باز هم سیمای نماز
باز هم سیمای نماز
نماز، ايدئولوژى عملى مسلمان است كه در آن عقائد و افكار و خواستهها و الگوهاى خود را بيان مىكند.
نماز، استحكام بخشيدن به ارزشها و جلوگيرى از فروپاشى شخصيتِ افراد و اعضاى جامعه است كه اگر مصالح ساختمان سُست باشد ساختمان فرو مىريزد.
اذانِ نماز، شيپورِ توحيد است كه سپاه متفرّقِ اسلام را در يك صف و زير يك پرچم فرا مىخواند و آنان را پشتِ سر امامى عادل قرار مىدهد.
امام جماعت يكى است تا رمز اين باشد كه امام جامعه نيز بايد يكى باشد تا اداره امور متمركز باشد.
امام جماعت بايد مراعات ضعيفترين مردم را بكند و اين درس است كه در تصميمگيرىهاى جامعه مراعاتِ طبقه محروم را بكنيد. پيامبر خدا بهنگام نماز صداى گريه طفلى را شنيد نماز را به سرعت تمام كرد تا اگر مادر طفل در نماز شركت كرده كودكش را آرام كند!
اولين فرمان بدنبال آفرينش انسان، فرمان سجده بود كه به فرشتگان فرمود: براى آدم سجده كنيد.
اولين نقطه زمين (مكّه و كعبه) كه از زير آب بيرون آمد و خشكى شد مكان عبادت بود.
اولين كار رسول خدا پس از هجرت به مدينه ساختن مسجد بود.
نماز هم انجام معروف است هم نهى از منكر. هر روز در اذان و اقامه مىگوييم «حىّ على الصلوة حىّ على الفلاح حىّ على خير العمل» كه همه امر به بالاترين معروفها يعنى نماز است.
از سوى ديگر نماز انسان را از فساد و فحشا بازمىدارد: «اِنَّ الصَّلوةَ تَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَالْمُنكَر»
نماز، حركاتى است برخاسته از آگاهى و شناخت. شناختِ خداوند كه به فرمان او و براى او و اُنس با او قيام مىكنيم و لذا قرآن ما را از نماز در حال مستى و كسالت نهى كرده است تا آنچه را در نماز مىگوييم با توجه و آگاهى باشد.
نماز، آگاهىبخش است. هر هفته روزهاى جمعه نمازجمعه برپا مىشود و قبل از نماز دو خطبه خوانده مىشود. اين دو خطبه بجاى دو ركعت از نماز و به عبارتى جزئى از نماز است. خطبههايى كه به فرموده امام رضاعليه السلام بايد مردم را از تمام مسائل جهان آگاه كند.
شنيدن خطبهها و آنگاه نماز خواندن يعنى آگاه شدن و بعد نمازخواندن.
نماز خروج از خود و پرواز بسوى خداست و قرآن مىفرمايد:
«وَ مَنْ يَخْرُجْ مِنْ بَيْتِهِ اِلَى اللَّهِ ثُمَّ يُدْرِكْهُ الْمَوْت فَقَدْ وَقَعَ اَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ» هركس از خانهاش به قصد هجرت بسوى خدا و رسولش خارج شود و سپس مرگ او را دريابد پاداشش بر خداست.
امام خمينى مىفرمايد: هجرت از خانه دل بسوى خدا، يكى از مصاديق آيه است، هجرت از خودپسندى و خودخواهى و خودبينى به سوى خداپرستى و خداخواهى و خدابينى بزرگترين هجرتهاست.
نماز به منزله اسم اعظم الهى بلكه خودِ اسم اعظم است.
در نماز، عزّت ربّ و ذلّت عبد مطرح است كه اين دو مقام بس عالى است.
نماز پرچم اسلام است. «عَلَمُ الْاِسْلامِ اَلصَّلوة»
همانگونه كه پرچم نشانه است، نماز نيز نشانه و علامت مسلمانى است. چنانكه پرچم مورد احترام است و اهانت به آن، اهانت به يك ملّت و كشور است، اهانت و بىتوجهى به نماز نيز بىتوجهى به كلّ دين است. چنانكه برپابودن پرچم نشانه حيات سياسى و نظامى و قدرت است. در برپابودن نماز نيز اين امور مطرح است.
نماز در كلام علىعليه السلام
حضرت علىعليه السلام بارها در نهجالبلاغه از نماز و ياد خدا سخن به ميان آورده كه در كتابى به نام «نماز در نهجالبلاغه» گردآورى شده است. ما در اينجا جملاتى را در مورد فلسفه ذكر و ياد خدا كه مهمترين مصداقش نماز است از آن حضرت نقل مىكنيم:
مىفرمايد: «اِنَّ اللَّهَ جَعَلَ الذِّكْرَ جَلاءً لِلْقُلُوبِ تَسْمَعُ بِهِ بَعْدَالْوَقَرَة وَ تُبْصِرُ بِه بَعْدَ العَشوة» خداوند ذكر و يادش را صيقل روحها قرار داد تا گوشهاى سنگين با ياد خدا شنوا و چشمهاى بسته با ياد او بينا شوند.
آنگاه حضرت در مورد بركات نماز مىفرمايد:
«قَدْ حَفَّتْ بِهِم المَلائِكَة وَ نُزّلَتْ عَلَيْهِمُ السَّكينَه وَ فُتِحَتْ لَهُم اَبْوابَ السَّماءِ وَ اُعِدَّتْ لَهُم مَقاعِدَ الكِرامات» فرشتگان آنان را در بر مىگيرند و آرامش بر آنان نازل مىشود، درهاى آسمان بر آنان گشوده و جايگاه خوبى برايشان آماده مىشود.
در خطبهاى ديگر مىفرمايد:
«و اِنَّها لَتَحُتُّ الذُّنُوبَ حَتَّ الْوَرَق وَ تُطلِقُها اِطْلاقَ الرَّبَق» نماز گناهان را مثل برگ درختان مىريزد و گردن انسان را از ريسمان گناه آزاد مىكند.
آنگاه در ادامه، تشبيهى جالب از پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله نقل مىفرمايد كه: نماز همچون جوى آبى است كه انسان روزى پنج مرتبه خود را در آن شستشو دهد، آيا ديگر آلودگى باقى مىماند؟
در خطبه 196 گوشههايى از مفاسد اخلاقى همچون كبر و سركشى و ظلم را برمىشمرد و سپس مىفرمايد: درماين اين مفاسد نماز و روزه و زكات است. آنگاه در مورد آثار نماز مىفرمايد:
«تَسْكيناً لِاَطْرافِهِم، تَخْشيعاً لِاَبْصارِهِم، تَذْليلاً لِنُفُوسِهِمْ، تَخْفيضاً لِقُلُوبِهِم، اِزالَةً لِلْخَيْلاءِ عَنْهُم اِنْ اَوْ حَشَتْهُم الْوَحْشَة آنَسَهُمْ ذِكْرك» نماز به همه وجود انسان آرامش مىبخشد، چشمها را خاشع و خاضع مىگرداند، نفس سركش را رام، دلها را نرم و تكبر و بزرگمنشى را محو مىكند. به هنگام وحشت و اضطراب و تنهايى، ياد تو موجب انس و الفت آنها مىشود.
البتّه روشن است كه همه مردم چنين بهرههايى را از نماز ندارند، بلكه تنها گروهى هستند كه شيفته نماز و ياد خدا هستند و آن را با تمام دنيا عوض نمىكنند.
آثار و بركات عبوديّت و بندگى
1- احساس غرور و افتخار
امام زين العابدينعليه السلام در مناجات خود مىگويد: «اِلهى كَفى بى عِزّاً اَنْ اَكُونَ لَك عَبْداً» همين افتخار مرا بس كه بنده تو باشم.
چه افتخارى از اين بالاتر كه انسان با خالق خود سخن بگويد و او كلام انسان را بشنود و بپذيرد!
در اين دنياى ناچيز، اگر مخاطب انسان شخصى بزرگ و دانشمند باشد، انسان به وجود او افتخار و از مصاحبت با او احساس غرور مىكند و از اينكه زمانى شاگرد فلان استاد بوده است بر خود مىبالد.
2- احساس قدرت
كودك مادامى كه دستش در دست پدرى قوى و مهربان است احساسِ قدرت مىكند، امّا اگر تنها شود هر لحظه ترس و دلهره دارد كه ديگران او را آزار دهند.
انسانى كه متّصل به خدا شد، در برابر ابرقدرتها و طاغوتها و مستكبرين احساس قدرت مىكند.
3- احساس عزّت
عزّت به معنى نفوذناپذيرى است. در مكتب انبيا تمام عزّتها از آنِ خداست، چنانكه همه قدرتها از اوست. لذا قرآن از كسانى كه به سراغ غير خدا مىروند انتقاد مىكند كه آيا از غير خدا عزّت مىخواهيد؟
طبيعى است كه اتصال به عزيزِ مطلق و قدرت بىنهايت، به انسان عزّت مىدهد. چنانكه كلماتى همچون «اللّه اكبر» طاغوتها را در نزد انسان حقير و او را در برابر آنها عزيز مىكند.
لذا قرآن به ما دستور مىدهد كه در سختىها و مشكلات از نماز و عبادت كسب قدرت و قوّت كنيم:
«وَاسْتَعِينُواْ بِالصَّبْرِ وَالصَّلَو ةِ»
اولياى خدا نيز در مقاطع حسّاس، خود را با نماز تقويت مىكردند. عصر روز نهم محرّم در كربلا، لشگر يزيد به خيمهگاه امام حسينعليه السلام حمله كرد. امام فرمودند: يك شب جنگ را به تأخير بيندازيد كه من نماز را دوست دارم و مىخواهم امشب را تا صبح به عبادت بپردازم.
بندگان صالح خدا، نه فقط نمازهاى واجب كه نمازهاى مستحب را دوست مىدارند. نماز نافله، نشانه عشق به نماز است. نماز واجب را چه بسا انسان از ترس قهر خدا بخواند، ولى در نماز مستحب ترس مطرح نيست، عشق مطرح است.
آرى، هر كس كه كسى را دوست دارد، ميل دارد بيشتر با او حرف بزند و دل از او نمىكند. چگونه ممكن است انسان ادعا كند خدا را دوست دارد ولى حال حرف زدن با او را ندارد!
البتّه اين بىرغبتى به نماز و نافله بىدليل نيست، بلكه طبق روايات گناه روز توفيق نماز شب و نافله سحر را مىگيرد.
به هرحال آنكه نافله نمىخواند، فضلى ندارد كه انتظار تفضّل از خداوند را داشته باشد. چنانكه كسى انتظار ظهور مصلح است كه خود صالح باشد.
نمازهاى نافله، نقص نمازهاى واجب را نيز جبران مىكند. شخصى از امام پرسيد: من در نماز حضور قلب ندارم و از بركاتِ نماز بىبهرهام، چه كنم؟ حضرت فرمودند: بدنبال نمازهاى واجب، نماز نافله بخوان كه كاستىهاى آن را جبران مىكند و سبب قبولى نماز واجب مىگردد.
بخاطر همين آثار و بركات است كه اولياى خدا نه تنها به نمازهاى واجب، بلكه به نمازهاى مستحب توجه زيادى داشتند و از آنچه مانع و مزاحم اين سير معنوى و پرواز روحى مىگشت، مانند پرخورى، پرحرفى، پرخوابى، لقمه حرام، لهو و لعب و سرگرم شدن به دنيا، كه انسان را از حال عبادت مىاندازد و نماز را بر او سنگين مىكند، دورى مىكردند. چنانكه قرآن مىفرمايد:
«وَإِنَّهَا لَكَبِيرَةٌ إِلَّا عَلَى الْخَشِعِينَ»
همانا نماز سنگين است مگر براى خاشعان.
4- عامل تربيت
گرچه نماز يك ارتباط روحى و معنوى است و هدف از آن ياد خداست، اما اسلام خواسته اين روح را در قالب يك سلسه برنامههاى تربيتى پياده كند و لذا شرائط زيادى را براى آن قرار داده است، شرائط صحيح بودنِ نماز، شرائط قبولى و شرائط كمال.
پاك بودن بدن و لباس، رو به قبله بودن، درست خواندن كلمات، مباح بودنِ مكان و لباس نمازگزار از شرائط صحّت نماز است كه مربوط به جسم نمازگزار است نه روحِ او.
اما اسلام عبادت را در اين لباس قرار داده تا به مسلمين درس نظافت و پاكيزگى، استقلال، و مراعات حقوق ديگران بدهد.
چنانكه توجه و حضور قلب، پذيرفتن رهبرى امامان معصوم و اداى واجباتِ مالى چون خمس و زكوة، شرط قبولى نماز است و انجام آن در اوّل وقت، در مسجد، به جماعت، با لباس تميز و عطر زده، مسواك زده و رعايت نظم صفوف و امثال آن از شرائط كمال نماز است.
دقت در اين شرائط بخوبى مىرساند كه هر يك از آنها نقش مؤثرى در تربيت انسانها دارد.
در نماز به هر سو بايستيم رو به خداست، زيرا قرآن مىفرمايد: «فَأَيْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللّهِ» اما بخاطر آنكه بفهماند جامعه اسلامى بايد يك جهت داشته باشد و درس وحدت و هبستگى بدهد، دستور مىدهد همه به يك جهت بايستند. اما چرا آن جهت، كعبه باشد؟
زيرا كعبه اولين نقطهاى است كه براى عبادت مردم وضع شده است: «إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِى بِبَكَّةَ مُبارَكاً»
و از طرفى بنيانگذار و تعميركنندگانِ آن در طول تاريخ، انبيا بودهاند. پس رو به كعبه ايستادن يك نوع همبستگىِ مكتبى در طول زمان است.
از سوى ديگر كعبه رمز استقلال است، زيرا تا وقتى مسلمين رو به بيتالمقدس، قبله يهود و نصارى نماز مىخواندند، آنها منّت مىنهادند و مىگفتند: رو به قبله ما ايستادهايد پس از خود استقلالى نداريد.
قرآن با صراحتِ كامل مىفرمايد:
«لِئَلّا يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَيكُم حُجَّة»
نماز و قرآن
در مواردى قرآن و نماز در كنار هم آمدهاند، مانند:
«يَتلُونَ كِتابَ اللَّهِ وَ اَقامُوا الصَّلوةَ»
قرآن تلاوت مىكنند و نماز به پاى مىدارند.
و يا در جاى ديگر مىفرمايد: «يُمَسِّكوُنَ بِالْكِتابِ وَ اَقامُوا الصّلوة» به قرآن تمسّك مىجويند و نماز به پاى مىدارند.
گاهى براى نماز و قرآن، يك صفت آورده شده، چنانكه كلمه ذِكر هم به قرآن گفته شده است: «اِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنا الذِّكر» ما ذكر را نازل كرديم. و هم فلسفه نماز شمرده شده است: «اَقِمِ الصَّلوةَ لِذِكْرى» ( نماز را بخاطر ياد من به پاى دار.
جالب آنكه گاهى بجاى كلمه نماز كلمه قرآن آمده است، مانند آيه «اِنَّ قُرآنَ الْفَجْرِ كانَ مَشْهُوداً» كه گفتهاند مراد از قرآن الفجر، نماز صبح است.
بگذريم كه خواندن قرآن بصورتِ حمد و سوره، يكى از واجباتِ نماز است و بحث نماز در اكثر سورههاى قرآن، هم در بزرگترين سوره (بقره) و هم در كوچكترين سورهها (كوثر) آمده است.
نماز و قصاص!
نه تنها در اسلام، بلكه در همه اديان الهى قانون قصاص مطرح است كه طبق آن كيفر كسيكه گوش قطع كند آنست كه گوشش بريده شود و كيفر كسى كه دندان بشكند آنست كه دندانش شكسته شود تا عدالت اجرا شود. يكى از موارد قصاص آنست كه دست دزد بايد قطع شود، ولى فقط چهار انگشت او، و كف دست باقى مىماند. زيرا قرآن مىگويد: «وَ اَنَّ الْمَساجِدَ لِلَّهِ» (66) محلّ سجده براى خداست.
چون انسان هنگام سجده بايد كف دست خود را بر زمين گذارد لذا در كيفر سارق بايد به مسأله نماز و سجده توجه داشت و كف دست او را قطع نكرد تا حقّ عبادت حتى براى سارق هم محفوظ بماند!
عبادت و ولايت
عبادت زمانى ارزش دارد كه سطحى نباشد، بلكه همراه با شناختِ رهبر آسمانى و ولايت او و همراه با خشوع و آداب مخصوص خود باشد.
حضرت على عليهالسلاّم گرفتار يك عدّه نماز خوانِ خشك مقدس بود كه در تاريخ بنام مارقين و خوارج معروفند. كسانى كه پيشانى آنها بخاطر سجدههاى طولانى و مكرّر پينه بسته بود، امّا در برابر علىعليه السلام قيام كردند و بر او شمشير كشيدند. در روايات مىخوانيم كه وقتى امامزمان عليه السلام ظهور كنند گروهى از مساجد عليه آن حضرت حركت خواهند كرد.
گمان نكنيد آنها كه براى كشتن امامحسين به كربلا آمده بودند همه تاركالصلوة بودند، بلكه نماز جماعت مىخواندند! و خود يزيد و معاويه پيشنماز بودند!
آرى عبادتى كه همراه با جهالت باشد، كشتنِ عابدترين مردم را در محرابِ عبادت، بزرگترين عبادت مىداند و با قصد قربت براى كشتن علىعليه السلام مىرود!
نه فقط نماز كه ساير عبادات نيز بايد همراه با معرفتِ رهبر حق و اطاعت از او باشد، لذا در روايات آمده كه خداوند حج را واجب كرد تا مردم دور خانه او جمع شوند و در اين مركز اجتماع با امامان معصوم ارتباط برقرار كنند. اما امروزه ميليونها نفر گرد كعبه مىگردند، و به خاطر نداشتن رهبر آسمانى از هم گسيختهاند و با داشتن مركز وحدت و اهرمهاى اقتصادى از عدّهاى يهودى توسرى مىخورند!
آرى اسلام مجموعهاى است كه تجزيهبردار نيست. نماز بدون پذيرفتن ولايت قبول نيست، نماز بدون پرداخت زكوة قبول نيست چنانكه انفاق بدون نماز نيز پذيرفته نيست.
دستورات اسلام مثل اعضاى بدن است كه هيچيك جاى ديگرى را نمىگيرد، نه چشم كار گوش را مىكند و نه گوش كار دست را. در اسلام نيز خواندن نماز جاى زكوة را نمىگيرد، چنانكه هيچيك از اين دو جاى جهاد و مبارزه در راه خدا را پر نمىكنند. بلكه مجموعه اينها اسلام است.
نماز و رهبرى
اگر نماز توسط رهبران الهى اقامه شود بساط ظلم و طاغوت را برهم مىزند. نماز عيد امام رضاعليه السلام آنچنان با هيبت و عظمت آغاز شد كه حكومت ظالم بر خود لرزيد و فهميد كه اگر اين نماز به پايان برسد حكومتِ بنىعبّاس نيز به پايان خواهد رسيد. لذا مأمون دستور داد كه امام را از وسط راه بازگرداندند.دليل آنكه نمازهاى امروز مسلمين اثرى ندارد آنست كه به قسمتى از قرآن عمل شد و قسمتى فراموش شد. زيرا قرآن مىفرمايد:
«وَاَقيمُواالصَّلوةَ وآتُوا الزَّكاةَ وَ اَطيعُوا الرّسُولَ»
نماز به پاى داريد و زكات دهيد و از رسول خدا اطاعت كنيد.
امّا امروز بعضى نماز مىخوانند و زكات نمىدهند و بعضى اهل نماز و زكات هستند، ولى ولايت كفار را پذيرفتهاند. به عبارت ديگر ايمان به خدا دارند، اما كفر به طاغوت ندارند و اين ايمان ناقص است. در حالى كه خداوند مىفرمايد: «فَمَنْ يَكْفُر بِالطَّاغُوتِ وَ يُؤْمِنْ بِاللَّهِ فَقَدْاسْتَمْسَك بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقى» )هركس به طاغوت كفر ورزد و به خدا ايمان آورد به ريسمان محكم الهى چنگ زده است.
يعنى هم كفر به طاغوت و هم ايمان به خدا لازم است، در حالى كه امروزه مسلمين برائت از كفر و طاغوتها را فراموش كردهاند. لذا قرآن در مورد كسانى كه به طاغوت مراجعه مىكنند مىفرمايد: آنها خيال مىكنند كه مؤمن هستند: «اَلَمْ تَرَ اِلىَ الَّذينَ يَزْعُمُونَ اَنَّهُم آمَنُوا»
درجات عبادت
اگر از كودك سؤال كنيم پدر و مادرت را براى چه دوست دارى؟ مىگويد: بخاطر خريد شيرينى و لباس و كفش! امّا اگر از يك جوان سؤال كنيد چرا آنها را دوست دارى، مىگويد: والدين نشانه هويت و شخصيت من و مربّى و دلسوز من هستند.اگر رشد فرزند بيشتر شود، اُنس با والدين براى او لذّتبخشتر است و ديگر به فكر كفش و كلاه نيست و چهبسا فرزندانى كه خدمت به والدين را وسيله قرب و كمال خودشان مىدانند و بالاتر از ماديات فكر مىكنند.
پرستش و عبادت خدا نيز اينچنين است و هركس به دليلى خدا را عبادت مىكند. عبادت مراحلى دارد:
گام اوّل: گروهى خدا را بخاطر نعمتهايش عبادت مىكنند تا شكر او را بجاى آورند. چنانكه قرآن نيز خطاب به عمومِ مردم مىفرمايد:
«فَلْيَعْبُدُوا رَبَّ هذَا الْبَيْت الَّذى اَطْعَمَهُم مِنْ جوُعٍ وَ آمَنَهُم مِنْ خَوْفٍ»
پس پروردگار اين خانه را پرستش كنند كه آنان را از گرسنگى و ناامنى نجات داد.
گام اوّل عبادت كه ما نامش را عبادتِ شكر مىگذاريم، درست مانند علاقه كودكى است كه والدينش را بخاطر خريد كيف و كفش و شيرينى دوست دارد!
گام دوّم: در اين مرحله، انسان به خاطر آثار و بركاتِ عبادت، خدا را پرستش مىكند و توجه به آثار روحى و معنوىِ نماز دارد چنانكه قرآن مىفرمايد: «اِنَّ الصَّلوةَ تَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَالْمُنكَر»
همانا نماز انسان را از بدىها و منكرات بازمىدارد.
اين مرحله از عبادت را كه ما عبادتِ رشد مىناميم، به مانند علاقه جوانى است كه پدر و مادر را بخاطر آنكه معلّم و مربّى او بودهاند و او را از انحرافات و خطرات حفظ كردهاند احترام مىكند.
گام سوم: كه بالاتر از مراحل قبلى است آنجاست كه خداوند به حضرت موسى مىفرمايد:
«اَقِمِ الصَّلوةَ لِذِكْرى» نماز را بخاطر ياد من بجاى آر
حضرت موسى كه نماز را بخاطر آب و غذا نمىخواند، بخاطر دورى از فحشاء و منكرات هم نمىخواند، زيرا او اصولاً از شكمپرستى و منكرات دور است. او پيامبر اولوالعزم است و نماز را بخاطر اُنس با خدا و ياد خدا بجاى مىآورد. براى اولياى خدا اُنس با او بهترين دليل براى عبادت است.
آرى اين كودكانند كه در بالاى مجلس نزد بزرگان مىنشينند تا بهتر پذيرايى شوند! اما افرادى هستند كه كنار بزرگان نشستن را بخاطر استفادههاى معنوى انتخاب مىكنند و كارى به پذيرايى ندارند، براى آنها همين اُنس با دانشمند يك ارزش است.
قداست نماز
قداستِ نماز به قدرى است كه زمانِ اجراى بعضى مراسم مانند قَسم و اداى شهادت، بعد از نماز قرار داده شده است.
قرآن در سوره مائده آيه 106 مىفرمايد: هرگاه كسى در سفر دچار بيمارى شد و در آستانه مرگ قرار گرفت، دو نفر مسلمان و يا غير مسلمان را بر وصيّتِ خود گواه گيرد، لكن مراسم اداى شهادت بايد پس از نماز باشد، يعنى آن دو نفر پس از اداى نماز حاضر شده و با قسم خوردن شهادت دهند كه فلان مسلمان در مسافرت چه وصيت كرده است.
امروزه مرسوم است كه مراسمِ قسم را در حضور قرآن و با دست گذاردن بر قرآن انجام مىدهند، امّا خود قرآن در اين مورد مىفرمايد: مراسم قسم پس از انجام نماز باشد!
جامعيّت نماز
خداوند، هم در آفرينشِ تكوينى و هم در دستورات تشريعى عالىترين و كاملترين برنامهها را بكار برده است. مثلاً در آفرينش شير مادر تمام ويتامينهايى را كه نوزاد نياز دارد در شير مادر جمع كرده است.
اگر به آفرينشِ انسان نگاه كنيم مىبينيم آنچه در طبيعت وجود دارد در وجود انسان نيز قرار داده شده است.
اگر در طبيعت صداى رعد است، در انسان فرياد است.
اگر در طبيعت گياه و نبات است، در انسان رويش مو است.
اگر در طبيعت رودخانه است، در انسان رگهاى ريز و درشت است.
اگر در طبيعت آب شور و شيرين است، در انسان اشك شور و آب دهان شيرين است.
اگر در طبيعت معادن بسيار است، در انسان استعدادهاى نهفته فراوان است.
شعرى است كه به حضرت علىعليه السلام نسبت مىدهند كه فرمود:
أتزعم انّك جِرم صغير
و فيك انطوى العالم الاكبر
اى انسان! تو گمان مىكنى جُثّه كوچكى هستى، درحالى كه جهانى بزرگ در تو نهاده شده است.
نماز نيز يك هنرنمائىِ الهى است كه خداوند تمام ارزشها را به نحوى در آن قرار داده است. چه كمالى است كه براى انسان ارزش باشد اما در نماز يافت نشود؟
ياد خدا، يك ارزش و تنها وسيله آرامبخش دلهاست و نماز ياد خداست. «اللّه اكبر»
ياد قيامت يك ارزش و بازدارنده از گناه و فساد است و نماز يادآور «يوم الدين» است.
در خطّ انبيا و شهدا و صالحان بودن يك ارزش است و ما در نماز از خدا مىخواهيم در «صراط الذين انعمت عليهم» قرار بگيريم.
انزجار و برائتِ خود را از ستمپيشهگان و گمراهان با جمله «غير المغضوب عليهم ولاالضّالين» اعلام مىداريم.
عدالت كه در رأس همه ارزشهاست در امام جماعت نماز لازم شمرده شده است.
پيروى از امام جماعت در نماز، يك اصلِ با ارزش اجتماعى است كه بجاى خودسرى و تكروى تابع رهبرى عادل باشيم.
در انتخاب امام جماعت همواره توجه به ارزشهاست: عادلترين، فقيهترين، فصيحترين،…
ايستادن رو به قبله يادآور ارزشهاى بسيارى است، مكّه شكنجهگاه بلال، قربانگاه اسماعيل، زادگاه علىبنابيطالب، پايگاه قيام مهدى، آزمايشگاه ابراهيم و عبادتگاه تمام انبيا و اولياست.
در نماز هرچه هست تحرّك است، در هر صبح و شام، در ركوع و سجود و قيام، حركت در رفتن به مسجد و مصلّى، پس ساكن و ساكت و گوشهگير نباش، بلكه همواره در تلاش و حركت باش، البتّه در جهت خداوند و بسوى او.
در نماز روح و جان انسان غبارروبى مىشود، نماز، غبار غرور و تكبر را مىريزد، چون هر شبانهروز دهها بار بلندترين نقطه بدن را به خاك مىمالد. و سجده بر خاك بهتر از سنگ است كه تذلّل در به خاك ماليدن است.
بر زمين و آنچه از زمين روئيده مىشود سجده كن، بشرط آنكه خوردنى نباشد تا به فكر شكم نيفتى!
بر زمينِ پاك سجده كن كه از راه نا پاك نمىتوان به پاكى و سرچشمه پاكىها رسيد.
گريه از خوف خدا يك ارزش است و قرآن سجده همراه با گريه را ستايش كرده است: «سُجِّداً وَ بُكِيّاً»
نماز يك خط الهى است كه از هنگام تولد تا لحظه مرگ براى ما ترسيم شده است:
نوزاد كه بدنيا آمد در گوش راست و چپ او اذان و اقامه بگو كه سفارش به نماز مىكند، «حىّ على الصلوة» و بهنگام مرگ نيز او را با خواندن نماز ميّت دفن كن. در طول زندگى نيز همواره در حال عبادت و پرستشِ خدا باش. «واعبُد رَبّك حتّى يَأتِيكَ اليَقِين»
نماز پيوند انسان با طبيعت است. براى شناخت وقت نمازها خصوصاً صبح و ظهر بايد به خورشيد نظر كنى. براى بدست آوردن قبله به ستارگان توجه كنى، براى انجام نمازهاى مستحبى در ايام مباركه به حركات ماه دقت كنى. براى غسل و وضو به آب وبراى سجده وتيمم به خاك رو آورى.
اين ارتباط ميان نماز با خورشيد و ماه و ستاره و آب و خاك بدست كدام طرّاح حكيم برنامهريزى شده است؟
ديگر واجباتِ دين نيز به نوعى در نماز حضور دارند. نمازگزار همچون روزهدار حق خوردن و آشاميدن و رفع شهوت ندارد. نمازگزار همچون كسى كه به حج مىرود كعبه قبله و محور كارهاى اوست. نمازگزار همچون كسى است كه به جهاد مىرود، لكن به جهاد اكبر كه جهاد با نفس است. نماز خود بالاترين امر به معروف و نهى از منكر است.
هجرت از مهمترين ارزشهاى دينِ ماست و حضرت ابراهيم بخاطر نماز هجرت كرد و همسر و فرزند خود را در كنار كعبه گذارد و فرمود: «رَبَّنا اِنّى اَسْكَنْتُ مِنْ ذُرِيَّتى بِوادٍ غَيْر ذى زَرْعٍ رَبَّنا لِيُقيمُوا الصَّلوة» پروردگارا! من فرزندانم را در بيابانى خشك ساكن كردم تا نماز اقامه شود.
جالب آنكه حضرت ابراهيم نمىگويد: براى برپاداشتن حجّ هجرت كردم، بلكه مىگويد: هدفم از هجرت اقامه نماز بود.
به هر حال خداوند تمام ارزشها را در نماز و با نماز و براى نماز قرار داده است.
اگر زينت و نظافت يك ارزش است، اسلام سفارش مىكند كه: «خُذُوا زينَتَكُم عِنْدَ كُلِّ مُسْجِد» به هنگام شركت در مساجد خود را زينت كنيد و زينتهاى خود را برگيريد. با لباس پاكيزه و معطّر وارد مسجد شويد.
چنانكه سفارش شده زنان به هنگام نماز، زيورهاى خود را همراه داشته باشند و با آنها خود را زينت كنند.
حتّى به مسأله مسواك توجه شده و در روايات مىخوانيم: نماز با مسواك، هفتاد برابر نماز بدون مسواك است. و فرمودهاند قبل از رفتن به مسجد سير و پياز نخوريد كه بوى دهان شما ديگران را اذيّت نكند و مردم را از مسجد فرارى ندهد.
به هرحال اين نمازِ اسلام است و اين نمازِ ما. نمازى كه يا نمىخوانيم، يا غلط مىخوانيم، يا بىتوجه مىخوانيم و يا بدون جماعت و يا در آخر وقت!!
مساجد كه زمانى ابراهيم و اسماعيل و زكريا خادمش بودند و مادر مريم نذر مىكند فرزندش خادم مسجد باشد، مىرسد به جائى كه خادمانش غالباً افرادى از كار افتاده و پير و مريض و فقير و بىسواد و گاه بداخلاق هستند! راستى چرا غبارروبى حرم امام رضاعليه السلام افتخار است، اما غبارروبى خانه خدا هيچ!
چرا بايد مساجد ما به گونهاى باشد كه هركس وارد مىشود غم و اندوه و كسالت او را بگيرد؟ مگر مسجد عزاخانه است و يا مجلس فاتحهخوانى كه همواره پارچه سياه بر در مسجد آويزان باشد؟
البتّه بحمداللّه در چند سال اخير حركتى در مساجد پيدا شده و بسيارى از آنها مجهز به كتابخانه و صندوقِ قرضالحسنه و ديگر امور خدماتى شدهاند.
چه زيباست حديثى كه مىفرمايد: روز قيامت سه چيز از مردم شكايت مىكند: عالمى كه مردم به او مراجعه نكنند، قرآنى كه در منزل باشد اما تلاوت نشود و مسجدى كه مورد بىاعتنايى مردم واقع شود.
منبع: این تحقیق از اینترنت و با جستجو در سایت www.Google.com بدست آمده آست.
ارسال توسط کاربر محترم سایت :sabamm
/ج