خانه » همه » مذهبی » امام جمعه به تمام معنا(3)

امام جمعه به تمام معنا(3)

امام جمعه به تمام معنا(3)

درمقطعي،منافقين براي ايشان ويکي از شخصيت هاي استان به نام حاج آقا بهاء الدين محمدي عراقي، پدر همين آقاي محمدي عراقي که در سازمان تبليغات وسازمان ارتباطات بودند، دو طرح ترور داشتند که درمورد شهيد اشرفي اصفهاني نافرجام ماند.

0e94ac85 5e18 4409 a88b 0653042a6b0e - امام جمعه به تمام معنا(3)

0019255 - امام جمعه به تمام معنا(3)
امام جمعه به تمام معنا(3)

 

 

گفتگو با دکتر علي اکبر رحماني، استان دار کرمانشاه در زمان حیات پر ثمر شهید آیت الله اشرفی اصفهانی

درمورد ترور نافرجام شهيد محراب توضيح دهيد.
 

درمقطعي،منافقين براي ايشان ويکي از شخصيت هاي استان به نام حاج آقا بهاء الدين محمدي عراقي، پدر همين آقاي محمدي عراقي که در سازمان تبليغات وسازمان ارتباطات بودند، دو طرح ترور داشتند که درمورد شهيد اشرفي اصفهاني نافرجام ماند.

درواقع،پدرآقاي محمدي عراقي سازمان تبليغات امام جمعه کنگاور بودند؟
 

خير، پدربزرگ امام جمعه کنگاور بودندو پدرشان داوطلب نمايندگي مجلس دوم از کرمانشاه به مرحله دوم نيزراه يافتند. شيخ بهاء الدين عراقي و پدرشان که امام جمعه کنگاور بود، هر دواز شاگردان حضرت امام(ره) بودند.

ماجراي ترور شهيد اشرفي چه بود؟
 

ترور، خياباني بود. تشکيلات رجوي، اين طور طراحي کرده بودند که درحد فاصل منزل تا حوزه علميه درمسيرحرکت که آقاي اشرفي ناچار بودند از يک کوچه عبور کنند وبه گونه اي نبود که ماشين به راحتي بتواند حرکت کند واکثر اوقات هم شهيد از آن جا پياده مي آمدند، تروررا اجرا کنند، ولي موفق نشدند. درمورد ترور بعدي، اين که آقاي اشرفي، روز پنج شنبه با حضرت امام (ره) ملاقات داشتند که درآن ملاقات، ائمه جمعه مراکز استان ها را نيز حضور داشتند. ايشان، چون بايد آهسته مي آمدند، کمي ديرتر آمد و حضرت امام درعين حال که ائمه جمعه را احترام کردند، براي ايشان تمام قامت ايستادند وشهيد اشرفي اصفهاني بعد از ملاقات با امام، به سمت کرمانشاه، حرکت کردند،شب هنگام رسيدند وما همان شب جمعه با ايشان ملاقات داشتيم. دو نکته عجيب بود؛يکي اين که من گفتم شما خسته هستيد واين جا امام جمعه هاي موق خوبي هم داريم. آقاي زرندي يا آقاي عبدالخالق عبداللهي،که ايشان هم امام جمعه موقت بودند، يکي از اين دو نفر نماز رابخوانند که ايشان مطرح کردند من چون با امام ديدار داشته ام،لازم مي دانم مطالبي را که خدمت امام مطرح شده است، به مردم منتقل کنم . اين، نکته عجيبي بود که آن شب مطرح شد.
نکته ديگري که دريادداشت هاي من هست وآن شب مطرح کردند، اين بود که به من گفتند:” فلاني، عمرم به آخر رسيده”، يعني درست يک شب قبل از شهادت اين حرف را زدند.پرسيدم:”چطور؟” گفتند:”من شصت سال است که با امام ملاقات دارم، هميشه با من مصافحه مي کرد،اين بار امام با من معانقه اي داشت،فکرمي کنم آخرين ملاقات من وامام بوده است.” ما به دليل اين که خبري را از دفترآقاي هاشمي رفسنجاني- رئيس وقت مجلس-دريافت کرده بوديم، اين خبر را با فرزند شهيد محراب درميان گذاشتيم وهم چنين به سپاه وشهرباني و کميته و اعضاي تأمين استان منتقل کرده بوديم،سعي داشتيم مانع حضور ايشان درنمازجمعه شويم.

آن خبر چه بود؟
 

خبراين بود که شخصيت هاي بسيج کننده مردم براي جنگ درليست برنامه ريزي براي ترور توسط منافقين هستند، ودراستان کرمانشاه هم اولويت مورد هدف دراين طرح،ايشان بود.اين خبر ازدفتر آقاي هاشمي که درآن زمان جانشين فرمانده کل قوا نيزبودند منتقل شده بود وبعد هم ما آن را به اعضاي شوراي تأمين منتقل کرديم.مراقبت ها بيش تر شده بود، ولي ما نتوانستيم مانع نماز جمعه رفتن ايشان شويم. درهر صورت، درآن جمعه خونين اين اتفاق افتاد، به اين شکل که من کنار ايشان درسمت راست نشسته بودم، آقاي رستگاري از منبرپايين آمدند که سمت چپ بودند. حاج آقاي اشرفي اصفهاني، بنده وحاج آقا محمد،فرزند ايشان به احترام آقاي رستگاري از منبرپايين آمده بودند، بلند شديم ومن يک دفعه ديدم که جواني به سمت آقاي اشرفي آمد.من چون پشتم بلندگو قرار داشت، به اندازه سي سانتيمترازايشان جلوتر بودم، بلند شدم واين جوان منافق را بغل واز آقاي اشرفي جدا کردم.اين بمب، دربغل من عمل کرد، ولي آن ها روي نارنجک شياري قرار داده بودند که نارنجک رو به جلو عمل کرد.من وآن بنده شيطان پرت شديم به عقب. شهيد اشرفي هم بين آن فرد وديوار قرار گرفته بودندکه پشت شان با ديوار برخورد کرد وبه حالت سجده روي زمين آمدند. من احساس کردم که ممکن است اين منافق، بمب ديگري همراه داشته باشد وبخواهد از جمعيت نماز گزار انتقام بگيرد، پس او را کشيدم به سمت محراب وشهيد اشرفي را هم کشيدم به سمت درخروجي. آستانه ماه محرم بود ومن با گوش هاي خودم سه بار ذکر “يا حسين” را از آقاي اشرفي شنيدم.شهيد اشرفي، شب قبل از شهادت گفتند:” يکي مي خواهم مطالب مربوط به ديدار حضرت امام (ره) را بيان کنم و دگير هم تشويق وترغيب مردم براي حضوردرمراسم دهه اول محرم را داشته باشم”، لذا با سه بار”يا حسين” گفتند وهمان جا شهيد شدند. همگي به کمک هم ايشان را به بيمارستان منتقل کرديم، اما فکر مي کنم همان جا به شهادت رسيده بودند.
به هرحال،شما که بعد از بيست وچند سال مي شنويد واين طور تحت تأثير قرار مي گيريد اشک ازچشمان تان جاري مي شود، ما که خودمان شاهد اين صحنه وبا ايشان هم مأنوس بوديم،درس هاي بسياري از ايشان گرفتيم. براي خانواده ايشان ودوستان سخت است وشما حق داريد متأثر باشيد. عجيب است که منافقين بلافاصله دراطلاعيه اي رسمي اعلام کردند: “امام جمعه واستان داري که مستقيماً درشکنجه ها دخالت داشتند، مورد انتقام ملت قرار گرفتند.” بعد ازآن،حضرت امام- رضوان الله تعالي عليه- با همين آيه« من المومنين رجال صدقوا ما عاهدالله عليه» پيام خودشان را شروع کردند. امام جمله اي دارند با اين مضمون که منافقين پيرمردي را که درتمام عمر، آزارش به يک مورچه نرسيد، به عنوان شکنجه گر شهيد کردند. بعد ازسه روز، من درمصاحبه اي بيان کردم که شما بنا داشتيد ما را از بين ببريدولي الان ما زنده هستيم وراه مان، راه امام است، راه شهيد اشرفي اصفهاني است، اما براي شنوندگاني که درعراق هم صداي ما را از راديو مي شنوند عرض مي کنم که شهيد اشرفي اصفهاني وبنده هيچ گونه مسؤوليت قضايي يا انتظامي ومسؤوليت اطلاعاتي اي نداشته ايم. هر موقع هم که به اتفاق زندان مي رفتيم، حتي به محافظ ها گفتيم تا درجمع ما نباشند ودرآن دو، سه نوبتي که توفيق بود به نمازخانه زندان رفتيم، بين همين زنداني هاي سياسي نشستيم،با آن ها صحبت کرديم وبه سؤالات شان پاسخ گفتيم.وقتي -به همراه شهيد اشرفي اصفهاني-به بند عمومي زندان رفتيم، ايشان با زنداني ها بند عمومي آقايان وخانم ها ونيز زنداني هاي سياسي ملاقات کردند. محافظان، اعتراض مي کردند که حضور درجمع سياسيون خطرناک است، ولي شهيد اشرفي مي گفتند اين ها همان بچه هاي خودمان هستند که ناخلف شده اند. مي خواهم بگويم، وقتي آقاي اشرفي صحبت مي کرد، آن ها مجذوب حاج آقا مي شدند وبعضي ها گريه مي کردند.حالا مثلاً تشکيلات رجوي به نوجواني گفته بود ده تا روزنامه پخش کن وهمين طوري او را مسؤول گروهان همايون خوانده بودند، اين جوان هم فکر کرده بود گروهان همايون خيلي مهم است. يا مثلاً بالاي سر پنج تا از اين جوان ها يک نفررا مي گذاشتند وبه او مي گفتند تو فرمانده اين گرداني!
ويژگي هاي آقاي اشرفي اصفهاني را -دراطلاعيه اي جامع-حضرت امام (ره) آورده اند.فکر مي کنم ايشان هم بعد از ديدار با حضرت امام درمصاحبه اي با صراحت دريک جا مطرح مي کنند که من اميدوارم چهارمين شهيد محراب باشم.جاي ديگري هم مي گويند من چهارمين شهيد محراب هستم. حاج آقا هم مانند شهداي ديگري مثل صدوقي، دستغيب، قاضي طباطبايي و مدني به شهادت رسيدند. بعضي از امضاهاي ايشان تاريخي است، مثلاً مواردي مثل خلع شاه از سلطنت را آقاي شيرازي از مشهد وآقاي صدوقي ازيزد امضاء کرده بودند. که اسناد آن موجود است. ان شاءالله ايشان با شهداي محراب وبا اولين شهيد محراب مولاي متقيان که ما مفتخريم به پيروي از او، محشور باشند ودعاهاي اين شهدا وامام شهدا- در سي امين سالگرد انقلاب اسلامي- سرمايه و ذخيره اي براي ملت ما و نهضتي که باهدايت امام،با خون شهدا ومقاومت مردم ما شروع شده است وريشه درتشيع، اسلام وتاريخ دارد،باشد.اميدوار هستيم که هر چه به جلو قدم برمي داريم وضعيت انقلاب ما وپيشرفت کشورما بيش تر باشد.

درآن واقعه تلخ شهادت آيت الله اشرفي اصفهاني، به شما چه گذشت؟
 

واقعاً اگر آدم درآن شرايط شهيد مي شد راحت تر بود، چون ما تلاش مان اين بود که آن روز ايشان محفوظ بماند، ضريب حفاظتي را هم بالا برده بوديم، ولي امکانات بازرسي درآن زمان ضعيف بود ومنافقين بمب را در قسمتي ازاندام آن فرد منافق کار گذاشته بودند که امکان بارزسي نبود ونماز جمعه درآن روز به دليل مصادف شدن با آستانه ماه محرم شلوغ ترازمعمول بود. آن منافق، لباس بسيجي پوشيده وخود را به شکل بچه هاي بسيج درآورده بود. آن طور که ما مطلع شديم اين منافق، ماه ها درهمدان درمنزلي تحت الحفظ شست وشوي مغزي داده شده بودوبه او القاء کرده بودند که کار تو مقدس است وقرار است آدم هاي شکنجه گر را از پاي درآوري. از دست نوشته اي هم که به همراه داشت وبه دست مسؤولان افتاد، همين موضوعات برداشت مي شد. آن ها، حتي همين کلمات “خشم انقلابي”،” از پا درآوردن متجاوزين به حقوق ملت” و”شکنجه گرها” را به اين جوان تلقين کرده واو را يکپارچه آتش کرده بودند .در هر صورت، آن لحظات براي من خيلي سخت بود.از طرفي نگران شهيد اشرفي اصفهاني بودم،ازطرفي فرزند ايشان -حاج آقا محمد- به سر وصورت خودشان مي زدند وبچه هاي محافظ تيراندازي هوايي مي کردند.شرايط خيلي سخت بود، ولي بالاخره صحنه را مديريت کرديم تا ايشان به بيمارستان منتقل شدند.حداقل هفت سال بعد از آن حادثه من اثرات ناشي از موج آن انفجار را دربدنم مداوا مي کردم. درهر حال لحظات سختي بود، مردم استان وملت ايران يک شخصيت بزرگوار، يک نيروي باسابقه در انقلاب، يک پدر براي آن منطقه را از دست دادند. غير از اين که ما اعتقاد داريم که شهيد، هم درزمان حيات وهم در بعد از شهادت، آثار وبرکات خودش را دارد، ولي انصافاً به دوش کشيدن بار اين مصيبت براي همه دشوار بود. شخصيتي با اين مدارج علمي ومبارزاتي، با اين کرامت انساني وبا اين صفاي ذاتي داشت از اين جامعه جدا مي شد وبه راحتي جاي گزيني براي ايشان وجود نداشت. البته حضرت امام (ره) تدبير کردن واول آيت الله جنتي، بعد آيت الله موحدي کرماني وبعد از آن آيت الله زرندي امام جمعه را براي تصدي امامت جمعه به منطقه فرستادند.گرچه نظر امام (رض) انتصاب بلافاصله آقاي زرندي بود، اما پيشنهادهايي شده بود وحضرت امام (ره) با تدبيري که کردند، محيط را- فاز به فاز- مساعد تر کردند وآن سنگر،انصافاً، هم درزمان آيت الله جنتي وهم چنين درزمان آيت الله موحدي کرماني وبعد هم در زمان آيت الله زرندي حفظ شد، چون نماز جمعه کرمانشاه،” منطقه اي” تلقي مي شود. ان شاءالله خداوند شهيد اشرفي اصفهاني را با چهارده معصوم(ع) محشور کند ودرکنار امام (ره) براي هميشه دعا گوي مردم ما باشند.

منظورتان ازنمازجمعه منطقه اي چيست؟
 

نماز جمعه کرمانشاه،به اين صورت بود که مردم شهرهاي اطراف درآن شرکت مي کردند وفقط مختص شهر کرمانشاه نبود. با وجود اين که بعداً درشهرستان هاي اطراف نماز جمعه برگزار مي شد، ولي عده اي از مردم درنماز جمعه کرمانشاه شرکت مي کردند. مخصوصاً- درزمان شهيد اشرفي اصفهاني- به سبب علاقه اي که مردم به ايشان داشتند، حتي از همدان، نهاوند وايلام مي آمدند ونماز جمعه را به امامت ايشان اقامه مي کردند.
منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره 44

 

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد