دعاهاى حضرت نوح (عليه السلام) در قرآن
نوح مردم را به خداپرستى و معرفت فرا مىخواند و از بتپرستى و جهالت باز مىداشت. مردم كه با عقايد پدران خويش خو گرفته بودند و از انديشه و تفكر به دور بودند نوح را تهديد كردند كه «اى نوح اگر از كارت دست برندارى تو را سنگباران مىكنيم.»
دعاهاى حضرت نوح (عليه السلام) در قرآن
نويسنده:حسين واثقى
– حضرت نوح، يكى از پيامبران الهى بود كه عمرى دراز يافت به گونهاى كه عمر او ضرب المثل شده است.
نوح مردم را به خداپرستى و معرفت فرا مىخواند و از بتپرستى و جهالت باز مىداشت. مردم كه با عقايد پدران خويش خو گرفته بودند و از انديشه و تفكر به دور بودند نوح را تهديد كردند كه «اى نوح اگر از كارت دست برندارى تو را سنگباران مىكنيم.»
نوح دست به دعا برداشت و گفت:
رَبِّ إِنَّ قَوْمى كَذَّبُونِ * فافْتَحْ بَيْنى وَ بَيْنَهُمْ فَتْحاً وَ نَجِّنى وَ مَنْ مَعِى مِنَ المُؤمِنينَ(1)؛ پروردگارا، قوم من مرا تكذيب كردند. بين من و آنان داورى كن، و مرا و كسانى كه با من ايمان آوردهاند از دست آنان نجات بخش.
خداوند در قرآن كريم مىفرمايد: «ما نوح و همراهان او را نجات داديم و ديگران را غرق كرديم.»
– در قرآن كريم يك سوره به نام حضرت نوح آمده است و تمام اين سوره مربوط به داستان آن حضرت است. خداى متعال مىفرمايد: «ما نوح را به سوى قومش فرستاديم پيش از آن كه عذاب دردناك به سراغشان آيد. او به مردم گفت: من شما را هشدار مىدهم، خدا را بپرستيد و تقواى الهى را پيشه گيريد و مرا اطاعت كنيد. اگر چنين كنيد خداوند شما را مىآمرزد و اجل شما را به تأخير مىاندازد.»
اين پيام و تبليغ، مردم را بيدار نكرد و به همين سبب نوح از سرِ درد با خداوند چنين گفت: «بارالها، شب و روز مردم را دعوت كردم و هر چه بيشتر فراخواندم مردم بيشتر گريزان شدند، هر گاه آنان را به آمرزش تو دعوت مىكنم انگشت به گوش مىكنند، لباس بر سر مىكشند تا پيام مرا نشنوند و بر كردار خود اصرار مىورزند. به طور علنى و پنهانى آنان را خواندم و گفتم از پروردگارتان طلب آمرزش كنيد چرا كه او آمرزنده است. اوست كه باران بر شما فرو مىفرستد و اموال و پسران به شما مىدهد و باغها و نهرها برايتان فراهم مىآورد.»
نوح سپس آيات و نشانههاى حق تعالى را در عالم آفرينش برايشان بازگو كرد. اما باز هم بيدار نشدند و به يكديگر سفارش مىكردند كه از بتهاى خود دست برنداريد. آنان در گناهان غوطهور شدند و سرانجام اهل جهنم گشتند.
در اين هنگام نوح دست به دعا برداشت و به پروردگار عرضه داشت:
رَبِّ لا تَذَرْ عَلَى الأَرْضِ مِنَ الكافِرِينَ دَيّاراً * إِنَّك َ إِنْ تَذَرْهُمْ يُضِلُّوا عِبادَك َوَلا يَلِدُوا إِلاّ فاجِراً كَفّاراً * رَبِّ ا غْفِرْ لِى وَ لِوالِدَى وَ لِمَنْ دَخَلَ بَيْتِى مُؤْمناً وَ لِلْمُؤْمِنِينَ وَالمُؤْمِناتِ وَلا تَزِدِ الظّالِمِينَ إِلاّ تَباراً(2)؛ بارالها، از كافران بر روى زمين هيچ كس باقى نگذار. اگر آنان را رها كنى بندگان تو را گمراه مىكنند و به جز تبهكارِ كافر، فرزندى نياورند. بارالها، مرا و پدر و مادرم و هر مؤمنى را كه به خانهام وارد شود و همه مردان و زنان با ايمان را بيامرز و بر نابودى ستمگران بيفزا.
– خداوند در سوره قمر مىفرمايد: «در دوران گذشته قوم نوح بنده ما را تكذيب كردند و گفتند او ديوانه و جن زده است.» نوح هم دست به دعا برداشت و خداوند را خواند و چنين گفت:
أَنّى مَغْلُوبٌ فَانْتَصِرْ(3)؛ بارالها، من در هدايت مردم شكست خوردم؛ تو خود مرا يارى فرما.
– در سوره مؤمنون آمده است: «ما نوح را به سوى قومش فرستاديم. او به مردم گفت: اى قوم من، خداوند را بپرستيد، به جز او براى شما خدايى نيست، آيا پروا نمىكنيد؟»
گروه كافران گفتند: «نوح چون شما بشر است كه مىخواهد بر شما برترى جويد؛ اگر خداوند مىخواست پيامبرى بفرستد فرشتگانى را به پيامبرى مىفرستاد، نوح ديوانه است.»
در اين هنگام نوح دست به دعا برداشت و گفت:
رَبِّ انْصُرْنى بِما كَذَّبُونِ(4)؛ بارالها، در برابر تكذيب اين مردم مرا يارى كن.
خداوند مىفرمايد: «به نوح وحى كرديم كه زير نظر و راهنمايى ما كشتى بساز، و هرگاه فرمان رسيد و آب از تنور فوران كرد از هر يك از حيوانات دو عدد و نيز خانوادهات را سوار بر كشتى كن، و هرگاه تو و همراهان در كشتى مستقر شديد بگو:
اَلْحَمْدُللهِِ الَّذى نَجّينا مِنَ الْقَوْمِ الظالمِينَ * وَ قُلْ رَبِّ أَنْزِلْنى مُنْزَلاً مُبارَكاً وَ أنْتَ خَيْرُ المُنْزِلينَ(5)؛ حمد براى خدايى است كه ما را از دست ستمكاران نجات داد. و بگو: بارالها، مرا در منزلگاهى مبارك جاى ده، [زيرا] تو بهترين فرود آورندگانى.»
پيامبر گرامى (صلّى الله عليه وآله) به حضرت على (عليه السلام) فرمود: «اى على، هرگاه در جايى منزل كردى بگو: اللّهمّ أنزِلنى مُنْزَلاً مبارَكاً و أنت خير المنزِلين؛ چرا كه خير و خوبى آن منزل روزى تو مىشود و شرّ و بدى آن از تو دور مىشود.»(6)
در حديث «أربع مائة» كه على (عليه السلام) چهار صد سخن كوتاه و نغز در آداب زندگى و بندگى براى يارانش بيان فرمود، آمده است: «هر گاه جايى منزل كرديد بگوييد: اَللّهُمَّ أَنْزِلْنَا مُنْزَلاً مُبَارَكاً وَ أَنْتَ خَيْرُ المُنْزِلِينَ.»(7)
– نوح 950 سال در ميان مردم تبليغ يكتاپرستى و پاكى و درستى كرد. اما ده قرن تبليغ و دعوت، آن مردم خفته جاهل را بيدار نكرد و به هوش نياورد، و از آن همه بذر توحيد و خداپرستى به جز بسيار اندك در دل سختتر از سنگ آنان جوانه نزد و به بار ننشست. افزون بر آن، پيامبر الهى را به باد استهزا مىگرفتند و تهمتهايى كه خود شايسته آن بودند به او مىبستند و مؤمنان همراه او را مردمانى پست مىخواندند….
با چنين پيشينه عصيان و تبهكارى است كه به فرمان الهى از آسمان باران شديدى باريدن مىگيرد و از جاى جاى زمين چشمهها مىجوشد و سيل و طوفان همه جا را فرا مىگيرد.
نوح كه از پيش آماده چنين شرايطى است؛ به مؤمنان و همراهان خود مىگويد تا بر كشتيى كه به دست خود او ساخته شده است، سوار شوند. نوح به هنگام سوار شدن بر كشتى مىگويد:
بِسْمِ اللهِ مَجْريها وَ مُرْسيها إِنَّ رَبّى لَغَفُورٌ رَحيم(8)؛ به نام خداست حركت و توقف كشتى؛ به درستى كه پروردگارم آمرزنده و مهربان است.
در اين هنگام، آب از آسمان و زمين به هم مىپيوندد و همه جارا فرا مىگيرد و همه نابكاران سيه روز را در كام خود فرو مىكشد. در حالى كه نوح و همراهانش بر كشتى نجات سوارند و بر سطح آب در حركتند. وقتى كه آب همه جا را فرا گرفت و همه گمراهان لجوج را به كام مرگ كشيد، فرمان الهى بر توقف باران و جوشش زمين صادر مىشود و كشتى نوح بر كوه «جودى» آرام مىيابد. در اين ميانه، نوح كه پسر نادرستش را در ميان غرق شدگان مىبيند دست به دعا بر مىدارد و مىگويد:
رَبِّ إِنَّ ابْنى مِنْ أَهْلى وَ إِنَّ وَعْدَكَ الحَقُّ وَ أَنْتَ أَحْكَمُ الْحاكِمينَ(9)؛ بارالها، پسرم از خانواده من است (و تو وعدهداده بودى كه خانواده مرا نجات دهى) و وعده تو حق است و تو احكم الحاكمين هستى.
خداوند فرمود: «اى نوح، او از خاندان تو نيست، او ناشايست است، آنچه را كه به آن آگاهى ندارى از من مخواه، من تو را پند مىدهم، مبادا از جاهلان باشى.»
نوح به خود آمد و گفت:
رَبِّ إِنّى أَعُوذُ بِكَ أَنْ أَسْئَلَكَ ما لَيْسَ لى بِهِ عِلْمٌ، وَإِنْ لا تَغْفِرْ لى وَتَرْحَمْنى أَكُنْ مِنَ الْخاسِرينَ (10)؛ بارالها، من به تو پناه مىبرم از اين كه چيزى را كه به آن آگاهى ندارم از تو بخواهم، اگر مرا نيامرزى و به من رحم نكنى از زيانكاران خواهم بود.
نوح مردم را به خداپرستى و معرفت فرا مىخواند و از بتپرستى و جهالت باز مىداشت. مردم كه با عقايد پدران خويش خو گرفته بودند و از انديشه و تفكر به دور بودند نوح را تهديد كردند كه «اى نوح اگر از كارت دست برندارى تو را سنگباران مىكنيم.»
نوح دست به دعا برداشت و گفت:
رَبِّ إِنَّ قَوْمى كَذَّبُونِ * فافْتَحْ بَيْنى وَ بَيْنَهُمْ فَتْحاً وَ نَجِّنى وَ مَنْ مَعِى مِنَ المُؤمِنينَ(1)؛ پروردگارا، قوم من مرا تكذيب كردند. بين من و آنان داورى كن، و مرا و كسانى كه با من ايمان آوردهاند از دست آنان نجات بخش.
خداوند در قرآن كريم مىفرمايد: «ما نوح و همراهان او را نجات داديم و ديگران را غرق كرديم.»
– در قرآن كريم يك سوره به نام حضرت نوح آمده است و تمام اين سوره مربوط به داستان آن حضرت است. خداى متعال مىفرمايد: «ما نوح را به سوى قومش فرستاديم پيش از آن كه عذاب دردناك به سراغشان آيد. او به مردم گفت: من شما را هشدار مىدهم، خدا را بپرستيد و تقواى الهى را پيشه گيريد و مرا اطاعت كنيد. اگر چنين كنيد خداوند شما را مىآمرزد و اجل شما را به تأخير مىاندازد.»
اين پيام و تبليغ، مردم را بيدار نكرد و به همين سبب نوح از سرِ درد با خداوند چنين گفت: «بارالها، شب و روز مردم را دعوت كردم و هر چه بيشتر فراخواندم مردم بيشتر گريزان شدند، هر گاه آنان را به آمرزش تو دعوت مىكنم انگشت به گوش مىكنند، لباس بر سر مىكشند تا پيام مرا نشنوند و بر كردار خود اصرار مىورزند. به طور علنى و پنهانى آنان را خواندم و گفتم از پروردگارتان طلب آمرزش كنيد چرا كه او آمرزنده است. اوست كه باران بر شما فرو مىفرستد و اموال و پسران به شما مىدهد و باغها و نهرها برايتان فراهم مىآورد.»
نوح سپس آيات و نشانههاى حق تعالى را در عالم آفرينش برايشان بازگو كرد. اما باز هم بيدار نشدند و به يكديگر سفارش مىكردند كه از بتهاى خود دست برنداريد. آنان در گناهان غوطهور شدند و سرانجام اهل جهنم گشتند.
در اين هنگام نوح دست به دعا برداشت و به پروردگار عرضه داشت:
رَبِّ لا تَذَرْ عَلَى الأَرْضِ مِنَ الكافِرِينَ دَيّاراً * إِنَّك َ إِنْ تَذَرْهُمْ يُضِلُّوا عِبادَك َوَلا يَلِدُوا إِلاّ فاجِراً كَفّاراً * رَبِّ ا غْفِرْ لِى وَ لِوالِدَى وَ لِمَنْ دَخَلَ بَيْتِى مُؤْمناً وَ لِلْمُؤْمِنِينَ وَالمُؤْمِناتِ وَلا تَزِدِ الظّالِمِينَ إِلاّ تَباراً(2)؛ بارالها، از كافران بر روى زمين هيچ كس باقى نگذار. اگر آنان را رها كنى بندگان تو را گمراه مىكنند و به جز تبهكارِ كافر، فرزندى نياورند. بارالها، مرا و پدر و مادرم و هر مؤمنى را كه به خانهام وارد شود و همه مردان و زنان با ايمان را بيامرز و بر نابودى ستمگران بيفزا.
– خداوند در سوره قمر مىفرمايد: «در دوران گذشته قوم نوح بنده ما را تكذيب كردند و گفتند او ديوانه و جن زده است.» نوح هم دست به دعا برداشت و خداوند را خواند و چنين گفت:
أَنّى مَغْلُوبٌ فَانْتَصِرْ(3)؛ بارالها، من در هدايت مردم شكست خوردم؛ تو خود مرا يارى فرما.
– در سوره مؤمنون آمده است: «ما نوح را به سوى قومش فرستاديم. او به مردم گفت: اى قوم من، خداوند را بپرستيد، به جز او براى شما خدايى نيست، آيا پروا نمىكنيد؟»
گروه كافران گفتند: «نوح چون شما بشر است كه مىخواهد بر شما برترى جويد؛ اگر خداوند مىخواست پيامبرى بفرستد فرشتگانى را به پيامبرى مىفرستاد، نوح ديوانه است.»
در اين هنگام نوح دست به دعا برداشت و گفت:
رَبِّ انْصُرْنى بِما كَذَّبُونِ(4)؛ بارالها، در برابر تكذيب اين مردم مرا يارى كن.
خداوند مىفرمايد: «به نوح وحى كرديم كه زير نظر و راهنمايى ما كشتى بساز، و هرگاه فرمان رسيد و آب از تنور فوران كرد از هر يك از حيوانات دو عدد و نيز خانوادهات را سوار بر كشتى كن، و هرگاه تو و همراهان در كشتى مستقر شديد بگو:
اَلْحَمْدُللهِِ الَّذى نَجّينا مِنَ الْقَوْمِ الظالمِينَ * وَ قُلْ رَبِّ أَنْزِلْنى مُنْزَلاً مُبارَكاً وَ أنْتَ خَيْرُ المُنْزِلينَ(5)؛ حمد براى خدايى است كه ما را از دست ستمكاران نجات داد. و بگو: بارالها، مرا در منزلگاهى مبارك جاى ده، [زيرا] تو بهترين فرود آورندگانى.»
پيامبر گرامى (صلّى الله عليه وآله) به حضرت على (عليه السلام) فرمود: «اى على، هرگاه در جايى منزل كردى بگو: اللّهمّ أنزِلنى مُنْزَلاً مبارَكاً و أنت خير المنزِلين؛ چرا كه خير و خوبى آن منزل روزى تو مىشود و شرّ و بدى آن از تو دور مىشود.»(6)
در حديث «أربع مائة» كه على (عليه السلام) چهار صد سخن كوتاه و نغز در آداب زندگى و بندگى براى يارانش بيان فرمود، آمده است: «هر گاه جايى منزل كرديد بگوييد: اَللّهُمَّ أَنْزِلْنَا مُنْزَلاً مُبَارَكاً وَ أَنْتَ خَيْرُ المُنْزِلِينَ.»(7)
– نوح 950 سال در ميان مردم تبليغ يكتاپرستى و پاكى و درستى كرد. اما ده قرن تبليغ و دعوت، آن مردم خفته جاهل را بيدار نكرد و به هوش نياورد، و از آن همه بذر توحيد و خداپرستى به جز بسيار اندك در دل سختتر از سنگ آنان جوانه نزد و به بار ننشست. افزون بر آن، پيامبر الهى را به باد استهزا مىگرفتند و تهمتهايى كه خود شايسته آن بودند به او مىبستند و مؤمنان همراه او را مردمانى پست مىخواندند….
با چنين پيشينه عصيان و تبهكارى است كه به فرمان الهى از آسمان باران شديدى باريدن مىگيرد و از جاى جاى زمين چشمهها مىجوشد و سيل و طوفان همه جا را فرا مىگيرد.
نوح كه از پيش آماده چنين شرايطى است؛ به مؤمنان و همراهان خود مىگويد تا بر كشتيى كه به دست خود او ساخته شده است، سوار شوند. نوح به هنگام سوار شدن بر كشتى مىگويد:
بِسْمِ اللهِ مَجْريها وَ مُرْسيها إِنَّ رَبّى لَغَفُورٌ رَحيم(8)؛ به نام خداست حركت و توقف كشتى؛ به درستى كه پروردگارم آمرزنده و مهربان است.
در اين هنگام، آب از آسمان و زمين به هم مىپيوندد و همه جارا فرا مىگيرد و همه نابكاران سيه روز را در كام خود فرو مىكشد. در حالى كه نوح و همراهانش بر كشتى نجات سوارند و بر سطح آب در حركتند. وقتى كه آب همه جا را فرا گرفت و همه گمراهان لجوج را به كام مرگ كشيد، فرمان الهى بر توقف باران و جوشش زمين صادر مىشود و كشتى نوح بر كوه «جودى» آرام مىيابد. در اين ميانه، نوح كه پسر نادرستش را در ميان غرق شدگان مىبيند دست به دعا بر مىدارد و مىگويد:
رَبِّ إِنَّ ابْنى مِنْ أَهْلى وَ إِنَّ وَعْدَكَ الحَقُّ وَ أَنْتَ أَحْكَمُ الْحاكِمينَ(9)؛ بارالها، پسرم از خانواده من است (و تو وعدهداده بودى كه خانواده مرا نجات دهى) و وعده تو حق است و تو احكم الحاكمين هستى.
خداوند فرمود: «اى نوح، او از خاندان تو نيست، او ناشايست است، آنچه را كه به آن آگاهى ندارى از من مخواه، من تو را پند مىدهم، مبادا از جاهلان باشى.»
نوح به خود آمد و گفت:
رَبِّ إِنّى أَعُوذُ بِكَ أَنْ أَسْئَلَكَ ما لَيْسَ لى بِهِ عِلْمٌ، وَإِنْ لا تَغْفِرْ لى وَتَرْحَمْنى أَكُنْ مِنَ الْخاسِرينَ (10)؛ بارالها، من به تو پناه مىبرم از اين كه چيزى را كه به آن آگاهى ندارم از تو بخواهم، اگر مرا نيامرزى و به من رحم نكنى از زيانكاران خواهم بود.
پي نوشت ها :
1- شعراء (26) آيات 117 و118.
2- نوح (71) آيات 26 ـ 28.
3- قمر (54) آيه 10.
4- مؤمنون / ذ 26. همين جمله در همين سوره در آيه 39 از زبان پيامبر ديگر آمده است و نام او به صراحت ذكر نشده است. بعضى آن پيامبر را هود «پيشواى قوم عاد»، و بعضى ديگر صالح «پيامبر قوم ثمود» مىدانند.
5- مؤمنون/ 28 و 29.
6- تفسير صافى، ج3، ص399.
7- خصال، ص634.
8- هود/41.
9- هود/45.
10- هود/47.
منبع: كتاب دعاهاى قرآن
ارسال مقاله توسط کاربر محترم سايت : mohammad_43