كسي از ميان ما كشته شد ، دنبالش مي رويم و او را پيدا مي كنيم. اگر هم ما پيدا نكنيم ، طرف مقابل از ترس همين موضوع ، او را پيدا مي كند. در اين قضيه ، دولت در مقابل ما بود و حتما خيلي كمك كرد تا قاتل پيدا شود!

اول تصور مي شد كه سلفي ها در تعامل با ضياءالحق ، اين كار را انجام داده اند، ولي بعد معلوم شد صدام در اين قضيه نقش داشته است. عامل اقوي كه بود؟
 

بله ، او پول زيادي خرج كرده بود. عامل اقوي هم كه شيطان بزرگ، امريكاست. اخيرا هم مقاله هائي پيدا شده كه نشان مي هد چنين چيزي هست و عامل اصلي ، امريكا بوده است ، ولي چون اين مقاله ها خيلي قابل اعتماد نيستند ، قابل استناد هم نيستند. بعد هم عربستان و خود دولت پاكستان و ضياءالحق و فضل حق. حتي پيامي هم كه ضياءالحق براي شهادت آقا داد، روز پيش از ترور آماده شده بود، يعني اين ترور طبق برنامه بود.

از كجا معلوم شد كه آن متن روز قبل آماده شده؟
 

ساعت 10 خبر شهادت ايشان پخش شد و ساعت ده و ده دقيقه پيام ضياءالحق آمد. كاملا مشخص بود كه از قبل برنامه ريزي شده بود. معلوم بود كه چه كساني در اين مسئله نقش داشتند.

بر خلاف آنچه كه در زمان حيات ايشان تصور مي شد كه اگر اين رهبري ادامه پيدا كند ، وضعيت شيعيان پاكستان بهتر مي شود ، شاهد هستيم كه به هر حال كيفيت فكر و رفتار شيعيان پاكستان اندكي ارتقاء پيدا كرد ، ولي رهبري ، كيفيت سابق را ندارد. به نظر شما علت چيست؟
 

اين حرف ها را علي القاعده نبايد نوشت! ما كاري به شخص نداريم ، ولي موضوع اين است كه وجود ايشان باعث شد كه تفكر و انديشه شيعيان ارتقا پيدا كند و با توجه به شخصيتي كه ايشان داشت، ‌انتظارات شيعيان هم خيلي بالا رفت و اين طبيعي بود كه اگر كسي مثل ايشان يا بهتر از ايشان نمي آمد، با وضعيتي چون وضعيت فعلي روبرو مي شديم. اين طبيعي بود. انتظارات خيلي بالاست و طلبه ها، دانشجويان و جوانان ، نسبت به آن زمان سطح فكر خيلي بالاتري دارند. الان بين افرادي كه بايد براي رهبري انتخاب بشوند ، دنبال چنين وزنه هائي مي گرديم ، ولي كسي را پيدا نمي كنيم. ديگر هر كسي نمي تواند بيايد و جاي ايشان را پر كند. براي همين است كه مشكل داريم و اين مشكل از سال 1993 بروز كرده و هنوز هم حل نشده.
از سال 1995 بود…
خير ، من به قضيه اي كه شما اشاره مي كنيد ، كاري ندارم.

لابد قبلا سرنوشت سال 95 را ديده بوديد و مي دانستيد چه اتفاقي روي خواهد داد!
 

خب! خيلي فعال و نزديك بوديم و اين است كه مي دانستيم واقعيت ماجراها چيست. آن موقع اگر من حضور داشتم ، شايد كاري مي كردم كه آن اتفاق پيش نيايد و مانع مي شدم، چون در چند مورد ، اين كار را كردم و مانع شدم. در ماجراي سال 1995 هم اگر بودم ، حتما مانع مي شدم.

با جمعيت نزديك به صد هزار نفري كه در سالگرد شهيد در اسلام آباد جمع شدند و خيلي هم هزينه دادند ، چون صراحتا با شعار دفاع از انقلاب ايران آمدند و براي طرف مقابل هم تحمل اين قضيه ، خيلي سخت بود، آينده را چطور مي بينيد؟
 

البته آنها با صراحت نمي گويند، ولي مسئله ولايت فقيه مطرح است. ما البته هزينه هاي داخلي بيشتري داريم تا هزينه هاي خارجي. هزينه هاي خارجي زياد مهم نيستند. يعني وقتي كه من در صحنه اي كار مي كنم ، رقيب من نيستند و همفكر و هم نظر من هستند ، وقتي اينها تصور مي كنند اگر من بيايم ، جاي ايشان را مي گيرم و با اين فكر براي من هزينه درست مي كنند، سخت است. اينها قبل از جلسه اخير، جلسات ديگري را برگزار و علما را دعوت كردند و چون همه مدارس را تحت كنترل دارند ، مي توانند از آنها نام و تائيديه بگيرند ، با اين همه جمعيت خوبي جمع شد. اينها حتي به ايران هم نامه هائي را ارسال كردند كه اين آقايان مجلس وحدت ، با ما مخالف هستند و شما اخبار اينها را پوشش ندهيد. اين هزينه ها خيلي سخت است و كار ما را به تاخير مي اندازد.
ولي با وجود همه اين موانع و فشارهاي بين المللي ، بايد درباره آينده بگويم: «و نريد ان نمن الذين استضعفوا في الارض و نجعلهم الائمه و نجعلهم الوارثين.» شيعيان ان شاءالله در همه جاي دنيا آنيده خوبي دارند و در پاكستان هم البته اگر اين هزينه هاي داخلي كاهش پيدا كنند و سفارت و رايزني هاي فرهنگي جمهوري اسلامي ايران و هوشيارتر عمل كنند، وضعيت بهتر مي شود.

در چهار سال اخير وضعيت سفارت ايران در پاكستان چگونه بوده است؟
 

هنوز فعال نيست ، يعني آن ديپلماسي فعالي را كه مثلا در اروپا در پيش گرفت و خيلي پيشرفت كرد ، در پاكستان در پيش نگرفت. ما به چند نفر حزب اللهي در آنجا نياز داريم كه مواظب يقه خودش نباشد ، مواظب يقه نظام باشد و اين مطلب را پيش ببرد.
شيعيان پاكستان خيلي پرشور هستند. يك وقت به جاي يقه ، سر انسان را به باد مي دهند.
خير ، اين طورها هم نيست. خدا مي داند كه ما داريم در پاكستان چه چيزهائي را تحمل مي كنيم. وضع ما الان خيلي خراب تر از آن چيزي است كه شما فكر مي كنيد و پوستمان كلف تر از آن است كه تصور مي شود. ما همه كس را داريم تحمل مي كنيم و كاري هم از ما ساخته نيست. حالا اوضاع طوري شده كه اگر بخواهيم به سيد حرفي بزنيم ، مي گويد من نماينده ولي فقيه هستم.
منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره 50

 

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد