خانه » همه » مذهبی » حيا در روایات معصومین و احکام شریعت

حيا در روایات معصومین و احکام شریعت

حيا در روایات معصومین و احکام شریعت

حياء يكي از خصلتهاي نيكوي و خلق و خوي زيبا و خصلتي پسنديده است. اين خصلت پسنديده تمام ابعاد زندگي انسان را اعم از كلام و گفتار،اعمال و رفتار و حتي ايماء و اشاره در بر گرفته است.حيا نيروي بازدارنده اي است که انسان را از ارتکاب اعمال قبيح باز مي دارد . واژه حیا در بيانات مختلف ، تقسيمات متفاوتي پيدا نموده است؛ از جمله حياي نفساني و ايماني، حياي ضعف و قوت، حياي عقل و حياي حمق و تقسيم پنجگانه به حياء از گناه ، کوتاهي نمودن ، کرامت و ارجمندي، حب و دوستي و از جهت هيبت و عظمت. با دقت در تقسيمات مختلفي که ازحياء شده است.

9d7c7b65 e9dc 4227 9b31 3c596ec5e4fd - حيا در روایات معصومین و احکام شریعت

0019321 - حيا در روایات معصومین و احکام شریعت
حيا در روایات معصومین و احکام شریعت

 

نويسنده: مصطفي زماني
منبع : اختصاصی راسخون

 

چکیده
حياء يكي از خصلتهاي نيكوي و خلق و خوي زيبا و خصلتي پسنديده است. اين خصلت پسنديده تمام ابعاد زندگي انسان را اعم از كلام و گفتار،اعمال و رفتار و حتي ايماء و اشاره در بر گرفته است.حيا نيروي بازدارنده اي است که انسان را از ارتکاب اعمال قبيح باز مي دارد . واژه حیا در بيانات مختلف ، تقسيمات متفاوتي پيدا نموده است؛ از جمله حياي نفساني و ايماني، حياي ضعف و قوت، حياي عقل و حياي حمق و تقسيم پنجگانه به حياء از گناه ، کوتاهي نمودن ، کرامت و ارجمندي، حب و دوستي و از جهت هيبت و عظمت. با دقت در تقسيمات مختلفي که ازحياء شده است، به اين نکته کلي مي توان دست يافت که اقسام حياء به اعتبار اختلاف در منشأ حياست ؛ به اين نحو که حياء، خود معلول عواملي است که اختلاف اين عوامل ،باعث انقسام و اختلاف حياء گشته است .برخي از اوصاف حياء، ملازمت با عقل و ايمان، زينت دين و معيار سنجش اعمال می باشد.آثار حياء شامل آثار اعتقادي، اخلاقي، دنيوي و اخروي است.حيا، در ديدار، گفتار، شنيدار، پندار، کردار و پوشش جلوه گر می شود. حيا در زنان بيشتر از مردان است و خداوند متعال ، نُه برابر حيائي که به مردان داده است را براي زن مقرّر فرموده است.ائمه معصومين و اوصياي الهي به عنوان الگوي پسنديدة جامعه بشري ، در اوج حيا قرار داشتند که در شرایط مختلف و به گونه های متنوع تجلی می یافت.
کلید واژه ها
حیا، روایت، معصوم، احکام، شریعت
مقدمه
انسان موجودي است اجتماعي و در پرتو اجتماعي زيستن است كه مي تواند ، احتياجات مادي و معنوي خويش را بر آورده ساخته و رشد و كمال يابد .در اين زندگي اجتماعي ، فرهنگ عمومي كه شامل آداب و رسوم ، اخلاقيات و عقايد است و معاشرت اجتماعي آنگاه جلوه مي نمايد و جذابيت مي يابد كه تك تك اجزاء آن ،خود جلوه اي زيبا داشته و داراي نمائي جذاب باشد؛چرا كه فرهنگ كلي جامعه ،از همين جزئيات اجتماعي، نشأت گرفته و بدون آن، هيچ فرهنگي ، واقعيت خارجي پيدا نمي كند .حياء يكي از خصلتهاي نيكوي اجتماعي است ، چنانچه امير المؤمنان علي (عليه السلام) آن را خلق و خوي زيبا (1)و خصلتي پسنديده (2)معرفي نمودند و بلكه آن را بهترين صفت آدمي بر شمردند(3) با اين اوصاف ، حياء با تجلي در معاشرت اجتماعي و حضور مستمر در فرهنگ عمومي ، به فرهنگ اجتماعي ، زيبائي بخشيده و مايه رشد و تعالي افراد جامعه مي گردد .اين خصلت پسنديده تمام ابعاد زندگي انسان را اعم از كلام و گفتار ، اعمال و رفتار و حتي ايماء و اشاره در بر گرفته و وجود‌ آن در فرد ، تماما او را دوست داشتني نموده و عدم وجود آن ، او را منفور و مطرود جامعه مي نمايد و آثار مخرب دنيوي ، اخروي و حتي اعتقادي در فرد و جامعه از خود بر جاي مي گذارد .

مفهوم حياء :
 

حيا در لغت به معناي شرمساري و خجلت(4)آمده است ؛توضيح آنكه ، حياء به انقباض و گرفتگي نفس از كار قبيح و ترك نمودن آن به جهت زشتي آن عمل (5) و يا به جهت ترس از مذمت و سرزنش مردم (6)گفته مي شود . اين تعاريف و معاني ، باز دارندگي حيا را از هر كار زشتي بيان مي دارد ؛ چه اين زشتي از طريق شرع بيان شده باشد و رنگ ديني و مذهبي به خود گرفته باشد و چه قبح عرفي داشته باشد و در نظر عموم مردم ، عمل زشتي محسوب گردد . چه اينكه حيا در جامع السعادات – از كتب مشهور اخلاقي – اينگونه تعريف شده است: حيا محدوديت و در تنگنا افتادن نفس و شرم داشتن از ارتكاب محرمات شرعي و عقلي و عرفي ، از ترس نكوهش و سرزنش هست (7)به عبارت ديگر ،حيا نيروي بازدارنده اي است که انسان را از ارتکاب اعمال قبيح باز مي دارد .حال ، آن عمل ، عمل قبيح شرعي باشد و يا عقلي و يا اينکه عرف آن را قبيح بداند .در ادامه ، حيا اعم از تقوا معرفي شده؛ چرا كه تقوا ، اجتناب از گناهان شرعي است و حيا اعم است از اين و اجتناب از آنچه عقل و عرف نيز زشت و ناپسند مي دانند .(8)علامه مجلسي ، آن را ملكه اي نفساني دانسته كه به خاطر ترس از سرزنش موجب گرفتگي نفس آدمي گشته و او را از مخالفت با آداب (9) منزجر مي نمايد .(10) مونتسيكو ، حجب و حيا را خجلتي معرفي نموده كه شخص از نقص و عدم كمال خود دارد .(11)ويل دورانت ، آن را نوعي عقب نشيني مدبرانه ارزيابي نموده كه از ترس و پاكدامني زائيده مي شود و با لطف و زرنگي گسترش مي يابد . (12)فصل الخطاب اين تعاريف ، تعريفي است كه از وجود نازنين صادق آل محمد (صلي الله عليه و آله ) نقل شده است . ايشان فرمودند :« حيا نوري است كه جوهرش جلو دار و پيشگام ايمان است و توضيح و تفسيرش ، بازداررنگي و توقف نزد هر چيزي است كه توحيد و معرفت ، آن را انكار نمايد . (13)ايشان با اين بيان ، بی حيایی را مخالف اساسي ترين اصل از اصول دين اسلام و هر دين الهي معرفي نمودد و با معرفت باري تعالي مغاير دانسند ، گو اينكه هر كه حيا ندارد ، از شناخت باري تعالي ، بي بهره است .

انواع حيا :
 

يک واژه و اصطلاح ممکن است به اعتبارات مختلف ، تقسيمات گوناگوني بپذيرد . اين واژه نيز در بيانات مختلف ، تقسيمات متفاوتي پيدا نموده است كه از اين قرار است :

الف: حياي نفساني و ايماني :
 

حياي نفساني ، شرمي است كه خدواند آن را در همه نفوس آورده است ؛ مانند شرم از كشف عورت …و حياي ايماني ، شرمي است كه مؤمن را از ارتكاب معاصي از ترس خدا باز مي دارد . (14)

ب: حياي ضعف و قوت :
 

از رسول خدا (صلي الله عليه و آله ) نقل شده كه حيا بر دو وجه است ، پس يكي از وجوه ضعف و نا تواني است و وجه ديگر آن ، توانائي و اسلام و ايمان است .(15)ضمن اين كه از امير مؤمنان – علي عليه السلام – در اين رابطه رسيده كه براي هر چيزي آفتي است و آفت حياء ضعف و نا تواني است(16) توضيح آنکه حياء با وجود آنکه از محسّنات اخلاقي است ، افراط در آن ماية ضعف و زبوني مي گردد و صاحب اين گونه حياء را از فعاليتهاي صحيح اجتماعي باز مي دارد و او را دچار عقب نشيني و گوشه گيري مي نمايد و این بخاطر شرمساري بيش از حدّي است که او را به ورطة وسواس کشانيده است .همچون شرم بيش از اندازه در سوالات علمي و يا شرمساري بيجا از گرفتن حقِ خويشتن .

ج: حياي عقل و حياي حمق
 

از وجود مقدس نبي اكرم (صلي الله عليه و آله) نقل گرديده كه حياء دو گونه است ، يكي حياء عقل است و ديگري حياء حمق(17)، پس حياء عقل همان علم و دانش است و حياء حمق همان جهل و ناداني است .(18)علامه مجلسي (ره) توضيح زيبائي از اين دو نوع حيا دارند كه به اين شرح است : حيا بنابر اين روايت به دو قسم ممدوح و مذموم تقسيم مي گردد . حياء پسنديده ناشي از عقل است ، به اين صورت که گرفتگي نفس از چيزي حاصل مي گردد که عقل صحيح و يا شرع ، به زشتي آن چيز حکم مي نمايد . مثل حيا از گناهان و مکروهات .اما حياء مذموم ، از حماقت نشأت گرفته است ، به اين صورت که حيا از اموري است که عوام از مردم آن را زشت مي شمارند ، در حالي که قبح واقعي نداشته و از جانب عقل صحيح و يا شرع به صراحت ، بر قبح آن حکم رانده نشده است ؛ مثل خجالت کشيدن از سؤال علمي و يا شرم نمودن از انجام عبادات شرعي . پس اين که حياء عقل را علم ناميدند به اين جهت است که اين نوع حياء موجب وفور علم مي گردد و يا اين که سبب اين حياء علمي است که زشت و نيکو را تشخيص مي دهد .حياء حمق را نيز از اين جهت ، جهل ناميدند که اين نوع حياء موجب جهل است . چرا که بر طبق اين نوع حياء انسان در سؤال از مسائل علمي ، شرم داشته و خجل است و يا اين که سبب آن ، جهل و ناداني است و عدم تشخيص حسن و قبح افعال (19)

د: تقسيم پنجگانه حياء :
 

از امام صادق (عليه السلام ) در انواع حيا نقل شده که حياء پنج نوع است :حياء از گناه ،حياء از کوتاهي نمودن ، حياء از روي کرامت و ارجمندي، حياء از روي حب و دوستي وحياء از جهت هيبت و عظمت و براي هر کدام از اينها اهلي است و براي اهل هر کدام ، مرتبة جداگانه اي است. (20) به نظر مي رسد که تقسيم بندي اخير به اعتبار مقام و رتبة انسانها ست؛ به عبارت ديگر هر چه شخصيت انسان رشد يابد ، حياء او نيز از درجة بالاتري برخوردار مي گردد .چه بسا انسانهايي که از اعمال قبيح عرفي و يا اعمال مکروه باکي ندارند ولي آنجا که پاي گناه به ميان آيد از انجام آن ، شرمنده مي شوند و آن را ترک مي نمايند. وقتي شخصيت انسان کمي رشد نمايد از اعمال قبيحي که جزاي اخروي نيز ندارد روي بر مي گرداند و به همين ترتيب با رشد شخصيت و توسعة روحي در انسان ، حياء، رنگ و بوي تازه اي به خود گرفته و آدمي را در کردار خويش ، نکته سنج مي نمايد تا جائي که غفلت از محبوب خويش را نيز برنمي تابد و بر درگاه دوست اظهار شرمساري و خاکساري مي نمايد .با دقت در تقسيمات مختلفي که از حياء شده است ، به اين نکته کلي مي توان دست يافت که اقسام حياء به اعتبار اختلاف در منشأ حياست ؛ به اين نحو که حياء، خود معلول عواملي است که اختلاف اين عوامل ، باعث انقسام و اختلاف حياء گشته است.البته اين تقسيمات صرفاً اعتبار ذهني نيست ؛ بلکه خبر از واقعيتي در عالم خارج مي دهد و هر کدام از اين اقسام ، اثرات و عواقب واقعي در پي دارد .

اوصاف حياء :
 

در اينجا در صدد بيان تمام ويژگيهاي اين خصلت پسنديده نيستيم ، بلکه در جهت اهميت دادن به اين خلق و خوي نيکو به برخي از اوصاف آن مي پردازيم .

الف : ملازم عقل :
 

همانگونه که نبي اکرم (صلوات الله عليه و آله) فرمودند : از اوصاف عاقل آن است که هيچگاه حياء از او جدا نمي گردد(21) . اصولاً عقل با حياء نسبت مستقيم دارد ، به گونه اي که هر چه انسان از عقل بيشتري بر خوردار گردد ، از حياء بيشتري نيز بر خوردار خواهد شد ، چنانچه امير المؤمنين علي عليه السلام فرمودند : عاقل ترين مردم ، با حياترين آنهاست (22)حکايت زيبائي از وجود نازنين علي (عليه السلام) نقل شده به اين صورت که جبرئيل بر آدم (عليه السلام) نازل شد و به ايشان فرمود : من مأمور شده ام که تو را در انتخاب يکي از سه چيز ، مخير سازم ، پس يکي را بر گزين و دو تا را واگذار . آدم (عليه السلام ) فرمود : آن سه چيز چيست ؟ جبرئيل پاسخ داد : عقل و حياء و دين . آدم (عليه السلام ) فرمود : عقل را برگزيدم . جبرئيل به حياء و دين فرمود : شما باز گرديد و او را واگذاريد . ولي آن دو گفتند : ما مأموريم هر جا عقل باشد ، با او باشيم . جبرئيل فرمود : شأن شما همين است و بالا رفت.(23)

ب) ملازم ايمان :
 

حيا آنچنان ارتباط تنگاتنگي با ايمان دارد که از وجود يکي در آدمي مي توان به وجود ديگري پي برد و بدون هر کدام ، ديگري نيز منتفي خواهد شد ؛ چنانچه طبقِ فرمايش امام صادق (عليه السلام) ، حياء و ايمان ملازم و همراه يکديگرند و در صورتي که يکي از آنها از وجود آدمي رخت بر بندد ، ديگري نيز به تبع اولي ، از انسان جدا مي گردد(24) علامه مجلسي (ره ) در اين رابطه مي فرمايد : آن کس که حيائش او را از عمل قبيح در ميان مردم ، باز ندارد ، پس او را از کار زشت در حضور حق تعالي و در برابر او ، باز نخواهد داشت و آن کس که از باري تعالي ، شرم ننمايد و آشکارا مرتکب قبيح گردد ، پس ديني براي او باقي نخواهد ماند و ايماني در قلب او وجود نخواهد داشت . (25)در روايت ديگري از وجود مقدس امام صادق (عليه السلام) نقل شده است : آن کس که حيائي براي او نيست ، هيچ ايماني براي او وجود ندارد(26)و در روايت ديگري از امير المومنين علي (عليه السلام) ايمان به درختي تشبيه گرديده است که نورش ، حياست (27)و مايه جلوه گري و در خشندگي ايمان مي باشد .

ج: زينت دين :
 

نبي اکرم (صلوات الله عليه و آله ) حيا را لباس اسلام(28) و زينت بخش آن شمردند(29) اين خصلت ارزنده نه تنها دين را تحت پوشش خود قرار داده که بهترين پوشش ارزيابي شده است(30)و آنکسي که خواهان آن است که دين خويش و عقايد خود را آراسته نموده و به زيبائي آن را معرفي نمايد ، مي بايست ، آن را با اين وصف ، زينت داده و جلا بخشد که حياء زيباست(31)و هر آنچه با حياء ، قرين و هم دوش گردد، از زيبائي آن بهره مند مي گردد .
د: معيار سنجش اعمال :
روايتي است منقول از معصوم (عليه السلام) مبني بر اينکه قبل از آنکه مورد حسابرسي قرار گيريد ، خودرا حسابرسي نمائيد(32) واما در ادامه ، ميزان و معيار محاسبة اعمال را بيان فرمودند و حيا را ترازوي اعمال بيان داشتند. ايشان فرمودند : و اعمال خود را با ترازوي حيا مورد سنجش قرار دهيد ، قبل از آنکه مورد ارزيابي واقع شود (33)

آثار حياء :
 

اين خلق و خوي پسنديده ، به نوبة خود داراي آثاري است که به صورت مجزا به شرح زير است :

الف: آثار اعتقادي
 

از باقر العلوم (عليه السلام) نقل شده است که هر کس چهار چيز را پوشش خود سازد ، اسلامش کامل گردد و برايمانش ياري شود و گناهانش پاک گردد و پروردگارش را در حالي ملاقات کند که از او راضي است و اگر سرتا پا گناه باشد ، خداوند آن را فرو ريزد و آن چهار چيز عبارت است از وفا نمودن به قرار داد هاي الهي و راستگوئي با مردم و شرم نمودن از آنچه نزد خداوند و پيش مردم قبيح مي شمارد و خلق نيکو با خانواده و مردم(34) . دراين روايت شريف که متضمن آثار اعتقادي و غير اعتقادي است ، کمال يافتن اسلام آدمي و تقويت ايمان قلبي او ، در گرو حيا شمرده شده است .

ب: آثار اخلاقي
 

وجود نازنين امام صادق (عليه السلام) صفاتي چند از ، مکارم اخلاق را بر شمردند که عبارت از : راستگوئي ، شجاعت و مردانگي ، اعطاء (کمک ) به سائل ، پاداش نيکي ، امانتداري ، صلة رحم و محبت (يا اظهار محبت ) به همسايه و معاشر(دوست ) و مهمان نوازي مي باشد(35). در ادامه ، رأس اين مکارم اخلاقي را حياء بر شمردند(36). و نيز طبق فرمايش امير مؤمنان علي (عليه السلام) جوانمردي آنگاه ، تام و تمام شود که انسان از خويشتن حيا نمايد(37)ازديگر صفاتي که سر منشأ آن ، حيا ست ،عفاف مي باشد . عفت يکي از صفات بر جستة آدمي است که امام باقر (عليه السلام) ، آن را با فضيلت ترين چيزي بر شمردند که وسيلة عبوديت حق تعالي قرار مي گيرد (38) حال ، اين صفت پسنديده به سبب حياء حاصل مي گردد چنانچه حضرت علي (عليه السلام) فرمودند : منشأ و سبب عفت ، حياست (39)در نتيجه با نبودن حياء ،عفت نيز از وجود آدمي رخت بر مي بندد . ديگر اين که اميال انسان ، مي تواند جهات مختلفي به خود گيرد و يکي از مؤلفه هائي که به اين خواسته ها، جهت صحيح مي بخشد ، حياست .امام سجاد (عليه السلام) در دعاي خويش از باري تعالي در خواست مي نمايد که اميال و خواسته هاي خويش و ديگران را با حيائي همراه سازد که آن اميال را از شهوات جدا گرداند(40). از حيا ، صفات اخلاقي و رفتارهاي پسنديده اي ، منشعب مي گردد که طبق فرمايش نبي اکرم (صلوات الله عليه و آله ) عبارت از نرمي ،رأفت و رحمت ، مراقبت براي خدا در نهان و آشکار سلامتي ، دوري گزيدن از شرّ ، بشاش بودن ، بخشنده بودن ، ظفر و ستايش شدن به نيکي مردم است(41).

ج: آثار دنيوي :
 

يکي از مسائل که باعث مي گردد ، علاقه انسانها به يکديگر کم شود و يا افول نمايد ، آگاه شدن از عيوب و نواقص يکديگر است ، به گونه اي که حتي ممکن است ، اين مسأله ، انسانها را دچار تنفر و بيزاري نسبت به يکديگر نمايد ، تا آنجا که مردة يکديگر را نيز دفن ننمايند ، چنانچه از امير المؤمنان علي (عليه السلام) نقل شده که اگر عيوب شما بر يکديگر آشکار مي شد ، بدن يکديگر را به خاک نمي سپرديد(42) .اما حيا باعث ايجاد الفت و محبت بين انسانها مي گردد ؛ چرا که عيوب انسان با حيا مخفي نگه داشته و او را زينت مي دهد و در نزد ديگران او را دوست داشتني جلوه مي دهد . در اين رابطه از جانب پروردگارعالم ، در حديثي– موسوم به حديث قدسي– آمده است : بندة من ! همانا تو هنگامي که از من حيا نمائي ، عيوبت را از ياد مردم مي برم و گناهانت رااز ياد جاي جاي زمين مي برم و لغزشهايت را از نامة ( اعمالت) محو مي گردانم و در روز قيامت ، در حساب تو ، دقت و خرده بيني نخواهم داشت ( تو را مورد باز خواست و باز جوئي قرار نخواهم داد .(43)) حيا ، همچون لباسي است که عيوب مردم را مي پوشاند ، چنانچه طبق فرمايش امير المؤمنين (عليه السلام) نتيجة پوشيدن لباس حيا، مخفي ماندن عيوب آدمي بر مردم مي باشد(44) و باعث مي گردد که نواقص و زشتيهاي انسان در ديد آنان قرار نگيرد(45) . حيا ، سراسر خير است و جز خير به ارمغان نمي آورد ؛ چرا که وقتي ، مرد ، با حيا گرديد ، حيائش از مخلوقات ، به او اجازه نمي دهد که به هيچ يک از زشتيها آلوده گردد ، چه رسد به اين که از خداي (عزوجل) شرم داشته باشد(46). همانگونه که عمل قبيح ، چهرة زشتي از انسان عرضه مي کند ، برعکس آن ، حيا از زشتي و شرم از عمل قبيح ، او را آراسته ساخته و در نظرها ارزش و اعتبار مي بخشد در اين رابطه رسول گرامي اسلام (صلوات الله عليه و آله ) فرمودند:هرگز عمل قبيح و زشتي در چيزي واقع نگردد ، مگر آنکه آن چيز را زشت گرداند و هرگز حيا در چيزي واقع نشود ، مگر آنکه آن را آراسته سازد (47)

د: آثار اخروي :
 

حضرت موسي (علي نبينا و آله و عليه السلام) از خداوند متعال سؤال نمودند : خدايا ! پس جزاي آن کس که خيانت را از روي شرم و حيا از تو ترک نمايد چيست؟ و خداوند فرمود : اي موسي ! جزاي او ، امنيت و آرامش ( يا سلامتي ) در روز قيامت است(48).ضمن اين که حيا پاکي از گناهان را در پي دارد ، چنانچه از حضرت صادق (عليه السلام) نقل گرديده که خداوند عزوجل به داود نبي ( علي نبينا و آله و عليه السلام ) وحي نمود: اي داوود ! همانا بندة مؤمن من هنگامي که گناهي از او سر زد ، سپس باز گشت و از آن گناه توبه نمود و هنگام ياد آوري آن ، از من شرم نمود ، او را بخشيده و آن گناه را از ياد فرشتگان نگهبان و کاتبان اعمال ، مي برم و آن گناه را به حسنه مبدل مي سازم و(به آن گناه ) اهميت نمي دهم و توجه نمي نمايم و من مهربانترين مهربانان هستم (49)در مورد آثار اخروي حيا، باز مي توان به حديث قدسي ذکر شده اشاره نمود که متضمن هر دو آثار دنيوي و اخروي مي باشد .

جلوه هاي حيا:
 

حيا در عمل بروز نمايد ، به گونه هاي مختلفي جلوه کرده و صاحب خود را با نشانه هاي متفاوتي معرفي مي نمايد . اين خصلت پسنديده به گونه هاي زير آشکار مي گردد .

1-حيا در ديدار :
 

از امام باقر (عليه السلام) منقول است که خداوند ، حيا را در چشمان قرار داده است(50) از ابن عباس نقل شده که خدواند به داوود (علي نبينا و آله و عليه السلام) وحي نمود که از سليمان (علي نبينا و آله و عليه السلام) راجع به چهارده کلمه سؤال نمايد، پس اگر جواب داد ، علم و نبوت را در او به ارث گذارد ( يا به ارث برده است ) … گفت : جايگاه حياء از تو کجاست ؟ (در جواب ) فرمود: چشمان (51) به قول سنايي :
با حيا گفت او مرا و چشم من روشن بدو
هر که روشن ديده تر شد ، بيشتر دارد حيا(52)
در اين رابطه از يکي از معصومين (عليهم السلام ) رسيده که پدر و مادر حق ندارد که به عورت فرزندشان نگاه کنند و فرزند (نيز ) حق ندارد که به عورت پدر و يا مادر خود نگاه کند(53) . و رسول خدا (صلي الله عليه و آله ) لعن فرمود کسي را که نگاه کند و آنکس را که به او نگاه شود در حمام بدون لنگ (54) در فقه شيعه احکامي در رابطه با نگاه کردن آمده است . به عنوان مثال : نگاه کردن مرد به بدن زن نا محرم چه با قصد لذت و چه بدون آن حرام است و نگاه کردن به صورت و دستها اگر به قصد لذت باشد حرام است ، ولي اگر بدون قصد لذت باشد مانعي ندارد(55) . و نيز نگاه کردن زنها به بدن مرد نا محرم به استثناي وجه و کفين و مقداري که بطور معتاد مردان نمي پوشانند حرام است .(56)

2 -حيا در گفتار :
 

از امير بيان علي (عليه السلام ) نقل شده که فرمودند : سخن بگوئيد تا شناخته شويد ، چرا که مرد زير زبان خويش پنهان شده است (57) ! به عبارت ديگر :
تا مرد سخن نگفته باشد
عيب و هنرش نهفته باشد
آمده است که حضرت موسي (عليه السلام ) خطاب به باري تعالي فرمودند: همانا من شرم دارم که با زبانم که به وسيلة آن ، با تو سخن گفتم ، با غير از تو سخن بگويم ، پس شرمساري من از تو ، مرا از سخن گفتن با غير تو منع مي نمايد(58) در اين روايت ، شدت حياء گفتاري حضرت موسي (علي نبينا و آله و عليه السلام ) نسبت به حق تعالي ، بيان شده است . از ابابصير نقل شده که گفت : من در کوفه براي زني ، قرآن قرائت مي کردم ، پس با او شوخي نمودم . وقتي بر ابا جعفر امام باقر (عليه السلام ) وارد گشتم ، آن حضرت مرا مورد عتاب قرار داده و فرمودند : کسي که در خلوت مرتکب گناه شود ، خدا به او بي توجه و بي اعتنا گردد . به آن زن چه گفتي ؟ پس صورتم را از شرمساري پوشاندم و توبه نمودم . سپس ابا جعفر (عليه السلام )فرمودند : تکرار نکن (59)
در اين مورد ، احکام فقهي زياد و متنوعي وجود دارد که به برخي از آن اشاره مي گردد :اول آنکه صحبت نمودن مرد با زن نا محرم و نيز گفتگوي زن با مرد نا محرم در غير ضرورت مکروه است.(60) ديگر آنکه جايز نيست خانمي به قصد به حرام انداختن نا محرم با او صحبت کند ، خواه مطالبي را بگويد که او به گناه بيفتد يا به گونه اي بگويد که نا محرم به گناه آلوده شود مانند : تعريف صحنه هاي محرّک و يا بيان چيزهائي که نامحرم با شنيدن آن تحريک شود .(61) همچنین اگر مردي خوف آنرا داشته باشد که چنانچه با نا محرمي صحبت کند ، آن زن او را به گناه آلوده خواهد کرد نبايد با او صحبت کند .(62) و اگر مردي به قصد به حرام انداختن نا محرمي با او صحبت کند حرام است .(63) و صحبت کردن با هر کسي دربارة هر چيزي از روي شهوت و لذت جايز نيست(مگر با همسر).(64)

3-حيا در شنيدار :
 

در جامعه اي که فرهنگ آن بر اساس حيا، پايه ريزي شده است ، سخنان خارج از چهار چوب حيا، مخاطب ندارد و آوازهاي خارج از معيارهاي حيا ، شنونده ندارد ؛ چرا که شنوندة سخن قبيح ، همچون گويندة آن ،مبتلا به عمل زشت و قبيح گرديده و از دايرة حيا خارج شده است. امير مؤمنان علي (عليه السلام ) در رابطه با گوش دادن به غيبت فرمودند : شنوندة غيبت يکي از غيبت کنندگان و شريک غيبت کننده است(65) ويک انسان با حياء خود را شريک بي شرمي ديگران قرار نمي دهد . در رابطه با گوش فرا دادن به موسيقي نيز احکام فقهي متنوعي از علماي اسلام ، بر جاي مانده که از اين ميان به برخي از فتاوي مراجع تقليد در ذيل اشاره مي گردد . گوش دادن به موسيقي لهوي که مناسب مجالس خوشگذراني مي باشد جايز نيست .« مرحوم آيت الله تبريزي » اگر موسيقي مطرب باشد استماع و خريد و فروش آن حرام است .« آيت الله بهجت » کليه صداها و آهنگها که مناسب لهو و فساد است حرام و غير آن حلال است . « آيت الله مکارم شيرازي » (66)

4-حيادر پندار
 

انديشة انسان نيز مشمول حيا گشته است ، چنانچه از امام صادق (عليه السلام ) نقل گرديده است که وجود مقدس پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله ) فرمودند: حق حيا از خداوند را بجا آوريد . گفتند : چه کنيم يا رسول الله ؟! (و ايشان جواب ) فرمودند : پس اگر بجا آورندة (حق حيا) هستيد ، پس بايستي که هيچ يک از شما شب را به سر نبرد مگر اين که اجل او در برابر چشمانش باشد و بايد که حفظ نمايد ، سر و آنچه که در سر دارد . (انديشه هاي دروني خويش ).(67) در همين رابطه آمده است که اگر جواني با فکر کردن به صحنه هاي محرک مني از او خارج شود اگر عمداً به جهت خروج مني باشد و بداند با فکر کردن ، مني از او خارج مي شود بايد از آن اجتناب کند .(68)

5-حيا در کردار :
 

از صادق آل محمد (صلي الله عليه و آله ) نقل شده که فرمودند: پس حيا کن و هيچ گناهي را کوچک نشمار(69) در همین رابطه نقل شده که حضرت يونس (عليه السلام ) بعد از خارج شدن از شکم نهنگ، از داخل شدن به شهر حيا مي نمود(70) و با توجه به ماجرائي که از ايشان معروف است ، اين حيا به خاطر ترک اولائي بوده که مرتکب شدند .

6-حيا در پوشش
 

از جلوه هاي بارز حيا ،اصل پوشش و نوع پوششي است که انسان براي خويش انتخاب مي نمايد . رسول خدا (صلي الله عليه و آله ) از عريان شدن چه در شب و چه در روز نهي فرمودند(71)و نتيجةآن (عريان شدن ) را امير مؤمنان علي (عليه السلام ) اينگونه بيان فرمودند: هنگامي که يکي از شما برهنه گردد ، شيطان به او نظر کند ، پس در او طمع نمايد ، پس خود را بپوشانيد(72) در رابطه با پوشش، بحثهاي زيادي در فقه اسلامي وجود دارد که به عنوان مثال پوشيدن هر گونه لباسي که عرفاً مهيج است و جلب توجه نا محرم مي کند ، حرام است چه براي زن و چه برا ي مرد .(73)از آنجا که پوشش براي زن از اهميت خاصي بر خوردار مي باشد آمده است : بر زنان واجب است تمام بدن خود را به استثناي وجه و کفين از نا محرم بپوشانند مشروط به آنکه :وجه و کفين آنها زينت نداشته باشد و کسي به قصد لذت و ريبه (74) به وجه و کفين آنها نگاه نکند .(75)

حياء زن :
 

حيا در زنان بيشتر از مردان است و خداوند متعال ، نُه برابر حيائي که به مردان داده است را براي زن مقرّر فرموده است(76) . امام صادق (عليه السلام) در ادامه فرمايش سابق ، فرمودند: پس هنگامي که (زن) ختنه شود ، جزئي از حيائش مي رود ، و هنگامي که ازدواج نمايد ، جزئي (ديگر از حيائش ) مي رود ، پس هنگامي که زناشوئي ، جزئي ( ديگر از حياء او ) مي رود و هنگامي که وضع حمل نمايد ، جزء (ديگري از حيائش ) برود و براي او پنج جزء ( از ده جزء حيا) باقي مي ماند ؛ پس هنگامي که زنا دهد ، کل حياء او برود و اگر عفت خود را حفظ نمايد، پنج جزء ( از حياء باقي مانده اش ) باقي مي ماند (77) امير المؤمنین علي (عليه السلام) حکمت اين گونه تقسيم بندي حيا در زن و مرد را به اين صورت بيان فرمودند: خدواند ، شهوت را ده جزء آفريد ؛ پس نُه جزء را در زنان قرار داد و يک جزء را در مردان و اگر خدواند به اندازة اجزاء شهوت ، حياء در زنان قرار نمي داد ، هر نُه زني بند يک مرد مي شدند ( يا براي هر مردي ، نه زن واجب مي گرديد(78)و اين براي جامعه بشري يک فاجعه بود .يکي از تجار متديني که به کشورهاي زيادي سفر نموده ، تعريف مي کرد که در خيلي از کشورهاي اسلامي که مي خواهند حالت تجدد يافتگي به خود بگيرند ، انسان با مسأله خيلي نگران کننده بر خورد مي کند ، در آن کشورها ، خيلي از حريمهاي بين زن و مرد بر داشته شده است براي يک تازه وارد ، وضعيت ظاهري آن کشورها ، خيلي جاذبه دارد ، مخصوصاً اگر آن فرد ، متدين و اهلِ قيد و بند نباشد ، نوع تصويرها بر روي تابلوها و مجلات و بر خورد اولية خانمها ،براي يک ايراني تازه وارد ، خيلي جذابيت دارد . ولي دو ، سه روز که مي گذرد به حالت تعفني مي رسد . نکته اين است که با بر چيده شدن حياء زن از آنجا ذاتاً داراي شهوت زيادتري است ، عامل نگهدارندة زن کم شده و از همان دم ورود ، زنها مي خواهند به گونه اي بند انسان شوند . در آن کشورها ، خانمها به يک حالت تعفن افتاده و شأنش ، در جامعه آنچنان پائين آمده که به التماس افتاده است که به من توجه کن و من حاضرم با هر شرائطي با تو باشم(79)

حياء اولياي الهي :
 

ائمه معصومين و اوصياي الهي به عنوان الگوي پسنديدة جامعه بشري ، در اوج حيا قرار داشتند که در اين نوشتار تنها به ذکر چند حکايت بسنده مي نمائيم و طالب حکايتهاي بيشتري در اين زمينه را به کتاب ارزندة (حيا) ارجاع مي دهيم . بعد از اين که امير المؤمنين (عليه السلام) عمرو بن عبدود را در جنگ خندق ، به هلاکت رسانيدند ، عمر بن خطاب به علي (عليه السلام) ، گفت : آيا زره او را بر نمي داري پس احدي ، زرهي مثل او ندارد ، ولي امير المؤمنين (عليه السلام) در جواب فرمودند : همانا من حيا کردم از اينکه عورت پسر عمويم را برهنه سازم(80) از معصوم (عليه السلام) پرسيدند که حيا چيست ؟ ايشان جواب دادند که وقتي خواست حريف را بکشد، اگر عورت خويش را آشکار ساخت ، از روي حيا ، به او حمله نکند و از کشتن او دست بکشد(81). حضرت علي (عليه السلام) در جنگ با ( طلحه العبدوي ) ، در هنگام کشف عورت او حيا نمودند و از کشتن او دست برداشتند(82)همان حضرت در هنگام خواستگاري از حضرت زهرا (عليها السلام) آنگاه که به نزد رسول اکرم (صلي الله عليه و آله) رفتند ، از روي حيا ، در حالي که در مقابل آن حضرت ، قرار داشتند ، چشم به زمين دوخته ، گويا حاجتي دارند ولي چيزي نمي گفتند . تا اينکه رسول خدا (صلي الله عليه و آله) از ايشان سؤال نمودند(83). حضرت زهرا (عليها السلام) نيز بعد از خواستگاري امير مؤمنان علي (عليه السلام) رضايت خويش را از ازدواج با آن حضرت ، را با سکوت خويش بيان فرمودند ، آن موقع که رسول الله (صلي الله عليه و آله) در چهرة آن بانوي گرامي ، نگريستند هيچ نا رضايتي نديدند و تنها سکوت بود و سکوت ؛ آنگاه رسول اکرم (صلي الله عليه و آله ) فرمودند: الله اکبر، سکوت او(حضرت زهرا (عليها السلام ) اقرار و تصديق اوست(84) . روزي ، در خانه امير المؤمنين علي (عليه السلام ) غذائي نبود که بانوي گرامي اسلام ، حضرت فاطمه زهرا (عليها السلام ) و فرزندان گراميش ، از آن تناول نمايند . وقتي حضرت علي (عليه السلام ) ، متوجه گرسنگي آنها مي گردند ، مي پرسند که چرا به ايشان چيزي نگفتند و آن بانوي گرامي در جواب مي فرمايند : اي ابا الحسن ! همانا من از خداي خود حيا نمودم که تو را به آنچه مقدور تو نيست مکلّف سازم و به سختي اندازم(85). و از اين دست حکايات را مي توان در کلام و رفتار بزرگان دين به وفور يافت نمود.

حکایتی عبرت آموز :
 

سخن آخر رابا حکايتي از يک حيوان به پايان مي رسانیم : شخصي که سالها براي تحصيل در فرانسه بسر مي ببرد ، تعريف نمود : من در شهر پاريس خانه اي را اجاره کرده بودم و سگي داشتم که از خانه پاسباني مي کرد . يک شب در بازگشت به خانه تأخير داشتم . هوا نيز سرد بود . ناچار شدم پالتوي خود را بر روي سر خود بکشم و سر و صورت و گوشهايم را با آن بپوشانم . کف دستهايم را نيز پوشاندم و بر روي صورتم گذاردم و به جز چشمانم براي ديدن مسير چيزي نمايان نبود . هنگامي که مي خواستم قفل درب خانه را باز کنم ، سگ به من با اين شکل نا مأنوس ظاهري نگاه کرد و مرا نشناخت و به سمت من هجوم آورد و پالتوي مرا گرفت . من نيز فوراً پالتوي خود را در آوردم و صورتم را نمايان ساختم و او را صدا زدم . نا گاه مرا شناخت و از روي حيا و شرمساري به گوشه اي از کوچه بازگشت . در خانه را باز کردم ؛ ولي سگ علي رغم پافشاري و اصرار من ، وارد خانه نشد . من نيز درب خانه را بستم و خوابيدم . هنگام صبح در جستجوي سگ درب خانه را گشودم ، ديدم سگ مرده است (86)نتیجه ی این داستان آن است که ما بندگان گنهکار ، به اندازة ذره اي از حياء اين حيوان ، از خداي خويش شرم نمی کنیم و این جای بسی تأسف دارد.
نتیجه :
حیا یک امر قلبی است که در اعمال، گفتار و حتی پوشش انسان ظهور می یابد و باعث دوری انسان از اعمال زشت عرفی و شرعی می گردد و با گسترش آن در سطح جامعه، آثار مثبت و برکات زیادی را چه برای فرد و چه برای جامعه به ارمغان می آورد. حیا در زن نسبت به مرد هم مهمتر است و هم بیشتر.

پي نوشت ها :
 

1. غررالحكم ص256( الحياء خلق جميل )
2. همان (الحياء خلق مرضي )
3. همان (الحياء تمام الكرم و احسن الشيم )
4. فرهنگ معين ، ج1ص1380
5. ر.ك: لمفردات ص270( الحياء انقباض النفس عن القبائح و تركه لذلك )
6. ر.ك : مجمع البحرين ج1ص116( الحياء هو الانقباض و الانزواء عن القبيح مخالفة الذم )
7. علم اخلاق اسلامي ج4ص61
8. همان
9. آداب جمع ادب به معني تربيت ، آراستگي ، فروتني ،حياو … است ( فرهنگ بزرگ جامع نوين ج1ص15)
10. ر.ك : بحارالانوار ج71 ، ص328( الحياء ملكة للنفس توجبُ انقباضها عن القبيح و انزجارها عن خلاف الآداب خوفا من اللوم )
11. ر.ك: روح القوانين ، ص440، به نقل از (حياء ) ص9 .
12. ر.ك: لذات فلسه ص128، به نقل از (حيا)ص10.
13. مصباح الشريعه ص189(الحياء نور جوهره صدر الايمان و تفسيره التثبت عند كل شيء ينكره التوحيد و المعرفة )
14. لوح فشرده لغت نامه دهخدا
15. خصال ج1ص55(الحياء علي وجهين فمنه ضعف و منه قوة و اسلام و ايمان )
16. كنز العمال ج16ص204(لكل شيء آفة … و آفة الحياء الضعف )
17. حمق : بي عقلي ، سفاهت ، سبك مغزي ( فرهنگ بزرگ جامع نوين ج1ص296)
18. بحار الانوار ج71ص331ح6(الحياء حياءان ، حياء عقل و حياء حمق فحياء العقل هو العلم و حياء الحمق هو الجهل )
19. ر.ک: بحار الانوار ج71صص332-331
20. مصباح الشريعه صص190-189( الحياء خمسه انواع ، حياء ذنب و حياء تقصير و حياء کرامه و حياء حب و حياء هيبه و لکل واحد من ذلک اهل و لاهله مرتبه علي حده .)
21. بحار الانوار ج1ص129( صفة العاقل لا يفارقه الحياء )
22. غررالحکم ص256ح5440( اعقل الناس احياهم )
23. کافي ج1 ص10: عن على عليه السلام قال: هبط يا جبرئيل على آدم عليه السلام فقال: يا آدم انى أمرت ان أخيرك واحدة من ثلاث فاخترها و دع اثنتين، فقال له آدم: يا جبرئيل و ما الثلاث؟ فقال: العقل و الحياء و الدين فقال: آدم عليه السلام:
انى قد اخترت العقل، فقال جبرئيل للحياء و الدين: انصرفا و دعاه، فقالا: يا جبرئيل انّا أمرنا ان نكون مع العقل حيث كان، قال: فشأنكما و عرج.
24. ر.ک: بحارالانوار ، ج75 ص 177( الحياء و الايمان مقرونان في قرن فاذا ذهب احدهما تبعه صاحبه)
25. ر.ک : بحار الانوار ، ج71ص335
26. ر.ک: بحار الانوار، ج75ص177(لا ايمان لمن لا حياء له )
27. غررالحکم ص87ح1441( الايمان شجره …. نورها الحياء )
28. کافي ج2 ص 46 ( الاسلام عريان فلباسه الحياء )
29. ر.ک: الامالي للطوسي ص84( الاسلام عريان و لباسه التقوي و زينته الحياء )
30. ر.ک: غررالحکم ص257 ح5441 ( احسن ملابس الدين الحياء )
31. غررالحکم ص256 ح5431 ( الحياء جميل )
32. بحار الانوار ج 68 ص265 (حاسبوا انفکم قبل ان تحاسبوا و زنوا اعمالکم بميزان الحياء قبل ان توزنوا
33. همان
34. مستدرک الوسائل ج8ص462(اربع من کن فيه کمل اسلامه و اعين علي ايمانه و محصت عنه ذنوبه و لقي ربه و هو عنه راض و لو کان فيما بين قرنه الي قدمه ذنوب حطها الله عنه و هي الوفاء بما يجعل علي نفسه لله و صدق اللسان مع الناس و الحياء مما يقبحه عند الله و عند الناس و حسن الخلق مع الاهل و الناس .)
35. ر.ک: وسائل الشيعه ج11ص434
36. همان
37. غررالحکم ص236ح4760( من تمام المروءة ان تستحيي من نفسک )
38. ر.ک: کافي ج2 ص79( ما عبد الله بشيء افضل من عفه بطن و فرج )
39. غررالحکم ص257ح5444( سبب العفة الحياء)
40. ر.ک: بحار الانوار ج91ص157: ( و اصحب رغباتنا بحياء يقطها عن الشهوات )
41. ر.ک: بحار الانوار ج1ص118 ( و أما الحياء فيتعشب منه اللين و الرأفة و المراقبة لله في السر و العلانية و السلامة و اجتناب الشر و البشاشة و السماحة و الظفر و حسن الثناء علي المرء في الناس )
42. عيون اخبار الرضا ، ج2 ص53( لو تکاشفتم ما تدافنتم )
43. ارشاد القوب ج1ص111( عبدي انّك إذا استحيت مني، أنسيت النّاس عيوبك و بقاع الأرض ذنوبك و محوت من الكتاب زلّاتك و لا أناقشك بالحساب يوم القيامة.)
44. ر.ک: کافي ج8ص23(من کساه الحياء ثوبه خفي علي الناس عيبه )
45. ر.ک: نهج البلاغه حکمت 223( من کساه الحياء ثوبه لم ير الناس عيبه )
46. ر.ک : بحار الانوار ج71ص329(قال رسول الله (صلي الله عليه و آله) ): الحياء خير کله ، الحياء لا ياتي الا بالخير فإن الرجل اذا کان حيا لم يرخص حيائه من الخلق في شيء من الفواحش فضلا عن الحياء من الله .)
47. الامالي للمفيد ص167(ما کان الفحش في شي قط الا شانه و لا کان الحياء في شيء قط الا زانه)
48. الامالي للصدق ص20 7) الهى فما جزاء من ترك الخيانة حياء منك؟ قال يا موسى! له الامان يوم القيامة)
49. بحار الانوار ج6ص28(اوحي الله عزو جل الي داود النبي علي نبينا و آله و عليه السلام : يا داود ان عبدي المؤمن إذا أذنب ذنبا ثم رجع و تاب من ذلك الذنب و استحيي مني عند ذكره غفرت له و أنسيته الحفظة و ابدلته حسنة، و لا أبالي، و انا ارحم الراحمين.)
50. ر.ک: تفسير العياشي ج1ص370 ( فإن الله جعل الحياء في العينين)
51. بحار الانوار ج58ص331(ان الله اوحي الي داود ان يسأل سليمان عن اربع عشرة کلمة فان اجاب ورثه العلم و النبوة … قال : اين موضع الحياء منک ؟ قال العينان ….)
52. حيا ص54
53. کافي ج6ص503 : ( لَيْسَ لِلْوَالِدَيْنِ أَنْ يَنْظُرَا إِلَى عَوْرَةِ الْوَلَدِ وَ لَيْسَ لِلْوَلَدِ أَنْ يَنْظُرَ إِلَى عَوْرَةِ الْوَالِد)
54. کافي ج6ص503 ( لَعَنَ رَسُولُ اللَّهِ (صلي الله عليه و آله ) النَّاظِرَ وَ الْمَنْظُورَ إِلَيْهِ فِي الْحَمَّامِ بِلَا مِئْزَر)
55. توضيح المسائل مراجع ، ج1ص415مسأله2433.
56. احکام روابط زن و مرد ص 68
57. نهج البلاغه ص545حکمت 392(تَكَلَّمُوا تُعْرَفُوا فَإِنَّ الْمَرْءَ مَخْبُوءٌ تَحْتَ لِسَانِهِ)
58. علل الشرايع ج1ص67(إني أستحيي أن أكلم بلساني الذي كلمتك به غيرك فيمنعني حيائي منك عن محاورة غيرك)
59. بحار الانوار ج46ص247 رُوِيَ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ كُنْتُ أُقْرِئُ امْرَأَةً الْقُرْآنَ بِالْكُوفَةِ فَمَازَحْتُهَا بِشَيْ‏ءٍ فَلَمَّا دَخَلْتُ عَلَى أَبِي جَعْفَرٍ (عليه السلام ) عَاتَبَنِي وَ قَالَ مَنِ ارْتَكَبَ الذَّنْبَ فِي الْخَلَاءِ لَمْ يَعْبَأِ اللَّهُ بِهِ أَيَّ شَيْ‏ءٍ قُلْتَ لِلْمَرْأَةِ فَغَطَّيْتُ وَجْهِي حَيَاءً وَ تُبْتُ فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ (عليه السلام ) لَا تَعُدْ
60. ر.ک : احکام روابط زن و مرد ص153و158
61. همان ص158
62. همان 155
63. همان 154
64. همان 156
65. غررالحکم ص221 ح4446و4445(سامع الغيبه شريک المغتاب و سامع الغيبة احد المغتابين )
66. مسائل جديد از ديگاه علماء و مراجع تقليد ج1 ص54.
67. قرب الاسناد ص13( اسْتَحْيُوا مِنَ اللَّهِ حَقَّ الْحَيَاءِ قَالُوا وَ مَا نَفْعَلُ يَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ فَإِنْ كُنْتُمْ فَاعِلِينَ فَلَا يَبِيتَنَّ أَحَدُكُمْ إِلَّا وَ أَجَلُهُ بَيْنَ عَيْنَيْهِ وَ لْيَحْفَظِ الرَّأْسَ وَ مَا وَعَى )
68. ر.ک: احکام روابط زن ومرد ص173
69. بحار الانوار ج68ص184(فاستحي و لا تحقرن سيئه )
70. ر.ک: بحار الانوار ج14ص383
71. بحار الانوار ، ج76ص318: ( نَهَى رَسُولُ اللَّهِ (صلي الله عليه و آله) عَنِ التَّعَرِّي بِاللَّيْلِ وَ النَّهَار)
72. وسائل الشيعه ج5ص23: (إِذَا تَعَرَّى أَحَدُكُمْ نَظَرَ إِلَيْهِ الشَّيْطَانُ فَطَمِعَ فِيهِ فَاسْتَتِرُوا)
73. احکام روابط زن و مرد ص144.
74. ريبه يعني خوف در فساد افتادن : احکام روابط زن و مرد ص39
75. همان ص108
76. ر.ک: من لا يحضره الفقيه ج3ص468 (الْحَيَاءُ عَشَرَةُ أَجْزَاءٍ تِسْعَةٌ فِي النِّسَاءِ وَ وَاحِدَةٌ فِي الرِّجَالِ )
77. همان (فَإِذَا خُفِضَتْ ذَهَبَ جُزْءٌ مِنْ حَيَائِهَا وَ إِذَا تَزَوَّجَتْ ذَهَبَ جُزْءٌ فَإِذَا افْتُرِعَتْ ذَهَبَ جُزْءٌ وَ إِذَا وَلَدَتْ ذَهَبَ جُزْءٌ وَ بَقِيَ لَهَا خَمْسَةُ أَجْزَاءٍ فَإِذَا فَجَرَتْ ذَهَبَ حَيَاؤُهَا كُلُّهُ وَ إِنْ عَفَّتْ بَقِيَ لَهَا خَمْسَةُ أَجْزَاءٍ )
78. کافي ج5ص338 (خَلَقَ اللَّهُ الشَّهْوَةَ عَشَرَةَ أَجْزَاءٍ فَجَعَلَ تِسْعَةَ أَجْزَاءٍ فِي النِّسَاءِ وَ جُزْءاً وَاحِداً فِي الرِّجَالِ وَ لَوْ لَا مَا جَعَلَ اللَّهُ فِيهِنَّ مِنَ الْحَيَاءِ عَلَى قَدْرِ أَجْزَاءِ الشَّهْوَةِ لَكَانَ لِكُلِّ رَجُلٍ تِسْعُ نِسْوَةٍ مُتَعَلِّقَاتٍ بِهِ )
79. ر.ک: حيا ص180
80 . کشف اليقين ص132( اني استحييت ان اکشف عن سوءة ابن عمي )
81. ر.ک: بحار الانوار ج40ص102 (قَالُوا فَمَا الْحَيَاءُ قَالَ لَمْ يَهْجُمْ عَلَى أَحَدٍ قَطُّ أَرَادَ قَتْلَهُ فَأَبْدَى عَوْرَتَهُ إِلَّا كَفَّ عَنْهُ حَيَاءً مِنْهُ )
82. ر.ک: بحارالانوار ج41ص50 .
83. ر.ک: بحار الانوار ج43ص126.
84. بحار الانوار ج40ص93 ( الله اکبر سکوتها اقرارها )
85. المناقب ج2ص76 ( يا ابا الحسن انّي لاستحيي من الهي ان اکلفک ما لا تقدر )
86 .حيا ص148.

فهرست منابع
1. نهج البلاغه ،قم : دار الهجره ، بي تا
2.آمدي ، عبد الواحد بن محمد تميمي غررالحکم ، قم ،دفتر تبليغات، 1366.
3 .علامه مجلسي ، بحار الانوار ، تهران، بيروت، مؤسسه الوفاء
4 . طريحي ، فخر الدين، مجمع البحرين ، تهران، کتابفروشي مرتضوي،1375.
5 . راغب اصفهاني مفردات ، دمشق و بيروت، دارالعلم و الدار الشافيه،1412ه.ق.
6 . ملا محمد مهدي نراقي، علم اخلاق اسلامي ، مجتبوي ،سيد جلال الدين ، انتشارات حکمت،1377.
7. امام صادق (عليه السلام)، مصباح الشريعه ،مؤسسه الاعلمي للمطبوعات،1400ه.ق.
8 . شيخ صدوق، خصال ، قم، نشر اسلامي،1403ه.ق.
9 . المتقي الهندي ، کنزالعمال ، بي تا، بيروت، مؤسسه الرساله،1365ه.ق .
10 . شيخ طوسي، الآمالي ،قم ، دارالثقافه،1414ه.ق.
11 . ثقه الاسلام کليني، کافي، تهران، دارالکتب الاسلاميه، 1365 .
12 . حرّ عاملي، وسائل الشيعه، قم، مؤسسه آل البيت، 1409 ه.ق.
13. محدث نيشابوري، مستدرک الوسائل ، قم، مؤسسه آل البيت،1408ه.ق.
14. شيخ مفيد، الامالي ، قم : کنگرة شيخ مفيد،1413ه.ق.
15 . شيخ صدوق، الامالي ، انتشارات کتابخانه اسلاميه، 1362.
16 .شيخ صدوق، عيون اخبار الرضا ، انتشارات جهان، 1378 ه.ق.
17 . ديلمي ، حسن بن ابن الحسن، ارشاد القلوب ، انتشارت شريف رضي، 1412ه.ق.
18. عياشي ، محمد مسعود تفسير العياشي ج1 ، تهران : چاپخانه علميه،1380ه.ق.
19 .حميدي قمي ، عبد الله بن جعفر ، قرب الاسناد ، بي تا ، تهران، انتشارات کتابخانه نينوي
20. علامه حلي، کشف اليقين ، مؤسسه چاپ و انتشارات،1411ه.ق.
21 . شيخ مفيد، الاختصاص ، قم، کنگرة شيخ مفيد ،1413 ه.ق.
22 . محمد بن شهر آشوب مازندراني المناقب، قم، مؤسسه انتشارات علامه ،1379 ه.ق.
23 . شيخ صدوق، من لا يحضره الفقيه ، قم، انتشارات جامعه مدرسين،1413ه.ق.
24 . بني هاشمي خميني ، سيد محمد حسن، توضيح المسائل مراجع ، دفتر انتشارت اسلامي، 1377.
25 . سياح ، احمد ، فرهنگ بزرگ جامع نوين ، بي تا ، چاپ نهم ، تهران،کتابفروشي اسلامي
26 . بانکي پور فرد ، امير حسين حياء ، اصفهان ،حديث راه عشق ،1384.
27. معين ، محمد، فرهنگ معين ، تهران، امير کبير،1375.
28. لوح فشرده لغت نامه دهخدا
29 . لوح فشرده جامع الاحاديث (نور5/2) مؤسسه خدمات کامپيوتري نور
30. معصومي ، سيد مسعود، احکام روابط زن و مرد ، قم، بوستان کتاب قم (1383)
31. محمودي ، سيد محسن، مسايل جديد از ديدگاه علماء و مراجع تقليد ج1، ورامين : انتشارات علمي و فرهنگي صاحب الزمان(عج ) ( 1380)

 

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد